من متهم میکنم! ( ۱)

پیوسته به گذشته بخش یازدهم

این یادداشت شاید در چند بخش همین موضوع و  همین مضمون را احتوا کند

 محمد امین فروتن

 

 

آورده اند تعدادی از جهانگردان وارد یک قبیله دور افتاده ای شدند که اهل آن قبیله به آدم خواری معروف بودند ، یکی از جهانگردان از رئیس قبیله پرسید که آیا هنوزهم در قبیله شما آدم خوار وجود دارد ؟ رئیس قبیله بلادرنگ جواب داد ؛ نه آقا ! چند نفر باقی مانده بودند که دیروز آنها را خوردیم

 

 

هنوز شامگاه یکشنبه هجدهم حوت در شهر کابل  فرانرسیده بود که این خبربا قطع برنامه های عادی رادیوتلویزیون « ملی !» افغانستان توام با زیرنویس های آن پخش گردید ،« خبرعاجل: مارشال محمد قسیم فهیم معاون اول رئیس جمهور اسلامی افغانستان لحظاتی قبل جهان فانی را وداع گفت . » .    بدون شک  اعلام  خبر این حادثه ، رویداد غم انگیزی در حوزه تاریخ حیات مجاهدین افغان محسوب می شد . که  این خبر عاجل نه لطیفه ادبی بوده و نه هم پند فلسفی ، بلکه واقیعت درد ناک وعبرت انگیزی در باره مرگ شخصیتی  بود که زندگی و تلاش ها یش توأم با آرأ و عقاید  وی با قسمت زیادی از حیات نسل معاصر تعلق داشت لهذا سخن گفتن از زنده یاد مارشال محمد قسیم  فهیم را نباید با  سنگ های دین و بی دینی اندازه گیری کرد که درباره برخی از رجال تاریخ دین و بی دینی مسأله اساسی نیست زیرا آنچه که به عنوان مضمون اصلی حیات چنین رجال تاریخی  مطرح است ، در هرمرحله ای از تاریخ « چگونه اندیشیدن و چگونه عمل کردن ؟» آنها ست . 

من که ایده آلیست نیستم و هیچگاه از واقیعت های روزگار غافل نه می مانم ، نه میتوانند  مرا که همیشه برای عدالت و آزادی و مردم مبارزه کرده ام ،ومرا که  نه زندان های چند شبه فرمائیشی  و نه هم اسارتگاه های فلسفی و رنج های مصنوعی و شعاری ، بلکه در جهنم پلچرخی و با تحمل رنج های ناب  بزرگ شده ام و با درد ها و رنج های واقعی مردم سروکار داشته ام و هنوز هم بر بال های شکسته همان  رنج ها و درد ها از سنگلاخ  تاریخ آدمیت عبور میکنم نه میتوانند مرا متهم به تعصبات قومی ، نژادی - مذهبی - زبانی کنند که فکر نه میکنم هیچ عاقلی از تبار روشنفکران معاصر و درد شناسانی ازاین نسل این حقیر را که با کوله باری از رنج ها ی ناب و درد ها ی اصل که با « آهسته گی و پیوسته گی !!» راهم را می پیمایم متهم به هیچ نوعی از تعصبات قومی ، زبانی و تباری سازند !! زیرا کسانی که بامن تعلق روحی دارند و تناب رنج ها ی اصیل حیات آدمی مرا  با آنهاوصل کرده اند میدانند که من هرگز با خود نیندیشده ام و باز هم میدانند که حیاتم ، هوایم وهمه  خواستن ها یم بخاطر سرنوشت انسان و آزادی توام با عدالت  وی اند وباز هم گمان نه میکنم ارادت من و همه کسانی  که چون نسبتأ یکسان  می اندیشیم نیاز به یاد آوری داشته باشد که تمامی مردانی را که در هرمقطعی از تاریخ معاصر در کنار مردم بوده اند و در سخت ترین شرائط روزگارمردم تهی دستی از روزگار را  با عصای عدالت و منطق « نه » گفتن یاری نموده ایم و با وعده های دروغین و « سرِخرمن » قدرتمندان نه تنها پشت کرده اند بلکه با حفظ و قار و حرمت به اندیشه های مخالف در خط مقدم جبهه روشنگری و افشأ گریی توام با نگهداشت کرامت انسانی جباران تاریخ  در کنار مظلومان  ایستاده اند . این روحیه و این باور برای ما و همه اصلاح طلبان آزادی خواه و نواندیشان مجهز به  عقلانیت متعهد دینی جرئت می بخشد تا اعلام کنیم که در پرتو چنین روحیه معنوی و انسانی در برج عاج نشستن آیا خیانت نیست ؟ بدون هرگونه تعارف باید مبارزه  با این سنت ارتجاعی و متحجرانه ای را که « پشت مرده گان نباید حرف زد » به وجدان جمعی در میان جامعه  مبدل سازیم . زیرا ما به عنوان انسان های که مدعی "خلافت الهی در زمین" هستیم حق نداریم  درمسیر  تمامی حیات فردی و اجتماعی خود بدون نگهداری و حفظ وقار و کرامت انسانی  دیگران ، حتی آنهای که ما را دشمن اندیشه ها و افکار خویش می شمارند چیزی به جز زبان شرین و عمل محبوب استفاده کنیم  .

من اکیدأ بر این باورام که نقش مردان بزرگ تاریخ  و رجال برجسته جوامع بشری باید به منظور ترسیم خطوط اولیه نقشه راه نسل های آئنده  ، با کمال دلسوزی و با نیت مخلصانه و برخاسته از اراده مشروع جمعی ملت ها مورد نقد قرار گیرند که اساس نقد و انتقاد سالم ، استخراج موازین حیات اجتماعی ، نو سازی اجتهادی اندیشه ها و مغز های رو به رکود نخبه گان جامعه در راستای خود آگاهی مهمترین ضرورت تاریخ بشمار می آید . در غیر آن هیچ منتقدی نه میتواند نام منتقد و مصلح بخود گیرد ، علاوه براین منتقد باید ریشه ها را نشانه گیرد و بالیدن و گشودن شگوفه های بهاری را ببیند و تبدیل شدن نهال به درخت ، و برگ و میوه دادن درخت را نشان دهد ، واگر درخت فرسود و دیگر کاری از آن ساخته نبود ومکروب  تباهی در درخت ریشه دواند منتقد باید حاضر باشد تا چراغ های ذهن مردم را برای مشاهده عینی پوسیده گی بسیج کند ، هشدار دهد ودر اوج چنین هشدارها سنگ بنای یک جامعه و یک تمدن  را بگذرد .هیچ منتقد و مصلح نباید با پاشیدن  تعصبات قومی و زبانی آب را گل آلود کند که با اِعمال چنین شیوه و آب تاریخ توده ها گل آلود ساختن نه تنها هیچ ماهیی در دام چنین منتقدی نخواهد افتاد بلکه خود با پهن ساختن چنین دام ها دیگر نه میتواند نام منتقد و مصلحی بر خود ماند.

منتقد و مصلح معاصر باید امروز ما را عادت دهد تا در اصالت گذشته تردید کنیم و هر روشنفکرمعاصر  که از تباروقبیله  نقد محسوب میشود گوشهای نسل معاصر را از رسوبات  افتخارات دروغین انباشته  اند با آب ذلال عدالت عمومی  شستشو نمایند زیرا در حال حاضر اگر منتقدی در گذشته فرهنگ فرهنگی و تاریخی ملت و جامعه ما شک نکند ، منتقد نیست .

ادامه دارد

۱ : از نامـــــــه‌ی سرگشاده‌ی امیل زولا emile zola  خطاب به رئیس جمهور وقت فرانـــسه که در روزنامه‌ی اورر (L'Aurore) چاپ شد. عنوان نامه بود: «من متهم می‌کنم!» ("J'Accuse"). این عنوان با حروف درشت تیتر اول روزنامه شد و به یک نماد تاریخی تبدیل گشت: نماد تعهد روشنفکرانه. ! در ۱۱۰ سالی که از انتشار این نامه می‌گذرد، مدام به آن استناد شده است، هر جا که در مورد وظایف روشنفکران سخن در میان است، هر جا که در مورد اهمیت رسانه‌ها و بحث در حوزه‌ی عمومی اندیشه و گفت‌وگو می‌شود از آن نامه به عنوان یک نماد روشنفکری یاد آوری شده است ..

 

 

 

دموکراسی نقابدار و ترفند‌ های قوم گرائی درانتخابات افغانستان  !

به وسيله چهار چيز با مردم درتماس هستيم.و ارزش موقعيت ما نیز ازروي اين چهار چيز معلوم مي شود  آنچه انجام مي دهيم، آنچه جلوه مي كنيم، آنچه مي گوييم، آنطور كه مي گوييم.

                                      « ديل كارنگي»

پیوسته به گذشته بخش دهم :

با ادامه  یادداشت قبلی با اضافه اینکه  کشور افغانستان را باید جزیره ای از درد ها و زخم های معلوم و نامعلوم در این مقطعی از تاریخ و جغرافیای از جهان به حساب آورد ، متأسفانه در میان ما ، دولتمردان و نخبه گان  این جامعه  و متفکران اصلی و  مصنوعی ای که به ترتیب اعداد چند وچند مین سورت و بسته بندی شده  اند ، هستند نه اند ک که نه تنها به فرآیند مشروعیت و هویت تاریخی و حقیقی جایگاه مقامی بنام ریا ست جمهوری افغانستان کوچکترین توجهی  ندارند و به مسأله اجرای اصلاحات ساختاری و توام با عدالت اجتماعی و اقتصادی  در افغانستان نیز که اجرای آن از ضروریات و فرائض حیاتی تمامی شهروندان بشمار می آیند به باد تمسخر میگیرند و کسانی را که تحقق عدالت همه جانبه در جامعه درد دیده افغان را مقدم برهمه اولویت ها به شمول سرکسی که  بنام «انتخابات ریا ست جمهوری افغانستان!! » برپاداشته اند نخستین وظیفه ای از دولتمردان و نخبه گان جامعه ما میشمارند به عناصر نافهم ، شعاری وساده لوح متهم میکنند! وگاهی ناخواسته و نا آگاه بازیچه ای  دالر و دینار قدرت های  می شوند که سرنوشت جامعه ما را پشت میزهای منافع خویش  تعیین میکنند . جای تعجب آنجاست که این نوابغ تاریخ کشورما بدون آنکه به پرسش اصلی تاریخ ما که آیا جدارها و دیوارهای اراده برپائی انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان ازخاک وآب بومی وافغانی اعمار گردیده است ؟ و یا هم نیاز منافع بیگانه ها  اند که به هرقیمتی و در هرنوع شرائطی باید تنور انتخابات درافغانستان گرم نهداشته شود !؟ پاسخ منطقی وعلمی ای دریابند هریکی ازکاندیداهای های گرامی ضمن بیان شعارهای وجیزه آمیز شان پسوند « تداؤم » نظام مافیائی حاضر را نیز بر آن چسپ میزنند !!

 این بدین معناست که  هریکی از آن ها خود را مناسب ترین فردی برای نگهداریی و حفظ  نظامی می شمارند که بار ها و بارها  بویژه در امتداد ۱۲ سال گذشته فضائل و کرامات!! آن بحیث " مؤلفه های از" مشروعیت ملی ودموکراتیک " از سوی بلند گوهاو وسائل ارتباط جمعی مانند شبکه های ۲۴ ساعته رادیوو تلویزیون ، سازمان های به ظاهر مدنی بیان گردیده است . بدترین نوعی از این تعامل با مسأله مشروعیت  مافیائی آنگاه به مسخره کشانیده میشود که تمام یا اکثریت قریب به اتفاق کاندیدا های به اصطلاح " ریأ" ست جمهوری افغانستان که به  نحوی از انحا بسیاری از آنها با قدرت های بیگانه بخصوص با شبکه های استخباراتی کشورهای که بنام مبارزه با تروریزم بین المللی در افغانستان حضور نظامی و اقتصادی دارند تکیه کرده اند از فورمولی که بصورت نا امضأ شده در بستر منافع استراتیژیک و دکتورین امنیتی کشورهای شامل در ائتلاف ضد تروریزم  بالخصوص کشور نوتولد شده ای نامشروع  پاکستان و ایران شیعی امام زمانی ای که از دیربدینسو در عقب  سازمان امنیتی ISI راه میرود  باساس تقسیم بندی های قومی ازقبیل پشتون ،هزاره ، تاجیک ، ازبیک ، بلوچ وغیره اقوام به نحو کاریکاتوری عمل کرده و در انتخاب معاونین اول و دوم خویش بصورت مطلق معیارهای وارداتی  قومی را بحیث یک پروژه بیگانه  رعایت نموده اند یعنی اینکه  شخص اول اداره در افغانستان باید با تبار پشتون ، معاونیت اول به قوم نجیب تاجیک  و معاونت دوم به قوم شریف هزاره متعلق باشند ، این فورمولی هست که درامتداد جغرافیای تاریخی افغانستان همیشه منافع کشورهای بزرگ و اشغالگربیگانه  را تحقق بخشیده است . من به عنوان یک مسلمان وابسته به قوم پشتون که اسلام را نه به عنوان یک  کار ذوقی Hobby بلکه بحیث یک باور قوی و ایمان آگاهانه و علمی پذیرفته ام هرگونه معادلات  اکثریت و اقلیت قومی در حوزه حقوقی را نادرست و شرک میشمارم این بدین معناست که اگر در اقلیمی خاصی و در جغرافیا ی  ویژه ای معادله تناسب قومی بصورت مطلق و با فیصدیی بلندی نیز به مشاهده برسد از نظر من در حوزه حقوقی از هیچگونه اعتباری بهره مند نیست و نه میتوان آن جامعه را با مفهوم عدالت که مستلزم مبارزه با چنین مرزبندی های قومی و نژادی است اندازه گیری نمود .  پرسش این است که چرا استعمار خارجی به تفرقه های قومی ، نژادی و مذهبی بیشتر تکیه می کند ؟  و حتی کسانی را که بحیث  داروغه های جوامع شرقی و اسلامی در هر کسوتی و هر جامه ای میگمارند  با نقشه راه قومی و نژادی به قدرت میرسانند ؟

جواب بسیار ساده این است که استعمار امپریالیستی معاصر برخلاف استعمارقدیم  با میتود استحماری آزموده شده قرن بیست ویکم  به صحنه آمده است و چنانچه می بینیم استعمار معاصر بخاطر اغفال اذهان و تحقیر تاریخی  توده های مظلوم   افغانستان ، سرنوشت مذهب ، قومیت و نژاد را نیز در دست گرفته اند و به القاب بلند بالای علمی و اکادمیک  جعلی و استخباراتی وارد صحنه ساخته اند وپروژه اغفال اذهان عامه از اولویت های یک نسل از حق بزرگ و فوری و حیاتی به وسیله پرداختن اذهان عامه به یک یا چند حق کوچک غیر حیاتی و غیر ضروری مورد اجرأ قرار میدهند .                  برای تحقق سالم و بدون اسیب های جانبی این میتود استحماری ذوق و علائق فرد فردی از نخبه گان حتی روشنفکران و مجاهدان راه استقلال را مورد آزمائیش قرار میدهند و به اقتضای این میتود نرم افزاری در حوزه روشنفکران و نخبه گان وسائل غافل کننده آنها را فراهم میکنند تا  این روشنفکران در جلد خودشان فرو روند و از مسأله کل سرنوشت جامعه غافل بمانند ......... ادامه دارد

 

+++++++++++++

 

ارگ  نشینان عیان و پنهان  با چه می اندیشند  ؟

پیوسته به گذشته قسمت نهم :

 

زمین میهن ما زیر قد مهای که فقط چند روز قبل از آنسوی مرزها آمدند و بهترین جوانان این سرزمین را از تیغ یک  انتقام جاهلانه  کشیدند و کشتند  باردیگر لرزید ، و آسمان نیز که این همه خونهای جوانان نو رسته ای را نظاره میکرد آشک میریزاند و درسوگ شهیدان  مظلوم وطن  کبود است ، بگذارید ببینیم که کدام رنگ و نیرنگ ها ست که چترچنین کبودی را بر آسمان « گنبد»   کشیده است ؟ نه میتوانیم نخستین مسأله بحیث  عامل و انگیزه ء اولیه این جنایت که ریشه تاریخی در مناسبات با کشوری که از همان آغازبنام پاکستان و با دکتورین امنیتی ویژه ای در جغرافیای حوزه تمدنی ما تولدیافته است آغاز نکنیم  و برای رسیدن به این هدف بزرگ نخست باید با صداقت اعلام کنیم که تا ابتدأ با خود مان برنگردیم و پیش از همه از خود ننالیم و به مصداق این اندرز معروف و باستانی  فرهنگ و ادبیات مان که « ازماست که برماست » به  یک کالبدشگافی عمیق و توام با جراحی همه جانبه و یکبارهء فرهنگی تن ندهیم نه میتوان در صف جوامعی بحساب آئیم  که در امتداد تاریخ گذشته بشر بویژه در خیطه ای از جغرافیای مشرق زمین  از ظرفیت های لازم برای ملت سازی و نهادی بنام دولت ملی و مسؤل در عرصه حقوقی و سیاسی  بهره مند گشته اند . چه کسی نه میداند که امروز دشمنان صلح ملتها ،  قدرتمندان و مستکبران داخلی ، سرمایه داران وابسته ، جنگ سالاران شبه مذهبی و دموکرات هیچگاه آرام نه نشسته و توطئیه میکنند ؟ این درست است ، و این هم یک حقیقت اظهر من الشمس است که نظامیان  پاکستان از بازمانده گان نسل گورکنان شیطان صفتی  اند که استخوانهای تاریخ و فرهنگ باستانی ا فغانستان را در کوچه های خونین کشور ما  به حراج گذشته اند . اما هیچ گاه قرار براین نبوده که روشنفکران مزد بگیر این مرزو بوم با اینکه از لحاظ علمی در سطح بسیار پائین هستند و از نظر فنی و فلسفی و دانش های گوناگون زندگی حتی در سطح شاگرد اروپا و امریکا هم نیستند فقط برویت فورمول « نصفُ لی و نصفُلک » نه بصورت مشارکت در تمامی پروژه ای که در سرزمین افغانستان عملی میشود بلکه بصورت روز مزد و باساس فورمول         « مُزد  در برابر کار » در نشست ها ی تلویزیونی و گردهم آئی های مفتکی و مصنوعی  برای کسب  مشروعیت کاذب  برای یک پروژه  حضور می یابند . تاباشد که اگر روزی صحبت از    «حلال و حرام !!»به میان آمد این روشنفکر مزد بگیر و نویسنده ای که در مزرعه ای  از  استراتیژیی بیگانه گان بویژه آنانی که میخواهند یکبار دیگرسرزمین افغانستان رانا خود آگاه و دربدل مواجب ناچیزمادی  تحویل کشورهای منطقه بالخصوص سازمان جهنمی اطلاعات نظامی پاکستان  واگذارکنند با منطق معیوب ومافیائی اش برعرقریزی های شبانه روزی وکسب«رزق حلال!» ازپروژه انهدام کشورو تمدن باستانی ما مباهات و افتخار کنند .!!

وقتی  همین پروژه انتخابات «ریأ » ست جمهوری افغانستان  رامینگرید با آسانی درمی یابید که  با روشن ساختن  هرشبکه تلویزیونی  ومطالعه  هر روزنامه ای مافیای که اغلب شبکه های تلویزیونی و روزنامه های چاپی و الکترونیکی جاده صاف کن مشروعیت مافیای حاکم اند  حتی   به مثابه شهروند اصلی  سرزمین افغانستان نه میتوانید وارد حوزه  اساسی فرائند انتخابات یا همان مؤلفه مشروعیت انتخابات  شوید  زیرا لزومأ  فرآیند این مشروعیت  در انطباق با  ظرفیت های  لازم سیاسی ، فرهنگی  و اقتصادی که برای  اجرای این پروسه   باید اکیدأ درنظرگرفته شوند  باید مورد مطالعه قرارگیرند که با دریغ وتأسف در دموکراسی  مافیائی افغانستان  ورود به این حوزه بخشی  از  مناطق  ممنوعه پروژه انتخابات  محسوب میشود . اگر همین مطلب را بصورت روشن وواضیح بیان گردد میتوان گفت که مسأله نیاز وضرورت اجرای انتخابات آزاد در شرائط کنونی محصول وطراوش اراده آزاد شهروندان قلمروی بنام افغانستان نیست ، البته تفاؤت این دیدگاه با دیگر مخالفان انتخابات در این است که درست مانند این روی سکه که هیچکسی و هیچ تحلیلگرسیاسی  اگر بروی معادلات حقوقی و علمی و بصورت آزاد به معادله برگزاریی  انتخابات بنگرد در شرائط کنونی البته نه به دلیل تنها تعبیر از امنیت فزیکی و جانی شهروندان بلکه با درنظرداشت  معادلات و مفاهیم مهمی مانند عدالت عمومی ووظائف انجام ناشده ای که طی دوازده سال گذشته با دلائل پیدا  و نا پیدا  به انجام نرسیده است و این امر سبب گردیده تا به جوهر مشروعیت سیاسی آسیب وارد گردد لهذا قضاوت تحلیلگران و دانشمندان حقوق و علوم سیاسی برخلاف امروز که در بازار مکاره  آورده شده اند و بروی مصلحت کیسه و جیب شان ،  فضائل و کرامات انتخابات را موعظه می فرمایند ، اینگونه خواهد بود که در چنین وضعیت تاروتاریک جامعه افغانی ، برگزاریی  انتخابات مصلحت ملی  وبرخاسته از اراده فرد فردی از شهروندان سرزمین افغانستان نیست و نه میباشد . اما از اینکه برخی از دانشمندان و نویسنده گان بزرگوار و ارجمند میهن ما مزد بگیران  نظام مافیائی اند ناگزیر با پیروی از  قول معروفی « نوکر خان نه از باد نجان !!» تن به اطاعت می دهند و در میز های گرد شبکه های رادیو تلویزیونی ، مطبوعات چاپی و الکترونیکی ، وغیره وسائل ارتباط جمعی ذکر خیر و از فضائل انتخابات را بیان می فرمایند .

 داستان آن روی سکه  یا هم قصه  جنگجویانی که خون بیگناهان را توسط عملیات انتحاری مباح و ثواب اخروی میدانند و با تأسف آن عملیات انتحاری  در برابر ده ها انسان بی گناه  عملیات            « استشهادی !!» در برابر یهودی ها  و نصرانی های کافر  نامیده میشوند  و کودکانی که به دلیل     نا بلاغت ونا پخته گی سن از هر نوع فرائض دینی معاف شمرده میشوند نخستین قربانیان این معرکه اند زیرا این عملیات خشن و ضد انسانی و ضد اسلامی انتحاری توسط کودکانی انجام میگیرد  که  سن و عمر شان از ده تا پانزده سال تجاؤز نه میکنند چنانچه گفتیم شنیدن این چنین  قصه ها و داستان ها غم انگیز تر ازشنیدن داستان های الف لیلای  نیروهای به ظاهر روشنفکرانی  است که « قصیده  فضائل و کرامات انتخابات !! » را در هر خطبه  و هر منبری بیان و مؤعظه  می کنند وآنرا وسیله نجات انسان بالخصوص شهروندان افغان درهردو جهان میشمارند .!!  

ادامه دارد

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++

 

نهادهای نیرومند یا مردان تنومند ؟

پیوسته به گذشته قسمت هشتم :

آورده اند  که در قدیم و ندیم ها آسپِ یکی از خلفأ را دزدیده بودند دربارخلیفه اعلام کرد که هرکس آسپ خلیفه را پیداکرد و تحویل دربار ساخت خودِ آن آسپ را به عنوان مژده گانی به او تحویل میدهند پرسیدند ، خوب اگرقراراست همان آسپ را به کسی که آسپ را پیداکرده بدهند ، چرا این همه سروصدا و اعلامیه و اطلاعیه ؟ گفتند خلیفه می خواهند به اتفاق وزارای دربارش یکجا با آن دزد عکس یاد گاری بگیرد .

به عنوان" نطق قبل از دستور" در قسمت قبلی این یادداشت از ناتوانی ها ی نامزدان ارجمند کرسی "ریأ "ست جمهوری افغانستان صحبت کرده بودم ، برخی از عزیزان آن ناتوانی ها و کمبود ها را همچون چربی ها ی که بر تنه ها وجُثه ها ی ذوات نامبرده  میچسپند تصؤر فرموده بودند ، هرچند میدانم که نقادان عزیزی که همیشه از آنها مصرانه و خالصانه خواسته ام تا عیوب و کمبود نوشتار هایم را نشاندهی فرمایند و همیشه به این دعوت حقیر لبیک گفته اند  لابد این بار قصد شوخی داشته است که دل شان به تنگ آمده و برایم نوشته اند که شاید از قدرت و توانمندی های برخی از کاندیدا ها آگاهی نداشته ام که بسیاری از آنها با این تصؤر که کار مملکت را تنها  میتوان با ضریب زور نهفته در جُثه ها میتوان راه انداخت و نمونه های را نیز برای اثبات این فرضیه معیوب ارائیه نموده اند که بطورمثال فلان نامزد مقام " ریأ" ست جمهوری افغانستان نشان انتخاباتی خود را تراکتور!! وبلدوزر !! .....          و غیره بر خود مانده و تشخیص داده اند .هرچند برای من  به مانند آفتاب ثابت شده آن عزیزانی که سرنوشت تاریخی  جامعه و تمدن ما را با چنین ژرف نگری و ظرافت تشخیص می فرمایند محال است که ندانند " رها ننده را چاره باید نه زور "  اما یکبار دیگربا مرور  بر آنچه که همین کاندیداهای محترم به عنوان شعاراستراتیژیک خویش  بنام  تغییر دروضعیت عمومی این جامعه  از بلند گوها و تربیون های رسمی و مافیائی  کشوربیان می فرمایند به حقیقتی نائل می آیم که آن حقیقت مصداق عینی حکایت آسپ دزدیده شده  ای خلیفه ای هست  که قبلأ در مقدمه ای ازاین یادداشت بیان گردید  .          و راستی چرا این پرسش بوجود آمده است ؟ وچرا این همه بزرگان و پهلوانان  مصنوعی  و نیمه مصنوعی ای معرکه انتخابات برای خوب جلوه دادن وضعیت کنونی در جامعه ما به مسابقه افتیده اند ؟ ریشه تناقض واقیعت های درد ناک و شعار های دهن چرب کن آقایون کاندیداها و نامزدان در کجا واقع است ؟

بدون شک کلید شناخت و معرفت  پارادُکس وتناقض میان واقیعت های اجتماعی و شعارهای میان تهی آقایونِ کاندیدا ها نه در نزد حضراتی  است که با زحمت فراوان شعار های انتخاباتی سر میدهند ونه  این شعار های کاذب مانند دود سفید از دود رو های انتخاباتی هریکی ازنامزدان والا مقام معرکه انتخابات کنونی خارج می شود  بلکه اندام های فکری این شعارهای کاذب  انتخاباتی در دستهای ناپاک  نظام جهانی سرمایه داری و شرکت های نفتی بین المللی  قرار دارد  که بصورت مافیائی بنام مبارزه علیه  تروریزم جهانی مشغول شکا ر بهترین ارزشهای ملی و تاریخی مردم افغانستان میباشند زیرا نگاه  نظام سرمایه داری  و لیبرال به حوادث تاریخی درجامعه  افغانی آنهم باتکای  مطلق ودگم میکانیکی و با  شیوه مافیائی محض بخاطر کسب ثروت و شهرت عوارض و آثاری به جز فساد وجنایت در حوزه تمدنی تاریخ درد ناک افغانستان  بجا نه خواهند گذاشت  ،لهذا  کاملأ طبیعی است که فرآیند انتخابات بویژه آنگاهی که شالوده های آن بر مبنای گفتمان بورژوازی لیبرال با شیوه مافیائی استحکام یافته است  از زبان تمامی نامزدان و کاندیدا های مقام  " ریأ " ست  جمهوری  افغانستان با پسوند اسلامی  !! که عزم را جزم ساخته اند تا بر اریکه  قدرت کاذب  « ریأ » ست جمهوری افغانستان تکیه زنند بر حفظ و تداؤم وضعیت موجود  به عنوان شعار اصلی خویش  حساب باز کرده اند . لهذا انتقال تابوت متعفین فاجعه کنونی در افغانستان نه تنها  روح و روان برنامه های عمل تمامی کاندیدا ها و نامزد ها ی کرسی " ریا" ست جمهوری را تشکیل میدهند بلکه حفظ و نگهداریی وضعیت وخیم کنونی در  جامعه که فرد فردی از شهروندان قلمرو افغانستان را آزار میدهد  در پوشش " دست آوردهای دوازده ساله " جامعه افغانی با ترمنولوژی مافیای انکشاف  و رشد اقتصادی بیان وعرضه می دارند . بنابر این بی ربط نخواهد بود اگر نقش و تأثیر افکار و اندیشه های فرد ، فردی ازاین  هوس بازان قدرت را در زمانی که اگرپس از سال ۲۰۱۴ میلادی  نیروهای خارجی در افغانستان حضور نیز داشته باشند که غالبأ حضور خواهند داشت و قرار داد امنیتی با ایالات متحده امریکا  و یاهم قرار داد های شبیه با آن با تک تکی از کشورهای شامل ائتلاف جهانی ضد تروریزم در افغانستان  به امضا هم برسند به دلیل هزینه های گزاف  اقتصادی در جنگ با تروریزم و وجود بحران های بین المللی در حوزه اقتصادی که هیچکسی بویژه کاندیدا های محترمی که اکثر شان دارای اطلاعات و سواد " سیأ " سی وؤقوف بر علم اقتصاد سیاسی اند نه میتوانند ازوجود چنین بحرانهای طوفانزأ  چشم پوشی نمایند ؛ این بدان معنا است که دیگر رئیس مافیای ارگ که در نتیجه یک انتخابات « آزاد و دموکراتیک !! »  منصوب میشود نه میتواند به شیوه  ملا نصرالدینی کنونی دخل و خرج  کند ! 

 ازسوی دیگر باور ها و شعار های که این آقایون سر میدهند به دلیل فقدان این حقیقت که بر وجدان عمومی در زندگی خصوصی آنها مبدل نه شده اند  دور از انتظار نیست که برنامه های انتخاباتی آن ها نیز با استمدا د از فورمول معروف   « نقل مطابق اصل !! » است  تهیه نه شده باشد . بنابراین دراینجا توضیح این نکته لازم است که مهندسی اجتماعی انتخابات ریاست جمهوری افغانستان از همان آغاز به مثابه یک پروژه مورد نیازبرای  مشروعیت  دهی اداره مافیائی حاکم  بر افغانستان بنا گذشته شده است و اندیشه طبقاتی به مثابه موتور اصلی این پروژه مورد استفاده قرار میگیرد که در واقع نوعی از حکومت فاشیستی با شیوه « دموکراسی توتالیتار » د ر جوامع عقب مانده اسلامی منجمله جامعه افغانی ظهورمیکند .

ادامه دارد

 

++++++++++++++++++++++++++++++

 

د لگرمی و ســرگــرمی انتخاباتــی ! ؟

ایضأ سوال و جواب !

پیوسته به گذشته قسمت هفتم

 

به جای مراجعه به گذشته ویاد آوری رویداد های ناگوارو رنج آورآن، بکوشید ازآنها چیزی بیاموزید

                                                        « تولستوی فیلسوف نامدار روسی »      

 

بالاخیره موکب همایونی کاندیدا های محترم انتخابات ریأ ست جمهوری افغانستان اجلال نزول فرمودند و سخن از انتخابات و برنامه های کاندیدا ها یکباردیگر سر زبانها آمد ، همین چند روز قبل وقتی از قول آخند اسد الله وفا خبری منتشر شد که در همین نزدیکی ها و در  شهر کابل و نه درهرجا بلکه در خیمه معروف به" خیمه  لویه جرگه "که در غرب کابل و در فاصله هشت و ده هزار متراز ارگ "کاخ " سلطنتی همیشه مستدام و در کنار پوهنتون پولیتخنیک واقع است به اذن خلیفه  ارگ شریف    فرا خوانده خواهند شد و از کثرت این همه حضرات کاندید ا ها که برای کرسی مقام "ریأ " ست جمهوری خودرا " سیأ " کرده اند کم خواهند گردید  و به روایت  آخُند وفا کاندیداهای ریاست جمهوری  تا سه یا چهار تن نزول می یابند  .!

اما فردای آن ناگهان اعلامیه ای بنام  وزارت جلیلیه داخله از وسائل ارتباط جمعی منتشر شد که ازتمامی  کاندیدا های "ریأ " ست جمهوری خواسته بود  تا نمائنده های تام الاختیارو با اعتبار  خویش را به  آن وزارت معرفی نمایند و تمامی تجهیزات و امکاناتی را که به اساس پیشنهاد کمیسیون مستقل انتخابات  افغانستان وبه منظوریی شخص حضور اعلیحضرت المتوکل علی الله حامد کرزی متولی مدام العمر ارگ شریف تهیه دیده شده حاصل فرمائند . !!

بدون تردید فقط و فقط همین  اعلامیه موجب گردید تا استراتیژیی دعوت و فراخوان آخند وفا به خیمه لویه جرگه آسیب ببیند و کاندیدا های ریأ ست جمهوری با سبک و سنگین ساختن معادله انصراف هرچند برای تعیین مقام کد خدائی ارگ یعنی همان ارگاه سابق  ریاست جمهوری  افغانستان دوماه و چند روز بیش باقی نمانده بود نتوانیستند از تمامی امکانات و امتیازاتی بنام تأمین امنیت کاندیدا ها از    " خزانه غیب " دریافت می شد چشم بپوشند و به این زودی از کاندیداتوری خویش اعلام انصراف کنند ؛ !!

روی همین علت فرا خوان آقای اسد الله وفا برای تقلیل نامزدان مقام ریاست جمهوری به تعویق اُفتید و هیچ یکی از کاندیداتورهای محترمی که برای رسیدن به دائره هلال آسپ شانرا به خاطر مسابقه  داخل میدان بُزکشی نموده اند با شنیدن اعلامیه وزارت جلیلیه داخله نخواستند حد اقل در این دوماه فرصتی که برای دلگرمی کاندیداها وجود دارند با مشاهده  چنین  امتیازات پیشنهادی از حضورخود بحیث نامزد ریاست جمهوری منصرف شوند . البته وجود  این وضعیت آشفته و نا پسندانه در جامعه افغانی را  تنها نه باید  به گردن این رجال و ذوات محترمی که زحمت نامزد شدن برای کرسی ریاست جمهوری افغانستان را متحمل شده اند انداخت بلکه این نوع مناسبات عوارض ورسوبات طبیعی تمامی جوامعی محسوب میشوند که مرحله انتقال ازسنت به تجدد را بصورت مستعجل  و مصنوعی  پیموده  باشند ، چانچه به وضاحت می بینیم و همه جهان شاهد آن  است با سرازیر شدن صد ها میلیارد دالر" زبان بسته " ای که  بنام بازسازی عمومی اعم از اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی از مرز ها و منفذ های گوناگون کشور ما افغانستان از همه سو و هرکنجی از این کره زمین  سرازیر شده است نتوانیسته اندکترین اثری بر وضعیت قشر های  فقیر و کم درآمد جامعه  افغانی بجا بگذارند . در چنین وضعیت آشفته و تار وتاریک است که انسان باشنده قلمروی  بنام افغانستان منجمله نامزدان کرسی ریا ست جمهوری افغانستان   که آب و هوایی سرزمین تاریخی و باستانی افغانستان را تنفس کرده اند نه تنها از هویت تاریخی و ملی شان تهی کرده اند بلکه با پاشیدن بذر کینه ها و نفرت ها نسبت به گذشته تمدنی وفرهنگی  شان   آنانرا همچون رمه ای از بزها بدنبال خویش کشانید . و هرقدری هم که زور میزنند و شعار میدهند نه تأثیری میگذارند و نه خود بجایی میرسند .

هیچ جامعه شناس و دانشمندی از جهان سوم منجمله افغانستان  نمیتواند ازاین حقیقت چشم پوشی کند که عامل این همه ذلت ها و بدبختی های تیوریزه شده درتاریخ فرهنگی و تمدنی ما نتیجه یک غفلت تاریخی است که در طول تاریخ خونین  افغانستان و درتمام  حکومت ها ی گذشته  به مؤلفه فرایند                   « مشروعیت ملی »بصورت کاذب و با دیدگاه کاملأ معیوب و غیر عادلانه نگریسته شده است       و درست در بستر همین تعبیر بیمار و معیوب بوده که از سوی مدعیان و حاملان  شعار های بلند بالای همچون آزادی ، دموکراسی و عدالت فاجعه و بحران در جامعه را عمل خصمانه  دشمنان بیرون از مرز ها را به عنوان عامل جنگ ها و خشونت ها معرفی نموده اند ،

بنابراین امروز که نظام سرمایه داری  جهانی آنهم  با شیوه غیر متعارف و مافیائی  همه ملت ها ی جهان سومی شرقی به شمول جامعه افغانی  را از پایگاه اصلی و فرهنگی و خود جوش در آورده و آنها را سرا پا مقلد و نیاز مند مصنوعی  دالر و دینار ساخته است ، حاکمان و داروغه های این جوامع را به ویروس ناشناخته ء امتیازات و به اساس فورمول تاریخی " نصف لی ونصف لک " مصاب می سا خته اند  تا  در برابرمواجب و امتیازات همچون برده های نیازمند و ذلیل عمل کنند و هر آنچه را که شعار میدهند جز آرمان تاریخی استعمار که همانا رسیدن به قله های شامخ یک پیشرفت مصنوعی و مافیائی است منعکس نسازند .

چنانچه می بینیم همین اکنون اکثریت  رجال برجسته صحنه ء انتخابات ریاست جمهوری افغانستان یعنی نامزدان بزرگوار انتخابات ریاست جمهوری کسانی اند که از بلندترین مراتب قدرت مافیایی اداره حاکم بر کابل خودر ا به میدان رقابت انتخاباتی رسانده اند و حین کمپاین انتخاباتی شعار های را سر میدهند که نه تنها در خیطه  توان ، صلاحیت و قدرت این عزیزان نامزد شده برای انتخابات ریاست جمهوری افغانستان نیست بلکه حتی کشورهای بزرگ صنعتی مانند امریکا و انگلیس و فرانسه و دیگران نیز که در ائتلاف جهانی مبارزه با تروریزم بین المللی در افغانستان حضور دارند نه میتوانند به تنهائی به اکثر اهداف استراتیژیکی نائل آیند که از زبان شرین این کاندید ا های بزرگوار ریاست جمهوری به مردم بی دفاع افغانستان وعده داده میشوند . ! البته ماسوا از اینکه براحساس  ضرورت اولیه و یاهم  چند گانه فرآیند انتخابات و دموکراسی در حوزه بومی  و ملی نگریسته شود که آیا این  احساس در بطن مشروعیت درونی و ملی جامعه ما متولد گردیده است و یا هم این نوزاد انتخاباتی  در شکم بیگانه و برای اهدافی که حتی بزرگترین نوابغ و دانشمندان علوم معاصر بر هدفمندی های اصلی و نهفته در  پروژه انتخابات ریاست جمهوری آگاه نیستند در افغانستان جشن گرفته میشود .؟ ، !!

اکنون مهمترین پرسشی که بوجود می آید این است که اگر براستی هم کاندیداهای محترم و بزرگواری که شعار میدهند ،« اگر هریکی از آنها به قدرت برسند به تنهایی و یک شبه میتوانند بهشت موعود الهی را در سرزمینی بنام افغانستان برپا سازند !! پس چرا و با ملاحظه به کدامین موانع سر راه این پیامبران عصأ بدست نامزدان ریأ ست جمهوری افغانستان نه توانیستند با گذشته به ظاهر قدرتمند خود  اقلأ بوی از این بهشت موعود و " مدینه فاضله " را به مشام ساکنان جغرافیای بنام افغانستان میرساندند ، تا امروز حد اقل با استشمام همان  بوی خوش و معطری از بهشت توده های فقیری که در جغرافیای بنام افغانستان از چند ین هزار سال سکونت گزیده اند و به قول اکثریتی از همین بزرگان کاندیدا و دیگر بلند پایه گان  دارای یک ملت بزرگ که دو امپراطوری بزرگ  جهانی را به زانو در آورده ایم بی بهره مانده اند ؟ » ...

 

ادامه دارد

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

وعده های پوچ و شعارزد گی زمامداران  درتاریخ معاصر افغانستان  !

به گروگان گرفتن اراده یک ملت !

پیوسته به گذشته بخش ششم :

وقتی در حال نوشتن پنجمین قسمت این یادداشت بودم ازبرخی  عزیزان ودوستان  با مهربانی های توام با دوراندیشی و صمیمیت آنها نسبت به این حقیر تلفن ها و ایمیل های پرمحبتی را دریافتم وبرخی از آنها که با اعتقادات و باورهایم تازه آشنائی یافته اند از فحوای نوشته ها یم چنین یافته و پنداشته اند که گویا من شاید سربسته و بدون شرط وشروط گذشتن در حال و هوای غرب سرمایه داری شده ام و از حضور نیروهای خارجی بویژه اکنون که آهنگ  امضای توافقنامه امنیتی با ایالات متحده امریکا  از مناره های معبد  سیاسی افغانستان  شنیده میشود سراپا حمایت میکنم .!! نه میدانم این گونه قضاوت را عزیزان خواننده یادداشت هایم ازکجافهمیده اند ؟ بدون شک مسائلی که به عنوان فقدان یادداشت های این حقیر مطرح شده اند درعین حالی که درست است و پذیرفتنی ، ولی به نظر من از نبود و کمبود سلطه اطلاعات و معلومات عزیزان ارائیه کنندهء چنین برداشتها ، نسبت به آگاهی از اعتقادات و باورهای این حقیر صحیح و مکمل به نظر نه می خورند ، زیرا من برخلاف جریان رودخانه تاریخ کشوربویژه در حوزه روشنفکری بحران موجود درجامعه را سطحی ، گذرا و موقتی نه میدانم بلکه به نظر من بحران و فاجعه کنونی معلول جبری و قطعی ریشه دار محکم اجتماعی و تاریخی است که اکنون در زمان ما با چنین وضعیت اشفته گریبان گیر فرد فردی از ساکنان سرزمین ما شده است . ، لهذا کاملأ طبیعی است که نه میتوان این زخم ناسور تاریخ ما را با داروهای مسکن التیام بخشید ،      که روشنفکر این روزگاری از درد وغم  باید به قول شاعر از خیابان تاریخ بگذرد وهمه درد ها را ببیند و یکا یکی از آنها را بشمارد  ، حتی اگر این روشنفکر در جنگل های آمازون زندگی کرده باشند . آنچه می خواهم بگویم اساسی ترین و اصلی ترین متود فلسفی مبتنی بر هویت و جایگاه  تاریخی انسان  است که به دلیل سمبولیک بودن خیابان در راستای شناخت یک فاجعه و بحران باید مدنظر تمامی اندیشمندان و جامعه شناسان بوده باشد .

من اکیدأ باوردارم که شناخت و شناسائی استخوان های مصاب به بیماریی یک جامعه به تناسب جهان بینی روشنفکرانی وابسته است که قصد کرده اند خیابان تاریخ این نشانه تمدن را عبورکنند زیرا نه میتوان با یک بینیش معیوب و دُم بریده فلسفی نسبت به تاریخ انسان به نتائجی برسیم که بتوان در پرتو این نتائیج به تمامی پرسش های لازمی در حوزه هویت انسانی پاسخ های قانع کننده ارائیه کرد ،بنأ  روشنفکرمعاصراین روزگار که پیامبر مجهز به معجزه عقلانیت متعهد آفرینیش  نامیده میشود باید آنتن های هوش و عقلانیت متعهد معاصر را که  در زمین بِکرِ خلقت  فرو رفته اند  و از آن آبیاری میگردد ، «همه کاره های هیچکاره » این روزگار باید بدانند که چرا اگرهر قدری زور میزنند و شعار میدهند نه تأثیری میگذارند ونه خود بجائی میرسند علتش اولأ نداشتن نگاه علمی و فلسفی به زندگی بشر منجمله انسان باشنده جغرافیای افغانستان است که با بحران کنونی بصورت مستقیم ارتباط دارد و نه میتوان باساس هویت معیوب و دُم بریده از انسانی که در فاجعه درد ناک تاریخ معاصر دست وپامیزند و با چراغ شکسته ای « من زنده جهان زنده » در فاجعه راه میرود ، ثانیأ فقدان احساس رسالت « حسن غم کشی !*» دربرابر نسل های آئنده کشوراست که باید تمامی نسل هاو در تمامی جغرافیا ها با ریسمان مستحکم « انا لله وانا الیه راجعون » یعنی ازخدا تا خدا به پیش روند تا نوع حیات  نسل های گذشته را با نسل های آئنده توام با پیشرفت ، تمدن و تکنولوژی معاصر وصل کنند . من اکیدأ ایمان دارم و بر این باورم تا آنگاهی که ما نتوانیم به عنوان یک ملت متمدن و تاریخی با توجه به رهیافت فلسفی و بینش ما نسبت به حقوق فطریی انسان ودریافت پاسخ به این پرسش ساده و ابتدائی که ما در کجای تاریخ ا ستاده ایم و درمسیر راهی که آغازیده ایم  با چه دشواری ها مواجه شده ایم و از همه مهمتر اینکه تا  وقتی از خواب عمیقی ازغفلت که  "هیپنوپیدیای " هولناک آنسوی آبها که روح وروان ما را تسخیر کرده است و ما را بخواب مصنوعی برده اند تا همه هستی و ارزشهای مانرا در طلاطم این هیاهوی مصنوعی و جنگ های زرگری  به غارت برند برنه خیزیم نباید با این قرارداد بندی های میان تهی که در زیر چتر مصلحت بیگانه گان همچون معجون کشنده برای مشروعیت بخشیدن به هرآنچه که طی سه دهه تاریخ ملت ما با ضربات توپخانه وسائل ارتباط جمعی تجویز میگردد دل خوش کرد . سوال مهم اینجاست که آیا امضاکردن و یاهم امضا نکردن این قرار داد کدامین دردی از دردهای استخوان سوز مشروعیت را که از ۱۲ سال بدینسو  مردم ما  بر آن مبتلا شده اند مدوا خواهند ساخت ؟ و آیا آنروزی که میان  ایالات متحده امریکا و نیروهای ناتو سرزمین افغانستان تَرکَه و تقسیم می شد   و دربدل آن راه بلدان افغان تباری که در پیشاپیش  لشکری از بیگانه ها میرفــتــند و در بدل هر گزارشی همچون جِزگران میدان قمار اجوره و  دلالی میگرفتند .

کجابودند همین  جزگران میدان قمارافغانستان  و مدافعان دروغین ناموس مردم که امروز با شعار دفاع از ارزشها و غیرت افغانی ، دهن پاره میکنند؟ من همیشه گفته ام و گاهی هم نوشته ام  تا وقتی که  اراده تمامی  ساکنان و شهروندان  حقیقی  قلمروی که بنام افغانستان مسمی شده است توان " نه " گفتن در برابرظلم و جفای  استعمار و بیگانه گان طماع که دشمنان اصلی مردم بحساب می آیند اِحیا نگردد  تمامی نیروهای سیاسی و روشنفکران حقیقی این سرزمین که  در هردو جبهه ( مخالفین قرار داد امنیتی و موافقین آن!! ) مشغول گشته اند نه میتوانند در داعیه شان موفق بدر آیند .  زیرا وقتی در مطرح ساختن این مسأله یعنی امضای قرار داد امنیتی میان  امریکا و افغانستان اراده انسان باشنده سرزمینی بنام  افغانستان شامل نیست طبیعی است که طرح هرنوع گفتگو درباره معاهده امنیتی از مشروعیت لازم ملی و  سیاسی در حوزه استقلال ملی و مؤلفه حق خودارادیت  برخوردار نه میباشد.   وبرای  دشمنان تاریخی*  افغانستان آزاد و مستقل نیز که غریزه فطری قدرت و ثروت در وجود شان موج میزنند هیچگاه در راه اشباع این غریزه مهار ناشده برای شان اهمیت ندارند که چه نیروها و چه کتله ها ی از مردم وانسان ها  با داشتن چه هویتی شکارغرائیز شیطانی  شان میشوند !!؟

 چنانچه  هیچکسی نه میتواند از جنگ ها وکشتارهای خونین و خانمانسوز دهه نود که با سقوط رژیم دکتر نجیب الله آغاز شدند چشم پوشی کند  ، این بدین معنا ست که ویروس  مهلک ثروت اندوزی و ویروس کشنده قدرت خواهی و جنایت هیچگونه ماهیت مذهبی ، نژادی و قومی ندارد بلکه بصورت بالقوه در وجود هرانسان و با هویت های  قومی ، مذهبی و نژادی گوناگون  نهفته است .

وعده های پوچ و شعارزد گی کاندیداتوران ریأ"ست" جمهوری !

چنانچه میبینیم هرکه کاندیدای ریأ " ست " جمهوری شده است برنامه اش که بسیاری از آن برنامه های عمل ونقشه راه آئنده خویش میدانند  بصورت فوتوکاپی و باساس فورمول " نقل مطابق اصل !!" ارائیه میدهند و بعضی از همین حضرات کاندیدا به یک و یا چند شعار اکتفأ نه میکنند که بگویند اگر من رئیس جمهور شوم فلان کار و فلان پروژه تکمیل ناشده را تمام میکنم و یا هم آسمان را از مغرب در می آورم !!!  هیچگونه دردی از مردم درد دیده ما را مدوا نه میسازند ، آنچه مهم است این است که فرد فردی از مرم ما بویژه روشنفکران  متعهد این میهن میدانند که اکثریتی از کاندیدا های محترم به ظاهر همان گروهی مقتدر مافیای حاکمی را  تشکیل میدهند که طی دوازده سال گذشته درنقش شرکای اصلی غارتگران و مافیای حاکم عمل کرده و تا هنوز هم این نقش سهامی  مافیائی ادامه دارد . ..

ادامه دارد

 

 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

هیاهوی بی خریدار و تلاشهای بی فرجام کرزی  !

هیچ " گُربه ای بخاطر رضای خدا موش نه میگیرد !!"

پیوسته به گذشته بخش پنجم :

آنچه قبلأ نیزاشاره نمودم « دولت جمهوری اسلامی افغانستان!!»  به عنوان دولت دینی درمتن حقوقی ای بنام قانون اساسی فورمولبندی شده است و دموکراسی یعنی جمهوریت وهمچنان  اسلامیت دورکن و مؤلفه های بنیادین آنرا تشکیل میدهد . رکن دموکراسی و جمهوریت که مظهراراده ء انسان برمبنای تبلور عقلانیت شناخته میشود و رکن اسلامیت که بازهم اراده ء پروردگار توسط انسان واجد توانمندی ها و ظرفیت های خداگونه ای تاریخ ساز است که در زمین تحقق می یابند . نظام مطروحه جمهوریت در قانون اساسی افغانستان از نوع دموکراتیک است که با انواع جمهوری های نخبه گرا ، اشرافی و طبقاتی تفاؤتهای معنی داری دارد ، زیرا اصولأ رأی مستقیم و برابر همه افراد و شهروندان تعیین کننده سرنوشت و انتخاب کننده نهاد های حکومتی و فرآیند های تصمیم گیریی سیاسی در حوزه دولت ملی است . لهذا درقانون اساسی و نظام سیاسی افغانستان حکومت دینی و حاکمیت دموکراتیک دو حوزه جدا از هم نیستند بلکه رابطه مشروط کننده و تعیین بخش با یکدیگر پیدا کرده اند ، به نحوی که حتی میتوان گفت بر پایه روح و منطق قانون اساسی ، این حکومت دینی لزومأ حکومت دموکراتیک است ، لهذا هرگونه حکومت استبدادی و اشرافی نه تنها ضد دموکراسی و حاکمیت دموکراتیک در جامعه است بلکه اساسأ نه میتوان آن را به معنای واقعی یک دولت مشروع اعم از دینی و دموکراتیک دانیست . چراکه حاکمیت ملت برسرنوشت خویش و احترام به حقوق اساسی انسان ، از قبیل حق انتخاب و آزادی و حفظ کرامت او و نفی خودکامگی و استبداد فردی و گروهی از لوازم اعتقاد و اندیشه یک دولت دموکراتیک دینی و اسلامی محسوب میشود و نقض آنها علاوه بر جمهوریت و دموکراسی رکن اسلامیت و دین را هم نقض میکند . به عبارت دیگر پارادوکسکالیته و تناقض حکومت دینی و حاکمیت دموکراتیک مندرج درقانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان منوط به پایبندی تمامی اهرم های قدرت  بر موازین احکام مندرج در قانون اساسی دولت جمهوری اسلامی افغانستان است که تمامی شهروندان اعم از مأمور و آمر را به اطاعت از خود فرامی خوانند . تا آنجا که به تنظیمات و ترتیبات حقوقی و عملی مربوط میشود جلالتمآب کرزی و اداره مافیائی اش با فرسنگ های از آنها فاصیله دارند ، آنچه که در جامعه کنونی ودرمیان نیروهای سیاسی -اجتماعی و صاحبان نظریه های اجتماعی مختلف علی الرغم تظاهر بر پیشکش نمودن راه حل های گوناگون به مشاهده میرسند       همانا نگاه مادی و معیوب به بحران و فاجعه مردم ما است . که به زعم آنها مردم تنها  دغدغه نان و نام را دارند و شریک ساختن احادی از مردم افغانستان در قدرت کاذب مادی  بویژه با ترمنولوژی مدرن موجبات  تحقق صلح واقعی درجامعه را فراهم خواهند آورد   !!

 لهذا  چگونه وچرا  باید یک شهروند معمولی  این  جامعه و زاده این آب وخاک  تن به اطاعت از قوانین مدنی و حقوقی بدهد وقتی می بیند که بلند رتبه ترین مقامی که آنرا رئیس منتخب " دولت جمهوری اسلامی افغانستان " میخوانند  برخلاف احکام صریح قانون اساسی مصوب لویه جرگه ای تاریخی قانون اساسی که بنابر احکام صریح آن یعنی ماده شصت و نهم که  رئيس جمهوررا  دربرابر ملت ومجلس نمايندگان مطابق به احکام اين ماده مسول میداند ، برخلاف احکام این قانون رئیس جمهور افغانستان خودرا مطلق العنان بداند ونگاه استکباری و اشرافی وی در تمامی حوزه زندگی خصوصی و اجتماعی اش به مشاهده میرسد .؟ چنانچه شما عزیزان بارها و بارها از این قلم خوانده اید و گاهی هم شنیده اید صلح ازجنس اعتبار است و نه میتوان آنرا از بازار تهیه کرد و یا هم با تطمیع و زر و زور حاصل کرد، زیرا درمقابل مؤلفه صلح وآشتی ، فرایند شرو بی عدالتی قرار دارد که درفطرت آدمی نهفته است و نباید سعی کرد تا  آنرا با پرداخت پول و ثروت و یاهم با فرمان و فتوی بدست آورد ، لهذا لازم است تا زمامداران قوم  برای تحقق صلح پایدار و دائمی  دریک  جامعه جنگ زده مانند افغانستان  نخست باید بعضی  حقائق وواقیعت های موجود در جامعه  را برسمیت بشناسند و بپذیرند که در جامعه بحران وجود دارد ، درحالیکه  از دیر بدینسو در جامعه افغانستان در حوزه اراده دولتمردان اصلأ بحران برسمیت شناخته نشده بلکه انگشت  ملامتی و ایجاد فاجعه  را همیشه بسوی  دیگران و بویژه دشمنان تاریخی سرزمین ما دراز ساخته اند . روشن است که در جهان کنونی دهکده مانند  استعماری  هیچکسی و هیچ قدرت بزرگ و یاهم کوچکی به قول معروف : هیچ " گُربه ای بخاطر رضای خدا موش نه میگیرد !! " نه میخواهند منافع خویش را فدای منافع ستم دیده گان و بیچاره شده گان سازند اما باید عقلای قوم بویژه زمامداران کشورهای عقب نگه داشته شده ،  منفذ های نفوذ بیگانه گان را با مدیریت درست و مردم سالار وبا قائل شدن حقوق بنیادی به همه احادی از مردم و شهروندان تشخیص دهند  و آنرا با جدارهای محکمی از عقلانیت جمعی و عدالت اجتماعی و اقتصادی ببندند. اما مسخره ترین شرط و شعار پوپولیستی ای که در جهان کنونی بویژه در شرائط افغانستان شنیده ایم و میشنویم  این است که  والاحضرت کرزی گمان میکند تحقق و تأمین  صلح در افغانستان نیز در دستان پرهیبت  امریکا و پاکستان است .!! به قول وی از ده سال زمامداری به این حقیقت پی برده است که اگر امریکا و پاکستان اراده کنند صلح در افغانستان تحقق می یابد ....

ادامه دارد

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++

 

« یا زنگی زنگ باش یاکَرزې کَرز !!»

پیوسته به گذشته قسمت چهارم :                                                       

__________________________________________________________

دوسه روز پیش بود که درجائی یک خبر از قول اسدالله وفا را خواندم ویاهم به گوشم رسید که :       « تعدادی از کاندیدان انتخابات ریاست جمهوری پذیرفته اند تا از کاندیداتوری شان منصرف شوند.» درست این جمله و این کلیمات نُقل مجلس بسیاری محافل و مجالس سیاسی و"سیأ" سی   گردید تا آنجا که وقتی امروز شنبه ۲۵ جنوری سال ۲۰۱۴ مطابق با ۵ دلو ۱۳۹۲ حامد کرزی دل اش به تنگ آمد  و در اوج  چنین دلهوره گی و دلتنگی بدون وجود هرگونه بهانه  و انگیزه ملموس ، محض به ظهور علائیم ویروس بیماریی هولناک مکروفون که از دیر بدینسواشباع نه شده بود اصحاب مطبوعات و رسانه ها را در کاخ  "ریأ" ست جمهوری افغانستان فراخواند و در نشه ء "چرس قدرت" مافیائی مطابق این گفته مُزحک عامیانه که " الله بلا به گردن مُلا " امریکا را مسؤل تمامی آفات آسمانی و زمینی فاجعه کنونی در افغانستان دانیست و امضای معاهده امنیتی با امریکا را نیز مشروط به تحقق و تحکیم  صلح صد در صدی در افغانستان وانمود کرد و همچنان ده ها شرط و شروطی توأم با مثال های تاریخی مانند امضای معاهده گندمک و یا معاهده دیورند را برای امضای چنین یک موافقتنامه امنیتی مثال زد ،  اما  قبل از اینکه بحث ام را در اشاره به چنین  دلهره گی ها و دلتنگی های "سیأ" سی جناب کرزی آغاز کنم حکایت واقعی و در عین حال عامیانه ای به نظرم آمد که در مقدمه ای این آغازمبحث  خدمت شما خواننده گان به عرض میرسانم ،

ببينيد و بشنويد

حکایت است که مرد تنبل و بی هُرزه ای غرض ادای فریضه حج بیت الله در یک کاروانی  از حجاج به مکه رفته بود پس از بازگشت از ادای فریضه حج مردم جهت ملاقات با این حاجی تنبل و تازه از حج برگشته جوقه ، جوقه به زیارت اش می آمدند و وی نیز قصه های از سفر حج را با آنها بیان میکرد ، اتفاقأ کسی که وی نیز چند سال قبل به زیارت بیت الله مشرف شده بود در باره فرائیض و احکام حج بیت الله از وی پرسید که واجبات حج  را چگونه و در چه محل های بجا آوردید حاجی تنبل در جواب گفتند که این همه بر عهده کاروان بود و ما قبلأ پول آنرا پرداخته بودیم ....!             به هیچ وجه درست نیست و نباید مانند آن حاجی تنبلی به حج رفته ای که از تنبلی و غفلت زیاد در محافل و تربیون های عمومی وانمود کنیم که  حتی اجرأ ی فرائیض و مناسک مسلم حج بیت الله را نیز از وظائف کاروان به شمار آوریم .!

مطلب این است که اگرتعبییر وتفسیر زمامداران جامعه افغان بویژه حضرت جلالتمآب کرزی از امضای  قرار داد امنیتی با ایالات متحده  امریکا چنین بوده باشد که این قرار داد بصورت قطع حیات چندین ساله افغانها را به اجاره گرفتن است گمان نه میکنم به جز رئیس کرزی و برخی همکاران و سفره نشینان وحواریون درباری ا ش با این تعبیر و تفسیر، باوی موافقت نشان دهند ، این بدان معنا است که هرگونه تفسیر و تعبیردرباره معادلاتی چون صلح ، استقلال طلبی  حتی میهن دوستی و سائر مفاهیم سیاسی و ملی درحوزه ملت سازی  باید از نو تعبیر و تفسیر گردد . اما عیب این گفتمانی از بازتعبیری وباز  تفسیری از مفاهیم و مؤلفه های ملی آنگاه روشن میگردد که پای استبداد و کج دهنی قدرت به میان کشیده شود و زمام دار خودرا بالاترو فراتر  ازهرنوع  قانون بداند و بازکننده استبداد و اشرافیت  در حوزه  ساختار های ملی و اجتماعی بگردد .

 درست به همین دلیل است که حضور والاحضرت حامد کرزی و دیگر  نیازمندان مشروعیت و اقتدار مؤلفه صلح در افغانستان را همچون کالا و کفش  از بازارتهیه میکنند . درحالیکه صلح گوهری است از جنس اعتبار که درهیچ  مقطعی از تاریخ و هیچ نکته ای از جغرافیا به جز از قوانین خاص خودش متابعت نه میکنند . همان گونه که بیان گردید پارادائیم صلح در ابتنا ی حاکمیت استبدادی شبه تیوکراتیک به ظهور  نه می رسد بلکه در حاکمیت های مردم سالاری که بر مشروعیت آزاد اراده فرد فردی از شهروندان برخاسته و در بریک فرآیند جمعی  اتکا داشته باشند تحقق پیدا میکند . در حالیکه عملأ میبینم چگونه آن میکانیزم حتی اشرافی قرون ؤسطی یعنی نهاد لویه جرگه عنعنوی که به قول هوا داران این نهاد عنعنوی که ریشه در سنت جامعه افغانی  دارد وقتی ملت افغانستان در طول حیات ملی شان به مسائل و معضلات  حاد ملی دُچار گردد و بصورت طبیعی قوانین نافذه کشور برای آن عده مشکلات فاقد رهنمائی های لازمه باشند زمامداران افغانستان که به نمائنده گی از مردم افغانستان در صحنه حضوردارند لویه جرگه عنعنوی را به مرکز کشور فرا می خوانند و مطابق به فیصله های آن جرگه ها عمل میکنند ، در حالیکه برای انعقاد پیمان امنیتی با ایالات متحده امریکا و یا هر کشور دیگر جهان مواد مندرج ماده ۹۰ فقره پنجم قانون اساسی افغانستان در باره صلاحیت ولسی جرګه یا شورای ملی چنین حکم نموده است :

 ۵- تصديق معاهدات و ميثاقهاي بين المللي يا فسخ الحاق افغانستان به آن.*

  بدون شک تأکید بیش از حد لازم رئیس کرزی بر این مقوله که گویا

« ده سال حکومت برایم یک  تجربه را بجا گذشته است و آن  اینکه تحقق صلح در افغانستان در ید توانای  ایالات متحده امریکا و پاکستان میباشند »

لهذا تا وقتی که امریکا و پاکستان عملأ وارد تأمین صلح در افغانستان نه شوند قرار داد و پیمان امنیتی با ایالات متحده امریکا به امضأ نخواهد رسید .!!!

 جهت اطلاع جلالتمآب حامد کرزی باید گفته شود که بدون آنکه از فضائل و معائب تدویر لویه جرگه ویا هم تناقض آن با اصول قانون اساسی  صحبت به میان آید لویه جرگه را برای معاهده و قرارداد امنیتی با امریکا با حضور ۲۵۰۰ تن از متنفذین و نخبه گان افغانستان با هزینه های گزافی به کابل فراخواندید و حضور اعلیحضرت حامدکرزی نیز خطبه ای غرای به محضر آنها ایراد فرمودند تا آنجائیکه در بیان فضائل و فوائید  نهفته در قرارداد امنیتی افغانستان  با ایالات متحده امریکا چنان  به غلو پرداختند و پس از غور عمیق و بحث های طولانی که در پنجاه کمیته بصورت جداگانه مورد ارزیابی قرار گرفته شد یکصدا اعضای لویه جرگه از حضور اعلیحضرت کرزی خواستند تا هرچه زودتر این پیمان را با امریکا به امضا برسانند و بهتربود تا پایگاه های نظامی امریکا خانه بخانه ما افغانها مستقرساخته میشدند اما از اینکه به دلائل اقتصادی و دیگر دلائل امکان آن وجود ندارد ، از ایالات متحده امریکا تقاضا داریم تا در ولایت بامیان نیز یک پایگاه اضافی  نظامی را تأسیس کند !!!            اما تغییرات و فعل و انفعالات سیاسی و اجتماعی در جامعه افغنستان چنان سریع به ؤقوع می پیوست وبه پیش میرفتند  که فقط در امتداد سه روز جوهر استبدادی مزاج آنحضرت رادر برابر این فیصله به نمائیش گذاشت و حضور اعلیحضرت شرائط تازه ای مانند تحقق صلح با طالبان - عدم مداخله امریکائی ها در انتخابات ریاست جمهوری - پرهیز از بازرسی منازل مردم افغانستان را بحیث  شرائط تازه ای مطرح کردند .

ادامه دارد

* قانون اساسی جمهوری اسلامی افغانستان  

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

وقتی دندان عقل ملت ها را میکشند !

  یادداشت های کهنه  یا نسخه ای کتابی  برای مأموریت جدید !

پیوسته به گذشته بخش سوم :

 

آورده اند که عارفی در معبدی ودر میان کوهستان ها زندگی میکرد ، روز راهبی که راهش را گم کرده بود وازاو پرسید : استاد راه کدام است ؟ عارف درجواب گفت " چه کوهی زیبایی ! " راهب با تعجب و دلخوری گفت         « من راجع به کوه ازشما نه پرسیدم ، بلکه از راه پرسیدم !» عارف با لبخند نرم و همیشه گی اش روی به راهب کرد وگفت : پسرم تازمانی که نتوانی به بلندای کوه بروی ، راه را نخواهی یافت .

 

درقسمت قبلی این یادداشت از صلح خونین مافیائی نویشتم سعی داشتم که این بحث را با کمال توانمندی ها وظرفیت ها ی ناچیز علمی و اندوخته های زندگی سیاسی  ام به اتمام برسانم که ناگهان خبر انتشار کتاب جنجال برانگیزآقای روبرت گیتس ROBERT M.GATES عضو حزب جمهوری خواه ایالات متحده امریکا  ودودوره وزیردفاع جمهوری خواهان و همچنان در دولت  دموکراتها برهبریی بارک اوباما 'Barack Obama ازروزنامه ها و خبرگزاری های جهان با آب و تاب انتشار یافت نویسنده این کتاب همان وزیردفاع امریکاست که پس از آنکه بارک اوباما وارد قصر سفید شد و طی یک نطق خود سیاست ها و استراتیژیی ایالات متحده امریکا را در باره یکی از مهمترین و داغ ترین مسائل سیاست های امنیتی امریکا بیان میکرد با صراحت بینظیری اعلام کرد که دیگر ایالات متحده امریکا برای  آقای حامد کرزی رئیس جمهورافغانستان چک سفید را صادرنخواهد کرد !

آقای اوباما که قبلأ بحیث سناتور ایالت ایلینوی Illinois امریکا چندین سال در  کنگرهء امریکا یا مجلس نمائنده گان  حضور داشت و اضافه خرج های زراندوزانه ای از تیم حاکم بر« ارگ شریف » یا همان آبدار خانه مافیایی " بازار آزاد" بروزن "آزار "* موسوم به  قصر "ریأ" ست جمهوری را به چشم سر نگاه کرده بود برای بوجود آوردن یک اداره پاک و دور از فساد در افغانستان را از مهمترین شعارهای  دولت نوپای خود اعلام کرد ، درپرتو همین استراتیژیی قصر سفید بود که کمیته ای از یکتعداد سفرای کشورهای بزرگ مقیم کابل را برای ایجاد یک اداره بدون فساد درافغانستان ودرعین حال  مسؤل برای  جامعه جهانی بخصوص کشورهای که بنام مبارزه باتروریزم بین المللی حضور نظامی و اقتصادی دارند تشکیل گردید ، چنانچه منابع امنیتی برخی ازکشورهای شامل در ائتلاف بین المللی ضد تروریزم گزارش داده بودند درپرتو این شعاراقتصادی  آقای باراک اوباما Barack Obama دو طرح عمده و قبلأ آماده کرده شده در بزرگترین مراکز و انستیتیو های تحقیقاتی غرب بویژه  ایالات متحده امریکا از سوی هیأت سیاسی امریکا مقیم کابل  در کمیسیون طرح تشکیل اداره فاقد فساد اداری به مثابه پیشنهاد ات رسمی قصر سفید ارائیه گردید ،هرچند هردو از طرح های که بتواند دولت شفاف برای اعمار افغانستان جنگ زده  را بوجود آؤرد یکی  به دلیل تناقض با نوع نظام ریاستی در افغانستان که مودل آن ازنظام ریاستی امریکا بصورت مسخره آمیز کاپی شده و وارد قانون اساسی افغانستان شده بود و دومین طرح کاهش قدرت بویژه در حوزه اقتصادی بود که همانا تقسیم قدرت به شکل تعیین وظائف در سه کمیسیون جداگانه پیشبینی گردیده بود به دلیل مخالفت و پافشاریی بینظیر  سفیر و نمائنده فوق العاده انگلستان  در کابل که به نماینده گی از کشورش  در کمیسیون طرح ایجاد یک اداره شفاف و مسؤل برای افغانستان حضور داشت ازاجرأ افتید زیرا بخش بزرگی از نیروهای نظامی  بریتانیا که پس از ارزیابی استراتیژیی و دکتورین حضور خود درمنطقه بالخصوص افغانستان بصورت دلخواه  و داؤطلبانه در ولایت هلمند استقرار یافت نه تنها نیروهای که بنام اردوی ملی برای اداره افغانستان تحت تربیت قرار گرفته بودند اجازه اشتراک درعملیات ضد تروریزم در ولایت هلمند را نداشتند بلکه محوری ترین و بزرگترین قدرت شامل در ائتلاف جهانی یعنی ایالات متحده امریکا نیز اجازه نداشت تا یکجا با نیروهای بریتانوی در مبارزه با تروریزم اشتراک داشته باشد . تنها این اجازه زمانی فراهم گردید که مذاکرات کمیسیون موظف سفرای کشورهای بزرگ درکابل  برای ایجاد یک اداره پاک از فساد و مسؤل برای جامعه جهانی به شکست مواجه شد و آقای ایکین بیری Karl W. Eikenberry سفیر ایالات متحده امریکا غرض مشوره و اطلاع جریان جلسات  کمیته منتخب سفرأ و نمائنده گان در کمیسیون طرح ایجاد یک دولت مسؤل و فاقد فساد اداری به واشنگتن سفر کرد تا گزارش جلسات آن کمیسیون بویژه جریان مقاطعه سفیر کبیر بریتانیا با کمیسیون منتخب سفرای کبار کشورهای شامل در ائتلاف ضدتروریزم را به مقامات قصر سفید درمیان گذارند ، ازآنجائیکه دربسیاری مسائل بویژه درحوزه استراتیژیی  امنیتی نگاه  حزب جمهوری خواه و حزب دموکرات امریکا چندان تفاؤتی ندارد لهذا مقامات امنیتی و سیاسی قصرسفید بویژه بارک اوباما  'Barack Obama که مدت کمی از پیروزی اش سپری شده و تازه در کاخ سفید گام مانده بود اطلاعات جامعی را به شمول اطلاعات امنیتی بویژه پس از حادثه یازدهم سپتمبر و حضور در ائتلاف جهانی ضد تروریزم را از سازمان های اطلاعاتی امریکا جمع آوری کرد و مسأله حضورعملی اعم از نظامی و اقتصادی  انگلستان در ائتلاف جهانی ضد تروریزم بالخصوص زمانی که فقط چند ماه بعد از مقاطعه سفیر انگلستان با کمیسیون منتخب سفرا ، کنفرانس خاصی برای کمک به افغانستان در لندن پایتخت انگلیس درحال برگزاری بود و طبیعی است که ایالات متحده امریکا بدون کشورهای جهانی بویژه انگلستان با تنهائی نه میتوانیست بار اقتصادی و حقوقی مبارزه با تروریزم  را در افغانستان و منطقه به پیش ببرد ، ناگزیر شدند تا تمامی شرائط لندن را بپذیرند وپس از این ارزیابی که منافع استراتیژیک امریکا با توجه به اهمیت ضعیف  افغانستان در جنوب غرب آسیا برای قصر سفید اهمیت حیاتی داشت و  به نمائنده گی قصر سفید آقای روبرت گیتس ROBERT M.GATES وزیر دفاع وقت امریکا که اکنون خاطرات اش را طی یک کتابی بنام : " خاطرات مأموریت  وزیردفاع : ‘Duty: Memoirs of a Secretary at War

را برشته تحریر درآورده است مآموریت حاصل کرد  وراهی  کابل شد که طی یک کنفرانس مطبوعاتی در کابل از سه عضو امنیتی کابینه حامدکرزی (جنرال رحیم وردگ  وزیر دفاع -حنیف اتمر  وزیر داخله ، آقای امرالله صالح رئیس امنیت ملی اعلام حمایت کرد و آنها را موفق ترین و درعین حال نا آلوده در فساد اداری  نامیدند وپیوست با این حمایت آشکار آقای گیتس از سه مقام امنیتی کابینه ،  پارلمان افغانستان نیز آنگاه  که کابینه مصوب کمیته سفرأ و نمائنده گان کشورهای بزرگ شامل در ائتلاف جهانی برضد تروریزم  را  آقای  مارشال محمد قسیم فهیم معاون رئیس جمهور غرض اخذ رأی به پارلمان معرفی کرد به این سه مقام بلند ترین رأی اعتماد را  اعطا نمودند ...

ادامه دارد

* آبدارخانه . [ ن َ/ ن ِ ] (اِ مرکب ) اطاقی که مخصوص تهیه ٔ چای و قهوه و شربت و امثال آن است در خانه های بزرگان .

 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

کالبد شگافی یک  فریب بزرگ !

آنچه از همه درد ناکتر است فقروبیماری نیست ، بیرحمی مردم نسبت به یکدیگر است !

                                  رومان رولان فیلسوف بزرگ فرانسه

 

بخش اول

هرچند قبلأ و در جائی دیگری هم این داستان را آورده ام ، اما از اینکه چگونگی وضعیت عمومی جامعه و توجیه کردن و مشروعیت بخشیدن این وضعیت کاملأ با این داستان مطابقت مینماید مکررأ به عنوان تکرار حسن آنرا خدمت شما عزیزان تقدیم میکنم . میگویند دسته ای از قاچاقبران باروت که از سوی مأموران امنیتی و پولیس مجبور به توقف شده بودند وقتی پولیس در محموله های شان باروت که انتقال آن ممنوع بود  کشف کردند  و راجع به آن از ایشان پرسیدند  که این  ماده سیاه رنگ چیست ؟  سردسته ای از باند  قاچاقبران درپاسخ گفتند ؛ که قربان این" زیره "(۱) است! وقتی پولیس این پاسخ را شنیدند دستور دادند که جهت اطمینان آنرا آتش زنند ،و این کار باید سردسته باند انجام دهد وخود آن ماده سیاه رنگی  را آتش زنند تا معلوم شود که زیره است یا باروت ؟  وقتی سردسته ای از باند قاچاقبران  گوگرد (۲) را در تماس با باروت  آتش زد شعله های آتش چنان  بلند شد که دود و شعله های آن چشم سردسته قاچاقبران را نیز فرا گرفت ؛ اما در عین حال با صدای بلندی میگفت : قربان نه گفته بودم که زیره است ؟  اکنون حکایت فاجعه میهن ما نیز با آخرین عکس العمل آن قاچاقبر باروت شباهت دارد  که آتش فاجعه و بحران همه جا را گرفته است و چشم همه را سوختانده است با آنهم آن را زیره میخوانند ! انگیزه اصلی نوشتن این سطور از آنجا بوجود آمد که دو سه روز قبل   وقتی در یک صبحگاهی سرد زمستانی  تلویزیون منزلم را روشن کردم ناگهان چشمم به برنامه ای میز گردی افتاد که در آن برخی از نامدار ترین شخصیت ها و رجال جامعه روشنفکری جامعه افغان  با هویت ها ، روابط  و سوابق  گوناگون فکری و اعتقادی حضور باهم رسانیده بودند و مطابق با روال پالیسی همیشه گی  شبکه تلویزیونی که به دلیل حرمت به آزادی بیان که این حقیر به آن باور دارم و چنین باور و اعتقادم از "ایمان آگاهانه" و استوار "برخِرد و عقلانیت"  سرچشمه میگیرد و دروجود چند کیلوئی ام  جوهری بنام وجدان را پالائیش و نوازش میدهد و سعی میکنم تمامی آن باور ها را که در هسته ای بنام وجدان جابجا شده به وجدان ملی مبدل سازم نام آن شبکه تلویزیونی را برزبان نخواهم آورد این به معنای اخص است ، بنابراین به معنای اعم نه میتوان ازمسؤلیت علما و متفکرین ونویسنده گان و هنرمندان که درهمه دوره های تاریخ جوامع انسانی چراغ راه ملت ها بوده اند ووجدان عمومی جوامع بشر را تشکیل می دهند درسرنوشت وسیرتاریخی ملتها وجوامع انسانی نادیده گرفت. آنچه که اکنون می خواهم به عرض برسانم اساسی ترین و اصلی ترین حرفی است که امثال من برای گفتن داریم وهمیشه داشته ایم وهیچگونه احتیاج به توضیح و تفسیر ندارد آن یک مسأله کاملأ علمی و اکادمیک است که به هیچ وجه وباپشتیبانی هرگونه استدلالات کاذب ومعیوب نه میتوان آن رادرپیشرفت عمومی جوامع بشربویژه در فرآیند ملت سازی جوامع جنگزده به شمول افغانستان  نادیده گرفت .البته ممکن است در یک محیط شحم زده  شده ودریک مقطع خاص تاریخی وجغرافیاوی و درگام اول خود را ازنظر فکری بصورت کاذب اشباع یافته احساس کنند و سپس درمناره های بلورینی از قدرت مافیایی  ، تمامی ارزشهای تاریخی و معادلات حقوقی  از قبیل مشروعیت ، دولت ، عدالت ، قانون ، دموکراسی ، جامعه مدنی و ده ها مقوله دیگری را با ادبیات فریبکارانه و باساس  فورمول مروج « مدعی سُست و گواه چُست ! » مسخ و توجیه مینمائند  . زیرا چه کسی نه میداند که مفهوم و تعریف حقوقی و برخاسته از متن و بطن حقوق و علوم سیاسی ۳ نهادی بنام دولت و حاکمیت چیست  ؟ و درآئینه برخی تحلیلهای " آ لِمانه" بروزن  «اَلم» نه «عالمانه » و از مصدر«  علم »  روشنفکران و شبه روشنفکرانی که در سایه نظام مبارکه جمهوری اسلامی افغانستان!! به  میز های خطابه فرا خوانده میشوند  چگونه بخاطر مشروعیت بخشی کاذب و دروغین  در حوزه  دولت و حکومت بویژه آنگاه که صد ها میلیارد دال  " پول بی زبانی !!" نیز برای  بازسازی عمومی و نهادینه ساختن زیر ساختهای جامعه  به عنوان بستر لازم به مصرف رسیده اند ،  توجیهات بنی اسرائیلی را سر میدهند ؟ و آیا آنچه در افغانستان کنونی میگذرد اگرچه مافیای حاکم قصد دارند تا در بازار مکاره تبلیغات  روی تخته ها ی که از پارچه های یخ ساخته شده آنرا با ارقام حیرت انگیزی بیان کنند از کدام جنس اند و منصوب به کدامین نخله ای از نسل حاکمیت ها در تاریخ اقوام و ملت ها محسوب میشوند ؟ آیا حاکمیت کنونی در افغانستان یک دولت مذهبی برمبنای  قرئت متحجرانه سیأ سی  به حساب می آید ؟ و اصولأ حاکمیت های مذهبی استوار بر گفتمان سنگواره ای بنیاد گرأ  که معمولأ در ترمنولوژی سیاسی معاصر نمادی از رژیمهای  توتالیتار را نمائنده گی میکند در وضعیت کنونی افغانستان دارای چه ماهیتی است ؟ وچرا وچگونه علی الرغم  تعارض آمیز بودن این قرئت با مؤلفه های از حقوق بشر و دموکراسی  در جغرافیای بنام افغانستان که اصولأ  باید آرام ، آرام اوضاع تاروتاریک کنونی را منهدم و منفجر میکرد به تعادل نسبی و به فورمول معروف  سیاسی « نصف لی و نصف لک » رسیده اند ؟ حاملان و هواداران این گفتمان که در روش اجرأ ی شریعت طالبانی مانند « خِمر های سرخ » از شیوه قتل عام و کشتار و سرکوب پیروی میکردند چگونه و با تبعیت از  کدامین تاکتیک و روش وبا خواندن کدامین  خطبه واوراد   با جمعی از لبرال های سکولارو شبه روشنفکران مافیائی  که در پروژه مشروعیت دهی مشغول اند وارد بازیی قدرت شده اند ؟ 

ادامه دارد

۱ : زیره نام تخمی است سیاه رنگ که اشپزان جهت معطر ساختن گوشت آن را بکار میبرند

۲ : نام ماده ای است که از اسید سلفوریک ساخته شده وبرای آتش دادن بکار ګرفته میشود

۳ «  من اکیدأ باوردارم  که تعریف و شناخت مفاهیمی چون  دولت و عدالت را نه میتوان با نگاه  تبعیضی چون  مذهبی و غیر مذهبی تجزیه و تفکیک کرد  » 

 

 

 


بالا
 
بازگشت