سنجر غفاری

 

در خوان و خانه دیگران افتخاری نداریم

آغازی را انجامی است  اما : ! مصیبت های ای که دامنگیر مردم و کشور ما  افغانها گردیده است خیلی ها تراژیدی آورو طاقت فرصا شده ، فاجعه در پی فاجعه می آفریند و همه شالوده های بنیادی و اساسی زیست همگانی ما به منظور خواست ها و اهداف بیگانگان به یغما برده شده و بطرف نابودی کامل  در میلان است ،جنگ و کشتار ، ویرانی و غارت ، فساد و تحمیل آن برمردم ما به امرعادی حیات کشوری دارد که دایمی گردد. این است که ما افغانها در کشور خویش به افتخارات داشته ومیراث بزرگ انسانی خویش ارزش نمیدهم و انتظار آن را داریم تا بیگانه ها بیایند  و برای ما رهبر ،نظام سیاسی وحکومت داری، قدرت و توان دفاعی واقتصادی بدهند، با ارزش های ملی ما  دسترسی و کنترول داشته باشند تا این که ما سرزمین آسوده و نظام کشوری داشته باشیم« وای برما »که نداریم و داشتها رانیز نشناختیم و بدست خود ویران نمودیم ، همه دنیا در خانه ما به منظور رسیدن به اهداف خویش آمده اند وما به اصطلاح مردمی « قصاب ، قصابی دارد و یتیم بچه روز گمی» این است افتخارملی و مردمی ما در شرایط کنونی و جهان پیشرفته اقتصاد ، انرژی و انترنیت  . بنام  دوستان ما همه خود را مصروف کشور و نظام سازی ما قلم زده اند وعده میدهند و مکررآ می  گویند که ما در افغانستان برای مردمش آماده هرنوع همکاری و آبادی هستیم ، اما دیده میشود که این همکاری آینده اش ناباوری و خشونت ، بی اعتمادی و خصومت را در قبال داشته و انها نیز برای ما نمی خواهند واضع سازند که این همکاری چه مفهومی را افاده می نماید و شرایط شان را تا کدام وقت دیگر پذیرا باشیم  ؟

میخواهم زبان قلم را با بیان واقعیت های تلخ بگشایم :-  بلی وا قعیت تلخ است  اما شیرینی این بیان را  انسانهای میدانند و احساس می نمایند که به واقعیت ها عقیده مند بوده ، رنج دیده گان باشند نه رنج دهنده گان .   افغانستان امروز در دام ناملایماتی کشانیده شده است که اشتباهات بزرگان ما مصبب  این حوادث بوده ، این یک واقعیت تلخ است که باید همه  بدان اعتراف نمایم و قبول داشته باشیم . اما اگر پذیرا نباشیم باید منطق جنگ را ادامه بدهیم و بسوی نابودی نسل سومی خویش برویم که دیگران از ما می خواهند .   

جنگ افغانستان از سال 1978 آغاز گردید اما کی ها و کدام نیروها بیشترین مصیبت هارا برما روا داشتند  که همه میدانیم علل و انگیزه واضع  است  . سوال این جا ست که چرا ادامه آن الی امروز به وسیله خود ما  اجرآ و عملی میگردد ؟  .                                            از آغاز نهضت امانی الی امروز بیش از دها رهبر ونظام دولتی مختلف راچون نظام دموکراسی ، شاهی ،جمهوری ، جمهوری دیموکراتیک ، حکومت اسلامی و بلا خره امارات اسلامی و هم اکنون  جمهوری اسلامی ای که جهان با ما و درکشور ما حضور بل قوه سیاسی ، نظامی و اقتصادی دارند گزرانیدیم و درس های که نیاموخته بودیم آموختیم اما ضروریات خویش را استحصال کرده نتوانستیم  همه رهبران  را کشتیم و قربانی اهداف بیگانه ها نمودیم ، اهداف و پلان بیگانه ها را عملی ساختیم .

 اکنون که افغانستان 70 فیصد روشنفکر و کادر همه عرصه های نظام سازی و سرمایه های معنوی خویش را آواره دیار بیگانه داشته و فرار مغز ها در کشور ما ادامه دارد باز هم در کشور های مختلف جهان علیه همدیگر مصروف نا سازگاری های هستیم که منفعت اش را دیگران می برند و هرچه بخواهند بالای کشور و مردم ما تحمیل می دارند ، مقصر کیست ؟

کشور های حضور داشته در افغانستان همنوآ با نظام و دولتمردان کنونی حتآ حق انتخاب رئیس جمهور آینده کشور  را برای ما افغانها در خارج از کشور نمی دهند و محروم  از همه حقوق و امتیازات مدنی ، انسانی و افغانی  سرمایه های معنوی کشور خویش را می دانند بخاطری که ما انسجام و استراتیژی خودی و میهنی  نداریم و نمی خواهیم تا ایجاد گردد ، اگر کدام افغان و یا روشنفکری هم پیدا شود که تلاش برای انسجام و یکپارچگی ملی را نماید  حتمی در تار و برگ بیگانه ها اورا وا بسته میدانیم در زمینه تلاش نخست ما این است که نا شناخته و بدون درک و سنجش  ترور شخصیت نموده تاپه کاری هارا آغازنموده یا به دامان قوم میرویم ویا در بستر قبیله سالاری و ملیت پرستی خویش را راحت احساس نموده به دیگران  ارزشی قایل نمی شویم  این است بزرگترین اشتباه ما روشنفکران که در خوان و خانه دیگران داریم  و هیچ شخصی دیده نشده است که بگوید ازدیگری پائین است .

همه پروفیسور و عقل عالم و گره گشای هزاران درد و مرض هستیم مگر در میدان محاسبه یا مریض میشویم ویا به دامان رهبران و چهره های به خاک خفته خویش پناه می بریم و تخریش و تخریب را پیشه نموده زیر سایه دیگران حرکت و تمثیل شخصیت  می نمایم . این است که قدرت های جهان و حضور داشته در خانه ما  بسوی طالبان وآشیانه اولی بنیاد گرایان میروند و تصمیم دارند که در آینده سیاسی  و کشوری باید از چهره ها و مهره های کار گرفت و انهای را بر مسند قدرت و کرسی های دولتی وقضآ در افغانستان به حاکمیت رسانید که تنها بکشند و ویران بکنند و نظا می برای  اهدافی که ما نتوانستیم در اتحاد خویش بیگانه هارا متقاعد بسازیم این  که ماهم فرزندان این خاک هستیم و سرمایه های معنوی و کادر های که با پول مردم  بیچاره خویش تحصیل نموده و به کمال علمی رسیده ایم  باید در نظام سازی و اعمار کشور از ما کارگرفته شود که نمی توانیم و فرصت هارا همه روزه خود از دست میدهیم و ملامت دیگران را داریم ......  

واقعیت تلخ است و بیان آن تلخ تر از شنیدن جواب های درزمینه میباشد که پاسخی موجود نیست .

  تابرتو آشکار شود راز زندگی .

خود را جدا زشعله مثال شر ر مکن .

بهر نظاره جز نگه آشنا میار .

در مرزوبوم خود چو غریبان گذار مکن .

 نقشی که بسته ای همه اوهام و باطل است .

عقلی به هم رسان که ادب خوردهی دل است .

  سنجرغفاری . 22 قبروری 2014

 

 

 


بالا
 
بازگشت