مهرالدین مشید

 

امضای موافقتنامۀ امنیتی در پردۀ ابهام

سخن سر بسته گفتى با حريفان     خدا را زين معما پرده بردار

در این روز ها امضای توافقنامۀ امنیتی محور بحث نشست ها و میزگرد ها، تبصره های رسانه های داخلی و خارجی و خلاصه این که  به نقل هر محفلی مبدل شده است. بیشترین تحلیل ها حاکی از آن است که عدم امضای این میثاق از سوی رییس جمهور کرزی، افغانستان را بعد از سال 2014 به بحران غیرقابل مهار می برد و لبۀ تیز بررسی های شان متوجه رییس جمهور کرزی است که گویا می خواهد آگاهانه کشور را به سوی سقوط و هرج ومرج سوق می دهد. 

این تحلیل نگاۀ دیگری به این موضوع دارد و از ابعاد دیگری آن را به بررسی گرفته است تا بدور از خوش بینی به جناح خاص به گونۀ واقعی تر به آن پرداخته شده باشد. در این تحلیل تلاش شده تا موضوع از ابعاد و زوایایی متفاوت و در ضمن بهم مرتبط و پیوسته به بحث گرفته شود. رسانه ها داخلی و خارجی تا کنون این موضوع را بیشتر از یک زاویه نگریسته اند و شتابزده و یک جانبه و به گونه یی جناحی آن را زیر عینک تحلیل قرار داده اند. کمتر و حتا هیچ به زوایای پنهان و پشت پردۀ آن تماس نگرفته و علل و عواملی را مورد تحلیل قرار نداده اند که در واقع سدی در راۀ امضای معاهدۀ امنیتی میان کابل و واشنگتن گردیده اند. لبۀ تیز بیشتر تحلیل ها متوجه رییس جمهور کرزی بوده که بنا براهداف شخصی خود از امضای پیمان طفره می رود و گویا می خواهد کشور را به پرتگاۀ بحران و حتا سقوط ببرد . این در حالی است که آقای کرزی از دوازده سال بدین سو کشتی توفانزدۀ قدرت در کابل را رهبری و یدک کشی می نماید و در محراق و متن رخداد های کشور قرار دارد. نه تنها این که از تمامی رخداد ها خواه بد و یا خوب به گونه یی مدیریت کرده  است. جدا از این که آقای کرزی چه ناتوانی های مدیریتی دارد و بسیاری ارزش ها را در جامعۀ بیمار افغانستان قربانی مصلحت ها  نموده است و این مصلحت نگری ها تیغ از دمار ملت ما بیرون کرده است؛ اما این بدان معنا نیست که تصمیم هایش را به کلی از نظر افگند؛ زیرا دراین مدت بسا چیز ها را تجربه کرده است و مقداری با بازی های سیاسی بلدیت پیدا کرده است و به مسایلی آگاهی دارد که تا کنون به رسانه ها درز نکرده و دست رسانه ها از آن کوتاه بوده است .

در این میان آنچه مسلم است، این که آقای کرزی دریافته است که بخش بزرگی از دلایل افزایش بدامنی ها و احیا و تقویت جنبش طالبان ناشی از سیاست های غلط، چند پهلو و یک جانبۀ امریکا در افغانستان است. رشتۀ تمامی این ها در زد و بند های تنیده شده اند که از درازراۀ اسلام آباد بطرف کابل کشیده شده اند که امریکا به کابل از دید اسلام آباد نگریسته وهیچ گاه نخواسته است تا به سوی کابل جدا بافته از اسلام آباد نگاه کند.

امریکا از تمامی زد و بند های نظامیان پاکستان با طالبان و القاعده آگاهی دارد و بر تمامی فعالیت های آنان نظارت و کنترول کامل دارند. بدون اجازۀ آی اس آن حتا یک مرمی در وزیرستان فیر نمی شود و چه رسد به این که صد ها قبضه اسلحه وهزاران فیر مرمی پس از طی شدن  صد ها کیلومتر در خاک پاکستان بدست طالبان در وانه و میرانشاه برسد و از آنجا بصورت منظم وارد افغانستان شوند. اظهارات گاه وناگاۀ مقامات امریکایی مانند لوی درستیز پیشین آن که به صراحت گفت: نظامیان پاکستان شبکۀ حقانی را آموزش می دهند و تمویل و تجهیز می نمایند، گواۀ روشنی بر این ادعا است. مقامات ارشد امریکا تنها زمانی زبان اعتراض در برابر نظامیان پاکستان را بلند کرده اند که طشت رسوایی های مداخلۀ  آی اس آی در افغانستان چنان از بام به زیر افتاده که مخفی کردن آن برای واشنگتن ناممکن بوده است. هرچند هر از گاهی در برابر این گونه اعتراضات قربانی های کلانی را متحمل شده است؛ البته به دلیل حساسیت اوضاع و پیچیده گی بازی ناگزیر شده تا باب بازی قبلی را ببندد و باب تازه یی را بگشاید و این  بستن و گشودن ناگزیر نیاز به  قربانی داشته است.

واکنش مقامات امریکایی در برابر پاکستان در واقع نوعی برخورد تاکتیکی برای خاموش نگهداشتن مالیه دهنده گان امریکایی بوده است؛ زیرا امریکا سالانه ملیون ها دالر برای پاکستان کمک کرده است و کمک های امریکا به پاکستان پس از سال 2001 در حدود ده میلیارد دالر ذکر شده است.  ورنه مقامات امریکایی چندان علاقمند رسوایی مناسبات پنهان شان با اسلام آباد نیستند. مقامات امریکایی تنها به خاطر هراس از عکس العمل مردم امریکا دست به این گونه اعتراضات در برابر اسلام آباد زده اند. دلیل این گونه واکنش های مقامات امریکا در برابر اسلام آباد روشن و نوعی خاک افگندن برچشم آنان است؛ زیرا مردم امریکا از بسیار مسایلی خبر ندارند که هنوز به رسانه ها درز نکرده و در چهاردیوار های" سیا" مخفی نگهداشته شده اند؛ اما آنانی که سررشتۀ کاخ سفید را در دست دارند و گرداننده گان اصلی آن اند، از همه چیز آگاهی دارند که در بافت زنجیره یی بصورت مافیایی در کاخ سفید تنیده شده و برمردم امریکا تحمیل شده است. چنانکه سه گروۀ لابی عبارت از لابی تیل به رهبری فرماندۀ سابق ناتو و مشاور جدید امنیت ملی اوباما جیمز جونز ، لابی اسلحه که نمایندۀ بزرگ آن رابرت گیتس وزیر دفاع امریکا و لابی صهیونیستی به رهبری جوبایدن معاون اوباما نام برده شده است که این ها  در تلاش اند تا بحران افغانستان دوامدار باقی بماند ؛ زیرا از ادامه جنگ این گروه نفع میبرند و در برکناری کرستال نیز دست داشتند . این گروه در صدد دست یابی به چشمه های نفتی تازه و بدست آوردن نفع بیشتر و گسترش نفوذ اسراییل بر کشور های عربی اند که بینانگذار این مفکوره هالبروگ  بود که در یک خانوادۀ یهودی تولد شده و شریک کار و تجارت هنری کیسنجر یهودی است که رفیق دیگر او مپیلاسویج رهبر خونخوار صرب ها و سابق رییس بانک بلگراداست . وی بر جنایات  او بر ضد مسلمانان در صربیا پرده افگند .($)

   در سناریویی از پیش ساخته شدۀ مبارزه با تروریزم مردم امریکا مانند مردم افغانستان قربانی شده اند که در دو طرف سرشته داران مافیایی به بهای خون هزاران انسان بی گناه از جنگ سودمی برند. چنانکه در گذشته ها جنرال حمیدگل در یک مصاحبه از سه گروۀ جنگی در وزیرستان سخن گفت و علاوه کرد که یک گروۀ آن مربوط قوت های خاص امریکا  است که بوسیلۀ هلیکوپتر ها اکمال می شوند. این روال سیاسی در امریکا امری غیر مترقبه نبوده، بلکه این روال برخاسته از شیوۀ نطام امپریالیستی است؛ نظامی که سیطرۀ کارتل ها و دارنده گان کمپنی های بزرگ نفتی و اسلحه را بر مردم مظلوم امریکا تحمیل کرده است. مردم امریکا در واقع قربانی سیاست های جنگ طلبانه و خطرناک امریکا هستند. بنا براین نباید بر سیاست های دو پهلو و فریب آلود امریکا شگفت زده شد.

جنگ دوازده سالۀ امریکا در افغانستان نیز ریشه در سیاست های امپریالیستی دارد که هدف آن تداوم جنگ و نه استقرار صلح در جهان است ؛  زیرا با تامین صلح در جهان کمپنی های بزرگ اسلحه و نفت از کار می افتند و به رکود کامل می روند. بنا بر این نه تنها  آقای کرزی؛ بلکه مردم افغانستان می دانند که هدف امریکا درافغانستان تامین صلح نبود و به هدف رسیدن به اهداف استراتیژیک افغانستان را سکوی پرش نظامی خود قرار داد. هرگاه امریکا در افغانستان صلح می خواست، اوضاع در این کشور به این حد خطرناک و بیرون از کنترول نمی شد. این در حالی است که با حضور فعال نیرو های محاربه یی 160 هزار نفری ناتو نه تنها صلح در این کشور تامین شد؛ بلکه اوضاع به مراتب وخیم تر گردیده است. شاید امریکا طرح تجمع و تمرکز القاعده و طالبان را در وزیرستان داشت تا از دیگر نقاط جهان به آنجا جمع شوند و اما چنین نشد و به عکس دامنۀ فعالیت القاعده اکنون گسترده تر از گذشته شده و ساحۀ فعالیت های نظامی و سیاسی آنان از عراق تا سوریه، یمن، لبنان، فلسطین، لیبیا، تونس، سومالیا و ... توسعه یافته است. شگفت آور این که بازی امریکا با القاعده در این کشور ها به گونۀ دیگری راه اندازی شده و تمامی این گروه ها از اسلحه و امکانات مالی امریکا و ناتو برخوردار هستند. از این رو حرف های مقامات امریکایی با کرزی ناموجه نیست که گفت: طالبان دشمن امریکا نیستند؛ بلکه دشمن امریکا کسی است که منافع امریکا را بصورت مستقیم مورد حمله قرار بدهد. از این که گرداننده گان اصلی کاخ سفید بیشتر به منافع خود وفادار اند ونه به منافع ملی شان؛ از همین رو است که اختلاف شان با القاعده و طالبان تاکتیکی است و نه استراتیژیک.

  آقای کرزی از دوازده سال بدین سو با امریکایی ها در تماس  نزدیک بوده و تجارب خوبی از ملاقات ها، وعده ها و رویکرد های سیاسی آنها دارد. بدون تردید دست کم اندکی یافته است که چگونه کاخ سفید حفره های سیاسی را بر سر راۀ ملت  های محتاج مانند افغانستان حفر می نماید و سرنوشت آنان را در چاله های سیاسی به بازی می گیرد و به بهای آبرو حیثیت رهبران سیاسی و زعمای شان را به بازی می گیرد. آقای کرزی که از چانه زنی های زورگویانۀ  امریکایی ها به ستوه آمده است ، هرچند یارای زورآزمایی با آنان را ندارد و اما دست کم  تجاربی فراچنگ آورده تا خود را در برابر آن وقایه نماید.

هرگاه آقای کرزی این بازی را برای منافع ملی مردم افغانستان به راه افگنده است؛ پس بازی خوبی را به راه افگنده است و در غیر این صورت برای مردم افغانستان پاسخگو خواهد بود. هرچند مردم افغانستان چندان به بازی های او چندان در راستای تامین منافع ملی شان باورمند نیستند؛ زیرا چشم پوشی ها و سکوت  او نسبت به خیانت های تیم اش به همگان آشکار است  و حتا مقامات امریکایی هم در این زمینه شک دارند. چنانکه این موضوع در کتاب اخیر گیتس وزیر دفاع پیشین امریکا بازتاب یافته است؛ اما آقای کرزی در عقب این بازی دغدغه های زیادی دارد که تنها حاکی از بازنده گی او در معامله با کاخ سفید نیست.؛ بلکه او دغدغۀ بزرگتر از عواقب حکومت دوازده سالۀ خود در افغانستان دارد. آنهم حاکمیتی مالامال از فساد، غارت، قانون شکنی، تاراج و چپاول دارایی های شخصی و عامه است و شرکای قدرت اش در بافت نیرومند مافیایی با استفاده از مصلحت گرایی ناپسند و افراطی او آسیاب سنگ فساد و غصب و تاراج را بر سر و دوش مردم افغانستان به حرک در آورده اند و هنوز هم بیرحمانه ادامه دارد. آقای کرزی هراس از حساب دهی این همه نامدیریتی های فساد آلود دارد که شاید در طول عمر روح او را مضطرب و سرگران نگهدارد؛ زیرا او خود را در آیینۀ ضعیف ترین و بی کفایت ترین حاکمان کشور حساب می کند واز این ناحیه سخت نگران است. این نگرانی ها سبب شده تا او در مورد پی آمد بد امضای توافق نامۀ امنیتی با واشنگتن بیشتر نگران باشد و ناگزیر است تا در این زمینه فرصت را از دست نداده وبا تانی عمل کند؛ زیرا از نظر او آشتی با طالبان و تامین صلح سراسری در کشور حیاتی تر و با اهمیت تر برای مردم افغانستان است تا امضای معاهدۀ امنیتی ؛ زیرا او از تاریخ آموخته است که خیلی بیرحمانه قضاوت می کند و سیاه کاران را بالاخره سر آنتن می کشد. شایدهم بر وسوسه های او زمانی بیشتر افزوده شود که جزییات معاهده های راولپندی، پشاور، دیورند و راولپندی در سال 1919 در ذهن اش تداعی کند که چگونه شاهان مستبد، عیاش، تن پرور و نابکار افغانستان بجای کار برای توسعه و شگوفایی کشور به کمک های مالی خارجی ها اکتفا کردند و در بدل معاهدۀ های ننگین یاد شده به  بهای خاک این سرزمین از انگلیس ها سالانه مقداری پول و اسلحه بدست می آوردند. هرگاه جزییات معاهدۀ مثلث لاهور در 26 جون 1838 میان شاه شجاع، مکناتن و رنجیت سنگه (1)، معاهدۀ جمرود در 30 مارج 1855 میان ولیعهد امیر دوست محمد و سرجان لارنس انگیسی در اوج مقاومت آزادی خواهان به رهبری  میر مسجدی خان (2) ، معاهدۀ گندمک میان یعقوب خان نواسۀ دوست محمد  و سرلویس کیوناری (3)، معاهدۀ دیورند در 12 اکتور 1893 میان عبدالرحمان و دیورند نمایندۀ انگیس (4)، معاهدۀ امیر حبیب الله در 21 مارچ  190 (5)، معاهدۀ راولپندی در 8 اگست 1919 میان علی احمد خان نمایندۀ شاه امان الله و هیآت انگلیس (6)، معاهدۀ کابل در 22 نوومبر 1921 میان محمود طرزی وزیر خارجه  افغانستان  وآقای هینری دابس  نماینده فوق العاده بریتانیا (7) و تصدیق نامۀ نادر خان در سال 1930  به تفصیل ذکر شوند. به ساده گی هویدا می شود که چگونه شاهان مذکور با انگلیس ها وارد معامله شده اند و در هر بار بخشی از سرزمین های تاریخی این کشور را در بدل پول و اسلحه به انگلیس ها سپرده اند. با تفاوت این که در هر معاهده مقدار پول  و معاشات اعزازی برای شاهان و شرکای نزدیک قدرت اش  افزایش یافته است و به گونۀ مثال از معاهدۀ امیر حبیب الله می توان یاد آور شد که انگلیس ها تعهد کردند تاسالانه برای امیر 1800000 روپیه بدهند و در حالیکه برای پدر اش 1200000 روپیه حق سکوت می دادند.

این معاهده ها دیروز زیر چتر استبداد تهاجمی و خشن نظامی انگلیس ها صورت گرفته و امروز تحت پوشش تهاجم نرم و مخملین امریکایی ها به افغانستان صورت  میگیرد. البته با تفاوت این که شاهان دیروز صلح را با این گونه معاهده ها در بدل زمین بدست آوردند و آقای کرزی اگر بتواند با امضای این معاهده قطع مداخلۀ پاکستان در امور افغانستان را بدست آورد، باز هم دست بالا دارد؛ هرچند هدف اصلی مداخله های پاکستان به گونه یی به رسمیت شناختن خط دیورند از سوی افغانستان است که در زمان سیطرۀ انگلیس ها در نیم قاره از بدنۀ این کشور به زوی  بریده شده اند.

با این حال اکنون که آقای کرزی خود را با وارث و مشاور انگلیس ها یعنی امریکایی ها در معامله می بیند. ناگزیر به تانی و جدیت است تا دست کم مهر بدنامی شاهان گذشته بر جبین آن حک نشود. در معامله های دیروزی رنجیت سنگه ها برنده بودند و اما در معامله های امروزی وارثان رنجیت سنگه ها قامت آرایی دارند. اکنون بازی خطرناک تر از گذشته است؛ زیرا طالبان به مثابۀ مار آستین در اختیار نظامیان پاکستان قرار دارند.  جنگ زمانی در افغانستان پایان می یابد که پاکستان از حمایت طالبان دست بردارد. از سوی  دیگر پاکستان خود را در موقف برتری احساس می کند. امریکایی ها در مدت دوازده سال آگاهانه و ناآگاهانه تضاد های قومی و زبانی را بصورت بی پیشینه یی در افغانستان دامن زده اند نظامیان پاکستانی این را برگ برنده برای خود حساب کرده اند و از این رو با در اختیار داشتن طالبان خود را در موقف برتری احساس می نمایند. آقای کرزی می داند که بهانۀ طالبان حضور خارجی ها در افغانستان است و از سویی هم سیاست های امریکا را در افغانستان به دیدۀ شک می نگرد و در ضمن از سکوت پاکستان و صراحت ایران در رابطه به ماندن نیرو های امریکایی نگران است. بنا بر این آقای حامد کرزی در دو راهۀ خطرناک تصمیم گیری قرار دارد و از دو انتخاب بلی یا نه خیر در پیش رو دارد که هر دو خطرناک است. اگر معاهده را امضا کند، ترس از آن دارد که جنگ در افغانستان تشدید یابد، در ردیف شاهان گذشته قرار گرفته و مورد طعن نسل های فردا قرار بگیرد.  در ضمن اگر نه بگوید شاید، از کمک های هنگفت مالی غرب افغانستان را محروم بسازد که برای مردم این کشور خطرناک تر است؛ اما این سوال هنوز پابرجا است که چگونه غرب کمک هایش برای  افغانستان را مشروط و مقید امضای به موافقتنامۀ امنیتی میان کابل و واشنگتن  می داند. ممکن بخشی از این معضله دشواری سفربری نظامی امریکا از افغانستان باشد که کل مساله را  نمی تواند احتوا کند. در آخرین تحلیل آقای کرزی برای رهایی از تمامی دغدغه ها از امضای موافقتنامه طفره رفته و با وقت کشی های زیرکانه امضای آن را به رییس جمهور آینده محول نماید؛ اما بازی در این جا پایان نمی یابد . آقای کرزی نمی تواند به ساده گی پای از این معرکه بیرون بدر کند؛ زیرا او که تا کنون این "بار کج" را لرزان لرزان به این منزل ناجور رسانده است و ناگزیر است تا آن را به منزلی برساند؛ زیرا او در آینده پاسخگوی بسیاری پرسش هایی است که امروز با فردا به عرایض مردم افغانستان جواب بدهد. رهایی مردم افغانستان در چنین شرایط دشوار به حالت موهوم و مبهم خطری فراتر از آن در پیش دارد که سبب نگرانی های رییس جمهور کرزی را بوجود آورده است. او ناگزیر است تا برای اتمام حجت خود بحیث رییس جمهور رک و راست بامردم افغانستان سخن بگوید و مردم را در روشنی اصل مسایل بگذارد تا مردم بدانند که چگونه امریکا می تواند، در تامین صلح کاری را انجام بدهد که تاکنون انجام نداده است .اگر هدف وی از این گفته ایجاد فشار بر پاکستان و قطع کمک های مالی این کشور به پاکستان است  و یا متقاعد شدن  امریکا از معامله گری های پشت پرده با اسلام آباد و طالبان و  گام نهادن صادقانۀ او  در راۀ تامین صلح در افغانستان، کدام یک یا چیزی فراتر و دشوار تر از گفته های بالا موجود اند که معاملۀ تازه  یی برای گشودن بن بست آن در کار است که هنوز از رسانه و تحلیل گران مخفی مانده است. بصورت قطع امریکا نقش تعیین کننده یی در راستای چرخش سیاست های اسلام آباد در برابر طالبان دارد. گذشته از تقاضای شتابزدۀ همگانی برای امضای معاهدۀ امنیتی، هرگاه آقای کرزی بتواند ضرب شصت خود را بر امریکایی ها به اثبات برساند و بالاخره پاکستان وادار به عدم حمایت از طالبان شود. در این حال برگ برنده در دست  او است  . در هر حال اکنون که امضای موافقتنامۀ امنیتی دارد به یک معمای تمام عیار مبدل شده است و هر روز سایۀ شوم آن بر زنده گی دردبار مردم افغانستان بیشتر سنگینی می نماید، لازم است تا هرجه زودتر کلافۀ سردرگم این معما گشوده شود  و بایست از پس پرده های ابهام بیرون گردد. 7 جنوری 2014

 

منابع :

$ -  ویسا ، شمارۀ 1247 ، 5 جولای                                                                                                        

1 - رنجیت سنگ با استفاده از ازاغتشاشات وضع داخلی افغانستان ،  درسال 1812 م. قلعه نظامی افغانی را دراتک ، در1818 م. ولایات ملتان ، در1819 ولایت کشمیر ودر1821 م . دیره غازی خان و دیره اسمعیل خان  2 از دست نیروهای افغانی گرفت .

مادۀ اول : تمام نقاط وعلاقه جات که در دوطرف رود سند واقع وجزء علاقۀ کشمیر تا حدود شرقی وغربی وشمال وجنوبی اتک وتوابع پشاور ویوسفزایی وکوهات وسایر توابع پشاور تاحد خیبر و وزیری وتانک وکرانک وکاله باغ ودیرۀ اسماعیل وتوابع آن وعلاقه جات ملتان وتمام ملحقات آن را خانوادۀ سدوزایی به ملکیت وحاکمیت «  رنجیت سنک پاد شاه سیکها »  تصدیق کرده وخانوادۀ سدوزایی نسلاً بعد نسل وبطناً بعد بطن هیچگونه ادعایی به نقاط مذکور وممالک موصوفه نخواهد داشت وممالک مذکور متعلق به «  رنجیت سنک »  وخانوادۀ اونسلاً بعد نسل وبطناً بعد بطن خواهد بود.

مادۀ هیجدههم : شاه شجاع وسایر خانوادۀ سدوزایی بدون اجازۀ وتصویب کمپانی انگلیس ومهاراجه رنجیت سنک ، معامله وسرو کاری با احدی ازپادشاهان غیر نخواهد داشت وهرگاه پادشاه خارجی عزم لشکر کشی ازراه افغانستان به خاک کمپانی انگلیسی یا مهاراجه بنماید شاه شجاع متعهد می شود با قوای خود از آن جلوگیری کند . (*)

*- میر غلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، صفحۀ 431 چاپ سوم و همانجا ، چاپ سوم 1366 ، ص 578

2 - معاهدۀ جمرود  میان سردار غلام حیدر خان  ولیعهد دوست محمد خان و « سرجان لارنس » گورنر جنرال پنجاب در 30 مارچ 1855 م . در جمرود به امضا رسید،  یعنی استقلال افغانستان غالب با ولایات سواحل راست سند وبلوچستان رسماً به انگلیسها تسلیم گردید. تاریخ دان شهیرغلام محمد غبارمعاهدۀ سه فقره ای جمرود را  نخستین عهد نامۀ دولت محمد زایی می خواند که به دیکتۀ انگلیس ها توسط نمایندۀ امیر دوست محمد خان بدون چون وچرا و حتا بدون تصحیح یک کلمۀ آن امضاء گردید. در معاهده آمده بود(**)

 ** -  مرحوم غبار،   افغانستان در مسیر تاریخ ، ص 579 .

"مادۀ اول: مابین آنریبل ایست اندیا کمپنی و جناب امیر دوست محمد خان والی کابل و آن ممالک افغانستان که در قبضۀ او میباشد، و ورثای امیر مذکور صلح و دوستی دوامی خواهد بود.


مادۀ دوم : آنربیل ایست کمپنی معاهده مینماید که احترام آن علاقه جات افغانستان را که حالا در تصرف امیر مذکور میباشند، بکنند وابداً در آنها مداخله ننمایند.


مادۀ سوم:  جناب امیر دوست محمد خان والی کابل و آن علاقه جات افغانستان که حالا در قبضۀ او میباشند، عهد مینماید ازطرف خود و ازطرف ورثای خود علاقه جات آنریبل ایست کمپانی را احترام نماید و ابداً در آنها مداخله ننمایند، و با دوستان آنریبل ایست اندیا کمپانی دوست باشند و با دشمنان کمپانی مذکور دشمن باشند. (***)

 *** ـ همانحا ص  584

3 - این عهد نامه در گندمگ بتاریخ 26 می 1879 م . میان امـــــــــیر محمد یعقوب خان نواسه امـــــیر دوست محمد خان و« سرلویس کیوناری » نماینده سیاسی انگلیس طی ده ماده  به امضا رسید.

 بدین طریق امیر محمد یعقوب خان علاقه کُرم تا ابتدای جاجی ، درۀ خیبر تا کناره شرقی هفت چاه ، لندی کوتل وسیبی وپشین را تا کوه کوژک  واستقلال افغانستان را یکجا به هند برتانوی  تسلـــیم دادند. به استقبال موفقیت این  معـــــــــاهده « لیتن » گورنرجنرال هند در هندبرتانوی وکابینۀ « دیزرایلی » در لندن از شادی این فتح عظیم وسهل الحصول که شاهرگهای حیاتی سوق الجیشی افغانستان را ( بولان ، پیوار وخیبر ) در دسترس انگلیس گذاشته بود ، جشن گرفتند . (&)

 & ـ همانجا ص 611 .

4 - هیأت انگلیسی بتاریخ 12 اکتوبر  1893  برهبری  مار تیمردیورند با شش نفر (کلنل الیس ، دکتر فن ، لفتننت سمت ، لفتننت مکمهان ، مستر دانلد ومستر کلارک ) همراه با 463 حیوان باربر و324 نفر عمله براه خبیر به کابل مواصلت کردند واز طرف حکومت امیرعبدالرحمان خان با بیست ویک آتش توپ استقبال گردیدند. مدت اقامت این هیئت در کابل متجاوز از 40 روز طول کشید ومذاکرات ظاهراً در فضای دوستانه ... پیش می رفت .

سپس هیأت انگلیسی موضوع تعین سرحد بین افغانستان و متصرفات آن کشور را در هند که موضوع اصلی مسافرت آن به کابل بود مطرح ساخت. نتیجه مذاکرات دراین باره انعقاد معاهد مورخ 12 نوامبر 1893 درمورد سرحد شرقی وجنوبی افغانستان از واخان تا سرحد ایران بود که بنام خط دیورند شهرت یافت وفاصلۀ نزدیک به  2430 کیلو مترمرز مشترک میان کشور افغانستان و پاکستان  را تشکیل میدهد.

بموجب این معاهده ، امیر از ادعای افغانستان بر مناطق مثل : صوات ، باجور ، چترال ، وزیرستان وچمن صرف نظر کرد . ... طرفین موافقت نمودند تا حد بخشی در خود محل توسط هیأت مختلط صورت گیرد.سرانجام طبق معاهده دیورند ،  گویا  امیرعبدالرحمان خان قطعات وسیعی از خاک افغانستان را  به برتانیه واگذار شد . در برابر این همه گذشت ها از طرف حکومت عبدالرحمان خان ، حکومت انگلیس فقط حاضر شد تا اعانت مالی آن دولت به امیر از 1200000 کلدار به 1800000  افزایش بدهد وطرفین در خاتمۀ مذاکرات در یک « دربار » عمومی اتحاد شان را اعلان کردند .8

امیر عبدالرحمان خان مانند اجداد خود یکبار درسال  1880 م .  بغرض استقرار تاج وتخت شخصی خود از استقلال و خاکهای افغانستان دربرابر انگلیس گذشت ودر سال 1893 این گناه وعمل شرم آورنا بخشودنی را باردگر در سرحدات شمال جنوب تکرار کرد. (****)

**** - محمدصدیق فرهنگ ، افغانستان در پنج قرن اخیر ،  ج 1 ق 1 ، ص 413 و 414 ،  وافغانستان در مسیر تاریخ  از صفحۀ 687 ـ 692  


5 - اسناد تاریخی حاکی از آنست که  در اواخر عمر امیر عبدالرحمان خان  ، « لارد کرزن »  ویسرای جدید التقرردولت هند برتانوی عقیده داشت که دولت هندبرتانوی در برابر افغانستان ازقدرت خود بقدر کافی استفاده نکرده است. درانعکاس این اندیشه شعبه اطلاعات حکومت هند فهرستی مرکب از شش فقره از مطالبات انگلیس تهیه نموده که باید بر افغانستان تحمیل می گردید ودر فقرۀ  1 ،  2، 3 ، آن چنین آمده است :

 1 ـ تجدید نظر بر خط دیورند از نقطۀ نظر سوق الجیشی حکومت هند .

2 ـ مراقبت بر ورود اسلحه به افغانستان و استعمال آن .

3ـ خوداری افغانستان از کمک به قبایل واقع در سمت انگلیسی خط دیورند در گفتار وعمل.


پیش از آنکه این پلان در محل اجرا گذاشته شود امیر عبدالرحمان فوت نمود  وفرزندش امیر حبیب الله خان صاحب تاج وتخت شد. ویسرادر تعزیت نامه ای که به امیر جدید فرستاد به ضرورت اعزام یک هیأت از هند به افغانستان برای بازنگری موافقات در مورد سرحد طرفین و تفاهمات قبلی اشاره نمود. مگرامیراز چنین مذاکره مزید طفره رفته درعوض به ویسرای هند برتانوی اطمینان داد که تاوقتی که دولت برتانیه به تعهداتی که دربرابر پدر اوداشت وفا نماید او هم احکام آن را محترم خواهد شمرد.(*****)

***** - مرحوم غبار ،  افغانستان در مسیر تاریخ ، ص 687  و صدیق فرهنگ ، فغانستان در پنج قرن اخیر ، ، ج 1 ق 1 ، ص 450

6 - بعد ازجنگ سوم افغانستان وانگلیس بتاریخ 26  جولای ، هیأت افغانی بریاست علی احمد خان ناظر امور داخله  و هیأت انگلیسی بریاست سرهملتن گرانت ، سکرتر امور خارجه در راولپندی به مذاکرات شروع کرده در آخر به امضای"  معاهدۀ صلح فی مابین دولت جلیلۀ برتانیا و دولت مستقل افغانستان " مورخ 8 اگست 1919 میلادی منجر گردید. معاهده صلح  مطالب عهد نامۀ مذکور ازاینقرار بود:


      1 ـ برقراری مجدد صلح بین دو کشور.

 2 ـ منع تورید اسلحه به افغانستان از طریق هند.

 3 ـ قطع شدن امداد پولی هند به افغانستان.

 4 ـ تصدیق مجدد خط دیورند از جانب افغانستان وتعین خط سرحد در حصۀ تورخم به میل انگلیس . (*6)

 *6  ـ محمد صدیق فرهنگ ، ج 1 ق.2 ، ص 508 ـ 509 .

7 - دومین معاهده میان دولت امان الله خان و انگلیس ها در 22 نومبر 1921 توسط محمود طرزی وزیر خارجه  افغانستان  وآقای هینری دابس  نماینده فوق العاده بریتانیا ، در کابل به  امضاء رسید.
معاهدۀ سال1921 منعقدۀ کابل متشکل از 14 ماده بود ،  معاهدۀ سال 1919 منعقدۀ راولپندی را منسوخ نمود، ولی خود آن خط دیورند را منحیث سرحد بین المللی افغانستان یکبار دیگر برسمیت شناخت. مادۀ دوم معاهدۀ مذکور در مورد قرار ذیل است:

جانبین سرحد هند ـ و افغان را، همانطوریکه توسط دولت افغانستان تحت مادۀ پنجم معاهدۀ 8 اگست  1919 منعقدۀ راولپندی پذیرفته شده بود، متقابلاً قبول دارند.(*7)

*7 - محمد صدیق فرهنگ ، ج 1 ق.2 ، ص 508 ـ 509 .

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت