الحاج عبدالواحد سيدی

 

 

ختم جنگهای خود ساخته ایالات  متحده

در افغانستان

ایزنهاور در سال -0842 میگفت:هر تفنگی که ساخته  می  شود ، هر ناو  جنگی که راهی  آبها می شود ،هر راکتی که شلیک می شود- در مفهوم  نهایی-تداوم  در دزدی از آنهایی است که  گرسنه  هستندو نمی توانند  خوراک  شان را تهیه  کنند، و  علیه  آنهایی است که در سرما لباسی برای پوشیدن  ندارند.

موضوع  : صلح امریکایی  در ارتباط با   عربستان سعودی

نوشته :پروفیسور پیتر دال اسکات دپلومات قدیمی کانادایی - استاد دانشگاه بورکلی کلیفرنیا

ارائه: مرکز مطالعات  جهانی سازی ، 6 نومبر 2012

نقد-  تعلیق واضافات : عبدالواحد سیدی

بخش ششم

 

پیش در آمد  تاریخ  جنگ  های امریکا در بیرون  از خاک  آن  کشور:

رئیس جمهور رابرت کندی در سخنرانی ژوئن 1963 در دانشگاه امریکن طرح صلحی را مطرح  کرد که الزاماً «صلح امریکایی تحمیل شده با زور سلاح جنگی آمریکایی  نیست .»

اگرچه طرح او نا پایدار ماند ، ولی  طرح  خرد  مندانه ای  بود .شصت سال  بعد  از بمیان  آمدن نظام امنیتی  ایالات متحده که به  پاکس امریکانا شهرت یافته  است  .ولی  با  آنهم  خود ایالات  متحده  در دام  وضعیت  نا امنی  از دیدگاه روانی  گرفتار  آمده  است که  بیش  از  پیش  حوادث «پارانویاک».[1] را نشان  میدهد.

خصوصیات سنتی فرهنگ ایالات  متحده مانند احترام به  حقوق بین  الملل به بهانه  تروریستی در حال نا پدید شدن  است .  این  پدیده  هم  در داخل ایالات  متحده و هم  در  خارج  از  آن قابل مشاهده  می باشد.[2]

عربستان سعودی و ایالات  متحد امریکا در اتحاد سرّی«جنگ  علیه  تروریزم»

از 66،3ملیارد دالر صادرات  اسلحه امریکائی  در سال 2011، بیش  از نیمی  از  آن به  عربستان سعودی  اختصاص داشته  است ، یعنی معادل 33،4 ملیارد دالر .این سنجش  از فروش  اسلحه شامل  دها هلیوکوپتر از نوع آپاچ  و بلاک هاوک  است  که به  گفته  نیورارک  تایمز برای دفاع  عربستان در مقابله با  ایران  ضروری  تشخیص داده شده  است .با این  وجودفروش  این سلاحهابیشتر بدلیل مداخله فزاینده این  کشور در جنگهایی نا متعارف و تجاوز کارانه  صورت  گرفته (به  عنوان  مثال در سوریه).

فروش  اسلحه  امریکایی  به  عربستان سعودی در  عین  حال موضوع  اتفاقی نبود، بلکه  محصول توافق بین  دو  کشور بود تا افزایش دالر امریکایی برای پرداخت  نفت سعودی را  جبران  کند.طی بحران  نفتی سال1971-1973،رئیس  جمهور نکسن و هنری کیسنجر با  عربستان سعودی و  ایران برای پرداخت  نفت  خام به بهای خیلی بالاتر  مذاکره  کردند، ولی به  این شرط که  هر دو  کشور  دالر  های نفتی شان را بشکل دیگری دریافت  کنند- خرید  اسلحه  مهم  ترین  شرط  این قرارداد بود.

ثروت  ایالات  متحده  و عربستان سعودی  بیش  از  هر زمان  دیگری به یکدیگر وابسته شده ، نکته  جالبی که یک  نامه الکترونی  آنرا افشا کرده  است : « سرمایه داران سعودی اصلی  ترین تامین  کننده  امور مالی گروه  های اسلام  افراطی مانند  القاعده  هستند.»[3] (و  از  همین سبب  است  که امریکا ،حملات  تروریستی  ای را  که  در برابر تاسیسات سیاسی و نظامی امریکا در افغانستان نباشد حمله  تروریستی نمیداند.).

اتحادیه بین  المللی  اسلام  گرایان، که بشکل  گسترده  توسط خانواده  سلطنتی سعودی تأمین  مالی شده و محلی برای ملاقاتهای بین المللی  آنها تدارک  دیده ، در واقع  جنبش جهانی  اسلامگرایان سلفی هایی هستند که برخی از اعضای القاعده نیز از اعضای  آن  میباشد.

بطور خلاصه سرمایه  های جاری بین  ایالات  متحده  و عربستان سعودی بهمان اندازه  جهاد طالبان  نزدیک به  القاعده را تأمین  مالی  میکند که  جنگهای خود ساخته  علیه  آنها توسط  نیرو   های ایالات  متحده. (در حالیکه  مردم  افغانستان  از  اصل بازی های امریکایی که  از روز  نخست با ترفند و فریب و خود کامگی عده  ای از  طرفداران امریکا همراه بود تا امضاء کردن  پیمان  امنیتی کاربردی بین  افغانستان  وامریکا که شاید زعیم  افغانستان بعد از یازده سال  تکیه  کردن به  کرسی قدرتی که امریکاییان برایش  تفویض نموده  و در دو  دوره گذشته  همانطور او را بر سر قدرت  نگاه داشتندبه  آگاهی درونی  رسیده  است که  امضای  این سند را باوجود نپذیرفتن  پیش  فرض  های  افغانستان به سود  کشورش  نمیداند که از امضاء این سند شانه  خالی میکند .  این  در حالیست  که ایالات متحده امریکا ظاهراً  هم  از طریق رسانه  های پر قدرت بین المللی و هم  از  طریق اعزام  شخصیت  های بزرگ  نظیر وزیر خارجه  ، وزیر دفاع ایالات  متحده و نماینده  های  خصوصی این دولت به افغانستان  تا هنوز هم ادامه دارد.).

چنین  وضعیتی که عربستان سعودی با  ایالات  متحده  دارد منجر به شلعه ور شدن آتش  جنگ به  اصطلاح«جنگ  علیه  تروریزم»در جبه  های نوین ، و در بطن  مناطقی که  در  گذشته در آرامش  بسر می بردند، مانند  مالی ، به نظامی سازی فزاینده  در ایالات  متحده و در خارج  انجامید -  چنین تحولاتی  از  آغاز  قابل  پیشبینی بود.

رسانه  ها  غالباً «جنگ  علیه  تروریزم» را به عنوان  جنگی  علیه دولتهای قانونمدار و  اصولگرایان  اسلامی  فنتاتیک  و  جنگ طلب معرفی  میکنند.  در واقع ، از مدتها  پیش به  اینسو ، اغلب  کشور  ها دائما به شکل تناوبی به  همان  نیرو  هایی همکاری  میکنند که در فرصت  های دیگر با آنها می جنگند.ایالات  متحده  وبریتانیا از این قاعده  مستثنی  نیستند.چنانچه در دوره  جهاد افغانستان  اسامه بن  لادن  از  چهره  های محبوب و توانمندی بود  که با تبانی  امریکا  نفراتش  در  جبهه  های  جنگ علیه  نیرو  های  اشغالگر شوروی منحیث یک قهرمان با نفوذ و دست آورد های  فوق  العاده می  جنگید .  من شاهد روزی  در کابل بودم که بعد  از پیروزی مجاهدین در افغانستان  اسامه  در یک  نفر بر زرهی که کابلیان آن را با گل  استقبال  میکردند از  مسیر پل خشتی شهر کابل  میگذشت.

امروز  ، سیاست  خارجی  ایالات  متحده بیش  از  پیش مبهم و بهم  ریخته  است ، به  ویژه در حوزه  عملیات سّری. در بعضی  کشور  ها بویژه  افغانستان، ایالات  متحد ه (ظاهراً)در حال مبارزه با جهاد طالبانی  است که سازمان سیاه  در سال1980از آنها  پشتیبانی  میکرد ، که  هنوز از  پشتیبانی هم  پیمانانی  مانند  عربستان سعودی و پاکستان  وسایر  کشور  های  خلیج نیز برخوردار هستند.(این یک  موضوع  سیاسی  بسیار مهم در قبال  دولت  ایالات  متحده از یکطرف و  مردم افغانستان  از طرف دیگر هم  ایالات  متحده و هم  دولت  افغانستان را در  پشتیبانی از قوایی به اصطلاح حافظ صلح در افغانستان را بی رنگ و عاری  از معیار  های موجود  که  در  عرف  ملت ها  در قبال دولت  ها  موجود اند میسازد . بطور مثال باوجودیکه ایالات  متحده قریب به  90 در صد باز سازیها را  از طریق  کمک  های صندوق ایالات  متحده  دریافت  میکنند باز هم  در افغانستان مردم راضی بنظر نمی رسند و همۀ  پولهایی را  که  ایالات  متحده  در راه انکشاف افغانستان بمصرف رسانیده  است  را   ترفند سیاسی  ای  بیش  نمیدانند  و  هنوز هم اضافه تر از پنجاه در صد  مردم افغانستان که  در شهر ها و  حومه  ها زندگی دارند بازی  امریکا را با طالبان، بقول معروف بازی موش و  گربه  میدانند .  چرا که  ایالات  متحده  هر گز  راضی  نیست طالبان را که  در نهایت  در مناسبات بین المللی  مستقیاً با پول  عربستان سعودی و هم  پیمانانش تمویل  میگردند از صحنه نظامی و سیاسی محو  نماید و  از همین سبب  جنگ  های  را براه  می اندازد  تاتوازن  تروریزم و صلح  در این  کشور بحال تعادل باشد یعنی که  گوشه ای از دل مردم  مدام در حالت  اضطراب باشد. در  غیر  آن  مردمانیکه  از سیاست  حتی الفبای آن را نیز نمیدانند   در تبصره  های  کوچه و بازار میگویند : امریکا که  در ظرف یک  هفته  پایان  نشده به زمین از طریق هوا ،دولت چهار پنجساله  طالبانی را دگر گون و  خلع قدرت  کرد  چطور نمیتواند  در مدت  ده سال  بلاخره  از دست شان شکست را قبول و صحنه  های  جنگ را ترک  گویند؟ این یک  سؤالی است که  همیشه  در ذهن  مردم طالبان را در نزد  مردم به امریکا نزدیک و یک دست جلوه  میدهد.).

در  کشور  های دیگر مانند لیبی ، ایالات  متحده  از  همین  نوع  اسلام  گرایان  به شکل  غیر مستقیم  پشتیبانی کرد . در  کشور  های دیگر مانند  کوزووو اصول گرایان با  پشتیبانی ایالات  متحده بقدرت رسیدند.

در یمن  مقامات  ایالات  متحده پذیرفتند که  مشتریان شان  از جهاد طلبان  پشتیبانی کند، چند سال  پیش  کرستوفر بوسک پژوهشگر دانشگاهی در برابربنیاد کارنگی برای صلح بین المللی در گزارشی که  تهیه  کرده بود  اظهار داشت :

«افراط گرایی  اسلامی دریمن  حاصل روندی طولانی و  پیچیده  است .در سالهای 1980، شمار زیادی از یمنی  ها  در جهاد  علیه شورویها در افغانستان شرکت  کردند.پس از پایان  اشغال افغانستان توسط  شوروی ، دولت یمن شهروندان یمنی را تشویق کرد که به  کشور باز گردند، و به سربازان قدیمی  خارجی  نیز اجازه دادکه در یمن  مستقر  شوند.اغلب  عربهای افغان توسط  رژیم انتخاب شدندو  آنها  را  در بطن  نهاد  های امنیتی مختلف دولت بخدمت  گرفتند.این  نوع  گزینش  ها  در مورد افرادی که  توسط دولت یمن پس  از  حمله  تروریستی 11 سپتمبر زندانی شده بودند نیز به اجرا گذاشته شد .

از سال 1993، در گزارش اطلاعاتی که امروز از حالت  محرمانه  خارج شده، وزارت امور خارجه ایالات  متحده  اشکار ساخت  که یمن  در  حال  تبدیل شدن  به  مرکز مهمی  برای تجمع بسیاری از مبارزانی  است که افغانستان را  ترک  کرده اند.این  گزارش  در عین  حال تأکید داشت  که دولت یمن  مایل  نیست تا فعالیتهای  آنها را محدود  سازد وطی سالهای  1980 و 1990، رژیم  حاکم  این  اسلام  گرایان را برای سرکوب مخالفان  داخلی بخدمت  گرفت .علاوه بر  این، طی جنگ داخلی 1994، اسلام  گرایان  علیه  نیرو  های  جنوب  جنگیدند.[4]

کارپ  2011همین  پژوهشگر دانشگاهی به  این  نتیجه رسید  که  جنگ  ایالات  متحده علیه تروریزم به  پشتیبانی از یک دولت  غیر مردمی انجامیده ، و از اصطلاحات ضروری اجتناب کرده  است :

«من فکر  میکنم که سیاست ما در یمن منحصراً روی  تروریزم  متمرکز بوده سیاست خارجی ایالات  متحده روی تروریزم  و امنیت و القاعده  در شبه  جزیره  عربی  تمرکز داشته و تمام  مسایل دیگر را ندیده  گرفته  است . من فکر  میکنم که  تمام دعاوی مقامات دولتی ، ما روی تروریزم  تمرکز داشته  است  و بمشکلات دولت یمن که دائماً بآن رو برو  است  توجه  ای  نشان  نداده  ایم:

بیکاری ، سوء  استفاده  از قدرت ، بزهکاری .فکر میکنم  که  چنین  عواملی سر انجام  به سر نگونی دولت  خواهد انجامید ...همه در یمن  می  بینند  که ما از این رژیم  ها با بی  اعتنایی به  مردم  یمن  دفاع  میکنیم .

(همچنین  روز  گار مردم افغانستان بعد  از صرف آنهمه  پولهای باد  آورده  از  یمن  خوبتر  نیست  .  درظرف یازده سال از  حکومت  تیپ  «امریکایی» یعنی رژیم  سرمایه  داری دولت  توسط  کسانی  اداره شدند  که  صد  در صد در فساد  مالی و اداری و  حتی فساد  های سیاسی  گرفتار بوده اند  که  در  نتیجه  آن  گروهی  از تکنوکراتهای بالقوه  ای  ایجاد  گردید  که  سرمایه  های سرسام  آوری  در  دست رس شان قرار گرفته است .یعنی  از کوچکترین حرفه  تا بزرگترین معاملات بازرگانی  خارجی و داخلی ، کنترول کشت  و  تجارت   و انتقالات  مواد  مخدر  این  ها را به  باندید  های  بزرگ قاچاق هروئین  تبدیل  کرده  است .  مردم  آنقدر که  از  این  ها  در هراس  هستند  از  گروههای دهشت افگن  هراس  ندارند. گروه  های  دهشت افگن  یگان  می  آیند  و  در ظرف ماه دو  الی سه  واقعه  پیش  میگردد که طرف شان  مردم  نیست  و به  منظور صدمه رساندن  به  نیرو  های  نظامی و پولیس و درمجموع ادارات رسمی دولت  میباشد . اما این  گروه  پر قدرتی که  در افغانستان هم سلاح دارند و هم  پول و  هم قدرت دولتی و  از حمایت  نیرو  های  خارجی  نیز برخوردار هستند  مایه  نگرانی مردم هستند .  مردم  از  این  هراس دارند که در نبود قدرت  های  خارجی نشود  که  در چنگال باندید  ها  گرفتار  آیند؟).

داکتر دال وال در ادامه  پژوهشش که ما در متن  آن قرار داریم اذعان  میدارد: به بیان  خیلی ساده ، «جنگ  علیه  تروریزم » توسط ایالات  متحده را باید بعنوان یکی از دلایل  اصلی تلقی کنیم که  توضیح  میدهد که  چرا یمن ، همانند  دیگر  کشور  های  توسعه نیافته باقی مانده و بمکان  مساعد برای  تروریزم  جهاد طالبان  تبدیل شده  است . ولی سیاست  خارجی ایالات  متحده ، در زمینه  های امنیتی ، تنها عامل محرک  در دامن زدن به بحران یمن نبوده  است . زیرا منافع  عربستان  سعودی نیز ایجاب میکرد که نفوذ  جهاد طالبان  در جمهوری  یمن  تقویت  شود. این  مورد  از سالهای 1960آغاز شد، یعنی وقتی که  خانواده سلطنتی آل سعوداز قبایل محافظه کار ساکن  تپه  های شمال یمن  استفاده  کردندتا به  حمله  جمهوری یمن به  جنوب  عربستان سعودی که از سوی ناصر «زعیم  مصر» پشتیبانی  میشد  مقابله  کنند.

در بسا اوقات  ساز وکار  های  امنیتی و بنگاه  های اطلاعاتی  میتوانند وضعیت  مبهم و  غیر قابل  نفوذی  را ایجاد  کنند . به  عنوان  مثال همانطور که سناتور جان  کری مطرح  کرده  است ، یکی  از رهبران  اصلی  القاعده  که  از زندان  گوانتانومو، ماه  نومبر 2007به  عربستان سعودی باز گردانده شد .او بخاطر فعالیتهای ستیزه جویانه اش به  یمن  باز  گشت .(هم  چنین  است  در مورد آزادی  زندانیانی که از  طریق دولت افغانستان از زندانهای گوانتاناموو اخیراًرها شده اند  اعلباً مشاهده شده  که دو باره به فعالیتهای تروریست  خود ادامه داده  اند.).

در  گذشته  ها  نیز امریکا در بعضی  مناطق  توافقاتی با  طالبان  یا به  معنی عام  تر  القاعده  برای  جنگ  در مناطقیکه  منافع  مشترک  وجودارد، مثل بوسنی توافقاتی   داشته باشد. شرط  این  همکاریها  این  است که  تروریست  ها  علیه  آنها اقدام  نکند.

همین شیوه  کار بود که  موجب بمب گذاری در مرکز تجارت  جهانی در سال  1393شد.این  واقعه  وقتی رویدادکه  دست  کم  دو  نفر  از  عاملان مصئونیت  پیدا  کردندو  تحت  حمایت  مقامات  ایالت متحده قرار  گرفتند مصئونیت  آنها بدلیل شرکت  انها در طرحی بود که در مرکز «الکفاح»در بروکلین به اجرا گذاشته بودندو هدف آن آماده سازی  اسلام  گرایان در جنگ بوسنی  بود و در سال 1994، در کانادا، اف ، بی آی،به  مسنولیت  خودش علی محمد را  آزاد  کرد، که  در واقع  مامور دوجانبه ایالات  متحده  والقاعده بود و در بطن  مرکز الکفاح عمل میکرد .کمی بعد  علی محمدبه  کینیا رفت ، یعنی جایی که به  اساس گزارش  کمیسیون 11 سپتامبر ، حمله به سفارت ایالات  متحده  در نایروبی در سال 1998 راسازماندهی کرد.

پشتیبانی عربستان سعودی از تروریستها    

این بحث ادامه دارد

 

 

 


 

[1]   پارانویا، در معنای اصیل یونانی خود، به معنای دیوانگی است (پارا Para = خارج و نوس nous = عقل). کریپلین با استفاده از این ریشه لغوی، نامی برای تشخیص افکار توهمی به وجود آورد. بنا به تعریف او هرگونه افکار توهمی، بدون احساسات خودآزارانه، در این دسته می‌گنجند. برای مثال کسی که دچار این توهم شده‌است که یک شخصیت مهم سیاسی یا ادبی است، می‌تواند در دسته مبتلایان به پارانویای مطلق بگنجد.

[2]   پروفیسور دال وال  اسکات،«جنگ  خود ساخته امریکا...»

[3]   همان به ادامه

[4]   مورد  اصطلاح  اسلام  گرایان متوجه  اشخاصی  می  شود  که تازه  گرایش نسبت به  اسلام داشته باشند در حالیکه  قضیه بر  عکس آن بوده و  منظور نویسنده گروه  های افراطی میباشد  که بجز  جنگ  کدام دکتورین  دیگری مورد  پذیرش  شان  نیست (مؤلف)

 

 


بالا
 
بازگشت