داکتر خلیل وداد

یادداشت مترجم:

 

این نبشته که در سال 1994 ترسایی توسط آقای آ. ث. فان دِر زوان مؤرخِ وزارت امور خارجهء هالند و کارمند ارشد بخشِ پژوهشهای آن وزارت تهیه شده از ارزش مهم تاریخی برخوردار میباشد. در این پژوهش دورنمای مناسبات تاریخی، سیاسی و بازرگانی قونسلی میان دوکشور از سالهای 20 سدهء بیستم تا سسال 1992 ببررسی موشگافانه گرفته شده است. چنانچه خواننده بوضوح فراز و فرود این مناسبات را که که گاه نزدیک و پربار و گاه دور و مسکوت بودند، میبیند.

با گذشت 85 سال از نخستین تماسهای دیپلماتیک هالند و افغانستان اکنون سطح روابط دوکشور ببالاترین حد آن رسیده و دوکشور در پایتختهای همدیگر داری سفرتخانه ها و سفرای دول خویش میباشند.

از سوی دیگر هالند باوجود کوچکی نقش فعالی را در اتحادیهء اروپا بازی کرده و همین اکنون میزبان بیش از 40 هزار افغان در کشورش میباشد. قابل یاددآوریست که اجتماع افغانها درپهلوی ایرانیها نیز یکی از گروههای مؤفقِ کشور هالند میباشد.

 از آنجایی که گذشتهء مناسبات دوجانبهء هالند و افغانستان برای کارشناسان، مؤرخان، فرهنگیان و بویژه نسل جوان ناشناخته است، خواستم به برگردان این اثر جالب اقدام نمایم، تا توانسته باشم گامی کوچک در این راستا بگذارم.

خلیل وداد

سپتامبر 2013 شهر دِنهاگ (لاهه) هالند

 

فراز و فرودِ تاریخی

مناسباتِ دوجانبهء افغانستان- هالند

 

“Historische overzicht van de bilaterale betrekkingen tussen Nederland en Afghanistan”

A.C. van Der Zwan

Dienst Documentaire Informatievoorziening

Eenheid Onderzoek

December 1994

نویسنده آ. ث. فان دِر زوان

ادارهء تهیهء اطلاعاتِ مستندِ

بخشِ پژوهشهای وزارت امورخارجهء هالند

دسامبر سال 1994

برگردان با تحلیل و تبصره از هالندی به دری داکتر خلیل وداد

سپتامبر 2013

 

 

فهرست مندرجات

 

1. کوتاه سخنی در بارهء تاریخ افغانستان

2. عهدنامهء دوستی سال 1939

3. برقراری مناسبات دیپلماتیک در سال 1956

4. روابط دوکشور تا سال 1978

5. عواقب مداخلهء شوروی به افغانستان در سال 1979

6. اوضاع پس از 1980

7. نتیجه گیری

8. منابع و مأخذهای استفاده شده

9. اسناد استفادهء شدهء بایگانی وزارت امور خارجهء هالند

 

پیشگفتار

 

دکتر فیلیپس خریستیان فیسر که در میان سالهای 1931- 1938 جنرال- قونسل هالند در کلکته بود، در سال 1934 به وزارت امور خارجه در شهر دِن هاگ (لاهه) نوشت:

« نمیتوان منکر شد که افغانستان برای بازرگانی مهمتر و مهمتر میشود. کشورهای دیگر تلاش میکنند، آنجا یک منطقهء فروش کالاها باشد. جاپان در آنجا حضور داشته و بقول معروف کماکان  فعال است.همچنان از هالند اکنون درخواستهای مداوم پیرامون فعالیتهای تجاری در افغانستان، مواصلت میورزد، درحالیکه هموطنان ما بابتکار شخصی شان تاکنون بشکل محدود ازاین کشور دیدن میکنند.»[1]

فیسراز ایجاد یک دفتر قونسلی در افغانستان پشتیبانی نموده و این طرحش را با تهیهء یک گذارش پیرامون حالت جدید رشد اقتصادی افغانستان مستدل میسازد. براین اساس فیسر اجازه یافت تا در پیرامونش منجمله در نمایندگی قونسلی محلی افغانستان، یا در کابل پایتخت افغانستان جستجو کند، آیا هالندیها ویا اروپاییان دیگری استند که مناسب انتصاب در پست قونسل هالند باشند. مگر او به چنین چیزی نایل نشد. بنابراین فیسر پیشنهاد کرد شخصاً به کابل رفته و تلاش کند، کاندید مناسبی را با منشآ آسیایی بدینمنظوربتواند، پیدا کند. در حالت ضروری او میتوانست  در محل بررسی کند، آیا یکی از کارمندان قونسلی کشورهای دیگر حاضر خواهد شد، سرپرستی امور قونسلی هالند را بعهده گیرد. پس از تایید این پیشنهاد فیسر به پشاور در شمال هند برتانوی آنزمان رفته و از آنجا بتاریخ 23 مارچ 1933 با موتر خودش به مقصد کابل حرکت کرد که یک سفر دشوار از مناطق زیبای طبیعی باگذرگاههای صعب العبور و با اجتماعی مرکب از قبایل شبه کوچی و جنگجوی بود.

افغانستان در آن زمان برای اکثریت و همچنان برای کسی مانند فیسر یک کشور ناشناخته بود، گرچه او این کشور را از لابلای جراید و از طریق کارش بحیث جنرال- قونسل در هند بریتانوی میشناخت و با تجارب دردآور بریتانیا و با خونگرمی افغانها آشنا بود. مگر حتی برای کسیکه مسوولیت ادارهء قونسلی هالند در آسیا را در سال 1934 داشت، مشکل بود، تخمین زند، تا ایجاد روابط با این کشور منزوی در درازمدت چه سودی را ببار خواهد آورد. واین از عدم کلی تجربهء هالند با افغانستان ناشی میشد.

بغیر از رابطهء ناچیز فیسر که با قونسل افغان در کلکته داشت، در گذشته فقط یک بار موضوع روابط جدی میان افغانستان و هالند میان زمامداران دو کشورمطرح شده بود.  

در سال 1928 شاه آنزمان افغانستان امان الله خان به نماینده اش در آلمان دستور داد، با دولت هالند یک قراداد دوستی (مؤدت) عقد کند. شاه نامبرده در نیمهء نخست سال 1928 بیک سفر درازمدت در اروپا مشغول بوده در ماههای فبروری و مارچ همانسال مدتی در برلین اقامت داشت. وزارت امور خارجهء هالند پس از مشاوره با یکعده ادارات تخصصی طرح یک معاهده را تهیه نموده و به نمایندهء هالند در برلین ی. پ. گراف فان لیمبورگ ستیروم[2] اختیار داده شد، تا سند را امضأ کند. فرستادهء افغانستان در برلین به پیشنهاد موصوف جهت گذاشتن قرار برای امضای سند، عملاً وقعی نگذاشته و حتی پس از تکرار موضوع توسط شخص سکرتر نمایندگی که آیا وی نظری یا پیشنهادی در مورد طرح معاهده دارد، پاسخی نداد. بناً سفیر هالند موضوع را پیش نبرد. یک ونیم سال پس شاه امان الله بوطنش برگشت، نمایندهء افغانستان با عرض پوزش کتباً توضیح داد که برنامهء سنگین شاه، بیماری و بستری ناگهانی نماینده در شفاخانه دلیل تآخیر پاسخ وی برای امضای سند موصوف بوده اند. او وعده داده بود که بزودی موضوع را از سر خواهد گرفت. گراف فان لیمبورگ ستروم با مشورهء ادارهء دِنهاگ (لاهه) موقف انتظاری گرفت، چنانچه در پایان موضوع پیشنهادی وی ( توسط فرستادهء افغانستان) به تاق نیسان گذاشته شد.[3]

شاید روش ناشایست فرستادهء افغانستان در برلین شاخصهء عامهء برخورد افغانستان با کشورهای خارجی بوده باشد. آن کشور با بیتجربگی و لحن خشن که در روابط دیپلماتیک آنزمان معمول نبود، با ممالک دیگر تماس میگرفت. واین همیشه مؤفقیت آمیز نبود. البته این ناشی از آن واقعیت بود که افغانها تازه با دنیای خارج آشنا شده و میخواستند با سرعت به تجرید عنعنوی کشورشان پایان ببخشند. چرا آنها محکوم به تجرید بودند؟ چه چیزی باعث تفاوت افغانستان از کشورهای دیگر میشد؟ شاه امان الله کی بود و چرا در زمان سلطنت او گامهایی در راستای شکست این تجرید برداشته شد؟

پاسخ دقیق به این پرسش از حوصلهء نبشتهء حاضر خارج است. مگر برای درک بهتر چگونگی مناسبات افغانستان و هالند در آن سده، که پسانها رشد یافتند، باید به تاریخ این کشور و روابط عنعنوی افغانستان با جهان خارج نگاه کرد. به این منظور پیش از همه به ایجاد روابط دیپلماتیک و قونسلی میان دو کشور نظر انداخته و نخست تصویر تاریخی افغانستان ترتیب شده و دلیل موقف فاصله دار و گاه غیرقابل پیشبینی که شاخصهء آغاز مناسبات اینکشور در برابر دولتهای دیگر بود، برجسته خواهد شد. سپس تلاش خواهد شد چگونگی رشد مناسبات هالند و افغانستان در دهه های بعدی تا رویدادهایی که به ختم مناسبات دوکشور انجامیدند و پسانها  دوباره به سطح کنونی رسیدند، بررسی شوند.

1.

کوتاه سخن پیرامون تاریخ افغانستان

ویژگی سرزمین کنونی که جمهوری افغانستان نام دارد، مقاومت (مردم آن) و صعب العبور بودن آن است. بنابرهمین از گذشته های دور این کشور از دنیای برونی تجرید بوده است. موقعیت ستراتیژیکی اینجا که در همجواری با دولتهای مقتدر (فارس، عرب، مغول و ترک) بوده همواره ازینجا بازیچهء سیاسی ابرقدرتها ساخته و باعث لشکرکشیها و جابجایی مردم بیگانه شده است. چنانچه ترکیب ناهمگون باشندگان افغانستان رابطهء مستقیم با این عامل دارد.

مسآلهء استقلال و تا حدی دولت مرکزی افغانستان به سال 1747 برمیگردد، زمانیکه یک خان محلی خودش را از وابستگی به دولت فارس آزاد کرده و اساس یک دولت آزاد را گذاشت.[4]  رویدادهایی که این دولت در سده های بعدی شاهد آن بود، مستقیماٌ وابسته به گسترهء نفوذ شخص شاه (امیر، مترجم) و پهنای سازمان اداری سلطنت بوده و تدوام رویدادها را نشان میدهند. در اینجا یک فاکتور (عامل) بود که در پیروزی شاه تعیین کننده میبود. اگر او قادر میشد نوعی کنترول را بر قبایل افغانستان برقرار کند، در آنصورت ریاستش پذیرفته شده و او میتوانست کار سازنده اش را پیش ببرد. اگر او عملاً کنترولش بالای ساختار لزران را از دست داده و یا تلاش میکرد، این بافت را متضرر سازد، درآنصورت او با مقاومت مواجه میشد. قیامها در برابر دولت مرکزی گاه به بینظمی انجامیده و حتی به سقوط دولت مرکزی میانجامیدند.

یگانه عامل بازدارندهء سقوط جامعهء نامتحدِ افغانستان اسلام بوده است. جوشش اسلام با بافتهای قبایلی یک نوع اشرافیت مقدس را ببار آورد که با هرنوع دگرگونی اجتماعی حتی در مقیاس ناچیز بمثابهء تهدیدی برای منافعش بشدت مقاومت میکرد. نفوذ بیرونی همواره باعث مخالفت این قشر بالایی شده و همچنان سرداری که آمادهء پذیرش نفوذ بیرونی باشد، نیز پیدا نمیشد. رهبری روحانی اجباراً منافع قبیله را ترجیح میداد تا شکلی از تلفیق اسلام را همزمان با بی اتفاقی درونی پیش ببرد. برای اینکه شاه (امیر) کشورش را اداره کند، مجبور بود، تا حد ممکن در مقابل دول خارجی موقف مستقل  بگیرد. در درازمدت این تجرید معنی مترادف استقلال ملی را کسب کرد.

در درازنای سده 19 چندین فاکتور خارجی باعث رشد این روندها شدند. مهمترین آنها  آمدن امپریالیزم اروپایی بود. در خاور و در جنوبِ  (افغانستان، مترجم) کنترول بریتانیا بر مستعمره  آسیایی (هندوستان مترجم) قایم شده و در شمال فعالیتهای روسیه گسترش یافت. فارس و افغانستان به عرصهء رویایی منافع دوابرقدرت اروپایی مبدل شدند. سیاست انگلیس در برابر افغانستان برشالودهء تحکیم تسلط بر هند برتانوی و جلوگیری از نفوذ بیگانگان در همجواری نزدیکِ دولت مستعمره استوار بود. البته سیاست انگلیسها که شیوهء نفوذ تدریجی را در امور افغانستان پیشه کرده بودند، منظماً در حال دگرگونی بود. پیشبرد کارهایی بطور مستقیم یا غیر مستقیم  در امور افغانستان مدنظر دایمی انگلیسها بود.     

این امر در سال 1838 به جنگ اول افغان- انگلیس انجامید. که باعث خونریزی بیشمار، ارتقای حیثیت امیر ضد انگلیسی[5] دوست محمد شده و به خروج بریتانیاییها از افغانستان انجامید. بهمین علت بود که آنها حداکثر میکوشیدند با سرداران افغانی رویاروی نشده و بکوشند، سیاست دوستانه یی را در برابر آنها پیش گیرند. این کار در سال 1857 به پیروزی انجامیده و افغانستان و بریتانیا معاهده یی را عقد کردند که برمبنای آن حق افغانستان در سیاست داخلی تضمین میشد. مشی عدم مداخلهء سیاسی انگلیس که در آنزمان عقد شد، تقریباً 20 سال معتبر بود.

تلاشهای روسیه (تزاری، مترجم) برای گسترش حیطهء نفوذش و موقف امیر افغانستان در برابر (انگلیس) به جنگ دوم افغان- انگلیس انجامیدند. مؤفقیتهای اولیهء انگلیسها با یک قیام عمومی افغانها به شکست انجامید. این امر به اقداماتهای سرکوبگرانهء انگلیسها  و تلاش آنها برای دعوت سردار عبدالرحمان که در اوایل خصلت ضد انگلیسی داشت، انجامیده و به او در امر سلطنتش کمک پیشنهاد شد. با موافقت او انگلیسها در سالهای بعدی کنترول کامل سیاست خارجی افغانستان را داشتند. عبدالرحمان قادر شد، تا سیاست داخلی را مطابق میلش پیش ببرد، در حالیکه انگلیسها بهر شیوه یی میکوشیدند، روسها را از افغانستان دور نگه دارند. این امر با رویارویی هایی همراه بود تا اینکه در سال 1907 با عقد معاهدهء دوجانبه (میان انگلیس و روسیهء تزاری برای تقسیم ایران و افغانستان همچون ساحه های نفوذ شان، مترجم) بدون مشوره با افغانستان، انجامید. انگلیسها عملاً به آقا و سرور افغانستان تبدیل شده بودند.

مگر این تسلط فقط شامل سیاست خارجی افغانستان بود. در سیاست داخلی آنها کنترول زیادی نداشته و آنرا نیز نمیخواستند. درسی که آنان در قرن 19 آموخته بودند، این بود که ثبات در افغانستان به بهترین شکلی با کمترین مداخلهء مستقیم و با بیشترین حمایت از شاهی که آماده باشد از ناآرامی جلوگیری کرده و در ادارهء کشور سیستمهای اجتماعی- اقتصادی و منافع مرتبط به آنها را در نظر بگیرد؛- ممکن است.  امیر عبدالرحمان خان (1880-1901) در این امر تا حدی مؤفق بود. سیاست اصلاحاتی محدودی که او آنرا پیش میبرد، ساختار اجتماعی- اقتصادی کشور را طور محسوس متضرر نساخت. او معتقد بود که پسماندگی نسبی افغانستان و تجرید مربوطهء آن بهترین تضمین برای موجودیت نوعی استقلال برای افغانستان میباشد. این درس او در سدهء نزدهم بود. در این زمان به علت اقدامات امپریالیستی انگلیس و روسیه  روحیهء نفرت ازخارجیها در افغانستان گسترش یافته و امیر از این ضدیت سازندهء ضد خارجیها درجهت تقویت موقفش و حل ناآرامیهای داخلی استفاده میکرد.

پسرش امیر حبیب الله (1901-1919)[6] تا حدی بیشتر مایل به مدرنیزه کردن افغانستان بوده و باز نمودن درهای کشور بروی جهان خارج بود. این امر از یکسو باعث پیدایش اپوزیسیون محافظه کار و از سوی دیگر عامل تحریک ملی گرایی افغانی که هوادار ایننوع دگرگونیها بود، شد. این ناسیونالیزم در زیر تآثیر حوادثی چون جنگ روس- جاپان (سال 1905) و موافقتنامهء انگلیس- روسیه پیرامون افغانستان (سال 1907) بوجود آمده و با گذشت زمان هرچه بیشتر خصلت ضد انگلیسی بخود میگرفت. در نهایت جنگ اول جهانی (1939-1918) نقش تسریع کننده یی را در این راستا بازی کرد. مگر امیر حبیب الله با وجود فشار زیاد که باید جناح مخالف انگلیس که خلافت اسلامی[7] عثمانی نیز در آن شامل بود، را برگزیند، در این جنگ بیطرفی اختیار کرد. امیر حبیب الله پس از ختم جنگ نیز عملاً به مشی هواداری از بریتانیا ادامه داد. او به وجایب ثبت شده در قراردادهای موجود خود را مقید دانسته و تلاشی در جهت استقلال کامل افغانستان انجام نداد. این امر  ظاهراًعامل پشت پردهء سؤقصد که در سال 1919 بالایش صورت گرفته و بقیمت جانش تمام شد، بود.

امان الله یکی از پسرهای حبیب الله،[8] برندهء بعدی کشمکشهای درونی دربار بحیث اجرآ کنندهء اصلاحات قد علم کرد. برای تثبیت حاکمیت تازه بدست آمده اش او اجباراً به انگلیسها اعلان جنگ داده و توانست پشتیبانی قاطع اکثریت افغانها که آرزوی استقلال را داشتند، بدست آورد. پس از چند برخورد مسلحانه انگلیسها معاهدهء آتش بس در راولپندی (1919)  را امضآ کرده آمادگی نشان دادند، آزادی عمل در سیاست خارجی افغانستان را برسمیت شناسند، چنانچه این امر در معاهدهء سال 1921 انگلیس با افغانستان که آن کشور را«مطلقاً بحیث دولت مستقل» برسمیت میشناخت، تسجیل شد.

شاه جدید منحیث شخص ترقیخواه عرض اندام کرد. او تصمیم گرفت افغانستان را بسرعت مدرنیزه کرده و در عرصه های بیشمار اجتماعی ریفرمهایی را عملی نماید. برخلاف پیشینیانش او تصمیم گرفت به تجرید افغانستان از دنیای خارج پایان دهد. سیاست خارجی او دارای سه عنصر بود: در جای نخست، داشتن سیاست نزدیک با اتحادشوروی[9]، در جای دوم عادی ساختن مناسبات با بریتانیا   و در جای سوم انکشاف روابط با کشورهای دیگر اسلامی. افغانستان در زیر رهبری امان الله خان در تلاش برقراری تماسها با جهان خارج بود. در آنزمان با ایتالیا، آلمان و فرانسه نمایندگان دیپلماتیک مبادله شده و ایالات متحده نیز استقلال تازه بدست آمدهء افغانستان را برسمیت شناخت. در واقعیت افغانستان خواستار روابط نیک با همه کشورهایی که آمادهء استقرار آن بودند، بود. در این بحبوحه امان الله که در درون کشور با مقاومت رشد یابنده یی نسبت به برنامهء اصلاحات سریعش مواجه بود، در سال 1928 به یک سفر طولانی به هندوستان، شرق میانه و اروپا پرداخته و با بعضی کشورها معاهداتی را عقد نمود. چنانچه او تصمیم داشت با هالند نیز قراردادی را ببندد، مگر این ابتکار در برنامهء سنگینش بباد فراموشی سپرده شد.

کوتاه مدتی پس از عودت امان الله خان به کابل او برنامهء بلند بالای اصلاحاتش را اعلام نمود که فرصتی گسترده را برای مخالفانش داد تا به مقاومت برخیزند. بزودی هویدا شد که امان الله خان توانایی آن را ندارد، تا مواضعش را نگه دارد و باید کنار برود.[10] فرار او به بخارج انارشی و جنگ داخلی را در قبال داشت که تقریباً یکسال دوام کرد. آخرالامر یک سپهدار نظامی و سفیر امان الله در فرانسه بنام نادر خان توانست (پس از جنگهای طولانی و شکست و گریزها بکمک انگلیسها و بوسیلهء قبایل جنوبی افغانستان و همچنان عشایر وزیری وغیرهء مستقر در خاک هند برتانوی، مترجم) نظم را در کشور برقرار نموده و تاج سلطنت افغانستان را در سال 1929 از آن خود کند. او سیاست داخلی کند تر از زمامدار پیشینش داشته و در سیاست خارجی اش محتاط بود. مگر تلاش برای گسترش روابط خارجی توقف نیافته و پس از قتل او در سال 1933 پسر جوانش محمد ظاهرشاه که زیر سرپرستی کاکاهایش  (شاه محمود خان و بویژه هاشم خان، مترجم) قرارداشت، این مشی در سیاست خارجی را دوام داد.

این مشی در بعضی عرصه ها مؤفقیت آمیز بود. چنانچه تجارت افغانستان با کشورهای خارج گسترش یافت و این امر باعث علاقمندی محافل هالندی به افغانستان در سالهای 30 شد. با اینهم در اینزمان اهمیت افغانستان برای اقتصاد جهانی بسیار ناچیز بوده و رفتن به این کشور و اقامت طولانی در آنجا کار ساده یی نبود. وزیر خارجهء امریکا در سال 1934 با تردید درینباره که چرا ایالات متده نمایندگی خویش را در کابل ایجاد نمیکند، گفت:

«وضعیت بدوی کشور، نبود (امکانات) قونسلی و یا غیره ضمانتها برای امنیت خارجیان، و ... (دلیل) فقدان هرنوع علاقمندی ما میباشند...»[11]

چنین بود وضعیت امور زمانیکه جنرال قونسل هالند فیسر در کلکته در مارچ 1935 یک سفر به کابل را مد نظر داشت.

 

2. معاهدهء دوستی سال 1939

 فیسر بتاریخ 24 مارچ 1935 به کابل رسید. او شهری با امکانات ندید. از دولت واژگون شدهء (امانی) او بقایای ساختمانهایی را دیده و معتقد شد که شاه امان الله ارثیه های ماندگاری را از خود باقی گذاشته است. گرچه رژیم آنوقت تلاش میکرد، خاطرات دوران (امانی) را بزداید، فعالیتهای امان الله در کابل وپیرامون آن جداً محسوس بوده و در اندیشه های بخشی از مردم ماندگار بود.[12]

فیسر خاطرنشان ساخته بود که افغانستان بازهم برای جهان خارج باز بوده  وکشورهای گوناگون تلاش دارند، جای پایی در عرصهء اقتصادی برایشان باز کنند. اینکشورها مانند آلمان، انگلستان، روسیه (اتحادشوروی)، ایتالیا، فرانسه و جاپان دارای یک نمایندگی سیاسی در پایتخت افغانستان بوده و فیسر با این نمایندگان تماس گرفته بود. او درک میکرد که این حلقهء دیپلماتیک کوچک بوده و تماس شان با یکدیگر محدود میباشد. آقایان (دیپلمات، مترجم) انتخاب دیگری نداشتند. همزمان آنها یکدیگر را همچون رقیب خویش دانسته ومیپنداشتند که همه جا جاسوسان خارجی حضور دارند.

فیسر امکانات تجارت با هالند را تا حدودی میدید. او تأکید میکرد که علاقمندان تجارت با افغانستان زباد بوده و باید شرکتهای هالندی بسرعت با اقداماتی از این فرصت استفاده کنند. و این تنها نبود او در پایتخت افغانستان یک نمایندهء بانک امستردام موسوم پیرسون و شرکأ[13] را ملاقات کرد، که شخص با انرژی ولی کم تجربه بود. فیسر دانست که نمایندهء جوان این شرکت مارتین فان خلدِرِن[14] انتظارات بسیار خوشبینانه یی از شانسها برای شرکتهای هالندی داشت.

نتیجه گیری فیسر این بود که گسترش منافع هالند در افغانستان در کوتاه مدت نباید به ایجاد نمایندگی (دیپلماتیک) در کابل بیانجامد. در عین زمان او اهمیتِ داشتنِ روابط منظم با افغانستان را برای تجارت و صنعت هالند درک میکرد. مگر او وجود یک نمایندگی قونسلی مستقل در کوردیپلماتیک کوچک کابل را درخواست نمیکرد. بلکه پیشنهاد مینمود جنرال قونسل کلکته حامی منافع هالند در افغانستان بوده و سالانه یکماه را در کابل بسر برده و همچنان یک معاون قونسلی گماشته شود تا امور بازرگانی را پیش ببرد. شاید او کاندیدای فان خلِدِرِن را به این منظور زیر نظر داشت.

در جریان سال 1935 فیسر به برای چند ماه مرخصی گرفته و از کلکته رفته جایش را در جنرال قونسلی به ماری یولیس فان سخریفین[15] بحیث کاردار مؤقت واگذار کرد. او با نمایندهء افغانستان در محل تماس گرفته و تحت تأثیر پیشنهادش مبنی بر امکانات صدور کالاهای هالندی و هالندی- اندونیزیایی[16] چون شکر جاوایی، منسوجات، هواپیماها و کشتیهای رودخانه یی برای وطنش قرار گرفت. لوازم کنسروسازی و ضروریات ساختمانی کانالها و پلها بخشی از فعالیتهایی بودند که هالند میتوانست در آنها نقشی داشته باشد. در ادامهء کارهای فیسر او به ادارهء مربوطه در دِنهاگ پیشنهاد کرد برای بررسی امور مربوطه بویژه امکانات بازرگانی به کابل رفته و به این منظور حتی اسناد را آماد سازد. بدینمنظور او آماده شد سفر تعطیلی اش را که به ایران برنامه کرده  و برای آن اجازه یافته بود، لغو کند.

باوجود مشکلات اداری برای سفر به افغانستان فان سخریفین اجازهء لازم را کسب کرد، چنانچه ادارهء آنزمان تجارت، صنایع و کشتیرانی نتایج معینی را از فان سخریفین انتظار داشت. در ماه اکتوبر 1936 فان سخریفین به کابل رفته و چندین هفته را در افغانستان سپری کرده و پس از برگشت به کلکته یک گذارش مفصل را ترتیب کرد. او یکعده پیوستها را ضم گذارش نموده و به آنها فوتوراپورتاژ خودش را اضافه کرد.[17]

گذارش دلچسپ فان سخریفین نشاندهندهء موضع کاری  وپیگیر او در این راستا بود. او در عرصه های گونه گون برای محصولات بیشمار هالندی شانسی برای شرکتهای مربوطه میدید. او سیاست غیرقابل پیشبینی افغانستان، وضعیت نامطمین پولی در این کشور و فقدان توانایی لازم در متشبثان هالندی را موانع عمده در این راستا میشمرد. مگر کارهای آمادگی وی مستقیماً ادامه داده نشدند.

مارتین فان خیلدِرِن که بحیث معاون قونسل در کابل تعیین نشده بود، در سال 1936 به هالند برگشته  و کوشید نظرش را پیرامون امکانات بازرگانی که افغانستان برای شرکتهای هالندی میتواند، پیشکش کند، برشتهء تحریر درآورد.[18] او حتی بیشتر  از فیسر و فان سخریفین خوشبین بود. اولی که در سال 1936 دوباره به کلکته برگشته بود، ادارهء دِنهاگ را هوشدار داد که بر شالودهء گذارش فان خیلدرن تصمیم عجولانه اتخاذ نکنند. تماسهای فیسر با اشخاص و ادارت بسیار بکندی پیش رفته و او از کارهای جاری یکعده تهیه کنندگان اجناس انتظارات بزرگی نداشت. همچنان به پیشنهاد وی که طی آن درخواست شده بود تا جنرال قونسل کلکته را بحیث نمایندهء رسمی بپذیرند، از سوی حکومت افغانستان وقعی گذاشته نشد. چون افغانها اینرا بمثابهء طفره رفتن از برسمیت شناختن افغانستان پنداشته و تمایل داشتند، نمایندگی دایمی هالند در کابل گشایش یابد. عدم واکنش افغانستان به فعالیتهای او دلیل آن بود که او در ماه اپریل 1937 به کارهایش در جهت زمینه سازی تجارت شرکتهای هالندی با افغانستان پایان دهد.

باینترتیب دومین تلاش در راستای برقراری مناسبات میان هالند و افغانستان به شکست انجامید. هویدا بود که هردو کشور تلاش جدی برای ایجاد مناسات میان شان نمیکردند. هالند گامی در راستای انجام امور در افغانستان برنداشته و آرزو داشت تا همه زمینه های عملی به اینمنظور آماده شود و افغانستان میخواست پس از ایجاد دفتر نمایندگی کامل الحقوق هالند در کابل دست به اقدامات لازم بزند. این یک نوع حالت رکود بود که بقول فیسر ضرورتی به شکستن آن احساس نمیشد. او منتظر بود که با گذشت زمان افغانها دوباره دست به ابتکار تازه زده و موقف انتظاری هالند فرصت بهتری را  درهنگام مذاکرات بعدی مهیا سازد.

حق تا حدی با فیسر بود. چون او هنگامیکه با کشتی از اروپا به اندونیزیا برمیگشت، در عرصهء کشتی در بندر بمبی با رییس هیات افغانی آشنا شد. اخیرالذکر از او بخاطر توقف مذاکرات هالند- افغانستان پوزش خواسته و با اجازهء تلگرافی حکومت افغانستان پیشنهاد واضحی را ارایه کرد. بدینوسیله از طرح مبنی بر ایجاد نمایندگی دایمی هالند در کابل صرفنظر شده بجایش پذیرش پست نمایندهء قونسلی هالند مستقر در ترکیه که  فیسر بحیث سفیر جدید دولت هالند در آیندهء نزدیک منتظر آن بود، مانند بهترین راه حل پیشنهاد گردید.

در دِن هاگ درینمورد برخورد محافظه کارانه صورت گرفت. این برخورد ناشی از آن بود که مرکز مشکلات عملی را در تلفیق وظایف دیپلماتیک میان کابل و انقره دیده و موافق با نظر افغانها مبنی بر اینکه هالند استقلال شان را برسمیت نمیشناسد، نبود. هالند افغانستان را عملاً برسمیت میشناخت، فقط هنوز روابط رسمی دیپلماتیک و قونسلی میان دو کشور وجود نداشت. به فیسر سپارش شد تا مذاکرات با حکومت افغانستان را بدون تعهدی در مورد ایجاد نمایندگی هالند در کابل پیش ببرد.

فیسر پس از جابجایی اش در انقره در سپتمبر 1938 باز به این مسأله برگشت. او گفتگویی در اینمورد با سفیر افغانستان در ترکیه داشته و به نامبرده پیشنهاد کرد، موضوع گشایش نمایندگیهای متقابل را کنار گذاشته، مؤقتاً خودرا به عقد عهدنامهء دوجانبه توسط سفرای خویش متمرکز ساخته و متوجه گسترش روابط بازرگانی میان شان شوند. فیسر پس از تماسهای چند سال با دولتمردان افغان، میخواست بداند آیا زمان دگرگونیهای جدی رسیده است یانه. مگر زمانیکه او در نوامبر 1938 با یکی از کاکاهای شاه[19] در زمان اقامت کوتاه نامبرده در راه سفارت پاریس در ترکیه ملاقات کرد، از او اطمینان حاصل کرد که زمان عقد معاهدهء دوستی با هالند که قبلاً موجود نبود، رسیده و باید به مذاکرات جدی دراین راستا آغاز گردد. او نیز همانند همتای افغانش در انقره صلاحیت این مذاکرات را حاصل کرد.

درجریان سال 1939 بنا به اصرار وزارت امور اقتصاد هالند فیصله شد یک عهدنامهء کوتاه 4 ماده یی آماده گردد که در آن استقرار روابط دوستانه متقابل دیپلماتیک با دورنمای نمایندگیهای سیاسی و تلاش برای رشد مناسبات بازرگانی بحیث مرام (اصلی) پیشبینی شده بود.[20] در مورد تکمیل مادهء اخیر قرار بود مذاکرات بیشتر پیش برده شوند. معاهده بتاریخ 26 جولای 1939 در استانبول توسط نمایندگان دیپلماتیک افغانستان و هالند در ترکیه امضأ شد.

گرچه در متن امضأ شدهء معاهده اشتباهاتی چند رخ داده بود، مگر با آنهم پس از تلاشِ نخستینِ افغانستان در سال 1928 بالاخره شالودهء رسمی برای مناسبات هالند و افغانستان بوسیلهء این عهدنامهء دوستی (مؤدت) گذاشته شد. تغییرات لازمی برای این عهدنامه طوریکه در معاهده قید شده بود، پسانتر پس از تایید  نهایی (پارلمانهای دولتین، مترجم) وارد شده وپیشبینی میشد انفاذ اسناد بزودترین فرصت ممکن در استانبول نهایی شود. مگر فرار دولت هالند به لندن و توقف مؤقتی فعالیت پارلمان هالند پس از اشغال کشور توسط آلمان (نازی) در ماه می 1940 این برنامه را برای دراز مدت به عقب انداخت.

3. ایجاد روابط دیپلماتیک در سال 1956

از آنجایی که هالند از سال 1940 مستقیماً با فعالیتهای جنگی درگیر بود، اکثر فعالیتهای دیپلماتیک که در زمان صلح درعرصهء سیاست خارجی جریان داشتند، اهمیت خود را از دست داده و به آینده موکول شدند. اوضاع اولویتهای دیگری را مطالبه میکردند. هالند باید با سیاست بیطرفی عنعنوی اش وداع میکرد. سیاست خارجی توسط جنگ عملاً متوقف شده وهالند فقط تلاش داشت در جناح متحدین قدرتمندِ جنگ (مخالفان آلمان نازی، ایتالیا و جاپان چون امریکا، انگلیس و اتحادشوروی وغیره، مترجم) باقی بماند. این در حالی بود که افغانستان به سیاست بیطرفی اش در زمان جنگ دوم جهانی ادامه میداد. گرچه افغانستان از سوی دو کشور بریتانیا و روسیه (اتحاد شوروی) زیر فشار بود تا در جبههء متحدین قرار بگیرد، مگر اینکشور مقاومت میکرد.[21] پرواضح است که در این دوره هم هالند و هم افغانستان توجه چندانی به روابط متقابل نداشتند. پروسهء عملی شدن عهدنامهء سال 1939 که باید صورت میپذیرفت، در سالهای جنگ متوقف شد.

و فقط در نوامبر 1945 زمانی که پ.ث. فیسر بحیث سفیر هالند در افریقای جنوبی فعالیت میکرد، مسألهء روابط با افغانستان را دوباره مطرح کرد. او در یک نامهء کوتاه به ادارهء دِنهاگ خاطر نشان کرد که عهدنامهء دوستی با افغانستان هنوز تصویب نشده است. گرچه شورای وزیران هالند در اپریل سال 1940 پیشنویس سند حقوقی با توضیحات ویادداشتهای پیوستش را در این زمینه تصویب کرده بود، مگر اجرای آن هیچگاهی جامهء عمل نپوشید. چونکه پروندهء این عهدنامه ناپیدا بود، باید پروسه از نو آغاز میشد. در دسامبر سال 1947 شورای وزیران تمام اسناد را دوباره تصویب کرده و در ماه می 1948 پارلمان کشور طرح این سند قانونی را تصویب کرد. پس از تبادلهء مصوبات بتاریخ 27 نوامبر 1948 در انقره عهدنامه نافذ شد.[22]

بند 2 این عهدنامه بهردو کشور حق گزینش نمایندگان دیپلماتیک را داده و بند 3 مشخص ساخته بود که آنها شیوه های برقراری مناسبات متقابل را جستجو و تحقیق خواهند کرد. بدون درنظرداشت این عهدنامه نمایندگان دیپلماتیک در دوکشور جدیدالتأسیس هند و پاکستان در پایان سال 1948 پرسش چگونگی استقرار روابط دیپلماتیک با افغانستان را مطرح ساختند. مگر دراین میان چیز دیگری نیز بود. یک نمایندهء جمهوری اندونیزیا بنام جنرال عبدالقادر در سال 1948 برای تقدیم اعتماد نامه اش به کابل آمد. حضور او برای هردوجانب (افغانستان و هالند، مترجم) زیگنالی بود مبنی بر اینکه افغانها نمیتوانند از مسألهء استقلال اندونیزیا (از یوغ استعماری هالند، مترجم) که برایشان ارزش سیاسی دارد، طفره روند و آنها جمهوری اندونیزیا را برسمیت میشناسند. هردو جانب هنوز ایجاد یک نمایندگی دیپلماتیک هالند را پیش از وقت دانسته ولی استقرار همزمان یک دیپلمات از یکی از نمایندگیهای آسیایی هالند با یک قونسلی افتخاری در پایتخت افغانستان را بهترین گزینه میپنداشتند. یونکر م.پ.م. فان کارنیبیک[23] کاردار سفارت هالند در پاکستان، کراچی را جایگاه مناسبی برای چنین دیپلمات میدانست و آ.ت. لامپینگ[24] سفیر هالند در هند هوادار نقش دهلی جدید بود.

در دِنهاگ با این اندیشه موافق بودند و با درنظر داشت اختلافات افغانستان- پاکستان آنها دهلی جدید را به این منظور انتخاب کردند. مگر موقف عبدالقادر (سفیر اندونیزیا در کابل، مترجم) مسأله را بغرنج ساخته بود. معلوم شد که او هنوز از طرف حکومت افغانستان پذیرفته نشده و عملاً کاری را پیش نمیبرد. مگر چنین برمیآمد که موجودیت یک دیپلمات هالندی او را به فعالیت بیشتر واداشته،  باعث تحکیم موضعش  بحیث نمایندهء جمهوری اندونیزیا شده و به این کار به ضرر منافع هالند تمام شود. بنابراین در ادارهء دِنهاگ در جون 1949 فیصله شد، تا مسألهء روابط دیپلماتیک با افغانستان به شرایط بعدی مناسبتر موکول گردد.[25] 

لحظهء مطلوب بقول لامپینگ پس از عقد معاهدهء استقلال اندونیزیا در دسامبر 1949 بمیان آمد. موقف جمهوری اندونیزیا دیگر نقشی در اینکه هالند در افغانستان نمایندگی دیپلماتیک داشته باشد، بازی نمیکرد. تصورهالند از نگاه سیاسی چنین بود که به امکان گسترده جهت احراز موقف دیپلماتیک در آسیا و برای منافع کشوری چون افغانستان که در درازمدت امکانات بازرگانی را ارایه میکرد، نباید کم بها داده میشد. البته از اسقرار روابط مشترک با اندونیزیا (در افغانستان، مترجم) انتظار زیادی نمیرفت. همچنان طرح نمایندگی هالند در پاکستان (که همزمان مسوولیت افغانستان را میگرفت، مترجم) بدلیل دشمنی افغانها با آنکشور، نیز مناسب نبود. بناً بقول لامپینگ سپردن مسوولیت نمایندگی افغانستان به سفارت هالند در دهلی جدید گزینهء بهتری بود.

پیشنهادات لامپینگ مورد پسند دِنهاگ واقع شدند. مذاکرات و آمادگیها برای اسقرار همزمان لامپینگ بحیث نمایندهء غیر مقیم در افغانستان و گسترش ساحهء فعالیت دفتر تجارتی هالند در بمبیی که افغانستان را نیز در برگرفته و تعیین یک قونسل افتخاری بدینمنظور در کابل آغاز شدند. دولت افغانستان از سوی خود آماده بود، سفیر خویش در لندن را همزمان بحیث نمایندهء غیر مقیمش تعیین کند. دورنمای امور در ماه می 1950 چنین بود که لامپینگ در اگست همان سال اعتبارنامه اش را در کابل تقدیم کند، چنانچه بدینمنظور قرارهایی با دولت افغانستان گذاشته بود، مگر کارنامه های لامپینگ مسیر دیگری را گرفتند.

کمیسار هالند در جاکارتا  ه. م. هیرشفِلد[26] که پس از عقد عهدنامهء استقلال اندونیزیا این پست را احراز کرده بود، اعلام کرد که میخواهد پس از چند ماه از 1 اگست 1950 بکارش پایان دهد. دولت هالند از لامپینگ خواست، جای هیرشفِلد را بگیرد و او نیز این پیشنهاد را پذیرفت. بناً او دیگر برای کار دیپلماتیک در افغانستان آماده نبود مگر از آنجایی که او به این کار بلد بود، بدون دشواری کارهایش به جانشینش در دهلی جدید ف. ث. ش. آ. بارون فان پالاندت[27] داده شده و به او پیشبرد امور (افغانستان، مترجم) نیز محول شد.    

   همچنان گسترش فعالیت دفتر تجارتی در بمبیی در دستور روز قرار داشت. مگر هنوز در بارهء گزینش قونسل افتخاری در کابل تصمیمی عملی گرفته نشده بود. گرچه شخصی که تاحد زیادی به برای این وظیفه مناسب بود، خودش را کاندید کرده بود. و این شخص اتو ریختر[28] بود که در سال 1892 در سویس بدنیا آمده، پسانها شهروند هالند شده و در زمان جنگ جهانی دوم در کابل بمثابهء یگانه هالندی ماندگار شده و به تماسهای بازرگانی ادامه داد. البته ریختر را پروفیسور و. سخیرمِرهورن[29]  نخستین نخست وزیر پس از جنگ اول جهانی هالند پیشنهاد کرده بود که در کشورهای گوناگون پیش از جنگ دوم جهانی به امور بازرگانی مشغول بود.

در میان اکتوبر 1950 تا فبروری 1951 ریختر چندین بار در ادارهء دِنهاگ دربارهء شرایط کاراحتمالی اش بحیث قونسل در کابل ملاقات داشت. ریختر همزمان با یک عده شرکتها در مذاکره بود، تا از نام مشترک آنها برای یک مدت 3 ساله به افغانستان بحیث نماینده بازرگانی شان رود. برنامه ازین قرار بود که بنیادی تشکیل شود، که مخارج مالی گسیل ریختر را (به افغانستان) تهیه نماید.مگر پرسش در این بود که تا چه حدی وزارت امور خارجه هالند آمادهء سهمگیری مالی در این راستا میباشد .

دیپارتمنت (وزارت خارجه) فیصله کرد، مبلغی باندازهء 500 گولدن را بشرط مرتبط بودن این مبلغ بفعالیتهای سال بسال ریختر بحیث قونسل سالانه بپردازد. مبلغ مورد نظر قرار بود نه از طریق بنیاد بلکه برای شخص ریختر پرداخت شود. وزارت خارجه از تماس مستقیم با بنیاد خودداری میکرد، مگر علاقمند بود در جریان فعالیتهای آن باشد.

بتاریخ 15 مارچ 1951 چهادره شرکت هالندی «بنیاد انکشاف تجارت با افغانستان»[30] ( که در خارج بنام بنیاد هالند- افغانستان)[31] یاد میشد، را اساس گذاشتند که مرام آن انکشاف گستردهء تجارت متقابل با افغانستان بود. بنیاد مذکور اتو ریختر را بحیث نماینده کل[32] در خارج برگزیده و با او قرارداد کاری دراینمورد بست.[33]

پیش از انتصاب ریختر بحیث قونسل افتخاری در درون وزارت وزارت خارجه یک بحث کوتاه مبنی بر اینکه ساحهء فعالیت این قونسلی چه خواهد بود، جریان داشت. برعلاوهء پستهای دهلی جدید و کراچی نمایندگی دیپلماتیک هالند در تهران نیز بدینمنظور مد نظر بود. گرچه مناسبات کابل- کراچی بیشتر خصمانه مینمود، تا روابط  کابل با دهلی جدید و تهران مگر بازهم پایتخت آنزمان پاکستان به این منظور برگزیده شد.  طبق فیصلهء شاهی مؤرخ 7 اپریل 1951 شماره 13 قونسلی افتخاری هالند بنیانگذاری شده و ریختر بحیث قونسل افتخاری منصوب شد. بنابر فیصلهء وزارت خارجه مؤرخ 25 اپریل 1951 شمارهء ز/ 3565  ساحهء فعالیت قونسل افتخاری که در جنب سفارت هالند در کراچی فعالیت میکرد، تمام افغانستان تعیین شد.[34]

در بخش مناسبات قونسلی بالاخره شکلی از نمایندگی هالند در افغانستان آغاز شد، مگر در عرصهء دیپلماتیک پس از پروسهء نامزدی لامپینگ از تابستان 1950 بدینسو سکوت حکمفرما بود. این رکود نخستین بار توسط ی. ث. فان بیوسیکوم[35] کاردار سفارت هالند در پاکستان پس از سفر کاری اش به افغانستان در اکتوبر 1952 درهم شکست.

ببهانهء بررسی امور قونسلی فان بیوسیکوم در کابل مانده و با مأموران گوناگون افغان دیدن کرد. برداشت او چنین بود که تعیین احتمالی همزمان او در افغانستان هیچ ارزش سیاسی برای هالند ندارد. افغانها در این راستا هیچ علاقمندی نداشتند. منافع اقتصادی هالند بطور عالی توسط قونسل ریختر پیشبرده میشد.

فان پلاندت سفیر هالند درهند در اینمورد نظر دیگری داشت. پس از آنکه در سال 1953 واضح شد فان بیوسیکوم از کراچی میرود، او به دیپارتمنت دِنهاخ طور غیر رسمی پیشنهاد کرد، تا به تقسیم ساحهء وظایف سفارتها بازنگری شود. بنظر او افغانستان میتوانست بطور مناسبی از طریق بخش قونسلی او اداره شده و همچنان ایجاد روابط دیپلماتیک که از طریق محل اقامت وی پیش بروند، بنظرش با اهمیت بودند. مگر پیشنهادات فان پالاندت جدی گرفته نشد.

پایان سال 1954 سفیر افغانستان در انگلستان نجیب الله (توروایانا، مترجم) از همتای هالندی اش در لندن وزیر پیشین امور خارجه د. ا. ستیکر[36] درخواست نمود ببیند، آیا دولت هالند آماده است روابط متقابل دیپلماتیک با افغانستان را ایجاد کند. نجیب الله[37] در مذاکرات سال 1950 با لامپینگ سهیم بوده بناً پیشبردِ طرحهای قبلاً ارایه شده را پیشنهاد میکرد. او در نظر داشت همزمان بحیث سفیر غیر مقیم در دِنهاگ منصوب شود.

در اوایل این پیشنهاد از سوی دِنهاگ جدی گرفته نشد، مگر پس از آنکه نجیب الله طی یک ملاقات با وزیر مشاور هالند  ی. ن. آ. ه. لونس[38] در لندن پیشنهاد کرد طرحش مورد ارزیابی قرار گیرد، در دیپارتمنت دِنهاگ تحرک خفیفی بمیان آمد. نجیب الله خاطر نشان میکرد که طرح موجود (هالند) مبنی بر نمایندگی در افغانستان از طریق کراچی بهیچوجه از سوی افغانها پذیرفته نخواهد شد، این امر که باید ازاین پیشنهاد استقبال شود، باعث مباحثات درون اداره یی در دیپارتمنت (وزارت خارجه) شد. هویدا بود که طرح کراچی قابل اجرأ نیست، مگر همزمان ندادن پاسخ به این درخواست افغانها نیز از نگاه سیاسی درست نبود.

راه میانهء (قابل پذیرش برای طرفین) تهران بود. مگر سفیر هالند در تهران و. ت. گ. بارون خیوِیرس[39]  بنا بر نبود راههای خوب مواصلاتی میان کابل و تهران طرفدار انتخاب سفارت هالند در پایتخت ایران نبود. از سوی دیگر سفیر هالند در پاکستان ت. گ. دِ بیوس[40]  به مسأله نظر دهی پیرامون مناسبات هالند افغانستان  کشانده شد. پس از مدت کوتاه بازهم وی نقطه نظرش مبنی بر عدم مخالفت با پذیرش همزمان نمایندگی کابل را اعلام کرده  کرد، اما در مرکز گزینهء تهران پشتیبانی میشد. مگر همچنان تصمیم نهایی در این مورد گرفته نمیشد، تا اینکه نجیب الله (توروایانا) با بیصبری در می سال 1955 از ستیکر چگونگی امور را پرسید.

یاددهانی ستیکر بهانه یی شد برای بازنگری و بررسی دوبارهء امور در ادارات مربوطه مگر هنوزهم از طرح نو خبری نبود. در جولای 1955 جلسهء نهایی جنرال سکرتری دیپارتمنت (وزارت امور خارجه) تصمیم نهایی را گرفته و فیصله نمود که به دهلی جدید این مأموریت واگذار شود. بدلایل سیاسی گزینهء کراچی رد شده و طرح تهران بعلل عملی و بویژه فقدان راه مناسب مواصلاتی غیر معقول پنداشته شد. بناً گزینهء دهلی بمثابهء بازیگر بزرگ سیاسی در این عرصه با درنظرداشت اینکه افغانها خود دهلی نو را ترجیح میدادند مطرح شد.

همچنان پس از آنکه شورای وزیران آنرا تصویب کرد، پروسهء نامزدی نمایندگانِ طرفین مدت طولانی را در برگرفت تا آنکه فرستادگان دوطرف توانستند اعتمادنامه هایشان را تقدیم نمایند. مسأله در این بود که مدت کار سفیر آنزمان هالند در دهلی نو پایان مییافت، بناً سفر او به کابل نتیجه یی را در برنمیداشت. همه انتظار آغاز کار سفیر جدید ه. آ. هیلب [41] را میکشیدند. او در سال 1956 بکار جدیدش (سفیر هالند در دهلی، مترجم) آغاز کرده و در ماه اکتوبر همانسال به کابل رفت تا اعتماد نامه اش را تقدیم کند. نجیب الله (توروایانا) که پیش از تصمیم اصولی هالند در این راستا مکرراً خواستار این روابط از طریق ستیکر بود، پیشتر از او در ماه اگست همانسال توانسته بود به دِنهاگ برود. هنوز هیلب در دِنهاگ بود که معلوم شد، مدت کار نجیب الله در لندن بزودی پایان یافته و جانشینش به دِنهاگ خواهد آمده و اعتماد نامه اش را پیشکش خواهد کرد. هیلب که بتاریخ 16 اکتوبر 1956 بکابل رفته و پس از تأخیر بتاریخ 25 اکتوبر اعتماد نامه اش را بدولت شاهی افغانستان تقدیم کرده بود، در گذارشش توصیه کرده بود، چگونه دیپلمات جدیدِ افغان در دِنهاگ پذیرفته شود. تصویری که او از تماسهای مأموران عالیرتبهء هالندی افغانی کشیده خیلی جالب است:

«...با درنظرداشت مناسبات حساسی که دولت افغانستان در مقابل دیپلماتها  بصورت کل و بویژه آنهایی که در جایی دیگر اقامت دایمی دارند، دارد، فکر میکنم مفید خواهد بود اگر کار نمایندهء جدید افغانستان مبنی بر تقدیم اعتمادنامه به علیاحضرت ملکه مدتی بتأخیر بیافتد. اگر من اشتباه نکنم، سلف او در هالند 3- 4 روز را سپری کرده بود و از سوی هالند همه چیز برای سهولت او انجام شده بود. در کشورهای غربی این یک امر معمول است، مگر در ممالک آسیایی دیپلماتها مجبور میشوند برای تقدیم اعتماد نامه ایشان انتظار بکشند، بویژه دیپلماتهایی که غیر مقیم اند. من بدینوسیله میخواهم بعداً شما را در مورد تآثیر اینکه به آقای میوندوال اجازه داده شود تا بدون مشکل به هالند آمده و در آنجا حد اقل یکهفته پیش از تقدیم اعتمادنامه اش معطل بماند؛- بالای افغانستان درجریان خواهم گذاشت. برای گوش افغانها این زبانی است که آنها بهتر میفهمند...»[42]

 

 4. روابط  دوکشورتا سال 1978

پس از برقراری روابط دیپلماتیک میان دوکشور مناسبات دوجانبه میان هالند و افغانستان بمدت بیشتر از بیست سال بشکل عادی در عرصهء خارجی جریان داشت. البته منافع مشترک سیاسی میان دوکشور کم بودند، همانسان که اختلاف نظری نیز نبود. یگانه عرصه یی که در روابط با افغانستان در هالند منظماً پیشبرده میشد، عرصهء تشکیلاتی آن بود بود. برعلاوه هنوزهم مسألهء سطح نمایندگی هالند در افغانستان مورد پرسش بود. نمایندگان مربوطهء هالند به این امر بنوبت سفرای دهلی نو، کراچی و تهران بودند.

 این امر درسال 1960 مطرح شد. سفیر افغانستان در دهلی نو ه. آ. هیلب پیشنهاد کرد که بزودترین فرصت سطح روابط متقابل دیپلماتیک افغانستان و هالند تا بالاترین سطح ارتقأ یابد. چنین چیزی پیشتر در مناسبات دوجانبهء نیپال- هالند صورت پذیرفته بود. مگر هیلب که در نیپال سفیر غیر مقیم بوده و عین پست را برای کابل میخواست، تاحدی از سوی جانب افغانی نامطمین بود. مگر حکومت افغانستان اعلام کرد که به این طرح مخالفت نداشته، خواستار گسترش روابط موجود دوجانبه از محل اقامت سفرای شان یعنی لندن و دهلی نو بوده و بدینمنظور حاضرند، تفاهم نامه یی را عقد کنند.

در مرکز در دِنهاگ کمی پیشتر از این بازرس (مفتش) ادارهء امور خارجی طی یک سفر طولانی به پستهای (دیپلماتیک) هالند در آسیا یک راپور را تهیه کرده بود که در آن قرارگاه نمایندگی دیپلماتیک هالند بجای دهلی نو تهران پیشنهاد میشد. مسأله مورد بررسی قرار گرفته و سفر آیندهء هیلب از دهلی نو یک فرصت مناسب جهت گذار به این اقدام محسوب میشد.

با این وجود در سال 1960 از این پیشنهاد صرف نظر شد، چون نمایندگی تهران پستی بود که دایماً از فشار کار شکایت داشته و آنها امکانات نداشتند تا حوزهء کاری شان را گسترش دهند. افغانستان همچنان ساحهء کار سفارت هالند در دهلی جدید باقیماند و جانشین هیلب یونکر خ. بیلایرتس فان بلوکلاند[43] در ماه اپریل 1961 در کابل پس از 11 روز انتظار قادر شد اعتمادنامه اش را بحیث سفیر (غیرمقیم) به شاه افغانستان تقدیم کند. بدلایل نامعلوم همتای افغانش در لندن بخود زحمت سفر به دِنهاگ را نداد، بناً او کماکان حیثیت فرستاده عادی را داشت. شاید این برخورد حساسیت برانگیز افغانها در دنیای دیپلماسی که نامعمول و توهین آمیز بود به رد پیشنهاد هیلب از جانب افغانها برای سفر وداعیه در کابل مربوط میشد. فقط نماینده بعدی افغانستان در لندن که در دسامبر 1965 اعتماد نامه اش را به ملکهء هالند پیشکش نمود، رسماً نخستین سفیر افغانستان در هالند بود.   

در سال 1965 یونکر خ. بیلایرتس فان بلوکلاند از دهلی نو به مسکو گماشته شد. این برای سرپرست ادارهء خدمات خارجی وزارت امور خارجه در دِنهاگ بهانه یی بود تا از سفیر هالند در ایران آ. ه. هاسیلمان[44] درخواست معلومات در مورد راه مواصلاتی میان تهران و کابل را کند. هاسیلمان گفت که تماس هوایی میان تهران و کابل نسبتاً منظم بوده و زمان سفر کمتر از 3 ساعت است. برعلاوه او از ثبت همزمان تعداد بیشتر کارمندان آنها در حکومت افغانستان خبر داد. بدون بررسی سیاسی و اداری فیصله شد تا امور نمایندگی دیپلماتیک در افغانستان به پایتخت ایران محول شده و هاسیلمان در آنجا بحیث نماینده تعیین گردد (فیصلهء شاهی مؤرخ جون 1966، شماره 42) بتاریخ 18 اگست 1966 هاسیلمان اعتبارنامه اش را به ظاهرشاه تقدیم کرد. او در آنزمان فقط 4 روز انتظار کشید.[45]

این دگرگونی اداری در روابط افغانستان- هالند تأثیرچندانی نداشت. با این وجود سفیر (قبلی) بیلایرتس فان بلوکلاند فکر میکرد که هالند برخورد درست درین مسأله نداشته است. به نظر او هالند در آنزمان ارزش مناسبات افغانستان با کشورهای غربی را کم بها داده بود. برعلاوه هالند درسالهای 60 پس از آلمان غربی شریک مهم بازرگانی افغانستان بشمار میرفت و این موضوع را افغانها درکابل بهتر از هالندیها در دِنهاگ میدانستند. طی یکی از سفرهای پایانی خویش به کابل به  بیلایرتس فان بلوکلاند پیشنهاد شد، در امر کسب تجارب هالند در عرصهء تهیهء محصولات شیری میانجیگری کند. بیلایرتس با این پیشنهاد موافقت خود را نشان داده بود، چون میاندیشید چنین پروژه ریسک کمتر مالی را درقبال داشته و همچنان پیشبرد کمکهای انکشافی (از جانب هالند) نوعی مقابله سیاسی با نفوذ فزایندهء اتحادشوروی در افغانستان خواهند بود. اتحادشوروی در آنزمان پروژههای گسترده یی را در افغانستان پیش میبرد، درحالیکه اکثر کشورهای غربی میکوشیدند، پروژههای کمکی خویش را هرچه محدود تر نگهدارند. بیلایرتس پیشبینی میکرد که اتحادشوروی مرام نهایی وابسته ساختن کلی افغانستان (به آنکشور) را داشته و این امر مثالی برای رهایی ایران و ترکیه از ساحهء نفوذ غرب خواهد بود.[46]

مگرپروژهء محصولات شیری مانند اکثر ابتکارات دیگر در عرصهء همکاریهای انکشافی آغاز نشد. برنامه ها درینموارد وجود داشتند، اما بیشترشان همانسان در مراحل ابتدایی باقیمانده و کسی در امر گسیل کارشناسان هالندی در سالهای 60 و آغاز سالهای 70 ابتکاری نکرد.

در سالهای 60 در شیوهء عنعنوی بازرگانی میان هالند و افغانستان یک دگرگونی جدی رونما شد. البته دراین راستا بنیاد انکشاف تجارت با افغانستان و قونسل افتخاری هالند در کابل نقش بارزی داشتند. نخستین قونسل او. ریختر که از سال 1951 دراین پست کار میکرد، دارای ناکامیها ومؤفقیتها بود. پس از مرحلهء آغازین و دشوار کارش در نیمهء سالهای 50 او توانست به فروش محصولات گستردهء هالندی در افغانستان و خرید قالین افغانی در هالند دست یازد. مگر فابریکهء پروسس رودهء وی که تازه فعال شده و دستآوردهای نسبی داشت، در سال 1956 ملی (دولتی) شده و سپس ورشکست گردید. پروازهای میان کابل و کراچی بدلیل خرابی مناسبات دوکشور افغانستان و پاکستان قطع شدند. زمانیکه ریختر در سال 1958 از افغانستان خارج شده و همزمان بکارش بحیث قونسل (افتخاری) پایان داد، بنیاد مربوطه در موقعیت بدی قرار داشت، مگر وضعیت مالی بصورت کل بد نبود.

جانشینان ریختر ه. فان دایک[47]  و ی. گ. گ. مینگیس [48] که بترتیب میان سالهای 1959 تا 1961 و از 1961 تا 1964 موولیت قونسلی را داشتند، قادر نشدند تا دستآوردهای سلف شان را ادامه دهند. ه. فان دایک از جانب بنیاد برکنار شد و مینگیس با وزیر تجارت افغانستان برخورد نموده مجبور بزودی اینکشور را ترک کند. در این رویارویی البته سود مالیاتی بنیاد در افغانستان نقش داشت. اداره مالیات افغانستان میخواست فعالیتهایی که نمایندگی بنیاد در افغانستان همچون واسطهء بازرگانی میان دوکشور انجام میداد را غیرانتفاعی اعلام کند. با گذشت هر روز بیش ار پیش هویدا میشد که بنیاد در کابل به تجارت مستقیم مشغول است و پس از آنکه قانون تجارت افغانستان نافذ شد، حکومت افغانستان آنرا برای محدویت حقوق بنیاد (انکشاف تجارت با افغانستان) و مؤسسات همانند آن در کابل استفاده کرد.

بنیاد از سفیر بیلایرتس فان بلوکلاند طالب کمک شد، مگر او پس از دیدار با حکومت افغانستان معتقد شد که موضع آنها تغییر ناپذیر است. بنیاد باید در شیوهء بازرگانی اش دگرگونی میآورد، چون طفره رویی از پرداخت مالیه به خزانهء افغانستان ناممکن بود. بنابراین بنیاد در سال 1965 به شرکت سهامی «انجمن تجارتی هالند- افغانستان هولاندیا»[49] تعویض شده و داماد ریختر ت. ب. ی. ف. برورس[50] بحیث نمایندهء آن به کابل فرستاده شد. برورس که درسالهای 50 مدتی زیر نظر خسرش در کابل مشغول کار بود، براساس فیصلهء شاهی مؤرخ 4 جون 1964 شمارهء 69 بحیث قونسل افتخاری هالند در کابل تعیین شده و به پیشبرد امور بازرگانی هالند- افغانستان ادامه داد. در سال 1966 او اجازه یافت مسوولیت امور قونسلی بلژیک در کابل را نیز عهده دار شود.

در سال 1967 برورس امور بازرگانی را کلاً بدست گرفته و شرکت مذکور را به شرکت بدون نام که خودش یگانه سهمدارش بود تبدیل کرد. او فعالیتهایش را در عرصهء هوایی گسترده نموده و مؤفق شد صدور کالاهای افغانی به هالند را که در سالهای 50 که تقریباً متوقف شده بودند، احیأ کند. برای این منظور در هالند کمپاینهای معرفی افغانستان راه اندازی شد، مگر اینها تأثیر ناخواه منفی به امور قونسلی داشتند. افغانستان در میان توریستان هالندی بویژه جوانان که به تعطیلات بیغل وغش، پر از ماجرأ و همزمان آرامش بخش وبه یک کشور دور و دارای اقلیم گرم علاقمند بودند، نامور بود. ولی  در عمل چنین نبود، چنانچه جوانان (هالندی) که بنابر سادگی شان در این کشور به مشکل مواجه میشدند، اکثراً به دفتر قونسلی مراجعه مینمودند. حل مشکلات آنان بقیمتِ پول، زمان و درد سر قونسل تمام میشد.

بنابراین در آغاز سالهای 70 اندیشهء اینکه یک دفتر قونسلی حرفوی در کابل گشایش یابد، نیرو میگرفت. آخرالامر این پیشنهاد پذیرفته نشد مگر برورس از کمک یک معاون قونسل برخوردار شده و همچنان امکان محدود جهت مخارج بیشتر پیشبرد حرفوی کار قونسلی با پرسونل اداری مهیا شد.[51]

در ماه می 1972 آتشه امور کشاورزی سفارت هالند در تهران م. فان دِن توپ[52]  سفر کاری به افغانستان داشت. در گذارش تهیه کرده اش وی نتیجه گیری کرد که افغانستان امکاناتی برای انکشاف زراعتی و صنعتی دارد، مگر او تأکید داشت که افغانستان «کشوری مشکل» است. واضح نبود که تا چه حدی متشبثان هالندی فرصتهای لازم در آنجا داشته و همچنان هالند هنوز به تلاشهای ساده یی درجهت آغاز مناسبات برای پروژههای انکشافی دست نیازیده بود. در حالیکه افغانستان ازجملهء 25 کشور فقیر جهان محسوب میشد. از سوی دیگر فعالیتهای ناچیز هالند درین راستا دستآوردهای ناچیز داشت. [53]  

این امر بدون شک به وضعیت سیاسی ، مالی و اجتماعی- اقتصادی افغانستان وابسته بود. چنانچه این کشور نخستین بار در سال 1973 به اوج بی ثباتی سیاسی رسید. در جولای همان سال یازنه  ظاهرشاه (وپسرکاکایش) سردار محمد داوود دست بکودتای نظامی زده و جمهوریت را در کشور اعلام کرد. داوود که خود زمان درازی ادارهء کشور را  تا سال 1963 در دست داشته و پس از کار دهساله بحیث صدراعظم از پستش برکنار شده بود، نخستین رییس جمهور شد. او یک قانون اساسی جدید و اصلاحات اقتصادی را وعده داد.

در خارج با این دگرگونی با شک و تردید برخورد نشد. بیشترین کشورها بسرعت آنرا برسمیت شناختند و سفیر افغانستان در لندن مسألهء برسمیت شناختن رژیم نو را بدولت هالند مطرح کرد. ازآنجایی که کودتا مسالمت آمیز روی داده بود و هالند نمیخواست از دیگران پس بماند، بناً بدون تردید اقدام به برسمیت شناختن آن کرد. البته نه ارزش بازرگانی (تقریباً 10 ملیون گولدن در سال 1972) بلکه اهمیت دفتر قنسولی در کابل برای هالندیهایی که به آنجا سفر کرده و از دولت هالند تقاضای پیشبرد روابط متقابل را مینمود، در این امر نقش داشت. نظر پ. آ. ای. ریناردِل دی لاوالیتی[54] سفیر (غیر مقیم) در افغانستان در مورد داوود بصورت عموم مثبت بود. او فکر میکرد که موضع رییس جمهور داوود نسبتاً ثابت بوده، دولتش مطابق شرایط افغانستان درست اجرآت کرده و هنوز از نزدیکی بسیار زیاد با اتحادشوروی خبری نیست. ریناردِل برخلاف پیشینیانش در کابل مانده و در سال 1977 «با حسرت» با آنکشور و کابل، که بنظرش به «شهری متوسط الحالِ اندونیزیای- هالندی در سالهای 20 میماند»  وداع کرد. جانشین ریناردِل و. س. ت. کامپانی[55]  در مورد ثبات مواضع داوود بیشتر شک داشت. هنگام نخستین اقامتش در کابل در سال 1977 یک وزیر کابینهء داوود بقتل رسید[56] و برعلاوه او مجبور بود 17 روز تمام برای انجام تقدیم اعتمادنامه اش انتظار بکشد، اینها باعث شدند تا او نسبت به ثبات در افغانستان مشکوک شود.[57]   

در اپریل 1978 (ثور 1357 خورشیدی) این امر با کودتای کمونیستی جامهء عمل پوشید. این پدیده به آغاز چرخشی در تاریخ افغانستان تبدیل شد. چالشی که افغانستان به آن دچار شد، اینکشور را از حاشیه بیرون کشیده، به مرکز پرابلم جهانی تبدیل کرده و به نقطهء عطفی در جنگ تازه شدهء سرد تبدیل کرد. این بنوبهء خود در مناسبات دوگانهء افغانستان با کشورهای دیگر تأثیرگذار بود.

 

5. عواقب مداخلهء سال 1979 اتحادشوروی به افغانستان  

دوران سلطنت ظاهرشاه از 1933 تا 1973 بود. در این دوره شاه برخلاف پیشینیانش تأثیری زیادی برسیاست داخلی و خارجی افغانستان نداشت. در دورهء جوانی اش چند کاکایش عملاً قدرت دولتی را بدست داشتند[58] که از سال 1953 تا 1973 جایشان را محمد داوود که نیرومندترین فرد سیاست افغانستان بود، گرفت. و این فقط پس 1963 بود که ظاهرشاه در رأس یک دولت مشروطه تا سال 1973 زمام امور را در دست داشته و هنگام سفرش به اروپا از سلطنت عزل شد.

اصلاحات داخلی در زمان سلطنت ظاهرشاه بسیار محدود بودند. مدرنیزه شدن جامهء افغانی بشکل بسیار کند و پایین انجام میشد، مگر همزمان عرصه های گوناگون ساختار اجتماعی مصئون میماندند. یک مشی محدود در این راستا در دورهء 1953 تا 1963 عملی شد. در دورهء مشروطیت (دهه دموکراسی. مترجم) به احزاب سیاسی اجازهء فعالیت داده شد. در همین زمان یک حزبی که پشتیبانی اتحادشوروی را باخود داشت، عرض وجود کرد. مگر این (جریان سیاسی) بزودی به دو شاخهء خلق و پرچم منشعب شد.

افغانستان در سال 1945 به عضویت سازمان ملل درآمده و در سیاست  خارجی مشی بیطرفی را در رابطه به دو بلاک (شرق و غرب. مترجم) دنبال میکرد. روابط افغانستان با همسایه ها به استثنای پاکستان کلاً خوب بود. اینکشور که در نتیجهء استقلال از بطن هند برتانوی عرض اندام کرده بود، در ولایات مرزی خویش با جنبشهای جدایی طلب[59] که از سوی افغانستان پشتیبانی میشدند، سردچار بود. این پدیده به مشکلی در روابط دوجانبه در سالهای 1953 تا 1963 تبدیل شده بود.

نفوذ قدرتهای خارجی در زمان ظاهرشاه باوجود بیطرفی افغانستان گسترش یافت. گرچه این کشور برضد کمکهای ممالک غربی نبود، مگر کمکهای اتحادشوروی نقش بزرگی را در کشور بازی میکردند. اتحادشوروی در سالهای 50 برنامهء گستردهء کمک به افغانستان را آغاز کرد که عملاً این کشور را از نگاه اقتصادی بخود وابسته ساخت. این کمکها با برنامه های مدرنیزهء داوود همخوانی داشتند.

کودتای سال 1973 داوود برعلاوهء پشتیبانی ارتش از حمایت فرکسیونهای کمونیستی هوادار اتحادشوروی نیز برخوردار بود. بکمک آنان او میخواست این جامعهء محافظه کار را بازسازی کند. سیاست مرکز گرایی (سنترالیزم) دولتی و ناسیونالیزم او باعث برخورد با نمایندگان جامعهء سنتی ساختارهای قبایلی شده و تلاشهایش برای مبارزه با این نزاعها بیشتر از پیش او را از مواضع اصلی حاکمیتش تجرید نمودند. او تلاش کرد با تحکیم مناسباتش با غرب اینرا جبران کند، مگر خلق و پرچم باهم متحد شده و بکمک اتحادشوروی رژیم داوود را سرنگون کردند. پس از یک کودتای خونین در اپریل 1978 که درطی آن داوود بقتل رسیده و بنام «انقلاب کبیر ثور» مسما شد، تره کی رهبر جناح خلق رییس جمهور افغانستان شد.

همانند سال 1973 از هالند بازهم درخواست شد آیا این کشور آمادهء برسمیت شناختن  رژیم جدید است. سفیر افغانستان در تهران با همتای هالندی اش تماس گرفته و طی یادداشتی این درخواست را ارایه کرد و او نیز موضوع را بمرکز در دِنهاگ گسیل کرد. آنزمان نیز نوعی سیاست محافظه کارانه پیشبرده شده و دوباره نوعی از ارزیابی سیاسی منجمله از طرق قانونی (نمایندگان مردم) آغاز شد که درپایان همان مشی تایید گردید. بنا بر پافشاری قونسل هالند در کابل که مصرانه میخواست هالند در مقایسه با کشورهای دیگر دیر منتظر تصمیم رسمی مانده و با این عمل منافع بازرگانی کشور و گروه هالندی مقیم آنجا را خدشه دار میسازد، رهنمود زیر برای سفیر هالند در تهران گسیل شد:

« با درنظر داشت اینکه من خواهان ادامهء روابط با افغانستانم از شما میخواهم در رابطه به یادداشت جانب افغانی که بشما داده شده (....) و طی آن درخواست برسمیت شناختن رسمی رژیم نو شده، یادداشتی کتبی مبنی بر رسید این درخواست دهید. این امر در واقع بمعنی برسمیت شناختن خاموشانه خواهد بود. شما میتوانید بهمتای افغانی تان شفاهاً بگویید، این پاسخ در رسم معمول در هالند بمعنی ادامهء روابط دیپلماتیک است....»[60]

بازهم این واقعیت که بیشتر کشورها اعم از غربی و بلوک کمونیستی رژیم جدید را برسمیت شناخته بودند و اینکه ادامهء کار با ارزش بود، باعث تکانه یی در این راستا شدند. کودتاچیان افغان از نگاه هالند مردود بودند مگر درینمورد گزینهء  دیگر نبود، بجز از پذیرش ادامهء روابط دوکشور.

دولت نو افغانستان خیلی ناپایدار بود تا با نیروی خویش اپوزیسیون را زیر فشار بگیرد. فرکسیون خلق که در اوایل قدرت را در دست داشت میکوشید با یک مشی ناسیونالیستی رقیبش پرچم را از میدان خارج کند و به این هم دست یازید. مگر این اقدامات هیچ پشتیبانی داخلی را باخود نداشته و برعکس باعث گسترش مقاومت شدند. انشعاب داخلی جناح خلق در سال 1979 به آن انجامید تا تره- کی از قدرت دورساخته شده و جایش را شخص نیرومندی مانند امین بگیرد. این امر برای متحد افغانستان اتحادشوروی غیر قابل قبول بود، بناً کرملین فیصله کرد، بقدرت رساندن پرچم را آماده سازد. آخر دسامبر 1979 یک لشکرکشی گستردهء اتحادشوروی به افغانستان صورت گرفته و رهبر پرچم ببرک کارمل قدرت در کابل را بدست گرفت. ولی از همان آغاز هویدا بود که مردم افغانستان بیک مقاومت سراسری آماده میشد و کارمل بدون پشتیبانی اتحادشوروی قادر به ادامهء حاکمیتش نبود. درمقابل ایالات متحده امریکا تلاش میکرد امکانات متحدانش را در برابر مشی اتحادشوروی بسیج کند چنانچه امریکا ازهالند نیز درخواست اقدامات لازمه را کرد. بدینگونه جنگ سرد دوباره جان گرفت.

هالند اقدام اتحادشوروی را رد کرده و از اوضاع آنزمان نگرانی اش را ابراز کرد. گرچه دولت هالند اقدامات مشترک و بین المللی را در این راستا رد نمیکرد، مگر خواستار رفع تشنج میان شرق و غرب بود. همزمان هالند به جرگهء کشورهایی که خواستار تحریم مناسبات با رژیم جدید بودند، پیوست. برای آنکه از سؤتفاهم جلوگیری شود، بهمهء نمایندگیهای خارجی یک رهنمود فرستاده شد که در آن به فاصله گیری از دولت کارمل تأکید میشد:

« بدون تردید خاطرنشان میگردد که شما ازهرنوع تلاش برای تماسگیری دولت افغانستان با شما مرا درجریان خواهید گذاشت. همچنان از هرگونهء دیگرِ تماس با دولت افغانستان و یا رابطهء کارمندان شان با شما تا دستور بعدی خودداری کنید...»[61] 

این امر البته عواقبی را در مناسبات دوجانبهء نمایندگیهای دوکشور در سطوح سفارت و قونسلی داشت. برای افغانها البته این چندان تفاوتی نداشت. آنها هیچگاهی دفتر قونسلی در هالند نداشته و همچنان در زمان وقوع کودتا فاقد روابط دیپلماتیک با هالند بودند. از سال 1956 بدینسو معمول بود که نمایندهء افغانستان در بریتانیا سفیر غیرمقیم در هالند میبود، مگر پس از عبدالرحمان پژواک سفیر افغانستان در لندن در ماه می 1978 جانشینش بخود زحمت درخواست اگریمان از دولت هالند را نکرد.

سفیر هالند کامپاینی که پس از پذیرش اعتمادنامه اش در سال 1978 توسط دولت داوود سفیر غیرمقیم هالند در افغانستان بود، در سال 1980 پستش در تهران بحیث سفیر هالند را ترک گفت. برای جانشینش ا.ث.ای ایدِه فان دِر پالس[62] مطابق دستورالعمل مربوطهء سال 1980 اگریمانی جهت نمایندگی همزمان در کابل از دولت افغانستان تحت رهبری کارمل درخواست نشد.

باوجود آنکه ایدِه فان در پالس پست دیپلماتیکی در کابل نداشت، مگر او مسوولیت اجتماع هالندیها در کبل را عهده دار بود. او همچنان به امر سرپرستی از امورِ مربوط قونسلی هالند در کابل ادامه میداد. پس از کودتای اپریل 1978 حکومت تره کی نظر مثبتی نسبت به قونسل هالند برورس نداشت. این امر از نحوهء پیشبرد امور بازرگانی که با فعالیت قونسلی همراه بود، ناشی میباشد. در چنین حالتی موقف برورس غیر قابل تحمل بوده و او کابل را در دسامبر 1978 ترک کرد. مطابق فیصلهء شاهی مؤرخ 17 اپریل 1979 او رسماً از مسوولیت قونسلی در کابل سبکدوش گردید.

در اوایل چنین مدنظر بود که به نحوی از انحأ به فعالیت قونسلی در کابل ادامه داده شود. سکرترِ برورس خانم ی.ث. وردکی- موس[63]  پس از رفتن قونسل سرپرستی امور قونسلی را عهده دار شده و نمایندهء شرکت فان خیند و لوس[64] پ. ریمیرسما[65] از آن مواظبت میکرد. وخامت اوضاع کابل در جریان سال 1980 به بستن کلی قونسلی انجامید. نظر به فیصلهء شماره 61438 وزارت امور خارجه مؤرخ 25 اپریل 1980 امور قونسلی کابل به سفارت هالند در تهران انتقال یافت. بنابراین ایدِه فان در پالس بمثابهء آمر بخش مسوولیت امور قونسلی هالند را در جمهوری افغانستان بعهده گرفت. همچنان سفارت جمهوری فدرالی آلمان در کابل صلاحیت اعطای اسناد سفر و کمک به هالندیان در افغانستان را عهده دار شد.

در واقعیت این امکان اداری  آخرین شیوهء روابط دوجانبهء افغانستان و هالند بود. در جریان یکسال پس از بقدرت رسیدن ببرک کارمل از دسامبر 1979 روابط دوکشور عملاً متوقف شدند. هالند دولت او را برسمیت نمیشناخت. البته در این امر نحوهء غصب غیر قانونی و بزور قدرت دولتی توسط کارمل که به کودتای داوود در سال 1973 و تره کی در سال 1978 میماند و هالند با آنها سیاست محتاتانه یی را پیش میبرد، نقش داشتند. چیزیکه اینبار باعث تصمیم سنگین هالند شد این بود که این کودتا با مداخلهء اتحادشوروی همراه بود. البته تصمیم امریکا و جامعهء جهانی در این امر تأثیر کمتری داشتند.

 

6. اوضاع پس از 1980

مسألهء افغانستان در درازنای سالهای 1980 به نقطهء عطف درجه یک بین المللی تبدیل شده بود. حضور نظامی اتحاد شوروی برای دفاع از رژیم کارمل باعث (تشدید) جنگ داخلی شده و دورنمایش را تیره و تار کرد. قدرتهای غربی در عرصهء بین المللی به اتحادشوروی فشار میآورند تا نیروهایش را از افغانستان بیرون کشیده و مطابق فیصلهء های سازمان ملل متحد در حل صلح آمیز این معضله اقدام کند. همزمان کشورهای غربی در رأس ایالات متحده نیروهای مقاومت افغان و بخشهای آنرا بشکل ویژه از راه پاکستان کمک میکردند. در این کشور بیش ازهمه تأثیرات جنگ داخلی افغانستان محسوس بوده و اینکه این مملکت مستقیماً درگیر جنگ افغانستان شود، تا مدتی دراز غیر قابل پیشبینی بود.

در اوایل اتحادشوروی به فشار غرب وقع چندانی نمیگذاشت. کمک به کارمل ادامه داشت و مجاهدان افغان نمیتوانستند، آنرا بزور شکست دهند. همزمان هویدا بود که مقاومت افغان که اساس اتحادش را اسلام و ساختار قبیلوی میساخت حاضر به تایید رژیم کارمل و یا دست نشاندهندء دیگر اتحادشوروی نیست. پس کارمل نیز نمیتوانست کامیاب باشد.

در عرصهء بین المللی در مسأالهء افغانستان پس از بقدرت رسیدن میخاییل گرباچف در اتحادشوروی در سال 1985 موج جدیدی بحرکت آمد. زمانیکه در سال 1986 جای کارمل را رییس پیشین سازمان اطلاعات افغانستان نجیب الله گرفت، چنین مینمود که مشی شدید آنان ادمه یابد. مگر در سال 1988 اتحادشوروی در کنفرانس ژنیو که درآنجا، دولت افغانستان، پاکستان، ایالات متحده و اتحادشوروی، بدون نمایندگان مجاهدان حاضر بودند، اعلام کرد که در میان یکسال قطعاتش را از افغانستان بیرون میکند که واقعاً همه انتظار آنرا میکشیدند.

مسأالهء افغانستان از شکل بین المللی آن بدر شد ولی دشواریهای درونی آن کماکان جریان داشت. نیروهای مجاهدان به توافقی با دولت نجیب الله دست نیازیدند. جنگ داخلی دوام یافت. در سال 1992 نجیب الله از حکومت کناره گیری کرده و زمام امور را در کابل مجاهدین بدست گرفتند. مگر اختلافات میان مجاهدان چنان بزرگ بود که جایی برای ایجاد و تحکیم حکومت مرکزی باقی نمانده بود. چنانچه جنگهای شدیدی میان گروهی در بین مجاهدان جریان داشت. افغانستان به بخشهایی برمبنای منشأ قومی توسط  تنظیمهای جهادی تقسیم شده بود، که در هر جایی گروه مربوطه میکوشید با هروسیله یی که شود، قدرتش را تحکیم بخشیده و حاکمیت سراسری کشور را بدست آورد.  

موقف هالند در سالهای 80 چنین بود که تا زمانیکه قطعات شوروی در افغانستان حضور دارند و رژیم افغانستان همچون دست نشانده از سوی کشورهای جهان دیده میشد، سخنی از برسمیت شناختن آن نمیتوانست باشد. بناً رژیم برسمیت شناخته نمیشد. مگر چون اوضاع در سالهای 80 کماکان ادامه داشت، پرسشی مداوم وجود داشت که با نمایندگان رژیم کارمل و سپس نجیب الله در حالاتیکه حرف از گردهمایی های دیپلماتیک و یا حقوق بشر است چه باید کرد.

از نگاه حق تعیین سرنوشت ملل واضح بود که آنها را «فعلاً نباید برسمیت شناخت»، بناً جایی برای تماس و روابط دیپلماتیک وجود نداشت. ازین دید حقوقی این برخورد جدیدی نبود. چنانچه ایننوع شرایط در گذشته هم در رابطه به دولتهای غیر قانونی پیش آمده بودند، مگر در مورد افغانستان این مسأله خیلی بدرازا کشید.[66] چون دولت تحت الحمایهء اتحادشوروی از سوی جامعهء جهانی پذیرفته نمیشد. بناً رهنمود مؤرخ 6 جنوری 1980 که طی ان از دیپلماتهای هالندی تقاضا میشد، از تماس با نمایندگان رژیم کارمل خودداری نمایند طی حضور نیروهای شوروی در افغانستان بقوت خود باقی ماند.

پس از رفتن قوای شوروی مسأله پیچیده تر شد، بویژه در امور احیای روابط دیپلماتیک. پرسش بمیان آمده بود که با کی و چگونه این روابط را برقرار نمود؟ سقوط دولت افغانستان برهبری نجیب الله هر لحظه یی ممکن بود، مگر این امر هنوز بوقوع نمیپیوست. روابط با گروههای مقاومت تا حدودی وجود داشت ولی از واقعیت نیرومندی طرفین نیز کسی نمیدانست، بناً نوعی سکوت در جریان بود تا دیده شود در آینده چه میشود. همچنان سوال بمیان آمده بود که کدام نمایندگی دیپلماتیک هالند در آینده مسوولیت نمایندگی امور افغانستان را بعهده گیرد.

از نگاه تشکیلاتی افغانستان همچنان شامل نمایندگی سفارت هالند در ایران بود. در وزارت امور خارجه در دِنهاگ نوعی ارجحیت جدی وجود داشت تا با درنظرداشت اوضاع و احوال بمیان آمده به نمایندگی دیپلماتیک هالند در پایتخت پاکستان اسلام اباد مسوولیت نمایندگی افغانستان نیز سپرده شود. برای این طرح چهار دلیل وجود داشت.

در گام نخست هالند در سطح بین المللی خودرا به یک سلسله وجایب مانند مواظبت پناهندگان افغان و بازسازی افغانستان متعهد میدانست. و امور مشورتی در این رابطه از طریق سفارت در اسلام آباد عملی میشد. همچنان از طریق همین نمایندگی گذارشات مربوط به انکشاف اوضاع افغانستان تهیه میشد. دراین رابطه سفارت هالند در تهران بسیار کمتر با نمایندگان تنظیمهای جهادی مختلف ارتباط داشت. همچنان سفارت هالند در اسلام آباد بیشتر در حل مشکلات قونسلی وغیره که در افغانستان پیش میآمدند، میانجیگری نموده و برعلاوه ارتباط مواصلاتی میان کابل و اسلام آباد ساده تر از تهران بود.[67]

آغاز سالهای 1990 تغییر پروسهء مشی (برسمیت شناختن) به اجرأ درآمد. در نتیجهء مشاورهء درونی در وزارت فیصله شد که مسایل مربوط به افغانستان به سفارت پاکستان واگذار شود. مگر آمادگی رسمی به این امر پیش از وقت در سال 1990 متوقف شد. این ناشی از آن بود که تغییر مشی بدون اجازهء دولت میزبان نا تکمیل مینمود. در این مورد باید با دولت نجیب الله تماس گرفته میشد. این امر بنحوی به معنی برسمیت شناختن رژیم بود و نباید تحقق میپذیرفت.

از سوی دیگر این توقف ناشی از دگرگونی بمیان آمده در مشی برسمیت شناختن کشور ها از سوی هالند بود. دولت هالند با در نظر داشت تجارب گذشته میخواست در سیاست برسمیت شناختنش دگرگونی آورده و فقط به شناسایی دولتها و عواقب ناشی از آن تمرکز ننماید، چیزیکه وزیر امور خارجه آنرا به مجلس نمایندگان هالند اعلام کرد. مگر حمایت از طرح برسمیت شناختن رژیم آنوقت در کابل که بطور اتوماتیک از این مشی جدید بمیان آید طرفداران چندانی نداشت بناً از تعقیب مشی جدید (برسمیت شناختن) صرفنظر شد.

در سال 1992 اوضاع افغانستان چنین انکشاف کرده بود که هالند و کشورهای دیگر اروپایی امکان آنرا میدیدند تا روابط دوجانبه را آغاز کرده و همچنان دفاتر قونسلی و دیپلماتیک خود را در افغانستان بگشایند. مگر در ماه اپریل 1992 رژیم نجیب الله سقوط کرد و مجاهدین در کابل قدرت را بدست گرفتند. با درنظرداشت این واقعیت دولت هالند منع تماسها با دولت افغانستان را که در سال 1980 تصویب کرده بود، ملغی ساخت.[68] بازهم این به امر به معنی انعقاد روابط دیپلماتیک نبود. جنگ برای قدرت در افغانستان ادامه داشت و معلوم نبود کی زمام دولت افغانستان را بدست دارد. بناً عدم تصمیمگیری در ایجاد نمایندگی هالند در افغانستان با این موضوع ارتباط مستقیم داشت.

 

7. نتیجه گیری

تاریخ روابط دوجانبهء افغانستان و هالند دارای گذشتهء مناسبات فعال و غنی نیست. این امر ناشی از آنست که افغانستان از گذشته های دور از جهان خارج فاصله میگرفت. این امر ازانتخاب افغانستان مبنی بر تجرید از دول دیگر ناشی میشد. این انتخابِ (افغانستان) برشالودهء این هراس که نفوذ دولتهای خارج خطری به استقلال افغانستان است، استوار بود. نخستین تماسهای هالند با افغانستان زمانی بمیان آمدند که این کشور در سالهای 20 و 30 (سدهء 20) در راه اسقرار روابط خارجی با تردید گام گذاشت. در مرحلهء آغازین البته این تماسها هنوز به استقرار روابط دیپلماتیک نیانجامیدند. گرچه در سال 1939 یک عهدنامهء دوستی دوجانبه عقد شده بود. به علت جنگ دوم جهانی تصویب این عهدنامه پس از دهسال تحقق پذیرفت.

پس از آن استقرار روابط قونسلی و دیپلماتیک جامهء عمل پوشیدند. در سال 1951 در افغانستان یک قونسل افتخاری هالند شروع بکار کرده و در سال 1956 هردوکشور دست به مبادلهء نمایندگان دیپلماتیک شان زدند. مگر طرفین (دفتر) نمایندگی دیپلماتیک در پایتخت کشورهای یکدیگر نداشتند. نمایندهء افغانستان در بریتانیا همزمان نمایندگی کشورش در هالند را عهده داربود و از جانب هالند سفیر این کشور در هند تا سال 1966 این مسوولیت را داشته و پس از آن سفیر هالند در ایران این وظیفه را برای افغانستان داشت. پس از 1960 سطح نمایندگیهای دوطرف ارتفاع یافت.

مناسبات دیپلماتیک دوکشور در درازنای سالها شکل محافظ کارانه و فورمالیته داشت. ازنگاه سیاسی کمتر مواردی موجود بودند تا هردوکشور را بهم پیوند دهند. همچنان تقابل منافع نیز کمتر مورد داشت. موضوع عمدهء مورد بحث در هالند نظرات سفرای هالند بودند.

گسترش روابط بازرگانی میان دوکشور هم فقط در روی کاغذ بود. درعمل اجراآت از انتظارات عقب میماند. با اینهم روابط بازرگانی میان دوکشور افغانستان و هالند بینظیر بود. این مناسبات نخست از طریق یک بنیاد هالندی وسپس یک شرکت تجارتی پیش برده میشد که آمران آن همزمان مسوولیت قونسلی افتخاری هالند را در کابل بعهده داشتند.

روابط دیپلماتیک و قونسلی میان افغانستان و هالند پس از سال 1979 پس از بقدرت رسیدن کمونیست افغان ببرک کارمل ازهم گسیختند. البته غیرمشروعیت و یا کمونیستی بودن رژیم آن باعث گسیختن این مناسبات نبودند، بلکه هالند در سالهای پیش از آن نیز شاهد  دو رژیم که یکی از آنها کمونیستی بوده و بشکل غیر قانونی بقدرت رسیده بودند، بود. مهم این بود که کودتای نظامی با تجاوز اتحادشوروی به افغانستان همراه بود. عکس العمل ایالات متحده و جامعهء بین المللی از افغانستان یک برخورد میان شرق و غرب ساخت. اینها برای هالند امکان دیگری را بغیر از ختم مناسبات با افغانستان نمیدادند.  

احیای مناسبات میان دوکشور پس از خروج اتحادشوروی از افغانستان در سال 1989 امری مربوط به زمان بوده و پس از سقوط آخرین دولت مورد حمایهء شوروی در سال 1992 نخستین گام در این راستا برداشته شد. مگر کوتاه مدت پس از آن تجرید کامل دولت افغانستان دوباره به مانعی در این راستا تبدیل شد.   

 

8. منابع و مأخذهای استفاده شده

Afghanistan. Background Notes. United States Department of State. Bureau of Public Affairs. Office of Public Communication. Washington D. C. 1994.

Afghanistan. Internationales Handbuch- Länder Aktuell. Munzinger Archiv. Ravenburg 1994.

Afghanistan. Landendocumentatie Koninklijk Instituut voor de Tropen 1979 nr. 7. Amsterdam 1979.

Louis Dupree, Afghanistan. Princeton, New Jersey 1973.

W. K. Fraser- Tytler, Afghanistan. A study of Political Development in Centraal and Southern Asia. London 1953.

Vartan Grigorian, The Emergence of Moddern Afghanistan. Politics of Reform and Modernization, 1880-1964. Stanford, California 1969.

Jaarboek van het Departement van Buitenlandse Zaken. ‘s- Gravenhage 1950- 1989.

Nassim Jawad, Afghanistan. A nation of minorities. A minority Rights Group Intrtnational Report. London 1992.

J. Verheul, Notitie  inzake  de diplomatieke en consulaire betrekkingen met Afghanistan. Ministerie van Buitenlandse Zaken. DOA/ ZA 1986

  

 

9. اسناد استفادهء شدهء بایگانی وزارت امور خارجهء هالند

B - Dossiers 1870- 1940 (Algemeen rijksarchief Den Haag).

Archief van de directie economische zaken (DEZ) 1019- 1940 (algemeen rijksarchief Den haag).

Archief van de Nederlandse gezant bij de regering van Turkije en Irak (1858) 1945-1954 (ministerie van Buitenlandse Zaken Den Haag).

Departementsarchief van stukken met betrekking tot economie, migratie en arbeid (code 6) 1945- 1954, 1955- 1964 en 1965-1974 (ministerie van Buitenlandse Zaken Den Haag).

Archief van de directie verdragen (DVE) 1945- 1984 (ministerie van Buitenlandse Zaken Den Haag).

Archieven van de directie buitenlandse dienst (DBD) 1945-1954- 1955-1964, 1965-1974 en 1975- 1984 (ministerie van Buitenlandse Zaken Den Haag).

Departementsarchief van stukken met betrekking tot staatskunde en landsverdediging (code 9) 1945-1954- 1955-1964, 1965-1974, 1975- 1984 en 1985- 1989 (ministerie van Buitenlandse Zaken Den Haag).

Archief van de Nederlandse ambassadeur bij de regering van Iran met betrekking tot zijn mede- accreditatie bij de regering van Afghanistan 1965- 1974 (ministerie van Buitenlandse Zaken Den Haag).

Archief van de directie Azië en Oceanië (DOA) 1990- (ministerie van Buitenlandse Zaken Den Haag).

 


[1]  دیده شود، نامهء گسیل شده از سیمله بتاریخ 29 اگست 1934، پ. ث. جنرال- قونسل کلکته، به وزیر امورخارجه در دِنهاگ، در پروندههای ب وزارت امور خارجه میان سالهای 1870- 1940،  شمارهء ثبت 1322 (بایگانی عمومی دولتی دِنهاگ) -

[2] - J.P. graaf van Limburg Stirum-

[3] - دیده شود، نامهء گسیل شده از برلین بتاریخ 2 جولای 1928، ی.پ. گراف لیمبورگ فان ستیروم، سفیر و نمایندهء فوق العاده در دولت آلمان به وزیر خارجه هالند در دِنهاگ، در بایگانی ادارهء امور اقتصادی وزارتِ امورخارجه 1919-1940، شمارهء بایگانی 3230 (بایگانی عمومی دولتی دِنهاگ)-

[4] - مراد نویسنده احمد خان ابدالی بنیانگذار سلسلهء درانی ها ست که در سال 1747 دولت مستقلی را از مشهد تا دهلی اساس گذاشت. این دولت تا آنزمان هنوز بنام خراسان یاد میشد. نام افغانستان از قرن 19 توسط انگلیسها معمول و درج اسناد تاریخی منجمله معاهدات دو دولت گردیده وتوسط شاهانی چون عبدالرحمان خان پذیرفته شدند. چنانچه امیر موصوف در کتابش تاج التواریخ خود را والی مملکت خداد افغانستان مینامد. دیده شود تاج التواریخ جلد اول و دوم چاپ سال 1373، کتابخانه سبا پشاور (مترجم.)                                                     -

[5] -  دوست محمد همانند حریفش شاه شجاع فرد ضد انگلیسی به معنی واقعی کلمه نبود، بلکه بخاطر سلطنت کابل و اطراف آن با مجاهدان ضد انکلیسی همنوایی فصلی داشته، آخرالامر با موافقت انگلیسها کار کرده و دوبار (همانند شاه شجاع با همکاری انگلیسها) برمسند سلطنت کابل گماشته شد. (مترجم،)-

[6] - در تاریخ نگاری افغانستان این شاه بنام «سراج الملته والدین» و پس از کشته شدنش در شکارگاه کله گوش لغمان در فبروری 1919 بنام امیر شهید یاد شده است.(مترجم)--

[7] - در اص متن دولت اسلامی آمده (مترجم) -

[8] - امیر حبیب الله ملقب به سراج الملته و الدین که مرد شهوتران و عیاش بود که گویا دارای  200 زن  منجمله شرعی و یا باصطلاح صورتی و کنیز بود. که از جمله چهار تا زنان اصلی وی بوده و مادر امان الله خان مسوم به سراج الخواتین ملکهء اصلی بشمار میرفت. -

[9] - در گسترش روابط  خارجی امان الله نقش برجسته یی را شاه محمدولیخان دروازی بازی کرد، او در سال 1920 بحیث نمایندهء فوق العاده امان الله خان به اروپا و امریکا منسوب شده و عازم روسیهء شوروی شد. بالاخره پس از معطلی طولانی در آسیای میانه (بعلت دوام جنگ داخلی در روسیهء شوروی) او با هیأت همراهش بمسکو آمده، با رهبر شوروی و.ا. لنین ملاقات نموده و در سال 1921 با وزیر خارجهء شوروی (کمسیار امور خارجه) گ.چیچیرین معاهده دوستی، همکاری و عدم تجاوز را امضأ کرد که برای دهسال اعتبار داشت. دولت نادر شاه در سال 1931 این معاهده را معتبر دانسته و تمدیدش کرد. در سال 1979 این معاهده توسط نورمحمد تره کی برای دهسال دیگر تمدید شد، که در حقیقت شالودهء معاهدات بعدی افغان- شوروی و لشکر کشی آتی شوروی به افغانستان بود (مترجم)   -

[10] - در شکست دولت امانی شورش شنوار(مشرقی) نقش بارزی داشت که در اکتوبر 1928 آغاز شد. مگر قیام امیر حبیب الله کلکانی که نوامبر دسامبر 1928 جریان داشت به شکست قطعی سلطنت امان الله و به پادشاهی امیر حبیب الله کلکانی انجامید.(مترجم)  -

[11] دیده شود، وارتان گریگوریان، ظهور افغانستان معاصر. سیاست اصلاحات و مدرنیزه از 1880 تا 1946. ستانفورد 1969، ص. 336: .

- Vartan Gregorian, The Emergence of Modern Afghanistan. Politics of Reforms  and Modernization 1880- 1946. Stanford 1969, p. 336: “…the primitive condition of the country,  the lack of capitulatory or other guarantees for safety of foreigners, and …the absence of any important interests…

[12] - برای معلومات بیشتر دیده شود:  گذارش سفر فیسر از کلکته مؤرخ 19 اپریل 1935، پ.ث. فیسر ، جنرال قونسل کلکته به وزیر امور خارجه در دِنهاگ ، در پروندهء ب. وزارت خارجه  1870-1940 شمارهء ثبت 1322 (بایگانی عمومی دولتی در دِنهاگ) دیده شود.  -

[13] - Bankersfirma Pierson& Co.-

[14]-Martin van Gelderen-

[15]-Mari Jules van Schreven-

[16] - اندونیزیا در آنزمان مستعمرهء هالند بود. -

[17] - دیده شود، گذارش فان سخریفین از کلکته مؤرخ 15 جنوری 1936، م. ی. فان سخریفین سرپرست جنرال قونسلی کلکته  به وزیر امور خارجه در دِنهاگ، در آرشیف ادراهء امور اقتصادی وزارت امو.ر خارجه 1919- 1940 شماره راجستری 3391 (آرشیف عمومی دِنهاگ). عکسهای او متأسفانه نایاب اند. -

[18] - دیده شود، گذارش فان خلدرن با پیوستهایش مؤرخ 14 سپتامبر 1936 . م. فان خلدرن به وزیر امور خارجه، دِنهاگ ، آرشیف ادارهء امور اقتصادی وزارت امور خارجه 1919-1940 شمارهء راجستری 3391 (بایگانی عمومی دولتی دِنهاگ).  -

[19] - ظاهراً این کاکای ظاهرشاه مارشال شاه ولیخان بوده، که مدتی سفیر افغانستان در فرانسه بود. (مترجم) -

[20] - برای آشنایی با متن معاهده نامهء گسیل شده از استانبول  مؤرخ 27 جولای 1939، پ.ث. فیسر نماینده فوق العاده و وزیر مختار دولت هالند در ترکیه به وزیر امور خارجه در ، در آرشیف فرستادهء هالند در دولت ترکیه و عراق (1858) 1945- 1954 دنِهاگ دیده شود -

[21] - و این تنها نبود، در این زمان ایتالیا و آلمان که در افغانستان سفارت داشتند، بطور جدی توسط جواسیس خویش در جهت تبلیغ ایدیولوژی فاشیزم و نازیزم، بویژه شخصیت هیتلر و تلفیق آن ایدیولوژی با عظمت طلبی قومی در شرایط افغانستان فعالیت داشتند. گماشتگان آلمان در زمان جنگ جهانی دوم میکوشیدند با حمایت حلقات معینی در دربار افغانستان شورشهایی را در هند برتانوی و بویژه مناطق قبایلی سازماندهی کنند که در آن  جاپان متحد دیگر آنان نیز سهیم بود. برای معلومات بیشتر کتاب «چپاولگران از بازی خارج میشوند» (جنگ و جاسوسی در کابل) نوشتهء یوری کوزنتس ترجمهء پرویز آرزو، چاپ کانون رشد فرهنگ و هنر افغانستان زمستان 1382 دیده شود. (مترجم)   

   -

[22] - برای آشنایی بیشتر به پروسهء نامبرده بایگانی معاهدات وزارت امور خارجهء هالند از سال 1945- 1948 شمارهء راجستری 2505 (وزارت امور خارجه در دِنهاگ) دیده شود.-

[23] -  ـJonkheer M.P.M. Karnebeek -

[24] - A. T. Lamping -

[25] - دیده شود، کد تبادلهء تلگرامها 1949 میان دِنهاگ- دهلی جدید، ستیکر 5 و 19 مؤرخ 22 اپریل و 4 جون 1949و لامپینگ 8 و 13  مؤرخ 26 اپریل و 6 می 1949، در آرشیف دیپارتمنت وزارت خارجه و اسناد مربوطهء دولتشناسی و دفاعی  (کد 9) 1945- 1954، شمارهءثبت 1849 (وزارت امورخارجه دِنهاگ) -

[26]  -Hierschfeld.

[27] - F.C.A. baron van Pallandt-

[28] - Otto Richter-

[29] -W. Schermerhorn-

[30] - Stichting tot bevorderen van handel met Afghanistan -

[31] - Netherlands- Afghanistan Foundation-

[32] - General representive-

[33] - در مورد تأسیس بنیاد مذکور دیده شود، اسناد آرشیف دیپارتمنت وزارت امور خارجه بخش اسناد مربوط به اقتصاد، مهاجرت و کار (کد 6) 1945- 1954 شمارهء ثبت 195 (وزارت خارجه در دِنهاگ)  -

[34] - دیده شود: آرشیف ادراه فعالیتهای خارجی وزارت امور خارجه 1945- 1954 پروندهء شماره 10 افغانستان/ کابل 1949- 1954 (وزارت خارجه دِنهاگ) -

[35] - J. C. van Beusekom -

[36]- D. U  Stikker -

[37] - این شخص داکتر نجیب الله توروایانا بوده که شخص تحصیلکرده، فرهیخته، شاعر و نویسنده بود. او متولد سال 1281 ش.  و فرزند محمد یونس خان از تبار محمد زایی ها بوده و از مأموران و سفیران برجستهء وزارت خارجه افغانستان سالهای 40- 50 سدهء بیست بشمار میرفت. ازجمله او سفیر افغانستان در هند، انگلستان و ایالات متحده بود. او مدتی عهده دار وزارت معارف افغانستان بود. توروایانا ، افزون بر فارسی و پشتو، انگلیسی، فرانسوی و عربی و ترکی نیز می دانست . وی در 1344 ش در نیوجرسی درگذشت . (مترجم). برای معلومات بیشتر سایت فکرت دیده شود:

http://fekrat.kateban.com/entry1505.html -

[38] - J. N. A. H. Luns -

[39] - baron W. J. G. Gevers -

[40] J. G. de Beus -

[41] - H. A. Helb -

[42] -  دیده شود نامهء ارسالی از دهلی مؤرخ 29 اکتوبر 1956، ه. آ. هیلب، سفیر در هند و سفیر غیر مقیم در افغانستان به وزیر امور خارجه در دِنهاگ، آرشیف دیپارتمنت وزارت خارجه بخش اسناد مربوط به دولتشناسی و دفاعی (کد 9) 1955-1964، شمارهء ثبت 2622 (وزارت خارجه در دِنهاگ)، همانجا ضمناً بحث در مورد چگونگی نمایندگی (هالند) در افغانستان.   -

[43] - Jonkheer G. Beelaerts van Blokland -

[44] - A. H. Hasselman -

[45] - دیده شود، پاورقی قبلی و آرشیف ادارهء خدمات خارجی (د.ب.د) وزارت خارجه 1965- 1974 پروندهء 102 افغانستان 1966- 1972 (وزارت خارجه در دِنهاگ)  -

[46] - برای آشنایی بیشتر دیده شود: نامهء خ. بیلایرتس فان بلوکلاند سفیر در هند و سفیر غیرمقیم در افغانستان گسیل شده از دهلی نو، مؤرخ 29 مارچ 1965 به وزیر خارجهء هالند در دِنهاگ، آرشیف سفارت هالند در ایران پیرامون کارهمزمان شان در افغانستان 1965- 1974، پروندهء 912، مناسبات سیاسی افغانستان- هالند 1965- 1972 (وزارت امور خارجه در دِنهاگ).  -

[47] - H. van Dijk -

[48] - J. G. G. Menges-

[49]  - Nederlands- Afghaanse Handelmaatschappij Hollandia-

[50] - J. F. Broers -

[51] - درمورد قونسلی کابل دیده شود: نامهء دِنهاگ از 17 جنوری سال 1973 ل. ف. برورس، قونسل در کابل به ی. ب. فان لوون سفیر هالند در تهران، آرشیف سفیر هالند در ایران در رابطه نمایندگی غیر مقیم در افغانستان 1965- 1974، پروندهء 101 ادارهء قونسلی کابل 1969- 1974(وزارت خارجه در دِنهاگ) -

[52] -  M. van den Top -

[53] - دیده شود: گذارش م. فان دِر توپ برای مدیر نمایندگیهای کشاورزی در خارج در دینهاگ همچنان پیوست نامهء تهران مؤرخ 8 جولای و یادداشت  پ. آ. ای. ریناردِل دی لاوالیتی سفیر در ایران  و سفیر غیرمقیمِ هالند در افغانستان به وزیر امور خارجه در دِنهاگ، آرشیف وزارت خارجه از اسناد مربوط به دولتشناسی و دفاع (کد 9) سالهای 1965- 1974 شمارهء ثبت 31 (وزارت امور خارجه دِنهاگ).     -

[54] -P. A. E. Renardel; de L:avette -

[55]-  W. S. J. Campagnes-

[56]- این وزیر مقتول شادروان علی احمد خرم وزیر پلان بود که توسط شخصی بنام گل مرجان از دفترش ربوده شده و در نزدیکی ارگ کابل بقتل رسید. رسانه های دولتی آندوران قاتل را به حزب اسلامی حکمتیار منسوب میدانستند. گل مرجان سپس دستگیر شده و بزندان افگنده شد  (مترجم).

[57]- - دیده شود گذارشات پ. آ. ای. ریناردِل دی لاوالیتی و کامپاینی، آرشیف دیپارتمنت وزارت امور خارجه، اسناد مربوط به دولتشناسی و دفاعی (کد 9) 1975- 1984، شمارهء راجستری 6595 (وزارت امور خارجه در دِنهاگ)  -

[58] - مرام نویسنده از دو کاکای ظاهرشاه و داوود یعنی سردار هاشم خان و سردار شاه محمود اند که بترتیب اسکان قدرت را بحیث صدراعظمهای افغانستان بعهده داشتند. (مترجم) -

[59] - هدف جنبشهای مردم پشتونستان و بلوچستان نواحی هممرز با افغانستان است.(مترجم).-

[60] - دیده شود، نامهء کد دار مؤرخ 12 تاریخ 1978 شماره 29، وزارت امور خارجه در دِنهاگ به سفیر تهران، آرشیف دیپارتمنت وزارت خارجه و اسناد مربوط به دولتشناسی و دفاع (کد 9) 1975-1984، شمارهء ثبت 3769 (وزارت امورخارجه در دِنهاگ) -

[61] -نامهء کددار مررخ 9 جنوری سال 1980 شمارهء 6 به همهء نمایندگیهای دیپلماتیک و قونسلگریهای مستقل در خارج، آرشیف دیپارتمنت (وزارت خارجه) و اسناد مربوط به دولتشناسی ودفاع (کد 9) 1975- 1984، شمارهء ثبت 1340 (وزارت امورخارجه در دِنهاگ).  -

[62] - E. C. E. Ede van der Pals -

[63] - mevr. J. C. Wardaki- Moos -

[64] - Van Gend en Lood -

[65] - P. Riemersma -

[66] -در این رابطه دیده شود، یادداشت مؤرخ 25 فبروری 1982 تحت نام جورا برای دام منجمله در آرشیف دیپارتنمنت وزارت امور خارجه و اسناد دولتشناسی و دفاعی (کد 9) 1985- 1989 شمارهء ثبت 3264 (وزارت خارجه در دِنهاگ). در اینجمله میشود یادداشتهایی را درباره به مسایل برسنیت شناسی دول دید.  -

[67] - دیده شود، یادداشت 25 سپتامبر 1990 از ادارهء د. او. آ. به ای. اس. ب. در آرشیف ادارهء آسیا و اوقیانوسیه (د. او. آ.) وزارت امور خارجه  1990-، پرونده 912 شماره 1. افغانستان (وزارت امورخارجه در دِنهاگ) -

[68]- نامهء کدی 14 می سال 1992 شماره 263 وزارت امور خارجه به همه نمایندگیهای دیپلماتیک و قونسلی های مستقل در آرشیف ادارهء آسیا و اوقیانوسیه (د. او. آ.) وزارت امور خارجه  1990-، پرونده 912 شماره 1. افغانستان (وزارت امورخارجه در دِنهاگ)  -

 

 


بالا
 
بازگشت