جنرال یوسف

دنمارک

 

توضيحی پيرامون مراسم تدفين ببرک کارمل :

  نتوانستم خاموش باشم

مانند هزاران خواننده و بیننده دیگر گاه گاهی با اغتنام از فرصت   از دریچه کمپیوترم از تازه های سیاسی اجتماعی ادبی و فرهنگی قلم بدستان و فرهنگیان فرهیخته هموطنم مستفید و از یافته ها و آفریده های شان لذت می برم.   این بار چشمم را نبشته ی از شخصیت دیگر اندیش ، کشور جناب محترم عتیق الله مولوی زاده تحت عنوان :                                                                                                    

   « گذارش از مراسم تدفین متوفی در شهر حیرتان» که به مناسبت هفدهمین سال مرگ ببرک کارمل اقبال نشر یافته بود به خود جلب کرد. به خصوص که مقاله مشهور ایشان « از کاخ تا کانتینر» مرا نیز شیفته بیان ریالستیک ایشان در قبال واقعیت های تلخ تاریخی کشور نموده بود، این بار نیز  بی درنگ به خوانش این نبشته پرداختم .

 باز هم از صراحت  و وضاحت  بیان و باورها  و وجاهت نوشتاری ایشان سود جستم و لذت بردم . نبشته مختصر، با محتوای گسترده وسیع و تماس های تاریخی سیاسی و اجتماعی. بیان درد ها ، بیان عملکرد ها ، تحریر عریان نام ها ونشان ها و بالاخره بیان سریع عقاید شخصی نویسنده ، مواردی اند که گاه گاه جای کمرنگ در بخشی از ابراز نظر ها و« کنکاش» های پژو هنده گان ما دارند . باید تذکار دهم که من قصد بر نقد ویا بر رسی نبشته محترم مولوی زاده را ندارم ولی در پیوند با ارج گذاری ایشان به هفدهمین سالگرد وفات شخصیت بر جسته سیاسی معاصر کشور مرحوم ببرک کارمل یکی از خاطراتم را از کنش و واکنش تنی چند از « رهبران» و کادر های شناخته شده «جهادی» با خوا ننده گان شریک ساخته و پیرامون برخی از فرمایشات جناب مولوی زاده در نبشته شان نظریات شخصی ام را دوستانه با علاقه مندان موارد و مباحث ازین گونه، شریک می سازم .

1 – در زمان وفات مرحوم ببرک کارمل اینجانب منحیث یکی از همکاران محترم جنرال دوستم رهبر ج م ا ا در شهر مزارشریف  ایفای وظیفه می نمودم . زمانیکه خبر وفات مرحوم ببرک کارمل از طریق رسانه های خبری به نشر رسید و دوستانش را عذا دار و دشمنانش را به شادی واداشت در افغانستان دو حکومت موازی وجود داشت . یکی امارات متحجر، قرون وسطای و..... طالبان در کابل و دومی حکومت مرحوم استاد ربانی در تخار . محور اصلی  حکومت مرحوم استاد ربانی را شورای دفاع وطن  تشکیل می داد که  از احزاب جمعیت اسلامی حزب وحدت اسلامی (شاخه مرحوم مزاری) و جنبش ملی اسلامی تحت رهبری جنرال دوستم حزب اسلامی گلبدین حکمتیار تشکیل گردیده بود. حزب اتحاد اسلامی عبدالرسول سیاف ( شمشیر زن) در حالیکه عضو شورا نبود ولی در جبهات جنگ علیه طالبان با شورای دفاع به خصوص جبهات شهید احمد شاه مسعود همکاری داشت . طی جلسات که در سالنگ و در خنجان دایر شد، برنامه ، اهداف و وظایف شورای دفاع وطن به گونه شفاهی تصویب گردیده و جنرال دوستم توسط احمد شاه مسعود منحیث ریس شورای دفاع پیشنهاد و به اتفاق نظر منحیث اولین ریس شورای دفاع انتخاب گردید. همچنان فیصله به عمل آمد تا قرار گاه شورا در شهر مزار شریف جابجا گردد. در کار جلسات نامبرده شخصیت های چون استاد ربانی، استا کریم خلیلی، احمد شاه مسعود جنرال دوستم داکتر عبدالله  و نماینده گان مجددی ، پیر گیلانی و حکمتیار عده از قوماندانان و شخصیت های سیاسی دیگری که اسمای همه شان متاسفانه فراموش شده است اشتراک داشتند. 

 یاد دهانی بالا را به خاطر لازم دانستم تا دال بر حضور گسترده و بالفعل عده از رهبران و کادر های دست اول جهادی در زمان در گذشت مرحوم ببرک کارمل در شهر مزار شریف باشد. 

چند ساعتی از نشر خبر در گذشت مرحوم ببرک کارمل نگذشته بود که پیر گیلانی و به تعقیب آن صبغت الله مجددی با فرستادن شفر های از قرار گاه های شان از داخل خاک پاکستان از جنرال صاحب دوستم تقا ضا نموده بودند تا به انتقال جنازه مرحوم ببرک کارمل از ماسکو به افغانستان اجازه ندهد. جنرال دوستم که  در حقیقت در زمان حاکمیت ح د خ ا به خصوص قیادت مرحوم ببرک کارمل به شهرت و مقام رسیده بود واز  کرکتر عیاران خراسان بهره مند ، نمی توانست به چنین خواست نا بخردانه و غیر سیاسی پاسخ مثبت دهد زیرا جنرال دوستم می دانست که ببرک کارمل در زمان وفاتش و قبل از ان تابعیت افغانستان را داشته و منحیث وکیل پارلمان ریس شورای انقلابی منشی عمومی کمیته مرکزی ح د خ ا، از تمام حقوق شهروندی و سیاسی کشورش بر خور دار بوده و تقاضای شفری دو تن از رهبران جهادی آن هم از خاک پاکستان کاملا در مغایرت با تمام نورم ها و ضوابط ملی و بین المللی میباشد.

در فردای همان شب یعنی به تاریخ 4 دسامبر سال 1996 جلسه فوق العاده شورای دفاع به اثر هدایت رییس آن شورا دعوت گردید .

 اشتراک کننده گان اجلاس عبارت بودند از: 

ستر جنرال عبدالرشید دوستم ریس شورای عالی دفاع وطن

الحاج حاجی محمد محقق نماینده حزب وحدت عضو

داکتر عبدالرحمان شهید نماینده جمعیت ، و شورای نظار عضو

همایون جریر نماینده حزب اسلامی عضو

غفار پهلوان از ج م ا ا عضو

محتر نورالدین همسنگر منشی ج م ا ا  و نویسنده این سطور جنرال یوسف نیز در کار آن جلسه حضور داشتیم .

چگونگی انتقال میت فقید ببرک کارمل از ماسکو به حیرتان یکی از موضوعات اجندای مورد بحث اجلاس بود.  زمانی که این ماده اجندا باید بررسی می شد جنرال دوستم با یاد دهانی محتوای تقاضای شفری صبغت الله مجددی و پیر گیلانی خواستار ابراز نظر اعضای شورا شد.  برای لحظه  سکوت بر فضای جلسه مستولی بود، حاجی محمد محقق با خواستن وقت ازاشتراک کننده گان اجلاس  فضای  سکوت را درهم شکست و به ابراز نظر پیرامون موضوع پرداخت . محتوای نظریات او را با حفظ اصل امانت داری تا جای که حافظ ام یاری رساند می خواهم انعکاس دهم . او در ذکر اسم مرحوم ببرک کارمل با حرمت واحترام از ترکیب « کارمل صاحب » استفاده می کرد. در اغاز او صراحت داد آنچه را می گوید موضع گیری حزب وحدت در قبال انتقال جنازه کارمل صاحب می باشد. در ادامه صحبتش او گفت ما چنین توقع از این رهبران به خصوص حضرت صاحب را نداشتیم زیرا او خود منحیث اولین ممثل دولت اسلامی فرمان عفو عمومی را اعلان و توشح نموده است که درآن هیچ گونه استثنا وجود ندارد. دوم اینکه اختلافات سیاسی ما نباید به نورم ها و پرنسیپ های ملی و بین المللی آسیب رساند. او گفت ببرک کارمل ریس چمهور ریس شورای انقلابی و رهبر یک حرب سیاسی افغانستان بود و حزب او 14 سال درین کشور حکومت کرده است ما نمی توانیم تاریخ کشور را مطابق خواست های ذهنی مان بنوسیم . در ختم صحبتش او گفت موضع حزب وحدت چنین است که ما نه تنها حق نداریم مانع آ وردن جنازه او شویم بلکه ما حاضریم با خانواده اش غم شریکی نموده ، لازم می بینیم تا جنازه او منحیث یک ریس جمهور طی مراسم رسمی به خاک سپرده شود. چنان که او در ختم مراسم تدفین از انعده همرزمان و اعضای خانواده مرحوم ببرک کارمل و برادرش ، فقید محمود بریالی که جنازه برادر و رهبر حزبش را از ماسکو به حیرتان همراهی می کرد جهت صرف صبحانه ی به دفتر حزب وحدت دعوت بعمل آورد . به بحث گرفتن سخنان فقید محمود بریالی و حاجی محمد محقق درین دعوت خود بحث جالبی است که در اینده امیدوارم عزیزان که درین نشست حضور داشتند مهر از لب  بر دارند.

سخن ران دوم داکتر عبدالرحمن نماینده جمعیت اسلامی بود که به تایید از سخنان محمد محقق ، نظر داشت تا جنازه مرحوم ببرک کارمل طی مراسم رسمی و با حرمت و احترام به خاک سپرده شود. به تعقیب او همایون جریر نماینده حزب اسلامی ویا بهتر است بگویم نماینده و داماد گلبدین حکمتیار که برایش مشکل بود چیزی به رد سخنان حاجی محمد محقق و داکتر عبدالرحمن بگوید به ابراز نظر پرداخت . او نیز  تقاضای شفری حضرت و پیرگیلانی رارد نموده  وآنرا یک تقاضای  نا پسند دانست ولی تاکید بر آن داشت تا مراسم تدفین نباید طی مراسم و حضور گسترده مسولین و کارمندان دولتی بر گذار گردد. او اضافه نمود که در پرنسیب او مخالف تدفین مجلل و رسمی ببرک کارمل نیست ولی هراس دارد که طالبان ازان استفاده تبلیغاتی نمایند. در ختم بحث تصمیم اتخاذ شد تا انتقال جنازه مرحوم ببرک کارمل به کشورش حق مسلم او بوده ودر انتقال جنازه هیچ کسی حق مداخله و مزاحمت ندارد .  هیچ کسی ، مرجعی ویا اداره و سازمانی نباید اراده و سیاست خود را در اشتراک و یا عدم اشتراک مردم در مراسم تدفین وجنازه و فاتحه مرحوم ببرک کارمل تحمیل دارد. فردای همان روز یعنی بتاریخ ........ جنازه ببرک کارمل از طریق شهر بندری ترمز از بالای پل که روز گاری ببرک کارمل او را بنام پل دوستی افتتاح نموده بود بداخل کشورش گردید. علاقه مندان ببرک کارمل دوستان و همرزمانش در ان روز از شروع پل  به دو طرف سرک شهر حیرتان صف کشده بودند. من خود نیز یک تن از اشتراک کننده گان ان مراسم بودم. در مورد چگونگی بر گذاری مراسم جنازه مرحوم ببرک کارمل اسناد فراوان منجمله فیلم های ویدیوی وجود دارد که علاقمندان می توانند به مطالعه و تماشای آن بپردازند . من می خواهم نظر شخصی ام را درین جمله خلاصه نمایم که « اگر ببرک کارمل در زمان حاکمیت ح د خ ا وفات می کرد شاید مراسم تدفین و تکریمش تشریفاتی و به حضور داشت نماینده گان احزاب و کشور هاو .... بر گذار می شد ولی به اندازه مراسم حیرتان مردمی ، خود جوش ، صادقانه ، و با درد و داغ نمی بود. »

 بعد از مراسم تدفین در مسجد روضه مبارک برای یک روز مراسم فاتحه خوانی اعلان گردید که ده ها هزار از مردم مومین ولایات مختلف کشور به ارواح متوفی دست دعا به بارگاه خداوند متعال بلند نموده و طی ختم و خیرات های گسترده به شخصیت ببرک کارمل ارج و احترام گذاشتند.  

2- حین مطالعه نبشته محترم عتیق الله مولوی زاده پاراگراف های از نوشته شان ذهنم را به خود معطوف و مشغول ساخت نتوانستم سکوت نمایم . خواستم در زمینه ابراز نظر نمایم.  بخش های که باعث بر انگیختن کنج کاوی ام شدند در زیر باز نویسی و پیشکش تان است :

«  من به عنوان یک آدمی که کارمل  را ازنظر فکری میشناختم، درمراسم تدفین وی   د رانتظار دیدن تابوت آن مارکسیست انقلابی  لحظ شماری میکردم ، من تا آنوقت فکرمیکردم که تابوت مرد انقلابی مارکسیست حتما با پرچم سرخ دوران حاکمیت  او درکشور پوشیده است وباشعارهای ضد امپریالستی که وی بدان گلوها پاره نمود ه بود،مزین گردیده است  و احیانا عکسی از رفیق ورهبر بزرگ زحمت کشان جهان  ولادیمر ایلچ لینن ، در سمت چپ تابوتش  قرار خوهد داشت ، د رهمین فکر وذکر  بودم که دربازه مرکزصحی بازشد و  تابوت بیرون آمد  در اولین نگاه متوجه شدم که از پرچم و رنگ سرخ و  عکس لینن و نشان داس وچکش  خبری نیست،  کمی تابوت به زمین نزدیک شد  دیدم برر وی تابوت پارچه سبزرنگی افتیده است که آیه های قرآن را با خود دارد ،بادقت بیشتر نگاه کردم  چشمم به آیت الکرسی همان آیه ناب وبس زیبا ، آیه که  بیان گر عظمت خدای این هستی است،  سوره الا اخلاص که اهمتیش نصف قرآن است  و ازیگانگی و تو حید وبی همتائی ذات باری تعالی سخن، میگوید ،افتاد،  چند ثانیه گیچ شدم و درخودم  فرورفتم  گفتم خدایا چه می بینم باورم نمی شد که تابو ت یک آدمی بی دین  و بی خدا ومارکسیت  که تمام عمرش رابرای مقا بله  با این آیه  ها و این کتاب بنام قران  سپری کرده است  ،امروز این چنین باشد   من که ا ز مسلمانان و مومن به کتاب قرآن بودم ، برای چند ثانیه  رگ غیرتم جنبید ....... 

 میخواستم فریاد بزنم که آی کمونست ها چرا به دین وقرآن و خدای ما توهین میکنید ، شما که به این کتاب و آیه هایش ایمان ندارید  چرا مردم را فریب میدهید  وقتی جملات بالا در مقاله محترم مولوی زاده از مقابل چشمانم رد می شدند  یاد ایامی در ذهنم تداعی گردید ، که برای اولین بار زمانیکه شاگرد صنف هفتم و یا هشتم مکتب متوسط ابونصر فارابی بودم  از استاد بس محترم و عالم صاحب نفوذ ولسوالی مان جناب مولوی صاحب ......... که حدود 2 سال قبل در روز روشن توسط  اوباشان طالب در شهر مزارشریف به شهادت رسیدند با کلمه کمونیست آشنا شدم. ایشان می گفتند که کمو در انگلیس به معنی خداوند و نیست هم یعنی نمیباشد ویا نیست معنی دارد  . و من نیز تا زمانیکه که از معنی علمی و تاریخی کمونیزم آگاهی حاصل ننموده بودم با آن کلمه نه تنها خصومت داشتم بلکه از شنیدن و دیدن آن متنفر بودم .    

  دیدگاه تنگ نظرانه وجزم به اموزش وتیوری مارکسیزم و فقط از زاویه « مقابله و ضدیت» آن با قرآن و اسلام در خور بینش روشنگرانه امروزین نبوده ، و به رشد و استقلال فکری  آزاد، جوینده و پوینده جوانان مان میتواند مضر واقع گردد. زیرا  مارکسیزم مکتب بزرگ فکری، سیاسی و اجتماعی است که راه نجات انسان زحمت کش و استثمار شونده  را از قید اسارت مادی ومعنوی استثمار گران نشان داده به  بررسی رشد و تکامل جوامع بشری و مناسبات تولیدی در نظام های اقتصادی – اجتماعی می پردازد . یک بخش از فلسفه مارکسستی همچنان به بررسی تاریخ ، عوامل ایجاد و نقش مذاهب در روند تاریخ به تحلیل و تحقیق معطوف است که اشاره مسقیم به دین مشخصی ننموده بلکه در کلیت عقاید تعبدی را به نقد و چا لش می کشد. به باور من خواست روشنگرانه امروز وباور به آزادی عقیده و بیان همچنان که توهین به مقدسات مذهبی را مردود می شمارد آ جازه اهانت به باور های غیر مذهبی را نیز مردود می پندارد.

استعمال کلمات بی دین بی خدا و مارکسیست ..... از نظر انسان های که با جوهر تمدن و دانش علمی معاصر اراسته اند اصلا هیچ گونه بار منفی را حمل نمی کنند زیرا باور ها ، عقاید، ادیان و... نباید برانسانها تحمیل گردند بلکه این انسانها اند که به اقتضای خرد، عقل ، تعلیم و تربیه، محیط رشد خانواده و اجتماع و..... آنها را انتخاب می نمایند. ولی در افغانستان عزیز حتی عقاید و باور های مان تقلیدی و یا هم «میراثی» اند  اکثرا ما همه گان و همه چیز را با عینک های دودین و قرون اوسطایی  ذهن منحصر به فرد و یا هم منحصر به سازمان و گروه مان می بینیم  و اگر چهره  رنگ و محتوای  ان به میل مان و باور های مان همسوی نداشت راست گرایان سلاح زنگ زده تکفیر را به قد و قا متش حواله می دارند . وچپ گرایان مان نیز به انواع خود شان به ایستهزا و تحقیر می پردازند با درد باید اعتراف کرد اینکه  سلاح تکفیر تا کنون در کشور مان از چنان برش و برهان بر خوردار است که هم صاحبش را در پرتگاه مرگ قرارداده است و هم سر زمینش را.

 بگونه مثل می توان از بر خورد دین سالاران با ژورنالیست شناخته شده محترم غوث زلمی و پرویز کامبخش یاد دهانی کرد.   در مورد اینکه نوشته اند « آی کمونست ها چرا به دین وقرآن و خدای ما توهین میکنید» اول اینکه در افغانستان حزب کمونیستی وجود نداشت تا به اعضای آن کمونیست خطاب کرد اگر هدف جناب مولوی زاده از بکار برد کلمه کمونیست ها اعضای ح د خ ا است. درآن صورت می توان در زمینه با شک و تردید نگریست. ببرک کارمل از جمله رهبران ح دخ ا بودند که بیشترین تلاش و توجه را در جهت احترام به دین مقدس اسلام ، رسوم وعنعنات پسندیده اقوام و ملیت های کشو ر مبذول داشته اند. من خواننده گان محترم را به مطالعه فصل هشتم کتاب « یاداشتهای سیاسی و رویداد های تاریخی» صفحه  910-915 اثر محترم سلطان علی کشتمند دعوت نموده و باب قضاوت را در مورد حکم جناب مولوی زاده مبنبی بر«  تابو ت یک آدمی بی دین  و بی خدا ومارکسیت  که تمام عمرش رابرای مقا بله  با این آیه  ها و این کتاب بنام قران  سپری کرده است»  ، باز می گذارم. و مزید برآن نمی دانم چرا جناب مولوی زاده می نویسند « به دین وقرآن و خدای ما توهین میکنید»   آیا خداوند وقرآن کتاب فرستاده او را می توان به کتاب من وما تقسیم کرد.؟ 

 به هر صورت ح د خ ا و اعضای آ ن چه در زمان حاکمیت و چه بعد از آن هزاران تن از اعضای خویش راطی مراسم مذهبی و رعایت کامل اصول دینی بدون عکس لینین داس چکش و یا ... به خاک سپرده اند و دین اسلام را دین ابابی و اجدادی خود دانسته و آنرا جز کلتور و فرهنگ کشور می دانند. و احیانا اگر کسی نمی خواهد   به احکام دینی باور داشته باشد، دیگر زمان مسلمان ساختن با شمشیر گذشته است. دین مسلمانان امروزی بیشتر  تحقیقی باید باشد نه تقیلدی.  چهره امروزین دین و تکه داران  آ ن در افغانستان عراق  مصر لبنان عربستان ...... و پیوند نزدیکش با امریکا و غرب که باعث خوشنودی مارکسست ها و سایر سیکولار ها گردیده ، دارد بر تحلیل های مارکسیستی مهر صحه گذارد.  

 

 

 


بالا
 
بازگشت