الحاج عبدالواحد سيدی

 

 

 

 

باز شناسی افغانستان

 

 

بخش  نود  وششم

تمدن  در اسپانیای  مسلمان

بحث سوم

96-3-1. اسلام  در حوزه  مدیترانه

سیاست  اسلام درپخش  نفوذ و فتوحات سرزمینهای دور و اداره  آن اساساً مبنی بر گسترش دین  جدید در جهان بود  تا جای ادیان پیشین را گرفته ، همۀ مردم رادر محور اعتقاد  واحد مبتنی بریکتا پرستی ، عدالت  و برابری میان  مردم ،گرد  آورد ، و از  این راه امنیت  وصلح بر جامعه  حاکم  شود.نخستین  چیزی که  پیامبر، اسلام (ص) را بدان  خواند جهاد (سخت کوشی) بودو کوشید  تا به  دعوت  به  جهاد با نفس  ،آلودگی های برخاسته  از دوران  جاهلیت را  در آنان بزدایدو  نفوس  پاک بپروردتا الگویی در رفتار و  عمل  انان باشند.آنگاه  آنان را  به  پیکار با ملت  های همسایه برای  گسترش  اسلام  در دیار شان فرا  خواند .پیامبر  اسلام  توانست  در  مدت بیست  سال  از زندگانی اخیر خود  عرب را  از محدوده ای  تنگ و بسته به امتی مبدل سازد که در  جهان بیکران ، پویش آغاز کنند و  نیروی  پراگنده  آنان را  که  در جنگ  های داخلی قبیله  ای بهدر  میرفت ، با توان  حیرت انگیز  به  وسیله راد مردان  مؤمن  وشجاعی که  پرورده بودتوانستند بعد  از وفات  پیامبر  اسلام  امپراطوری های بزرگ آنزمان      ایرا ن و رم ،و مصررا در سرزمینهای افریقا  فتح  کنند[ [1]]و اسلام توانست از  همین طریق  در مدت  کمی به خشکی  های  سواحل  جنوبی   دریای مدیترانه  و سرزمینهای  اروپای  غربی (اندلس) راه  کشاید. 

 

سران  اسلام  پس  از فتح  شام و  مصر متوجه  شدند که بدون  نیروی دریایی قادر به  دفاع  از سواحل خود  در  مصر  و سرزمین  های حاشیوی جنوبی مدیترانه نیستند؛ طولی  نکشید  که کشتی  های جنگی شان برقبرس و رودس استیلا یافتندو  نیروی دریایی روم  شرقی را بین سالهای (32تا35هق/652تا655م) شکست دادند.پس  از  آن  کرس(194هق/809م)و ساردنی در (155هق/810م)، کرت  در (208هق/822م)و جزیره  مالتا در (257هق/870م)را  تصرف  کردند.در (212 هق227 م)نزاع قدیم  بین یونانیان و کارتاژ برای تسلط برسیسیل  تجدید شد ، و اغالبه قیروان پیاپی  برای فتح  جزیره  حمله بردند، و غارتها شد و خونها ریخت . پالرمو در(216هق/831م)، مسینا  در (227هق/843م)، سیراکوز  در (265هق/877م)، و تااؤرمینا در (290 هق/902م) را به قلمرو  خویش در آوردند.

وقتی  خلفای فاطمی جانشین  اغالبه شد ند در (296هق/909م)جزیره سیسیل  نیز چون  دیگر متصرفات آنها به قلمرو و خلافت فاطمی در آمد . پس  از  آنکه  پایتخت  فاطمیان به قاهره انتقال یافت ،  حسین  کلبی ، که  از جانب  ایشان ولایت سیسیل داشت ، خویشتن را امیر آنجا نامید  و  علم  استقلال بالا نمود .که خاندان  کلبی را بنیاد  نهاد  که  در  این دوره تمدن  اسلامی  در سیسیل به اوج  خود رسید.

 

93-3-2.تسلط اسلام بر مدیترانه

هنگامیکه مسلمانان بر مدیترانه  تسط  یافتند، موقعیت شان  استحکام یافت و  چشم به شهر  های  جنوب  ایتالیا دوختند.در آن زمان  دریا زنی(دزدی دریایی)جزو رسوم شرافتمندانه  محسوب  میشد ، مسیحیان و  مسلمانان، برای دستگیری  کفار و فروش  آنها به رسم  برده در بازار  ها ، بر حوزه  های  ساحلی  اسلام و  مسیحیت  حمله  می بردند. بدین  جهت  در قرن  نهم میلادی نیروی دریایی  مسلمانان، که بیشتر از تونس و سیسیل بود ، به بنادر ایتالیا حمله برد . به سال (227هق/841میلادی، مسلمانان «باری» را که  تکیه گاه رومشرقی  در جنوب ایتالیا بود،به  تصرف در آوردند.مسلمانان سال بعد به  دعوت "دوک بنونتو" که از آنهابخاطرحمله به   سالرمو کمک خواسته بود ، به  جنوب ایتالیا حمله بردندو  پس  از اتلاف  مزارع و ویرانی دیر ها به سرعت بر گشتند.بسال (232هق/846م)1،100 نفر  از مسلمانان در «اوستیا»  پیاده شدند، تا حدود روم  پیش  رفتند، اطراف شهر را با کلیسای «سان پیتر» و «سان  پاؤلو» را  غارت  کردند، و به  کشتیهای خود باز  گشتند.«پاپ  لئو» چهارم که  مقامات  کشوری را در کار دفاع  از ایتالیا ناتوان دید،  این  وظیفه را شخصاً به  عهده  گرفت و  میان روم ، امالفی و  ناپلو  گائتا  پیمانی بست و زنجیری در دهانه رود  تیبر  کشید  که  دشمن  نتواند  از آنجا عبور کند. اعراب بسال 235هق/849م)بار دیگر برای  تسلط بر پایتخت  مسیحیت  مغرب کوششی  کردندو با نیروی دریایی  ایتالیای متحد پاپ، که  پاپ  آنرا تقدیس  کرده بود ، رو به رو شدندو شکست خوردند.بسال 352هق/866م)امپراطور لوئی دوم از المان به  مقابله  مسلمین جنوب ، که به شبه  جزیره ایتالیا  حمله برده بودند، رهسپار شد و آنها را به «باری» و «تارانت»  عقب راند؛  کلیه  اعراب  تا سال (273هق/884م)از شبه  جزیره ایتالیا برون رانده شدند.[[2]]

 

96-3-3. مروری بر تاریخچه پر حوادث اسپانیا

شبه  جزیره ایبریا : (که  دو  کشور اسپانیا و پرتگال را شامل  میشود ) تاریخ کهن  و  پر حادثه دارد . در زمانهای قدیم عناصر خامی ، لیبیایی مسمّی به  ایبریها Ibros به  این  منطقه  کوچیدند و در  آنجا با  عناصر کلتوس Coltos  از شمال  آمده بودند ، برخورد کردندو در هم  آمیختند .از ترکیب این  عناصر، نخستین ساکنان شبه جزیره ایبریا بوجود  آمدندو یونانیان  همه  اراضی اسپانیا و  پرتگال امروزی  منسوب به  آن را ، شبه  جزیره  «ایبریا» نامیدند.

از حدود قرن  دهم قبل  از  میلاد ، در این  مناطق  پاسگاه های  بازرگانی و شهر  های ساحلی توسط بازرگانان و دریا نوردان فنیقی به وجود  آمدند. این  خطوط تجاری  در امتداد  سواحل  دریای مدیترانه تا دور  ترین  سواحل  غربی آن در امتداد اقیانوس  اطلس کشیده شدند.از بقایای  این شهر ها میتوان دو شهر «قادش» و« مالقه» را نام برد .  در حدود قرن  پنجم قبل  از  میلاد گروهی  از مردم «قرطاجه» در سواحل جنوبی  ایبریافرود آمدند.پیش  از حاکمیت روم  در  این منطقه  عوامل تمدنی  با تنوع فراوان شامل حامی افریقایی، کلتوس ،  اروپایی، سامی و یونانی  در  این  منطقه  حضور داشتند . در اغاز قرن سوم قبل  از  میلاد ، ایبریا بخشی  از امپراطوری روم بود  و فرهنگ  و تمدن روم بر این  منطقه  حاکمیت  داشت  وبا رسمی  شدن  مسیحیت  در امپراطوری روم ، ساکنان ایبریا  این  دین را  پذیرفتند و این امر باعث  استحکام روابط  بین  ایبریا و امپراطوری روم شد .از اواخر قرن  چهارم  میلادی  بربر و ژرمن  در اروپا شروع به  مهاجرت  درمحدوده امپراطوری روم  کردند.  گروههای از  آنان با عبور  از  کوه های  پیرنه به شبه  جزیره ایبریا رسیدند. در  آغاز قرن  پنجم  میلادی، روم  مورد  حمله قبایل  گوت  واقع شد و  عده ای از آنها به  اسپانیا وارد شدند. ویزیگوتها با سرعت شگفت  آوری حاکیت  خود را بر دیگر قبایل ژرمنکه  از قبل در لیبریا پراگنده شده بودند،  گسترش دادند و دولت  گوتی بزرگی را  تشکیل نمودند.

گوتها  پیش از  ورود به  اسپانیا  بر اساس  تعالیم تفکر یونانی «آریوس»به  آیین مسیحیت گرویدند ،در حالیکه  کلیسای روم  اریوس را بدعتگزار وافرادی را  که  از او  پیروی  میکردند تکفیر نموده با آنان  می  جنگید. اما با  گذشت زمان  پادشاهان  گوت دریافتند  که اعتقادات  اریوس مانع  پیشرفت  آنان شده است.به  همین  جهت «ریکاردو» پادشاه  گوتی در جهت اجرای مقاصد خود ، مجمع  دینی  مقدس را  در سال 589مسیحی در طلیطله  تشکیل داد ومذهب کاتولیک را پذیرفته  پیروی  خود را  از  پاپ  اعلام  کرد .

جامعه اسپانیایی  در روزگار گوتها ،  مشکلات  متعددی داشت .نظام اجتماعی حاکم نظام طبقاتی بود و در این  میان  ویزیگوتها  وبقایای  حکومت روم قدیم در بالاترین طبقه بودندوتملک  بهترین زمینهای اسپانیا و استعمار ساکنان  این سرزمین  هاباعث نارضایتی قشر  عظیمی  از مردم  اسپانیا شده بود. پس  از طبقه  ویزیگوتها ، علمای دین  بودند که با  استفاده  از تدین مردم، سلطه  و اعمال  نفوذ  غیر عادلانه  ای بر مردم  داشتند.آنان با جمع  آوری  ثروتهای کلان ، قداسین روحانیان را که  در  مسیحیت  مورد تأکید قرار  گرفته  بود ، زیر سؤال بردندو از  حرمت  عمومی  آنها  به شدت  کاستند.طبقه سوم  توده  مردم  و  از  کشاورزان  وبازرگانان  و اهل حرفه بودند که  میان دو طبقه  اشراف و روحانیون کار  میکردندو از ساده  ترین امکانات زندگی محروم بودند.

همچنان  گروههای بزرگی  از یهودیان در اسپانیا ساکن بودندکه  از سوی  حکومت  و رجال دینی مورد آزار  و اذیت قرار داشتند.مجمع طلیطله  در سال( 696م) قطعنامه  ای را  در محکومیت  یهود  تصویب  کرد که بموجب آن ، یهودیان  مخالف دولت  معرفی  شدند.و این  موجب  مصادره اموال شان  وسلب آزادی مذهبی  آنها شد.

از  مواد  این قطعنامه  جدایی فرزندان یهود  از  والدین خود و  تربیت  در خانواده  های  مسیحی بود.با همه ی  اینها  حاکمان  گوت از توطئه یهودیان بیمناک  بودندو  عاقبت  آنها را از اسپانیا تبعید  کردند.   [[3]]

 

96-3-4. فتح  اسپانیا (92-477هق/711-1086م)

فتح  اسپانیا بدست  اعراب انجام نپذیرفت ،بلکه فاتحان  آنجا مردم شمال  افریقا بودند.طارق  از  مردم بربر بودو سپاه او شامل 7،000بربری و 300  عرب بود. نام طارق  جاوید شد و سخره  ای که او با قوای خود  در  نزدیکی  آن  پیاده شد نام  وی را  گرفت و بربر  ها  آنجا را  جبل طارق  گفتند.[[4]]

 

در آغاز قرن دوم  هجری  سپاهیان  اسلام دامنه فتوحات خود را  در شرق و  غرب  گسترش دادندوموضوع گسترش و فتح  اسپانیا توسط بربر ها را گوستاولوبون تمدن شناس  فرانسوی نیز تأئید  کرده  است . مسلمانان عرب و بربرهای شمال افریقا در سال( ۹۲ هق/479م) [5]هجری تحت فرماندهی سردار نامی، طارق بن زیاد، که خود از قوم سلحشور بربر و یکی از افسران لایق موسی بن نصیر، فرمانروای افریقا، بود با ۱۲ هزار سپاهی از تنگه ی میان مراکش و اسپانیا که امروز به نام وی معروف به جبل الطارق است گذشت و در اندک زمانی سراسر اسپانیا را که شامل کشور پرتغال کنونی هم بود فتح کرد.

دکتر گوستاولوبون فرانسوی، مورخ و محقق نامی، در کتاب تاریخ تمدن اسلام و عرب می نویسد:
«زمان لشکرکشی مسلمین، اقوام گت و لاتین با هم تحت یک حکومت اشرافی تربیت یافته، در مردم روح بندگی و رقیت پیدا شده بود و چون اصل ثابتی در کار نبود و پادشاه و حاکم هر که بود تفاوت و فرقی به حال آنها نمی نمود، لذا برای انقیاد در برابر هر فاتح و کشورستانی حاضر بودند. بدا به حال آن لشکری که حال افرادش این باشد و تأسف در این است که سردار سپاه هم چون از امرای کشور بودند چندان محل اعتماد نبودند، زیرا که سلطنت در گت انتخابی بود و هر یک از امرا هوای سلطنت در سر داشت و بدین دلیل همیشه بین آنها و طرفدارانی که داشتند نزاع و جدال در کار بود و در نتیجه کشور یکسره به سوی انحطاط رفته بود.

مباینت در احکام اجتماعی، نفاق و شقاق داخلی، فقدان حس سلحشوری، بی توجهی به حال رعایا و پابند فلاحت و زراعت شدن، وضعیت گت ها در زمانی بود که اعراب وارد این کشور شدند. رقابت و نفاق داخلی به حدی بود که دو نفر از امرای بزرگ اندلس، یکی کنت «ژولی ین» و دیگری اسقف اعظم اشبیلیه، در لشکرکشی مسلمانان همراهی و مساعدت نمودند.[[6]]


این فتح با نهایت سرعت انجام گرفت. تمام شهرهای بزرگ دروازه ها را به روی این سپاه فاتح گشودند و مانند قرطبه، مالقه، غرناطه، طلیطله شهرهایی بدون مزاحمت فتح شدند و به تصرف مسلمانان درآمدند، و در طلیطله که پایتخت مسیحیان بود بیست و پنج تاج از سلاطین گت به دست آنها افتاد.
رفتار مسلمانان با اهل اندلس همان رفتاری بود که با اهالی مصر و شام داشتند. اختیار اموال و معابد و قوانین آنها را به خودشان واگذار کردند و نیز آنها را مختار نمودند که زیر حکومت و قضات همکیش خود باقی بمانند و مطابق شروط چندی سالیانه جزیه ای بدهند که مقدار آن برای امرا و اشراف یک دینار(پانزده فرانک) و برای عامه نصف دینار بوده است؛ و آن شروط هم به قدری سبک و سهل و ساده بود که مردم همه ی آنها را بدون درنگ قبول کردند و جز یک عده ارباب ثروت و ملاکین گردنکش دیگر برای مسلمانان ضرورتی باقی نماند که با کسی مقابله کنند.[[7]]

 
به گفته فیلیپ حتی، حمله اسلام به شبه جزیره ی ایبری که مدخل جنوب غربی اروپاست، چنانکه از پیش گفتیم، آخرین و برجسته ترین کار جنگی آنان بود. در واقع پیشرفت افریقایی و اروپایی مسلمانان در اینجا به نقطه آخر رسید، چنانکه فتح ترکستان مرحله آخر پیشرفت در مصر و آسیا بود.[[8]]

96-3-5.  گوشه ای از تمدن اسلامی در اسپانیا

دانشمندان مسلمان و مورخان اروپایی که از فتوحات مسلمانان سخن گفته اند در این موضوع اتفاق نظر دارند که درخشش تمدن اسلامی در اسپانیا باعث بیداری ملل مغرب زمین و اروپای مسیحی و مبدأ تحول و انقلاب علمی و صنعتی کنونی شد. جای شک نیست که فلسفه و پزشکی و ادبیات و نجوم و هیئت و جغرافی و ریاضی و سایر رشته های علمی و فنی قبل از فتح اسپانیا و جنوب فرانسه و سوئیس و شمال ایتالیا به مسلمانان تعلق داشت، و چنانکه مورخان همین کتاب به تفصیل گفته اند، اروپا در خواب غفلت به سر می برد ولی چون بیشتر راویان وقایع تاریخی این کتاب روحانیون خرافی و رجال مغرض کلیسا بوده اند، هنگام نقل وقایع تاریخی و جنگها و فتوحات مسلمانان فقط از قتل و غارت و خرابی دیرها و تعرض به راهب ها و تاراج کلیساها سخن گفته اند. از این رو برای اینکه خوانندگان سخنی چند از جمعی از مورخان دانشمند و منصف آنان، که از تعصب و عناد دیر و کلیسا برکنار بوده اند، بشنوند به قسمتی از آثار این فتوحات، که مسلمانان بر جای گذاشتند، اشاره می کنیم.[[9]]

دکتر گوستاولوبون در فصل سوم از باب ششم کتاب خود، تمدن اسلامی در اندلس (اسپانیا)، می نویسد:
عمران و آبادی اندلس در عصر وزیگوت محدود و تمدن آنان نظیر تمدن قوم وحشی بود.
مسلمانان مخصوصا در خاتمه ی فتوحات خود شروع به ترقی نمودند و در طول صد سال اراضی بایر را تماما مزروع و آباد کردند و ابنیه و عمارات عالیه بنا نهادند و روابط تجاری با اقوام دیگر برقرار کردند. و بعد به اشاعه ی علوم و فنون همت گماشته، کتب یونانی و لاتین را ترجمه کردند، آموزشگاه ها و دانشکده هایی تأسیس نمودند که تا مدتی مدید مورد استفاده اروپاییان بود و از پرتو آن بهره مند بودند.

 96-3-6. پیشرفت تمدن اسلامی در اسپانیا

از زمان عبدالرحمن اول، یعنی از وقتی که اندلس از خلافت شرق مجزا شد و خلافت قرطبه برقرار گردید . (سال ۷۵۶م) تمدن عربی به اوج کمال رسید و تا سیصد سال قرطبه از حدیث علوم تاج افتخاری بر سر تمام شهرهای عالم بود.

ویل دورانت در مورد خلافت مغرب  اسلامی چنین  ذکر کرده  است: خلفای  دمشق (عراق) به  اسپانیا چنان  که باید اهمیت  نمی دادو تا سال (139هق/756م)همه  اسپانیه را بنام اندلس  میخواندند. اسپانیا  تابع  حکومت شمال  افریقا بود، و والی  آنجا  از قیروان (تونس) معین  میشد ؛  ولی بسال (138هق/755م)شخصیت جالبی به  اسپانیا رسید که  همه قدرت  و سلاحش  این بود که  نژاد اموی داشت .وی در  آنجا سلسله ای بنیاد  کرد که بقدرت  و ثروت  از  خلفای  بغداد  کم  نبود .بسال 133هق/750م)، که  عباسیان فاتح  فرمان قتل همه ی امیران  اموی را صادر کردند،  از  آن  گروه  جز  عبدالرحمن اول  که  نواده  هشام  خلیفه اموی بود ، کس  جان  در  نبرد .دشمنان  ،  عبدالرحمن را ده به ده  دنبال  کردند  و او به شنا  از فرات  گذشت ،  از راه  صحراه به فلسطین  رسید ، از آنجا به  مصر و افریقا رفت ، وعاقبت به مراکش  رسید .  خبر انقلاب  عباسیان آتش رقابت  های قدیم  اعراب ، شامیان ،  فارسیان ، و مور  ها را  در  اسپانیه دامن زده بود . در  انجا  گروهی  از اعراب طرفدار بنی امیه  که بیم  داشتند  خلفای  عباسی نسبت به  اراضی  آنهاکه  از احکام اموی به  تیول  گرفته بودند  اعتراضی داشته باشند،  عبدالرحمن را به  پیشوایی خویش  خواندند. امیر اموی به  آنها پیوست  وبه  حکومت قرطبه  رسید (139هق/756م)سپاهی را که  منصور برای  استرداد ولایت فرستاده بود شکست  داد و سر سردار سپاه  را بفرستاد تا بر یکی  از قصر  های مکه(بغداد) بیاویزند. این  موضوع  تأثیرات  ناگوار بر پیشرفت  مسلمین  در  مغرب داشت . شبه  جزیره  ایبریاز قرن  نهم  تا یازدهم بدو قسمت  مسلمان  و مسیحی  تقسیم شده بود ، و خطی که  در امتداد کویمبرا از ساراکوزا (سرقسطه)به  محاذات رود  ابرو می گذشت ، دو قسمت را  از هم  جدا  میکرد .نیمه  جنوبی  که قلمرو  اسلام بود ، در حکومت  عبدالرحمن اول و جانشینانش  از آرامش و رفاه بهره ور شد و شعر و هنر در  آن رواج  گرفت . عبدالرحمن دوم  در دوران  عمارتش (206تا238هق/822تا852م)از ثمرات  این رفاه بهره  گرفت .در  عین  حال که با مسیحیان  مجاور  جنگ  داشت ، شورشهای داخلی را نیز سر کوب  میکرد ، و هجوم  نورمانها را  از ساحل  عقب  میراند ، فرصت  کافی داشت  که قرطبه را با  کاخها و  مساجد بیاراید.[[10]]

. یکی از خصوصیات تمدن اسلامی در آن وقت همانا شوق مفرطی بوده است که در مسلمین به علوم و فنون پیدا شد و در هر جا آموزشگاهها، کتابخانه ها، و بنگاهها و مجامع علمی و ادبی تأسیس کردند و کتب یونانی ترجمه گردید، تحصیل هندسه، هیئت، طبیعیات، شیمی، و طب با نهایت موفقیت جریان داشت و ما، مخصوصا در جای خود، معلوم خواهیم کرد که علمای اسلام در علوم و فنون ترقیات شایان و نمایانی نمودند و موفق به اکتشافات مهمی گردیدند.
تجارت و حرفت نیز در نهایت درجه ی ترقی بودند؛ معادن، اسلحه، پارچه های حریر و سایر منسوجات، چرمهای دباغی شده و شکر تماما در آنجا فراهم می آمد و توسط یهود و بربر، که تجار آن عصر بودند، به افریقا و مشرق حمل می شد.
در مسلمانان استعداد فلاحت و زراعت بیش از علوم و صنایع وجود داشت. چنانکه در اندلس برای آبیاری اسباب و وسایلی که حالیه موجوداند غالبا همان اسبابی است که به دست آنها بنا شده و همان ها بودند که در اراضی ثروت خیز اندلس زراعت نیشکر، توت، پنبه، موز، برنج و غیره از روی قاعده دایر کردند و تمام اندلس که اینک، به استثنای قطعات جنوبی، می رود صحرای خشک عریانی شود، در آن وقت نمونه ی باغ ارم بوده است!
مسلمین در تمام علوم و فنون استعداد و لیاقت خود را ثابت نمودند و در امور عام المنفعه و تعمیرات عمومی در ردیف رومیان قرار گرفتند. جاده ها، پلها، کاروانسراها، مسافرخانه ها، بیمارستانها، و مساجد در اطراف و اکناف به کثرت موجود بودند. زمانی که کزیمنس[[11]]، اسقف اعظم، کتبی را که شمار آن بالغ بر هشتاد هزار جلد بود طعمه ی حریق کرد، خیال می کرد که آثار دشمنان مذهب مسیح را تا ابد از صفحه ی روزگار محو کرده است، لیکن او از این نکته غافل بود که آنها علاوه بر آثار تحریری آثار دیگری از خود به یادگار گذاشته اند که تا ابد برای بقای نام آنها کافی است.[[12]] وضعیت بحریه(دریانوردی) هم عالی و در نهایت درجه ی حسن انتظام بود و بدین جهت تجارت شان با اروپا و آسیا و افریقا دایر و تا مدتی تمام بحر متوسط (دریای مدیترانه) در قبضه ی آنها بوده است.[[13]]

مسلمین در طول چند قرن کشور اندلس را از نظر علمی و مالی به کلی منقلب کردند و آن را تاج افتخاری بر سر اروپا قرار دادند، و این انقلاب نه فقط در مسائل علمی و مالی، بلکه در اخلاق نیز بوده است.
بعضی از مورخان که تاریخ اسلام را به دقت مطالعه کرده اند در این عقیده با ما همراه و این مزیت اخلاقی را تصدیق می نمایند. از جمله مسیو سدیلو که در این خصوص از مورخان نامی است، می نویسد:
مسلمانان در آن عصر از حیث اخلاق و علوم و فنون بر مسیحیان مزیت داشته و به مراتب از آنها بالاتر بودند. در تمام حالات و اطوار و رفتار آنها ماده ی سخاوت و احسان و ایثاری که موجود بود نظیر آن در دیگر اقوام یافت نمی شد. از ممیزات آنها نسبت به اقوام دیگر که در واقع جزو مفاخر آنها باید شمرد یکی محترم شمردن نوع انسان بوده است و از همین صفت خاص به واسطه سوء تفاهمی که در آن پیدا شد رسم دوئل در اروپا اشاعت یافت. سلاطین مسیحی قسطیله و ناوار تا این درجه به حس وفاداری، خلاصه میهمان نوازی، مسلمانان اعتماد داشتند که برای معالجه و مداوا، همیشه بدون هیچ بیمی، به پایتخت آنها آمد و شد می کردند.[[14]]

گوستاولوبون بعد از توصیف یادگارهای عربی و اسلامی در اندلس، مانند شیوه ی خانه سازی، مساجد زیبا، برخی ابنیه ی باشکوه طلیطله، قصر مشهور الحمراء در غرناطه، ساختمان با عظمت مسجد قرطبه، و سایر بناهای شکوفان آنجا و شهر اشبیلیه که بیننده را غرق در اعجاب و شگفتی می کند و بی اختیار وادار به تحسین و در عین حال تأثر می نماید، می نویسد:
زبده و خلاصه ی اهل ذوق و علما و ادبای وقت که در عالم تمدن آن روز، معروفیت و شهرت داشتند در دربار خلفای اندلس چون پروانه گرد شمع جمع شده بودند و چنانکه مسلم است آستان خلفای اندلس مهد علم و ادب و مأمن اهل هنر و صنعت بود و طبیعی است که صاحبان این عظمت و دستگاه به خود ببالند و در اندیشه بگذرانند که همه سلاطین زمین می بایست از جلال و حشمت آنان عبرت گرفته، از طالع ارجمند و بخت بلند ایشان حیرت برند. و الحق جا داشته است بر بالای طاق ایوان خود مانند یکی از سلاطین هند، چنانکه در روایات مسطور است، این بیت را با آب طلا نقش کنند:

اگـــر فـــردوس بــر روی زمـیـن است
همین است و همین است و همین است[ [15]]

گوستاولوبون در بخش «تمدن اسلامی در سیسیل» ضمن تشریح این موضوع می نویسد:
مسلمین که بر جزیره (سیسیل) استیلا پیدا کردند کشاورزی و هنر شروع به ترقی کرد. نواقص و خرابیهای موجود را در اندک زمانی ترمیم و اصلاح نمودند. پنبه، نیشکر، زیتون و درخت زبان گنجشگ را از خارج طلبیده، کشت کردند.
یک رشته مجراها و نهرها را احداث نمودند که هنوز باقی می باشد. از جمله مجرایی بوده که آب آن به وسیله شتر گلو داخل نهر می شد که قبل از مسلمانان چنین چیزی وجود نداشت. حرفت و هنرهم ترقی کرده، رونقی بسزا حاصل نمود. کانهای کشور از قبیل کان نقره، آهن، مس، گوگرد، سنگ مرمر و سماق را با نهایت اهتمام و از روی قواعد صحیح استخراج می کردند. پارچه ی حریر خیلی قشنگ می بافتند. درنورمبرگ یک ردای ابریشمی مال سلاطین سیسیل هنوز موجود است که در آن کتیبه ای به خط کوفی نقش شده است و تاریخ آن ۵۲۰ هجری، مطابق ۱۱۳۳ میلادی، می باشد. چنین معلوم می شود که فن رنگرزی از سیسیل به اروپا آمده است.[[16]]

قرطبه مهد تمدن اسلامی

جواهر لعل نهرو، نخست وزیر فقید و دانشمند هندوستان، در اثر کم نظیر خود، «نگاهی به تاریخ جهان»، می نویسد:
دوران ۷۰۰ ساله حکومت اعراب در اسپانیا بسیار حیرت انگیز است اما آنچه بیشتر جالب توجه و حیرت انگیز می باشد، تمدن و فرهنگ عالی و بزرگی است که عربهای اسپانیا که به «مورها» مشهور شده اند به وجود آوردند. یکی از مورخان که تحت تأثیر این تمدن قرار گرفته و تا اندازه ای مجذوب آن شده است می گوید:
«مورها آن حکومت حیرت انگیز «کوردووا» (قرطبه) را به وجود آوردند که از شگفتیهای قرون وسطی بود و در موقعی که سراسر اروپا در جهل و بربریت و جدال و زد و خورد غوطه می خورد به تنهایی مشعل دانش و تمدن را روشن نگاه داشت که پرتو آن بر دنیای غرب می تابید.»
شهر قرطبه مدت پانصد سال پایتخت و مرکز این حکومت بود و همین شهر است که «کردوبا» یا «کوردووا» هم نامیده می شود. قرطبه شهری بسیار بزرگ بود که یک میلیون نفر جمعیت داشت. این شهر به یک باغ بزرگ شباهت داشت که طول آن در حدود ۲۰ کیلومتر بود و حومه آن به حدود ۴۵ کیلومتر می رسید.
گفته می شود که شصت هزار کاخ و قصر و منزل پرشکوه و دویست هزار خانه در این شهر بود و هشتاد هزار مغازه و سه هزار و هشتصد مسجد و هفتصد گرمابه ی عمومی داشت. ممکن است این ارقام اغراق آمیز باشد، اما لااقل تصّوری از این شهر برای ما به وجود می آورد.
در این شهر کتابخانه های زیادی وجود داشت که معتبرترین و مهمترین آنها کتابخانه سلطنتی امیر بود که چهارصد هزار نسخه کتاب داشت. دانشگاه قرطبه هم در سراسر اروپا و حتی در آسیای غربی مشهور بود و مدارس مجانی و رایگان برای فقیران نیز بسیار زیاد بود. یکی از مورخان می گوید:
در اسپانیا تقریبا همه کس خواندن و نوشتن را می دانست.حال آنکه در اروپای مسیحی، صرفنظر از طبقه ی روحانیان، حتی اشخاصی که از عالیترین طبقات هم بودند، در جهل کامل بسر می بردند!
سپس نهرو می افزاید:
چنین بود وضع شهر قرطبه که با بغداد، که شهر بزرگ دیگر عربی [اسلامی] بود، رقابت و برابری می کرد. شهرت این شهر (قرطبه) در سراسر اروپا پیچیده بود. یک نویسنده ی آلمانی قرن دهم آن را «مایه زینت دنیا» نامیده است. دانشجویانی از نقاط دوردست به دانشگاه این شهر می آمدند. نفوذ فلسفه عربی [اسلامی] در دانشگاههای بزرگ دیگر اروپا مانند دانشگاه پاریس و آکسفورد و دانشگاههای شمال ایتالیا پخش می شد. ابن رشد یکی از فیلسوفان مشهور قرطبه در قرن دوازدهم بود که در آخرین سالهای عمرش به مخالفت با امیر اسپانیا پرداخت و تبعید شد، و در نتیجه، به پاریس رفت و در آنجا مستقر گشت.[[17] ]

چمبر، نویسنده و دانشمند انگلیسی، در کتاب فتوح العرب و کنوز الادب، که در باب تاریخ فتح اسپانیا و تمدن اسلامی آنجا نوشته است، چنان از تمدن و کشفیات و اختراعات و علوم و صنایع مسلمانان سخن گفته است که از هر جهت جالب است. اینک قسمتهایی از این کتاب:
عبدالرحمن (اول) که مردی با مروت و با انصاف و سلطانی با عدل و داد بود در اندک زمانی دولتش معمور و سلطنتش معروف سلاطین آن زمان گردید و همواره در پیشرفت و ترقی علوم و صنایع کوشش و جهد بلیغ می نمود.
از احکام او یکی این بود که ثلث خراج مملکت باید صرف داخله اسپانیا شود و از آن جمله به ساختن و پاکیزگی راههای شهر و بنای پلهای جدید و ساختن مساجد در هر جا همت می گماشت. مسجد معروف آنجا (مسجد قرطبه) که از جمله بناهای محکم روی زمین است از آثار اوست که چهارهزار و هفتصد چراغ شبها در آن می سوخته است.[ [18]]

مسلمانان فنون ادب و انسانیت را در اندک زمانی تحصیل نمودند. کلمات ارسطو و سایر حکمای یونانی را به زبان عربی ترجمه کردند و از اینجا می توان دریافت که بی شبهه ترقیات حالیه اروپا را مسلمانان باعث و بانی بوده اند. در علوم ریاضی و نجوم منتهای پیشرفت را داشتند و می توان گفت جبر و مقابله که امروز در دست داریم و از داشتنش فخرها می کنیم، به طور کلی از مسلمانان است.
علم شمی و داروسازی و بسیاری از داروها که امروز معمول و مستعمل است، از آن مسلمانان است که اغلب آن را حکمای مسلمانان به مریضان خود نسخه نوشته و می دادند. مسلمانان عرب در علم ادب متجاوز از یکصد هزار تألیف دارند. شعرا و نکته دانان و دانایان و تاریخ نویسان ایشان بی حساب بوده اند و علاوه بر این، کتابها در علوم مختلف تصنیف نموده اند. ( بحث اول و دوم  بخش96در همین اثررا نگاه  کنید) انصافا در اسپانیا در زمان تسلط مسلمانان تربیت و ترقی عالم انسانیت به منتها درجه ی کمال رسید. مسلمانان بغداد هم ترقیهای فوق العاده ای کردند. دکتر کرانتین می گوید: «در اسپانیا تعلیم و تدریس زبان عربی به حدی شیوع داشت و وفور مدارس به اندازه ای بود که به وصف نمی آید. شهرهای کاردوا، سویل، و گرانیدا هر یک از کثرت مدارس و کتابخانه ها از دیگری بهتر و معمورتر بود».
خلاصه دانایان رموز الهی در علم اخلاق و تاریخ نویسان و فیلسوفان و استادان عالی مرتبت در هر کدام از شهرهای مزبور مجمعی داشته و بخصوص شهر گرانیدا و همچنین شهرهای تولدو، ملاطا، مورشیا، والنسیا همه منظم و مملو از هرگونه علوم و صنایع و اهل معرفت بوده است. در شهرهای اسپانیا هفتاد کتابخانه معتبر برای استفاده عموم و هفده مدرسه بسیار عالی وجود داشته است. میدل دراف که یکی از تاریخ نویسان اروپاست یکایک اسامی مدارس و معلمان آنجا را شرح می دهد و تمام ایشان به زبان عربی درس می گفته اند. او می نویسد:
در مقابل مردم بی شعور روم و آلمان، اسپانیای اسلامی در آن زمان نقطه ی معروف و با تربیت و متمدن بود. تسلط مسلمانان در اسپانیا بی شک از اتفاقات غریبه ی اروپاست. چنانکه سیلی شد مملو از هرگونه علوم و تمدن که تمام اروپا را فرا گرفت و به آن سعادت جاودانی بخشید.
الحق قلم از بیان اینکه مسلمانان چه قدر آداب و رسوم انسانیت و سعادت زندگانی همراه خود آورده و داخل خاک ما کرده و تا چه درجه باعث ترقی و تربیت اروپاییان شدند عاجز است!
اگر این عده مسلمانان به سرداری طارق بن زیاد در سال ۷۱۱ میلادی در کنار جبل الطارق فرود نمی آمدند و از آنجا داخل خاک اروپا نمی شدند، معلوم می شد که ما اهالی اروپا چه زیانها می دیدیم و تا چه اندازه از ترقیهای حالیه دور می افتادیم. چنانکه علم نجوم را از مسلمانان آموختیم؛ جبر و مقابله ی معروف را از ایشان یافتیم؛ اختراعات جدید در علم، تعمیر شهرها و تأسیس پلیس برای حفاظت شهر و تشکیل کتابخانه های عمومی و وقفی را از آنها آموختیم.
بعضی گفته اند تلگراف و باروت را هم مسلمانان اختراع کرده اند. کاغذ سازی و ساعت و پرگار از مسلمان است. یک قسم چرم خوب را که امروز به چرم «مراکو» معروف است مسلمانان ساخته اند. همچنین شیوه شعر و شاعری که پیش از زمان عرب در اروپا وجود نداشت؛ و علاوه بر اینها غیرت و مردانگی و شجاعت به ما آموختند: اینها تمام از زحمات و اقدامات سودمند مسلمانان در ملک داری و رعیت پروری بوده و در اکمال این مقاصد حسنه اساس مدنیت معلوم می شود که بی نهایت کوشش داشته اند، چنانکه از آثار ایشان روشن و مبرهن و در خور هزار گونه تمجید و تحسین است. [[19]]

 

 

96-3-7. سقوط و زوال دولت اسلامی اندلس

تمدن عربی در اندلس تا سیصد سال رو به ترقی و تعالی بوده و بعد از اوضاع سیاسی آن روز به انحطاط و تنزل نهاد و جنگهای داخلی مسلمین به مسیحیانی که به حدود شمالی پناهنده شده بودند فرصت داد که به آنان حمله کنند. در سال ۱۰۸۵ میلادی برای مقابله با آلفونس ششم پادشاه قسطله(کاستیل) و لیون، اعراب از بربرهای مراکش استمداد جسته و آنها ابتدا به طور دوستانه آمدند، ولی در آخر دعوی تخت و تاج نموده بنای نزاع و جدال را گذاشتند. جنگهای داخلی این دو قوم با هم اندلس را به بیست حکومت کوچک تقسیم کرد و خاندانهای زیادی از بربرها مثل المرابطین و الموحدین و غیرها یکی بعد از دیگری حکومت نمودند. نفوذ بربرها در اعراب زیاد شد و تمدن آنها روزانه رو به تنزل رفت، نصارا از ضعف حکومت استفاده نموده و بر اقتدار خود افزودند و چندین حکومت کوچک مانند والنس، قسطله، مرسیه و غیره تشکیل دادند که هر یک متدرجا به دیگری مربوط شده و بالاخره پرتغال، آراغون (آراگون)، نواره و قسطله، چهار حکومت متحد، تأسیس گردید و در آخر قرن سیزدهم میلادی فقط غرناطه در دست اعراب باقی بود.
حکومت اعراب (مسلمانان) در اندلس مانند حکومت روم تقریبا هشتصد سال طول کشید و در انقراض آنها آنقدر که جنگهای داخلی عامل مؤثر بود حملات خارجی مؤثر نبود. آری حکومت و نفوذ سیاسی اعراب رو به ضعف گذاشت ولی حکومت تمدن آنها درجه ی اول را حائز بود.[[20]]

گوستاولوبون قلم را به حال غروب آفتاب تمدن اسلامی اسپانیا و سقوط شهر با عظمت قرطبه می گریاند و چنین می گوید:
دارالخلافه قرطبه در علوم و فنون و تجارت مرکز مهمی شمرده می شد که می توان گفت با بزرگ ترین پایتخت های امروزه ی اروپا همدوش بوده است. آری این شهر قدیم امروز هم بر پا می باشد لکن در حالتی که باید قبرستانش نامید.
فراموش نمی کنم هنگامی که به این ویرانه معظم که زمانی دارای یک میلیون نفوس بود وارد شدم، کوچه ها را طوری خلوت و خاموش دیدم که باید انسان چندین ساعت در آن کوچه ها گردش کند تا به یک نفر برخورد نماید که پای دیوار آهسته حرکت می نماید. از این حالت واقعا به درجه ای متأثر شدم که در تمام دوره ی زندگانی خیلی کم یاد دارم که چنین حال تأثری به من دست داده باشد!
شکی نیست که نصارا در قرطبه به جای هلال اسلامی موفق شدند بیرق و پرچم صلیب را برافرازند، لکن آن شهری که زیر سایه هلال بود معمورترین و قشنگ ترین شهرهای دنیا شمرده می شد، برخلاف صلیب مسیحی که حالیه برفراز خرابه های تمدن عظیم الشأنی سایه افکنده است که مسیحیان آن را بر باد داده و مع الاسف به جای آن نتوانستند تمدن جدیدی تأسیس نمایند. [[21]]
نهرو در فصل «قرطبه و غرناطه» پایان تمدن اسپانیا را بدین گونه توصیف می کند:
به این ترتیب نه فقط حکومت ساراسن ها (همان لفظ سارازین است که رنو در این کتاب به جای مسلمانان به کار برده و نهرو می گوید به معنی صحرانشینان است-م.) در اسپانیا پایان یافت، بلکه تمدن عربی هم به پایان عمر خود رسید. این تمدن در آسیا به طوری که خواهیم دید خیلی زودتر از این پایان یافته بود. تمدن عربی در بسیاری از کشورها و بسیاری از فرهنگها اثر گذاشت و خاطرات درخشانی از خود به جا نهاد
لین پول یکی از مورخان انگلیسی که درباره ی حکومت ساراسن ها در اسپانیا مطالب فراوانی نوشته است می گوید:
«
در مدت چند قرن اسپانیا مرکز تمدن و کانون علم و هنر و دانش و هر نوع جلوه و درخشش فرهنگی بود. هیچ کشوری دیگری در اروپا نتوانسته است وضعی مشابه دوران تسلط فرهنگی مورها (مسلمانان) در اسپانی داشته باشد. دوران کوتاه درخشش حکومت «فردیناند و ایزابلا» و امپراتوری شارلمانی نمی تواند با دوران ممتد اولویت و برتری مسلمانان برابری کنند. مورها [[22]] از اسپانیا رانده شدند، و پس از آن اسپانیای مسیحی مدت کوتاهی همچون ماه، با نوری که از خودش نبود درخشید و بعد به کلی تیره و تاریک شد و از آن پس هم اسپانیا در همان تاریکی با زحمت و دشواری و به آهستگی دست و پا می زند. خاطرات واقعی مسلمانان در بقایای ویران و دشتهای لم یزرع و بی حاصل دیده می شود. در همین جا بود که زمانی مسلمانان تاکستانهای سرسبز و درختهای پربار زیتون و کشتزارهای پهناور غلات را پرورانده بودند. در جایی که زمانی دانش و هوش رونق و جلوه ی فراوان داشت، اکنون مردمی جاهل و نادان دوران یک سکون و انحطاط ممتد را می گذرانند که در پایین ترین درجات ملل قرار دارند و شایسته ی این وضع ناگوار و تحقیر آمیز می باشد.»
آنگاه نهرو اضافه می کند:
در حدود چندین سال پیش در اسپانیا انقلابی آغاز گردید و پادشاه آن کشور برکنار شد. اکنون یک جمهوری در آن کشور بوجود آمده است شاید این جمهوری جوان(فاشیست فرانکو) اوضاع را بهتر کند و اسپانیای عقب مانده را دوباره در ردیف سایر کشورها قرار دهد.[ [23]] .

ویل دورانت در  کتاب  چهارم  عصر ایمان ، به تائید نهرو، از قول یک خاور شناس بزرگ مسیحی می آورد:«اسپانیا در همه تاریخ  خود  حکومت  عادل  ومهربان چون دوران فاتحان عرب  نداشته بود»؛مقری، در قبال این حوادث کمیاب هزار  ها شاهد    از عدالت  و بخشش و ملایمت  حاکمان اموی اسپانیا نقل میکند...حاکمان اموی در اداره امور  عامه  در دنیای مغرب آن  عصر توانایی  کافی داشتند؛  مقررات شان بر پایه  عقل و ترحم  بود و یک  هیئت قضایی منظم بر اجرای آن  نظارت  داشت .

حکومت اعراب  برای  کشاورزان اسپانیا دوران  نعمت و بزرگی زود  گذر بود .معادن  اسپانیامسلمانان را از طلا ، نقره، روی ، مس ، آهن، زاج  و  گوگرد ، و جیوه بی  نیاز کرد ؛ در سواحل  اندلس همه  جا از ساحل مرجان  استخراج میشد   .[[24]]که  این امور باعث شگوفایی و رفاه مردم میشد.

ولی  در  جنب  کشور  های اروپای  غربی  هسپانیا نتوانسته تا هنوز مشکلات سیاسی  و اقتصادی  خود را  حل نماید  مخصوصاً در دهه اول قرن بیست  ویک هنوز هم  هسپانیه  مشکلات  و بحران اقتصادی خود را دارد.

خاتمه جلد  ششم  (19جدی 1392/9جنوری 2014)

خاتمه جلد ششم از کتاب یادواره  های  تاریخی بنام  «باز شناسی  افغانستان».ختم این  مجلد  مصادف  است به  ختم تمدن  اسلامی در  قلمرو ایران، همان  ایرانی که  پرچم  های  بلند  آن  در بلخ  بامی شکوه  وبزرگواری و آزادگی مردمی را نشان  میداد که  خشت  های اول تمدن  آسیایی را در مشرق زمین گذاشتند و با حملات بی رحمانه  و صاعقه  مانند  چنگیز به سرنوشت شومی  کشیده شد که از تمام نشانه  های  تمدنی آن زمان  که در بالای  حصار دورادور بلخ  گُزین گزمه و ساخلو با  عرابه  های مخصوص در پهنای فراز این  دیواربخاطر حفاظت از شهر بلخ گردش  میکردند.این  دیواره ها یکجا با صد ها حصاردیگرمانند قلعه  فریدون  در سرزمین سیستان (فراه) قندز،ای خانم، قلعه  تخارستان در تالقان و صد  ها قلعه و  کاخ  و ایوان ، در شرق و غرب و شمال خراسان بزرگ که در حملات  این  مرد  وحشی واژگون ومردمان  آن یکسره نابود شدند وبا تاریخ  شکوهمند  خویش دفن  گردیدند که  حالا  در تمام  خراسان  کابل و هرات و فاریاب وبگرام و غور وقندهارو... بجز  حصار های  فرو افتیده گل ساخت و مخروبه  های در امتداد جاده ابریشم که زمانی بلخ را با غور وغزنه و سیستان و هرات  و ری و اصفهان وعراق وشام  و مدیترانه وصل  میکرد  چیزی باقی  نمانده  و  هر آنچه  هم  که باقی مانده  بود  دزدان و  غارت گران  از زمان نادرشاه،  همه را در محدوده جغرافیایی افغا نستان موجوده تا امروز کشیدند و به یغما بردند.

بعد  از  اینکه  نایره چنگیز فرو  خوابید مرد  دیگری  از همین تبار ،  از قوم چغتای در شهر سبز یا  کش  سر بر افراخت و تمام آن  چیز  هایی که باز مانده از دوره  چنگیزی  مرمت یافته بود با بقدرت رسیدن تیمورگورکان همه  چیز، یکی بعد دیگری لگدمال سم ستوران ویرانگراو شد د و در اولین حمله  اش بلخ را که قبل بر آن به  ویرانه  مبدل شده بود و وضع  خوبی نداشت با قلعه  هندوانش که  هنوز مردم  در آن زیست داشتند به روایت تاریخ نابود  گردانید.او تمام  آسیا رابه  تقریب  از اناتولی تا هندوستان و  از استیپ  های شمال (سایبیری) و رود والگا  تا مکران و سیستان وسند رابه  عنف کشود و بعد از وی  سی و دو  تن  از باز ماندگان و  نبیرگانش وجب بوجب  این  خاک  را بخاطر حفظ قدرت سوزاندند وعده ای از فرزندان  و نبیره گانش  مانند شاهرخ والغبیک دنباله  این  تمدن را از سر  گرفتند و شهر  هرات و سمرقند را از نو ساختند و سلطان  حسین  بایقرا در هرات و  در بلخ قدمهای  استواری گذاشت  ولی  افسوس  که  این  دولت  نیمه شبی  هم از  میان رفت و شیبانیان و بعداً صفویان قسمت  های متمدن  این سرزمین را یکبار  دیگر با جنگ نابود  کردند. خلافت  های  مسلمانان  در بغداد  و  در اندلس (اسپانیا) که  طویلترین دوره  های  ترقی و تمدن را در خود  پرورانده بودند یکسره  از بین  رفتند و همه  چیز به تاریخ  پیوست  ولی زندگی  در شاهرگهای  خراسانیان قطع  نشد که  میرویم  تا در مجلدات بعدی ، یادواره  ها را تا امروز برسانیم و  از دوستانی که  تا امروز  مشوق من بودند و  این آثار،رابا حوصله  مندی  در مطالعه ،تعقیب کردند از جانم درود  می فرستم.

 

 


 

[[1]  ] ترمانیتی عبدالسلام ،سال  تألیف 1913«رویداد  های  تاریخ  اسلام» ،ترجمه  گروهی  از  پژوهشگران به سر پرستی  واسعی علی رضا ،قم:نشر پژوهشگاه  علوم  اسلامی ، 1385،ص54

[2]   ویل دورانت، عصر ایمان ، کتاب چهارم ، تسلط  اسلام  در حوزه  مدیترانه ، فصل  سیزدهم ،بخش  سوم ص7و8 ؛رویداد  های  اسلام ،ص 536.

[3]   حلمی علی محمد نگاهی به تاریخ فتح اندلس (اسپانیا) توسط  مسلمانان ،نشر :پایگاه تخصصی انترنیتی نور ، ص13

[4]   ویل دورانت ،  کتاب  چهارم  عصر ایمان  ، ص9.

[5]   ویل دورانت ، پیشین،ص9

[6]   دکتر گوستاولوبون « تاریخ  اسلام  و  عرب» بر گردان محمد  تقی فخر داعی گیلانی، طهران :1318چاپخانه  علمی ،چاپ سوم ، ص 329.

[7]   گوستاولوبون، تاریخ  تمدن  اسلام  و عرب، پیشین، همانجا.

[8]   جرجی زیدان،تاریخ تمدن  اسلام  و  عرب، برگردان  علی  جواهر  کلام ، جلد  دوم ، طهران: چاپخانه سپهر دیماه 1363موسسه طباعتی امیر کبیر ،633.

[9]  خوانندگان می توانند تفصیل آن را در کتابهای تاریخ تمدن اسلام نوشته جرجی زیدان و تاریخ تمدن اسلام و عرب نوشته گوستاولوبون و تاریخ عرب نوشته فیلیپ حتی بیابند.

[10]   ویل دورانت ، پیشین ، ص10.

[11]   کزیمنس(Ximeenens) در زمان فردیناند و ایزابلا در طلیطله مقام اسقف اعظمی را دارا بود. این مرد نهایت درجه متعصب بود. چنانکه بعد از فتح غرناطه کتب مسلمین را طعمه حریق ساخت. ولادت او سال ۱۴۳۷ و وفاتش سال ۱۵۱۷ بوده است.

[12]   تمدن اسلام و عرب. پیشین ،ص ۳۴۳-۳۰۴٫.

[13]  تمدن اسلام و عرب. پیشین،ص ۳۴۵٫

[14]   تمدن اسلام و عرب.پیشین، ص ۳۵۰٫

[15]   گوستاولوبون تمدن اسلام و عرب.پیشین، ص ۳۴۶

[16]   گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب.پیشین ص ۳۸۷٫

[17]  جواهر لعل نهرو« نگاهی به تاریخ جهان» برگردان بفارسی  محمود تفضلی ،تهران: موسسه انتشارت امیر کبیر 1386، ج۱، ص ۳۷۹-۳۷۷٫

[18]   چمبر. فتوح العرب و کنوز الادب. ترجمه عبدالرحیم خان شیرازی، چاپ سنگی. بمبئی .۱۳۲۹ هجری ص

[19]   فتوح العرب. ص ۴۳-۲۱٫

[20]   گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب. پیشین۳۳۷-۳۳۵٫

[21]  گوستاولوبون تمدن اسلام و عرب.پیشین، ص ۳۴۳٫

[22]  نهرو جواهر لعل «نگاهی به تاریخ جهان» .برگردان به فارسی محمود  تفضلی، ج۱، موسسه انتشارات امیر کبیر، طهران:1386ص ۳۸۳-۳۸۲٫.

[23]  جواهر لعل نهرو ،نگاهی به تاریخ جهان. پیشین ،ج۱، ص ۳۸۴٫

[24]   ویل دورانت ، پیشین  ، 22-23.

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++

 

 

بخش نود و ششم

بحث دوم

نیروی در یایی  مسلمانان(3395-2)

29تا464هق

 

96-2-1.                 پس  از فتح شام :

سران  اسلام  پس  از فتح شام متوجه شدند که بدون  نیروی دریایی قادر به  دفاع  از  سواحل خود  نیستند؛  طولی  نکشید که  کشتی  های  جنگی شان  بر قبرس و رودیس استیلا یافتندو  نیروی  دریایی روم  شرق را شکست دادند (32،35هق/652و655م).پس از آن  کرس(194هق/809م) و ساردینی(195هق/810م) کِرِت (208هق/823م)، مالت(257هق870م) را  تصرف کردند.در( 212هق/827م) نزاع قدیم  بین  یونان و کارتاژ بین سیسیل تجدید شد ، واغالبة قیروان  ،پیاپی  برای فتح  جزیره  حمله بردند،  وغارتها  شد و خونها ریخت .گالرمو(سال 216هق831م)، مسینا(227هق/843م)، سیراکوز(265هق/878م)، و تاؤرمینا(290هق/902م) را به  قلمرو  خویش  در  آوردند.

وقتی  خلفای  فاطمی جانشین اغالبه شدند(297هق/909م) جزیره سیسیل نیز چون دیگر  متصرفات آنها به  به قلمرو  خلافت  فاطمی در  آمد . پس  از  انکه  پایتخت فاطمیان  به قاهره  انتقال یافت ،  حسین  کلبی ، که  از  جانب  ایشان  ولایت سیسیل داشت  ، خویشتن را امیر  آنجا نامید و تقریباً  استقلال یافت. که در تاریخ  بنام خاندان  کلبی نامیده  میشود ، که  در زمان  آن  تمدن سیسیل به اوج کمال رسید.[1]

96-2-2.                    مساجد  وساختماهای تمدنی در مغرب و شرق  نزدیک:

امرای خلفای  فاطمی قاهره  در فاس ،و قیروان معماری ، نقاشی، موسیقی و شعر و فلسفه  را به  گونه رقابتی در بین  هر دو شهر تشویق  کردند  که  در  نتیجه  آن دانش و فرهنگ  در  آن  دیار ترقی  داشته  چنانچه کتابخانه  های که اندک  مدتی است دانشمندان  مغرب زمین بدانجا راه  یافته  اند نهان  مانده است که باعث  شده  است  از  نسخه  های  خطی  ایکه در آن زمان در شمال افریقا بجاست پی  برند.بسیاری  از  آثار  هنری و معماری که  نشان عظمت  اسلام در سرزمین  های  غربی  بود از  اثر جنگها از بین رفته صرفاً  مسجد  جامع سیدی عقبةقیروان را که  در سال 50هق(670م)بنا  گردیده  است ، شاید  مسجدی باشد  که  ابن  بطوطه جهان گرد تنجه یی از آن  به:( رباط الفتح  مغرب) عنوان  بزرگترین مسجد جهان،بعد از مسجد  جامع  بلخ توصیف کرده  است  که یاد  آوری  آن  دور  از فایده  نخواهد بود.مسجد بلخ  را که در یورش  چنگیز به  بلخ کلاً معدوم گردیده :« زنی آباد کرده بود که شوهرش در زمان بنی  عباس  امیر آن شهر بود  و داوود بن علی  نام  داشت  و تفصیل قضیه  از این قرار بود که خلیفه زمان ، سر موضوعی بر مردم  بلخ  خشم  گرفت  و فرمان  داد تا  آن  مردم را  جریمه ای  هنگفت  بکنند ومأمور  خلیفه  چون به  شهر بلخ  رسید  زنان و کودکان شهر بلخ  مجتمع  گشته پیش زن امیر رفتند  و شکایت  کردند .  آن زن  جامه  خود را  که  مرصع به  گوهر  های  گرانبها  و قیمت  آن  از  جریمه  مقّرربیشتر  بود  نزد  مأمور خلیفه  فرستاد و گفت  که  این  جامه را  پیش  خلیفه ببر  که من  آنرا بملاحظه  ضعف  و بی نوائی  مردم  بلخ  بجای ایشان بخشیدم . چون خلیفه  از  این  داستان  مطلع شد  شرمنده  گشت  و گفت  چگونه بود  که زنی  از  خلیفه  کریمتر باشد  ومثال داد که  مردم بلخ را  از  جریمه  معاف دارند و جامه را بخود  آن  زن  باز  گردانید و خراج یکسال را نیز بمردم  بلخ  بخشید .

چون جامه را  پیش  آن  زن بردند  سؤال  کرد  که  آیا  چشم  خلیفه بر این  لباس  افتاده  است ؟ گفتند بلی، گفت  لباسی که  چشم  نا محرم  بر آن  افتاده  در بر نخواهم  کرد ، وفرمود  تا آنرا بفروشند  و از قیمت  آن  مسجد را با زاویه  و رباطی که رو بروی  آن  است  بسازند .  این  مسجد  را از سنگ  های  کذان(یک  نوع سنگ  نرمی  است) ساخته اند  و رباط مذکور تا کنون  هم  معموراست  میگویند بهای جامه  چندان بود  که  پس  از  این همه  خرچ  ها به اندازه ثلث  آن  زیادی  آمد  و آنرا زیر یکی  از ستونهای مسجد  دفن  کردند  تا اگر بعد  ها  نیاز به  مرمت  مسجد افتاد  از آن  استفاده  کنند ، و همین بود  که  چنگیز را واداشت  تا قریب  یک  سوم  مسجد را  ویران  کرد  و چون  چیزی بدستش  نرسید  از تخریب باقی  خود داری نمود .»[2]

مسجد قیروان  در سال50  هق/670م)بنا گردیده و  از آن  پس  هفت  بار تجدید بنا  شده  است  . قسمت  اعظم  بنای فعلی از سال (224 هق/838م)به  جاست .مناره  های بزرگ  چهار گوش  آن که قدیمترین  مناره  جهان  به شمار  است ، نمونه ای  از شیوه شامی  است  که همه مناره  های مغرب را به  آن سبک  ساخته اند.به برکت  این  مسجد ، قیروان [3] چهارمین شهر مقدس  اسلام و یکی از «چهار در بهشت» است ،  مسجد  های فاس  ، مراکش ،تونس وترابلس (لیبی)به شکوه   چندان  کم  از  آن  نیستند .

در قاهره  مساجد بزرگ فراوان بود ، وهنوز 300  مسجد قدیمی  در  این  شهر زیبا به  جاست  که  معروف  ترین  همه  مسجد  عمرو  بن  عاص  میباشد که  در سال (21هق/642م)بنیاد  گرفته  در قرن  دهم  تجدید بنا شده و  از ستونهای قدیمی  آن  چیزی بجا  نیست .مسجد ابن طولون در سال (265هق/878م)شکل قدیمی و  نقش  های خود را  حفظ  کرده  است .

مسجد جامع  الازهربوسیله  جوهر صقلی بنیاد  گرفت وی  یک  غلام  مسیحی زاده نو  مسلمان بود ، و سپاه فاطمیان بسرداری او  مصر را  کشود .قسمت  های  اصلی بنا برجای است  ؛در آنجا نیز طاقهایی ظربی  ای  است که بر 380 ستون  از سنگ  مرمر ، خاره  و سماق  استوار است.  مسجد الحاکم بامر الله نیز قسمت  اعظم  آن هنوز هم  استوار است .در تزهیب  این  مساجد  معمولاً  از  خطوط زیباکوب گچ بری شده  استفاده  شده  است این  مسجددارای نقوش  برجسته ونوشته  ها و معرقها ومحراب  های  مزین به عاج و مرمر و چوب داشته اند ، وبا قندیلهایی که اکنون  جزو  آثار  هنری موزه  هاست ، تزئین یافته . تنها مسجد ابن طولون 18000قندیل داشت که  غالب آن با شیشه  مینا کاری الوان ساخته شده.بود.   

تاریخ  نویسان  از قالی  ها، خیمه  های مخمل و  حریر واطلس دمشقی  حرف می زنند  خاصتاً  خیمه  ایکه  برای  یازوری ، وزیر مستنصر، مهیا کرده بودند که مصارف  آن بالغ بر 30،000دینار معادل (142،000دالر) رسید ؛که  با نقاشی  های بلندی نقش  شده بود که 150 صنعتگر مدت  9 سال بالای آن  کار  کرده  بودند.مقریزی گفته  است :«  در قرن  پانزدهم تاریخی، درباره نقاشی نوشته  است » .

 

96-2-3. کتابخانه ها

کتابخانه  خلفای  فاطمی صد  ها  کتاب مزین به  نقاشی ، از جمله 2،400جلد  قرآن  نوشته  داشت .

کتابخانه  خلیفه در قاهره، به دوره الحاکم بامرالله 100،000و به دوران  مستنصر 200،000 کتاب داشت . به  گفته  تاریخ  نویسان ، کتابها را به  محققان  خوش نام بلاعوض  عاریه  میدادند . به سال (379هق/988م)یعقوب بن قلیس وزیر خلیفه را وادار کرد تا خرج  تعلیم 35  شاگرد  را در جامع ازهر بپردازد و بدین سان قدیمی  ترین  دانشگاه  جهان در «ازهر» قاهره بوجود  آمد.وقتی  این  مدرسه  بزرگ شد و وسعت  گرفت  دانشجویان علم  از همه اقطار جهان رو سوی  آن  کردند.از همین سال  خلفا و  وزرا و مردم ثروتمند برای  تعلیم رایگان  طلابهزینه  تحصیلی  می  پرداختند تا به  دوران  حاضر که  تعداد دانشجویان به 10،000نفر وشمار  استادان  به 300 رسیده  است .علمای  معروف  از اقطار  جهان  به  دانشگاه  «ازهر»  می  آمدند تا دانشجویان  را نحو ،  علم  بلاغت ، ریاضیات،  عروض ، منطق ،اللهیات، حدیث،  تفسیر قرآن  وفقه آموزند.شاگردان  در برابر آموزشی که در دانشگاه  میکردند چیزی  نمی پرداختند.  واستادان  از شاگردان  دستمزد  نمی ستاندند .چون دانشگاه «ازهر» بکمک دولت  مصرو بخشش متملکان تکیه  داشت ، به  تدریج  کار  دین  سخت  گیر شد؛ علمای جامع  ازهر در انحطاط ادبیات و فلسفه  و  علوم  دوران فاطمیان مؤثربودند؛ بهمین  جهت  در دوران فاطمیان  در  مصر شاعر بزرگی بر نخاست.

حاکم در سال (395هق/1400م)در قاهره  دارالحکمة را بنا  نهادکه  هدف  اساسی آن  نشرتعلیمات  مذهب  شیعه  اسماعیلیه بود، ولی  هیئت  و  نجوم  نیزجزء برنامه  دروس بود.

96-2-4.   رصد  خانه  حاکم

حاکم رصد  خانه  ای  نیز پدید  آورد  که  علی  بن یونس (فوت-399هق/1009م) را که بزرگترین  منجم  عالم  اسلامی  است ، به  مال مدد داد، و او  پس  از هفده سال رصد یابی،زیچ کبیر  حاکمی راکه حرکت  کواکب و دوره  آنها را  نشان  میداد و  میل دایرة البروج را، تقدیم  اعتدالین ،  واختلاف  منظر  خورشید را با دقتی  بیشتر  از  پیش ثبت  کرده بود ،  بپا  استاده  کرد.

 

96-2-5. دانشوران در مصر:

1.ابن  هیثم

معروفترین  دانشور مصراسلامی که در نزد  اروپائیان به نام  الهازن معروف  است .وی در سال(354هق/965م)در بصره  تولد یافت و بزودی در هندسه و ریاضیات  شهره  شد .وی چون  همه متفکران قرون وسطی، به فرضیه  ارستوکه  پنداشت  همه ی  معارف  انسانی را بهم میتوان  پیوست  دلباخته بود و شرح  و  حواشی  بسیاری  بر مؤلفات  وی  نوشته بود  که  چیزی  از  آن  بجا  نیست .چیزی که  مایه  شهرت  وی در حال  حاضر شده  است کتاب المناظر اوست که در  علم  شناخت  نور (پرتوشناسی)بود.به احتمال  قوی ابن  هیثم بزرگترین  مؤلف سراسرقرون  وسطی  است .[4]

عبدالحسین  محتشمی پور در یک  مقاله  پژوهشی  که بتاریخ  26خرداد 1388هجری خورشیدی  در باشگاه اندیشه انتشار یافته  است که خلاصه  آن رامی  آوریم :

اِبْنِ هِیْثَم، ابوعلی حسن بن حسن بن هیثم بصری، مهندس بصری معروف به ابن هیثم که در غرب در آثار لاتینی سدههای میانه به آونتان یا آوناتهان و بیشتر به آلهازن شناخته میشود، از دانشمندان سرشناس جهان اسلام است.
ابن هیثم اصلاً از بصره (که در آن زمان تحت فرمانروایی دودمان آلبویه ایرانی عراق بوده که بنام  عراق  عجم یاد  میشد) برخاست. وی اهل خوزستان بود و در شهر وهیشتاردشیر (اهواز) اقامت داشت، او در علوم ریاضی، حساب و هندسه، مثلثات، جبر، الابصار و غیره، استادی ماهر و صاحب ابتکار بود. او بنا به  تقاضای  الحاکم بامر الله،  به  مصر رفت .

ابنهیثم، پس از اندک توقفی، خواست تا آنچه را دربارهی آب نیل اندیشیده بود به عمل درآورد. او مدتها در این اندیشه بود که اگر در ناحیهی آسوان سدی بسته شود، آب نیل تنظیم شود و از زیادی و کاستی باز ایستد. بدین تصور راه سرچشمهی نیل پیش گرفت. چون به آثار باستانی مصر، با آن همه عظمت و صنعت رسید، باخود اندیشید که اگر این کار شدنی بود معماران و مهندسانی آنچنان از انجام آن غفلت نمیکردند. بنابراین، در عزم او سستی پدید آمد و به قاهره بازگشت.

ابن هیثم به روزگاری برآمد که اوج شکوفایی علوم در تمدن اسلامی به شمار است. وی از میراث علمی عظیمی که از تمدنهای کهنتر به جهان اسلام راه یافته و به دست دانشمندان برجستهای شرح و بسط داده شده بود، بهرهها برد.
ابن هیثم در پژوهشهای خود دربارهِ حرکت اجرام سماوی و نیز در علم ایستشناختی (علم شتاب)به کشف اصلی در دینامیک نایل آمد که از آن به نام اصل جبر یا اصل لختی(اینرسی) یاد میشود و آن چنین است که اگر نقطهای مادی لخت باشد یعنی تحت تأثیر هیچ نیرویی واقع نشود، اگر ساکن است همواره ساکن میماند و اگر در حال حرکت است، حرکتش مستقیم الخط و یکنواخت خواهد بود. البته، در کشف این اصل ابنسینا نیز، که معاصر ابنهیثم بود، سهیم است، زیرا او نیز با برهانهای فلسفی صحت این عمل را مستدل کرده است.

نویسنده  این  مقاله تجربه  های فزیکی  ای  را از قول  ابن هیثم  آورده  است که  بخاطر طولانی شدن  از  آن صرف  نظر میکنیم وصرف به نظریه  موجی  انتشار  نور او  منباب  مثال  می  پردازیم(مولف).

نورچیست؟ موج است یا ذره؟این مشکل به عنوان مسئلهی پیچیدهای در قرون هفدهم و هجدهم مورد بحث دانشمندان برجستهی مغرب زمین بود. این دو چشمانداز همزمان در فیزیک کلاسیک ظاهر شدند و دوران سختی را سپری کردند. نیوتن که از نظریهی ذرهای نور دفاع میکرد، معتقد بود که اجسام درخشان چشمهای از ذرات نور هستند.
همزمان با او، هویگنس (Huygens) تابش نور را نتیجهی پخش موج در اثر پیرامون آنها میپنداشت. مناقشهها و مباحثی بین طرفداران این دو نظریه برای مدتی بیش از یکصد سال در گرفت. سرانجام در اوایل قرن نوزدهم نظریهی موجی نور با آزمایشها و تجربههای بسیار، که توسط یانگ (Young) و فرنل (Fresnel) انجام شد، تأیید گردید. نظریهی الکترومغناطیسی امواج نورانی، که به وسیلهی ماکسول (Maxwell) ارائه شد، خود شاهدی بر نظریهی موجی نور بود.

ولی هنوز پنجاه سال نگذشته بود که نظریهی ذرهای دیگر بار نیروی تازه گرفت.
زیرا پدیدهی فتوالکتریک (Photoelectric effect) که نظریهی موجی از تفسیر آن عاجز بود، به کمک نظریهی ذرهای به روش شگفتانگیزی تعبیر شد. به تدریج فیزیکدانها متقاعد شدند که برای نور مشابهتی بین انتشار به صورت امواج و انتقال به وسیلهی حرکت مشهود است که میتوان باکمک آن نور را به صورت دوگانگی موجی یا ذرهای تعبیر کرد.
هویگنس، برای اینکه ثابت کند که نور جسم نیست، به تشبیه نور به آتش پرداخته و از این تشابه و تطبیق برای ارائهی نظریهی خود استمداد جسته است و میگوید: « نور از جنس آتش است، چه در زندگی روزانه میبینیم که نور از آتش به وجود آمده و به آتش هم میتواند تبدیل شود، زیرا اگر نور را به آینهی مقعری بتابانیم در یک نقطه جمع شده، اجسام را میسوزاند: ابنهیثم همین مطلب را چند قرن قبل از هوینگس عنوان میکند و مینویسد نوری که از جسم نورانی خارج میشود، در ذات از جنس آتش است، زیرا اگر نور خورشید را به آینهی مقعری بتابانیم حرارت آن در یک نقطه جمع میشود و اگر در این نقطه جسم قابل احتراقی موجود باشد، آن را میسوزاند و نیز اگر نور آفتاب مدتی در هوا به جسم دیگری بتابد آن را گرم میکند» هویگنس در مورد انتشار نور میگوید: « آتش و شعله، که عامل تولید نور هستند، بدون شک دارای حرکتهای سریعی هستند، و این حرکتها در محیط مادی، که مجاور جسم نورانی قرار دارد، تأثیر کرده آن را به حرکت درمیآورد و این حرکت از جزوی به جزو دیگر مادهی موجود در فضا انتقال یافته و به این ترتیب نور انتشار پیدا میکند. بنابراین انتشار نور شبیه به انتشار صوت است، زیرا انتشار صوت نیز به واسطهی انتقال حرکت از جزوی به جزو دیگر هوا صورت میگیرد» ابنهیثم نظریهای مشابه با این نظریه برای انتشار نور پیشنهاد میدهد و چنین مینویسد: « طرز انتشار نور در محیط شفافی که مجاور با منبع نور میباشد اینطور است که نور از هر یکی از نقاط جسم نورانی بهطور خطوط مستقیم ولی در امتداد کروی منتشر میگردد، تا جایی که پایان یابد و دیگر قادر به انتشار نباشد و مقصود از امتداد این است که جزو مجاور منبع نور شبیه به خود جسم نورانی میشود و حکم منبع نور را پیدا کند و جزوی که بلافاصله پس از آن قرار گرفته شبیه به جزو اول میشود، به همین ترتیب این عمل ادامه دارد تا کمکم نور محو شود و یا به جسم کدری جذب گردد» اصل نظریه موجی نور بر مبنای همین گفتهی ابنهیثم قرار گرفته است، بدین معنی که هر جا منبع نور قرار گرفته باشد، اجزای مجاور آن شبیه به خود منبع نور میشود و آنها را میتوان به منزلهی یک منبع نور مستقل فرض کرد. هم چنین اجزایی که بلافاصله پس از آنها قرار گرفتهاند باز شبیه به اجزای پشین میشوند و به همین ترتیب هر نقطه از فضا را میتوان مرکز کرههایی تصور کرد، که اشعهی نورانی اشعهی این کرهها را تشکیل میدهند و همینطور هر جزوی جزو بعدی را در امتداد اشعهی کره تحت تأثیر قرار میدهد تا وقتی که نور محو شود، یا به جسم کدری جذب گردد.

نظر ابن هیثم در مورد انتشار نور در خط  مستقیم:

ابنهیثم به این اصل مهم نیز توجه میکند و چنین میگوید:« نور به خط مستقیم سیر میکند، به شرط این که محیط انتشار همه جا از حیث شفافیت متشابه باشد». وی حرکت نور را به خط مستقیم چنین تشریح میکند: « در خانه تاریکی که فضای آن را غبار و یا دود احاطه کرده است، هر گاه از روزنه در یا سوراخ نور به آنجا بتابد ملاحظه میشود که نور از آن سوراخ تا محلی که نور افتاده خط مستقیمالخط پیدا کرده است.»
ابنهیثم به همین بسنده نمیکند، بلکه به منظور تشخیص حرکت مستقیم نور به تجربهای میپردازد که مشابه آن چند قرن پس از وی توسط بازن (Basin) فیزیکدان فرانسوی انجام شد.
تقسیمبندی چیزها بر اساس توانایی انتقال نور

ابنهیثم چیزها را از نظر تأثیر نور به دو دسته شفاف و کدر تقسیم کرده است. چیزهای کدر، به چیزهایی گفته میشود که نور نمیتواند از آنها عبور کند مانند چوب و سنگ و غیره. چیزهای شفاف، به چیزهایی گفته میشود که نور از آنها به خوبی عبور میکند. مانند شیشه و هوا. وی چنین مینویسد: «اگر شخصی در محل تاریکی قرار گرفته و در مقابل او چیز نورانی وجود داشته باشد، چشم در صورتی میتواند آن چیز را مشاهده کند که جسم کدری بین آن چیز و چشم قرار نگرفته باشد. در غیر این صورت، اگر چیز کدری در این فاصله باشد، چشم چیز نورانی را نخواهد دید.» در جای دیگر مینویسد: «هوا چیزی است شفاف، اگر نور خورشید بر آن بتابد به واسطه شفافیتی که دارد، نور از آن عبور میکند».

تعبیر میکانیکی  انعکاس  نور:

ابنهیثم در تعبیر مکانیکی انعکاس نور چنین نوشته است: « همانطور که چیزهای طبیعی، اگر از محل مرتفعی ساقط شوند و هنگام سقوط به زمین سختی برخورد کنند بیدرنگ برمیگردند، یا اگر جسمی را پرتاب کنیم و این جسم به دیوار تصادم کند، بیدرنگ برمیگردد، به همین ترتیب نور، وقتی به اجسام صیقلی بتابد، منعکس میشود».

ابنهیثم به این توضیح مختصر اکتفا نمیکند، بلکه مطلب را با موشکافی مطالعه میکند و موارد و شرایط مختلف را متذکر میشود. برای مثال، میگوید«همانطور که اگر زمین از خاک نرم پوشیده باشد، و چیزی را از محل بلندی ساقط کنیم، هنگام برخورد با زمین برنمیگردد و روی خاک باقی میماند، به همین ترتیب نور نیز، وقتی که به چیز غیرصیقلی رسید، منعکس نمیشود و همچنین هر گاه چیز ساقط به چیزهایی مانند گچ و چوب که تا اندازهای صلابت دارند برخورد کند، مقداری منعکس میشود، اما نه به آن اندازه که به چیز خیلی سختی مثل آهن تصادم کند، برای نور نیز همین وضعیت صادق است و چیزهایی که نیمه صیقلی هستند تا اندازهای نور را منعکس میکنند»

 

علت انکسار نور:

ابنهیثم برای این که علت انکسار یعنی تغییر امتداد شعاع نورانی را بیان کند به مقایسهی مکانیکی یعنی گلولهای که به سطح منکسر کننده پرتاب شود متوسل میگردد. که همین مقایسه و تغییر مکانیکی انکسار نور امروزه به نام دکارت معروف است. ابنهیثم برای اندازه گرفتن زاویهی انکسار، با قرار دادن استوانهی مدرجی در آب، تجربههای دقیقی انجام داده است. با آن که از تابع جیبی آگاه بود، چنان ترجیح میداد که با وتر کار کند. به عبارت دیگر، به احتمال قوی وی قانون سنل (Snell) را در مورد زاویههای کوچک، که در آنها خود زاویه را میتوان به جای جیب آن قرار داد، کشف کرده بوده است. ابنهیثم همچنین رابطهی بین سرعت نور با غلظت اپتیکی محیط منطبق، متشکل از قشرهای مختلفی به چگالی مختلف را به دست آورده و اظهار میکند: «سرعت نور در محیطهای مختلف به نسبت عکس غلظت نوری آنهاست»
بنابراین، سرعت بستگی به نسبت غلظت های نوری در محیط دارد. این نظریه به قانون شکست سنلیوس منتهی میشود. فرما (P.Fermat) ریاضیدان و فیزیکدان فرانسوی است که به بررسی سرعت نور در حالت شکست پرداخته است. هر چند که نور با سرعت ثابت منتشر می‌‌شود: با اختیار کوتاهترین راه، سریعترین راه را نیز برمیگزیند. در صورتی که سرعت به محیط عبور بستگی داشته باشد، کوهتاترین راه همیشه سریعترین نیست. فرما با آزمایشهای خود اصلی به دست آورد که امروزه به صورت زیر در کتابهای فیزیک آمده است:

ابن هیثم در حال آزمایش انکسار نور
نیوتن برای تفسیر و توجیه انکسار نور استدلالی میآورد که اساس آن متکی بر این فرض است که میگوید شعاع نور، وقتی از هوا داخل آن میشود، میتوان حرکت آن را در حقیقت مرکب از دو حرکت دانست: یک حرکت به طور عمود بر سطح آب و دیگری در امتداد افقی و مماس با سطح آب و شعاع انکسار نتیجهی این دو حرکت است.
این نظریه اساس نظریهی ماکسول است که نور را دو حامل عمود بر هم میداند. ولی این نظریه با تمام دقتی که دارد از نظر ابنهیثم پوشیده نبوده است و ابنهیثم قرنها پیش از نیوتن مستطیل سرعتها را بر سطح منکسر کننده تطبیق داده و دربارهی آن چنین نوشته است: « هر گاه نور به طور مایل از محیطی داخل محیط شفاف دیگری شود، میتوان حرکت آن مرکب از دو حرکت دانست، یک حرکت در جهت عمود نافذ و حرکت دیگر در جهتی که عمود است بر عمود اول از مبداء نفوذ».
سرعت نور :
دربارهی سرعت انتشار نور، فلاسفه تا دههی دوم قرن هفدهم که نخستین اندازهگیری سرعت نور در آن زمان به عمل آمد، مباحثههایی داشتند. از قبیل آن که آیا سرعت نور زیاد ولی محدود است یا این که انتشار نور به صورت اثر آنی (Action a Distance) است.
ابن سینا حدوث نور را آنی میداند و به عقیدهی او همین که مرئی روشن با چشم روبهرو شد، آناً استحالهای در آن یافت میشود که عبارت از روشنایی است، ولی ابنهیثم برای نور حرکتی قائل است، برای مثال در کتابی چنین مینویسد: «نور در اجسام شفاف حرکتی در نهایت سرعت نفوذ میکند، به سمتی که این حرکت بر حس مخفی میماند»

پدیده بینایی در  چشم: 

ولی ابنهیثم، مانند ابنسینا و ابوریحان بیرونی، بر این عقیده بود که در عمل دیدن، نور از جسم به چشم میرسد. به علاوه به تحلیل نقش چشم هم چون یک عدسی پرداخته و کوشیده است تا با ترکیب دانش پزشکی و دانش فیزیکی خویش، نشان دهد که عمل دیدن چگونه صورتپذیر می‌‌شود. ابنهیثم از تلفیق و تطابق نظریههای پزشکی جالینوس و تحقیق فیزیولوژی خود درباهی چشم، به طرح (Scheme) ساختمان چشم با در نظر گرفتن لایههای مختلف تشکیل دهنده آن بر اساس ملاحظههای هندسی میپردازد. شکل زیر برش عرضی چشم را در طرحریزی ابنهیثم نشان میهد.
ابنهیثم ضمن بحث در چگونگی دید چشم تحقیق جالبی در موضوع ادراک دارد. وی ادراک را یک حالت مرکب نفسانی میداند که از احساس شیء در خارج شروع میشود. شیء محسوس بعد از ورود در دماغ با صورتی مقایسه و یا بر آن منطبق میگردد که بر اثر تکرار و تمادی احساسات سابقی در حافظه ایجاد شده است. بعد از این دو مقدمه مرحلة حکم فرا میرسد. عمل ادراک در نفس به سرعت حاصل میشود و چون متشابعاً صورت میپذیرد شکل عادت میگیرد و بر سرعت آن افزوده می‌‌شود تا به جایی که حتی تصور استغراق زمان نمیرود و حال آن که هم احساس و هم انتقال آن به وسیلة اعصاب محتاج زمان است. چنان که دیدهایم در ادراک دو مرحله وجود دارد یعنی، مرحلة مقایسه و حکم در عمل نفسانی و احساس عمل جسمانی است.
هر احساس نوعی از انفعال و قسمی از الم است و این الم هنگامی دریافته میِشود که احساس شدید باشد، مانند احساس نور تند وگرنه در زمرة مسائل عادی است».

رنگ اجسام :
ابنهیثم مانند ابنسینا بر این عقیده بود که نور و رنگ در حقیقت مجزا از هم میباشند و با تابش نور، رنگ، که بالقوه در اجسام موجود است، بالفعل میشود. در جدا بودن رنگ از نور بین حکمای اسلامی اختلافی نیست، جز آن که برخی از علما مانند فخر رازی در مباحث المشرقیه و خواجه نصیرالدین توسی در تجرید الکلام نور را شرط رؤیت دانستهاند و رنگ را موجودی در خارج بالفعل، یعنی همانطور که اشیاء موجود در اتاقی تاریک دیده میشود، رنگها نیز چنین حکمی را دارند و بدون نور دیده نخواهند شد.
ابنهیثم برای رنگ نیز، همانند نور، حرکت قایل است و در اینباره چنین مینویسد: «رنگ همواره با نور در حرکت است و با آن ممزوج، و با آزمایشهایی که در همهی رنگها به عمل آمد مسلم گردید که در این خاصیت از خواص طبیعی رنگهاست. هر گاه رنگ ضعیفی را که با نور حرکت کند چشم نبیند، برای آن است که حس نتوانسته آن را درک کند.»
دربارهی خواص رنگها، ابنهیثم احکامی ارائه داده است که امروزه این احکام را به لئوناردداوینچی (Leonardo da Vinci) نقاش ایتالیایی نسبت میدهند از جمله احکام زیر:
1. در فواصل دور اشیایی که رنگ تند دارند مدتی میباشند، در حالی که آنها که خاکستری هستند دیده نمیشوند.
2. اشیایی که دارای رنگ تند هستند، در نور ضعیف، خاکستری و در نور قوی درخشان و براق دیده میشوند.
3.هر گاه جسمی که رنگ تند دارد، در نور خورشید قرار گیرد و جسم سفیدی که در تاریکی یا نور ضعیف واقع است به آن نزدیک کنیم، رنگ اولی به دومی ظاهر میگردد.

توجیه رنگینکمان از نظر ابنهیثم و تأثیر آن در علمای دیگر :
ابنهیثم به رنگین کمان نیز توجه زیادی مبذول داشته و با آن که انکسار نور را در مورد آن تطبیق نکرده، از راه انعکاس بسیار بهتر از بطلیموس به توجیه‌‌ آن پرداخته است.
پژوهشهای اولیه او بر روی کجراهی رنگی (Chromatic aberration) با استفاده از ظرف شیشهای کروی مجوف پر از آب الهامبخش علمایی چون قطبالدین شیرازی و کمالالدین فارسی در مطالعهی رنگین کمان گردید.
قطبالدین شیرازی رنگین کمان نخستین را به شکل دو شکست و یک بازتاب داخلی و کمان دوم را با دو شکست و دو بازتاب نور توضیح داد.
کمالالدین فارسی این توضیح را با انجام دادن یک پژوهش تجربی محتاطانه روی مسیر پرتوهای نور از یک منفذ کوچک، وقتی که کرهای از آب به تقلید از یک قطره باران بزرگ شده در راه آن قرار گیرد، ثابت کرد. وی با به کار بردن یک پردهی کدر توانست نور را قطع کند و به این ترتیب پی برد که برای پرتوها آنگاه که هر یک از دو نیمهی کره به نوبت در مسیر واقع شوند چه اتفاقی روی میدهد. کمالالدین رنگین کمان را آبی، سبز، زرد، قرمز، سیاه و سفید میدانست که نتیجهی اختلافاتی در شدت پرتوها میباشد، و این نیز به نوبهی خود معلول مسیرهای نوری مختلف است.
تأثیر نظریة ابنهیثم دربارهی رنگینکمان را میتوان حتی در پژوهشهای دیتریش و فرایبرگ   (Dietrich of Freiberg) مشاهده کرد.
نمودهای جوی :
زمینه دیگری از نور شناخت که ابنهیثم کشفهای مهمی که در آن کرده بود، نمودهای جوی است. وی اندازهی انکسار جوی را با اندازهگیری فاصلهی کوکبی تا قطب در هنگام طلوع آن از افق، و اندازهگیری همین فاصله در آن هنگام که به سمتالرأس میرسد، معین کرده بود.
نمودهای شفق و فلق و تغییرهای ظاهری در بزرگی ماه و خورشید در افق نیز مورد توجه او بوده است و به پرسشهایی از این مورد با تجزیه و تحلیل دقیقی پاسخ گفته است. ثابت کرده است که هنگامی که خورشید به زیر افق برسد، شفق پایان میپذیرد. در مورد هالهای که پیرامون خورشید و یا ماه دیده میشود، به ذکر توضیحی علمی پرداخته و اظهار میکند که این اوضاع ناشی از انکسار نور است. بدین معنی که در مواقعی که در هوا بلورهای شفاف کوچکی از برف یا یخ باشد، نوری که از ماه یا خورشید سرچشمه میگیرد در این بلورهای کوچک شکسته و از مسیر اصلی خود منحرف می‌‌شود. در نتیجه، نوری که به ما میرسد نور منکسر شده از نقاط پیرامون ماه یا خورشید است که به صورت هاله ای دیده میشود. این نظریه قابل مقایسه با نظریههای نیوتن، توماس یانگ، در این باره است.
هم چنین ابن هیثم توانست ضخامت جو کره ی زمین را که پانزده کیلومتر است، محاسبه کند. او به وسیله ی مقایسه ی شکست نور خورشید در هوا به این حقیقت دست یافت. خود وی در این باره می گوید: « اگر شناخت من در شکست نور در یک لوله ی هوا صحیح باشد، در جو نیز صحیح خواهد بود، زیرا ثبوت در صورتی که موضوع واحد باشد جزء خصایص علم در هر زمان و مکان است.»
نتیجه گیری  شخصیت  علمی ابن الهیثم
:
شرح اصول تاریکخانه و اختراع ذرهبین از کارهای برجستهٔ این دانشمند مسلمان است. به دید برخی پژوهشگران او نخستین دانشمند جهان است که سرعت صوت را محاسبه کردهاست. او با معیارهای متعارف اندازهگیری در زمان خود، که واحد زرع بود، سرعت نور را محاسبه کرد و دور کره زمین را اندازه گرفت. وی نخستین کسی است که به بررسی خواص نور پرداخت.
کتابهای او در هندسه، حساب، به ویژه کتاب علم البصار در پرتوشناسی، شهرت جهانی دارند. این کتاب در سدههای میانه اروپا، به لاتین برگردانده شد.
ابن هیثم رسالهای در نور نوشت و ذره بین را کشف کرد. به نسبت زاویه تابش و زاویه انکسار پی برد و اصول تاریکخانه را شرح داد و در مورد قسمتهای مختلف چشم بحث کرد. رسالهٔ نور ابن هیثم نفوذ زیادی در اروپا گذاشت. کارهای وی توسط کمال الدین فارسی پیگیری شد.
بالغ بر بیست اثر بازمانده ابن هیثم ویژه مسائل نجومی است. شهرت ابن هیثم در نجوم بیشتر به سبب تالیف رسالهای است به نام مقاله فی هیئته العالم. ظاهراً این رساله از آثار جوانی او است، زیرا در آن از «پرتوی که از چشم خارج میشود» سخن گفتهاست و ماه را جسمی صیقلی توصیف کرده که نور خورشید را «باز میتاباند» این دو نظر را وی در المناظر و مقاله فی ضوء القمر رد کردهاست این رساله تنها نوشته نجومی ابن هیثم است که در قرون وسطی به غرب راه یافتهاست. آبراهام هبرایوس آن را به سفارش آلفونسوی دهم، شاه کاستیل (وفات: ۱۲۸۴ میلادی) به اسپانیایی ترجمه کرد و این ترجمه را مترجم ناشناسی (تحت عنوان کتاب جهان و آسمان) به لاتینی در آورد. در این رساله ابن هیثم ثابت میکند که اگر ماه مانند آینهای رفتار کند لازم میآید که سطحی از ماه که نور خورشید را به زمین باز میتابد کوچکتر از سطحی باشد که ما مشاهده میکنیم، پس نتیجه میگیرد که ماه نور عرضی خود را در درایت مانند اجسام منیر، یعنی از همه سطح خود و در همه جهات، گسیل میدارد، این نظر با استفاده از یک ذاتالثقبتین نجومی ثابت میشود.
سالها قبل از اینکه عکاسی اختراع شود اساس کار دوربین عکاسی وجود داشت. ابن هیثم در قرن پنجم هجری / یازدم میلادی وسیلهای را به نام جعبه تاریک (camera obscure)را برای مطالعهٔ خورشیدگرفتگی به کار برده بود.این وسیله، طی جنگهای صلیبی به اروپا راه یافت.اتاقک تاریک، عبارت بود از جعبه یا اتاقکی که فقط بر روی یکی از سطوح آن روزنهای ریز، وجود داشت. عبور نور از این روزنه باعث میشد که تصویری نسبتاً واضح اما به صورت وارونه در سطح مقابل آن تشکیل شود.
این وسیله به شدت مورد توجه نقاشان قرار گرفت و تمامی نقاشان بخصوص نقاشان ایتالیایی قرن شانزدهم از آن برای طراحی دقیق منظرهها و ملاحضه دورنمایی صحیح استفاده میکردند، به این ترتیب که کاغذی را بر روی سطح مقابل روزنه قرار میدادند و تصویر شکل گرفته را ترسیم میکردند. این تصاویر بسیار واقعی و از ژرفانمایی (پرسپکتیو) صحیحی برخوردار بود.
ابنهیثم یک تصویر را هم فرافکن (projection) کرده است. وی دستگاهی ساخته بود که تصویر را بازمیتاباندهاست بدین گونه نخستین سنگ بنای سینما گزاشته شد. حقیقت داشتن این سخن بعید نیست: ابنهیثم اولین دانشمند جهان است که سرعت صوت را محاسبه کرده است. او با معیارهای متعارف اندازهگیری در زمان خودش، که واحد زرع بود، سرعت نور را محاسبه کرد و دور کرهٔ زمین را اندازه گرفت.وی نخستین کسی است که به بررسی خواص نور پرداخت.

جایگاه ابن هیثم در تاریخ علم:
خاورشناسان اروپایی به پژوهشهای گستردهای دربارۀ آثار ابن هیثم پرداخته و با ابراز شگفتی بسیار تواناییهای این دانشمند نوآور را تحسین کرده و مقام او را در تاریخ علم بسیار والا شمردهاند. تا پایان سدۀ 19م وی بیشتر به دلیل آثارش در نورشناسی مورد ستایش قرار میگرفت، اما وقتی کسانی چون ویدمان، زوتر، شوی، شرام و نیز مصطفی نظیف بک به بررسی و معرفی مفصلتر آثار او پرداختند، آشکار شد که ابتکار حل شماری از مسائل دشوار ریاضیات نیز از آن اوست.

آثار و تألیفات ابن الهیثم:
اگرچه ابن هیثم از دانشمندان کثیرالتألیف به شمار است، ولی حجم بسیاری از آثار او در فنون مختلف از چند برگ تجاوز نمیکند. او در نخستین مرحلۀ تألیف، آثار متقدمان را شرح یا تلخیص میکرد. گاه نیز به رد آراء یکی و دفاع از دیگری میپرداخت، مانند رساله فی بطلان مایراه المتکلمون من أن اللـه لم یزل غیرفاعل ثم فعل و الرد علی یحیی النحوی مانقضه علی ارسطو طالیس و غیره من اقوالهم فی السماء و العالم. برخی دیگر از آثار او مانند استخراج سمت القبله و استخراج مابین بلدین فی البعد بجهه الامور الهندسیه منطبق با نیازهای علمی جامعه است، اما مهمترین و برجستهترین آثار خود مانند المناظر را در سومین دورۀ زندگی پس از مرگ الحاکم فاطمی و اشتغال مجدد به تدریس و تصنیف نوشته است.
ابن هیثم در رسالۀ علوم الاوائل، آثار خود را تا 417ق، 70 رساله بر شمرده (25 اثر در ریاضیات، 44 اثر در طبیعیات و اللهیات و یک اثر در علوم اوائل) و گویا اینها بجز رسائلی بوده که مردم اهواز و بصره از او در دست داشتند. در جمادیالآخر 419ق او خود در دنبال آثار پیشین در همان کتاب، نام 21 اثر دیگر او را تا آخر 429ق/1038م گرد آورده و همۀ این 92 اثر را تقریباً به ترتیب زمانی مرتب کرده است. بعضی از مقالات و رسایل ابن هیثم از یک سده پیش به این طرف توسط محققان مسلمان و اروپایی تجزیه و تحلیل و ترجمه و منتشر شده است.
چند اثر از مهمترین آثار او از این قرار است:
1.
آله لفحص الضوء و انکساره.
2.
استخراج ارتفاع القطب علی غایه التحقیق.
3.
استخراج اعمده الجبال
4.
استخراج سمت القبله فی جمیع المسکونه بجداول و صفتها و لم اورد البرهان علی ذلک
5.
مقاله مختصره فی الاشکال الهلالیه و مقاله مستثصاه فی الاشکال الهلالیه
6.
اضواء الکواکب
7.
برکار الدوائر العظام یا استعمال برجل (پرگار) لرسم الدوائر العظام
8.
تربیع الدائره
9.
حرکه القمر
10.
حل شکوک حرکه الالتفاف. ابن هیثم این رساله را در جواب ایرادهایی نوشت که به رسالۀ او موسوم به حرکه الالتفاف وارد کردند (از خود رسالۀ مذکور هیچ نشانی در دست نیست
11.
رساله فی صوره الکسوف. مقدمۀ این رساله را ویدمان به آلمانی ترجمه کرده و روشن ساخته است که نخستین کاربرد تاریکخانه در تاریخ نورشناسی از سوی ابن هیثم صورت گرفته است.
12.
رساله فی مساحه المجسم المکافی، که یکی از مهمترین آثار ریاضی اسلامی است.
13.
الضوء
14.
ضوء القمر، ابن رضوان پزشک مشهور مصری در 422ق آن را برای خود استنساخ کرد و از اینجا پیداست که در ایام خود مؤلف این اثر شهرتی یافته بوده است.
15.
المرایا المحرقه بالدوائر
16.
المرایا المحرقه بالقطوع
17.
المناظر، معروفترین کتاب ابن هیثم شامل 7 مقاله است. نسخههای متعددی از آن در کتابخانهها موجود است. ترجمۀ لاتینی این کتاب در قرون وسطی، تأثیر عمیقی در دانش غربی نهاد و پیشرفت عظیمی را در روش تجربی به بار آورد. این کتاب توسط کمالالدین فارسی با عنوان تنقیح المناظر لذوی الابصار و البصائر نقد و تهذیب شده در حیدرآباد (1347-1348ق) در 2 مجلد به چاپ رسیده است.
18.
الشکوک علی بطلمیوس. در این اثر ابن هیثم 3 کتاب بطلمیوس یعنی المجسطی، الاقصاص و المناظر را مورد ارزیابی و نقد قرار داده است. وی به رغم اعتراف به مقام علمی «مردی که به فضلیت مشهور و در ریاضیات متبحر است»، تصریح میکند که «در کتابهای وی مواضع شبههناک و الفاظ نادرست و معانی متناقض یافته است، گرچه این موارد در قیاس با معانی درست کتابهای وی اندک است»
19.
مقاله فی هیئه العالم. ابن هیثم خود این اثر را در شمار مؤلفات طبیعی ـ الهی خویش نهاده است. دو ترجمۀ عبری از این مقاله در دست است و 3 ترجمۀ لاتین آن نیز شناخته شده است که یکی از آنها از یک ترجمۀ اسپانیایی که اکنون در دست نیست، برگردانده شده است. در سدۀ 6ق نیز محمد بن احمد خَرَقی شرحی به زبان عربی بر آن نوشت. در نیمۀ دوم سدۀ 8ق/14م میرسید شریف جرجانی آن را به فارسی ترجمه و شرح کرد.
به گفتۀ شتاین شنایدر، ابن هیثم رسالهای نیز در فضیلت مطلق دانش داشته و آنچه ابن ابی اصیبعه دربارۀ او و تألیفاتش آورده، از همین رساله نقل شده است، اما شواهد صحت این استنباط را نفی میکند.

ویل دورانت  می آورد : « به احتمال قوی اگر  ابن الهیثم نبود، راجر بیکن  بوجود  نمی  آمد .خود بیکن  در  کتاب  اکبر ، در قسمتی که  مربوط به  چرتو شناختی  است ، در هر  مرحله  از  ابن  االهیثم سخن  میگوید ،  یا  چیزی  از او  نقل  میکند .تقریباً  همه  جلد ششم  این  کتاب  بر اساس  تحقیقات این دانشمند طبیعی داد اهل قاهره  تنظیم یافته  است.تا دوران کپلر ولئوناردو، مطالعات  اروچاییدر باره  نور بر اساس حقیقت  ابن  الهیثم  میباشد و»[5]

چنین  نتیجه  بدست  می  آید  که اگر دانشمندان  عهود اسلامی  ظهور نمیکردند  بدون شک  اروپا  از دوره تاریک قرون وسطی درگردابی  که  در  حالت  غرق شدن  دست  و پا  میزدند به  عصر دانش و خرد  نمی  رسیدند.

نرمش  مسلمانان  و مسامحه  شان  در برابر  اشخاسی که  تازه  اسلام را قبول  میکردند  در سر تاسر وسعت  جغرافیای  اسلام باعث آن شد،  تا صدها هزار نفر مسلمان  شوند  مخصوصاً  ساکنین  شمال  افریقا که از دولت  های اروپایی جنوبی (رومی ها و یونانی ها ) ،  همیشه در رنج بودند، رهایی  یافتند  و  یکی  دیگر  از  صفات  خوبی که  مسلمین  به غیر مسلمانان ابراز داشتند گرفتن  جزیه  و بایگانی ای بود که  در ازای آن سرو مال و جان  شان  حفظ  میگردید  واگر  اسلام را می پذیرفتند  بداخل دایره امت  اسلامی  از جزیه و دیگر عوارض  معاف بودند.




 


 

[1]   ویل دورانت ، عصر  ایمان ، کتاب  چهارم،فصل  سیردهم،  اسلام  در  مغرب، ص10.

[2]   سفرنامه  این  بطوطه، مراکشی ، طنجه ای(1325-1354م) ، (رحله) که توسط پروفیسور گیپ  در 1928 به زبان انگلیسی  ترچمه کانل  آن تدویش شده بود به  این  ترتیب  جلد اول  آن را 1958 و  جلد دوم را  در سنه 1961، جلد سوم  در سال 1971 در سلسله  انتشارات انجمن   "هاکولویت به چاپ  رسید  ,ترجمه  سفرنامه  ابن  بطوطه برگردان بفارسی  دکتور محمد  علی موحد  ، چاپ  پنجم،ایران: 1370.چاپ  گوته ، جلد اول ، بخش 16- ص461. 

[3]   قیروان بمعنی از  مشرق تا مغرب , سعدی گوید :شاهی که  عرض  لشکرش  منصور اگر دهد-از قیروان سپاه  کشد تا به  قیروان .فرهنگ عمید.

[4]   ویل دورانت   عصر ایمان ،  کتاب چهارم؛ص6و7.

[5]   ویل دورانت ،عصر ایمان ، کتاب  چهارم ،  پیشین ، صص6-7.

 

 

´++++++++++++++++++++++++++++++++

 

بخش  نود وششم

بحث اول

سیرتمدنی  مسلمین  در  غرب- حل معمای آتش سوزی  کتابخانه اسکندریه-سرگذشت علم در کشور  های اسلامی دانشمندان وآثار

شاید در  عصر موجوده که بیروبار تمدنی چشم اکثررجال متمدن را بامال اندوزی ورسیدن به سرمنزل کاپیتالزم و اندوختن سرمایه  کور کرده باشد  تهمت  های هم در مورد تعصبات و دوری  مسلمانان  از علوم را به  هزاران گونه توجیه  نمایند؛ در این بخش  میکوشیم مباحث تمدنی را که در پرکار  اسلام مجسم بوده  است را بخاطر روشن شدن   کوری ذهن آنهایی که  هر چیز را نگاه مادی میدهند بیاورم و علل  پسمانی   مسلمانان را نیزبه گواهی تاریخ روش سازم

و

سیر مسلمین در مغرب (از21-479هق/461-1086م)

خاور  نزدیک قسمتی  از قلمرو  اسلام بود. مصردر عصر اسلامی  شکوه  دوران فراعنه راتجدیدکرد. تونس و مراکش ، به  پیشوایی  اعراب ، حکومت  منظم  حیات  پیشین را باز یافتند .شهر  های قیروان و پالر مو و فاس تا مدتی  رونق  گرفتند و  اسپانیا (اندلس)  در دوران  اسلامی  یکی  از اوجهای تاریخ  تمدن (اسلام) بود .

96-1. کتابخانه اسکندریه چه وقت و  توسط کیها سوختانده شد؟

در همان  اثنا که  خالد بن  ولید وفاتحان  دیگر  دیار شرق را به طاعت  می آوردند ،  عمرو بن  عاص  تقریباً  هفت سال  پس  از  وفات  پیامبر (اسلام)از  غزوه فلسطین به مصر حمله برد و پلوزیوم و ممفیس را تصرف کرد .ابن عبری (624-685هق/1226-1286م)یک  مسیحی  یهودی نژاد از مردم  مشرق  (شام)، که بنام  ابوالفرج یک تاریخ مختصر جهان را به  عربی  نوشته بود، وقصه کتابخانه  اسکندریه را با تفصیل نقل کرده گفت:

«که یکی  از مردم  اسکندریه بنام یوحنافیلوپونوس از عمرو  تقاضا کرد نسخه  های کتابخانه  را به او ببخشد ، عمرو(عاص) نامه ای به خلیفه(عمر) نوشت و از او  اجازه  خواست ، و بگفته روای (ابوالفرج)  عمر بدو  جواب داد: اگر متن  کتابها موافق به  اسلام باشد ضرورت به  نگهداری آن  نمی باشد وهم اگر مخالف اسلام  نوشته هایی در آنها ردیف شده باشد  لازم  نیست وجود داشته باشد همه را بسوزان.به  گفته  ابن عبری عمرو(عاص) فرمان داد  تا کتابها را بین  حمامهای شهر توزیع  کردندتا بجای سوخت بکار رود، و این  کتابها تا مدت ششماه در 4000کوره بسوخت.» ولی  این یک روایت بدون دلایل ،مسخره و باکذب  محض آلوده است که:(تعصب راوی را در برابر دین اسلام نشان  میدهد) چرا که  کتابخانه  اسکندریه را مسیحیان  متعصب بدوران  بطرک تئو فیلوس به سال 392میلادی یعنی230 سال  قبل  از هجرت پیامبر  اسلام  حضرت  محمد (ص)سوزانیده بودند؛ وباقی مانده  کتابها همچنان  مورد بی  اعتنایی و دستبرد  کسان بود و  پیش از سال 642  میلادی  قسمت  اعظم  آن  از  میان رفته بود در مدت پنج قرنی که از وقوع تا ثبت حادثه  مفروض در کتاب  عبدالطیف بغدادی فاصله بود ،  هیچ یک از تاریخ  نویسان  مسیحی در باره  آن سخن  نیاورده اند ، در صورتیکه  سعید بن  البطریق ، تاریخ  نویس  مسیحی که از سال 321هق/932م)اسقف  اعظم  اسکندریه بود ، فتح  این شهر بدست  اعراب را با تفصیل فراوان  نقل کرده  است . بهمین  جهت  غالب تاریخ  نویسان این قصه را نمی پذیرند.نابودی کتابخانه  اسکندریه  بتدریج انجام شد [1] چیزی که  مایه امید واری برای روشن ساختن  حقایق تاریخی  تحقیقاتی است که  در سالیان  نزدیک  در مورد    آتش  سوزی در کتابخانه  اسکندریه صورت  گرفته  است:

« اين كتابخانه 228 سال قبل از ميلاد مسيح توسط بطليموس اول در شهر بندري اسكندريه بنا شد و به محلي براي تجمع و تبادل نظر محققين و دانشمندان آن زمان در آمد. اما كتابخانه اسكندريه در گذر زمان نابود شد. نخست« ژوليس سزار» 48 سال قبل از ميلاد مسيح، با به آتش كشيدن اسكندريه خساراتي به اين محل وارد كرد. سپس حملات متعدد روميان در سال 300 ميلادي سبب نابودي تدريجي آن شد. دراين كتابخانه باستاني حدود 700 هزار آثار معتبر آن زمان بر روي پاپيروس نگهداري مي شد و كارمندان اين كتابخانه به طورمرتب اين آثار را براي حفظ كيفيت بازنويسي مي كردند تا اين كه در سده چهارم ميلادي تمام اين آثار در جنگ سوخت و نابود شد.»[2]

پایگاه  تخصصی نود  در مورد  کتابخانه اسکندیه  چنین  آورده  است :« موزه  و  کتابخانه  اسکندریه در زمان بطلمیوس دوم در اسکندریه ساخته شد تا رقیب آتن باشدو بذودی بیکی  از شگفتی های جهان باستان تبدیل شد و  میتوان  آنرا نخستین دانشگاه در دنیا به  حساب آورد ...از زمان  مرگ بطلمیوس چهارم (145ق. م)مصر رو به  تباهی نهاد و در اختلافات  داخلی و یورش رومیان، کتابخانه اسکندریه به  آتش  کشیده  شد  ؛ بار دیگر در آغاز مسیحیت  کتابخانه  رونق یافت ، ولی در سال( 389م) بار دیگر به  آتش  کشیده شد . واینکه نابودی کتابخانه را به  مسلمانان  نسبت  میدهند که نا درست بودن  آن در ذیل توضیح  میگردد:

اسکندر مقدوونی ، پس  از یکپارچه  کردن  دولت شهر های یونانی ، برای فتح سایر  کشور ها و بلد  مقدونیه را ترک  کرد .پس  از  کسب موفقیت و  پیروزی در صحرای شینل ، آهنگ  مصر را کرد .«اسکندر میدانست که مذهب با نفوذتر از سیاست  است برای رسیدن  به  واحه سیوا از صحرای  دیگری گذشت و  مراسم  احترام را  نسبت به خدای مصریهاآموون...بجای آورد .سپس به مصب رودخانه  نیل باز گشت و اندیشه  ساختن  پایتخت  جدیدی را در یکی  از دهانه  های رود  نیل ابداع، یا شاید  نقشه  آنرا  تصویب کرد .محتملاً بازرگانان یونانی که  در شهر نزدیک نائوکراتیس می زیستند، آن  نقطه را محل مناسبی  برای بازرگانی  آینده  مصر و یونان تشخیص داده ، چنین  پیشنهادی داده بودند .اسکندر دیوار ها و نقشه  خیابانها و محل  هایی که  معبد  های  مصری ویونانی می بایستی بنا شود  تعیین  کرد ه و جزئیات  آنرا به  معمار خود دینوکراتیس  سپرد.[3] ...با مرگ اسکندر در سال (322ق.م) در بابل ...دوره رونق و بساط برتری جوئی یونانیان بر چیده شد ...او  در زمان  حیاتش  امید وار بود تا در سایه فتوحات خود فرهنگ یونانی را در عالم  بسط و رواج دهد.اسکندر میخواست در مراکز بازرگانی که  در مناطق  مفتوحه میسر ساخته بود، میخواست فکر و هنر و امتعه یونانی را همه جا منتشر سازد.در  غرب  نیز قبایل نیرومندی وجود  نداشت تا در مقابل یورشهای اسکندر  تاب بیاورد .قبایل لاتین به سرعت در فرهنگ یونانی حذب شدند.[4]  ولی شرقیان بنا برعمق  عظمت فرهنگی ایکه داشتند  در راه جهانکشایی  های او بپا خاستند و بالاخره  کمیت  آسیایی بر کیفیت یونانی  غالب  آمد .خود  اسمندر  در هنگامه  پیروزی  خویش مغلوب فکر شرقی  شد .[5]

پس  از مرگ  اسکندر امپراطوریش میان سه  تن از سردارانش  تقسیم شد .بطلمیوس سوتر که در اسکندریه بود ، فرمانروای مصر گردید .اسکندریه شکوهمند با هدف برقراری ارتباط میان شرق و  غرب و با اهداف  استراتیژیک  و بازرگانی بنا شده بود .بازرگانی  اسکندریه به قیمت از  میان رفتن   تجارت آتن رونق  گرفت .با زیانهای مالی ، کمبود  نیروی انسانی ، گسادی  کسب و کار و  از  آن  گذشته ، خوار شمردن فیلپ  مقدومی ، تفکر آتنی را از جستجوی بیطرفانه معرفت  منحرف  ساخت.[6] انبار  ها  و بار انداز  های دو طرف  اسکندریه را به  مرکز  تجارت  بازارگانی  تبدیل نمود که موجب  ایجاد  شهر های جدیدو رشد شهر ها  گردید.  چراغی را که  در  این بندر  ساخته بودند  از جمله  عجایب  هفتگانه  جهان  شمرده  میشد که بسا( 229ق.م)پایان یافت و در قرن سیزدهم  میلادی منهدم  گردید که  این فانوس  در  جزیره «فار» بخشی  از  اسکندریه  کنونی که زیر دریا  پنهان شده  است .[7]

«استرابو»  اسکندریه را  در سده اول میلادی  چنین  توصیف  میکند : پنج  کیلومتر طول و یک  کیلومتر و نیم عرض داشت .پلنی طول دیوار آنرا بیست و پنج کیلو  متر  میداند ...این شهر به  چهار قسمت  تقسیم شده بود ، قسمت  جنوبی مصری نشین ، قسمت شمال شرقی محل سکونت یهودیان ، قسمت  جنوب شرقی  شامل قصر  های سلطنتی ، موزه  کتابخانه ، مقبره  های سلاطین بطالسه ، تابوت اسکندر ، زراد خانه ، مهمترین  معبد یونانی  و تعداد زیادی پارک  وسیع بود ...در  خارج شهر میدانهای ورزشی ،یک امفی  تیاتر و یک قبرستان بود.در امتداد ساحل ، محل  های مخصوص شنا  و استراحت ساخته شده بود و سد یا  پلی با  جزیره فارو مرتبت  می کرد.[8]

در این شهر جمعیتی   در حدود چهارصد تا پانصد  هزار مقدونی، یونانی ،  مصری ، یهودی ،  ایرانی ، ، اناتولی  ، سوریانی  عرب و سیاه  پوست می زیستند.مقدونیها و یونانیها در چنان  تجمل زندگی  میکردند که  موجب  حیرت سفیران رومی شد  که در سال( 273ق.م) به  آن شهر رفته بودند .در همین شهر در زمان سلطنت بطلمیوس دوم تورات را به  زبان یونانی  ترجمه  کردند و این را بخاطری کردند  که دل بستگی یهودیان مصر به یوریشلم نقصان یابد و مترجمین  تورات  هفتاد تن بودند ،  این  ترجمه بنام  ترجمه  هفتاد تن شهرت دارد .[9]

شهرت واقعی  اسکندریه بخاطر موقعیت  سوق  الجیشی ، خیابانها  وقصر  های آن  نبود و جاودان  ماندن  آن در تاریخ  ملل  بخاطر وبدلیل مدرسه و  کتابخانه ورصد خانه ای بود که در سال( 290ق.م) بفرمان بطلمیوس  اول (سوتر) در این شهر ساخته شد . مجموعه  مدرسه کتابخانه  و رصد خانه را موزه  نامگذاری  کردند حمید  عنایت  در مورد این  نام  گذاری  می  نویسد :«موزه  در  اصل بمعنی  جایگاه  خداوندان موزان یا الهام بخش هنر مندان  است .موزه  اسکندریه  نامدار ترین  موزگاه جهان  کهن بشمار  میرود و کار آن بیشتر مبارزه  با جنبش  های انقلابی و نو  جویانه فکری در یونان بود که سلطه طبقه  حاکم را بخطر می  انداخت .[10] دمتریوس  آتنی که  اعراب آن را  «ذمیره» خوانده اند از آتن تبعید شد ه بود در مصر سکونت  گزید .ده سال بعد او را  در دربار بطلمیوس  اول می یابیم .او به  بطلمیوس  سوتر  پیشنهاد کرد که با تاسیس موزه  یا دانشگاه جدید در اسکندریه با آتن رقابت  کند .دمتریوس که گویا  از  کوشش  ارسطودر گرد آوردن و رده بندی کتابها و دانش  بشری و  حیوانات  و  گیاهان و نوع  حکومتها الهام  گرفته بود ، توجیه  کرد تعداد بنا بسازندکه نه تنها برای  تعداد زیادی کتاب جا داشته باشد ، بلکه دانشمندانی را که  حاضر اند خود را وقف  تحقیق  کنند نیز در خود  جای دهنداین  نقشه  نظر بطلمیوس  اول و دوم را  جلب  کرد ، پول لازم  تهیه شد و به  تدریج دانشگاه  جدیدی نزدیک  کاخ سلطنتی ساخته شد.[11]  سوتر در سال (285ق.م) در سن 82 سالگی از سلطنت کناره  گرفت و  آنرا به  پسر دومش  بطلمیوس فیلادیلفوس  واگذار کرد .بطلمیوس دوم ، به  تبعیت  از  پدرش مهمانان نامداری  از جمله شاعران ، بزرگان و دانشمندان ، منتقدان و عالمان و فیلسوفان و هنر مندان  را  به  مصر دعوت  کرد و پایتختش را با معماری سبک  یونان  زینت  داد .در مدت  سلطنت او  اسکندریه پایتخت ادبی و  علمی مدیترانه شد وادبیات  در اسکندریه چنان نضجی  یافت  که در تاریخ  دیگر سابقه  پیدا نکرد.

مجموعه کتابخانه  اسکندریه در انتهای سلطنت  فیلادلفوس به 532،000طومار بالغ  گردید که بمعنی  امروزی 100،000جلد  کتاب  است .تا مدتی افزون به  این  مجموعه در چشم  پادشاهان بطالسه  برابر به افزایش قدرت سیاسی  بود .

بطلمیوس  سوم فرمان دادکه  هر کتابی که به  اسکندریه  وارد  میشود بایستی در کتابخانه  گذاشته شود و از هر یک  نسخه  هایی تهیه  شود و سپس اصل را در کتابخانه  نگهداشته  و نسخه را بصاحبش بر گردانند. همین  دیکتاتور درخواست  کرد که آتن  نوشته آسیخیلیوس ، سوفوکوس و اوریپیدس را به او امانت  دهد و وجه الضمان  آنرا به  مبلغ(نود هزار به ارزش پول دالر امروزی) پرداخت . نسخه  های  اصلی  را  نگاه  داشت  و نسخه  های رونوشتی تهیه  کرد  و باز  پس  فرستاد و به اتنی ها نیز  پیام داد که وجه الضمانرا ضبط نمایند.[12]

در آن  روزگار در مصر کتابها را روی پاپیروس  مینگاشتند ، تا  اینکه بطلمیوس ششم  به امید  اینکه از توسعه  کتابخانه  در  پرگاموم  جلو  گیری کند صدور پاپیروس  را  از  مصر منع  کرد .اومنس با  این اقدام ، تولید فراوان  پوست گوسفند و  گوساله  را برای نوشتن که مدتها  در  مشرق زمین  بکار  میرفت تشویق کرد ، ولی طولی نکشید  که  کاغد  پوستی و نام  شهر پرگاموم که محل تولید  آن بود زبانزد  مردم گشت و  این دو نام  در اشاعه ارتباطات و ادبیات  رقیب کاغذ گردید.[13]

کتابخانه  اسکندریه یکی  از شگفتی  های  جهان باستان در آمد و پولهای هنگفتی صرف آن شد .خریداران  کتاب به  گوشه  و کنار جهان  گسیل شدند و  نسخه برداران بیشماری به  استخدام  در آمدند. کتابخانه اسکندریه به معنی امروزی  کلمه  نخستین دانشگاه  جهان بود.[14] این کتابخانه  توسط یک  نفر کاهن  ادره  میشد .زیرا  این  چیز  هاییکه  در کتابخانه و ملحقات  آن بود به  خدایان اساطیر هدیه  کرده بودند.[15] ریاست افتخاری کتابخانه را در آغاز به یک  غیر یونانی بخشیدند.او نماینده ای از سلسله باستانی  مصر بود و آن  انتصاب بدان سبب صورت  گرفت که احساس مذهبی  ریشه دار  مصری از ورود به شکاکیت علمی یونانی  آزرده  نشود .[16]

کتابدارانیکه  نام شان در تاریخ  ذکر شده  است عبارتند  از : زنودوتوسی اقه سوس ، اپولونیوس رودزی، اراتو  سنتس سرنی، آپولونیوس اسکندیانی ، ارستوفان بزانتومی و ارستاخوس سوماتراسی، که  از ملیت  های گوناگون بودند ...بعضی از این  مردان تاریخ  رشته  های مختلف  ادبی یا  علمی را می  نوشتند، عده  دیگری نسخه  های  متون را تصحیح  میکرده اند و عده  دیگر بر آنها تفسیر می  نوشتند که عوام و  نسهای  آینده  آنرا بهتر درک  کنند[17] یکی از کتابداران  کتابخانه ، یعنی ارستوفانس بیزانطومی ، با جدا  کردن  عبارات و جملات  نوشته  های قدیمی  بوسیله  نقطه و علامت مخصوص نقطه  گذاری ، انقلابی در ادبیات  بوجود  آورد .[18] تاسیس موزه  یا کتابخانه یا دانشگاه که دولت برای  پیشرفت  علم  و هنر وادبیات  تأسیس  کرده بود که خاندان بطالسه و شهر اسکندریه به تاریخ تمدن  کرده  است .[19] بنا به  گفته  برنال : توقف اندیشه  های فلسفی بمعنی ختم  علوم عملی نبود ، در واقع  چنین  وضعی  باعث  شد که  علوم  عملی  تحریک  بیشتری پیدا کند ...روند  اساسی کار در روز  های  نخسین  علم  اسکندری دنباله  تعالیم  ارسطو و  پیروان  مکتب او بود . موزه  را  در واقع  میشد  شاخه ای مصری لوکایون  تلقی  کرد . استرابون  که شایسته  ترین دانشمند  هلنیسی بود، هم در اسکندریه  تدریس  میکرد و هم  در  اتن  وآخرین  رئیس لوکایون بحساب  میرفت ، ولی بنیاد فوق  نتوانست برنامه  وسیع  ارسطو را در بر  گیرد.[20] ...این  نکته  در خور اهمیت  است  که  کتابخانه  اسکندریه  بخش  فلسفه  نداشته  است. [21] ...اقلیدوس نخستین رئیس بخش ریاضیات  کتاخانه بود. دو تن  دیگر از بزرگان ریاضی  ارشمیدس  و اپولونیوس هستند.بزرگترین اختر شناس  حوزه  اسکندریه بطلمیوس (کلاودیوس  بطلمیوس)است ...[22]  این  مردم  تباری  از اخترشناسان را پدید  آوردند که  هیچگاه  عمر خود را با ساختن دنیا های  خیالی تباه  نکردند. همانگونه که  ارسطو  گیاهان و جانوران را ازمایش  وطبقه بندی  کرده بود ، آنها به برسی   دقیق  بخش  های  از  آسمان پرداختند ...آنها نیروی تخیل خود را در ابداع  بکار بردند، اما به سبک  پیشینیان نظر پرداز ،خود واقعیتها را جعل نکردند.پای بندی برسی دقیق جهان ، بر این  خیال  خام که یک  تنه بتوان با چشم  بسته و با فکر محدود خود همه  چیز را دریافت ، خط باطل  کشید .[23]

از زمان بطلمیوس  چهارم (145م) مصربا شتاب رو به  تباهی رفت  .سنای روم  سیاست خود را بیش ازپیش بالای آن  کشور تحمیل  میکرد و اسکندریه ساخلو سپاهیان رومی شد وبطلمیوس یازدهم  وصیت کرد  که  حکومت بفرزندس  بطلمیوس  دوازدهم و دخترش  کلئوپاترا برسد و این دو با یکدیگر زنا شویی و بر کشور فرمانروایی  کنند . کشمکش  های داخلی مصر ، برای  کسب قدرت ، زمینه را برای دخالت  قیصر روم (ژولئوس سزار)فراهم  آورد .قیصر حدود یکسال در اسکندریه  ماند و با کلئوپاترا روزگار گدراند. در این  ایام سربازان  مصری سربه شورش  برداشتند و ساخلو روم  مستقر در اسکندریه  نیز به  شورشیان  پیوست و قصد  جان قیصر را  کرد.

در چنین  حالت  بحرانی، قیصر  از بیم  آنکه ناوگانش  بدست  شورشیان  نیفتد فرمان  داد تا  آنرا سراسر بسوزانند،  آتش بکاخ شاهی سرایت  کرد و بخشی  از  کتابخانه  اسکندریه   که اندزه  اش دانسته  نشده  است در کام  حریق  نا بود  گشت .[24]    چند سال بعد مارک انتونی کتابخانه  پرگاموم راکه  در  حدود 200هزار طومار داشت  به تاوان  آتش  سوزی  کتابخانه  اسکندریه در شورش  مردم  مصر بر  علیه قیصر ، به  کلئوپاترا  بخشید.[25]

پس  از سقوط  بطالسه و در دوران  تمدن مسیحی در  مصر ،کتابخانه  اسکندریه اندک اندک رونق روزگار گذشته را یافت و دانشمندان  و بزرگان با  تنظیم  کتب و  خرید نسخه  های  تازه براهمیت  آن افزود ندوتا مجدداً افت  تازه  متوجه کتابخانه  عظیم شد .در سال (389م)تئوفیلوس  یکی  ازبطریقان اسکندریه که سیاست  پیشه  تند رو بود معبد  سراپیس  وکتابخانه  آنرا سوزاندو این  در زمان سلطنت  تئودوریوس اول ((379-395م) امپراطور روم  اتفاق  افتاد و بعد  از  این  تاریخ  کتابخانه بزرگی  در اسکندریه بچشم  نمی خورد  .علاوه بر  این  چون  تعصبات  دینی  در  این عهد بسیار شدت  یافته بود، مدرسه  فلسفی مهمی هم نمیتوانست برای معلمان و متعصبان بت  پرست و  غیر  عیسوی باقی  بماند.با تمام  این احوال مدارس و کتابخانه  های  خصوصی در اسکندریه همچنان باقی  بود ووجود قرائن مختلف به  این  گواهی  میدهد و مثلاً  بعضی اوراق  پاپیروس متعلق به اواخر سده  پنجم  میلادی وجود کتابخانه  های  را  در  ان  ثابت  میکند .[26]

نابودی کتابخانه  اسکندریه  را به  غلط به  مسلمانان  نسبت  داده اند . قسمیکه  در فوق  گفته  آمدیم این قضیه نخستین بار در  کتاب  عبدالطیف بغدادی (558-629هق)آمده  است .پس  از او یک  مسیحی یهودی تبار از مردم  مشرق  شام ، بنام  ابوالفرج  ملطی (626-685 هق)در کتاب مختصر الدول ، قصه  را با  تفصیل  بیشتر  نقل کرد . این قصه  در  کتاب تراجم  الحکما ، اثر  ابن قفطی (568-656هق) نیز  آمده  است . ابن قفطی  می  نویسد :«...شخصی  بنام  یحیی نحوی در مصر و اسکندریه  زندگی  میکرد و  از فلاسفه  این  کشور محسوب  میشد .پس  از  آنکه  این  کشور بدست  عمرو بن  عاص و به فرمان عمر(خلیفه دوم اسلام) فتح شد ،  این شخص  خود را به  عمروعاص  نزدیک  کرد ، عمروعاص که  مرد فهیم بودبا او به  گفتگو پرداخت و محضر او را قابل  استفاده  تشخیص داد، مخصوصاً نقاط  منطقی و دلایل روشن او  که  در  پرده الفاظ  فلسفی پوشیده بودو طبعاً  تا  آن روز  بگوش  عمروعاص  نرسیده  بود برایش  ارزش  داشت ، لذا در ساعت فراغت با او  به  مباحثه  می  پرداخت.

یک روز یحیی  نحوی به  عمرو عاص  گفت ، اکنون که  دیگر مصر و شهر های  آن  در ید  قدرت  شماست ، طبعاً چیز  هایی  است  که بدرد  عرب  میخورد وحق تملک  آن  از  عرب  است . ولی  اشیایی  هم  هست  که مورد  استفاده  شما  نیست ، اگر آنرا به  اهلش باز گذارید شایسته  تر باشد .

عمرو  پرسید مقصود  چیست ؟

یحیی گفت :  در خزاین  سلطنتی  کتب فلسفی و علمی  هست که  مورد  استفاده  شما  نیست .خوب  است  اجازه  داده  شود که  این  کتب در اختیار هیئت  علمیه گذاشته  شود.»

عمرو  پس  از  انکه  تاریخچه  کتابخانه را  از یحیی  شنید، گفت  در  این باره  از  خلیفه  کسب تکلف کند .و طی نامه  ای  به  عمر نوشت از او  در این  خصوص  استجازه کرد.

فرمان  عمر رسید  و به  این جمله  ختم شده بود:«واما الکتاب التی ذکرتها فان  کان مافیها یوافق کتاب الله وفی کتاب الله  عنی عنه، و آن  کان ما فیها یخالف کتاب الله تعالی  فلا حاجته علیها ،  فتقدم باعدامها» .عمرو  عاص   هم بلا فاصله  دستور داد کلیه  کتب را بین  گرمابه داران شهر تقسیم  کردند. ابن قفطی در پایان  همین  مطلب  می  نویسد : برای مدت  شش ماه کلیه  گرمابه  های  اسکندریه [4000]به  حرارت  کتب کتبخانه  گرم  میشد.

ویل دورانت  می  نویسد از جمله  دلایل  ضعیف این راویت  این  است :

·        قسمت  مهم  کتابخانه اسکندریه  را مسیحیان  متعصببه دوران  اسقف  تئوفولوس به سال( 392م) سوزانیده بود .

·        باقیمانده  کتابخانه همچنان مورد بی  اعتنایی و دستبرد  کسان بودو  چی  از سال (642م) قسمت  اعظم  آن  از  میان  رفته بود ،

·        در مدت  پنج قرن که  از  وقوع  تا ثبت  حادثه  مفروض  در  کتاب  عبدالطیف فاصله بود ، هیچ یک  از مؤرخان مسیحی در باره  آن  سخن  نیاورده اند ، در صورتیکه اوتیکوس مسیحی که به  سال( 322هـق)اسقف  بزرگ  اسکندریه  بود ، فتح  این  شهر را  بدست  عربان  با تفصل فراوان  نقل کرده است. به  همین  جهت اکثرمؤرخان  این  را  نمی پذیرند و آنرا افسانه  می  پندارند.[27]  

گوستاولوبون در کتاب تمدن  اسلام  و  عرب  میگوید :«سوزاندن  کتابخانه  اسکندریه که آنرا به  فاتحین  اسلام  نسبت  داده اند  جای بسی  تعجب  است که یک  چنین افسانه  موهومی چگونه در این  مدت  متمادی به شهرت  خود باقی مانده  است و آنرا تلقی  بقبول نموده اند . ولی امروز بطلان  این  عقیده به ثبوت  پیوسته معلوم و محقق  گردیده است که نصارا  پیش  از  اسلام ، همچنان که  همه  معابد و خدایان  اسکندریه را با کمال اهتمام منهدم نموده اند کتابخانه  مزبور را نیز سوزانده برباد داده اند . چنانچه  در زمان فتح  اسلام ازکتابهای مزبور چیزی باقی نمانده بود تا آنرا طعمه  حریق  سازند.[28]

در مورد  ملاقات  عمروعاص  با یحیی نحوی آقای  مطهری  می  نویسد: «یحیی  نحوی در حدود صد سال قبل  از فتح  اسکندریه در گذشته  است و ملاقات  وی با عمر و عاص افسانه  است . دلیل  دیگری که  مطهری  می  آورد سوزاندن  کتابها  برای  گرم  کرده 4000 گرمابه ، آنهم به  مدت شش ماه  است که  از  نظر عقلی قابل قبول بنظر نمی رسد .  سوزاندن  کتابخانه اسکندریه  توسط مسلماناندر جنگهای صلیبی  جعل شد تا مسلمانان را تحقیر نمایدو تمدن  درخشان  اسلامی رالکه دار نمایند.» [29]

من  همواره تأکید  کرده ام  که یک روی تاریخ سیاه است  مخصوصاً  تاریخی که  از آن بیش  از یکهزار سال گذشته باشد  آنهم  با  روایات قصه  گونه ، جعلی ، قدح و جرح؛ با  اینهم  در این  عصری که مازندگی  میکنیم  محققان بیشماری هستند  که  از روی  حقایق و داده  های تاریخی پرده  های سیاه  و تاریک  روبروی تاریخ  را روشن  نموده اند  منباب  مثال در بالا نقل قولهایی  از  مؤرخین  معتبر در مورد  آتش  سوزی  کتابخانه  اسکندریه ارائه  گردیده  است و  این یکی دو  مورد  دیگر را به  آن  علاوه  میکنیم: 

1.     در اين داستان ، قهرمان ، يحيي نحوي فيلسوف معروف است . طبق اسنادي كه اخيرا تحقيق شده وي در حدود صد سال قبل از فتح اسكندريه  ،(بدست عمروعاص)در گذشته است و ملاقات وي با عمروعاص افسانه ای بیش  نیست ؛عجيب اينست كه شبلي نعمانی پژوهشگر هندی نیز این  اشتباه را دامه داده و مي نويسد:« كه وي (یحیی نحوی )يكي از حكماي هفتگانه اي است كه در اثر فشار ژوستي نين (ژوستی نین امپراطور  روم شرقی در482میلادی تولد یافته و در 565میلادی یعنی 57 سال قبل از هجرت فوت شده  است) از روم به ايران آمد که خسرو انوشيروان از آنها پذيرائي كرد ، اصل ملاقات يحيي با عمرو را مورد تائيد قرار مي دهد»  .

توجه نمي كند كه از مهاجرت آن حكما به ايران تا فتح اسكندريه بيش از صد و بيست سال فاصله موجود است ، عادتا امكان ندارد يحيي كه در حدود صد و بيست سال قبل از فتح اسكندريه حكيمي نامبردار و معروف بوده است ، هنگام فتح اسكندريه به صورت يكي از نديمان عمرو به حيات خود ادامه دهد . بنابراين نقلهائي كه ملاقات يحيي با عمرو را ذكر كرده اند هر چند نامي از كتابخانه نبرده اند بي اساس است . داستان ملاقات يحيي با عمرو در روايت ابوالفرج نظير داستان تدريس ارسطو در اسكندريه در روايت عبداللطيف است . و صناعان و قصه پردازان به انطباق قصه با تاريخ توجه نكرده اند .(مؤلف)

2.     آقاي دكتر ذبيح الله صفا با اينكه در صفحه 6 تاريخ علوم عقلي در اسلام ميگويد : يحيي نحوي از شخصيات بزرگ مدرسه اسكندريه در اواخر قرن پنجم و نيمه اول قرن ششم ( در حدود يك قرن قبل از هجرت نبوي ) بوده و در صفحه 18 آن كتاب تصريح مي كند : " مي گويند تا فتح مصر به دست عمرو بن العاص ( 641 ميلادي ) زنده بود و اما چنانكه از قرائن تاريخي بالابرمي آيد اين مرد از رجال اواخر قرن پنجم و نيمه اول قرن ششم ميلادي است و زنده بودنش از اواخر قرن پنجم تا اواسط قرن هفتم بكلي دور از عادت و عقل است " . در عين حال خلاصه همين داستان را كه دو قهرمانش يحيي نحوي و عمرو بن العاص مي باشند به عنوان دليل بر كتابسوزي اسكندريه آورده است.که قبلاً شرح  آن  گذشت.(مؤلف)

 

96-2. نگاه  گذرا به سرگذشت علوم  در بین  مسلمین  مشرق( 649-656هق)

به دورانیکه  از  آن سخن  میگوییم زمانی  است  که  مسلمانان  از رهگذرزمینه  های  علمی در همه جهان، تفوق بی  رقیب داشتند :

1.     در رشته ریاضیات:

در رشته ریاضیات در مراکش و آذربایجان پیشرفتهای جالبی رخ  داد ؛  در   اینجا یکبار دیگر شاهد  طیف وسیع تمدن  اسلام  هستیم .  حسن  مراکشی در سال 627 هق(1229م)جدولهای فراهم  کرد  که که جیب زاویه را در هر درجه  معین  میکرد ، و نیز جدولهایی آماده ساخت که جیب تمام،  جیب قوس ،  جیب اجزای قوس را نشان  میداد . یک  نسل بعد  خواجه  نصیر الدین طوسی نخستین رساله را تالیف کرد که ضمن  آن  علم  مثلثات یک  علم  مستقل ، و نه یکی  از فروع  علم  نجوم ، شمرده شده بود ؛  این  کتاب که « شکل القطاع»نام  داشت  ، تا دو قرن که رگیومونتانوس کتاب «مثلثات» خود را  نوشت در این  زمینه بی  رقیب  بود . محتملاً حساب مثلثاتی که به  نیمه دوم قرن سیزدهم در چین بوجود  آمده بود  مایه  عربی داشته است.

1.     علم  فزیک:

معروفترین  کتاب آن  دوران در علم فزیک کتاب «میزان  الحکمة»بود  که  در سال 516هق(1122م)توسط یک  غلام یونانی  نژاد از مردم  آسیای  صغیر ،  بنام  خازنی تالیف  شده بود .این  کتاب  تاریخچه  ای  از  علم  فزیک به  دست  میدهد ، قوانین  هرم  را فارموله  میکند ، جداولی  از  وزن  مخصوص بسیاری  از مایعات و جامدات را  تنظیم  میکندو فرضیه  جاذبه را  مثل یک نیروی عمومی که  همه  چیز را بسوی مرکز زمین  می  کشاند(که حالا  این قانون را بنام فرضیه  گرانشی انشتین یاد  میکنند)  مطرح  میسازد .مسلمانان دستگاه  چرخ  چاهی  موسوم با «شادوف»را که به  نزد  یونانیان و رومیان  معروف بود ، تکمیل کردند .صلیبیان  این  دستگاه  ها را  که  از نهر العاصی (اودونتس)آب می  کشید  دیدند و به المان بردند.

2.     کیمیا گران:

کار  کیمیا  گران بالا  گرفته بود ، چنانکه به  گفته  عبدالطیف بغدادی، کیمیا  گران سه  صد  طریقه برای فریب دادن  مردم میدانستند  .گویند یکی  از  کیمیا گران پول گزافی  از نور الدین  گرفته بود که در کار تحقیقات  علمی  خرچ  کند ، و متواری شده بود ، آنگاه یکی  از ظرفا فهرستی از نام  ابلهان فراهم  آورده و نام  نور الدین را بالای آن نوشته و  گفته بود که اگر کیمیا گر باز گردد نام او را بجای نورالدین خواهد  نوشت .ولی سلطان  به  این شخص آزاری نرسانده  است .

3.     نجوم:

بسال 474هق(1081م)ابراهیم [ابن سعید] سهدی یکی  از  علمای والنسیا قدیمیترین  کره  آسمانی را که در تاریخ  از  آن  نام  هست آماده  کرد. این  کره  که  از  برنج ساخته شده بود ، 309 سانتی متر قطر داشت و برسطح  آن 1015 ستاره ضمن 47صورت فلکی ثبت شده بود،ستارگان به  ترتیب قدر نجومی نمودار بودند .خیر الدای اشپیلیه (1190م)هم  مناره و هم رصد گاه بود، و جابر ابن افلح رصدهای خود را ، که  در  کتاب «اصلاح المجسطی»انتشارداد 638هق (1249م)،  در  آنجا فراهم  کرده  بود .  در تالیفات ابو اسحق بطروجی قرطبی (الپتراگیوس)،  نظیر همین طغیان بر ضد نجوم بطلمیوسی  شده بود، وی با نقد  ویران  کنندۀ  خویش بر فرضیه افلاک  و دوایر متحدالمرکز فلکی ، که بطلمیوس تشریح  مسیر ها و  حرکتهای ستاره گان را در آن  جسته بود ، راه را برای کوپرنیک باز کرد.

4.     جغرافیه:

این  عصر ، ادریسی و یاقوت  حموی، دو دانشمند جغرافیدان  را بوجود  آورد که شهرت شان  در همه قرون وسطی جهانگیر بود .ابو  عبدالله  محمد ادریسی (493 560هق، 1099 -1165م)در سبته زاد ، در قرطبه  علم  آموخت و در پالرمو به  تقاضای رژۀ دوم    پادشاه سیسیل کتاب«الرجاری » را نوشت که ضمن  آن زمین را  از لحاظ  آب و هوا به  هفت  اقلیم  و هر اقلیم  را به ده قسمت  تقسیم  کرده، و  هر یک  از  هفتاد قسمت را با نقشه توضیحی  مفصلی  ترسیم  کرده بود ،  نقشه های وی سر آمد  نقشه  کشی  قرون  وسطی و در کمال ، صحت و  گستردگی حیطه بی  نظیر بودند.ادریسی  چون  غالب  علمای  اسلام در کروی بودن زمین  تردید  نداشت  وآن را حقیقتی  مسلم  میدانست ؛ ابو  عبد الله یاقوت  حموی (575- 627هق/1179-1229م) در افتخار پرچمداری  علم  جغرافیادر قرون  وسطی با ادریسی  شریک بود.یعقوب سفر  های زیادی  کرد  نخست بعنوان تاجر و بعداً بعنوان جغرافیدانی که  مجذوب  شهر ها و اقوام و  پوشاک و روشهای مختلف  زندگی شان شده بود .زمانیکه  در مرو ، ده  کتابخانه  عمومی یافت که یکی  از  آنها 1200جلد کتاب داشت ؛  رئیس  کتابخانه  به او  اجازه  داد  تا  دویست  کتاب را در یک  نوبت  بمنزل خود ببرد .کسانیکه  این  مایه  حیاتی  یعنی  کتاب را دوست دارند حدس  می زنند  که یاقوت  وقتی به  این  گنجینه  عظیم  معنوی دسترسی  پیدا کرد چقدر خوشحال شد .  پس  از  آن  به  قبة  الاسلام  بلخ رفت  که  چنگیزیان همه  گونه  تمدنی را با آثار آن  واژگون نموده بودند که  در  آنجا  نزدیک بود  مغولان ضمن  پیشروی  ویران  کننده  خود  اسیرش  کنند؛  ولی او بدون  لباس  فرار کرد ، ولی تمام نوشته  های  خود را همراه برد و  از  ایران  گذشت  وبه  موصل  رسید ؛ در حالیکه با نان  بخور و نمیر  کار پاکنویسی  روزگار  میگذراند، کتاب  معوف  «معجم البلدان »را به  پایان  رسانید (626هق/1228م).

این  یک  دایرة  المعارف مفصل  جغرافیایی  است  که  تقریباً  همه  معلومات قرون  وسطی را ضمن  آن فراهم  آورده و  چیزی  از  مسائل نجوم ، طبیعیات ، باستانشانسی ، جغرافیای  انسانی ، و تاریخ  را فروگذار نکرده  است ؛ به علاوه  ،  از اهمیت و فاصله شهر هااز همدیگر ، وزندگی معاریف  شهر و اعمال شان  سخن  آورده  است .کمتر  کسی  مانند  این  دانشمند بزرگ  کره زمین را دوست  میداشته  است .

5.     گیاه شناسی و  کشاورزی:

علم  گیاه شناسی ، که بعد  از « تئوفراستوس»  بدست  فراموشی  سپاریده شده بود ، به و سیله  مسلمانان این  عصر زندگی  از سر گرفت. ادریسی کتابی در باره گیاه هانوشته و360 نوع  گیاه را وصف کرده  بود .توجه  او همه منحصر به مسائل طبی نبود، بلکه  بیشتر  از رهگذر علمی و گیاه  شناسی بحث  کرده  بود .ابوالعباس  اشبیلیه یی (613هق1216م)بخاطر مطالعاتش در باره گیاهان مختلفی که ما بین  اوقیانوس  اطلس و  دریای  سرخ  می رویید به « نباتی» شهرت یافت .ابن  البیطار (586-646 هق، 1190 1248م)، با   تبحر فوق  العاده  همۀ معلومات  گیاشناسی را  در کتابی مفصل و  پر مایه  فراهم  آورد که  تا قرن شانزدهم در این زمینه  مرجع  و  معتبر بودو اورابمقام  بزرگترین گیاه شناس و دارو ساز قرون  وسطی رساند.از جمله  مهم  ترین  مؤلفات او در  علم  کشاورزی کتاب «الفلاحه»،  اثر ابن  عوام اشبیلیه ای بودکه ضمن آن  از انواع  خاک  وکود سخن  آورده ، طریقه  کشت 585 نوع گیاه، 50  نوع  درخت میوه، روشهای  پیوند زنی ، و  علایم  بیماری گیاهان  و راه  علاج آن را شرح داده بود .  کتاب وی  کاملترین  تحقیقات  همـۀ قرون  وسطی در رشته  کشاورزی بشمار میرود    .

6.     علم طب:

درین  دوران  نیز چون  دوره  ما قبلش ، بزرگترین طبیبان اسیا ،  اروپا  وافریقا  از میان مسلمانان برخاسته اند .مهم  ترین  عرصه  تخصصی  این  طبیبان بیماریهای  چشم بود ، شاید از آن رو  که  اینگونه امراض در دیار خاور نزدیک فراون بود .

این طبیبان  چشم  آب مروارید  را عملیات  میکردند.خلیفه ابن  ابوالمحاسن طبیب  چنان به  مهارت  خود  اطمینان داشت که  آب آوردگی چشم مرد یک  چشم را عمل  کرد .ابن البیطار  در کتاب الجامع «المفردات الادویه  والاغذیه»  تاریخ طب  گیاهی  را نوشت و در آن  1400نوع گیاه  و غذا و دارو را ذکر  کرد که 300 نوع  آن قبلاً  نا شناخته بودند؛ ترکیبات  کیماوی و قدرت شفا بخشی  آنها را معین  کرد ؛وملاحظات  دقیقی در باره کیفیت  استعمال  آنها بقلم  آورد .ولی معروفترین طبیب  مسلمان  این دوران علی الاطلاق ابو  مروان بن  زهراشبیله ای (484-557هق/1091-1162م) بود  که  در  جهان طب  اروپایی به نام  «اونزوئار»معروف  است .ابن زهر  نسل  سوم  از شش  نسل  طبیبان معروف  بود، که  همه  از  یک  خانواده  بودندو  هر یک  پرچمدار طب  در زمان  خود بشمار  میرفت .وی  کتاب التیسیر [فی المداوة التدبیر]را به  تقاضای دوست  خود  ابن  الرشد ، که بزرگترین فیلسوف  آن  دوران  بود و ابن زهر را که  بزرگترین  طبیب  جهان  پس  از جالینوس  شمرده  میشد ،  تالیف  کرد .هنر وی  در  توصیف بالینی  بود .وی انالیزه  های کلاسیکی از تومور ها ، التهاب  غشای داخلی  قلب ، سل روده ، وفلج  هنجره بقلم  آورده  است .  ترجمه  عبری ولاتینی کتاب تیسیر در طب  اروپایی  نفوذ فوق  العاده ای  کرد

7.     بیمارستانها:

اسلام در ایجاد بیمارستانها ی خوب و   تهیه  لوازم آن  نیز پیش  اهنگ  جهان بود .بیمارستانی که  نور الدین  محمود به سال (556هق/1160م)در دمشق ایجاد  کرده بود سه قرن  تمام بیماران را بدون  دستمزدعلاج  میکرد و داروی  رایگان  نیز  میداد.به  گفته  تاریخ  نویسان ، اجاق  این  بیمارستان267 سال پیاپی  مشغول بود و  آتش  آن  خاموش  نشد .ابن  جبیر که  در سال( 580 هق/1184م)به بغداد رفته بود ؛  از دیدار بیمارستانی به  آن بزرگی  در عضدی شهر ، که  چون قصر  های سلطنتی بر ساحل دجله سر بر افراشته بود و بیماران را  غذا و دارو ی  رایگان  میداد،  تعجب  کرد . در قاهره  نیز  سلطان قلاوون بسال (684هق/1285م)بیمارستان  منصوری  را  پی  افگند که علی  الاطلاق بزرگترین  بیماستان قرون  وسطی  بود  .این بیمارستان در داخل فضای  وسیع محصور و چهار گوشی چهار بنا سر بر آورده بود ، و در میان  آنها محوطه ای قرار داشت که با  ایوانها  احاطه شده بود و  حوض  ها و  جویهای  آب . هوای  آنجا  را خنک  میکرد ند.برای  بیماریهای مختلف و بیماران  در  حال  نقاهت بخشهای  جدا گانه  داشت، همچنین  دارای  چند  آزمایشگاه ، یک  داروخانه عمومی ، کلینیک  هایی برای  بیماران سرپایی، چند  آشپزخانه  وحمام ، یک  کتابخانه  یک  مسجد و یک سالن  سخنرانی داشت ؛  بویژه، مناظر دل انگیزی  برای قسمت بیماران روانی به بیمارستان  پیوسته بود .بیماران  از زن  و مرد ،  غنی وفقیر ، آزاد  و برده در آنجا بی دستمزد علاج  میشدند .به بیماران بهبود یافته  هنگام  خروج  از بیمارستان مبلغی  میدادند  تا برای  تحصیل قوت  خود بلافاصله  محتاج  کار نباشند .بیمارانی که به بیخوابی مبتلا میشدندبه  موسیقی ملایم  و قصه  گویان حرفه ای  گوش  میدادند ، واحیاناً  کتابهای تاریخی برای  مطالعه دریافت  میداشتند .در همه شهر  های بزرگ اسلامی برای مراقبت  دیوانگان تیمارستانهایی موجود  بود . [30]

 

96-3. دانشوری و نحوه  تعالیم در قلمرو  اسلام

بطوریکه  از احادیث نبوی معلوم  میشود، پیامبر (ص) مردم را در طلب  علم تشویق میکردو  این  کار را محترم  میداشت ، و از این  جهت با اغلب مصلحان دینی تفاوت  و برتری داشت .گفته بود:[هر که به راهی رود که  علمی جوید ، خدا برای وی راهی بسوی بهشت بگشاید...مرکب(قلم رنگ) عالمان دانا را با خون  شهیدان وزن کنند و مرکب  عالمان  از خون شهیدان برتر باشد]

با برانگیخته شدن  حس  رقابت  اسلام  در برابر فرهنگ یونانیان چیزی نگذشت که در قلمرو  اسلامدانشور و شاعر مقامی ممتاز بدست  آورد.

آغاز تعالیم  اطفال از  آن  وفت بود  که سخن توانستند  گفت، از همان وقت  که شهادتین را به  آنها یاد  میدادند.در شش  سالگی عدهای از دختران  وهمة پسران را ،بجز  پسران  اغنیا که معلمان  خصوصی داشتند، بشمول برده زادگان، به  مکتب ابتدایی  می بردند که  معمولاً  در یکی  از  نساجدو احیاناً در مجاورت یک  چشمه ی عمومی در هوای آزاد بود .  تعلیم  در اینگونه  مدرسه  ها معمولاً  رایگان بود. آموزگار  پولی که  در بدل  تعلیم  اطفال میگرفتند  نا  چیز  بود  که  حتی غریب ترین  نفر  ها  نیز قدرت پرداخت  آنرا میداشت .باقی مصارف مدرسه را مردمان  نیکوکار می  پرداختند . برنامه  تعلیم در مبادی  بسیارساده بوداز  قرائت قرآن و  حفظ آیات  آن  و آشناییبا مقررات   دینی، قصه  ها و  مبادی  اخلاقی و شرعیت  که  در قرآن  هست. نوشتن  وحساب  در مرحله  های  بعدی  گذاشته  میشد .زیرا نوشتن  در  مشرق زمین  هنری  است که  محتاج  تمرین  بیشتر است .دانش آموزان  هر روز قسمت  کمی  از قرآن را حفظ یا از بر میکردند ودر  تمرینات خود قرآن را با صدای  بلند  میخواندند.  دیری نمیگذشت که همین  اطفال کوچک قبل از اینکه به بلوغ برسند قر/آن را  از بر یاد  داشتند .بر علاوه به  آنها تیر اندازی و شنا نیز می آموختندو آنکس  که  این دو  هنر را می آموخت  «مرد کامل»بود.

هارون رشید به  معلم فرزندش  گفته  بود:«نباید ساعتی بگذرد مگر آنکه  چیزی باو تعلیم داده باشیواما  غمگینش نکن که ذهنش  بمیرد ، و چندان  ملایمت  مکن که به  تنبلی خو  کند ؛ تا توانی او را به مدارا اصلاح  کن و اگر سود، نداشت شدت و خشئنت  کن.»

درمدرسه  های متوسطه  که  نخارج  آن  از طرف دولت  پراخت  میشد علم  نحو فقه اللغة، بلاغت ، ادب ، منطق،ریاضیات ،  هیئت به برنامه  های دینی افزوده  میشد وعلم  نحو  مورد توجه  خاص  بود، زیرا زبان  عرب را  از همه زبانها کاملتر میدانستند وبی  غلط بکار بردن  ان  نزد مردم  تعلیم یافته امتیاز ممهمی بود.در این  مدرسه  ها  نیز تعلیم رایگان بود .  معلمان و شاگردان مقرری و مخارج  خود را احیاناً  از دولت  یا از منابع  خیرات  وصدقات  می  گرفتند .در مدرسه  ها، جز در مورد قرآن ، اهمیت  معلم  بیشتر از کتاب بودو شاگردان بیشتر ار  افراد  می  آموختند تا از کتاب .. طالبان علم در اطراف قلمرو  اسلام  میگشتند تا معلم  معروفی را ببینند. هر که  میخواست در شهر خود احترامی داشته باشد  می باید  در مکه یا بغداد یا دمشق یا قاهره سفر کندو در آنجا از یک یا جند  علمای  بزرگ ، علم  آمورد . این  ادبیات بین  المللی بآسانی در همة قلمرو  وسیع اسلام رواج  و انتشار گرفت ، زیرا در سراسر جهان  اسلام ، هر قدر هم  مردم  آن  گوناگون بودند ، زبان  تعلیم  عربی  بود ، که دامنه انتشار آن بیش  از ربان لاتینی گسترش  یافته بود ومسافر در قلمرو  اسلام بهر شهری  می  رسید  یقین داشت که  تقریباً در هر یک  از اوقات روز میتواند  در  مسجد بزرگ  یک بخث علمی  را بشنود؛ طلبه  مسافر غالیاً میتوانست  در مدرسه  شهر برای مدتی ، علاوه بر تعلیم رایگان ، جا و غذا  نیز داشته باشد.مدرسه  درجه  علمی نمیداد ؛ بالاترین  هدف طلبه  این بود که یک شهادتنامه خصوصی از استادیکه بحضور  او رسیده بود بگیرد  تا معلوم شود در رشته ای که  درس  گرفته صلاحیت و کفایت یافته  است .همة منظور طلبه  تحصیل ادب بود عادات  نیک  و تکمیل ذوق ، حاضر جوابی و نکته سنجی و ظرافت ، و  کسب معلومات لازم برای یک  مرد  مامل و مهذب.

96-4. استعمال وساخت  کاغذ در قلمرو  اسلامی       

وقتی سمرقند درسال(96هق/712م)توسط مسمانان کشوده شد سمرقندیان قبلاً  تهیه  کاغذ را  از پیشینیان  آموخته بودند که  تهیه  خمیر کتان ودیگر  گیاهان  الیاف دارصفحات بسیار نازک  میساختند و  خشک  میکردند . این صنعت به خاور نزدیک  آمد ، و در زمانیکه اوراق  بردی (پاپیروس) فراموش  نشده بود ، بجای کاعذ  پوستی  بکار  میرفت .  نخستین  کار گاه  کاغذ سازی  در قلمروو  اسلام بسال 187هق/794م)در بغداد بدست فضل بن  یحیی (برمکی)، وزیر  هارون  رشید  کشوده شد؛ انگاه  مسلمین  این صنعت را که در (150م) در  چین  بکار میرفت،  در مکه  از سال(89هق/707م)، در مصر از (184هق/800م)، در اسپانیه (339هق/950م)، در ایتالیا از (548هق/1154م)، در المان (626هق/ 1228م)، در سیسیل (393هق/1112م) درانگلستان از(709هق/1309م)رسید .

اختراع  کاعذ بهر سرزمینی  که  میرسید تالیف کتاب را آسان  میکرد یعقوبی گفته  است ک«در سال278هق/891م)بیش  از یکصد  کتافروشی در بغداد بود  که  در  آنجا ، بجز فروش  کتاب ، از کتابها نسخه برداری  میکردندو  خطوط تزئینی می نوشتند ، مجالس  ادبی  نیز بود  و بسیاری  از طلاب معاش خود ازاستنساخ کتاب برای  بازرگانان بدست  می آوردند.ودر قرن  دهم  میلادی  کتاب دوستانی بود  که نسخه  های کمیاب را به بهای گزاف  میخریدند. در این زمان  مؤلفان  از طرف دستگاه های دولتی مقرری ماهانه  داشتند امیران و ثروتمندان  مؤلفین را کمک  های بی  دریغ  مالی  میکردند.ادبیات و هنراقناع  ذوق طبقه  اشراف و مالداران صاحب جاه و نژاد بود.

در غالب  مساجد  کتابخانهای  بود ؛در بیشتر شهر ها  نیز  کتابخانه  عمومی بود که  تعداد زیاد کتاب داشت و در های آن بروی طالبان  علم  گشوده بود..بسال( 339هق /950م) در موصل یک  کتابخانه  عمومی بود که یکی  از نیکوکاران  تأسیس  کرده بود و  مطالعه  کنندگان بجز کتاب ، کاغذ  مورد  احتیاج  خود را نیز در  آنجا می یافتند..  تنها فرست کتابهای موجود  در کتابخانه ری  ده  مجلد قطور شده بود .کتابخانه بصره به دانشورانیکه در  آنجا مطالعه  میکردند مقرری و اعانه  های  میداد . یاقوت  حموی  جغرافیدان  معروف ، سه سال  در  کتبخانه مروه  وخوارزم به فراهم  کردن  اطلاعات برای کتاب «معجم  البلدان»  اشتغال داشت .  وقتی مغولان بغداد را ویران  کردند، سی وشش  کتابخانه  عمومی  در  آنجا بود،  واین بجز تعداد  بیشمار کتابخانه  های  خصوصی بود، زیرا رسم بر آن  بود  که  هریک  از ثروتندان مقدار زیادی کتاب داشته باشد.امیر بخارا یک طبیب  معروف را به دربار خود دعوت  کرد ؛ او نپذیرفت گفت  چهارصد شتر برای حمل کتابهای خود  لازم دارد. وقتی واقدی در گذشت ، ششصد صندوق  پر  از کتاب به جا گذاشت که برای برداشتن  هر صندوق دومرد لازم بود.بعضی  بزرگان (چون صاحب بن  عماد) به قدر همه  کتابخانه  های اروپا کتاب داشتند. در هیچ یک  از  کشور  های جهان، بجز  چین  ایام مینگ هونگ، نظیر شوق و علاقه که  از قرن  (هشتم م/دوم  هجری یازدهم م /پنجم هق) در قلمرو  اسلام  برای  جمع  آوری کتاب بود بوجود نیامد. در این  چهار قرن  زندگی فرهنگی مسامانان باوج رسید.در هزاران  مسجد قلمرو  اسلام از قرطبه (کرذووا) تا سمرقند شمار دانشوران از هزاران کمتر  نبود، و علم  وفصاحت شان در ایوانها انعکاس داشت.

راه  های  کشور از  گروه بیشمار جغرافی دانان  و مؤرخان وعالمان  الهی پر بود که در طلب  علم  و  حکمت روان بودند .دردربار صدهاامیر آهنگ قصاید  شاعران و مباحث فلسفی  منعکس  بود؛  هیچ  کس  جرئت نداشت  مال فراوان داشته باشد  مگر آنکه با مال  خود  ادبیات و  هنر را  کمک  کند اعراب  تیز هوش  و سریع الانتقال خیلی زود  همه ی فرهنگ ملل  مغلوب را  فرا  گرفتند؛ و اقوام  مغلوب چنان  نرمش  نشان دادندکه اکثریت شاعران  و عالمان  و فیلسوفانی که زبان  عرب ، از لحاظ  علم وادب  غنیترین زبان  جهان بودند از میان  ایشان برخاستند؛ در این  گروه ،فیلسوف و عالم  و شاعر عرب اقلیتی ناچیزی بودند.

در این دوران  دانشوران  (خراسانی) اساس ادبیات  عربی  را استوار کردند، با تحقیقات وسیع  خویش در  نحو ، زبان  عرب را منطق و  میزان بخشیدند؛ با فرهنگهای شان گنجینه  لغات  این زبان را نظم  و دقت  عطا کردند، با جُنگها و دایرة المعارف  ها و خلاصه برداشتهای شان از زوال بسیاری از  چیز  ها جلو  گرفتند؛ و در زمینه  نقد  متون ادبی  و تاریخی  کوشیدند. چون شمار نامهای  این دانشمندان از حد  حساب  بیرون  و  غیر ممکن  میباشد  کافیست  که بفضل شان  معترف باشیم و  از دانش شان  تمجید  کنیم.[31]   

 

96-3. تأثیرات فتح قسطنطنیه(استامول) در وضع سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی

استیلای دولت  عثمانی  بر استامبول  راه  های  تجارتی  قدیم  بین  شرق  و  غرب را بهم  زد.مسلمانان  در  این  قرنها ، که دوران رونق فرهنگ  اسلامی بود ، در راه  ایجاد  تفاهمی که در قبل گفته  آمدیم به  «علم  فلسفه»  عقب مانده بودند واین در حالیست که یونانیها میراث فراوانی از علوم  در شام  بجای نهادند که با استفاده  از آن  منابع این کمبود  علمی مسلمانان  نیز  پوره  میشد. امویان  مردمانی  خرد مند بودند که مدارس معتبر مسیحی ، صائبی، ایرانی  اسکندریه، بیروت ، انتاکیه، حران ،  نصیبین، وجندیشاپور را باقی گذاشتند و مزاخم  آنها نشدند  .کتابهای  اساسی  علم و فلسفه که  غالباً به سریانی ترجمه شده بود  در این مدارس محفوظ مانده بود .مسلمانانیکه به زبان سریانی آشنایی داشتند، شیفته  این  کتابها شدند ،  چیزی نگذشت که  ترجمه  عربی آنها بوسیله نسطوریان  مسیحی یا یهودیان  آماده شد.حکام اموی  و  عباسی این استقراض ثمر بخش علمی را  تشویق کردند. منصور و مأمون و  متوکل کسانی به قسطنطنیه و  دیگر شهر های هلنیستی ، واحیاناً  نزد امپراطوران روم شرقی- دشمنان  همیشگی خود فرستادند تا کتابهای یونانی و مخصوصاً کتب طب و ریاضیات را بیآورند .کتاب اصول  هندسه   اقلیدس  از همین راه بدست  مسلمانان رسید . مامون بسال( 215هق/830م) بت الحکمته را که یک انجمن  علمی بود (به  جلد  اول ، بخش  خلافت  مامون در همین اثر مراجعه شود (مولف)) و یک  رصد  خانه  و  کتابخانه  عمومی داشت، در بغداد پایه  نهاد ، و برای  اینکار 200،000دینار معادل(95،000دلار)خرچ  کرد ؛  گروه  مترجمین  در آنجا گماشت ،  و برای  آنان  از بیت  المال  مقرری معین  کرد . بگفته  ابن  خلدون ، اسلام  آن بیداری علمی را   که  در همه  جا  پدید  آورد به  این انجمن  علمی  مدیون است نهضت  علمی  اسلام  از رهگذر مقدمات رواج  تجارت  و  کشف گنجینه  های یونان- و هم  از لحاظ نتیجه رونق  علم  و ادب هنر -  درست  همانند  رنسانس  ایتالیا بود .

در این دوره ( 133تا 128هق/ 570 تا 900م) کتابهای  مشهور علمی ازسریانی ، یونانی ، پهلوی  سانسکرت ،به  عربی  ترجمه شد. مترجمان بیت الحکمه یک طبیب  نسطوری به نام  حنین بن  اسحق (194-260هق/809-873م)بود که به تنهایی یکصد  جلد  کتاب یا رسالات را از رسایل جالینوس و  مکتب علمی وی  را به سریانی و سی ونه رساله  دیگر را به عربی برگردانیده بود ، و در نتیجه بعضی تراجم  او از فنا رهایی یافت ، کتاب مقولات که مسلمین(قاطیغوریاس)گویندو فزیک  و اخلاق  کبیر ارسطو ، جمهور و  تیمایوس  و نوامیس  افلاطون ، حکیم بقراط  کتاب الادویة المفرده دیوسوکوریدوس ، وکتاب الاربعه بطلمیوس  را به  عربی ترجمه  کرده بود ، همچنین  عهد قدیم را از روی ترجمه  هفتادی (هفتاد  نفر  از علمای جید یهود)یونانی  به  عربی برگردانیده بود .مامون  نزدیک بود خزانه را  ورشکست  کند ، زیرا به  پاداش کار حنین  معادل وزن  کتابهایی  که  تر جمه  کرده بود طلا داد.

تا سال (236هق/850م)مهمترین آثار یونانی در ریاضیات و  نجوم  وطب  به  عربی  در  آمده بود .  ترجمه  عربی کتاب بطلمیوس «المجسطی» نامیده شد  مقوله V-II قطوع  مخروطی    آپولیونیوس پرگایی، و کتاب الحیل (مخانیکا)اثر هرون  اسکندرانی ، و پنوماتیکا  اثرفیلن به برکت  ترجمه  عربی در جهان بجا ماند ه  است .عجیب  این  است  که  مسلمانان باوجود  علاقه فراوانی که به شعر و تاریخ داشتند ،  از شعر و نمایشنامه  و تاریخنگاری یونانی غافل ماندند و در این  مرحله فعالیت  علمی و ادبی ، بجای تبعیت  از یونان ،  پیرو  ایرانیان شدند  این برای جهان  اسلام  و انسانیت یک  تصادف بد بود  که آثار افلاطون ، بصورتیکه فریفریوس تفسیر کرده بود ، و  نظریات  ارسطو بصورت  مسخ  شده در قالب کتابی بنام «اثولوجیا»بدست  مسلمانان رسید . کتاب مذکور توسط یکی از  پیروان نو افلاطونی که در قرن  پنجم و ششم  می  زیست تالیف شده بود ، ولی بنام  خود  ارسطو به  عربی  ترجمه شد. اعراب  هیچیک  از مؤلفات افلاطون و  ارسطورا ترجمه  نکرده  نگذاشتند ، ولی این  ترجمه  ها  در بسیاری موارد  دقیق نبودند .علمای  اسلام  کوشیدند تا فلسفه یونان را با قرآن  هم آهنگ  کنند وبه شرح های که طرفداران نو افلاطونی نوشته بودند  بیشتر از اصول مؤلفات فلاسفه یونان توجه داشتند .بدین  جهت  کتاب واقعی ارسطو ، جز آنچه  در باره  منطق  و علوم طبیعی بود ، بدست  مسلمانان  نرسید .

انتقال مستمر علوم و فلسفه  از مصر و هند و بابل ،  از راه یونان  وروم شرقی ، به قلمرو شرقی  اسلام و اسپانیا ، و از آنجا به شمال اروپاو امریکا ،  از حوادث مهم  و جالب تاریخ  جهان بوده  است .  وقتی  اعراب بر شام  استیلا یافتند ، علوم یونانی در آنجا زنده بود .  البته رواج  علوم یونانی تا حدی به  علت ابهام و  پیچیدگی و هم به  علت فقر ولایت و فساد حکومت  ضعیف بود . سوروس سبخت ، راهب دیر قنسرین ، که شهری در ناحیه فرات  علیا بود ، رساله  های در باره  هیئت به یونانی می نوشت و ضمن آن برای اول بار در خارج  از هندوستان از ارقام  هندی سخن بمیان  آمده بود (24هق/662م).  بیشتر آنچه  مسلمانان از علوم  پیشینیان  گرفتند از یونان بود ، وهند  نسبت به یونان در مرحله دوم  جای داشت . بسال 157هق/773م)منصور فرمان داد رساله  های «سدهانت» را ،که  در علم  هیئت بود و تاریخ  تألیف آن به 425هق می رسید ، ترجمه  کنند .شاید  ارقام  معروف به «عربی» و [صفر] به  وسیله  این رسایل به قلمرو  اسلام راه یافته  است .  خوارزمی بسال(198هق/813م)ارقام  هندی را  در  جدولهای ریاضی  خود بکار برد .  پس  از  آن بسال (210هق/825م)رساله ای  منتشر کردکه در زبان لاتینی به  عنوان  کتاب  آلگورسمی [بغلط بجای الخوارزمی] معروف  است ، و  چیزی نگذشت  که کلمات آلگوریم و آلگورسم  که  در زبانهای اروپایی بمعنی فن  محاسبه     به  عملیات  حساب در مرحله  عشرات عددی نباشد ، باید دایره کوچکی بجای آن  نهاد تا ردیفها برابر شود . مسلمانان  این  دایره را صفر نامیدند ، که بمعنی خالی  است و  کلمه انگلیسی  زرو  از  آن  آمده  است . علمای لاتین صفر را Zephyrum گفتند   و در زبان  ایتالیایی به  اختصار Zero  گفتند.

2.    مبادی علم  جبر

مبادی  علم  جبر در مؤلفات دیوفانتوس یونانی  از مردم قرن سوم  میلادی است ، تمام نام  آن  از  مسلمین  است که  توسط مسلمانها  این  علم  حلال مشکلات بکمال  رسیده  است .

3.     خوارزمی

مهمترین شخصیت  این  میدان علمی محمد بن  موسی  (164-236هق/780-850م)است ، که به انتساب زادگاه  خوارزم(خیوه امروزی)واقع  در شرق دریای  خزر، به  خوارزمی معروف شده  است .وی در  پنج رشته  علوم رسایل گرانبها نوشت . رساله  ای در بار ه ارقام  هندی داشت و زیجی  مرتب کرد  که  در اسپانیا  تجدید  نظر شد و تا قرنها  در همه  ممالک ، از قرطبه  تا چانگان  چین ، متبع بود.قدیمترین جدول  مثلثات را او  نوشت و با همکاری شصت ونه  تن از علما یک فرهنگ  جغرافیایی برای مأمون  فراهم  کرد و در کتاب معروف خود بنام  حساب الجبروالمقابله ، راه  حلهای  هندیسی برای  معادلات  درجه دوم نشان دادواصل  عربی  این  کتاب از  میان رفته ، اما  ترجمه  ایکه  گراردوس کرومونسیس در قرن  دوازدهم /ششم هـق از آن  کرده تا قرن  شانزدهم /نهم هـق در دانشگاههای اروپا  تدریس  میشد ، و مغرب زمین  کلمه  جبر را ، که نام  علم  معروف شد ،  از این  کتاب  گرفت . ثابت بن قره(211-288هق/826-901م)، بغیر از ترجمه  های فراوان ، مؤلفاتی در رشته  های هیئت  وطب داشت  و بزرگترین  عالم  هندسه در  اسلام شد .ابو  عبدالله بتانی (263-317هق/850-929م) که فردی صابئی مذهب از  مردم  رقه بود و  در  اروپابه نام  الباتنیوس معروف  است ،  علم  محاسبه  مثلثات را از آنچه  در زمان  ابرخس و بطلمیوس  بود خیلی  جلو  تر برد : در  حل  مسائل  مثلث را جانشین چهار ضلعی بطلمیوس  کرد ، وجب را بجای وتر قوس  ابرحس  بکار برد ؛ و همو  در  حساب مثلثات نسبت  ها را  تقریباً بصورتی که اکنون  بکار کی  بریم  مرتب  کرد .

 

3.     هیئت  و رصد:

مامون  گروهی از منجمین را بکار رسد اجرام سماوی و ثبت  نتایج  آن و  تحقیق  هیئت  بطلمیوس و  مطالعه  در باره کلفهای خورشید بر گماشت .با مسلّم انگاشتن  کرویت  زمین ، طول یک  درجه  نصف النهار را  بوسیله رصد  کردن  خورشید در یک  زمان  از تدمر (پالمورا)و  از  دشت سنجار ، اندازه  گرفتند .  در نتیجه  این  اندازه  گیری ، مقدارآن در پنجاه وشش  میل و دو ثلث میل [91،177کیلومتر] معین  شد که فقط  نیم  میل از اندازه  زمان  ما  بیشتر  است .به  این  اساس  محیط زمین را در حدود 32،800کیلومتر معین  کردند. این  منجمین  چیزی را تا  از امتحان  و تجربه علمی درست  در نمی آمد ، نمی پذیرفتند.و در تحقیقات  خود شان به اقتضای قوانین  علمی صرف ،  پیش  میرفتند . یکی  از  ایشان بنام فرغانی ، که  از  مردم فرغانه  ماوراء النهر بود ، در رشته  نجوم  کتابی [بنام جوامع  علم  نجوم] نوشت (حدود 246هق/860 میلادی ) که  هفت  قرن  تمام  در  آسیای  باختری واروپا  مرجع و مورد  استفاده  مشهور تر بود ؛ بتانی 41  سال تمام در کار تنظیم رسد  هاییکه به دقت  و شمول  شهره بود وقت صرف  کرده و ،  در نتیجه رصد  های  خود ، به  نتایجی رسید  که بصورت  عجیب به نتایج روزگار ما نزدیک  است .از جمله  تقویم  اعتدالی را ، 54,5 در سال ، و میل کلّی را  55/23تعین کرده بود. یکی  دیگر  از  ایشان ابوالوفا  است که  در حمایت  نخستین حکام  دیالمه بغداد  می  زیست ؛  وهمو بود  که بگفته  سدیو (که هنوز مورد  گفتگو ست)، تغییر سوم  قمر را 600 سال  پیش از  تیکو براهه  کشف  کرده بود . منجمین  مسلمان  دستگاههای  گران قیمتی داشتندکه منحصر به  اسطرلاب وذات  الحلق یونانیان قدیم  نبود ، بلکه  دارای دستگاههای ذات  الربع(به شعاع 10متر)وذات  السدس(به شعاع 27متر) بودند.اسطرلاب که  مسلمانان در آن  اصلاحات بسیار کرده بودند، در قرن یازدهم  میلادی/پنجم  هجری  به اروپا رسید و  همچنان  تا  قرن (هفدهم میلادی یازدهم  هجری ) میان  دریا نوردان  بکار  میرفت .مسلمین  در طرح و ساختمان  اسطرلاب دقت فراوان بکار برده بو دند ، چنانکه  هم ابزار  علمی و هم یک  اثر هنری  شده بود .

 

4.    زمین شناختی

تصویر اقالیم زمین حتی از تهیه  نقشه آسمان هم  مهم  تر  بود،  زیرا زندگی سرزمینهای  مسلمان وابسطه به  کشاورزی و بازرگانی بود . سلیمان تاجر در حدود سال( 226 هق/840م)کالای خود را به  خاور دور برده بود .یک  مؤرخ  نا شناس سفر او را بقلم  آورد ، و این قدیمیترین  وصف  عربی از دیار چین  بود که   425 سال پیش ازمارکوپولو نوشته شده بود .در همین سال ابن  خردادیه، کتابی  در باره  هند  و وسیلان و  جزایر هند شرقی و  چین  نوشته بود [استخری  المسالک  و الممالک]  که ظاهراً  برای  تنظیم آن  از سفر  ها و  مشاهدات  خود  در  این  مناطق استفاده  کرده بود .ابن هوقل گذارشی  از  هند  و افریقا نوشت و احمد یعقوبی از مردم  ارمنستان و  خراسان  در سال( 278هق/891م)کتاب البلدان را تالیف  کرد که  در  آن ممالک  و شهر  های  مسلمان و بسیاری  از  کشور  های  بیگانه رابه  وضع  قابل اعتماد وصف  کرده بود .محمد  مقدسی در تمام قلمرو اسلام ، بجز  اسپانیا سفر کرد و در اثنای  سفر سختی  های بسیار  دیدو بسال (375هق/985م)کتاب احسن  التقاسم  فی معرفة الاقالیم را نوشت  که  پیش  از  کتاب تحقیق مال الهند  بیرونی مهمترین  کتاب  جفرافیای ممالک  اسلامی  است .

5.     ابوریحان البیرونی

ابو ریحان محمد بن احمد البیرونی (362-440هق/973-1048م) راه  ورسم  تحقیق  علمی  را به بهترین وجهی  در  جهان اسلام  می نمایاند . بیرونی فیلسوف  ، مؤرخ ،  جهانگرد،  جغرافیدان ، زبان  شناس ، ریاضیداد، منجم ، شاعر ، و عالم طبیعیات بود و در همه  این  رشته  هاآثار معتبر و تحقیقات  مهم ابتکاری  داشت .  مقام بیرونی  در  جهان  اسلام شامخ تر از  مقام  لایبنیتز  و لئوناردوداونچی در اروپا  بود . او  نیز چون خوارزمی در نزدیکی  خیوه  کنونی  بزاد و مانند او  در قرنی اوج اعتلای  علوم اسلامی در قرون  وسطی بود،عنوان  اعتبار موطن  خود در  مشرق دریای  خزر بشمار  میرفت ، امیران خوارزم  و طبرستان که با فضیلت  بود  در خوارزم  گروهی از شاکران  و فیلسوفان  هستند ، از امیر آنجا خواست که بیرونی  وابن  سینا و علمای  دیگر را به  نزد او بفرستند (409هق/1018م)امیر از  اطاعت  محمود  نا چار بود ، بیرونی در  غزنه رفت  تا  در قلمرو سلطان  غازی و فاتح  هند زندگی آرام و قرین  عزت   واحترام آغاز کند؛شاید هم  در رکاب محمود بهند  رفته باشد .بهر حال دانشمند فیلسوف  چند سال در هند وستان اقامت  داشت و زبان و کتب  قدیم  آنجا را بیاموخت ، آنگاه بدربار محمود باز  گشت و از مقربان  وی  گردید . گویند یکی  از  مردمان شمال  آسیا بحضور محمود  رسیده بود و با وی  از اقلیمی سخن راند که  میگفت  شخصاً  دیده  است که  در  آنجا ششماه  تمام روز  است و آفتاب  غروب  نمیکند.محمود  این  گفته را نوعی  شوخی پنداشت و بر آن  مرد  خشم  گرفت و خواست به زندانش  افگند، ولی  بیرونی قضیه را توضیح داد و سلطان را قانع  کرد  و آن  مرد  نجات یافت .

نخستین  تالف  معتبر  بیرونی کتاب علمی و معتبر آثار الباقیه  بود.(حدود سال  390هق/1،000م) که  از  گاهشماری و اعیاد  ایرانیان ، شامیها ، یونانیان، مسیحیان،صابئین، و  اعراب  سخن  میراند.این  کتاب  یک  تحقیق  علمی  فوق  العاده  بیطرفانه  است و  از  کینه  های دینی کاملاً  مبرا وبی  تظاهر و ادعا ، تمایلات شکاکانه  داشت ، ولی به  نسبت زیاد احساسات  وطن دوستی را حفظ  کرده بود . گذشته  از  این  وی  یک یک  عالم  تجربی بود که در تحقیقات  علمی و نقادی روایات و متون و از جمله انجیل کوشش  بیطرفانه داشت، با وجدان پاک قضاوت  میکرد و احیاناً  به  جهل خود  معترف  میشد و وعده  میداد  تحقیقات  خود را ادامه  دهد  تا  حقیقت  را  کشف نماید . در مقدمه  آثار  الباقیه ، همچنان  که فرانیس  بیکن در یکی  از  کتابهای خود نوشته  است ، چنین  گوید : « باید  جانرا از عللی که  غالب  خلق را به سقوط  می  کشاند و موجباتی که چشم  حقیقتبین را کور  میسازد ، چون  عادت ، تعصب ، رسم ورواج ، پیروی  از هوس ، یا حب ریاست ، وامثال  آن پاک  کنیم که  جز بدین  وسیله هر چه بکوشیم و تحمل رنج  کنیم به  مقصود نخواهیم  رسید.» کتاب مال الهند  وی  نتیجه  تحقیقات وی در باره  نژاد ها ، زبانها ، و  دینها و فرهنگها ، وطوایف مختلف  هند میباشد که در سال (1130م)تالیف  شده  است .در این  کتاب چهل ویک فصل درباره  نجوم  هندی و یازده فصل در باره ادیان  آن ، نوشته  است . بیرونی شیفته  بها گاواد-گیتا شده بود.[32] در بسیاری از کشورها نام بیرونی را بر دانشگاه ها، دانشکده ها و تالار کتابخانه ها نهاده و به او لقب «استاد جاوید» داده اند. بیرونی گردش خورشید، گردش محوری زمین و جهات شمال و جنوب را دقیقاً محاسبه و تعریف کرده است.

کار  های بیرونی:


بیرونی در ریاضیات، هیئت (علوم فضایی)، فیزیک، زمین شناسی و جغرافیا سرآمد دانشمندان عصر خود بوده است. دایره المعارف علوم چاپ مسکو، ابوریحان را دانشمند همه قرون و اعصار خوانده است. بیرونی گردش خورشید، گردش محوری زمین و جهات شمال و جنوب را دقیقاً محاسبه و تعریف کرده است. خورشید گرفتگی هشتم آوریل سال 1019 میلادی را در کوه های لغمان (افغانستان کنونی) رصد و بررسی کرد و ماه گرفتگی سپتامبر همین سال را در غزنه به زیر مطالعه برد. بیرونی علاوه بر زبان مادری اش ترکی بر زبانهای یونانی، هندی، عربی،فارسی و حتی «بربر» هم تسلط داشت کتب و رسالات متعدد که شمار آنها را زائد بر 146 گزارش کرده اند نوشت که جمع سطور آنها بالغ بر 13هزار است. مهمترین آثار او «التفهیم» در ریاضیات و نجوم، «آثار الباقیه» در تاریخ و جغرافیا، «قانون مسعودی» که نوعی دایره المعارف است و کتاب «ماللهند» درباره اوضاع این سرزمین از تاریخ و جغرافیا تا عادات و رسوم و طبقات اجتماعی آن. بیرونی کتاب دایره المعارف خود را به نام سلطان مسعود غزنوی حاکم وقت کرد،و به او نوشت که کتاب را به خاطر خدمت به دانش و گسترش آن نوشته است، نه پول.
توضیحات دیگر :
وی نزد ابو نصر منصور علم آموخت در 17 سالگی از حلقه ای که نیم درجه به نیم درجه مدرج شده بود، استفاده کرد تا ارتفاع خورشیدی نصف النهار رادرکاث رصد کند، و بدین ترتیب عرض جغرافیایی زمینی آن را استنتاج نماید چهار سال بعد برای اجرای یک رشته از این تشخیص ها نقشه هایی کشید و حلقه ای به قطر 15 ذراع تهیه کرد. در 9 خرداد 376 بیرونی ماه گرفتگی(خسوفی)رادرکاث رصد کرد و قبلاًبا ابوالوفا ترتیبی داده شده بود که او نیز در همان زمان همین رویداد را از بغداد رصد کند. اختلاف زمانی که از این طرق حاصل شد به آنان امکان داد که اختلاف طول جغرافیایی میان دو ایستگاه را حساب کنند وی همچنین با ابن سینا فیلسوف برجسته و پزشک بلخی به مکاتبات تندی در باره ماهیت و انتقال گرما و نور پرداخت در دربار مأمون خوارزمشاهی قرب و منزلت عظیم داشته چند سال هم در دربار شمس المعالی قابوس بن وشمگیر به سر برده، در حدود سال 404 هجری قمری به خوارزم مراجعت کرده، موقعی که سلطان محمود غزنوی خوارزم را گرفت و او را در سال 408 هجری با خود به غزنه برد در سفر محمود به هندوستان، ابوریحان همراه او بود و در آنجا با حکما و علماء هند معاشرت کرد و زبان سانسکریت را آموخت ومواد لازمه برای تالیف کتاب خود موسوم به تحقیق ماللهند جمعآوری کرد.
بیرونی به نقاط مختلف هندوستان سفر کرد و در آنها اقامت گزید و عرض جغرافیایی حدود 11 شهر هند را تعیین نمود خود بیرونی می نویسد که در زمانی که در قلعه ننده به سر می برد، از کوهی در مجاورت آن به منظور تخمین زدن قطر زمین استفاده کرد. نیز روشن است که او زمان زیادی را در غزنه گذرانده است تعداد زیاد رصدهای ثبت شده ای که به توسط او در آنجا صورت گرفته است با رشته ای از گذرهای خورشید به نصف النهار شامل انقلاب تابستانی سال 398 آغاز می شود و ماه گرفتگی روز 30 شهریور همان سال را نیز در بر دارد. او به رصد اعتدالین و انقلابین در غزنه ادامه داد که آخرین آنها انقلاب زمستانی سال 400 بود.
بیرونی تالیفات بسیار در نجوم و هیات و منطق و حکمت دارد از جمله تالیفات او قانون مسعودی است در نجوم و جغرافیا که به نام سلطان مسعود غزنوی نوشته است ، دیگر کتاب آثار الباقیه عن القرون الخالیه در تاریخ آداب و عادات ملل و پاره ای مسائل ریاضی و نجومی که در حدود سال 390 هجری به نام شمس المعالی قابوس بن وشمگیر تالیف کرده این کتاب را مستشرق معروف آلمانی زاخائو در سال 1878 میلادی درلیپزیک ترجمه وچاپ کرده و مقدمه ای بر آن نوشته است. دیگر کتاب ماللهند من مقوله فی العقل او در باره علوم و عقاید و آداب هندیها که آن را هم پروفسور زاخائو ترجمه کرده و در لندن چاپ شده است دیگر التفهیم فی اوائل صناعة التنجیم در علم هیات و نجوم و هندسه. بیرونی هنگامی که شصت و سه ساله بود کتابنامه ای از آثار محمد بن زکریای رازی پزشک تهیه نمود و فهرستی از آثار خود را ضمیمه آن کرد این فهرست به 113 عنوان سر می زند که بعضی از آنها بر حسب موضوع گه گاه با اشاره کوتاهی به فهرست مندرجات آنها تنظیم شده اند این فهرست ناقص است زیرا بیرونی دست کم 14 سال پس از تنظیم آن زنده بود و تا لحظه مرگ نیز کار می کرد به علاوه 7 اثر دیگر او موجود است و از تعداد فراوان دیگری هم نام برده شده است. تقریباً چهار پنجم آثار او از بین رفته اند بی آن که امیدی به بازیافت آنها باشد از آنچه بر جای مانده در حدود نیمی به چاپ رسیده است. علایق بیرونی بسیار گسترده و ژرف بود و او تقریباًدر همه شعبه های علومی که در زمان وی شناخته شده بودند سخت کار می کرد وی از فلسفه و رشته های نظری نیز بی اطلاع نبود اما گرایش او به شدت به سوی مطالعه پدیده های قابل مشاهده در طبیعت و در انسان معطوف بود در داخل خود علوم نیز بیشتر جذب آن رشته هایی می شد که در آن زمان به تحلیل ریاضی درآمدند. در کانی شناسی، داروشناسی و زبان شناسی یعنی در رشته هایی که در آنها اعداد نقش چندانی نداشتند نیز کارهایی جدی انجام داد اما در حدود نیمی از کل محصولات کار او در اختر شناسی، اختر بینی و رشته های مربوط به آنها بود که علوم دقیقه به تمام معنی آن روزگاران به شمار می رفتند ریاضیات به سهم خود در مرتبه بعدی جای می گرفت اما آن هم همواره ریاضیات کاربسته بود از آثار دیگر بیرونی که هنوز هم در دسترس هستند و می توان اینها را نام برد: اسطرلاب، سدس، تحدید، چگالیها، سایه ها، وترها، پاتنجلی، قره الزیجات، قانون، ممرها، الجماهر و صیدنه، بیرونی در باره حرکت وضعی زمین و قوه جاذبه آن دلالیل علمی آورده است و می گویند وقتی کتاب قانون مسعودی را تصنیف کرد سلطان پیلواری سیم برای او جایزه فرستاد ابوریحان آن مال را پس فرستاد وگفت: من از آن بی نیازم زیرا عمری به قناعت گذرانیده ام و ترک آن سزاوار نیست.

. بیرونی که 75 سال عمر کرد در 13 دسامبر سال 1048 میلادی (22 آذر) در شهر غزنی  پایتخت امپراطوری غزنوی (استان مرکزی غزنه به  جغرافیای سیاسی افغانستان امروز وفات یافت.  .[33]

 

 

[1]   ویل دورانت ،تاریخ  تمدن  ملل شرق،فصل سیزدهم ،ص2

[2]   دانشنامه آزاد ویکی پیدیا

[3]   ویلدورانت ، تاریخ  تمدن  یونان باستان،جلد ششم، انحطاط  تمدن  یونان، ترجمه  هوشنگ  پیر نظر ، تهران : اقبال 1340،ص121و122

[4]   لویس ویلیام هلزی هال ، تاریخ  وفلسفه  علم، ترجمه  عبدالحسین  آژنگ، تهران : سروش1362.ص89.

[5]   ویل دورانت  تاریخ  تمدن، پیشین ،ص181.

[6]   پیشین  ، نگاه  کنید به  ویل دورانت تاریخ تمدن قیصر و  مسیح، جلد  نهم ، امپراطوری روم و آغاز  مسیحیت ، ترجمه ، سروش  علی اصغر ، تهران: 1241، ص85-101.

[7]   پیشین ، .ص 186-187.

[8]   ویل دورانت  ،تاریخ تمدن ، جلد  هفتم ، جمهوری و انقلاب ، ترجمه  عنایت  حمید  تهران:اقبال1341.ص 331(پاکنویس  مترجم).

[9]   الفهرست ابن  ندیم  و تراجم الحکمای ابن قبطی

[10]   ویل دورانت ، تاریخ  تمدن یونان باستان، جلد ششم ، انحطاط  تمدن یونان، ترجمه  هوشنگ  پیر نظر ،  تهران : اقبال، 1340، ص 176.

[11]   پیشین  ، ص 194-195.

[12]   پیشین ،ص 176.

[13]   جان برنال، علم  در تاریخ ، جلد اول ، ترجمه ح اسد پور پیرانفر، تهران: امیر کبیر ،1354،ص17.

[14]   لویس ویلیام  هلزی هال،تاریخ  وفلسفه  علم، ترجمه  عبدالحسین  آذرنگ،  تهران : سروش ، 1363،ص91.

[15]    پیشین  ، ص 91.

[16]   پیشین ، صص92-94و نیز نگاه  کنید به : جان برنال ، علم  در  تاریخ ، جلد اول ، ترجمه  ح  اسد پور پیرانفر ، تهران: امیر کبیر ، 1354، ص 171.

[17]   ویل دورانت ، تاریخ  تمدن .یونان باستان.جلد ششم (انحطاط تمدن یونان).ترجمه هوشنگ  پیرانفر ، تهران : اقبال، 1340.ص 176.

[18]   لویس  ویلیام  هلزی هال، تاریخ  و فلسفه  علم،، ترجمه  عبدالحسین  اذرنگ، اهران: سروش  1363،ص91.

[19]  اثر  پیشین ، ص91.

[20]   اثر  پیشین ، صص 92-94.و  نیز نگاه  کنید  به : جان برنال ،  علم  در تاریخ ،  جلد اول ، ترجمه  ح  اسد  پور  پیرانفر ، تهران: امیر کبیر 1354، ص 117.

[21]   ویل دورانت ، تاریخ  تمدن قیصر و مسیح ،جلد  هفتم، جمهوری و انقلاب ، ترجمه  حمید  عنایت ، تهران :اقبال 1341.ص302.

[22]   ویل دورانت  تاریخ  تمدن ، قیصر و  مسیح ، جلد  نهم ،امپراطوری روم و آغاز  مسحیت ، ترجمه  علی  اصغر سروش ، تهران:اقبال، 1341.ص 117.

[23]   ذبیخ  الله صفا ، تاریخ  علوم  عقلی در تمدن  اسلامی ، مجلد اول ،  تهران: دانشگاه تهران ، 1336ص،6.

[24]   ابراهیم  باستانی پاریزی، «کتابخانه اسکندریه » ماه نامه یغما ، دوره  پنجم  شماره یازدهم(بهمن 1331) ص 509-514.

[25]   ویل دورانت ، تاریخ  تمدن. عصر ایمان ، جلد پانزدهم، تمدن  اسلامی ، ترجمه  ابوالقاسم  پاینده ، تهران: 1343.صص509-514.

[26]   به  نقل  از  مرتضی  مطهری ، خدمات  متقابل  اسلام و ایران ، قم: انتشارات صدرا ، 1359، ص 333.

[27]   برای  مطالعه بیشتر نگاه  کنید به اثر  پیشین ، ص 308-354.

[28]  همان

[29]  مرادی نور الله (مدیرکل  ارشیفهای صدا  و سیما جمهوری اسلامی  ایران )، کتابخانه  اسکندریه ، انتشار شده  توسط پایگاه  تخصصی انترنیتی نور 1392.ص 201 – 213.

[30]  ویل دورانت،عظمت  وانحطات  مسلمانان، ص46

[31]   ویل دورانت ، تاریخ  تمدن  ،  عصر ایمان ، کتاب دوم تمدن  اسلامی569-1252م/53هق-656هق، فصل دهم جلد  چهارم،صص، 210تا212.

[32]  ویل دورانت ،  عصر ایمان  ، کتاب  چهارم ،   فصل دهم ، صص 217 و 218.

[33]   انجمن  تخصصی دی ووی بی -5  صحیفه یک ، ویل دورانت ، پیشین.

 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

 

خانواده  تیموری بعد  از شاهرخ و الغ بیک

 

 

بخش نود  و پنجم

بحث- پنجم

خانواده  های  تیموری

 

قبلاً در  مباحث گذشته  در باره  در  گذشت  تیمور وبه  تخت  نشستن خلیل  سلطان  وسایر وقایع  ایکه باعث از  دست  دادن تاج و  تخت  تیموری و  غلبه شاهرخ بر سمرقند تختگاه  تیموری و انتقال پادشاهی  از  سمرقند به هرات و گزارشات  دوره   زندگی بایسنقر پسر شاهرخ ،و الغ بیگ  که باعث انکشاف  صنایع فرهنگی  در  آن زمان میشد، مباحث طولانی داشتیم اکنون به سایر باز ماندگان  تیمور بر  میگردیم

95-5-1.فرزندان  امیر  تیمور گورکان: تیمور  36  نفر  اولاد  نرینه 6 پسر منجمله  4 پسر  و  32  نفر نواسه  با 17  دختر  و نواسه دختری داشت ، جهان  گیر و امیر شیخ ، میرانشاه  و شاهرخ پسران او بودند ،  پسران بزرگ او  در ترکستان و  هرات  در حیات  پدر بمردند ،و میرانشاه  در  جنگ با قره یوسف حاکم  آذربایجان  کشته شد  و  تنها  شاهرخ در (خراسان) باقی ماند .پسران  تیمور  هر یک  در  ماورانهر  خراسان  و فارس حکومتهای تحت الحمایه یا شریک  پادشاه داشتند.بعد  از  مرگ  تیمور  هر شهزاده  ای  هوای  حکمرانی  مستقل را  در سرداشت ... میرزا  پیر محمد  حکمران کابل که در آن زمان در قندهار مصروف جنگ بود خود را به سمرقند  کشید تا تاج پدر بزرگ را که  ولیعهدش  بود صاحب  شود  ولی  از دست  خلیل سلطان شکست  خورد .خلیل وپیر محمد  به شاهرخ  اظهار انقیاد  کردند که  فوت  خلیل سلطان را با محبوبه  اش در ری  قبلاً  از  قول ظفرنامه شرف الدین علی  یزدی در فصول  گذشته  شرح  کردیم  و پیر محمد  ولی عهد نیز بدست یکی  از امرای دربار خودش بنام  حسن شربت دار،در دوچاهه نزدیک  کرمان ، کشته شد (احسن التواریخ حسن روملو ، پیشین ،ص53)که  در نتیجه دولت  تیموری به  حکمرانی شاهرخ از اناتولی  تا سند و تمام مناطق به  جغرافیای  افغانستان  کنونی و  ماوراءالنهر امتداد یافت.[1] شاهرخ  میرزا قدرت دولتی خود را بحدی رسانید که میتوانست پادشاهی را از مغول دشت قبچاق از  تخت فرود آورد  و دیگری  را بجایش نشاند .

95-5-2. وقایع ایکه بعد از سال810هـق رخ داد : در این سال سلطان احمد  جلایر باروی بغداد را  تصرف کرد  و فرزندش  علاءالدوله  که  از  حبس  سمرقند  خلاص یافته بود به بغداد آمد که در  آخر  ذی الحجه سال  809بوقوع  پیوست. در همین سال ،  پیر علی تازه به حدود بلخ  آمد که شاهرخ پادشاه  جمعی را بدفع او روانه  گردانید  ایشان بعد  از شکستن  پیر  علی  به هرات  معاودت  کردند . سرداران  پیر  علی  با هم  مشورت کرده گفتند  تا این خمیر مایه فساد  در  میان  ما باشد  یاغی گری کم  نخواهد شد ، اتفاق  نموده او را  گرفتند و سر  بی  مغز او  را که  آرزوی گاه  داشت پرکاه  کرده بدارالسلطنه هرات فرستادند .

در همین سال  شاهرخ  روانه  استرآباد  گردیده  پیرک پادشاه را از آنجا فرار داد و  حکومت آنجا را به میرزا الغ بیگ سپرده به  هرات باز  گشت  نمود . در همین سال  میرزا  ابابکر بعد از این که  در  مقابل سلطان اویس که غدر کرده بود  مقابل او  یاغی شده واو را  از قصر بیرون راندند که ناگزیر روانه سیستان  گردید  سلطان اویس بجانب کیج و مکران لشکر فرستاد و در این  حین  میرزا ابابکر چون شهر کرمان را  از سپاه خالی  یافت متوجه شهر شد و سلطان اویس متحیر شد .وبین سپاه دو طرف بعد  از در گیری خوفی در دل ابابکر بر ضمیرش  مستولی  گشت و بی  آنکه  جوانان از هر دو طرف  بیک  دیگر حمله  کنند  فرار نمود .دلاوران  کرمان  اکثر نفر  های شهزاده نادان را  از دم  تیخ  کشیدند و ابابکر به  جیر رفت .سلطان اویس  برادر خود سلطان  حسین را بدفع او نامزد نمود میرزا ابابکر بروی  غالب  آمد و سلطان  اویس به نفس خود متوجه شد در اثنای جدال وقتال میرزا  ابابکر بقتل رسید .

در همین سال  شاهرخ سلطان خراسان در دهم  جمادی الاول  از هرات  جانب  سیستان حرکت  کرد و در فراه فرود  آمد .شاه اسکندر که  حاکم  آن  دیار بود قلعه بر روی شاهرخ ببست ولی از اثر حـملات  لشکر شاهرخ قلعه کشوده شد و شاهرخ بجانب سیستان  عزیمت  نمود و سلطان  در کنار آب  هیرمند  نزول نمود و بند  ها را بشگافت (و آن سه بند بود  که  در زمان رستم ساخته شده بود .)[2]

در همین سال  امیر خداداد بجانب  خلیل سلطان ایلغار نمود و در حوالی چاشتِ (روز) هردو سپاه بهم  پیوستند  و  در نتیجه  نبرد سلطان  خلیل  هزیمت یافت و بجانب ماوراءالنهر عزیمت  نمود . در آن  اثنا شیخ  نور الدین  با سپاه سنگین  متوجه  اردوی خداداد  گردید .امیر خدا داد سپاه او را تار وما نموده به سمرقند  موعدت  نمود . در حینیکه شاهرخ اردوی خود را  از جیحون  عبور میداد خداداد  خبر شده  بجانب ترکستان  شتافته با شتاب گریخت  و  خلیل سلطان را در  حبس خود  نگهداشت  به  این  ترتیب  شاهرخ به سمرقند داخل گردید  وامیر شیخ نورالدین وامیر مبشر بخدمت و ملازمت  شاهرخ رسیدند و  در سلک امرای  عظام انتظام یافتند .[3]     

95-5-3. تاخت و تاز نوادگان  تیمور

بعد از مرگ شاهرخ  و الغ بیک ،خانه  جنگی  شهزاده  های  تیموری  شروع شد  و از همه بیشتر  میرزا  عبدالطیف  پسر الغ بیگ که در اردوی شاهرخ بود  جده خود  ملکه  گوهر شاد را تاراج  کرد که بعد  ها  علاءالدوله  حکمران نیشاپور عبدالطیف را  حبس  نمود  و میرزا ابابکر نواسه  دیگر شاهرخ  در تخارستان  و بلخ  اعلان  استقلال کرد .مگر  الغ بیگ  حاکم ماوراء النهر در (789هـ ش./1411م) که در زمان  پدر حاکم آنجا بود در (824هـ ش./1446م) در ماوراء النهر  مستقل شد و سمر قند را  بعوض  هرات  پایتخت  خود  گردانید و بعداً دربلخ اقامت  گزید .میرزا ابابکر و  علاء الدوله به او  تسلیم شدند و  عبدالطیف  پسرش  رها گردید و الغ بیگ به سمر قند  مراجعت  نمود . . .هنوز دو سال  از  پادشاهی او  نگذشته بود که  میرزا  ابوالقاسم بابر  حاکم مازندران  قیام  کرد و در سال( 826هـ ش./ 1348م) هرات  را  اشغال نمود .بابر در سال( 828هـ ش./ 1450)با برادر خود  میرزا  سلطان محمد  جنگ کرده او را بکشت .میرزا علاءالدوله حاکم  نیشاپور  نیز ولایت جوزجان را بتاخت.[4]

الغ بیگ  بار  دیگر وارد (خراسان ) شده  در  کنار  مرغاب  علاء الدوله را  مغلوب  وجانب  مشهد فراری  ساخت ، آنگاه  حکومت  هرات را به  پسر  دیوانه  خود  عبدالطیف سابق الذکرداد و جسد  شاهرخ را  از  هرات به  سمرقند برد.[5]

95-5-4 میرزا  پیر محمد پسر عمر شیخ:

میرزا پیر محمد با سپاه بیحدمتوجه شوشتر شد و حکمرانان  آن  دیار خواجه سعید برلاس و شیخ زاده و توکل کمر ملازمت میرزا  پیر محمد را بستندوپیر محمد شهر شوشتر در دارالعماره  نزول  فرمود و بعد  از فتح  دزفول و  حویزه  بجانب  شیراز معاودت  کرد.بعد  از مراجعت  پیر محمد به  شیراز ،سلطان احمد  جلایربجانب  حویزه  ایلغار نمود قلعه  گیان  را  در  غفلت بمیان گرفت و  عساکر سلطان احمد  مردم بیشمار را بقتل آوردند  و  پیر حاجی کوتوال  از  استماع  این  خبر قلعه دزفول را گذاشته به شوشتر هزیمت  کرد و والی قلعه سلاسل  نیز امیر اویس قلعه را رها کرده به رام  هرمزگریخت  زیرا که امرای  پیر محمد  آنجا بودند .  ایشان  نیز  بطرف شیراز  گریختند . سلطان احمد  جمیع  پیاده  ها را بقتل رسانید و باقی  رعایا را به  شوشتر راند وقلعه را با  زمین یکسان  نمود و  حکومت  خوزستان را به  حسن  نیزه دار  معین ساخت  و بطرف  بغداد  معاودت  کرد .

در سال 812 هـ ق. میرزا  پیر محمد  که  عازم  کرمان بود   در منزل دوچاهه حسن شربت دار که  پیر محمد او را  از مرتبه  طبابت  به درجه امارت سانیده بود، آن ناپاک بیباک بر سر  میرزا  پیر محمد ریخته و او را بقتل  آورد و  میرزا  اسکندر در همان زمان از بیم  جان  روانه  شیراز  گردید .حسن شربتدار به  آنهم  اکتفا  نکرد با جمعی از  اشرار  بجانب  شیراز  خرامید .  از صباح  تا شام امرا و  مردم شیراز تمام روز  جنگ  کردند .حسن شربت دار  شکست خورده  و راه  فرار  پیش  گرفته بود در اثنای راه بدست امیر صدیق  گرفتار شد. او را به سخریت  تمام بر گاوی  نشاندند ه به شیراز در  آوردند .میرزا  اسکندر از وی  پرسید که برادر مرا چرا  کشتی ؟ جواب داد که اگر  وی  را بقتل آوردم به تو خوبد  نشد .  میرزا  اسکندر بدست خود چشم راست او را  از حدقه بیرون  آورد و بفرمود  تابضرب  چماق آن  سردفتر اهل نفاق را هلاک  ساختند و سر او را به  اصفهان فرستادند . [6]و  تنش را بعد  از سه  روز آویختن سوزاندند.[7]    قابل یاد آوری  است  که  میرزا  پیر محمد فرزند  عمر شیخ و  نبیره  امیر  تیمور  میباشد که  ولیعهد تیمور بود که  می باید در  تختگاه سمرقند به  تخت  تیموری  تکیه  میکرد اما خلیل سلطان  از  اثر سازش با امرای  سمرقند که  در قبل گفته  آمدیم تختگاه  تیمور را به  غدر تصاحب نمود(مولف).

 

95- 5- 4. وضع اجتماعی خراسان در زمان رقابت های خانوادگی گورکانیان

بعد  از  مرگ  الغ بیک در خراسان و ماواءالنهر  خانه جنگی  شهزادگان  تیموری  شدت گرفت . علاأالدوله  و سلطان محمد  و  میرزا بابر  در سر بدست  آوردن  اقتدار باهم مجادله  داشتند.[8] اوضاع  نا بسامان  سیاسی که  از اثر جنگهای پی در  پی  که در تمام  خراسان ، فارس و  ماوراءالنهر  مستولی بود  دیری  نپائید که  هرات  و سمرقند    عظمت خود را  از  دست  داد ،میرزا عبدالطیف که از اثر دسیسه او پدرش  الغ بیگ کشته شد ، به  تخت سمرقند تکیه زد اما، بعد  از یک دوره  کوتاه ششماهه  کشته شد و سرش  در مدخل دروازه  دانشگاه  الغ بیک اویخته شد .[9]

در هرات مردم  از  این  اوضاع (قحطی و نا امنی)  به ستوه  آمدند  و قحطی در مناطق خراسان  بیداد  میکرد به  اندازه  ای که یک خروار(معادل560کیلو) گندم  به چهار صد دینار  خرید و فروش  میشد ، ضرر این  قحطی از  خسارات طاعونیکه در زمان شاهرخ  در هرات  منتشر گردید  بیشتر بود .[10] در ماوراءالنهر میرزا  عبدالله بن  میرزا ابراهیم سلطان بن شاهرخ در 854هق جانشین (عبدالطیف) شد که  از آغاز کار با قیام  ابوسعید  نواده جلال الدین  میرانشاه  مواجه  گردید و اگر چه او را شکست  داد لیکن او  از ابوالخیر  خان اوزبک یاری  گرفت و  عبدالله را در  نزدیک سمرقند در( 855 هق) بقتل رسانید .[11]

95-5-5. میرزا ابوالقاسم  بابر

ابوالقاسم بابر معروف به  میرزا بابر در 17 رجب سال( 825 هق) تولد  و  در سال( 860 یا 61 هق) وفات یافت از کواسه  های امیر تیمور و  پسر میرزا بایسنقر پسر شاهرخ .وی در آغاز جوانی  منصب و  مقامی  نداشت و فقط با مواجب خود  میگذرانید .بعد  از  میرزا شاهرخ ، به اتفاق میرزا خلیل(این شخص بنا بر قول (احسن التواریخ)  حسن بیک روملو امیر خلیل  پسر هندوکه،  است و کسی که بابر را در اول تقویت  کرد و سر آنجام  عصیان  ورزید  و  کشته شد . دولت شاه سمرقندی نام او را امیر هندوکه ضبط  کرده  است  و یاقوت نوشته  است که  «وی به عهد شاهرخ زیاده  منصب و مرتبه ای نداشت»حاشیه  احسن التواریخ،ص372 ) [12] به خراسان  آمد و در استرآباد بحکومت  نشست (850 هق) سه سال بعد  خراسان را از میرزا الغ بیک  گرفت (853هق). در (855هق) برادر خود میرزا  سلطان  محمد صاحب  هرات  و  خراسان رادر چناران  مغلوب و  مقتول کرد . چندی بعد به  عراق و فارس دست یافت ، لیکن  جهانشاه قره قوینلو سه  ایالت اخیر را در سال( 857 هق)از وی منعزل ساخت . بابر در فارس (شیراز ) مقبره  حافظ را تعمیر و  تزئین نمود (856 هق) پس  از  آن  لشکر به  ماوراءالنهر بقصد ابو سعید گورکان  کشید و بعد  از  محاصره سمرقند در سال (857هق)به صلح باز  گشت .ابوالقاسم بابر در شهر مشهد  وفات یافت (ربیع الآخر 860 یا بقولی 861 هق)  .  وپسرش  میرزا شاه  محمود  بهادر بحکومت  نشست .[13]

وقایع میرزا ابوالقاسم را  از  زمانی  شروع  میکنیم که الغ بیگ سلطان  تیموری در ماوراءالنهر بدست فرزند  ناخلفش  عبدالطیف ،در سمر قند  کشته شد وخانه جنگی نوادگان تیمور در همان آوان  میرزا  ابوالقاسم بابر  پسرمیرزا بایسنقر، برادر خود  میرزا سلطان محمد،  صاحب هرات و  خراسان را کشته بود، در آن شهر و بر خراسان  و  عراق و فارس و  کرمان  مستولی گردید ، لیکن  جهانشاه قره قوینلو سه  ایالت اخیر را در سال( 857 هق)از وی منعزل ساخت  واو خود در سال (861هق)پدرود  حیات  گفت .[14]  اما حسن بیگ روملو  وفات  وی را در وقایع سال 861 هجری  تآئید  نموده  است.

غبار درکتاب افغانستان  در  مسیر تاریخ بی  سروسامانی پادشاهان تیموری را بعد  از الغ بیک  اینطور تعریف میکند:«مردم ماواءالنهر از پادشاهی  عبدالطیف رمیده بودند و بعد از چند ماهی  هنگامیکه او  از تفریح باغ چنار به شهر سمرقند بر  میگشت ، عده ی از مردم بر وی  تیر اندازی  کردند ، سواران  معیت او فرار  کردند . و  هراس افگنان  رسیده  سرش  ببریدند و  از مقابل طاق مدرسه  الغ بیک  بیاویختند (855هق) .»

95-5-5. میرزا سلطان ابوسعید

ابو سعید  پسر  میرزا محمد  نواسه  میرانشاه و کواسه  امیر تیمور توانست ماوراءالنهر را در ربقه  اطاعت خود در آورد .این  میرزا از ملازمان  الغ بیک  بود که  عبدالطیف او را در  سمرقند  بحبس در آورده بود .[15]

ابوسعید گوکانی آخرین پادشاه  معروف از سلسله  تیموریان ،پسر میرزا سلطان محمد گورکانی (محمد  ابن  میرانشاه).  در آغاز عمر نزد  الغ بیک بود ، . بعد  از  کشته شدن او بدست  پسرش  عبدالطیف تیموری به  حبس  افتاد ، و اما  از  حبس  گریخته به  بخارا شتافت .بعد  از  کشته شدن  عبدالطیف  در (854هق)، در بلاد  ماوراءالنهر کر و فر ی داشت.در( 861 هق) هرات را  کشوده  گوهر شاد آغا زوجه  امیر شاهرخ  ، را  کشت . در (862 هق) جهانشاه ترکمان  هرات  را  از او  گرفت ، اما  چندی بعد  ابو سعید باز بر آن  استیلا یافت ، و خراسان  و مازندران  و آذربایجان را  گرفت . در ( 864هق)سیستان را و  در( 871هق) بدخشان را  تسخیر کرد .  چند بار در  خراسان با فرزندان بایسنقر ، که  مدعی او بودند ، جنگ  کرد . در (873 هق)بدفع اوزون  حسن مرد باقدرتی  از طایفه آق قوینلو ها ،  از  هرات  به  آذربایجان  لشکر  کشید ، اما  در  نزدیکی  میانه شکست  خورده  گرفتار شد ..اوزون  حسن او را به  یادگار محمد ، نواده گوهرشاد آغا ، داد ، تا او را بقصاص خون  جدۀ خویش  بکشت . پسرانش  سلطان احمد میرزای گورکانی  ومحمود  گورکانی به دعوی جانشینی او برخاستند.[16]

 

اما داستان لشکر کشی ابوسعید  از هرات به بلخ را با سایر وقایع ایکه در فوق ذکر شد میر غلام محمدغبار، در تاریخش (افغانستان  در مسیر تاریخ)  اینطور وصف کرده  است:«سلطان ابو سعید که  ازماواءالنهربه  بلخ  آمده بود  به هرات   عسکر  کشید  و امیر  جهاندارشاه را طوری بمصالحه  وا داشت   که او فقط بحکومت آذربایجان  اکتفا کرده  ولایات  نیشاپور ، طوس ، جرجان  ، مازندران ، فارس و  عراق  را  به سلطان ابو سعید بگذارد ، جهان شاه  به سببی   تن بقبول این شرایط داد  که  پسر محبوس او امیر حسین  در آذربایجان علم ضدیت با پدر افراشته بود .پس ابو سعید داخل شهر هرات شد و بعد  از کمی علاءالدوله  و میرزا ابراهیم  و میرزا سنجر باغی را  در بین راه  مرو  و سرخس در سال (836هخ/1458م) مغلوب و سنجر را مقتول  کرد . و در سال (840هخ/1462م) سلطان ابو سعید  از  هرات  بغرض سرکوبی  میرزا محمد  جوکی پسر میرزا  عبدالطیف  به  ماوراءالنهر رفت  ولی  از  عقب او سلطان  حسین  میرزا  از  استرآیاد به هرات  حمله  کرد  و ابوسعید  مجبور به  عودت  به هرات گردید ولی سلطان  حسین  به  عقب کشید و ابو سعید تا مازندران  او را  تعقیب نمود  و باز  به  ماوراءالنهر رفت . جوکی فرزند  عبدالطیف و نواسه  الغ بیگ  در سال (841هخ/1463م) به سلطان ابوسعید  تسلیم شد  و او را  در قلعه اختیار الدین محبوس داشت تا بمرد.

سلطان ابو سعید  بعد  از  خاتمه  کار جوکی  به  هرات  عودت  کرد و خواجه شمس  الدین  محمد  وزیر را  بواسطه  پول زیادی که اندوخته بود  مورد  تفتیش و  تحقیق  قرارداد .  وزیر در  جواب  گفت  از  مال  دولت  چیزی نخورده ام  اما اعتراف نمود ولی پول گرفتن  از رعایا و  اعیان  را اعتراف کرد . ابو سعید  گفت  : آنچه  از  رعایا گرفته  ای  بتو  بخشیدم اما  از  وزارت  معزول   هستی. وزیری که  این  بخشش را  از  کیسه  خلیفه  یافته بود  انگشتری وزارت را  به سلطان  اعاده  کرد  وبا پولهایی که اندوخته بود به  استراحت  پرداخت.

در زمان سلطان ابو سعید  در  هرات  قحطی  عظیمی رخ داد و  این بخاطری  بود  که  از  اثرسلسله  جنگهایی  زنجیری شهزادگان  تیموری  سیستم  های   کشاورزی  صدمه  دیده  بود و کشاورزان بحالت بد اقتصادی  و نا امنی  بسر می  بردند که متعاقباً در  (روزگار جنگ که امراض  عفونتی زیاده  تر  میگردد)  در هرات طاعونی  پیدا شد که  عده زیادی از مردم را کشت . در سال(846هخ/1467م) ابو سعید بار  دیگر به فارس  لشکر  کشید ، زیرا که حسن بیگ زمامدار دیار بکر در جنگی که با میرزا جهاندار شاه   زمامدار آذربایجان نمود  او را  کشته و خود قوت  بزرگی بهمرسانیده بود . ولی شدت  سرمای  زمستان  و قحط  غله با دلیری دشمن  یکجا شده  درسال (847هخ/1468م) سلطان ابو سعید را  در حدود قراباغ ؛ مغلوب  و  اسیر دشمن  و  مقتول نمود. بعد از  مرگ ابو سعید ، سلطان احمد  میرزا  تا سال871هخ/ 1493م) در ماواءالنهر حکم ران ماند.[17]

بعد  از سلظان  محمود  تا سال(876 هخ/1500م) بین   پسران ابو سعید بر سر حصول اقتدار منازعه دوام  داشت  و  این زد  و خورد  داخلی راه را برای  استیلای  قوای تازه  دم  محمد  شیبانی آخرین  فاتح  تورانی  کشاده  تر  ساخت.[18]

سلطان ابو سعید  در دوره  سلطنت خود به  تدریج  توانست برنوادگان  شاهرخ غلبه  جوید و از خوارزم  تا کابل  و سیستان را بمتصرفات خود بیافزاید و سپس  خراسان و عراق و کرمان را با  استفاده از حوادثی که برای امرای قراقوینلو رخ  داد ه بود ، متصرف  شود و یک  حکومت قوی بعد  از شاهرخ ایجاد نماید که تا سال( 783هق) برقراربود .ولی در نتیجه  او با حریف قوی پنجه ای روبرو شد و در حمله ای که برای  تصرف آذربایجان  صورت داده بود  مقتول شد  و با قتل او ممالک  تیموری با هرج و مرج جدید مواجه  گشت .تلاش  ها برای  بدست  آوردن قدرت در خراسان و فارس  بین دو  شاخه ای  از  تیموریان  یکی  به  رهبری میزا یادگار محمد بن سلطان محمد بن بایسنقر بن شاهرخ  باشاخه دیگری با سلطان  حسین  میرزا نواده بایقرا  پسر عمر شیخ بن امیر تیمور که بر خراسان  مستولی  شده بود که کشاکش این دو شهزاده  تیموری منجر به برانداختن یادگار محمد (875هق)و  به  غلبه  سلطان  حسین میرزای بایقرا شد  و او که  مدت  طولانی از (875تا911هق)در خراسان و جرجان و گاه قسمتی  از ماوراءالنهر حکومت داشت  وبه هرات  مستقربود . [19]که  در مبحث علحیده به  آن  می  پردازیم .

 

95-5-6. سلطان  حسین  میرزای بایقرا (842-911هق)

سلطان  حسین  میرزا بن  غیاث الدین  منصور  بن  میرزا بایقرا بن عمر شیخ بن امیرتیمور  در سال(816هخ/1438م)   مطابق محرم (842هق )در شمال شرقی شهر هرات و در محلی به نام دولتخانه چشم به جهان گشود. نسب او هم از جانب پدر و هم از سوی مادر به تیمور میرسد.[20]وی در سال836هخ/1458م)به حکومت  جرجان و مازندران مقررشدودرسال(846هخ/1468م) هنگامیکه  از دربار ابوالخیرخان پادشاه چغانی قبچاق  بر میگشت  در ابی ورد  خبر کشته شدن  ابوسعید  را  استماع کرد.زیرا زمانیکه ابوسعیدبه سلطنت رسیده بود اورا به  حبس  افگنده بود ،اما او  گریخته با ابوالقاسم بابر به خوارزم  رفت . در  ( 862 هق) استر آباد را  گرفت .هر چند ابو سعید آنرا  از او باز ستند اما عاقبت  وی علاوه بر  استر آباد گرگان  و مازندران  را  نیز فتح  کرد. [21]  ؛ پس  عازم  هرات گردید که  از طرف اهالی  هرات  استقبال شد  و در رمضان همان سال  اعلان  سلطنت نمود.[22] در همین  وقت  بود  که امیر  علی  شیر نوایی از ماوراءالنهر بدربار او  آمد  و مهر بردار سلطنتی گردید  و در سال( 849هخ/1471م) بمقام  وزارت  «دیوان  اعلی» رسید .[23] وخواجه  نظام الملک  خوافی را به  وزارت  منسوب  گردانید .[24] سلطان  حسین  حکومت  غور و زمین داور را  هم به امیر شجاع  الدین  ذولنون  ارغون داد  که یکی  از امرای  بزرگ  تیموری  بود . سلطان  حسین  بعد  از شاهرخ  مهمترین  پادشاه  گوکانی خراسان است که اینهمه را بدستیاری وزیر با تدبیر چون امیر  علی شیر نوایی توانست که امور قلمرو خود را اداره  نماید . ولی روش  قدیمی  خانواده  گورکانی  که شهزادگان را در بطن  دولت بسر اقتدار بشکل دولت  کوچکتری  پرورش  میداد  همیشه برای دولت  مرکزی  اسباب نزاع  و اختلاف را که باعث  انحطاط  سیاسی  وبالاخره انقراض دولت  میشد ، پرورش  میداد .. مثلاً  بعد  از اعمار شهر مزار شریف ، سلطان  پسر بزرگ  خود  بدیع  الزمان میرزا را که  حاکم  استر  آبا د بود به  حکومت  بلخ گماشت  و او  پسر جوان خود  مومن  میرزا را  بجای خویش  در  استرآباد  گذاشت در حالیکه سلطان  این  مقام را به  پسر دومی خود  مظفر  حسین  میرزاداده  بود .مظفر حسین  از تمام  پسران  سلطان  برتری یافته بود ، زیرا مادرش«خدیجه بیگی آغا» زنده  وزن بر گزیده  سلطان بود و  در اردو  نفوذ داشت . این  زن با زر و زور و دسیسه فرزند خودش  را بر  میکشید و سایر پسراندران را فروتر میداشت  و این  خصومت  ورقابت  ها  بر سر  کسب اقتدار ، کشمکش را در  کشور بار  می  آورد و  در  چنین  حال و هوایی خانوادگی شاهی که شکل فاسدی داشت اکثراً باعث کشمکش  ها و نا امنی ها در قلمرو سلطان  که  هر آن  در حالت  گسترش و یا کم شدن بود تأثیرگذار بود که  غبار  آنرا به  رژیم ارستوکراسی و اولیگارشی مثال زده  است .در  چنین نظامهای پادشاهی مطلقه  همواره منافع خانوادگی بر منافع عامه  همیشه رجحان  داشت .  مخصوصاً  وضع  کشاورزان  که  هم  از رهگذر تهیه نفری در اردو  و هم وسیله  تأمین ثروت برای خانواده شاهی همواره زیر بار حشرو مالیات قد راست  نمیتوانستند .

هنگامیکه بدیع  الزمان  در بلخ  اطلاع  گرفت  که  پدرش  جای  پسر او را  در استر اباد  به برادرش  داده  است به  مومن  میرزا  نوشت  که به  کاکای خود  تسلیم  نشود ، لذا در سال (874هخ/1496م) در استرآباد  بین  مومن  و ظفر  حسین در گرفت  و در نتیجه  مومن  مغلوب  و در محبس قلعه  اختیار الدین  محبوس  گردید ، بدیع  الزمان   هم در بلخ روش  استقلال  پیش  گرفته بود . سلطان خواست  پسر را  ذریعه قشون  مغلوب کند اما امیر علی  شیر نوائی که با  تدبیر بود  نخواست  بین  پدر و  پسر جنگ  واقع شود ومتعهد  شد که  بدیع  الزمان را  از  طریق مذاکره  رام  نماید .  علی شیر به بلخ  رفت  و بدیع  الزمان  تسلیم شد  ولی منشور سری  سلطان  مکشوف گردید  که در آن به امیر برلاس کوتوال  بلخ امر شده بود  تا بدیع الزمان را  وقتی که  از شهر خارج  گردد- راه  دخول و  دعوت  در شهر ندهد .بدیع  الزمان بعد  از  کشف این  دسیسه  به  وعده  های  علی  شیر توجه  نکرد  و علی  شیر  ازاین  ماموریت  ناکام بر  گشت.سلطان خود سپاهی به سرکوبی  پسر  کشید  و بدیع  الزمان  تا «بلچراغ» پیش  آمد اما شمشیر بر روی  پدر  نکشید  و به قندهار فرار نمود .سلطان بقصد  هرات  بر گشت  و هنوز در  کناره رود  مرغاب  مجلس  شراب داشت  که  خدیجه بیگی آغا به اتفاق  نظام  الملک  از سلطان بد  مست  منشور قتل مومن  خان را  حاصل و شبا شب  توسط  چهار  نفر جلاد  چاپار بهرات  گسیل کرد  و سر  آن  جوان را  از تن  جدا نمود ،  این  حرکت  سلطان بدیع  الزمان را بر  انگیخت  تا  در قندهار و زمین داور  به اتفاق امیر ذولنون  و پسرانش  شجاع  بیک  و محمد  مقیم  ترتیبات  نظامی اتخاذ  کند.

اما سلطان  پیش  دستی کرده  خود به  سوقیات  پرداخته  تا  بست رسید ، مگر قحط غلا و اغتشاش  ذهنی امراء و خاندان شاهی او را بدون اخذ  نتیجه  به عودت  مجبور نمود .بدیع  الزمان  تا  اسفزار  پیش  آمد  ودر «النگنشین» به  اردوی پدر حمله  کرد  و شکست  خورد  و به  غور رفت . محمد   حسین  میرزا  پسر دیگر سلطان هم قبلاً  از  هرات  به  ایران  کشیده  و بر مظفر  حسین  میرزا  حمله  کرده و خود در بین  ترکمانان  شمالی  ایران  در آمده بود . سلطان  که  وضع  خراب امور را  احساس  کرد در سال (876هخ/1498م) توسط  روحانیون با بدیع  الزمان  مصالحه  نمود . و پذیرفت  که  حکومت فراه  و سیستان از بدیع  الزمان باشد  ، اما  این  رو ش نتوانست  از  مخالفت های جنگی او  جلو  گیری  کند  زیرا بعد  از  کشته  شدن  مومن  میرزا ، پسران سلطان  مثل  ابوالمحسن  میرزا والی  مشهد  و ابن  حسین  میرزا  حاکم قاین  و  غیره بشمول امراء  و درباریان  از سلطان  منزجر  گردیده  بودند. از همین سبب  بدیع  الزمان  مجدداً  به  هرات  حمله کرد و سلطان قبول  نمود  که  نام  بدیع  الزمان  در  خطبه بعد از  نام  سلطان خوانده  شود  و هم  حکومت بلخ  و تخارستان را مجدداً  به او  داد .بدیع  الزمان  در بین  چهارده پسر سلطان بزرگترین  آن بود ، بر  علاوه سلطان  یازده  دختر  نیز داشت .

باوجود  کشمکش  های  ذات  البینی  خانوادگی سلطان  توانست در مدت  37  سال  سلطنت خود را  در قلمرو خراسان بزرگ  (شامل منطقه  افغانستان به  جغرایایی  موجود ، ایرا ن یا عراق  عجم  و  ماوراءالنهر )   را با اقتدار دولتی  حفظ  کند . زمان سلطان  حسین  علی رغم  پیچیدگیهایی ناشی  از  سرکشی و  جنگ های شهزادگان از نگاه فرهنگی عهد  ممتازی در خراسان  بحساب  میرود.[25] مرکز  علمی و ادبی و فرهنگی  هرات که  از دوران  حکومت میرزا شاهرخ ، و بعد  از  آن  سلطنت  وی ،پی ریزی  شده و با تشویقهای او  و مخصوصاً  پسرش  میرزا بایسنقر توسعه  کامل یافته بود ، در عهد سلطان  حسین  میرزای بایقرا (هرات) باوج  ترقی  فرهنگی و  هنری خود رسیده  و بی  تردید در ایجاد  مراکز فرهنگی و  هنری دوران صفوی  نیز  موثر افتاد .[26]

سالهای اخیر سلطنت  سلطان  حسین  میرزا بایقرا مصادف بود  با  نیرو  گرفتن ازبکان  و آغاز هجومهای  شیبانی ها  به  ماوراءالنهر  از  طرفی  و نیرو مند شدن  دولت  نو پای صفوی از  طرف  دیگر ، اینست  که  غروب  عمر سلطان  حسین را باید  همراه با وفول  ستاره دولت  تیموری  در  خراسان  دانست ، امااین امر دلیل قطعی بر افتادن  این  دولت  از جهان  نبود ،  زیرا یکی  از  مشهور  ترین شهزادگان  این  سلسله  یعنی  ظهیر الدین بابر که از اعقاب جلال الدین  میرانشاه  بن  امیر تیمور گورکان بود و  نسبش  به  پنج  پشت  به امیر تیمور میرسد، وقتی بر اثر تسلط  ازبکان بر ماواءالنهر از آن  دیار مایوس  شد ،  از فرغانه  که  محل حکومت  پدرش و خود او  بود بجانب (خراسان) به  جغرافیای افغانستان  کنونی گریخت و  آن جا  را در طاعت خود  در  آورد و سپس  بدخشان را در سال 909  متصرف شد و سال بعد  کابل را  تسخیر کرد و از آنجا به فتح  هندوستان  پرداخت و بشرحی که بعد  از این  خواهیم  دید ، حکومت  مقتدر و یا بهتر بگوییم امپراطوری  پهناور «مغول کبیر » را  در هند.ستان  گذاشت .

 

 وی آخرین پادشاه تیموری است که مدتی طولانی در خراسان و شرق   ایران به  جغرافیای موجوده حکومت  کرد. [27]

سلطان  حسین  در سال (883هخ/1505م مطابق به 911هق) در پایتخت  هرات بمرد  و  کشور بزرگی  را به  هرج  و مرج  اداری و سیاسی که  منجر به سقوط و شکست  این  سلسله گردید به فرزندانی سپرد  که  از  هیچ  حیث  شایستگی مدیریت  این قلمرو پنهاور و  گسترده را  نداشت و در این  زمان  خراسان  بزرگ مورد تاخت  و  تاز  عناصر جدید  از  ازبک  وقزلباش داخل  یک دوره  انحطاط  اقتصادی ، سیاسی  ، فرهنگی که دامنه  آن  تا قرن بیست  ویکم ( از تاریخ  معاصر کشوری بنام افغانستان که بعد  ها در زمان شاه  شجاع  الملک  این  نام  جدید «افغانستان» توسط  فرمانهای  هند بریتانوی  که این نام  منسوب به قوم حاکم (افغانان ) به سر اقتدار،یعنی سدوزایی بود  اطلاق  گردید که این  نام  کدام  منشه تاریخی با  این  مناظق ندارد که بعداً در جایش  از آن صحبت  می شود (مولف)) [28]

در حالیکه  جهان  غرب  در طی  این  مدت (قرون  جدید  و معاصر ) مرحله  ارتقاء و تمدن  جدید را به شکل بی سابقه ای پیمود و  در مجاورت افغانستان  نام نهاد دولت  های قوتمندی تأسیس گردید که بر سیاست  وحالات  موجوده  آن  تآثیر منفی افگنده ،دولت ضعیف و متزلزل  گورکانی را  از هم  پاشید  ومملکت را به بخش  های سه  گانه  تقسیم  وتجزیه  نمود .سه سال  پیشتر از مرگ سلطان حسین بایقرا  در ایران  دولت صفوی  بمیان  آمد و  پنج سال  پیشتر  در ماواءالنهر  دولت ازبکان شیبانی قد  علم  نمود ه بود ، بیست سال بعد تر هم  دولت بابری در هندوستان  موجود شد و  اینهمه  دست  تجاوز  در سرزمینی که اکنون افغانستان نامیده  میشود  دست  های تجاوز خود را دراز کردند و بر وحدت سیاسی و ملی  خراسان بزرگ لطمه زدند[29] و  این  خطه  از  قلمرو  آسیا را که  در طول  هزاران سال  حافظ  استقلال و منافع ملی خود بود و مقاوم  در برابر حملات  پی  در  پی  ویران   گران  از سوی  شمال و  غرب  چون کوههایش با ثبات  استادگی  کرد و لی این  منطقه  بزرگ  از بحر اعظم  آسیا با داشتن زمامداران  نالایق ، در سراشیبی  انحطاط  کشاورزی ، بازرگانی  و فرهنگی در حضیض لغزانده شد.


 

[1]  غبار میر غلام محمد ،افغانستان  در  مسیر تاریخ، چاپخانه نهضت ،سال 1375، جلد اول ، صص453-454.

[2]  نامعلوم ؛ تاریخ سیستان ،پیشین،

[3]   روملو  حسن بیک ، «احسن  التواریخ» ، به اهتمام دکتر نوایی عبدالحسین ،چاپ  بنگاه  ترجمه و  نشر کتاب  تهران 1349،تحت سر پرستی محمد  حجازی ،ابراهیم خواجه  نوری ،محمد سعیدی ، دکتر احسان یار شاطر به بازرسی ادوارد جوزف،صص49-53.

[4]   افغانستان  در  مسیر تاریخ  ،  پیشین ، ص455.

[5]   همان مأخذ به ادامه صفحه قبل.

[6]   احسن  التواریخ روملو ،  پیشین ،صص53تا57.

[7]   روملو حسن بیگ، احسن  التواریخ  همان ،58 به بعد

[8]   غبار میر غلام محمد ، افغانستان  در  مسیر تاریخ، پیشین ،ص457.

[9]    صفا داکتر ذبیح الله ،تاریخ  ادبیات  در  ایران ، جلد سوم ، 1369:تهران ، کیهانک  نیران ، جلد سوم ،ص،9.

[10]   غبار ، پیشین ، ص،457

[11]  روملو حسن ، احسن التواریخ ، پیشین ،850

[12]  میرزا خلیل با خلیل سلطان  فرمانروای سمرقند اشتباه  نگردد 

[13]   غبار،پیشین ،ص 459 ؛ روملو حسن بیگ، پیشین ، وقایع سالهای (825 تا  860هق)  ،صص189،269، 289،290،291،

298،304،307،327 ،353،   371؛ صفا دکتر ذبیح  الله  ، پیشین ،وقایع سیاسی نوادگان  تیمور ،فصل اول ، ص15.

[14]   صفا ذبیح  الله ، پیشین ،جلد سوم ،ص9

[15]   غبار ، افغانستان  در  مسیر تاریخ  ، پیشین ،ص458؛ صفا دکتر ذبیح  الله ،پیشین ، 9 

[16]  دایرت المعارف  فارسی،پیشین

[17]   18-غبار میر غلام محمد ، افغانستان در  مسیر تاریخ،پیشین، جلد اول ،صص459-460.

[19]   صفا دکتر ذبیح الله ، تاریخ ادبیات در ایران ، پیشین  ، 9-10.

[20]   دایرة المعارف فارسی، پیشین  ،ص852 ؛ غبار،  پیشین  ، 460 ؛ تاریخ ادبیات فارسی...صفا  ذبیح الله ، پیشین  ، 10.

[21]   غبار ، پیشین  ، دایرة  المعارف  ،  پیشین ، صفا ، پیشین .

[22]   غبار ، همان ،ص 460.

[23]   عبار همان، دایرة المعارف  پیشین ، ص852. صفا، پیشین

[24]   احسن  التواریخ،روملو  حسن بیک ،  پیشین ،519.

[25]   غبار ،  پیشین  صص 561-462.

[26]   صفا  ذبیح  الله داکتر، تاریخ  ادبیات  در  ایران  ، جلد  سوم ،  پیشین  صص10.

[27]   همان  مأخذ ص11.

[28]   غبار ، پیشین، ص462.

[29]   همان، پیوست

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

بخش نود  و پنجم

بحث چهارم

95-4-3. سلطنت الغ بیگ :

الغ بیگ  فرزند شاهرخ  میرزای  تیموری و نوۀ امیر  تیمور گورکان ، یکی  از  چهره  های  برجسته  و  تابناک تاریخ  است  که  در 18 سالگی  بفرمانروایی ماواءالنهر رسید،با فرمانروایی او  دوره  ای  از شگوفایی فرهنگ  و هنر  در  ماواءالنهر ، بمدت  40سال آغاز شد .در این دوران  ماوراءالنهر اقتدار سیاسی  خود را باز یافت ، امنیت  در  جامعه  جاری شد  و اقتصاد به شگوفایی  رسید و  در  پرتو  این  عوامل و تلاش های او ، ماوراءالنهر به  پایگاه  علمی  و هنری  جهان  اسلام  مبدل شد که بواسطه آن  معماری به شکوه وجلال قابل توجهی دست یافت ، و هنر  نقاشی  و موسیقی  به  پیشرفتهای  چشم  گیری  نایل  آمد ، و  از همه  مهمتر  میدان  پژوهش  در  عرصه  های  مختلف  گسترده  تر شد ، و دانش ریاضی و نجوم  عقد  های  خود را باز  کشود .

الغ بیگ بیش از  چهل سال از(812تا853 هـ ق.)با قدرت  و درایت در ماواءالنهر فرمانروایی کرد .بدون  تردید ، وی از حکمرانان فرهیخته ایست که  در طی حکومت طولانی اش در ماوراءالنهر  مصدر خدمات درخشانی  در زمینه فرهنگی  شد .با  این  حال  متأسفانه ، در باره  دوران  درخشان فرهنگی و هنری و  گرایش  های فرهنگی  الغ بیک ، آنطور که باید  و شاید ،  تحقیقات  چندانی  صورت  نپذیرفته  است . بجز تحقیق  مستقل بارتولد در  کتاب  الغ بیگ  و زمان او   ، که انهم  بیشتر به  مسائل سیاسی ،دینی و تا حدودی نیز فرهنگی  پرداخته  است ،  اثر  مستقل دیگری تدوین  نگردیده  است .  از  این رو، این دوره  تاریخ  تیموریان در ماوراءالنهر از اهمیت زیادی برخوردار است . خوشبختانه ، برای برسی  این دوره از  تاریخ ، منابع  دست اول و دوم تاریخ  بخوبی  در  اختیار قرار دارد .

الغ بیگ با علایق  شدید  علمی و هنری به  جد  در باور کردن منابع فرهنگی موجود  در  ماوراءالنهر کوشید .او با  فراهم  ساختن امکانات مادی و  نیز آرامش  سیاسی ، به  ارتقای فرهنگ  و هنر ماوراءالنهر دست زد .  در دوران فرمانروایی  وی  ماوراءالنهر بعنوان  کانون  مهم  فرهنگی0علمی و  هنری )  در  جهان  اسلام ، به  موقعیت  ممتازی  دست یافت ؛ بطوریکه  این  ولایت محل تجمع  علما ، فضلا ، هنر مندان  ،خطاطان  ،  ریاضی دانان ، ستاره شناسان ، معماران  و سایر اشخاص اهل  فن  و هنر  گردید .بدون شک  او با  خلق  نمودن  فضای باز اجتماعی فرهنگی  قادر  گردید که  موجب  خلق  آثار بدیع  گردد او  فرهنگ  ایرانی  خراسانی را با  دانش  و فرهنگ  اسلامی و  حتی  فرهنگ  جهانی  عصر خود را بارور  ساخت . زیرا  عصر او  شایستگی  مطلوبی در  پرورش  و رشد  فرهنگ و دانش  وقت  خود داشته  است .  باید بوضاحت بگوییم  که  حکومت  الغ بیگ  با اتخاذ  تدابیر خردمندانه در پدید  آمدن  آن نقش  اساسی به  عهده  داشت. [1]

بیایید لحظه ای بدون  گیرو  دار و جنجال  های سیایی برادران  دیگر الغ بیگ که  در  مناطق  وسیع خراسان  و  ایران بازمانده  از تیمور و شاهرخ پدر او  لحظه  ای به  این  توجه  نماییم که  او  در زمان  خود به  آن  ارزشها دست یافت .و باعث  این شد  تا ساختار اجتماعی و فرهنگی آن زمان را در  ماوراءالنهر و  همچنین  سیاست  و  گرایش  های فرهنگی  وی  را  مورد  دقت  قرار دهیم:

95-4-4. شرح احوال  الغ بیگ:

در نزدهم  جمادی الاول سال 796 هـ ق. از بطن گوهر شاد  آغا  همسر هفده ساله شاهرخ ،  پسری بدنیا  آمد  که  نامش  را  محمد  طرغای  نهادند .[2]  دیری نگذشت  که  نام  واقعی کودک در سایه  سار لقب ترکی  الغ بیگ ، که بمعنی امیر  بزرگ  میباشد ، بکلی  از  اذهان فراموش گشت. زمان  رشد  الغ بیگ  درست  مصادف  بود  باوج  فتوحات امیر  تیمور و  توسعه امپراطوری  تیموریان  در شرق  و  غرب و شمال و  جنوب ؛ و بستر  جغرافیایی که  الغ بیگ را  در درون  خود  پرورش  میداد  سمر قند  بود ، شهریکه روز  ها شاهد  سرازیر شدن  ثروت  های  مادی  و  معنوی  جهان  اطراف  در خود بود[3] لذا زمان و  مکان فضای مناسب  بهتری را برای  رشد فکری و جسمانی  فراهم  ساخته بود .تا الغ بیگ در سایه پدر مدبر و با تدبیر و مادر مهربان ودانشورپروش یافته  و به  بلوغ رسیده بود .

ولی  مرگ  تیمور شروع  منازعات  بین  خانواده بزرگ، بازمانده  های تیمور شروع شد که  ما  در  مباحث  قبلی در مورد آن بقدر  کافی  روشنی  انداختیم . با فوت  مرد  آهنین  ثبات  و آرامش  سیاسی  و اجتماعی  در قلمرو  وسیع  تیمور  دیری  نپائید که این  موضوعات  بار  ها در  آثار تاریخ  نگاران  از  قبیل ابن  عربشاه ،  خواند  میر ، کاشفی و  دیگران باز تاب یافته  که  از شرح دوباره  آن  میگذریم .در  این  زمان  الغ بیگ  بیش  از  یازده سال  نداشت نا خواسته  همراه  پدرش  شاهرخ به  عرصه کشاکش  های  جانشینی  کشانیده  شد .[4]  سر انجام ،  در طی  چهار سال بلواه  و آشوب در امپراطوری  تیموریان ، شاهرخ  در سال 812 هـ ق. لجامِ  گسیخته قدرت را بدست  گرفت  و اداره سمرقند  و ماواءالنهر را  به  الغ بیگ  سپرد و خود  در  هرات  به  حکومت  پرداخت [5]

کهنترین  ویژگی  ماوراءالنهر در دوران  مذکور ، علاوه بر  اغتشاشات سیاسی نظامی محدود ، تحولات فکری بود ؛ بطوریکه در  این  دوره  جوشش و  غلیان  شگفت انگیزی  در حیات  علمی ، ادبی و هنری  بوقوع  پیوست ، که  عناصر (خراسانی ) و  ایرانی ترک  های  مسلمان  ،  تحت  نظارت  تیموریان  در شکل  گیری  آن سهم  بسزایی داشتند .الغ بیگ  در بادی  امر با  مشکلات  جدی  مواجه بود ، از یک سو او فرمانروای  سرزمینی  با  موقعیت  جغرافیایی  خاص شده بود که به رغم ثروت  طبیعی  اش ، یعنی معادن بسیار ،حاصلخیزی منطقه،و نیز قرار  گرفتن  آن بر سر راه بازرگانی ، بعلت  همجواری با اقوام  مهاجم  و جنگنده (مقولان  وازبکان)، همواره  در  معرض تهدید  و  غارت قرار داشت . [6]  از سوی  دیگر  ماواءالنهر با بروز  آشفتگی  سیاسی اجتماعی که بسبب  جنگ  و  غارت  و منازعات  خونین  داخلی  بر سر مسأله جانشینی  تیمور رخ  داده بود ، بدست الغ بیگ شانزده ساله رسید. [7]

الغبیک  که  خود  ناظر  آشفتگی و نا امنی  منطقه  بود ، دریافت  که  نبود اقتدار سیاسی  مانع مهمی در رشد و تعالی مظاهر فرهنگ  است ؛ لذا با قدرت  تمام به  مقابله با  قوای نا  آرام  داخلی و  خارجی  پرداخت [8]  و با  ایجاد  وثبات امنیت  سیاسی توسط  او فصل  نوی  در  تاریخ  ماواءالنهر  گشوده شد ، تجارت  به  علت امنیت  راه  ها و سرمایه  ها رونق  گذشته  خود را  باز یافت ،  وضع  کشاورزی ، زمینداری و باغستانها و همچنان زمین  های بکر و بایر  از اثر توجه  الغ بیگ و همچنان  کاهش  مالیات بر در آمد  اشخاص و افراد ،  کشور رو به  حاصلخیزی و آبادانی  نهاد ؛ و  چرخه  های اقتصاد بعنوان بنمایه همه یی زیر ساخت  ها ی فرهنگی  در ماوراءالنهر بگردش  در  آمد ؛  والغ بیک با  وضع مالیات بر تجارت ، به رغم  دیدگاه  عرفی ، ثروت  زیادی برای  جامعه اندوخت ، و  از برای ارتقای  سطح  علمی ، هنری و ادبی ماوراءالنهر بهره  گرفت  . [9]

اکثر تاریخ  نویسان  معتقداند  که الگو  و کمال مطلوب  الغ بیگ  درساختار فرهنگی ماوراءالنهر ، نه  پدرش  شاهرخ ، بلکه  نگرش  های  نیای  وی تیمور بود  [10].نگرش فوق  بدون  تبین و برسی ، به  تکرار در منابع  متعدد  منعکس گشته است ، در  حالیکه  چرایی  این  موضوع ، که  پاسخش  در ساختار اجتماعی  ماواءالنهر هنوز نهفته  ،  هنوز بی  جواب مانده  است . (ولی مسلّم  این  است که  تربیه  و سرشت  عالی  الغ بیگ که نظر به تأئید  مؤرخین  که  الغ بیگ  مورد  توجه  نیایش  بوده وبه او  توجه  داشته  است  و  از  جانب  دیگر سیرت  پدرش  شاهرخ که  واقعاً  در  عصر او بنا به ثبت اکثر مورخین  در تاریخ  از  هرات جنت تیار کرده  بود  حرف مبالغه  نیست  و  مادرش  گوهر شاد  آغا که خود  در شکوه و رواج فرهنگ  عصر تیموری  جایگاه بلندی دارد سبب  شد  تا  این  جوان  هفده ساله به  نابغه  دهر  مبدل  شود   ورنه ما  در  مورد  عبدالطیف پسر او  و سایر شاهزادگان  تیموری به شهادت  تاریخ  می  بینیم  که  چه فرصت  ها  را  حیف و  میل  کردند  و چه  باغسار  ها را که  از  اثر نا امنی  جنگ  و اغتشاش  بر سر هم ریختن ،به بیابان  تبدیل کردند  و  مثال  عمده  آن  خلیل سلطان کاکای  الغ بیگ  میباشد  که  در  مدت  کمی که  از فرمانروایی  اش  در سمرقند  گذشته  بود تمام  خزینه ایکه سالها  تیمور  از اقصی حصه  کشور  جمع  کرده  بود  در ظرف مدت  کمی  همه  آن را  امرای  نا اهل تیموری، همه را نابود ساخت  که حتی زنان  وپردگیان  امیر   تیمور  را برای حفظ  تاج  و تخت  خود به  حراج گذاشت(بخش 95-بحث اول سلطنت  خلیل  سلطان در همین  اثر) تا حدیکه خودش  توسط امیر خداداد دستگیر وتخت و سلطنت را به او باخت  که  از  اثر توجه شاهرخ  پدر الغ بیگ  واپس در سمرقند  آرامش  مستولی  گردید .  پس به  این  نتیجه  می  رسیم که عنصر  اساسی  در  پیشرفت  و شگوفایی  عصر الغ بیگ تا اندازه زیاد شخصیت  خود الغ بیگ  و حمایت  پدرش  موثر  بوده  است(مولف)). اولغ  بیک  که  زیر دست  مرد فوق  العاده  و  عجیب تربیت یافته بود  این را فهمیده بود که سرزمین فرمانروایی او متشکل  از فرهنگ  ها ی  گوناگون  است.  لذا وی ناگزیر بود  برای استقرار  نظم  و  ایجاد اتحاد ، که  در  دل  اشتراک های فرهنگی  نهفته  است ، سیاستی  محتاطانه تر نسبت به  مواضع  مشخص  شاهرخ  در  حیطۀ فرهنگی اخذ کند .

بی تردید ،  این  تدابیر در جغرافیای  سیاسی تاریخی اجتماعی دو  حوزۀ فر هنگی کاملاً  متفاوت  هرات  و ماوراءالنهر ریشه  داشت . لذا  تعامل الغ بیگ با  هریک  از  عناصر موجود در ماوراء  النهر (ترک -  مغول -  خراسانی-فارسی)، به  پیدایش  نگرشهایی متناقصی در  منبع  دوره  تیموریان  منجر  گشته  است  چنانکه  تاریخ  رشیدی ، الغ بیگ را بگونه ای  از  تبار مغولان  و مروج و  مدافع سنن  مغولی  در  سرزمین  ماوراءالنهر  معرفی  میکند. با  پیروی  از صاحب  تاریخ  رشیدی  برخی  از مؤرخین ، بدون  در  نظر  گرفتن جامعه  چند فرهنگی ماواءالنهر ، برای اثبات  این  ادعا ،  دنبال  حجت  عمل  کرد  های الغ بیگ  را  در  این  حوزه مورد برسی  و  استنباط قرار  میدهند ؛ چنانکه برگذاری مجالس  می  گساری  همرا با  موسیقی و آواز ،  وانتخاب لقب گورکان  از سوی  الغ بیگ را ،بدون  در نظر  گرفتن مناسبات  سیاسی- اجتماعی،شاهدی بر ادعای خود  میدانند  [11]؛ عافل  از  اینکه  نیمی  از ساکنین  ماواءالنهر را طوایف  ترک  و  مغول  تشکیل  میداده است،و نادیده  گرفتن  این  طوایف وجمعیت  عملاً  بمنزله تجزیۀ  قدرت بود . (امیر تیمور خود  در زمان حکمرانی  اش بار ها با  ترکان و مغولان و  خطاییان حنگیده  ایت  و در  استیچ  های  شمال جنگ  های مدهشی با ارتش سرخها که  از مغولتباران بود آنجام داده  است برای معلئمات بیشتر به بحش نود ودو در همین  اثر مراجعه شود(مولف)) فراتر  از  این  الغ بیک توانست با طرح  کردن  خویشاوندی خود با مغولان ، قدرتش  را  در مقابل  همسایگان  مهاجم مشروعیت  بخشد و با  درایت  در  منازعات  و اختلافات  آنان  شرکت  کند  وبا انتخاب  خانهای  دست  نشانده  بر مغولستان  عملاًاداره امور  آن  سرزمین را نیز  تحت  نظارت  خود  در آورد .[12]

با  این  شیوه الغ بیگ  توانست  قدرت  فرهنگی خود را فراتر  از مرز  های ماوراءالنهربگستراند  وبا صلابت  بر سرزمینیکه دارای  جمعیتی نا همگون  که  دارای  علایق فرهنگی  گوناگون بود ، حکومت  کند ؛ و  این امر  میسر نمیگشت ، مگر با  تساهل فرهنگی ، که الغبیک  آنرا بدرستی  دریافته بود وبکار بست .بنا بر این ،  نظر آن  دسته  از  مؤرخانی  که سعی دارند الغبیک را بعنوان  یک شاهزاده  مغولی پایبند به سنن و قوانین یاسا  معرفی  کنند، با واقعیت  تطبیق  ندارد . [13]

گذشته  از  همه  ملاحظات سیاسی فرهنگی الغ بیگ ، واقعیت امر  این  است  که وی در ماوراءالنهر نزد دانشمندان  و بزرگان  علم  و ادب ایرانی و (خراسانی) ومسلمان  تربیت شده  بود  و  آنان بی شک  در بر انگیختن علایق فرهنگی الغ بیگ  نقش  بسزایی داشتند  .[14] چنانچه  بخش  اعظم عهد مورد  مطالعه ، الغ بیگ را  دوستدار زبان  و ادبیات  فارسی ،  مشوق  هنرایرانی ،خراسانی-چینی     حافظ  قرآن  و شریعت و احکام  اسلامی  میدانند . [15]  در  تبین  این  موضوع به برسی  نگرش و  عملکرد الغ بیگ در حوزه  های مختلف فرهنگی  می  پردازیم .

95-4-5. گرایش  فرهنگی  الغ بیگ

0-   مذهب

مذهب رسمی الغ بیگ مانند  ایران  پیش  از  صفوی  در ماوراءالنهر نیز اهل  سنت  حنفی  بود .اما با دلایل گوناگونی جمعیت  و  جغرافیای که ماوراءالنهر را  از  دیر باز  مأمنی  برای  پیروان  آیین  های ارتدادی قرار داده بود که مملو  از اعتقادات و باور  های گوناگون گشته بود و دلیل  ارتداد  مردم  هم  همین نقطه  است که چنگیر و احفاد او  در  خط  ارتداد قرار داشتند  و هنوز  گرایش های مذهبی  مخصوصاً دین  اسلام به  آن  مرحله  شکوهمندی نرسیده بود  که  اشخاص  مرتد  و بی  دین  را که  از ستیپ  های شما ل تا صحرا  های منگولیا پهن بود یکسره  مسلمان  گرداند آنهم  در یک  مقطع  جغرافیایی  خیلی شکننده  که  مردم  تازه  از  یورشهای نیای الغ بیگ  امیر تیمورفارغ  گردیده  بودند که باز  در  گیر جنگ  های خانواده  های گورکان  در  اطراف سمر قند و سایر جاههای  خراسان و عراق  عجم که  در  حیطه  تسلط گورکانیان قرار داشت بودند.ولی  الغ بیگ  با  تدبیر در رأس  این  جامعه با دور اندیشی توانست ، سیاستی  جدا  از جزم اندیشی  دینی در  پیش گیرد . وی  با برقراری امنیت فکری  از  طریق  تسامح دینی ، بطور مؤثر ی به رشد فرهنگ  در  ماوراءالنهر یاری  رساند . پی  گیری جدی  این  سیاست برخی  از  مورخان را به  این  ظن واداشت که  الغ بیگ  در ادره امور  جامعه به اصول و قواعد  اسلام پای  بند  نبوده  است  .[16] این  در حالی  است  که  مستندات و  منابع بجا  مانده از آن دوره به روشنی گویای این  است که الغ بیگ  در  این حوزۀ فرهنگی  نیز  نقش  فعال و سازنده  داشته است .[17] سندی که  در  این  میان  توجه  خاصی  را  میطلبد ، نوشته های  غیاث  الدین  جمشید  کاشانی ، یکی  از همرهان دایمی  الغ بیگ ،است.  وی  با دقت  تمام خاطر نشان  میسازد  که  پادشاه  اسلام  پناه و  «ملاذ اعظم السلاطین ظل  الله فی  الارضقهرمان  المساءالطین   آیه  الله  فی  العالمین باسط  بساط الامن والامان ناشر العدل والاحسان هادم  مبانی الجور والطغیان حافظ بلاد  الله» [18] خود در بیست سالگی قرآن را به  هفت قرائت  از حفظ  تلاوت  میکرده  است  و از این  استعداد نیز برخوردار بوده  از آن بموقع  نقل قول بیآورد . [19] چنانکه  وی در  مجادله  و مباحثه با دراویش  با زبان  گویا ی دین  مبلغان آن را مجاب به سخن خود و از زیاده  خواهی  های آنها  نیز جلو گیری  میکرد . [20] از سوی  دیگر ،الغ بیگ با برپایی مدارس  علوم  دینی در ماوراءالنهر  بطور رسمی علوم  وابسته  به  آن را  گزارش  میداد و برای اجرای  قوانین  شرعیت  در نهاد  های  رسمی  جامعه افراد  کاردان  و برجسته ای بکار می گماشت . وی در  تجلیل و احترام  مشایخ  ،  عرفا و  علمای دین میکوشید  و برای  اشاعۀ  مذهب رایج  بساختن  مساجد  ،  خانقاه ها و مدارس  متعددی پرداخت  و با اختصاص دادن در آمد  هنگفتی به  این  نهاد  ها ، فعالیت  های فرهنگی  آنها را در جامعه  ایمن ساخت  . [21]

1.     زبان  و ادبیات:

زبان مردم  ماوراءالنهر ترکی جغتایی بود ، اما زبان  و  ادب  فارسی ، همچون سایر مظاهر فرهنگی  در ماوراءالنهر متجلی بود . [22] الغ بیگ  نیز زبانهای  عربی ، ترکی  مغولی و تا حدی  چینی میدانست [23]،اما  بیش  از  همه  اینها غنای ادب فارسی  او را  شیفته  خود ساخته بود . وی باوجود  همۀ  مشغله های سیاسی  و  علمی  اش ، در زمرۀ امرای  شعردوست و شاعر نوازی  قراردارد  که  خود  نیز از قریحه و ذوق شاعری برخوردار بود .[24]

کاشانی می  نویسد : «علم  عروض وقوافی  بغایت  نیکو  میداند ، دیوان انوری به  تمام بیاد  دارد و قصید ۀ چند از  آن ظهیر فاریابی  هم یاد دارند و احیانا شعر هم  می فرمایند».[25] و مؤلف  مجالس  النفایس  این  مطلع فارسی  را  از او  نقل  میکند :

هر  چند    ملک   دل  به  زیر  نگین   تُست                                              شوخی مکن  که  چشم بداندر کمین  تُست [26]

از  آنجا که  الغ بیگ  خود  علاقۀ وافر به شعر  و ادبیات  داشت ، لذا  دربار او به  محفل امنی  برای تراوش  زیبا  ترین  الفاظ  سخن  مبدل  گشت .چنانکه کاشانی می  نویست: « در  مجلس  سلطنت  پناهی عروضیان  چالاک  هستند و شاعران  نیکو» .[27] شعر و  ادبیات  در دربار الغ بیگ به  نقد  و برسی  کشانیده می شد و الغ بیگ  خود  در  نقد  آثارادبی  صاحب  نظر بود .وی  اشعار را نه  تنها از  طریق ذوق  فطری  بلکه به  آگاهی به  علم وابسته به  آن (عروض و قوافی)مطالعه  میکرد . از  این  رو یک  مرجع ادبی  به  زبان فارسی در باب فنون شعر بنام  میعارالاشعار  نوشته  خواجه  نصیر  الدین  طوسی ، در دربار او  موجود بود که  مورد  استفاده  علاقه  مندان این  عرصه قرار  میگرفت. [28]

دولتشاه سمرقندی ، ضمن  ترجمه  حال  امیر  خسرو  دهلوی ،  از اختلاف  سلیقۀ  که میان  بایسنقر و الغ بیگ  در  مقایسه خمسه نظامی و خمسه امیر  خسرو دهلوی بوده  است، صحبت  میکند  و  میگوید شهزادگان برای  اثبات  نظر خود ،  خمسه ها را بیت به  بیت  مقابله  کرده اند: «امیر بایسنقر  خواجه  خسرو را بر خمسۀ شیخ نظامی  تفضیل دادی و خاقان  مغفور الغ بیگ گورکانی  قبول  نکردی  و معتقد شیخ  نظامی  بود ی و ما بین دو شهزاده به  کرات  جهت  این  دعوی  تعصب دست داده ، بیت به بیت  خمسین را را با  هم  مقابله  کردند .» .[29]

از همین حکایت میتوان نتیجه  گرفت  که  دیدگاه الغ بیگ  در باره  برتری  خمسۀ نظامی ، یکی  از  ارزنده  ترین  شاهکار  های برجسته  و  نظریات فلسفی استاد  نامدار زبان  و ادبیات  فارسی  نظامی  گنجوی ، دال به احاطه  و  آگاهی  وی بر  ادب  پارسی   است ، که  البته این  موضوع  غیر  قابل چشم  پوشی  است .  در  مجموع باید  گفت  که  عشق و  علاقۀ وافر  الغبیک به شاعران  پارسی گوی ،  نظیر فارابی ، نظامی  گنجوی و انوری ، همچنین  کوشش  وی در فرا  گرفتن و رواج فنون ادبیات فارسی  ممکن است  هر محققی  را همچون بارتولد به  این سخن  وا دارد :«که ذوق  ادبی  الغ بیگ به ادبیات  فارسی ، نظیر ذوق و علاقه  مندی اروپاییان به  ادبیات  خود شان  بود » [30]

2.علم  و دانش

الغ بیگ  یگانه  دانشمندی در تاریخ  اسلام بود که به شهریاری  رسید .او  بردانش  ها  و  فن  های  زمان  خود احاطه  داشت . از  این رو  در  پرورش  دانشمندان و فراهم  آوری  وسایل  پیشرفت آنان  مضایقه  نمی  کرد  و دانشمندان بزرگ زمان  همه  از  توجه  و  گشاده  دستی اوبرخوردار بودند . [31] البته  این  حمایت  ها  تنها مختص  به  مشاهیر زمان  نبود ، بلکه الغ بیگ  پس  از  آگاهی  از  میزان  علم  و دانش  هر شخص ،بدون  در  نظر  گرفتن  جایگاه اجتماعی اش ، در  مقابل  وی سر تعظیم فرود  آورد و او را به  مقامی در خور می  گماشت.

نمونۀ بارز  این ادعا، مولانا محمد  خوافی  است  که  در اولین  دیدارش  با الغ بیگ  ظاهر  ژولیده   وسخت  فقیرانه  داشت  ؛ اما  الغ بیگ  پس  از  اگاهی  از دانشش، وی را  گرامی  داشت و در  کنار قاضی زاده رومی  به  کار تدریس  در مدرسه  گماشت و در روز افتتاح  مدرسه ، خود بهمراه  نود  تن  از  ارباب  علم و فظیلت بر سر صنوف درس  وی حاضر شد. [32] وی همچنین به  تأسیس  مدارس  گونا گون و  حضور فعالدر  آنها  نقش  مهمی  در  پیشرفت ، گسترش  و سازماندهی  علوم رایج در  آن  زمان ، همچون فقه ، اصول ،معانی،  بیان  ،  طب  ،  تاریخ  و غیره  داشت [33]. اما  بیش  از همۀ اینها  ریاضیات و نجوم  در  مرکزتوجه الغ بیگ  فرصت  بیشتری  برای  بالندگی  یافت . الغ بیگ در محاسبات  ذهنی از توانیی  شگفت انگیزی  برخوردار بود . وی هنگام  حضور در مدرسه ،تدریس  علوم  ریاضی  را بر سایر علوم  مقدم  می  شمرد[34] .بنا بر این .ریاضیات  در سایه علاقه و حمایت  الغبیگ به  پیشرفتهای چشم گیری  در زمینه  کسر عشاری، محاسبه  عدد ی ، و جدولهای  مثلثات  دست یافت.  [35]

 

4. پیشرفت  در  علم  نجوم   

مفاهیم  و شناخت  های اولیه از نجوم  در  ماوراءالنهر ، درخشش  آسمان  و  گردش روشنان  سپهر و پیدایش  تابستان  و زمستان  به  همراه  تجلی رؤیای کودکی الغبیگ ، که  پیرامون  باز  دید  از  رسد خانۀ مرا غه شکل گرفته  بود ، نقطۀ عطفی در شناخت در شروع  تحول نوین  فکری  در  عرصۀ  علم نجوم و ستاره شناسی  گشت [36].

1.     پیشینه  علم  نجوم ورصد در ممالک  اسلامی وغیر اسلامی [37] (به  پاورقی مراجعه شود)

شرایط مناسب علمی ، اوضاع  مساعد سیاسی اقتصادی و  استفاده  از امکانات  وسیع مالی، این فرصت را به  الغ بیگ داد  که بصورت  کاملاً  جدی بمطالعه  در باب  رسد ستارگان بپردازد [38] بنا بر  این او  مطالعات  خود را  در زمینه  های  متمرکز کرد  و به  جمع  آوری و  مطالعه ی  آثار دانشمندان  گذشته ، همچون  کتابهای  بطلیموس ، ابوریحان  بیرونی ، قطب  الدین  شیرازی ، خواجه  نصیر الدین  طوسی ،  عبدالرحمن  صوفی ، خیام  و بوزجانی پرداخت . [39] لازم بذکر  است  که الغ بیگ در این راه تنها بمطالعه ، بحث و جمع  آوری آثار دانشمندان بسنده  نکرد ، بلکه  همچنین  متخصصین  این  علم را برای  یاری  به سمرقند  دعوت  کرد (مقصد  غیاث الدین جمشید  کاشانی و  معین  الدین  کاشانی  است). [40] و ظرح  بزرگترین دست  آورد قرن را  را بیاری  همراهان  دانشمند ش  در شمال  شرقی سمر قند با دقت بی  نظیری پی ریزی  کرد . [41] پس  از  اهداث  بنا ، تحصیل و تکمیل  اطلاعات و  ابزار  های  نجومی ، فعالیت  های  پژوهشی و رصدی را در آن  آغاز  کرد ند تا سر انجام در سال 839 هق، کتاب  زیج  جدید  گورکانی توسط الغ بیک  نوشته شد . پس  از  تکمیل  این  زیج، تا 450 سال اساس  کار اختر شناسان  مسلمان  گشت  و تقویم  ها را به  اساس  آن  می  نوشتند .

هنگامیکه  ترجمه لاتینی  کتاب در سال 1665م. در لندن  منتشر شد ، ستاره شناسان  اروپایی به ناچار  جدولهای  ستاره شناسی خود را که بکمک دوربین  های  مجهز نجومی  ترتیب  کرده بودند ، با توجه به  جدولهای زیج  الغ بیگ  تصحیح کردند و  از  این  کتاب  جامع خاوری  چیز  های  تازه  فرا  گرفتند .  این  کتاب  به سرعت  در پاریس  و فلورانس ، ژنو منتشر شد  و الغ بیک  شهرت  آسمانی  یافت . [42]

4.  هنر  های  زیبا:

  دردوران فرمانروایی الغ بیک هنر و  علم  توامان شدند و در یک راستا  همگام با یکدیگر به شگوفایی وبالندگی  دست  یافتند، بطوری که برای  هریک  از  هنر  هایی رایج  مدخلی  علمی  کشوده شد وبنا بر  این  اعتبار و ارزش  هنر در  این دوره دو چندان  گردید .هنر  نیز  مانند سایر  علوم  بعرصۀ پزوهش کشیده شد ، تا ضمن بر طرف  شدن کاستی  های  آن ، کاربردی تر و  نهادینه تر بکمال  مطلوب خود  دست یابد. دوران فرمانروایی الغ بیگ  عهد  پرورش  هنر  نقاشی، نگار گری ، تزئین ، تذهیب، خوش  نویسی و تمام  شقوق  کتاب سازی است  که  از قدیم  ایام  در بین  مردم  ماواءالنهر رایج بوده  است . [43] با  توجه  به  شمارش  دانش  پژوهان ساکن  در  ماوراءالنهر ، که  در  حمایت  الغ بیک به  پژوهش  می  پرداختند، میتوان  اذعان  نمود که کتابهای  بیشماری در علوم  مختلف  استنساخ و مورد  استفاده  قرار می گرفته  است .[44] الغ بیگ  آثار ارزشمند عالمان  و  نویسندگان را به  بهترین  خط و  تذهیب کتابت  میکرد و  آنها را  در دسترس  همگان قرار  میداد. نمونۀ  آن انتشار کتاب نگارستان  مولانا معینی  جوینی است  که  در  ماواءالنهر به شهرت  عظیم  دست  یافت . [45]

یکی دیگر از وجوه هنر کتابت  نقاشی  است که  در  این  دوره با مفهوم  علمی همراه با  ظرافت و دقت  نظر خارق  العاده در جزئیات  همراه  بود .نقاشی  این  دوره طبیعت گرایانه بخدمت علم در آمد و  از  نظر فنی در کاربرد  نمایه  های  دقیق به  غنای شگفت انگیزی  دست  یافت . در  واقع ،الغ بیگ بر  حسب  نیاز  علمی  اش در ترسیم صور اقالیم، هنر  نقاشی  را براهی  افگند که  در دوره  های  بعد به  پیروی  از  آن سبک جدیدبوقوع  پیوست  که بر  جسته  ترین  مشخصه  اش ایجاد  مفهوم  تازه  از فضاست.

در  نقاشی  این  دوره فضا  طوری در نظر  گرفته  شده که پهنه  های  مختلف و گوناگونی  را  در خود  گنجانیده  است  و تقریباً  از  این  حیث ، حجم نمایی (سه بعدی ) پرسپکتیو است . [46] در موزۀ  متروپولتین نیویارک  نسخه ای در باره  علم  نجوم وجود دارد که  حاوی  پنجاه  تصویر و صوّر فلکی  است و متخصصان  این  اثر را به دوره فرمانروایی الغ بیگ در ماوراءالنهر  نسبت داده اند [47].

همچنین  در داخل  رسد  خانه و روی  دیوار  های آن  نقش  های بی  نظیر و  تصاویر نهُ فلک و  هفت سیار ۀگردنده ، با  درجۀ دقیقه، ثانیه ، و یک دهم ثانیه ، و همچنین  کرۀ زمین  با  هفت  اقلیم آن ، شامل کوهها ، دریاها ، صحراهایشان به  زیبایی در خور توجهی  ترسیم  شده  است . [48]

5. معماری

معماری دوران  الغ بیگ از دو  ویژگی بارز برخوردار  است که شامل  زیبایی، شکوه وجلال  ظاهری  است که با بهره  گیری از هنر  ایرانی و اسلوب  چینی در آرایش و  تذهیب بنا حاصل  شده  است ، بطوریکه  در قیاس با معماری دوران  ماقبل خود به لحاظ دیدگاه فنی ,استحکام بنا و شکوه ظاهری  اش بر تر  و  تحسین بر انگیز  تر  جلوه  میکند . [49]

دومین  ویژگی و  مهمترین  مشخصه  معماری دوران الغ بیگ ، که  آنرا بگونه ای از سایر بنا ها ممتاز  میکند ، بکار  گیری  محاسبات  دقیق  ریاضی  در احداث بنا  های  گوناگون  است [50]. امروزه  پژوهشگران  روسی (شوروی سابق)با برسی  دقیق  شماری  از  این  بنا  ها را یافته اند  که بنای مذکور بر طبق نظام  توازن و  تعادل طراحی شده  است .این  کاربست علمی هنر ، از دانش  ریاضی، در  عصری اتفاق  افتاد  که  علوم  محض از  اعتبار والایی  برخوردار بود . در همین  راستا  غیاث  الدین  جمشید  کاشانی  نیز به  برسی نظریه ساخت  و ساز قوس  ها در کتاب  مشهور خود مفتاح  الحساب می  پرداخت و در 830  هـق آنرا به  الغ بیگ  تقدیم  کرد .[51]

الغ بیک  برای پیشبرد  فرهنگ به  ایجاد بنا  های  عمومی  از قبیل مدرسه ، خانقاه، مسجد، همام  و کتابخانه پرداخت . بنظر میرسد  که الغ بیگ  در تأسیس اینگونه  بنا ها  ، هدفی  والاتر  از سبت  نامش  در  جریدۀ  پادشاهان  صاحب نام  داشت .  تیمور  گرچه  به  منظور احداث  بناهای متعدد، هنر مندان بی  شماری  در خدمت  گرفت ، ولی هدف او  در  این  راه   بیش  از  هرچیز  کسب شهرت  و نمایاندن قدرت  و شوکت امپراطوری اش به  عالمیان بود و در این راه  از  هیچ عملی رویگردان  نبود؛ چنانکه  پیش  از بازگشت  به سمرقند در سال 807هـق با  دیدن  مسجد  جامع ، برمعماران  آن  غضب کرد ، که  چرا  ایوان  مدرسۀ سرای ملک  خانم از ایوان  مسجد  جامع  بلند  تر  است ، و تلاش  معماران  چیره دست  را در همان  لحظه با   تیغ  پاسخ داد.در حالیکه الغ بیک خود  خشت بدست  می  گرفت  وبه  دست  بنا می داد . [52]

این  موضوع بی تردید  شوق وذوق هنر مندان را ، نه  از روی  ترس  و اجبار ، بلکه به سبب  توجه  وهمراهی پادشاه  دوچندان  میکرد.اینچنین  ماوراءالنهر روبه آبادانی نهادو بنا های زیبا و بی  همتایی، چون  چینی  خانه ، مسجد جامع ، مسجد  مقطع، مسجد  گوگ گومبر، مقبره  قاضی رومی و  گرمابۀ الغ بیگ ،  پیدایش  یافت. [53]

6. موسیقی

موسیقی  از  جمله  هنر  هایی بود  که  از زمان امیر  تیمور  در  ماواءالنهر رواج  داشت . در زمان فرمانروایی  الغ بیگ ، که خود دانشمند ریاضیدان بود ،  این  هنر بصورت  علمی  نهادینه شد و درسطح  وسیع  تری  در رشد  و شگوفایی  دست  یافت و در نهایت ابداعاتی  در زمینه  علمی و  عملی  آن  ایجاد شد ، و روح و جان  ماوراءالنهر در سایه دانش و  تساهل مذهبی  الغ  بیگ با  این  هنر  مانوس  گشت ؛چنانکه  ماوراءالنهر  ، به  مرکزیت  سمرقند ، به  میعادگاهی برای  حضور  موسیقی دانان زن  و مرد  مبدل  گشت . [54]

توجه و حمایت  الغ بیک از دو رکن  اساسی  موسیقی  ، یعنی  علوم  محض به  عنوان  پایه  و  اساس  آن ، و ذوق  هنری  هنر مندانش  ، سبب گشت  سمر قند به  کانونی پویا بمنظور حرکت در مسیر تعالی و  پیشرفت و هنر موسیقی در ابعاد  علمی و عملی  آن  خودی  نشان  دهد .  این  موضوع  موجب شد استاد فاضل  این  فن هر روز هنر جویان  متعددی را  از  کشمیر و  دیگر مناطق  تعلیم  میداد . [55] خود برای  تعلیم  از  هرات بسوی  سمرقند رهسپار  شود، تا با کمک  دانشمندان و فرزانگان و جویندگان  علم آن  دیار به  رفع ابهامات  و نواقص تالیفات بجا مانده  از موسیقی دانان و نویسندگان  اعصار گذشته ، همچون صاحب ادوار صفی الدین ارموی و بخشی  از  درّة التاج  شیرازی  بپردازد ، تا بدین سان  عقده  های ساز را بکشایند و آنرا دلپذیر تر  عرضه  کنند . بهمین دلیل منظور الغ بیگ ، کاشانی را بمطالعه  کتاب  صاحب الادوار  فرا خواند تا مسایل موجود در آنرا ، که  تا  آن روز  کسی  موفق به  حل  آها نشده بود ، با توانایی که در  علم  ریاضیات و  حساب داشت ، دریابد  و طرح  نو دراندازد .

نتیجه گیری:

«گرایش  های الغ بیگ در قلمرو اندیشه و آثار ذوقی و هنجار  های  علمی و فرهنگی  عصر مذکور نشان  میدهد  که  وی ، بر خلاف حکمرانانی که فرهنگ را لمثابه ابزاری  برای اعتلای حکومت و ماندگاری نام  و نشان خود می نگریسته اند ، پیوند ژرف و دیرینه با فرهنگ  داشت . دوران فرمانروایی وی  در امور فرهنگی و  هنری واقعۀ  کم  نظیر بود . توجه  وی  به  مردم اهل فرهنگ  و بزرگداشت  و  تشویق آنان به  خلق  آثار هنری ، تداعی گر نوع  حکومت  فضیلت سالار به شمار میرفت .الغ بیک  در  جذب مشاهیرو دانشمندان سیاسی روش  عالمانه در  پیش  گرفت . وی  سمرقند را آرمان شهر پزوهندگان  عرصه  علم  و هنر قرار داد و  اسباب  رفاه و آرامش آنان را فراهم ساخت ، وی در  تعامل و معاشرت با ایشان از مرز خادم و مخدومی گذشت تا به سرمنزل آمال رسید . الغ بیگ  در مجامع آموزشی حضوری فعال داشت و همچنان که ازمحضر اساتید بهره  میگرفت، خود  نیز  به  تعلیم نو  آموختگان وادی علم و ادب می پرداخت . این همزیستی مسلمت  آمیز ، سبب  نزیکی  هرچه بیشتر  دولت  بامردان فرهنگی  عصر گشت ، بطوریکه با دغدغه ها  واهداف  آنان همراه شد  و همه  در جهت  پیشرفت  در یک راستا گام برمیداشتند.الغ بیک ، بمنظور سازماندهی  اهداف  بلند  مدتش به اهداف و آبادانی روی آورد ، چنانکه با سرمایه گذاریهای بسیار در خدمت  مدرسه ، کتابخانه ، مسجد  ، خانقاه و رصد خانه ، سعی داشت  جریانهای فرهنگی را در جامعه  نهادینه  کند و در نهایت  همه  کوشش های الغ بیگ با  ایجاد امنیت  فکری از راه  تسامح و تساهل فرهنگی در سرزمین نا همگون  ماوراءالنهر به بار  نشست و به ساکنان آن  در عرصه  های مختلف فرصت  تفکر و نو  آوری داد ؛بطوریکه  منازعات  از جامعه  چند  نژادی و چند  مذهبی ماوراءالنهر تا اندازه  زیادی رخت بر بست و  توانست بعنوان  حد واسط چین  و سرزمین  های خراسان و فارس از دست آورد  های  علمی و هنری آنها بهره  گیرد و خود  نیز  در راه  پیشرفت آنها بکوشد . الغ بیک ، بدون  توجه به  نژاد ، طبقه، و اعتقادات و باور  های  مردم ،  از هنر و دانش  آنان استقبال  میکرد و بکمک  همه  عناصر موجود در ماوراءالنهر ، ادبیات ، هنر ، موسیقی و  علوم رایج را در  آن سرزمین بارور ساخت و آنرا چون گنجینه ای به  تمدن  اسلام  تقدیم  کرد و با  آن شگفتی جهانیان را ، علی الخصوص در زمینه ریاضیات و نجوم، بر  آنگیخت. » [56]

در  این  هنگام  هر یک  از  شاهزادگان  تیموری بر گوشه ای  از ممالک  دنیای  خود  مستولی شده و  علم  استقلال بر افراشته بودند .میرزا  عبدالطیف پس  از یک  سلطنت شش  ماهه  کشته  و سرش  در مدخل دروازه مدرسه  الغبیگ در 854هق آویخته شد و  جانشین او  میرزا عبدالله بن  میرزا  ابراهیم سلطان بن  شاهرخ هم  از  اغاز کار با قیام ابوسعید نواده  جلال  الدین  میرانشاه مواجه  گردید و اگر چه او را شکست  داد لیکن او  از ابوالخیر خان اوزبک یاری گرفت و عبدالله را  در  نزدیکی  سمرقند در 855هق بقتل رسانید و در همان آوان  میرزا  ابوالقاشم   بابر پسر میرزا بایسنقر که برادر خود  میرزا سلطان  محمد صاحب  هرات  و  خراسان را  کشته بود، بر آن شهر و بر  خراسان  وفارس و  عراق  و  کرمان  مستولی  گردید ، لیکن  جهانشاه قره قوینلو  سه  ایالت اخیر را در سال857هق از وی  منعزل ساخت و او خود در سال 861 هق  بدرود  حیات  گفت .

در  این  گیر و دار  ها سلطان ابوسعید  مذکور که با  کشتن  میرزا  عبدالله  ماواءالنهر را  در ربقه  اطاعت خود در آورده بود ، به  تدریج  توانست بر نوادگان شاهرخ  غلبه  جوید  و از خوارزم  تا کابل و سیستان  را بر  متصرفات  خود بیفزاید و سپس  خراسان  و  عراق و  کرمان را با  استفاده  از  حوادثی که برای امرای  قرا قوینلو رخ داده بود ، متصرف  شود و یک  حکومت قوی  بعد  از شاهرخایجاد  نماید که تا سال 873هق  بر قرار بود ،  کیکن  وی  با  حریف قوی  چنجه ای بنام «اوزون حسن ،  قوینلو»مواجه  گشت  مخصوصاً که اوزون  حسن با آتش  اختلاف میرزا یادگار محمد بن سلطان محمد بن بایسنقر بن شاهرخ  با سلطان  حسین  میرزا  نواده بایقرا  پسر عمر شیخ  بن امیر  تیمور  که بر خراسان  مستولی شده بود، دامن  میزد ، ولی  کشاکش  میان  این دو شهزاده  عاقبت به بر انداختن  آخرین  نواده شاهرخ یعنی یادگار محمد  در 875 هق   وغلبۀ سلطان  حسین  میرزای بایقرا  منجر شد . 95-4-6. الغ بیگ سقوط و شکست:

مرگ شاهرخ 850 هـق، نقطه عطفی در مبداء  تجزیه  کلی بازمانده  ممالک تیموری گشت،  والغ بیک  هم  نتوانست با همه فضل و دانش و هنرمندی اش ،طغیانهای پیاپی امرا و شاهزادگان  تیموری  حتی بیش خواهی فرزند خود  میرزا  عبدالطیف را محارسازد  و کار بجایی  کشید  که    فرزندش  میرزا  عبدالطیف براو یاغی  شد و او را در سال  853 هق مقید ساخت و بدست یکی  از امرا بقتل رسانید .[57]

به  این  ترتیب  توامر بزرگترین  و فرزانه  ترین  شاه  از دودمان تیموری و خانواده شاهرخی  بر چیده شد.


 

[1]   ابراهیم بن سنان حنین بن  اسحق،1365، زندگی نامه  دانشمندان اسلامی،ترجمه احمد  آرام ، تهران ، علمی و فرهنگی .

[2]  شامی ، سال 1364،ص50؛ روملو  حسن بیک ، «احسن  التواریخ» ، به اهتمام دکتر نوایی عبدالحسین ،چاپ  بنگاه  ترجمه و  نشر کتاب  تهران 1349،تحت سر پرستی محمد  حجازی ،ابراهیم خواجه  نوری ،محمد سعیدی ، دکتر احسان یار شاطر به بازرسی ادوارد جوزف،ص 56به بعد.

[3]   ابن  عربشاه ،چاپ 1365، زندگی شگفت اور تیمور ، ترجمه  محمد  نجاتی ،  تهران  ، علمی و فرهنگی ،صص270تا307 ؛ سفر نامه  های کلاویجو ،ترجمۀ مسعود رجب نیا، تهران، انتسارات مطالعات  علمی و فرهنگی،1366: (276 -228.

[4]   شرف  الدین  علی  یزدی ،پیشین ، ح دوم ، صص489 ؛ حافظ  ابرو ، چاپ 1380،جلد سوم  ص 25 ؛ بارتولد ؛ بارتولد  ،  الغ بیگ  و زمان  او چاپ 1337،ص102.

[5]   سمرقندی ، کمال الدین عبدالرزاق، چاپ 1383، مطلع السعدین و  مجمع  البحرین ، تصحیح  عبدالحسین  نوایی، تران  مرکز پخش پژوهشگاه علوم انسانی و  مطالعات فرهنگی ، جلد 1  و 2، دفتر 1 و2  ص، 535 ؛ قزوینی ، محمد یوسف واله  اصفهانی چاپ 1379،خلد برین ، بکوشش  میر هاشم محدث، ص 423؛ رفیعی امیر تیمور،چاپ 1385،(شاهرخ  تیموری و حل  مسئله  جانشینی امیر تیمور گورکان ) مجمع  مقالات ، گرد  آوری  عبدالحسین  نواییو الهام  ملک زاده ، نشر نوگل تهران ،

[6]   استخری ، چاپ تهران ، 1368،مسالک و ممالک، به اهتمام  ایرج افشار،ص 226؛  ناشناس،حدود العالم چاپ مطبعه دولتی  کابل ، ص،105 ؛رفیعی، پیشین ،1379:45)

[7]   حافظ  ابرو ، تهران ،چاپ 1380، زبدة  التاریخ ، بکوشش حاجی سید  کمال  جوادی ، نشر وزارت فرهنگ  و  ارشاد  ، ج اول  صص، 3الی 38.

[8]   عبدالرزاق  سمرقندی 1383:262،پیشین/21؛حافظ  ابرو،همان 1380: ج/4 893 ؛ میر  خواند  1339، روضه الصفا ، ج/6،ص700؛ تاریخ  نگاران  عصر تیموری  متفقاً

[9]   دولت شاه سمرقندی ، تذکرة الشعرا ،به اهتمام  ادوارد برون  تهران چاپخانه  اساطیر 1362،صص،362؛ خواند  میر ،  1370، مآثر الملوک ، تصیح  میر هاشم  محدث  تهران  موسسه فرهنگی رسا ،ج/4 ،ص 21.

[10]   رویمرهانس روبرت  ، 1380  ایران درراه  عصر جدید ،ترجمه آذر آهنچی  ص، 160؛ بارتولد  1336:ص142؛ میر جعفری : 1385:ص 92.

[11]   بارتولد،1376 الغ بیک  و زمان  وی ، ترجمه حسین احمدی پور تبریز نشر چهره ، ص 257 ؛ کیانی محسن ،تاریخ  خانقاه  در  ایران ،1369، تهران،نشر طهوری ،ص 196 .

[12]   محمد دوغلات ، تاریخ  رشیدی،1383تصحیح عباس قلی غفاری فرد ،تهران میراث مکتوب  ص102.

[13]   رفیعی امیرتیمور ،1385(شاهرخ  تیموری و مسأله  جانشینی  امیر تیمور گورکان ، همان ،عبدالحسین  نوایی ،ص576.

[14]   ابن  عربشاه ، 1369زندگی شگفت  آور تیمور ،، ترجمه محمد  نجاتی ، تهران ، انتشارات علمی و فرهنگی ،ص 297.

[15]   دولت شاه  سمرقندی ،  پیشین ،ص362؛  خواند  میر ،  پیشین، ج/4،ص 21 ؛غیاث الدین جمشید کاشانی ،1376 از سمرقند  به کاشانبکوشش محمد باقری تهران  ، انتشارات  علمی وفرهنگی ،ص ، 43.

[16]   محمد دوغلات ،  پیشین ، ص97؛رویمر ،  همان  ،ص160.

[17]   محمدبن  عبدالجلیل و ابوطاهر سمرقندی 1367: ص 191؛میرخواند،پیشین ،ج/6،ص1158؛ خواند  میر ،  پیشین  ، ص170.

[18]   کاشانی ،پیشین،1375،ص،155.

[19]   همان ، ص43.

[20]   زمچی  اسفزاری معین  الدین  محمد ،روضة  الجنات، تصحیح  محمد  کاظم امام ، تهران،نشرات دانشکاهی،ص1339:140؛نوشاهی عارف،احوال  و سخنان خواجه  عبدالله احرار ، تهران  ، نشردانشگاهی1380: ص 245.

[21]   واصفی زین الدین محمود،بدیع الوقایع ،،تصحیح  الکساندر  بلدروف، بنیاد فرهنگ  ایران،1349: 164-38/1؛محمد بن  عبدالجلیل و ابوطاهر سمرقندی، 1367: 197؛ میرخواند ،روصةالصفا،تهران ،خیام 1158/6؛خواند میر ، پیشین،ص170.

[22]   کمبرج1374: 417.

[23]   کاشانی، همانجا.

[24]   یارشاطر، احسان ، شعرپارسی در عهد  شاهرخ،نشر دانشگاهی، تهران 1334،ص،64.

[25]   کاشانی ، پیشین ،ص 43 .

[26]   نوایی میر نظام الدین علیشیر،1323،مجالس الانفایس، به اهتمام  علی  اصغر حکمت، بی جا، بانک  ملی  ایران،ص 125 .

[27]   کاشانی ،  همان ،ص47.

[28]   کاشانی غیاث الدین  جمشید  ، پیشین،47.

[29]   دولتشاه  سمر قندی ،  پیشین، ص267.

[30]   بارتولد ، 1336، الغ بیک  و زمان  وی،ترجمه حسین احمدی پور،تبریز، چهره، ص225 .

[31]   خواندمیر ،  پیشین  ،ج/4،ص 20؛ دولتشاه سمرقندی ، پیشین  ، ص361.

[32]   واصفی زین الدین  محمود ، بدایع  الوقایع، پیشین، جلد/اول ، ص40.

[33]   عبدالحی  بن عماد ،بی تا،شذرات الذهب، قاهره ، ج/7-8،ص276؛کاشانی  پیشین  ؛ص،42.

[34]   کاشانی ، پیشین ، ، صص62-63

[35]   کمبریج، 1379؛صص،287تا 283.

[36]   کاشانی ، پیشین  ؛ ص،41؛صدری  افشار ، 1351: 21؛عبدالرزاق  سمرقندی همان

[37]   رصد خانه به بنایی  گفته  می شود  که  در  آن  پدیده  های  نجومی ، کائنات الجوی ، مقناطیسی،یا زلزله ای، در  اصطلاح  عامه ،  این  کلمه  معمولاً  به  رصد  خانه  های اطلاق  میشود که  از سایر رصد  خانه  ها قدیمی  تر و متعدد ترند .با آنکه  مصریها  و بابلی  های  قدیم از معابد  و برجها اجرام فلکی را رصد  میکردند ، و سندی از وجود رصد خانه  های قدیمتراز  انکه در حوالی  300قبل از  میلاد به فرمان بطلیموس سوتر (بطلیموس 1)در اسکندریه ساخته شد  وجود  ندارد .

در ممالک اسلامی ، پس  از انکه  در سده دوم  هـق مسلمانان به  مطالعات  علمی در  علم  نجوم پرداختند ، به  تدریج رصد  خانه  هایی تأسیس گردید . مامون  خلیفه  عباسی(198-218هـق) در بغداد در محلۀ سماسیه (Sammasiyye)رصد خانه ای دایر کرد ، و رصد  خانه  دیگری  در  کوی قاسیون در 3یا 4 کیلو  متری  دمشق بنا نهاد. بنو موسی از 236 هـق تا 255 هـق در رصد خانه ای که در منزل خود در بغداد در دروازه  معروف به باب  الطاق بردجله  تأسیس  کرده بود ند،به رصد اشتغال داشتند . در سده  سوم  هـق ،منجمین  دیگر باوسایل  عالی در شیراز و  نیشاپور ، و سمرقند رصد  میکردند ، وبتانی (317هـق)از (264هـق)، سلاطین  آل بویه حتی در کاخ  خود رصد  خانه  داشتند ، و منجمینی چون  عبدالرحمن صوفی ، ابن الاعلم ،ابوسهل کوهی ،صاغانی، وابوالوفای بوزجانی  در  گرد  آنان بودند .در قاهره،  عزیز، خلیفه ای فاطمی (365-386 هق)حاکم بر  شهرت و شکوهش  افزود، و در  این  رصد  خانه بود   که ابن یونس  رصد  میکرد.در گرد سلاجقۀ ایران شمالی نیز راصدینی  جمع بودند که مخصوصاً رصد  خانه  ای  را که  ملکشاه سلجوقی در ری  یا  نیشاپور تأسیس  کرده بود (467هق)در اختیار داشتند.یکسال  پس  از تاراج بغداد بدست  هولاکو، بنای  رصد  خانه ی بزرگ مراغه آغاز  گردید(657هق) ،که خواجه  نصیر الدین طوسی ادار ۀ آنرا به عهده  گرفت ، و  جمعی  از منجمین  عالیمقام در آن کار  میکردند ، و پس  از 12  سال زحمت  زیج فارسی  معروف به  زیج  ایلخانی را تألیف کردند.الغ  بیک  در شهر سمرقند  رصد  خانه ی بزرگی  بنا نهاد .  وبزرگترین  منجمین  عصر خود را –مانند  غیاث الدین جمشید  کاشانی ، قاضی زاده رومی ، و ملا علی  قوشجی- در  آن  بکار  گماشت ،و خود  چندین سال  در  آنجا  در رصد  ها شرکت  داشت ، وزیج او یادگار درخشانی  از  عشق او به علم  است    .با قتل او  در (853هق) تحقیقات  علمی در ممالک اسلامی رخت بست . (دایرة المعارف فارسی،پیشین ،ص1587چاپ/تهران ).

با بسته شدن زیج الغ بیگی بعداً در سال876یا877هق/1472م)نخستین رصد خانه  اروپا  بوسیله  رگیو مونتانوس ساخته شد .در 1583م براهه رصد خانه ی  در جزیره  ویون تأسیس  کرد .قدیم  ترین  اسبابهایی که در رصد خانه  ها بکار  میرفت  مشتمل بود بر آلاتی برای اندازه  گیری زوایا و  تعیین  وقت ، ووسایلی  برای محاسبه  ورصد ، مانند اسطرلاب .

با اختراع  تلسگوپ در (1610م) و استعمال  آن  در( 1615م) در رصد  خانه  های نجومی  توسط گالیله  عصر تازه  ای  در  تحقیقات  نجومی آغاز  گردید  و در  اروپا  نیز مانند   موسسات  علمی (دانشگاه  لیدن در( 1637م) و اشخاص (مثلاً  هولیوس در (1641م)و فرمانروایان (مثلاً  کریستان  چهارم دانمارک در (1637م) درکوپنهاگ رصد  خانه هایی ساختند .رصد خانه  ملی  پاریس در (1667تا 71م)  و رصد  خانه سلطنتی گرینج(انگلستان) در (1675)ایجاد شد .تنوع  تلسکوپها و گرانی قیمت آنها ، و  نیز  توسعه متزاید  اطلاعات  نجومی سبب  شد  که رصد  خانه ها  حوزه  تحقیقات خود را محدود سازند.پس  از اینکه  تأثیرشرایط جوی دررصد صحیح  معلوم شد انتخاب محل  رصد خانه (هوای خشک و صاف و دارای شرایط یک  نواخت ، ارتفاع  مناسب ،دوری کافی  از روشنایی  شهر  ها ( در ساختن رصد  خانه  ها ی  جدید اهمیت  یافت).

امروزه  در سراسر  جهان بیش  از 300 رصدخانه اعم از ملی – دانشگاهی ،  نظامی و خصوصی  مشغول فعالیت  است .در کتمندو رصد  خانه کوه پلوماردارای تلسکوپ انعکاسی 100 انچی و رصد   خانه دارای تلسکوپ انکساری 45 انچی  است .رصد  خانه  های گرینویج ورصدخانه سلطنتی ادینوبرگ  ورصد  خانه دانشگاه  کمبرج در لندن قابل وصف  میباشد.  در فرانسه  ،رصد  خانه  پاریس شعبه  ای برای  تحقیق در فزیک  خورشید درمودوون دارد ، در بعضی  شهر  های  دیگر  نیز رصد  خانه  هایی  موجود  میباشد .رصد خانه  فیزیک  نجومی  کریمه دارای  تلسکوپ انعکاسی  102 اینچی  است . رصد  خانه  pulkovo ، نزدیک سانپترسبورگ در اوایل قرن  19  میلادی بوسیله فی  گی و شترووه معروف  گردید .بعضی  از رصد  خانه  های  معتبر در افریقا و سایر نقاط  جهان شعباتی دارند .(دایرة المعارف فارسی، پیشین  ،1587)

 

[38]   عبدالرزاق  سمرقندی  ،  پیشین ، ص، 291

[39]   کاشانی ،  پیشین ،صص63-67؛صدری افشار ، پیشین ، 21.

[40]   عبدارزاق  سمرقندی ، پیشین ج/2، ص، 296

[41]   ظهیر الدین  محمد بابر ؛ رجاوند 1366: ص385؛ یاسمینا شوپروا،1376

[42]  صدری  افشار ، پیشین ص 22؛ ابراهیم بن سنان حنین بن  اسحق 1365، زندگینامه علمی دانشمندان  اسلامی ،ترجمه اجمد آرام ،تهران ، علمی و فرهنگی ،ص 49 .

[43]   حبیبی عبدلحی  1355، هنر عهد تیموریان  ومتفرعات  آن؛مطعبه دولتی کابل  ،ص304.

[44]   دولت شاه  سمرقندی ،پیشین ، صص،360-63؛کاشانی ،پیشین ، ص 8

[45]   دولت شاه  سمرقندی ، پیشین  ، ص  379

[46]   گروبه ارنست ،1376، هنرایلخانی و تیموری، ترجمه یعقوب آژند، تهران  مولی، ص ، 46

[47]   نقاشی  عصر  تیموریان ،1382گالری هنر های زیبا، تهران،ص8

[48]   عبدالرزاق سمرقندی ، پیشین ، 291/2،د1

[49]   دانی احمد  حسن ،میراث  تیمور،ترجمه  محمد  مهدی توسّلی،پاکستان،ص ،1378،82؛بارتولد،الغ بیگ و زمان  آن ، پیشین،1372 ص53.

[50]  کاشانی ،همان  39-67.

[51]  کمبرج ، همان ،333 .

[52]   واصفی 1341زین الدین  محمود ،پیشین: 41-40/1.

[53]   ظهیرالدین محمد . بابرنامه ،چاپ سنگی ، کتابخانه ملی  ش 6-15770ص،30

[54]   کاشفی واعظ ، رشحات  عین الحیات با مقدمه  و تصحیح علی  اصغر معینیان، تهران  نوریانی 120/2؛رومیر ، همان  160،بارتولد ، همان،188

[55]   اسدی هومان ،حیات موسیقی در دوره  تیموریان (از سمرقند تا هرات)،موسسه  فرهنگی ماهور ،تهران،ص 1380،29.

[56]   دکترامیر تیمور رفیعی و  مسثاق گودرزی، اوضاع اجتماعی  خراسان بزرگ در عهد  جانشینان تیمور پایان نامه دکتری .

[57]   صفا داکتر ذبیح  الله ، تاریخ ادبیات در ایران، انتشارات فردوس ،ایران ، جلد سوم ، صص8و9.

 

 

 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

بخش نود  و پنجم

بحث سوم

بایسنقر پسر شاهرخ

84-2-0. غیاث  الدین بایسنقر:

(تولد ۸۰۲ ه‍.ق/۱۳۹۹م، درگذشت ۸۳۷ ه‍.ق/۱۴۳۳م)

از شاهزادگان تیموری، پسر شاهرخ و نوه امیر تیمور گورکانی بود. او شاهزاده و امیری هنرمند و هنرپرور بود و از سیاستمداران، حامیان بزرگ هنر، معماری و فرهنگ و از خوشنویسان طراز اول عهد خود به شمار میرود.

میرزا  غیاث الدین بایسنقر از عوامل  اصلی  رونق هنر وادبیات درعصر تیموری  است .[1]  وی  هم  به سیرت  پدر  میرفت  ادیبان شاعران  و هنر مندان را  بزرگ  میداشت  خود شاعر و  خوش  نویس ماهری  بود  چنانکه اقسام  خط را  بدرجه  استادی  می نوشت و  محفل  او  در  هرات  مرجع ارباب  فضل و هنر بود  وبسبب علاقه خاص بنسخ  نفیس عده  محرر و  نقاش و صحاف  در  دستگاه  خود داشت تا کتابخانه  اش  را به  نفایس  آثار  مزین  سازند،و  از  جمله  همین  نسخه  هاست  شاهنامه  معروف  به بایسنقری  که  از  جمله  آثار  هنری  بسیار  ارزنده  تاریخ  خراسانی  است   .

                 غیاث الدین خواندمیر  در ذکر فضایل  این شهزاده ای  هنر مند  چنین  نوشته  است:«... باوجود  وفور جاه  و جلال  و  کثرت  حشمت  و اقبال بمجالست  ارباب  علم  و کمال  بغایت راغب و مایل  می بود و در  تعظیم و  تبجیل  اصحاب فضل و  هنردر  هیچ  وقتی  از اوقات اهمال و اغفال نمی نمود و  خرد  مندان  کامل از اکناف  ایران  و توران  بهرات  آمده  در  آستان  مکرمت  آشیانش  مجتمع  می  بودند  وبلغاء وافر  فراست  و فصحاء صاحب کیاست  از اقطار و امصار  عراق  وفارس و آذربایجان بدرگاه  عالم  پناهش  شتافته  صبح  وشام  ملازمت مینودند ، و آن شاهزاده  عالی  شان  در تربیت  و رعایت  تمامی  آن طایفه  گرامی  کوشیده  همه را بوفور انعام و احسان  مسرور و شادمان  میساخت ، و  هر  کس  از  خوش  نویسان  و مصوران و نقاشان و مجلدان در کار  خویش  ترقی  میکرد بهمگی  همت بحالش  می  پرداخت ....» [2]  

بایسنقر میرزا به زبان فارسی، عربی و ترکی مشرقی، که زبان مادریش بود، کاملاً تسلط داشت. او معرف برجسته فرهنگ اسلامی از نسلی ترک و خراسانی بود که به اهمیت و ارزش او تنها در دهههای اخیر و در تحقیقات جدید توجه شدهاست. در متون قدیم و جدید بایسنقر در سایهٔ شخصیت برادرش الغ بیگ قرار گرفتهاست. هر چند اهمیت بایسنقر در تاریخ هنر قطعی است، لیکن خدماتش در زمینه ادبیات فارسی و تاریخنگاری چندان معرفی نشدهاست. او قطعاً یکی از نمایندگان و شاید مهمترین نماینده آمیزش فرهنگ ترکی و فارسی در آسیای مرکزی و آسیای غربی (یعنی ایران و ترکیه) در عهد تیموریان بهشمار میرود.

از بایسنقر به عنوان اولین کسی که به دو وجه ملی و دینی، همزمان توجه کرده نام برده میشود. در بررسی برنامهریزی مکتب هرات که بیش از همه به همت او و پدرش شاهرخ شکل گرفت، دیده میشود که این مکتب همانطور که برای هویت بخشی به هنر اسلامی قدم پیش گذاشت، برای شکلگیری شاهنامه بایسنقری نیز اقدام کرد. برای شروع این پروژه عظیم کاغذ سازان سمرقندی دعوت شدند تا کاغذ سمرقندیرا تولید کنند.

 

95-3-2. زندگی

بایسنقر هنگامی که پدربزرگش، امیر تیمور، در سال ۸۰۷ ه‍.ق / ۱۴۰۵ م درگذشت، کودکی بیش نبود. در توصیف بایسنقر گفتهاند که او شهزاده خوشطبع، خوشسخن، هنرپرور و عیاش بود و آنقدر که ممکن بود عالم را به خوشی گذرانید. بهقول دولتشاه «جمالی داشت با کمال... و از سلاطین روزگار بعد از خسرو پرویز چون بایسنقر سلطان کسی به عشرت و تجمل معاش نکرد، شعر ترکی و فارسی را نیکو گفتی و فهمیدی، به شش قلم خط نوشتی.

ابوالقاسم حالت در کتاب  شاهان شاعر از باسنقر چنین یاد  کرده  است:«بایسنقر پسر شاهرخ مانند  پدر ادب دوست  بود . در دربار مجلل خود جمعی از فضلا و هنر مندان  عصر خود جمع آورد و  محفلی گرم برای  هنر مندان  ،  شعرا و  نقاشان عهد  خود  درست  کرد  و  از  آنجا به نقاط دور دست  کشور نمایندگانی  فرستاد  و از آذربایجان  و فارس و  عراق  و دیگر نقاط  مردان اهل فضل و دانش و هنر را  بسوی خود  خواند . در  محضر او  هنر مندان  زندگی  آسوده ای داشتند ولی  آنها که  جزء اطرافیان  خیلی  نزدیک شاه بودند  از یک  جهت  در زحمت بودند :از این  جهت  که به  پیروی  از بایسنقر  مجبور بودند  پی در  پی  با او شراب  بنوشند.

بایسنقر شرابخوار بزرگی  بود  و قسماً از بودجه دربار خرچ  شرابخوری و  ترتیب مجالش شراب  میگردید .

او  در  هر  مجلسی  کمتر از ده جام بزرگ شراب  نمی نوشید و تمام  آنها که  در  این  جلس  جمع  میشدند مجبور بودند بهمین اندازه شراب  بنوشند از علاقه او بشراب داستانها  نقل  میکنند گویند  در یکی  ازین  مجالس صنتعگری اهلآذربایجان  تمایلی  بنوشیدن شراب نداشت بایسنقر گفت:  «ای مرد شراب  بخور که  تنها  لذت زندگی را  فقط   در  جام  میتوان یافت» مهمان آذربایجانی  مردی مؤمن بود و از  لب  زدن بشراب امتناع  کرد و بحدی  از  نوشیدن  شراب  امتاع  ورزید که سلطان را بخود  خشمناک ساخت .بایسنقر  دستور داد فوراً خمبی از شراب  حاضر کنند، بایسنقر  مرد  آذربایجانی را در خمب  شراب نگهدارند تا  از رگهایش  شراب  جاری  شود. پس  از مدت طولانی او  مست لایعقل از خم بیرون  کشیدند و یکسره  نزد سلطان بردند ، بایسنقر پرسید : «اکنون بگو ببینم در چه  حالی؟ مرد صنعتگر  پاسخ داد  ای «سلطان بزرگ  در  حالی هستم  که  میبینی»... از تو  در روز  حشر خواهم خواست تا تو  تمام  پولهایی را که  از  این پس خرچ  خرید شراب  میکنم بپردازی» سلطان  گفت :«خیال  میکنی جمع  پولهائیکه در این راه  خرچ  میکنی چقدر  است ؟» صنعتگر رقم برزگی  را نام برد .بایسنقر  دستور داد همانقدر از خرانه به او  بدهند و  گفت : « اکنون این  مبلغ را بتو  می  پردازم   تا چیزی طلبگار  نباشی» گویند  این  مرد  آذربایجانی  از بزرگترین شراب خوران  عصر خود شد  که  حتی  آوازه شهرت او  از  استرآباد  نیز  گذشت و در سراسر ایران  منتشر  گردید .از  آن  پس بایسنقربمرد هنر مندی  پیامی  می  فرستاد و او را بدربار خود  دعوت  مینمود تا به  استر آباد رود ،  دعوت او را رد  میکرد و  میگفت : «به سلطان شرابخوار خود بگو که من زندگی  تلخ  خود را در اقامت در خمره شراب هرچه  هم  شیرین باشد  ترجیح میدهم»

بایسنقر  تیموری به زندگانی   مستانه خود ادامه  میداد .شراب  میخورد  و شعر  میگفت و از  هنر مندان  تشویق  میکرد  تا یک روزی صبح او را  در سی وسه  سالگی  در بستر خوابش  مرده  یافتند در حالیکه هنوز  در  دستش  شراب  بود اگرچه  پیمانه  عمرش  خالی  شده بود .

ولی  نام  بایسنقر باوجود عادت  مذمومی که  داشت زنده  است ، زیرا  در سال  822دیباچه فردوسی را بنام اوبه  اسم «دیباچه بایسنقری» برشته  تحریر در  آوردند . این شهنامه به  شهنامه بایسنقری  معروف  است . [3]

 


 

[1]   تاریخ  ادبیات  در  ایران ، صفا دامتر ذبیح  الله ، جلد  چهارم ،ص 7.

[2]   همان  مآخذ ، صص 7-8؛ رک : خواند میر غیاث الدین، حبیب  السیر ،چاپ  تهران ، کتابخانه  خیام ، ج 3، ص 622.

[3]  حالت ابوالقاسم ،شاهان شاعر ،و بر گزیده  اشعار آنان، چاپ  تهران ،11جوزا 1346، صص10-12.

 

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++

بخش نود و پنجم

پسران امیر تیمور گورکان یا  تیموریان

بحث دوم

تمهیــــــــد:

  بار  ها  در  این  اثر توضیح  نموده ام  که  یک  روی  تاریخ همیشه  سیاه وبا  گزافه پر شده است .زیرا آنچه را  که  از  اثر مؤرخین می یابیم تقریباً  فضای تالیفات  مؤرخین مخصوصاً در مشرق  زمین (خراسان) مشحون از  مدح  وستایش حکمرانان و  جهان کشایان خونخواری می  باشد که بهر حال ننگ  تاریخ اند. وظفر نامه  شرف  الدین  علی  یزدی که ما منحیث یک تاریخ  موثق از  نوشته  های او در این اثر ، استفاد ه  کرده ایم بیشتر مدح  وستایش  تیمور و احفاد  او بوده  است  که  هیج  جا  در  کتاب  خود از  این  خونخوار صابقران تنقید نکرده  است ولی  وقایا را  آنطوری که  وقوع یافته  است   طول و  تفصیل داده  است .اما   مطالبی را  در لابلای  جملات  و  کلمات  در تاریخ  خود گنجانیده  است  که  اگر بدقت مطالعه  گردد  وقایع  همان  وقت را  می  توان از  آن  استشهاد  کرد چنانچه در  ظفر نامه در مورد خلیل  سلطان  جانشین تیمور وقایعی  را  شرح  و بیان  کرده  است  که  کمتر  مؤرخی چنین رک  و راست مافی  الضمیر  خود را  بیان  نداشته  است  بطور مثال در مورد  خلیل  سلطان  نوشته  است :« این  پادشاه که  مست باده  پیروزی  از  طریق  غیر  مشروع  آن  شده بود  در تمام کار  ها رای خود را ثاقب  میدانست  و از  کسی  در امور  خزانه و  عایدات  دولت مشوره  نمیکرد لجام  گسیختگی  بزودی  در ارکان دولت او  نمایان  گردید بطوری که  قریب بود  بخاندان گورکانی  شکوهی نماند » ویا که  در جای  دیگر  گفته  است:« بدتر از آن  اینکه   از فاسد ات تدبیر که  در  طی  مجاری  تقدیر  وقوع  یافت آنکه    خواتین  و سواری آنحضرت را  (بانوان حرم امیر  تیمور که مادندر های خلیل سلطان یا خواهران او  میشد) هر یک را بامیری و بهادری  (بخشید) داد تا  از  صمیم دل و  جان مطیع  و  هوا خواه (او)گردندو از معاونت و  محاضرات  ایشان  کار  ملک وجهانداری  انتظام یابد»  [1] 

او در  تاریخ  خود  ازتیمور مرد خونخواری که در بسیاری  از  شهر ها   از جمله شهر یزد زادگاه و مدفن  مؤرخ شرف الدین  علی  یزدی  - از سر  های  کشتگان  مناره ساخته مدح بیجا کرده  چاپلوسی را  از  حد  گذرانده  است . وبا لحن  مشحون  از  تملق  و تعصب سخن  گفته و ذات و مکارم آیات  آن جبار  قهار را مظهر لطف نا متناهی خوانده  و مکنون ضمیر مستنیر  او را محض  خیر و نکوخواهی شمرده  است .

او  تمام قتلها و جنایات وی را مشیت  الهی  خوانده و فرار از  تقدیر را  ناممکن و رضا به قضا را  ستوده  است .... و مصداق  این سیاق صورت  حال حضرت  صاحب قرانی امیر تیمور گورکانی  است.[2]  همین  طور  است  مؤلف  « احسن  التواریخ»  حسن  روملو که  آنقدر  از  شاه  اسماعیل  صفوی و شاه  عباس پسر او  تمجید  و  توصیف  کرده  که  از  سر  تا  به  آخر  کتاب  احسن  التواریخ مملو از اراجیف و  چاپلوسی خاندان شاه  اسماعیل که خونخوار ترین  چهره  تاریخ  است میباشد  که  پژوهنده برای  یافت یک  حقیقت  تاریخ  جبراً کل  کتاب  را می بایست با  حوصله مندی بخواند  تا   حقیقتی را  کشف  کند که در چند سطر خلاصه  میشود. همین طور  است  در  مورد سایر تاریخ  ها .و لی  قدر  مسلم  در  اینجاست  که اگر  همین  کتابها  نمی  بود ما  چطور  میتوانستیم از  وقایع  آن زمان  پرده برداری کنیم؟

 ظفر نامه  شرف الدین  علی  یزدی  را که  در قالب ولفافه سجع فارسی و  عربی برای دورانهای  بعد بیادگار  گذاشته که  این شیوه  نگارش  مختص ظفرنامه یزدی نیست و  تقریباً  فضای  تمام تاریخ  نگاری  ما  را در بر  میگیرد و ثانیاً تاریخ  و ادبیات  ما  در  طول  حیات سیاسی  پادشاهان  به  نوعی  در خدمت  آنان بوده اند و ما  کمتر رد  پایی  از حیات اجتماعی  مردم را در  تاریخ  نگاری  رسمی در  سرزمین  مان  نمی  بینیم ، آنگاه  مولانا  شرف  الدین  یزدی  را تبرئه خواهیم  کرد .

ملاقات شرف  الدین  علی  یزدی در  کنار  نهر انجیل  در  هرات  با مولانا  عبدالرحمن جامی نیز بی تأثیر  نبوده و ظاهراً  شرف  الدین  یزدی بعد  از  این  ملاقات  و  استماع  سرزنش  جامی که باوجود دانشمند بودن و وسعت  اطلاعات  زندگی  را  در  کنار مدح  حاکمان بسر  می  برد ،  از  هرات به خانقاه تفت  مراجعت  کرده  وقلم مدح را شکسته و بر سجاده حمد   زندگی  را بپایان برده  است.[3]  

 

95-2-1. معین الدین شاهرخ تیموری:

معین الدین شاهرخ  چهارمین پسر تیمور گورکانی است که در769هـ ق تولدگردیده و بعد  از  فوت  تیمور در (۸۰۷ ۸۵۰ ه‍.ق/۱۴۰۵ - ۱۴۴۷ م) علی رغم مخالفت برادران  و انتساب  امیر  تیموربه  ولایت  عهدی  پیر  محمد ،به  سلطنت  نشست و یکی از جانشینان امیر تیمور گورکان و بزرگترین پادشاه تیموری گردید. او وقتی زمام امور  کشور پهناور  تیمور را بدست  گرفت  که برادرانش  هر یک  مدعی تاج و تخت  تیمور  بودند.[4] تیمور  خود در زمان  حیات  خود   حکومت  خراسان را  به شاهرخ و  حکومت  هند را  به برادر شاهرخ  ،محمدسپرد .[5]

95-2-2.سلطنت شاهرخ سلطان در خراسان:

معین الدین شاهرخ تیموری (۸۰۷ ۸۵۰ ه‍. ق./ ۱۴۰۵ - ۱۴۴۷ م.) نام چهارمین پسرامیر تیمور گورکانی (۷۷۱ ۸۰۷ ه‍. ق) (۱۳۷۰ - ۱۴۰۵ م.)ولی  دایرةالمعارف  آریانا که درسال 1348 در کابل چاپ شده است  تولد او را 769/1403مسیحی میداند.[6]  و یکی از جانشینان او و از بزرگترین پادشاهان تیموری است.

 پس از مرگ تیمور حاکمانی که از ترس حاضر به اطاعت او شده بودند هر کدام علم استقلال برافراشتند. هریک از فرزندان تیمور از  جمله  خلیل  سلطان  را که شخص  عیاش و نادان و بی  کفایت بود در قوریالتای سال 807 هـ ق. که در راه  آخرین سفرتهاجمی  اش به  چین  در  اترار یکی  از ولایات  تحت  تسخیرش ضمن سایر  نصایح از  تمام  مردمی  که  در  حق آنهاجفا  کرده  بود  عذر خواهی کرد  و از  امرا و شاهزادگان  خواست  تا  پس از  فوت او  پیر محمد را  که  والی کابل  بود  در سمرقند  جانشین  او  گردانند .که فردای  آن  روز در  اثرمریضی  ایکه  داشت در حالی  وفات  نمود  که شهزاده ،  ها و سرداران  فوجش در روی  برفهای  پیش روی  اوردگاه او برای  معاینه  صف  بسته بودند[7]  وی (خلیل سلطان) که والی تاشکنت بود باوجود  اینکه  قوریالتای امیر گورکانی  را  برایش نشان دادند غدر  پیشه  ساخته و  خودش  را  جانشین  تیمور  ساخت  و  در  مدت  کمی  تمام ثروتها و  خزاینی که  تیمور به عنف از  سرزمین  های  اشغالی خود ذخیره  کرده بود  همه را به  رقاصه  ها ،  زنان  زیبا روی و امیرانی که باوی  همدست وهم پیمانه بودند، حیف  کرد تا  اندازه  ای که زنان  حرم  تیمور را بخاطر  نگهبانی تاج  و  تخت به امیران  زور  مندش  بخشید  تا  بتواند  روزکی  چند  در  ثمرقند  امیر باقی  بماند[8] سرانجام گرفتار خدایداد حسینی، والی سیحون، شد. بالاخره خلیل سلطان به دست یکی از امیران خویش معزول و محبوس شد و خان کاشغر بر آن سرزمین حاکم شد.شاهرخ در ۸۱۱ به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد را کشت و خلیل سلطان را پس از رهایی به ری فرستاد. به علاوه شاد ملک، معشوقه میرزا خلیل هم تنبیه و تبعید شد، که ظاهراً چندی بعد به خلیل سلطان پیوست. تا این که خلیل سلطان در حالی که در ری همچنان به خوشباشی و عیاشی سر میکرد در آن جا بیمار شد و عاقبت در سال ۸۱۴ ق / ۱۴۱۱ میلادی درگذشت. محبوبه وفادارش، شاد ملک، که در همان دقایق بر بالین او حاضر شده بود، در کنار پیکر بی جان خلیل، خود را با دشنهای که در دست داشت هلاک کرد. سرانجام آن دو، به امر شاهرخ در همان شهر و در یک مقبره به خاک سپرده شدند.[9]

 شاهرخ با غلبه بر رقبا به عنوان جانشین پدر حکومت را در دست گرفت. شاهرخ که سالها در خراسان نائب  الحکومه هرات بود تحت تأثیر فرهنگ و تمدن خراسانی قرار گرفته بودو برخلاف پدرش مردی با دانش و رعیت نواز   بود وبه آبادانی علاقه بسیار داشت. چون شاهرخ در  هرات  تربیه  دیده و سالها در آن  جا حکومت  کرده بود و روابط  نیکویی با مردم  خراسان داشت هرات را به سمر قند  ترجع داد ه و مرکز  حکومتش را که از مدیترانه تا هند بود هرات را  تختگاه  خود ساخت [10]  تهذیب و تمدن   هرات  در  وی  تأثیرنمود، عشق  علم  و  عرفان  در  دلش  زبانه  کشید .شاهرخ بر  خلاف پدرش پادشاه  مدنی و  مدنیت  پرور بود  دوره  سلطنت او  از  ادوار  شکوهمند (خراسان) به  جغرافیایی  فعلی  افغانستان و(منطقه  ای که  تحت  حاکمیتش  قرارداشت،  شمرده   میشود.او  در زمان  حکومتش بنا به  تلقین  دوستانش  مخصوصاً گوهرشاد بیگم ملکه  خراسان در هرات  جبران  خرابی  هایی را که  چنگیز  کرده بود برآمد .او  در  آبادانی شهر  ها مخصوصاً دیوار  شهر  هرات  و  مرو  را که  در  زمان  تهاجم پدرش ویران  شده بود  از نو  آیاد ساخت .میتوان  گفت  عظمت  و شکوهی  را  که   خراسان در زمان شاهرخ  دید در  هیچ  دوره  ای نصیبش نشده بود .او  علما و فضلاو اهل  عرفان  را  بزرگ  میداشت و  مدارس  و دارالعلم های هرات در  منطقه   شاز و نادر  و  از  کیفیت بالا برخوردار بود . در عهد  شاهرخ هر نوع  علوم و فنون در حالت بالندگی و  گسترش بود و صاحبان  صنایع  در مکتبهای خاص و  تخصصی  پرورش  میافتند از  قبیل  نقاشی ،  خطاطی ، تذهیب کاری ، مهندسی ساختمانها ،نقاشی حجاری و کاشی سازی . هرات  مرکز  صنایع و  تجارت بین  چین  و  اروپا  گردید  ابریشم  و  پارچه  های  دیبای هرات  در بازار  ها  مرغوبیت خاص خودش را  داشت. تجارت  رنگ  و رونق خاصی  گرفته بود  هرات با تمام بازار  های جهان از  قبیل بازار  های ارو  پا ،  مصر شرق  میانه و  شرق دورگردید .  استادان بزرگ  صنعت خوش نویسان ، نقاشان  ، و موسیقی دانان در  عهد شاهرخ  ظهور نمودو  مدرسه  گوهر شاد  تأسیس و  علمای  جید  شهر در  آن  به تعلیم  و تدریش   مقرر  گردیدند .مدرسه  گوهر شاد بیگم  با  نفیس  ترین  اسلوب  ساخته شد ه بود  و برای  تعمیر  معماران  ،  کاشی کاران ،  خطاطان ، نقاشان  را  از  هر  گوشه و کنار قلمرو شاهرخی به  هرات  خواست مینار  های  موجوده  هرات  از  بقایای آن  مدرسه  بزرگ  است (که  جزء  میراث فرهنگی  هرات  در یونسکو  ثبت  گردیده  است(مؤلف)) شاهرخ  پس  از  43  سال  سلطنت  در  850 هـ قمری  وفات یافت  و در  هرات دفن  گردید ـ [11]

95-2-3. زندگینامه  ملکه گوهر شاد  آغا:

گوهرشاد بیگم دختر امیر غیاث الدین ترخان است که یکی از امرای عهد تیموری بود. لقب ترخان به وی از طرف چنگیزخان به جهت شرکت او در جنگ های مختلف داده شده است و ترخان واسطه میان سلطان و رعیت بوده است. مادر گوهرشاد بیگم بانو خان زاده بیگم است که در ماه رجب سال 814 هـ.ق وفات کرده و در جوار مرقد امام رضا در مشهد مدفون گردیده است. گوهرشاد در سال 780 هـ.ق دیده به جهان گشود او از زمره زنان ادب دوست، هنرپرور و خیّر در زمان خویش بود. به تاریخ و ادبیات علاقه مند بود و به دلیل تمکن مالی و انصاف بسیار خیّر و نیکوکار بود. او در سال 807 ویا805 ق با شاهرخ میرزای تیموری ازدواج کرد . که وی در چهاردهم ربیع الثانی سال 779 هـ.ق متولد و در سال 850 هـ.ق درگذشت و جنازه اش را به هرات حمل نمودند و در مدرسه گوهرشاد آغا دفن گردید. سلطنت شاهرخ چهل و سه سال بوده است. از آن روی که گوهرشاد دوستدار شعر وادب بود مهری هروی شاعره نامدار قرن نهم را مصاحب و ندیمه خود ساخت. گوهر شاد آغا علاوه بر همسر، مشاور و همدم شاهرخ میرزا نیز بود و در بسیاری از تصمیمات مهم کشوری شاهرخ از وجود وی بهره می برد. این بانوی فرهیخته دارای دو پسر بوده است یکی به نام ابراهیم سلطان که در ماه شوال 769 هـ.ق متولد و در ماه شوال سال 837 هـ.ق وفات یافت و پسر دیگر وی به نام میرزا بایسنقر بود که در سال 802 هـ.ق متولد و در سال 837 هـ.ق درگذشت.

95-2-4. پسران گوهر شاد آغا همسر  شاهرخ:

پسران گوهرشاد بیگم  ابراهیم  سلطان ومیرزا بایسنقر هر دو هنرمند ودر زمینه خط و دیگر کمالات ممتاز بوده اند. میرزا بایسنقر خوش طبع و هنرپرور بود و در خط ثلث سرآمد دیگر خطاطان زمان خویش بود کتیبه پیش طاق مسجد گوهرشاد به خط ثلث از هنرهای بایسنقر است که به دست خود او نگاشته شده است. همچنین بزرگ ترین قرآن موجود که طول هر صفحه آن دو زرع و نیم است از جمله آثار ارزنده اوست که هم اکنون برخی صفحات آن در آستان قدس و کتابخانه آقای علی اصغر مهدوی در تهران موجود است. بایسنقر میرزا دوستدار و بانی زیباترین مکتب کتابسازی در خراسان بوده است و در زمان خویش نسخه های نفیس و زیبا بسیار نوشته و به تصویر کشیده است. همچنین به جهت علاقه خاصی که به هنر نشان می داد هنرمندان بسیاری را حمایت می کرد و گرد هم می آورد. میرزا سلطان ابراهیم برادر میرزا بایسنقر هم به مانند برادرش فاضل و هنرمند بود و هم اکنون قرآنی به خط نسخ بسیار عالی از وی در کتابخانه رضوی موجود است. و کتبیه های بسیاری به خط میرزا ابراهیم در شیراز وجود دارد که از جمله دارالصفا و کتبیه موجود در بقعه ظهیری است. همچنین میرزا ابراهیم سلطان با رنج بسیاری کلیه مصالح و زندگی تیمور را به فارسی و ترک جمع آوری و مقایسه و تدوین کرد و تحویل شرف الدین علی یزدی داد.

95-2-5. اقدامات گوهرشاد بیگم

گوهرشاد بیگم آثار و ابنیه زیادی از خود بر جای گذاشت که می توان از مسجد جامع، مدرسه و خانقاه شهر هرات و مسجدی نیز در جنب مرقد امام رضا (ع) نام برد. که این دو مسجد به نام خود وی به مسجد گوهرشاد معروفند و از شاهکارهای هنر و معماری و کاشیکاری قرن نهم هجری به شمار می رود. همچنین آثار ارزنده ای در حرم امام رضا (ع) و اطراف آن پدید آورد. از جمله دو رواق «دارالحفاظ» و «دارالسیاده» را بنا کرد که معمار این دو رواق و دو مسجد در هرات و مشهد قوام الدین شیرازی بود. مدرسه و خانقاهی که گوهرشاد دستور احداث آن را صادر کرد محلی بود برای تحصیل علمای برجسته ای چون مسعود شروانی، متوفی به سال 905 هـ.ق که از بزرگ ترین علمای خراسان بود. و همچنین خواجه عبدالرحمن اوحد. آغاز احداث بنای این مدرسه کم نظیر در سال 820 هـ.ق بوده است که در کنار آن کتابخانه و بیمارستان توسط گروهی از معماران برجسته به ریاست استاد قوام الدین شیرازی احداث شده است و خطاطان معروفی همچون جعفر جلال هروی خطوط کتیبه های آن را تذهیب و تزئین نموده اند.

مسجد گوهرشاد
 

گوهرشاد، 32 ساله بود که هوای زیارت مشهد به دلش افتاد و نذر کرده بود گردنبند الماس نشانش را خرج مسجدی کند که در سایه امام رضا (ع) نفس بکشد و این گردنبند را به بازرگانی ایرانی فروخت و هزینه ساخت را از دارایی خود فراهم ساخت و چند هفته بعد کلنگ مسجد درست در ضلع جنوبی حرم علی بن موسی الرضا (ع) به زمین خورد. این مسجد در سال 812 هـ.ق در زمینی به مساحت 8798 متر مربع ساخته شد و دارای گل دسته و یک گنبد می باشد. ایوان طرف قبله این مسجد معروف به ایوان مقصوره است. گوهرشاد برای ساخت این مسجد؛ قوام الدین شیرازی سرشناس ترین معمار ایرانی را استخدام کرد و قوام الدین هم حاصل سال ها تجربه و دانش خود را در بند این مسجد به یادگار گذاشت تا نظم و تقارن و ظرافت این بنا را تا 6 قرن بعد هم به رخ بکشد. اسم گوهرشاد در دو محل با کاشی معرق نگاشته شده است. یکی در قسمت بالای در نقره ای که به دارالسیاده می رود و دیگری بر کتیبه ایوان مقصوره که به خط زیبای شاهزاده بایسنقر می باشد. در قسمت وسط نیز کتیبه ای به نام محمد رضا امامی وجود دارد. سبک معماری این بنا به شیوه آذری است. طاق های گنبدی شکل، مناره های بلند و گنبدهای بزرگ مسجد با ویژگی و تزئینات خاص و منحصر به فرد که ردپایی از سبک مقرنس دارند در کنار نقوش و خطوط دیواری بر روی زمینه گچی و معرق کاری شیوه های معماری ایران ــ اسلامی را در عصر تیموری ها نشان می دهند. گوهرشاد کتابخانه ای عمومی دارد که با بیش از 43 زبان رایج دنیا پر شده که حدود 32 هزار نسخه از کتاب های این کتابخانه خطی هزار نسخه عکس و بقیه چاپی هستند. البته این کتابخانه اصلی مسجد نیست و کتابخانه قدیمی که سابقه تأسیس آن به سال 618 هـ.ق می رسد ضلع شرقی صحن امام خمینی است.

موقوفات گوهرشاد بیگم
 

بانو گوهرشاد بیگم موقوفات بسیاری پس از ساخت مسجد داشت که از جمله موقوفات ایشان:
1ــ از مجموع درآمد رقبات، یک عشر، حق التولیه متولی
2ــ یک عشر دیگر برای کارکنان و ضابطان و عمال و معمار
3ــ مابقی درآمد صرف عمران و آبادی مسجد گوهرشاد گردد.
پس از تنظیم وقفنامه مهد علیا گوهرشاد گروهی از خیرخواهان بر این مسجد نیز املاکی را وقف کرده اند.

مرگ
 

گوهرشاد بانو در سن 81 سالگی بر اثر وسوسه جمعی به دستور میرزا سلطان ابوسعید تیموری برادرزاده شاهرخ در هرات به قتل رسید و پیکرش را در مدرسه گوهرشاد که خود آن را ساخته بود در کنار شوهرش به خاک سپردند. با مطالعه زندگینامه گوهرشاد در می یابیم که وی زنی خردمند و در حسن تدبیر و سیاست والامقام بود.
شاید برای عده ای هضم این نکته که در دوران تیموری زنی با چنین قدرت و کیاست وجود داشته است کمی دشوار باشد ولی زنان ایرانی ثابت کرده اند که از زمان های دور آوازه خردمندی و لیاقتمندی آنان حتی در کارهای جمعی همچون کشور داری زبانزد جهانیان بوده است. پس حال که شرایط و امکانات ترقی و پیشرفت بیش از گذشته برایمان مهیاست چه خوبست بیش از پیش سعی در اثبات توانمندی های خویش کنیم باشد که الگوی ارزشمندی برای نسل های بعد باشیم.
منبع: دنیای زنان، شماره 64

  95-2-6.   مسجد جامع بزرگ هرات  و تاریخ  آن

مسجد جامع هرات در طول تاریخ فراز و فرودهای زیادی را دیده است .این بناء پنجمین مسجد جامع بزرگ در جهان می باشد این مسجد از لحاظ تاریخی بیش از ۱۴۰۰ سال قدمت دارد و مساحت آن به ۴۶۷۶۰ متر مربع می رسد. .این بنای زیبا و شگفت انگیز در طول چندین هزار سال قبل از اسلام عبادتگاه آریائی های یکتا پرست بوده است ودر سال ۲۹ هجری بعد از گرایش مردم هرات به دین اسلام، این معبد بزرگ به مسجد مسلمانان مبدل گشت.چنانچه اول بجای معبد مسجد کوچکی چوبی إعمار گردید.واین مسجد در اثر اصابت برقک ویا الماسک که پیشینیان آنرا نازلۀ غیبی گویند آسیب دید.وبعد ترمیم شد. مثلاً.. روایت است که محل این مسجد قبل از اسلام معبد بزرگ آریائی، خانهء مزدا، آتشکدهء پیروان زردشت بوده و پس از نفوذ دین مقدس اسلام در این سر زمین این معبد باستانی به مسجد .یا مرکز اسلامی مبدل گشت و به مسجد جامع معروف گردید. گویند اصل بنائی آن چوبین بوده و منقش مدهون.در شب جمعه هشتم جمادیالاول سال ۵۱٤ نازلهء چون الماسک به مسجد افتاد و نیمی از مسجد را ویران کرد و بسوخت. وازان به بعد چندین بار تخریب و دوباره ساخته و یا ترمیم شده است.این بنای تاریخی نه تنها یک عبادت­گاه بوده است بلکه یک مدرسه علمی و فرهنگی که در آن شخصیت­های که افتخار کشور و جهان بودند تدریس ویا هم تعلیم دیده اند.خواجه عبدالله انصاری، خواجه محمد تاکی(رح) و دیگر عرفاً و شعرا از جمله شخصیت­هایی بودند که درین مدرسه تدریس کردند. بنیان گذار أصلی مسجد جامع بزرگ هرات:ا هر چند باورود اسلام این معبد کوچک به مسجد تبدیل گردید .مردم سالها درا زادا ی نماز نمودند اما برای اولین بار این مسجد جامع بزرگ به شکل وسیمائی فعلی با داشتن طوق های فیروزه ای در برج ها ورواق های زیبا توسط مرحوم سلطان غیاث الدین غوری با استفاده از خشت پخته وتزئینات وکا شی های فیروزه ای ساخته شد.بعد از وفات سلطان غیاث الدین پسرش سلطان محمود به اتمام این مهم همت گماشت اما به پایه اکمال نرسید.. همچنان در زمان همین سلطان مدرسه به نام مدرسه غیاثیه در شمال مسجد جامع اعمار گردید. وبعد ها در عصر تمدن تیموری بر تز ئینات وکاشی کاری آن به سبک معماری تیموری کار صورت گرفت .

ویژهگی های مسجد جامع بزرگ هرات: بناء بر اظهارات آقای اجمل، این مسجد تاریخی در زمینی به مساحت اضافه از ۴۶ هزارمترمربع اعمارگردیده که مشتمل بر ۴۶۰ گنبد، ۱۳۰رواق،۴۴۴ فیل پایه، دوازده گلدسته، چهار ایوان، چهار دروازه، چهار کتیبه بزرگ مزین با آیاتی ازقران ، اشعار عرفانی عرفاً و شاعران بزرگ، سه سراچه، یک منبر سنگی، کتابخانه (شامل چهار هزار جلد کتاب) و وضوخانه می باشد که در زیباترین محل شهرقدیم هرات موقعیت داشته و در یک زمان گنجایش بیش از یک صد هزار نمازگزار را دارد. . به گفته وی گلدسته های مسجد که برای رساندن صدای اذان به گوش مردم ساخته شده، بین۱۷تا ۳۶متر ارتفاع،۷ تا ۱۰ متر قطر داشته راس هرکدام دارای هشت رواق بوده که بام شان با کاشی فیروزه ای تزیین یافته است . برای کسی که ساکن هرات نیست مسجد جامع هرات بر علاوه کشش مذهبی کشش های دیگری نیز دارد . هر کسی که بار اول این مسجد را می بیند در نظر اول مبهوت عظمت و معماری این مسجد خواهد شد. نقش و نگارهای پر رنگ و کاشی های معرق هفت رنگ ایوان ها وگلدسته های کاشی کاری شده حتی در نگاه شهروند هراتی نیز جالب وجذاب می باشد

فراز وفرود ها ی تاریخی مسجد جامع هرات:

بقول ایام الدین اجمل رئیس آبدات تاریخی هرات مسجد جامع بزرگ هرات در مسیر تاریخ فراز وفرود های زیاد دیده است این بنای تاریخی در حملهء چنگیزخان شکسته شده بود. بار دیگر در عصر اعلیحضرت شاهرخ میرزا و به دستور وی ترمیم شد و باز بسال ۹٠٤ مرحوم امیر علی شیر نوائی آنرا به وضعی مرغوب ترمیم و به کاشیهای رنگین مزین نمود.از آنجائیکه هنر معماری در عصر تیموری ها خیلی با رونق وشکوه بود این مسجد بزرگ را مانند بنا های تاریخی دیگر عصر تیموریان بطور حیرت انگیزی منقش نمودند. ولی دوباره در ایام فتور هرات مجدداً شکستهای به آن رخ داد. که مرحوم حسن خان شاملو هروی آنرا ترمیم کرد تا باز مرحوم وزیر یارمحمد خان ایوان مقصوره را که شکسته و فرو غلطیده بود، دوباره بپوشید. و در عصر امیر حبیب الله خان سرا پای مسجد جامع بصورت اساسی ترمیم شد. اما اطراف آنرا حویلی های محلی محیط میداشت. مرحوم محمد قاسم خان نایب الحکومهء هرات آن سرا ها را خریداری نموده اطراف مسجد جامع را پاک و هموار نمود. در سال ۱۳٢٢ شمسی حسب نظریهء محمد ظاهر خان پادشاه سابق و به همت عبدالله خان ملکیار به ترمیم اساسی این مسجد مبارک معطوف فرمود. مهندسین لایق هروی را جمع، استشاره و استخاره نموده در ۱٤ حمل سال مذکور کار ترمیم آن آغاز گردید. مرحوم حاجی محمد اسمعیل مهندس و مرحوم غلام حیدر مهندس هروی که هر دو در فن معماری قدیم هرات از نوادر روزگار بودند، بکار تعمیر و ترمیم مسجد جامع مؤظف گردیدند. خداوند (ج) آن دو آزاد مرد هنرمند را مغفرت فرماید که هنر معماری قدیم را بار دیگر احیاء نمودند و صنعت کاشی کاری معرق را به شاگردان آموختند. عمل خطاطی مسجد به مرحومان حاجی ملا عبدالله هروی و میرآقای نستعلیق نویس تفویض گردید و بعد استاد ارجمند و خطاط بی مثل و مانند جناب آخند ملا محمد علی عطار هروی که در نگاشتن خطوط هفت گانه و اصول خطوط اصل و فرع یگانهء آفاق و در هنر خطاطی طاق است، نگاشتن کتیبهء ثلث جلی این معبد باستانی به وی تفویض گردید و به توفیق الهی آیات مقدس کلام الهی را دورادور مسجد بقلم خویش نگاشت. نگارنده عاجز نیز افتخار دارد که از شروع کار ترمیم مسجد الی مدت پنج سال تمام در کار تزئین و نقاشی این معبد مقدس مشغول خدمت بوده و حتی المقدور در آن رشته ایفای وظیفه نمود. قبل از کودتای هفت ثور کار سنگ­فرش نمودن مسجد جامع شریف شروع گردید که با وقوع کودتای هفت ثور و جنگ­ها، نیمه تمام ماند هر چند دران زمان مرحوم استاد هنر میناتوری الجاج محمد سعید مشعل غوری هروی با گماشتن شاگردان زیاد کار کاشی کاری وترمیم آن را بعهده گرفت.البته جنگ ها وکشمکش ها کمتر فرصت میداد تا این مهم را ادا نماید و.بعد از جنگ­ها از بودجه آبدات تاریخی مجدداً اعمار گردید. اکنون به خاطر حفظ و مرمت این بنای تاریخی و عبادت­گاه مسلمین، چهار مهندس، شش استاد کاشی­ساز و پنج استاد خوشنویس به وظیفه گمارده شده اند.اما در نزد مردم هرات روایتی است که گویا کار در مسجد جامع هرات هیچ گاهی تمام شدنی نیست و اگر روزی کار مسجد کاملاً اکمال شود،آن روز قیامت خواهد رسید.! عظمت مسجد جامع هرات:مسجد جامع هرات نه تنها برای خارجی­هاییکه از آن دیدن می نمایند جالب است، بلکه برای مردمی که ساکن هرات هستند این بنای تاریخی بر علاوه کشش مذهبی، کشش­های دیگری نیز دارد. هر کس بار اول این مسجد را ببیند در نظر اول مبهوت عظمت و معماری این مسجد خواهد شد. اولین چیزیکه حایز اهمیت و ارزش است و حفظ آن توسط پروژه بین­المللی صورت گرفته بود، دروازه ورودی مسجد جامع است که فعلاً به خاطر اینکه رفت آمد نشود مسدود می­باشد و در قسمت بالای این مسجد پوش فلزی شده که از باد، باران و سرما جلوگیری. شود.دومین چیزیکه ارزش و اهمیت دارد ایوان مسجد است که از جمله عجیبه­های هنر معماری جهان است.به این عظمت فکر کنید که در هشت صد سال قبل این کار، کاری بوده که از روی اخلاص شده است.اگر چه درین مدت خسارات و ضرر های وارد شده است، اما به همت مردهای که مسوولیت این بخش را به عهده داشتند کوشش کردند که این دو نقطه همان قسم که است باقی بماند. در بیشتر نقاط جهان از جمله در ایران، سمرقند و هند مسجدها شباهت­های زیادی با معماری مسجد جامع شریف و همچنان کاشی­های که درین مسجد دیده می شود دارند. این کاشی­های تزیینی خود هنری یادگار از دوره­ای تیموری­ها می­باشد.

توجه وإهتمام بیش از حد سلاطین تیموری  مخصوصاً  شاهرخ  میزا ، و  پسرش بایسنقر که  جانشین وی  میباشد و سلطان حسین بایقرا وخصوصاً توجه درجه اول  شهبانو  گوهرشاد آغا،در امر تر میم ،تز ئین وکاشی کاری مسجد جامع بزرگ هرات که در عهد سلطنت سلطان غیاث الدین غوری بناء یافته است از أهمیت خاص بر خوردار است.واما برخی دوستان تر میم را با إعما راشتباه گرفته بناء این مسجد بزرگ را به سلاطین تیموری منسوب میسازند که اشتباه خیلی بزرگی است.تیموریان افتخارات فر هنگی واجتماعی فراوان دارند ونیاز نیست که گذشته هارا هم به پای ایشان ختم کنیم ویا حق یک تمدن را چشم پوشی نمائیم. وبگوئیم .اگر مستقیماً وبدون مقدمه بگوئیم این مسجد در عهد سلاطین تیموری ساخته شده.درانصورت مر تکب اشتباه وغبطه بزرگ شده ایم.همانطوریکه إعمار این مسجد ومعمار ان آن قابل افتخار است .کسانیکه آنرا با این زبیائی منقش ساخته اند نیز قابل مباهات وافتخار میباشند بناًهنر وزحمتی را که تیموریان بخاطر زیبا سازی این بناء بزرگ بخرچ داده اند از هر حیث قابل قدر است .اما سابقه إعمار این مسجد به همین شکل وسیما بر میگردد به عهد سلطان غیاث الدین غوری ودیگ برنجی بزرگ در داخل این مسجد نیز از آثار همان وقت است .متن أخیررابخاطررفع مغلطه علاوه نمودم تا دوستان دچار اشتباه نشوند.[12]  

تمهید: اگر  کسانی اینطور برداشت  داشته باشند که جامع  هرات  از  همان  زمانیکه  سلطان  غیاث الدین آنرا اعمار نمود  همینطور  دست  نخورده باقی مانده  است فکر  اشتبا  و خطا  است  چرا کسانیکه از  تاریح  این  سرزمین  خبر داشته باشد  میداند  که  این  مسجد  چندین بار  تخریب و  در  هر  عهد  در زمانه  شاهان  ستوده  و  دینپرور دوباره  باز سازی  شده  است .من  مثال  میدهم سرکهای  افغانشتان  از جوز جان  تا کابل ،  از  شیرخان بندر  تا  کابل  از  تور عندی تا کابل و  از تورخم  تا کابل در زمان  محمد ظاهر شاه  اعمار و  اسفلت شد اما در  اثر جنگ  های سی  ساله   این  سرکها  نابود  گردید  که در ده سال  اخیر دوباره  ساخته  شد حالا نام  آنرا باز  سازی  میگذاریم همینطور جامع  هرات  چندین  مرتبه   با  این  ناملایمات روبرو  گردید  که  در  هر  عصری  باز  سازی  شد  و باز  سازی  ایکه در زمان  فرزندان  تیمورصورت گرفت  از  این  جهت  ملاک  ارزش  است  که  در  زمان تیموچن یا  چنگیز  و  نواده  های  آن به انهادام  رسیده  بود و مانند  آن   مسجد  جامع بلخ که  در قدامت  خود  به زمان  خلفای   عباسی  میرسید و قبلاً  در همین  اثر از  قول  ابن  بطوطه  جهان گرد  مسلمان که آن  مسجد را  دیده بود  و  مسجد  جامع  هرات  را  نیز  دیدن  کرده  بود  تنها مسجد جامع مغرب را  همشأن   مسجد  جامع  بلخ دانسته بود  که  چنگیز  به ضن  اینکه  در  زیر  تهداب  مسجد  گنج دفن شده  است  تمام  آن  مسجد را  ویران  و منهدم  کرد  که امروز حتی  اثری  از  آن  دیده  نمیشود .به  این  تخمین  پس  در  هر دوره  ایکه بالای  مسجد  جامع کار  صورت  گرفته  است قابل قدر  میباشد و  نباید  آن  را  به  سلطان  غوری منسوب بداریم.  من شخصاً  چهار  سال  در  هرات  بسر  برده ام اکثر  آثار تاریخی  منطقه را  به  شمول منار  جام  و عمارت  خوش  رباط که  در ده  کیلو  متری  شمال  درمیسر  تور عندی هرات واقع  است  دیدن  کرده ام که  مربوط  به ابنیه شاهان  صفوی  میباشد . ولی  مسجد  جامع  هرات  استثنا  است  و  من  میدیدم  که  هر روز  حدودبیشتر  از  40 نفر مشغول  ترمیم  و  مرمت  کاری  مسجد بودند که همسر  مؤلف  نیز  در  آن  سالها  (1354-1356) مدیر  حفظ آبدات  تاریخی  هرات  بودو تمام  اشتعالش در  همین  مسجد بوده  است.(مؤلف)

95-2-9. برگشت به  وقایع  شاهرخ:

0. سیاست صلح جویانه

معین الدین شاهرخ مانند پدرش تیمور، فردی شجاع و جنگدیده، اما بر خلاف او سلیم و صلحجو بود. او با وجود صلح طلبی و مخالفت با خونریزیهای بیهوده، در دفع سرکشان قاطع و جدی عمل میکرد. هر چند برای توسعه قلمرو خود جز در مواردی متعدد به ندرت دست به لشکرکشی زد، در حفظ و تسخیر آن چه آن را میراث پدر تلقی میکرد، خودداری نداشت. در دفع مخالفان همواره پیروز بود. اما مادامی که کار با صلح و دوستی پیش میرفت هرگز دست بهجنگ نمیزد بهطوری که از سلاح تدبیر بیش از توسل به شمشیر استفاده میکرد.[13]فقط در واقعه سوءقصد احمد لُر، یک تن از متعصبان حروفیه، که در هرات او را با کارد زخمی کرد در ۸۳۰ ه‍.ق/ ۱۴۲۷م آن هم بدان سبب که احتمال توطئهای در بین بود و گمان میرفت که ترکمانان قراقویونلو که شیعه بودند، در آن سوءقصد دست دارند، خشونت نشان داد[14]

همچنین در طغیان نواده خود میرزا محمد، پسر بایسنقر هم که ظاهراً در اصفهان به تحریک برخی از عناصر ناراضی یا ماجراجو، بر ضد وی قیام کرد، مجازات محرکان را ضروری یافت و به قتل تعدادی از آن جماعت که از دینداران عصر نیز محسوب میشدند، فرمان داد.[15]

او در ۸۳۰ ه‍.ق / ۱۴۲۷م در اوایل سلطنتش بیشتر کارها را به پسرش غیاث الدین بایسنقر واگذار کرد. اما علاقه بایسنقر به شعر و هنر و نیز اعتیادش به شرابخواری که عاقبت موجب مرگ زود هنگام او نیز شد، وی را به تدریج از چشم پدر انداخت[16]

نسبت به بعضی از مشایخ صوفیه، و خصوصا کسانی که گرایشهای شیعی داشتند، نیز نفرت یا سوءظن نشان میداد. اما این طرز تلقی که از جمله نسبت به سید محمد نوربخش، سید قاسم انوار و صائن الدین ترکه با خشونت بیشتری همراه شد. این خشونت و برخورد قاطع نیز از احتمال ارتباط آنها با ترکمانان آذربایجان - طوایف قراقویونلو که منسوب به تشیع بودند - ناشی میشد.[17]

2. رابطه با سایر دولتها

شاهرخ توانست از سرزمینهای از هم گسیخته، قلمرو تقریباً یکپارچهای فراهم سازد و با همسایگان و رقیبانش روابط دوستانهای برقرار کند. چنانکه سفیرانی از چین، هند، شروان و دشت قپچاق به دربار او آمد و شد داشتند [18]شاهرخ در ایجاد رابطهای درست با کشورهای اطراف نیز اهتمام بسیار ورزید که این امر نیز خود موجب گسترش تجارت، ایجاد آسایش و فراغت بیشتر برای عموم مردم شد. او حتی با فرمانروایان هند که پدرش تیمور قلمرو آنها را غارت و رعایای ایشان را قتلعام کرده بود، رابطه دوستی برقرار کرد و از طریق ارسال هدایا و سفرا از آنها دلجویی نمود. در مورد چین نیز که پدرش تا واپسین لحظات حیات از فکر تسخیر و غارت آن جا باز نماند، راه دوستی پیش گرفت. به طوری که با مبادله سفیر و تبادل هدایا، در ایجاد روابط بازرگانی با آن سرزمین بسیار تلاش کرد [19]با این وجود شاهرخ هیچگاه نتوانست قدرت تیموریان را در خارج از مرزهای ایران و فرارود «ماوراءالنهر» تثبیت کند. شاهرخ با وجود کامیابیهایش در سامان دادن به امور داخلی و از بین بردن رقیبان، پس از قدرت گرفتن ترکمانان قراقوینلو در آذربایجان، نتوانست اقتدار خویش را در آنجا حفظ کند. با مرگ قرایوسف ترکمان در ۸۲۳ ه‍.ق، شاهرخ حدود یک سال تبریز را در اختیار داشت و سه بار نیز به آذربایجان لشکر کشید که آخرین بار در ۸۳۹ ه‍.ق بود ولی با وجود این پیروزیها، نتوانست آنجا را زیر فرمان کامل خود درآورد و چون از بیم پسران قرایوسف، کسی حکومت آذربایجان را نمیپذیرفت.[20] شاهرخ مجبور شد فقط به ذکر نامش در خطبههایی که در آذربایجان خوانده میشد، اکتفا کند. و بپذیرد.

3. باز سازی  شهر ها :

شاهرخ شاهد نتایج نامطلوب یورشهای خونین و وویرانگر  پدرش بود، معهذاخود را در ترمیم ویرانیهای ناشی از تاخت و تازهای پدرش ملزم میدید و از این که با تهاجمهای تازه و مجدد، خرابیهای جدیدی در اطراف قلمرو خود بهوجود نیاید  بهطور جدی از  تنش می پرهیزید . او دراداره  حکومتش که قلمرو وسیعی داشت  تا جایی که ممکن بود ازجنگ و خشونت پرهیز میکرد چنان که این همه پرهیز از خشونت، از فرزند کسی مانند تیمور بسیار عجیب مینمود. با آنهم شاهرخ  میکوشید  تا  درد  هاییکه  از  طریق  پدرش  بمردم  رسیده را  التیام  بخشد.زیرا مردم  هنوز  از  تاخت  و  تاز مغول جان آسوده  نیافته بودند که به حملات  مرگبار تیمور که برزگترین  و شدید  ترین  لطمه  از  طرف یک  کسی که ادعای  مسلمانی داشت  و خویشتن را صاحب قران  میخواند بر  سر  ملل  اسلامی وارد  آورد  که  در  نتیحه  باعث  کثر جمعیت  در  تمام  شهر  ها  گردید .بطور یقین  در  این  مدت  دو صد  سال  از  حریق چنگیز  تا حملات  تیمور شهر  های  بزرگ  پر  جمعیت مبدل  به  خرابه  های موات گردید،  مساجد  و مدارس  و  کتابخانه  ها  بکلّی  نیست  و  نابود  گردید .[21]  لذا  شاهرخ روحاً  از  پیش  آمد  های  تاریخی  هولناک  چنگیز و  پدرش  متألم  بود  و  میخواست  همه خرابی  ها  جبران  گردد

تحت تأثیر همین طرز تفکر بود که او شهر مرو را که از دوران هجوم مغول ویران و بیآب مانده بود، آباد کرد و آب نهر مرغاب را که مرو مدتها از برکت وجود آن محروم مانده بود در جویهای این شهر دوباره جاری  ساخت[22]

4.  شاهرخ  در  مغتقدات  دینی  خود سخت  پا  بند  بود  از  همین سبب  علما و فضلای  دینی  را پاس  میداشت  این  در  حالی بود  که  او عده  از  موسیقیدانان و خنیاگران عصر خود را گرد  خود  جمع کرده بود .او  در  حالیکه  سخت به  معتقدات  دینی بستگی  داشت  میکوشید  سیر انواع   علوم در  قلمروش توسعه بیابد  از  همین سبب  شاعران  ،  نویسندگان و  علما را  از  هر  طیفی  که  می  بود  می  پذیرفت. او  با مشروبات  الکولی  سخت  مخالف  بود  و  از  آن  در قلمرو خود   جلو  گیری  میکرد  و هر  جا که  خمر را  می یافت  در زمین  می  ریخت این  در  حالیست  که از پسرش  بایسنقر از  اثر نوشیدن  خمرنفرت داشت.

در  دوره   او  مزارات  مشهد  مقدس مرقد  امام رضا و  گازرگاه  هرات  را  که قبور ابو  اسحاق گازرونی و خواجه  عبدالله  انصاری  را   زیارتگاه خاص و عام  است در  وقت  او  مرمت  و  آباد  گردید [23]

شاهرخ، در ۸۱۵ ه‍.ق قوانین یاسا را لغو و فقه اسلامی را جانشین آنها کرد.[24]

فرمانروایی شاهرخ را سرآغاز یک عصر جدید و تجدید حیات در بعضی از انواع هنر معرفی کردهاند. او پادشاهی بود نیکوکار و اصحاب علم و دانش را گرامی میداشت و ارباب صنعت را طرف توجه قرار میداد و در زمان وی علم و صنعت رواج یافت .[25]توفیق شاهرخ در تسخیر تمامی قدرت در هرات و توجّه وی و بایسنقر به هنر، بسیاری از هنرمندان را از اقصی نقاط ایران به هرات کشاند و سبب شد که مراکز مهم پیشین اهمیت و اعتبار خود را از دست بدهد و در مرتبهای نازلتر قرار گیرد[26]  شاهرخ به همراه پسرش بایسنقر حامی و بانی شکلگیری مکتب هرات از سبکهای مهم هنری در ایران بود و در تحت حمایت او نقاشان، خوشنویسان، تذهیبکاران را در هرات گردآورد تا برای وی ظریفترین آثار هنری را در خط، تذهیب، جلدسازی و صحافی به وجود آوردند[27]کانون هنری بایسنقر در هرات بهنام دارالصنایع کتاب سازی معروف بود[28] و کتابهای پدیدآرنده در این دوره شامل نفیسترین مینیاتوریها و استادانهترین خوشنویسیها هستند که به زیبایی تمام در صحافی و جلدآرایی و صفحه آرایی از  ان  کار   گرفته  میشد. بر  علاوه او  کتابهای  خطی  حافظ  ابرو ،  رشید  الدین فضل  الله  و سایر  متون فارسی  را که  در حالت   تخریب  کلی بود  امر  کرد تا از  سر دست  نویسی کنند تا  این  گنجینه  های بیمانند  محفوظ  بماند. دارالصنایع یا  کتاب  سازی  شاهرخ معروف  بود .[29]

پارهای از زیباترین نقاشیها، ریشه در مکتب هرات دارند که بطور کامل با حمایت شاهزادههای تیموری در شهر هرات شکل گرفت و استاد بزرگ نقاشی یعنی کمال الدین بهزاد برخاسته از چنین مکتبی است. خطوط زیبای فارسی نظیر خط نستعلیق در دوره جانشینان تیمور شکل گرفت و آخرین مراحل تکاملیاش را در این دوره طی نمود. همچنین پارهای از زیباترین آثار معماری خراسانی در این دوره به وجود آمد که از آن جمله میتوان به مسجد گوهرشاد در شهر مشهد و در کنار حرم علی بن موسیالرضا اشاره نمود. این مسجد که با حمایت گوهرشاد همسر شاهرخ تیموری ساخته شدهاست، یکی از درخشانترین آثار معماری خراسانی است. در گوشهای کتیبههای این مسجد و در سمت ایوان مقصوره آن، کتیبهای از بایسنقر میرزا پسر شاهرخ وجود دارد که خود از خطاطان بزرگ عصر خویش بود.[30]

 


 

[1]  ظفرنانه ،یزدی  شرف  الدین  جلد دوم ، 728

[2]   ظفر نامه ، تصحیح عصام الدین اورونبایوف  ،ص189

[3]   نفیسی سعید ، تاریخ  نظم  و  نثر  در ایران ، کتابفروشی  فروغی ،1344،چلد دوم ،ص775.

[4]   روملو  حسن ،احسن  التواریخ به اهتمام   نوائی  عبدالحسین ، بنگاه  ترجمه  و نشر  کتاب 1349 تهران (در  گذشت  امیر  تیمور گورکان سال708) و بجلوس   شاهرخ سلطان ،ص 37.

[5]   ظفرنامه یزدی ص 649-670.

[6]   دایرة  المعارف آریانا ،  از  طرف انجمن دایرةالمعارف  افغانستان ،سال 1348 ،چاپ مطبعه معارف ،جلد چهارم ،769

[7]   هرالد لمپ ، تیمور  لنگ ، پیشین ؛ مولانا شرف الدین یزدی ،پیشین ؛ یاداشتهای  کلاوجو.

[8]   شرف  الدین  علی یزدی ،خلاصه  صفحات 649 تا680.

[9]   دایرة  المعارف فارسی ،به سرپرستی مصاحب  غلام  حسین ،  مرجع  اصلی  کتاب (دایرةالمعارف کولمبا) جلد دوم  ردیف  ج جلد دوم در سه  مجلد ،سال  نشرچاپ دوم 1381،  توسط انتشارات امیر  کبیر،چاپخانه سپهر ص 916.

[10]   دایرة  المعارف اریانا  همان؛ ظفرنامه یزدی از صفحه  680 به بعد

[11]   دایرة  المعارف آریانا ،  پیشین  ،ص769.

[12]  قدیر علم  از  روی گزارشات اداره  حفظ آبدات تاریخی افغانستان و اجمل  مدیر  حفظ  آبدات  تاریخی  شهر  هرات

 [13] لغت  نامه  دهخدا  ذیل شاهرخ

[14]   شاهرخ  تیموری لغت نامه دهخدا ذیل نام شاهرخ

[15]  لغت نامه  ذیل  شاهرخ

[16]  خواندمیر، چاپ،1317 ش، ص 339-340

[17]  معین الدین نطنزی، ص ۴۳۵

[18]  تاج السلمانی، ج ۸، گ ۲۲ پ

[19]  شرف الدین علی یزدی، ج ۲، ص ۴۷۳، ۴۷۷-۴۷۹

 [20]  شرف الدین علی یزدی، ج ۲، ص ۴۷۳، ۴۷۷-۴۷۹؛ دولتشاه سمرقندی، ص ۳۹۱                

[21]  تاریخ گزیده  حمد  الله  مستوفی  قزوینی ،به سعی و اهتمام  ادوارد برون ،  طبع سنه  1328 /1910، طبع لندن ، جلد اول  مقدمه  ناشر(ادوارد برون و یاد  آوری از خونریزیهای سده  های هفتم  و  هشتم ونهم در متن  مقدمه  کتاب ) ،ص3.

[22]   لفتنامه  دهخدا زیر  نام  میعن  الدین شاهرخ

[23]   لفت  نامه  زیر نام  مزارات  هرات و  مشهد  مقدس

[24]   اسفزاری، بخش 4، ص 84ـ86 ؛ ابن عربشاه، ص 298.

[25]   لعت  نامه  ذیل  شاهرخ

[26]   خواندمیر، 1372 ش، ص 173

[27]   یارشاطر، ص 7-8.

[28]   سابتلنی، 1988 ب، ص 494.

[29]   سابتلنی، همان

[30]  مجله هنر ومردم،تهران، ص۴۹، آبان سال ۵۵

 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

 

بخش نود  و دوم

بحث  دوم

92-2.  خاندانهای که  مقارن  حمله مغول و  تیمور بخراسان سلطنت کردند

92-2-1. پادشاهان آل کرِت:  پادشاهان  آل  کرِت  که  متصرفات شان گاه تا تمام نواحی خراسان بالخصوص  نواحی سیستان  و افغانستان به  جغرافیای موجوده  و  کناره  های رود خانه سند  توسعه  داشته ، و  مر کز  حکمروایی  شان  هرات  بوده  است .  این  خانواده  ارتباطات  تنگاتنگ با خاندانهای  غوری  داشتند که  می  باید  در  محل  آن بحث  میشد .اما  در  بسا روایت  های  تاریخی از  این  خانواده صحبت  نشده  است  و  دلیل  آنهم  دست بدست  گشتن  نواحی و  اراضی  خراسان  از  یک  خانواده  بخاندان  دیگر و  کشمکش  هایی که  خراسان  در  عهد  هجوم  مغول متحمل شده است در  تاریکی  قرار  گرفته  است .

92-2-2. ملک رکن  الدین بن تاج  الدین از  جانب  سلطان  محمد  غوری (558-599) حکمرانی  برخی  از بلاد  غور  وکوتوالی قلعه  خیسار (قیصار) از  مضافات ولایت فاریاب به  جغرافیای  فعلی  افغانستان  و او کسیست  که با هجوم  چنگیز برابر  شد و  اطاعت  چنگیز  را  پذیرفت  و بهمین سبب  حکومت  غور  در زمان یلغار  مغولان بوی  تفویض  گردید و او  تا  سال643 بحکومت  خویش دوام  یافت.

92-2-3. ملک شمس  الدین:بعد از در  گذشت  پدرش  در 643 بجای پدر  نشست  و با حاکمان  مغولی عراق  عجم(فارس) و خانان  مغول راه  اطاعت  پیش  گرفت و دایره حکومت او وسعت یافت  و قسمت بزرگی  از نواحی  خراسان (تمام  غور ،سیستان و کابل تا  سند) را  شامل  گردید .وی در دوره  هولاکو  قسمتی  از سلطنت آباقا را با همان  شوکتش حکومت  میکرد  و در  آخر  عهد  خویش  مغضوب ایلخان  گردید و بسال 676 در تبریز  مسموم  شد .

92-2-4. بعد  از او  ملک  رکن  الدین (677-705) وپسرانش  ملک  شمس  الدین  محمد (729-730) وملک  حافظ (730-732) و ملک  معّزالدین  حسین (732-771)پادشاه  مقتدر آل  کرِت و  پسرش ملک  غیاث الدین(771-783) سلطنت  کردند  و این  پادشاه اخیر دچار  حمله  تیمور بر هرات و  تسخیر آن شهر بدست  او در سال783 و انقراض سلسله شاهان  آل کرِت  گردید.

95-3-5. پادشاهان آل کرت و فرهنگ خراسانی: این پادشاهان  ازباب تربیت شاعران و نگهداری عده ای از گویندگان و نویسندگان و فاضلان و نیز به سبب  اشتغال بعضی  از آنان به شعر و ادب  اهمیتی خاصی دارند . پادشاهان  این سلسله  توانستند با قبول  ایلی مغولان  مرکز  نسیةً امنی در هرات  ایجادکنندوآنجا را  یکی  از مراکز نگهبانی باز مانده  آثار ادبی خراسان قرار دهند.[1]

92-2-6. سربداران :در باره مقدمات  کار این سلسله  که  مدتی  میان دوره  طغاتیمور خان  و حمله  تیمور گورکان ، خراسان را در  اختیار داشتند ، در تواریخ  به  تفصیل سخن  گفته  شده است. ماحصل کلام  آنکه این طایفه  از  میان  دُرویشان شیعه  مذهب  سبزوار ، که به سیرت فتیان و جوانمردان  می  زیستند ، برای  مبارزه با ظلم و عدوان عمال  طغاتیمور برخاستند و  مدتی بطریق  مریدی مرادی حکومت  پدید  آوردند که  نسب در  آن  معتبر  نبود.

نخستین کسی  که  از این طایفه  بجمع عده ای بدور خود قیام  کرد  امین  الدوله  عبدالرزاق  پسر  خواجه فضل الله  نامی از مردم بیهق خراسان بود که  نسبش  از جانب پدر به  حسین ابن  علی (رض) میرسدو  از طرف مادر  به یحیی بن خالد  برمکی  میکشد.وی که  در  حیات ابو سعید بهادر خان  از درباریان  و عاملان  حکومت او  محسوب  میشد و مدتی هم بعمل ولایت  کرمان رفته بود ، بعد  از   مرگ  آن  ایلخانی  گروهی از بیهقیان را گرد خود  جمع  کرد  وبا  مبارزه با عمال ستمگار  خواجه  علاءالدین محمد  وزیر  خراسان  مجهز ساخت  و گفت فتنه  عظیم درین  دیار بوقوع پیوست، اگر ما مساهله کنیم کشته  شویم، و بمردی  سر خود بر دار دیدن  هزار بار بهتر که بنامردی  بقتل رسیدن  و بجهت  این  سخن ...آن طایفه  ملقّب به سربدارشدند.

بعد  از  این قیام  خواجه  جلال  الدین از  کسان  علاءالدین  محمد  وزیر  خراسان  در  جنگ  با طائفه سربدار کشته شد و آنان در سال 738 سبزوار را فتح  کردند و امیر  عبدالرزاق بر  مسند  حکومت  نشست لیکن به سبب  سوء رفتار در  همان سال بدست برادر خود امیروجیه  الدین  مسعود  کشته  شد .

امیر وجیه  الدین  مسعود بر  اثر  حسن رفتار و  مخصوصاً اتحاد با یکی  از شیوخ زمان بنام شیخ  حسن جُوری رئیس  شیخان  جُوریه و قیام بر ضد تسنن به سرعت  طرف  توجه  قرار  گرفت و  نیروی  کافی  حاصل  کرد چنانکه به زودی  ارغونشاه  عامل طغاتیمور را  در  خراسان ، و بعد  از  آن برادر  طغا تیمور امیر  علی  را  که  از  گرگان بدفع او  آمده بود ، بقتل  آورد، و سپس  طغاتیمور را  در  کنار نهر اترک شکست  داد  و جرجان را  نیز  تصرف  کرد و بعد  از  آن  در سال  743 با همراهان  و طرفداران  اکثر که  در  جمله  آنان ابن یمین فریومدی  شاعر معروف  نیز  بوده  است ، بجنگ  ملک  حسین  پادشاه  کرت  هرات و  غور و  غرجستان شتافت واگر چه  در  آغاز  کار فاتح بود ، لیکن به  اثر  کشته شدن  شیخ  حسن  جوری  در  معرکه ، شکست  در  سپاه او افتاد . بعد  ازین  واقعه  وجیه  الدین لشکر به  مازندران  کشید و  پیشرفتهایی در  آغاز  کار نصیب او شد لیکن  عاقبت بدست امرای  رستمدار در745  کشته شد و سپاهیانش  تار  ومار  گردیدند .

بعد  از  قتل وجیه  الدین  مسعود  حکومت سربداران  نصیب  چند  تن  از اطرفیان و زیردستان او شد که  آخرین  آن  خواجه  علی موّیّداز 766تا778 حکومت  کرد.وی  بمذهب  تشیع  علاقه وافر اظهار میکرد و در  نشر مناقب  ائمه واحترام اهل بیت مجاهدت بسیار  مینمود  و چون  گرفتارمخالفت امرای  خود    وامیر ولی  پسر  شیخ  علی  هندو سردار   طغاتیمور ی  شد ه بود، نا گزیر به امیر  تیمور گورکان  توسّل  جست واز سال 782که  تیمور  بخراسان  آمد، همواره  در رکاب او  ومورد  عنایت وی  بود ، تا بسال  788 در یکی  از  جنگهای  تیمور  کشته شد  و سلسله سربداری  منقرض گردید.

سربداران  چه  از  حیث  مدّت  حکومت و  چه  از  جهت  قلمرو آن بر رویهم  مقام شامخی در تاریخ  خراسان ندارد واهمیت  آنان بیشتر  در  آن  است  که  از راه التجا بیک  دسته ای  از صوفیه و اخوان (شیخان جُوریه)و دفاع  از  تشیّع روشی را  در  فارس و  خراسان ایجاد کردند که بعداً  بوسیله  میر قوام  الدین  مرغشی  در مازندران  و بعد  ها  بدست  طرفداران شیخ صفی  الدین  اردبیلی  در اذربایجان  با  ایجاد دولت  هایی  از  متصوفۀ  شیعه   (شاه اسماعیل صفوی و انتشار تشیع را همین اثر ببینید) منجر  گردید . علاوه بر  این سربداران  تنها  دسته ای از مدعّیان حکومت اند که بعد  از  حمله  مغول از  میان  عامه  مردم بعنوان احقاق حق  ورفع ظلم و  مبارزه با اهل  فسادو عدوان قیام  کردند،  اگرچه در کار  خود  توفیقی  نیافتند.[2]

92-2- 6. امارتهای  میان:ایلخانان و تیموریان

در 736 هجری با مرگ  ابوسعید بهادر خان ممالک  ایلخانی  تجزیه  یافت؛ مقارن  حمله مغولان اتابک بن  سعد بن زنگی در سالهای (596-623)حکومت کرد، اتابک  عمر (623-658) ؛ محمد بن سعد (658-660)؛  سلجوقشاه بن  سلغر (661-662) ؛با  تزویج «آبش خاتون» یکی  از زنان  خاندان سلغری با منگوتیمور پسر هولاکو سرزمین  فارس رسماً ضمیمه  متصرفات مغول گردید؛

 ملوک شبانکاره آغاز کار پادشاهان  این سلسله تا سلطنت  ملک  مظفر الدین محمد بن قطب  الدین  مبارز(624-658) سلطنت کردند. آخرین  پادشاه این سلسله ملک  اردشیرتوسط امیر  مبارز الدین قطع  گردید ؛

 اتابکان  یزد :علاءالدوله قطب  الدین  محمود ، علاءالدین  و یوسف شاه وحاجی شاه(662-690) در یزدسلطنت  کردند؛ اتابکان لرستان بنمام امرای  هزارسپی مشهور اندو  از  میان اقوام لر بزرگ  پدید  آمده اند .سر سلسله شان ابوطاهر بن  محمد در سال (550)در  گذشت و اتابک هزار  اسپ جای پدر  گرفت و  متصرفاتش  تا  نزدیکی  اصفهان بود ،خوزستان را  نیز  استیلا نمودند  .در 655با  هولاکو پیمان مؤدت بستند و با مخالفت او با  هولاکو در تبریز  بقتل  رسید در 657 اتابک  شمس  الدین بجای وی  نشست .اتا بکان لر  به  حکومت  خود ادامه  دادند و  در  عهد  پادشاهی غیاث الدین در827بدست سلطان ابراهیم بن شاهرخ  حکومت شان بر چیده شد؛

قره  ختائیان : موسس  این سلسله براق حاجب است که بعد  از 13 سال  پادشاهی در 632 در  گذشت .بعد  از او  رکن  الدین  مبارک و قطب  الدین و حجاج وسیور غتمش و پادشاه خاتون و  مظفر الدین  محمد شاه و قطب  الدین شاه جهان حکومت  کردند که بفرمان  اولجایتو در 703بساط  شان در کرمان  برچیده شد .از  میان  آنها خاتون زنی  شاعر و  علم  دوست بود و زندگانی  خود را  در  مجالست عالمان  میگذرانید.[3]

 آل اینجو: از اولاده  میر  شرف  الدین  محمود شاه است.شیخ ابو  اسحق از این سلسله اصفهان و  هرموز راگرفت  و لشکر به  کرمان  کشید ، لیکن  گرفتار امیر  مبارزالدین محمد بن  مظفر  شد و به شیراز بر  گشت .در 754 امیر مبارزالدین بهمراهی  پسر خود شاه  شجاع ( هردو معاصرخواجه حافظ شیرازی)بفارس لشکر کشید و شیراز را  تسخیر کرد .شاه ابو  اسحق  از  شیراز  گریخت و به  اصفهان  پناهنده شد و در سال 758توسط  ابو  اسحاق دستگیر ودر شیراز  کشته  شدو حکومت  آل  انجو  نیز  بپایان رسید .شیخ  ابو  اسحق مرد فاضل و  مصاحب دانشمندان  بود .ادبیات فارسی بهمین سبب در شیراز  در عصر او شاعران بزرگی  چون  حافظ، عبید   زاکانی و شمس فخری وفاضلانی  همچون قاضی  عضدالدین ایجی دردرگاه او  مجتمع بودند ؛ 

آل  مظفر :انتساب به امیر  شرف  الدین مظفر فرزند  منصور بن  غیاث الدین  حاجی خوانی  بود که در  حمله  مغول در خدمت اتابکان یزد شهرت  حاصل  کردند .و  در  عهد  گیخاتو  و غازان  واولجایتو می زیست و در زمان اولجایتو او را حکومت  میبد و راهداری  بین  کرمان  و لرستان  و هرات و  مرو به او  عطا  کرد .وی  در 713  در  گذشت و  پسرش  امیر  مبارزالدین محمد  جای او را  گرفت و مورد  نظر اولجایتو  وسلطان ابوسعید بهادر خان گردید .در سال 718 بهمراهی  غیاث الدین  کیخسرو اینجو برادر شاه شیخ ابو  اسحاق ، حاجی شاه آخرین  اتا بک  یزد را بر انداخت و  از  طرف  سلطان ابوسعید بهادر خان بحکومت یزد  منسوب  گردید .بعد  از  وفات  سلطان ابوسعید در سال  736 مبارز  الدین بساط  استقلال  گسترد و به زودی  سیستان ، فارس و  کرمان و  عراق را  در  تصرف  آورد .در سال 759 به شیراز بر  گشت و  نسبت  تند  خویی دچار توطئه وطغیان  گران قرار  گرفت ، او را  مقید محبوس  وکور  کردند تا در سال 765 مرد.امیر  مبارزالدین  مرد شجاع و  جنگاور  و  متدین بود و در اجرای  احکام دین  متعصب  بود که  حافظ  چند  جای در  دیوان  خود او را بتعریض محتسب خوانده  است:«اگرچه باده فرح بخش و باد  گلبیز  است* به بانگ  چنگ  مخور می  که  محتسب  تیز  است و یا: محتسب  شیخ  شد و فسق خود  ازیاد ببرد  * قصه ماست  که بر  هر سر بازار  بماند» بعد  از  مقید ساختن او  شاه شجاع  پادشاه شد او باوجودیکه  موورد طغیان برادران  و برادرزاده  هایش  بود با  اینهم  از (760تا786)سلطنت  کرد .  حکومت او علی رغم  مخالفت پسر و برادرانش با  موفقیت  نسبی  سلطنت  کرد و در پایان  عهد  خویش  پسر و برادران  خود را  به امیر تیمور گوکان سپرد .حکومت او  بین  مخالفت بنی عمان او  و یورشهای  امیر  تیمور بسال 795 خاتمه یافت ؛ 

ایلکانیان یا آل جلایر:  در  تاریخ  مشهور  است که بعد  از ضعف حکومت  ایلخانی در  عراق وفارس بحکومت رسیدند که اولاده امیر  حسین  گورکان پسر آقبوقای  جلایر اند  که دختر  ارغون را به  زنی  گرفته با  ایلخانان  خویشی  یافته بود .پسر او امیر  شیخ حسن داماد امیر چوپان سردار بزرگ  سلطان ابو سعید شده بود ، ابو سعید  طمع به زن او  بغداد خاتون بست که مدتی را بحبس گذرانید .بعد از مرگ ابو سعید   امیر شیخ  حسن را نامزد ایلخانی کرد و آذربایجان  و تبریز را  تصرف کرد ولی بعداً  میان او  و شیخ  حسن  نویان چوپانی  معروف به شیخ  حسن  کوچک منازعات در  گرفت  که بر  اثر  آن به  عراق  عرب  استیلا یافت و  از سال  740 حکومت  مستقلی در بغداد  ایجاد  کرد . بعد  از او سلطان اویس (757-776)آذربایجان  وری و برخی  از نواحی  عراق  عجم به  تصرفات او افزوده شد در حکومت  ایلخانیان راه یافت  و سر  انجام باقیمانده  این  خاندان بدست  خاندان  تیموری در 827از بین رفت .[4]  


 

[1]  صفا دکتر ذبیح الله،تاریخ  ادبیات  ایران،چاپ هفتم 1369،جلد سوم بخش  اول،صص 21-22 ؛ تاریخ  گٌزیده،ص 528.

[2]   مر  غشی سید  ظهیر الدین، تاریخ  طبرستان و رویان و مازندران،چاپ تهران  1323،ص188؛ صفا ذبیح  الله داکتر،  همان ،ج  سوم،قسمت اول ،صص32تا35.

[3]   صفا  دبیح الله ،  تاریخ ادبیات، پیشین ،ج سوم، قسمت اول   ،صص17-تا22، رک:تاریخ گُزیده  چاپ  تهران  ، ص528.

[4]  صفا ذبیح  الله  ، تاریخ  ادبیات ایرام ، پیشین ، صص22تا 40 به اختصار.

 

 

 

 

 

 

 +++++++++++++++++++++++++++++++++

 

بخش نود و پنجم

پسران امیر تیمور گورکان یا  تیموریان

بحث دوم

تمهیــــــــد:

  بار  ها  در  این  اثر توضیح  نموده ام  که  یک  روی  تاریخ همیشه  سیاه وبا  گزافه پر شده است .زیرا آنچه را  که  از  اثر مؤرخین می یابیم تقریباً  فضای تالیفات  مؤرخین مخصوصاً در مشرق  زمین (خراسان) مشحون از  مدح  وستایش حکمرانان و  جهان کشایان خونخواری می  باشد که بهر حال ننگ  تاریخ اند. وظفر نامه  شرف  الدین  علی  یزدی که ما منحیث یک تاریخ  موثق از  نوشته  های او در این اثر ، استفاد ه  کرده ایم بیشتر مدح  وستایش  تیمور و احفاد  او بوده  است  که  هیج  جا  در  کتاب  خود از  این  خونخوار صابقران تنقید نکرده  است ولی  وقایا را  آنطوری که  وقوع یافته  است   طول و  تفصیل داده  است .اما   مطالبی را  در لابلای  جملات  و  کلمات  در تاریخ  خود گنجانیده  است  که  اگر بدقت مطالعه  گردد  وقایع  همان  وقت را  می  توان از  آن  استشهاد  کرد چنانچه در  ظفر نامه در مورد خلیل  سلطان  جانشین تیمور وقایعی  را  شرح  و بیان  کرده  است  که  کمتر  مؤرخی چنین رک  و راست مافی  الضمیر  خود را  بیان  نداشته  است  بطور مثال در مورد  خلیل  سلطان  نوشته  است :« این  پادشاه که  مست باده  پیروزی  از  طریق  غیر  مشروع  آن  شده بود  در تمام کار  ها رای خود را ثاقب  میدانست  و از  کسی  در امور  خزانه و  عایدات  دولت مشوره  نمیکرد لجام  گسیختگی  بزودی  در ارکان دولت او  نمایان  گردید بطوری که  قریب بود  بخاندان گورکانی  شکوهی نماند » ویا که  در جای  دیگر  گفته  است:« بدتر از آن  اینکه   از فاسد ات تدبیر که  در  طی  مجاری  تقدیر  وقوع  یافت آنکه    خواتین  و سواری آنحضرت را  (بانوان حرم امیر  تیمور که مادندر های خلیل سلطان یا خواهران او  میشد) هر یک را بامیری و بهادری  (بخشید) داد تا  از  صمیم دل و  جان مطیع  و  هوا خواه (او)گردندو از معاونت و  محاضرات  ایشان  کار  ملک وجهانداری  انتظام یابد»  [1] 

او در  تاریخ  خود  ازتیمور مرد خونخواری که در بسیاری  از  شهر ها   از جمله شهر یزد زادگاه و مدفن  مؤرخ شرف الدین  علی  یزدی  - از سر  های  کشتگان  مناره ساخته مدح بیجا کرده  چاپلوسی را  از  حد  گذرانده  است . وبا لحن  مشحون  از  تملق  و تعصب سخن  گفته و ذات و مکارم آیات  آن جبار  قهار را مظهر لطف نا متناهی خوانده  و مکنون ضمیر مستنیر  او را محض  خیر و نکوخواهی شمرده  است .

او  تمام قتلها و جنایات وی را مشیت  الهی  خوانده و فرار از  تقدیر را  ناممکن و رضا به قضا را  ستوده  است .... و مصداق  این سیاق صورت  حال حضرت  صاحب قرانی امیر تیمور گورکانی  است.[2]  همین  طور  است  مؤلف  « احسن  التواریخ»  حسن  روملو که  آنقدر  از  شاه  اسماعیل  صفوی و شاه  عباس پسر او  تمجید  و  توصیف  کرده  که  از  سر  تا  به  آخر  کتاب  احسن  التواریخ مملو از اراجیف و  چاپلوسی خاندان شاه  اسماعیل که خونخوار ترین  چهره  تاریخ  است میباشد  که  پژوهنده برای  یافت یک  حقیقت  تاریخ  جبراً کل  کتاب  را می بایست با  حوصله مندی بخواند  تا   حقیقتی را  کشف  کند که در چند سطر خلاصه  میشود. همین طور  است  در  مورد سایر تاریخ  ها .و لی  قدر  مسلم  در  اینجاست  که اگر  همین  کتابها  نمی  بود ما  چطور  میتوانستیم از  وقایع  آن زمان  پرده برداری کنیم؟

 ظفر نامه  شرف الدین  علی  یزدی  را که  در قالب ولفافه سجع فارسی و  عربی برای دورانهای  بعد بیادگار  گذاشته که  این شیوه  نگارش  مختص ظفرنامه یزدی نیست و  تقریباً  فضای  تمام تاریخ  نگاری  ما  را در بر  میگیرد و ثانیاً تاریخ  و ادبیات  ما  در  طول  حیات سیاسی  پادشاهان  به  نوعی  در خدمت  آنان بوده اند و ما  کمتر رد  پایی  از حیات اجتماعی  مردم را در  تاریخ  نگاری  رسمی در  سرزمین  مان  نمی  بینیم ، آنگاه  مولانا  شرف  الدین  یزدی  را تبرئه خواهیم  کرد .

ملاقات شرف  الدین  علی  یزدی در  کنار  نهر انجیل  در  هرات  با مولانا  عبدالرحمن جامی نیز بی تأثیر  نبوده و ظاهراً  شرف  الدین  یزدی بعد  از  این  ملاقات  و  استماع  سرزنش  جامی که باوجود دانشمند بودن و وسعت  اطلاعات  زندگی  را  در  کنار مدح  حاکمان بسر  می  برد ،  از  هرات به خانقاه تفت  مراجعت  کرده  وقلم مدح را شکسته و بر سجاده حمد   زندگی  را بپایان برده  است.[3]  

 

95-2-1. معین الدین شاهرخ تیموری:

معین الدین شاهرخ  چهارمین پسر تیمور گورکانی است که در769هـ ق تولدگردیده و بعد  از  فوت  تیمور در (۸۰۷ ۸۵۰ ه‍.ق/۱۴۰۵ - ۱۴۴۷ م) علی رغم مخالفت برادران  و انتساب  امیر  تیموربه  ولایت  عهدی  پیر  محمد ،به  سلطنت  نشست و یکی از جانشینان امیر تیمور گورکان و بزرگترین پادشاه تیموری گردید. او وقتی زمام امور  کشور پهناور  تیمور را بدست  گرفت  که برادرانش  هر یک  مدعی تاج و تخت  تیمور  بودند.[4] تیمور  خود در زمان  حیات  خود   حکومت  خراسان را  به شاهرخ و  حکومت  هند را  به برادر شاهرخ  ،محمدسپرد .[5]

95-2-2.سلطنت شاهرخ سلطان در خراسان:

معین الدین شاهرخ تیموری (۸۰۷ – ۸۵۰ ه‍. ق./ ۱۴۰۵ - ۱۴۴۷ م.) نام چهارمین پسرامیر تیمور گورکانی (۷۷۱ – ۸۰۷ ه‍. ق) (۱۳۷۰ - ۱۴۰۵ م.)ولی  دایرةالمعارف  آریانا که درسال 1348 در کابل چاپ شده است  تولد او را 769/1403مسیحی میداند.[6]  و یکی از جانشینان او و از بزرگترین پادشاهان تیموری است.

 پس از مرگ تیمور حاکمانی که از ترس حاضر به اطاعت او شده بودند هر کدام علم استقلال برافراشتند. هریک از فرزندان تیمور از  جمله  خلیل  سلطان  را که شخص  عیاش و نادان و بی  کفایت بود در قوریالتای سال 807 هـ ق. که در راه  آخرین سفرتهاجمی  اش به  چین  در  اترار یکی  از ولایات  تحت  تسخیرش ضمن سایر  نصایح از  تمام  مردمی  که  در  حق آنهاجفا  کرده  بود  عذر خواهی کرد  و از  امرا و شاهزادگان  خواست  تا  پس از  فوت او  پیر محمد را  که  والی کابل  بود  در سمرقند  جانشین  او  گردانند .که فردای  آن  روز در  اثرمریضی  ایکه  داشت در حالی  وفات  نمود  که شهزاده ،  ها و سرداران  فوجش در روی  برفهای  پیش روی  اوردگاه او برای  معاینه  صف  بسته بودند[7]  وی (خلیل سلطان) که والی تاشکنت بود باوجود  اینکه  قوریالتای امیر گورکانی  را  برایش نشان دادند غدر  پیشه  ساخته و  خودش  را  جانشین  تیمور  ساخت  و  در  مدت  کمی  تمام ثروتها و  خزاینی که  تیمور به عنف از  سرزمین  های  اشغالی خود ذخیره  کرده بود  همه را به  رقاصه  ها ،  زنان  زیبا روی و امیرانی که باوی  همدست وهم پیمانه بودند، حیف  کرد تا  اندازه  ای که زنان  حرم  تیمور را بخاطر  نگهبانی تاج  و  تخت به امیران  زور  مندش  بخشید  تا  بتواند  روزکی  چند  در  ثمرقند  امیر باقی  بماند[8] سرانجام گرفتار خدایداد حسینی، والی سیحون، شد. بالاخره خلیل سلطان به دست یکی از امیران خویش معزول و محبوس شد و خان کاشغر بر آن سرزمین حاکم شد.شاهرخ در ۸۱۱ به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد را کشت و خلیل سلطان را پس از رهایی به ری فرستاد. به علاوه شاد ملک، معشوقه میرزا خلیل هم تنبیه و تبعید شد، که ظاهراً چندی بعد به خلیل سلطان پیوست. تا این که خلیل سلطان در حالی که در ری همچنان به خوشباشی و عیاشی سر می‌کرد در آن جا بیمار شد و عاقبت در سال ۸۱۴ ق / ۱۴۱۱ میلادی درگذشت. محبوبه وفادارش، شاد ملک، که در همان دقایق بر بالین او حاضر شده بود، در کنار پیکر بی جان خلیل، خود را با دشنه‌ای که در دست داشت هلاک کرد. سرانجام آن دو، به امر شاهرخ در همان شهر و در یک مقبره به خاک سپرده شدند.[9]

 شاهرخ با غلبه بر رقبا به عنوان جانشین پدر حکومت را در دست گرفت. شاهرخ که سال‌ها در خراسان نائب  الحکومه هرات بود تحت تأثیر فرهنگ و تمدن خراسانی قرار گرفته بودو برخلاف پدرش مردی با دانش و رعیت نواز   بود وبه آبادانی علاقه بسیار داشت. چون شاهرخ در  هرات  تربیه  دیده و سالها در آن  جا حکومت  کرده بود و روابط  نیکویی با مردم  خراسان داشت هرات را به سمر قند  ترجع داد ه و مرکز  حکومتش را که از مدیترانه تا هند بود هرات را  تختگاه  خود ساخت [10]  تهذیب و تمدن   هرات  در  وی  تأثیرنمود، عشق  علم  و  عرفان  در  دلش  زبانه  کشید .شاهرخ بر  خلاف پدرش پادشاه  مدنی و  مدنیت  پرور بود  دوره  سلطنت او  از  ادوار  شکوهمند (خراسان) به  جغرافیایی  فعلی  افغانستان و(منطقه  ای که  تحت  حاکمیتش  قرارداشت،  شمرده   میشود.او  در زمان  حکومتش بنا به  تلقین  دوستانش  مخصوصاً گوهرشاد بیگم ملکه  خراسان در هرات  جبران  خرابی  هایی را که  چنگیز  کرده بود برآمد .او  در  آبادانی شهر  ها مخصوصاً دیوار  شهر  هرات  و  مرو  را که  در  زمان  تهاجم پدرش ویران  شده بود  از نو  آیاد ساخت .میتوان  گفت  عظمت  و شکوهی  را  که   خراسان در زمان شاهرخ  دید در  هیچ  دوره  ای نصیبش نشده بود .او  علما و فضلاو اهل  عرفان  را  بزرگ  میداشت و  مدارس  و دارالعلم های هرات در  منطقه   شاز و نادر  و  از  کیفیت بالا برخوردار بود . در عهد  شاهرخ هر نوع  علوم و فنون در حالت بالندگی و  گسترش بود و صاحبان  صنایع  در مکتبهای خاص و  تخصصی  پرورش  میافتند از  قبیل  نقاشی ،  خطاطی ، تذهیب کاری ، مهندسی ساختمانها ،نقاشی حجاری و کاشی سازی . هرات  مرکز  صنایع و  تجارت بین  چین  و  اروپا  گردید  ابریشم  و  پارچه  های  دیبای هرات  در بازار  ها  مرغوبیت خاص خودش را  داشت. تجارت  رنگ  و رونق خاصی  گرفته بود  هرات با تمام بازار  های جهان از  قبیل بازار  های ارو  پا ،  مصر شرق  میانه و  شرق دورگردید .  استادان بزرگ  صنعت خوش نویسان ، نقاشان  ، و موسیقی دانان در  عهد شاهرخ  ظهور نمودو  مدرسه  گوهر شاد  تأسیس و  علمای  جید  شهر در  آن  به تعلیم  و تدریش   مقرر  گردیدند .مدرسه  گوهر شاد بیگم  با  نفیس  ترین  اسلوب  ساخته شد ه بود  و برای  تعمیر  معماران  ،  کاشی کاران ،  خطاطان ، نقاشان  را  از  هر  گوشه و کنار قلمرو شاهرخی به  هرات  خواست مینار  های  موجوده  هرات  از  بقایای آن  مدرسه  بزرگ  است (که  جزء  میراث فرهنگی  هرات  در یونسکو  ثبت  گردیده  است(مؤلف)) شاهرخ  پس  از  43  سال  سلطنت  در  850 هـ قمری  وفات یافت  و در  هرات دفن  گردید ـ [11]

95-2-3. زندگینامه  ملکه گوهر شاد  آغا:

گوهرشاد بیگم دختر امیر غیاث الدین ترخان است که یکی از امرای عهد تیموری بود. لقب ترخان به وی از طرف چنگیزخان به جهت شرکت او در جنگ های مختلف داده شده است و ترخان واسطه میان سلطان و رعیت بوده است. مادر گوهرشاد بیگم بانو خان زاده بیگم است که در ماه رجب سال 814 هـ.ق وفات کرده و در جوار مرقد امام رضا در مشهد مدفون گردیده است. گوهرشاد در سال 780 هـ.ق دیده به جهان گشود او از زمره زنان ادب دوست، هنرپرور و خیّر در زمان خویش بود. به تاریخ و ادبیات علاقه مند بود و به دلیل تمکن مالی و انصاف بسیار خیر و نیکوکار بود. او در سال 807 ویا805 ق با شاهرخ میرزای تیموری ازدواج کرد . که وی در چهاردهم ربیع الثانی سال 779 هـ.ق متولد و در سال 850 هـ.ق درگذشت و جنازه اش را به هرات حمل نمودند و در مدرسه گوهرشاد آغا دفن گردید. سلطنت شاهرخ چهل و سه سال بوده است. از آن روی که گوهرشاد دوستدار شعر وادب بود مهری هروی شاعره نامدار قرن نهم را مصاحب و ندیمه خود ساخت. گوهر شاد آغا علاوه بر همسر، مشاور و همدم شاهرخ میرزا نیز بود و در بسیاری از تصمیمات مهم کشوری شاهرخ از وجود وی بهره می برد. این بانوی فرهیخته دارای دو پسر بوده است یکی به نام ابراهیم سلطان که در ماه شوال 769 هـ.ق متولد و در ماه شوال سال 837 هـ.ق وفات یافت و پسر دیگر وی به نام میرزا بایسنقر بود که در سال 802 هـ.ق متولد و در سال 837 هـ.ق درگذشت.

95-2-4. پسران گوهر شاد آغا همسر  شاهرخ:

پسران گوهرشاد بیگم  ابراهیم  سلطان ومیرزا بایسنقر هر دو هنرمند ودر زمینه خط و دیگر کمالات ممتاز بوده اند. میرزا بایسنقر خوش طبع و هنرپرور بود و در خط ثلث سرآمد دیگر خطاطان زمان خویش بود کتیبه پیش طاق مسجد گوهرشاد به خط ثلث از هنرهای بایسنقر است که به دست خود او نگاشته شده است. همچنین بزرگ ترین قرآن موجود که طول هر صفحه آن دو زرع و نیم است از جمله آثار ارزنده اوست که هم اکنون برخی صفحات آن در آستان قدس و کتابخانه آقای علی اصغر مهدوی در تهران موجود است. بایسنقر میرزا دوستدار و بانی زیباترین مکتب کتابسازی در خراسان بوده است و در زمان خویش نسخه های نفیس و زیبا بسیار نوشته و به تصویر کشیده است. همچنین به جهت علاقه خاصی که به هنر نشان می داد هنرمندان بسیاری را حمایت می کرد و گرد هم می آورد. میرزا سلطان ابراهیم برادر میرزا بایسنقر هم به مانند برادرش فاضل و هنرمند بود و هم اکنون قرآنی به خط نسخ بسیار عالی از وی در کتابخانه رضوی موجود است. و کتبیه های بسیاری به خط میرزا ابراهیم در شیراز وجود دارد که از جمله دارالصفا و کتبیه موجود در بقعه ظهیری است. همچنین میرزا ابراهیم سلطان با رنج بسیاری کلیه مصالح و زندگی تیمور را به فارسی و ترک جمع آوری و مقایسه و تدوین کرد و تحویل شرف الدین علی یزدی داد.

95-2-5. اقدامات گوهرشاد بیگم

گوهرشاد بیگم آثار و ابنیه زیادی از خود بر جای گذاشت که می توان از مسجد جامع، مدرسه و خانقاه شهر هرات و مسجدی نیز در جنب مرقد امام رضا (ع) نام برد. که این دو مسجد به نام خود وی به مسجد گوهرشاد معروفند و از شاهکارهای هنر و معماری و کاشیکاری قرن نهم هجری به شمار می رود. همچنین آثار ارزنده ای در حرم امام رضا (ع) و اطراف آن پدید آورد. از جمله دو رواق «دارالحفاظ» و «دارالسیاده» را بنا کرد که معمار این دو رواق و دو مسجد در هرات و مشهد قوام الدین شیرازی بود. مدرسه و خانقاهی که گوهرشاد دستور احداث آن را صادر کرد محلی بود برای تحصیل علمای برجسته ای چون مسعود شروانی، متوفی به سال 905 هـ.ق که از بزرگ ترین علمای خراسان بود. و همچنین خواجه عبدالرحمن اوحد. آغاز احداث بنای این مدرسه کم نظیر در سال 820 هـ.ق بوده است که در کنار آن کتابخانه و بیمارستان توسط گروهی از معماران برجسته به ریاست استاد قوام الدین شیرازی احداث شده است و خطاطان معروفی همچون جعفر جلال هروی خطوط کتیبه های آن را تذهیب و تزئین نموده اند.

مسجد گوهرشاد
 

گوهرشاد، 32 ساله بود که هوای زیارت مشهد به دلش افتاد و نذر کرده بود گردنبند الماس نشانش را خرج مسجدی کند که در سایه امام رضا (ع) نفس بکشد و این گردنبند را به بازرگانی ایرانی فروخت و هزینه ساخت را از دارایی خود فراهم ساخت و چند هفته بعد کلنگ مسجد درست در ضلع جنوبی حرم علی بن موسی الرضا (ع) به زمین خورد. این مسجد در سال 812 هـ.ق در زمینی به مساحت 8798 متر مربع ساخته شد و دارای گل دسته و یک گنبد می باشد. ایوان طرف قبله این مسجد معروف به ایوان مقصوده است. گوهرشاد برای ساخت این مسجد؛ قوام الدین شیرازی سرشناس ترین معمار ایرانی را استخدام کرد و قوام الدین هم حاصل سال ها تجربه و دانش خود را در بند این مسجد به یادگار گذاشت تا نظم و تقارن و ظرافت این بنا را تا 6 قرن بعد هم به رخ بکشد. اسم گوهرشاد در دو محل با کاشی معرق نگاشته شده است. یکی در قسمت بالای در نقره ای که به دارالسیاده می رود و دیگری بر کتیبه ایوان مقصوره که به خط زیبای شاهزاده بایسنقر می باشد. در قسمت وسط نیز کتیبه ای به نام محمد رضا امامی وجود دارد. سبک معماری این بنا به شیوه آذری است. طاق های گنبدی شکل، مناره های بلند و گنبدهای بزرگ مسجد با ویژگی و تزئینات خاص و منحصر به فرد که ردپایی از سبک مقرنس دارند در کنار نقوش و خطوط دیواری بر روی زمینه گچی و معرق کاری شیوه های معماری ایران ــ اسلامی را در عصر تیموری ها نشان می دهند. گوهرشاد کتابخانه ای عمومی دارد که با بیش از 43 زبان رایج دنیا پر شده که حدود 32 هزار نسخه از کتاب های این کتابخانه خطی هزار نسخه عکس و بقیه چاپی هستند. البته این کتابخانه اصلی مسجد نیست و کتابخانه قدیمی که سابقه تأسیس آن به سال 618 هـ.ق می رسد ضلع شرقی صحن امام خمینی است.

موقوفات گوهرشاد بیگم
 

بانو گوهرشاد بیگم موقوفات بسیاری پس از ساخت مسجد داشت که از جمله موقوفات ایشان:
1ــ از مجموع درآمد رقبات، یک عشر، حق التولیه متولی
2ــ یک عشر دیگر برای کارکنان و ضابطان و عمال و معمار
3ــ مابقی درآمد صرف عمران و آبادی مسجد گوهرشاد گردد.
پس از تنظیم وقفنامه مهد علیا گوهرشاد گروهی از خیرخواهان بر این مسجد نیز املاکی را وقف کرده اند.

مرگ
 

گوهرشاد بانو در سن 81 سالگی بر اثر وسوسه جمعی به دستور میرزا سلطان ابوسعید تیموری برادرزاده شاهرخ در هرات به قتل رسید و پیکرش را در مدرسه گوهرشاد که خود آن را ساخته بود در کنار شوهرش به خاک سپردند. با مطالعه زندگینامه گوهرشاد در می یابیم که وی زنی خردمند و در حسن تدبیر و سیاست والامقام بود.
شاید برای عده ای هضم این نکته که در دوران تیموری زنی با چنین قدرت و کیاست وجود داشته است کمی دشوار باشد ولی زنان ایرانی ثابت کرده اند که از زمان های دور آوازه خردمندی و لیاقتمندی آنان حتی در کارهای جمعی همچون کشور داری زبانزد جهانیان بوده است. پس حال که شرایط و امکانات ترقی و پیشرفت بیش از گذشته برایمان مهیاست چه خوبست بیش از پیش سعی در اثبات توانمندی های خویش کنیم باشد که الگوی ارزشمندی برای نسل های بعد باشیم.
منبع: دنیای زنان، شماره 64

  95-2-6.   مسجد جامع بزرگ هرات  و تاریخ  آن

مسجد جامع هرات در طول تاریخ فراز و فرودهای زیادی را دیده است .این بناء پنجمین مسجد جامع بزرگ در جهان می باشد این مسجد از لحاظ تاریخی بیش از ۱۴۰۰ سال قدمت دارد و مساحت آن به ۴۶۷۶۰ متر مربع می رسد. .این بنای زیبا و شگفت انگیز در طول چندین هزار سال قبل از اسلام عبادتگاه آریائی های یکتا پرست بوده است ودر سال ۲۹ هجری بعد از گرایش مردم هرات به دین اسلام، این معبد بزرگ به مسجد مسلمانان مبدل گشت.چنانچه اول بجای معبد مسجد کوچکی چوبی إعمار گردید.واین مسجد در اثر اصابت برقک ویا الماسک که پیشینیان آنرا نازلۀ غیبی گویند آسیب دید.وبعد ترمیم شد. مثلاً.. روایت است که محل این مسجد قبل از اسلام معبد بزرگ آریائی، خانهء مزدا، آتشکدهء پیروان زردشت بوده و پس از نفوذ دین مقدس اسلام در این سر زمین این معبد باستانی به مسجد .یا مرکز اسلامی مبدل گشت و به مسجد جامع معروف گردید. گویند اصل بنائی آن چوبین بوده و منقش مدهون.در شب جمعه هشتم جمادی‌الاول سال ۵۱٤ نازلهء چون الماسک به مسجد افتاد و نیمی از مسجد را ویران کرد و بسوخت. وازان به بعد چندین بار تخریب و دوباره ساخته و یا ترمیم شده است.این بنای تاریخی نه تنها یک عبادت­گاه بوده است بلکه یک مدرسه علمی و فرهنگی که در آن شخصیت­های که افتخار کشور و جهان بودند تدریس ویا هم تعلیم دیده اند.خواجه عبدالله انصاری، خواجه محمد تاکی(رح) و دیگر عرفاً و شعرا از جمله شخصیت­هایی بودند که درین مدرسه تدریس کردند. بنیان گذار أصلی مسجد جامع بزرگ هرات:ا هر چند باورود اسلام این معبد کوچک به مسجد تبدیل گردید .مردم سالها درا زادا ی نماز نمودند اما برای اولین بار این مسجد جامع بزرگ به شکل وسیمائی فعلی با داشتن طوق های فیروزه ای در برج ها ورواق های زیبا توسط مرحوم سلطان غیاث الدین غوری با استفاده از خشت پخته وتزئینات وکا شی های فیروزه ای ساخته شد.بعد از وفات سلطان غیاث الدین پسرش سلطان محمود به اتمام این مهم همت گماشت اما به پایه اکمال نرسید.. همچنان در زمان همین سلطان مدرسه به نام مدرسه غیاثیه در شمال مسجد جامع اعمار گردید. وبعد ها در عصر تمدن تیموری بر تز ئینات وکاشی کاری آن به سبک معماری تیموری کار صورت گرفت .

ویژهگی های مسجد جامع بزرگ هرات: بناء بر اظهارات آقای اجمل، این مسجد تاریخی در زمینی به مساحت اضافه از ۴۶ هزارمترمربع اعمارگردیده که مشتمل بر ۴۶۰ گنبد، ۱۳۰رواق،۴۴۴ فیل پایه، دوازده گلدسته، چهار ایوان، چهار دروازه، چهار کتیبه بزرگ مزین با آیاتی ازقران ، اشعار عرفانی عرفاً و شاعران بزرگ، سه سراچه، یک منبر سنگی، کتابخانه (شامل چهار هزار جلد کتاب) و وضوخانه می باشد که در زیباترین محل شهرقدیم هرات موقعیت داشته و در یک زمان گنجایش بیش از یک صد هزار نمازگزار را دارد. . به گفته وی گلدسته های مسجد که برای رساندن صدای اذان به گوش مردم ساخته شده، بین۱۷تا ۳۶متر ارتفاع،۷ تا ۱۰ متر قطر داشته راس هرکدام دارای هشت رواق بوده که بام شان با کاشی فیروزه ای تزیین یافته است . برای کسی که ساکن هرات نیست مسجد جامع هرات بر علاوه کشش مذهبی کشش های دیگری نیز دارد . هر کسی که بار اول این مسجد را می بیند در نظر اول مبهوت عظمت و معماری این مسجد خواهد شد. نقش و نگارهای پر رنگ و کاشی های معرق هفت رنگ ایوان ها وگلدسته های کاشی کاری شده حتی در نگاه شهروند هراتی نیز جالب وجذاب می باشد

فراز وفرود ها ی تاریخی مسجد جامع هرات:

بقول ایام الدین اجمل رئیس آبدات تاریخی هرات مسجد جامع بزرگ هرات در مسیر تاریخ فراز وفرود های زیاد دیده است این بنای تاریخی در حملهء چنگیزخان شکسته شده بود. بار دیگر در عصر اعلیحضرت شاهرخ میرزا و به دستور وی ترمیم شد و باز بسال ۹٠٤ مرحوم امیر علی شیر نوائی آنرا به وضعی مرغوب ترمیم و به کاشیهای رنگین مزین نمود.از آنجائیکه هنر معماری در عصر تیموری ها خیلی با رونق وشکوه بود این مسجد بزرگ را مانند بنا های تاریخی دیگر عصر تیموریان بطور حیرت انگیزی منقش نمودند. ولی دوباره در ایام فتور هرات مجدداً شکستهای به آن رخ داد. که مرحوم حسن خان شاملو هروی آنرا ترمیم کرد تا باز مرحوم وزیر یارمحمد خان ایوان مقصوره را که شکسته و فرو غلطیده بود، دوباره بپوشید. و در عصر امیر حبیب الله خان سرا پای مسجد جامع بصورت اساسی ترمیم شد. اما اطراف آنرا حویلی های محلی محیط میداشت. مرحوم محمد قاسم خان نایب الحکومهء هرات آن سرا ها را خریداری نموده اطراف مسجد جامع را پاک و هموار نمود. در سال ۱۳٢٢ شمسی حسب نظریهء محمد ظاهر خان پادشاه سابق و به همت عبدالله خان ملکیار به ترمیم اساسی این مسجد مبارک معطوف فرمود. مهندسین لایق هروی را جمع، استشاره و استخاره نموده در ۱٤ حمل سال مذکور کار ترمیم آن آغاز گردید. مرحوم حاجی محمد اسمعیل مهندس و مرحوم غلام حیدر مهندس هروی که هر دو در فن معماری قدیم هرات از نوادر روزگار بودند، بکار تعمیر و ترمیم مسجد جامع مؤظف گردیدند. خداوند (ج) آن دو آزاد مرد هنرمند را مغفرت فرماید که هنر معماری قدیم را بار دیگر احیاء نمودند و صنعت کاشی کاری معرق را به شاگردان آموختند. عمل خطاطی مسجد به مرحومان حاجی ملا عبدالله هروی و میرآقای نستعلیق نویس تفویض گردید و بعد استاد ارجمند و خطاط بی مثل و مانند جناب آخند ملا محمد علی عطار هروی که در نگاشتن خطوط هفت گانه و اصول خطوط اصل و فرع یگانهء آفاق و در هنر خطاطی طاق است، نگاشتن کتیبهء ثلث جلی این معبد باستانی به وی تفویض گردید و به توفیق الهی آیات مقدس کلام الهی را دورادور مسجد بقلم خویش نگاشت. نگارنده عاجز نیز افتخار دارد که از شروع کار ترمیم مسجد الی مدت پنج سال تمام در کار تزئین و نقاشی این معبد مقدس مشغول خدمت بوده و حتی المقدور در آن رشته ایفای وظیفه نمود. قبل از کودتای هفت ثور کار سنگ­فرش نمودن مسجد جامع شریف شروع گردید که با وقوع کودتای هفت ثور و جنگ­ها، نیمه تمام ماند هر چند دران زمان مرحوم استاد هنر میناتوری الجاج محمد سعید مشعل غوری هروی با گماشتن شاگردان زیاد کار کاشی کاری وترمیم آن را بعهده گرفت.البته جنگ ها وکشمکش ها کمتر فرصت میداد تا این مهم را ادا نماید و.بعد از جنگ­ها از بودجه آبدات تاریخی مجدداً اعمار گردید. اکنون به خاطر حفظ و مرمت این بنای تاریخی و عبادت­گاه مسلمین، چهار مهندس، شش استاد کاشی­ساز و پنج استاد خوشنویس به وظیفه گمارده شده اند.اما در نزد مردم هرات روایتی است که گویا کار در مسجد جامع هرات هیچ گاهی تمام شدنی نیست و اگر روزی کار مسجد کاملاً اکمال شود،آن روز قیامت خواهد رسید.! عظمت مسجد جامع هرات:مسجد جامع هرات نه تنها برای خارجی­هاییکه از آن دیدن می نمایند جالب است، بلکه برای مردمی که ساکن هرات هستند این بنای تاریخی بر علاوه کشش مذهبی، کشش­های دیگری نیز دارد. هر کس بار اول این مسجد را ببیند در نظر اول مبهوت عظمت و معماری این مسجد خواهد شد. اولین چیزیکه حایز اهمیت و ارزش است و حفظ آن توسط پروژه بین­المللی صورت گرفته بود، دروازه ورودی مسجد جامع است که فعلاً به خاطر اینکه رفت آمد نشود مسدود می­باشد و در قسمت بالای این مسجد پوش فلزی شده که از باد، باران و سرما جلوگیری. شود.دومین چیزیکه ارزش و اهمیت دارد ایوان مسجد است که از جمله عجیبه­های هنر معماری جهان است.به این عظمت فکر کنید که در هشت صد سال قبل این کار، کاری بوده که از روی اخلاص شده است.اگر چه درین مدت خسارات و ضرر های وارد شده است، اما به همت مردهای که مسوولیت این بخش را به عهده داشتند کوشش کردند که این دو نقطه همان قسم که است باقی بماند. در بیشتر نقاط جهان از جمله در ایران، سمرقند و هند مسجدها شباهت­های زیادی با معماری مسجد جامع شریف و همچنان کاشی­های که درین مسجد دیده می شود دارند. این کاشی­های تزیینی خود هنری یادگار از دوره­ای تیموری­ها می­باشد.

توجه وإهتمام بیش از حد سلاطین تیموری  مخصوصاً  شاهرخ  میزا ، و  پسرش بایسنقر که  جانشین وی  میباشد و سلطان حسین بایقرا وخصوصاً توجه درجه اول  شهبانو  گوهرشاد آغا،در امر تر میم ،تز ئین وکاشی کاری مسجد جامع بزرگ هرات که در عهد سلطنت سلطان غیاث الدین غوری بناء یافته است از أهمیت خاص بر خوردار است.واما برخی دوستان تر میم را با إعما راشتباه گرفته بناء این مسجد بزرگ را به سلاطین تیموری منسوب میسازند که اشتباه خیلی بزرگی است.تیموریان افتخارات فر هنگی واجتماعی فراوان دارند ونیاز نیست که گذشته هارا هم به پای ایشان ختم کنیم ویا حق یک تمدن را چشم پوشی نمائیم. وبگوئیم .اگر مستقیماً وبدون مقدمه بگوئیم این مسجد در عهد سلاطین تیموری ساخته شده.درانصورت مر تکب اشتباه وغبطه بزرگ شده ایم.همانطوریکه إعمار این مسجد ومعمار ان آن قابل افتخار است .کسانیکه آنرا با این زبیائی منقش ساخته اند نیز قابل مباهات وافتخار میباشند بناًهنر وزحمتی را که تیموریان بخاطر زیبا سازی این بناء بزرگ بخرچ داده اند از هر حیث قابل قدر است .اما سابقه إعمار این مسجد به همین شکل وسیما بر میگردد به عهد سلطان غیاث الدین غوری ودیگ برنجی بزرگ در داخل این مسجد نیز از آثار همان وقت است .متن أخیررابخاطررفع مغلطه علاوه نمودم تا دوستان دچار اشتباه نشوند.[12]  

تمهید: اگر  کسانی اینطور برداشت  داشته باشند که جامع  هرات  از  همان  زمانیکه  سلطان  غیاث الدین آنرا اعمار نمود  همینطور  دست  نخورده باقی مانده  است فکر  اشتبا  و خطا  است  چرا کسانیکه از  تاریح  این  سرزمین  خبر داشته باشد  میداند  که  این  مسجد  چندین بار  تخریب و  در  هر  عهد  در زمانه  شاهان  ستوده  و  دینپرور دوباره  باز سازی  شده  است .من  مثال  میدهم سرکهای  افغانشتان  از جوز جان  تا کابل ،  از  شیرخان بندر  تا  کابل  از  تور عندی تا کابل و  از تورخم  تا کابل در زمان  محمد ظاهر شاه  اعمار و  اسفلت شد اما در  اثر جنگ  های سی  ساله   این  سرکها  نابود  گردید  که در ده سال  اخیر دوباره  ساخته  شد حالا نام  آنرا باز  سازی  میگذاریم همینطور جامع  هرات  چندین  مرتبه   با  این  ناملایمات روبرو  گردید  که  در  هر  عصری  باز  سازی  شد  و باز  سازی  ایکه در زمان  فرزندان  تیمورصورت گرفت  از  این  جهت  ملاک  ارزش  است  که  در  زمان تیموچن یا  چنگیز  و  نواده  های  آن به انهادام  رسیده  بود و مانند  آن   مسجد  جامع بلخ که  در قدامت  خود  به زمان  خلفای   عباسی  میرسید و قبلاً  در همین  اثر از  قول  ابن  بطوطه  جهان گرد  مسلمان که آن  مسجد را  دیده بود  و  مسجد  جامع  هرات  را  نیز  دیدن  کرده  بود  تنها مسجد جامع مغرب را  همشأن   مسجد  جامع  بلخ دانسته بود  که  چنگیز  به ضن  اینکه  در  زیر  تهداب  مسجد  گنج دفن شده  است  تمام  آن  مسجد را  ویران  و منهدم  کرد  که امروز حتی  اثری  از  آن  دیده  نمیشود .به  این  تخمین  پس  در  هر دوره  ایکه بالای  مسجد  جامع کار  صورت  گرفته  است قابل قدر  میباشد و  نباید  آن  را  به  سلطان  غوری منسوب بداریم.  من شخصاً  چهار  سال  در  هرات  بسر  برده ام اکثر  آثار تاریخی  منطقه را  به  شمول منار  جام  و عمارت  خوش  رباط که  در ده  کیلو  متری  شمال  درمیسر  تور عندی هرات واقع  است  دیدن  کرده ام که  مربوط  به ابنیه شاهان  صفوی  میباشد . ولی  مسجد  جامع  هرات  استثنا  است  و  من  میدیدم  که  هر روز  حدودبیشتر  از  40 نفر مشغول  ترمیم  و  مرمت  کاری  مسجد بودند که همسر  مؤلف  نیز  در  آن  سالها  (1354-1356) مدیر  حفظ آبدات  تاریخی  هرات  بودو تمام  اشتعالش در  همین  مسجد بوده  است.(مؤلف)

95-2-9. برگشت به  وقایع  شاهرخ:

0. سیاست صلح جویانه

معین الدین شاهرخ مانند پدرش تیمور، فردی شجاع و جنگدیده، اما بر خلاف او سلیم و صلح‌جو بود. او با وجود صلح طلبی و مخالفت با خونریزی‌های بیهوده، در دفع سرکشان قاطع و جدی عمل می‌کرد. هر چند برای توسعه قلمرو خود جز در مواردی متعدد به ندرت دست به لشکرکشی زد، در حفظ و تسخیر آن چه آن را میراث پدر تلقی می‌کرد، خودداری نداشت. در دفع مخالفان همواره پیروز بود. اما مادامی که کار با صلح و دوستی پیش می‌رفت هرگز دست به‌جنگ نمی‌زد به‌طوری که از سلاح تدبیر بیش از توسل به شمشیر استفاده می‌کرد.[13]فقط در واقعه سوءقصد احمد لُر، یک تن از متعصبان حروفیه، که در هرات او را با کارد زخمی کرد در ۸۳۰ ه‍.ق/ ۱۴۲۷م آن هم بدان سبب که احتمال توطئه‌ای در بین بود و گمان می‌رفت که ترکمانان قراقویونلو که شیعه بودند، در آن سوءقصد دست دارند، خشونت نشان داد[14]

همچنین در طغیان نواده خود میرزا محمد، پسر بایسنقر هم که ظاهراً در اصفهان به تحریک برخی از عناصر ناراضی یا ماجراجو، بر ضد وی قیام کرد، مجازات محرکان را ضروری یافت و به قتل تعدادی از آن جماعت که از دین‌داران عصر نیز محسوب می‌شدند، فرمان داد.[15]

او در ۸۳۰ ه‍.ق / ۱۴۲۷م در اوایل سلطنتش بیشتر کارها را به پسرش غیاث الدین بایسنقر واگذار کرد. اما علاقه بایسنقر به شعر و هنر و نیز اعتیادش به شراب‌خواری که عاقبت موجب مرگ زود هنگام او نیز شد، وی را به تدریج از چشم پدر انداخت[16]

نسبت به بعضی از مشایخ صوفیه، و خصوصا کسانی که گرایش‌های شیعی داشتند، نیز نفرت یا سوءظن نشان می‌داد. اما این طرز تلقی که از جمله نسبت به سید محمد نوربخش، سید قاسم انوار و صائن الدین ترکه با خشونت بیشتری همراه شد. این خشونت و برخورد قاطع نیز از احتمال ارتباط آنها با ترکمانان آذربایجان - طوایف قراقویونلو که منسوب به تشیع بودند - ناشی می‌شد.[17]

2. رابطه با سایر دولت‌ها

شاهرخ توانست از سرزمین‌های از هم گسیخته، قلمرو تقریباً یکپارچه‌ای فراهم سازد و با همسایگان و رقیبانش روابط دوستانه‌ای برقرار کند. چنانکه سفیرانی از چین، هند، شروان و دشت قپچاق به دربار او آمد و شد داشتند [18]شاهرخ در ایجاد رابطه‌ای درست با کشورهای اطراف نیز اهتمام بسیار ورزید که این امر نیز خود موجب گسترش تجارت، ایجاد آسایش و فراغت بیشتر برای عموم مردم شد. او حتی با فرمانروایان هند که پدرش تیمور قلمرو آنها را غارت و رعایای ایشان را قتل‌عام کرده بود، رابطه دوستی برقرار کرد و از طریق ارسال هدایا و سفرا از آنها دلجویی نمود. در مورد چین نیز که پدرش تا واپسین لحظات حیات از فکر تسخیر و غارت آن جا باز نماند، راه دوستی پیش گرفت. به طوری که با مبادله سفیر و تبادل هدایا، در ایجاد روابط بازرگانی با آن سرزمین بسیار تلاش کرد [19]با این وجود شاهرخ هیچگاه نتوانست قدرت تیموریان را در خارج از مرزهای ایران و فرارود «ماوراءالنهر» تثبیت کند. شاهرخ با وجود کامیابی‌هایش در سامان دادن به امور داخلی و از بین بردن رقیبان، پس از قدرت گرفتن ترکمانان قراقوینلو در آذربایجان، نتوانست اقتدار خویش را در آنجا حفظ کند. با مرگ قرایوسف ترکمان در ۸۲۳ ه‍.ق، شاهرخ حدود یک سال تبریز را در اختیار داشت و سه بار نیز به آذربایجان لشکر کشید که آخرین بار در ۸۳۹ ه‍.ق بود ولی با وجود این پیروزی‌ها، نتوانست آنجا را زیر فرمان کامل خود درآورد و چون از بیم پسران قرایوسف، کسی حکومت آذربایجان را نمی‌پذیرفت.[20] شاهرخ مجبور شد فقط به ذکر نامش در خطبه‌هایی که در آذربایجان خوانده می‌شد، اکتفا کند. و بپذیرد.

3. باز سازی  شهر ها :

شاهرخ شاهد نتایج نامطلوب یورش‌های خونین و وویرانگر  پدرش بود، معهذاخود را در ترمیم ویرانیهای ناشی از تاخت و تازهای پدرش ملزم می‌دید و از این که با تهاجم‌های تازه و مجدد، خرابی‌های جدیدی در اطراف قلمرو خود به‌وجود نیاید  به‌طور جدی از  تنش می پرهیزید . او دراداره  حکومتش که قلمرو وسیعی داشت  تا جایی که ممکن بود ازجنگ و خشونت پرهیز می‌کرد چنان که این همه پرهیز از خشونت، از فرزند کسی مانند تیمور بسیار عجیب می‌نمود. با آنهم شاهرخ  میکوشید  تا  درد  هاییکه  از  طریق  پدرش  بمردم  رسیده را  التیام  بخشد.زیرا مردم  هنوز  از  تاخت  و  تاز مغول جان آسوده  نیافته بودند که به حملات  مرگبار تیمور که برزگترین  و شدید  ترین  لطمه  از  طرف یک  کسی که ادعای  مسلمانی داشت  و خویشتن را صاحب قران  میخواند بر  سر  ملل  اسلامی وارد  آورد  که  در  نتیحه  باعث  کثر جمعیت  در  تمام  شهر  ها  گردید .بطور یقین  در  این  مدت  دو صد  سال  از  حریق چنگیز  تا حملات  تیمور شهر  های  بزرگ  پر  جمعیت مبدل  به  خرابه  های موات گردید،  مساجد  و مدارس  و  کتابخانه  ها  بکلّی  نیست  و  نابود  گردید .[21]  لذا  شاهرخ روحاً  از  پیش  آمد  های  تاریخی  هولناک  چنگیز و  پدرش  متألم  بود  و  میخواست  همه خرابی  ها  جبران  گردد

تحت تأثیر همین طرز تفکر بود که او شهر مرو را که از دوران هجوم مغول ویران و بی‌آب مانده بود، آباد کرد و آب نهر مرغاب را که مرو مدت‌ها از برکت وجود آن محروم مانده بود در جوی‌های این شهر دوباره جاری  ساخت[22]

4.  شاهرخ  در  مغتقدات  دینی  خود سخت  پا  بند  بود  از  همین سبب  علما و فضلای  دینی  را پاس  میداشت  این  در  حالی بود  که  او عده  از  موسیقیدانان و خنیاگران عصر خود را گرد  خود  جمع کرده بود .او  در  حالیکه  سخت به  معتقدات  دینی بستگی  داشت  میکوشید  سیر انواع   علوم در  قلمروش توسعه بیابد  از  همین سبب  شاعران  ،  نویسندگان و  علما را  از  هر  طیفی  که  می  بود  می  پذیرفت. او  با مشروبات  الکولی  سخت  مخالف  بود  و  از  آن  در قلمرو خود   جلو  گیری  میکرد  و هر  جا که  خمر را  می یافت  در زمین  می  ریخت این  در  حالیست  که از پسرش  بایسنقر از  اثر نوشیدن  خمرنفرت داشت.

در  دوره   او  مزارات  مشهد  مقدس مرقد  امام رضا و  گازرگاه  هرات  را  که قبور ابو  اسحاق گازرونی و خواجه  عبدالله  انصاری  را   زیارتگاه خاص و عام  است در  وقت  او  مرمت  و  آباد  گردید [23]

شاهرخ، در ۸۱۵ ه‍.ق قوانین یاسا را لغو و فقه اسلامی را جانشین آنها کرد.[24]

فرمانروایی شاهرخ را سرآغاز یک عصر جدید و تجدید حیات در بعضی از انواع هنر معرفی کرده‌اند. او پادشاهی بود نیکوکار و اصحاب علم و دانش را گرامی می‌داشت و ارباب صنعت را طرف توجه قرار می‌داد و در زمان وی علم و صنعت رواج یافت .[25]توفیق شاهرخ در تسخیر تمامی قدرت در هرات و توجّه وی و بایسنقر به هنر، بسیاری از هنرمندان را از اقصی نقاط ایران به هرات کشاند و سبب شد که مراکز مهم پیشین اهمیت و اعتبار خود را از دست بدهد و در مرتبه‌ای نازلتر قرار گیرد[26]  شاهرخ به همراه پسرش بایسنقر حامی و بانی شکل‌گیری مکتب هرات از سبک‌های مهم هنری در ایران بود و در تحت حمایت او نقاشان، خوشنویسان، تذهیبکاران را در هرات گردآورد تا برای وی ظریف‌ترین آثار هنری را در خط، تذهیب، جلدسازی و صحافی به وجود آوردند[27]کانون هنری بایسنقر در هرات به‌نام دارالصنایع کتاب سازی معروف بود[28] و کتاب‌های پدیدآرنده در این دوره شامل نفیس‌ترین مینیاتوریها و استادانه‌ترین خوشنویسی‌ها هستند که به زیبایی تمام در صحافی و جلدآرایی و صفحه آرایی از  ان  کار   گرفته  میشد. بر  علاوه او  کتابهای  خطی  حافظ  ابرو ،  رشید  الدین فضل  الله  و سایر  متون فارسی  را که  در حالت   تخریب  کلی بود  امر  کرد تا از  سر دست  نویسی کنند تا  این  گنجینه  های بیمانند  محفوظ  بماند. دارالصنایع یا  کتاب  سازی  شاهرخ معروف  بود .[29]

پاره‌ای از زیباترین نقاشی‌ها، ریشه در مکتب هرات دارند که بطور کامل با حمایت شاهزاده‌های تیموری در شهر هرات شکل گرفت و استاد بزرگ نقاشی یعنی کمال الدین بهزاد برخاسته از چنین مکتبی است. خطوط زیبای فارسی نظیر خط نستعلیق در دوره جانشینان تیمور شکل گرفت و آخرین مراحل تکاملی‌اش را در این دوره طی نمود. همچنین پاره‌ای از زیباترین آثار معماری خراسانی در این دوره به وجود آمد که از آن جمله می‌توان به مسجد گوهرشاد در شهر مشهد و در کنار حرم علی بن موسی‌الرضا اشاره نمود. این مسجد که با حمایت گوهرشاد همسر شاهرخ تیموری ساخته شده‌است، یکی از درخشان‌ترین آثار معماری خراسانی است. در گوشه‌ای کتیبه‌های این مسجد و در سمت ایوان مقصوره آن، کتیبه‌ای از بایسنقر میرزا پسر شاهرخ وجود دارد که خود از خطاطان بزرگ عصر خویش بود.[30]

 


 

[1]  ظفرنانه ،یزدی  شرف  الدین  جلد دوم ، 728

[2]   ظفر نامه ، تصحیح عصام الدین اورونبایوف  ،ص189

[3]   نفیسی سعید ، تاریخ  نظم  و  نثر  در ایران ، کتابفروشی  فروغی ،1344،چلد دوم ،ص775.

[4]   روملو  حسن ،احسن  التواریخ به اهتمام   نوائی  عبدالحسین ، بنگاه  ترجمه  و نشر  کتاب 1349 تهران (در  گذشت  امیر  تیمور گورکان سال708) و بجلوس   شاهرخ سلطان ،ص 37.

 

[5]   ظفرنامه یزدی ص 649-670.

[6]   دایرة  المعارف آریانا ،  از  طرف انجمن دایرةالمعارف  افغانستان ،سال 1348 ،چاپ مطبعه معارف ،جلد چهارم ،769

[7]   هرالد لمپ ، تیمور  لنگ ، پیشین ؛ مولانا شرف الدین یزدی ،پیشین ؛ یاداشتهای  کلاوجو.

[8]   شرف  الدین  علی یزدی ،خلاصه  صفحات 649 تا680.

[9]   دایرة  المعارف فارسی ،به سرپرستی مصاحب  غلام  حسین ،  مرجع  اصلی  کتاب (دایرةالمعارف کولمبا) جلد دوم  ردیف  ج جلد دوم در سه  مجلد ،سال  نشرچاپ دوم 1381،  توسط انتشارات امیر  کبیر،چاپخانه سپهر ص 916.

[10]   دایرة  المعارف اریانا  همان؛ ظفرنامه یزدی از صفحه  680 به بعد

[11]   دایرة  المعارف آریانا ،  پیشین  ،ص769.

[12]  قدیر علم  از  روی گزارشات اداره  حفظ آبدات تاریخی افغانستان و اجمل  مدیر  حفظ  آبدات  تاریخی  شهر  هرات

 [13] لغت  نامه  دهخدا  ذیل شاهرخ

[14]   شاهرخ  تیموری لغت نامه دهخدا ذیل نام شاهرخ

[15]  لغت نامه  ذیل  شاهرخ

[16]  خواندمیر، چاپ،1317 ش، ص 339-340

[17]  معین الدین نطنزی، ص ۴۳۵

[18]  تاج السلمانی، ج ۸، گ ۲۲ پ

[19]  شرف الدین علی یزدی، ج ۲، ص ۴۷۳، ۴۷۷-۴۷۹

 [20]  شرف الدین علی یزدی، ج ۲، ص ۴۷۳، ۴۷۷-۴۷۹؛ دولتشاه سمرقندی، ص ۳۹۱                

[21]  تاریخ گزیده  حمد  الله  مستوفی  قزوینی ،به سعی و اهتمام  ادوارد برون ،  طبع سنه  1328 /1910، طبع لندن ، جلد اول  مقدمه  ناشر(ادوارد برون و یاد  آوری از خونریزیهای سده  های هفتم  و  هشتم ونهم در متن  مقدمه  کتاب ) ،ص3.

[22]   لفتنامه  دهخدا زیر  نام  میعن  الدین شاهرخ

[23]   لفت  نامه  زیر نام  مزارات  هرات و  مشهد  مقدس

[24]   اسفزاری، بخش 4، ص 84ـ86 ؛ ابن عربشاه، ص 298.

[25]   لعت  نامه  ذیل  شاهرخ

[26]   خواندمیر، 1372 ش، ص 173

[27]   یارشاطر، ص 7-8.

[28]   سابتلنی، 1988 ب، ص 494.

[29]   سابتلنی، همان

[30]  مجله هنر ومردم،تهران، ص۴۹، آبان سال ۵۵

 

 

 

 

 

 

قبلی

 

 


بالا
 
بازگشت