اعظم سيستانی

 

جهان بی صدایی زن افغان

قبل از همه،میخواهم بمناسبت هشتم مارچ، روز جهانی زن، بهترین تبریکات خود را به تمام زنان افغانستان واز جمله به همسرم ودخترانم تقدیم نمایم.

در افغانستان جهان زن، جهان تنهایی و جهان بی صدایی است. بگفتۀ بیدل:

گوش ترحمی کو کز ما نظر نپوشد             

دست غریق یعنی فریاد بی صداییم

نکته اساسی ایکه در تمام گزارشات رسانه های معتبر بین المللی،چون: بی بی سی، صدای آلمان، صدای امریکا، رادیو بین المللی فرانسه، وروزنامه های معتبر داخلی و سازمان های بین المللی حقوق بشرونهادهای مدافع حقوق زنان و کمیسیون حقوق بشرافغانستان، وزارت امورزنان ، وزارت صحت عامه وهمچنان خبرنامه های نمایندگی سازمان ملل متحد درافغانستان ونیزگزارش سازمان حمایت از کودکان ملل متحد(یونیسف)، نهاد های کمک به زنان وکودکان افغان درکشورهای اروپائی وغیره مراجع قابل اعتبار ملی وبین المللی، به چشم میخورد ، اینست که خشونت چون شلاق جانسوز پیوسته برزندگی زنان افغان فرود می آید وهرقدر آنان از درد این شلاق فریاد میکشند، کس صدای آنها را نمی شنود. حتی پارلمان افغانستان، به عنوان نمایندگان مردم،با تفکر مرد سالاری خویش، قانون منع خشونت علیه زنان را آنطورکه رئیس جمهور پذیرفته بود،تصویب نکرد،زیرا برخی ازعناصر عقب گرای درولسی جرگه  آنرا مغایر احکام شرعی تفسیرنموده برضد آن موضع گرفتند و خشونت علیه زن را از سوی مردان خانواده جایز شمردند.

سازمان حقوق بشرملل متحد درسال2011  به مناسبت 8 مارچ روزجهانی زن، گزارش داد که در میان 190 کشورمستقل جهان، خوشبخت ترین زنان دنیا زنان ناروی و بدبخت ترین زنان دنیا، زنان  افغانستان اند.

با آنکه نمیتوان اقدامات دولت وجامعه جهانی را در 12 سال گذشته در جهت بهبود وضعیت زنان نسبت به دوران طالبان نادیده گرفت،اما باید گفت که متاسفانه تاهنوزهم زنان افغان با مشکلات فروان روبرو اند. هنوزهم زنان افغان  با هزاران درد و رنج  وغم وخشونت های جانسوز مردان خانواده روبرو هستند وزندگی اش هر لحظه درخطرتجاوز ولت وکوب و داد و فریاد شوهر ومادر شوهر و پدر وبرادر وخواهر شوهر، خورد وخمیر شده میرود وهیچ روزنۀ  امیدی برای رهائی از این همه مشکلات زندگی سراغ ندارد. زنان افغان حتی درشهرها نیز در پايين ترين سطح معیارهای جهانی حقوق بشر  قرار دارند و از موقعيت پائين اجتماعی – اقتصادی و سياسی خود رنج می برند.

به نظرشکریه بارکزی، عضوپارلمان و یکی ازفعالان حقوق زنان افغانستان:"هر گاه موجودی را در زير کوله باری از هزاران درد هستی، منجمد و بی روح و دردمند از حوادث زمان و منزوی از جهان تمدن  وفاقد آزادی های بشری، می يابيد، اين زن افغان است! "

باری مجسم سازیم که زنی که مورد خشونت یعنی لت وکوب شوهر یا برادرشوهر ویا پدرشوهر قرار میگیرد،ودر اثر لت وکوب دست یاپایش میشکند،چه عکس العملی  میتواند در برابر این ظلم آشکارخانواده نشان بدهد.البته عرف جاری اینست که زن خوب آنست که صدایش را نکشد وبار این مشکلات راتحمل کند وبه هیچکس حتی با خانواده خود نیز شکایت نکند، واما اگرچنین زنی بخواهد صدایش را بلندتر بکشد وبه مراجع امنیتی وقضائی شکایت کند،باید چه بهای سنگینی بپردازد؟ اولاً ادارات امنیتی(پولیس) به صدای  زن شاکی توجهی نمیکند واگر احیاناً توجه بکند،به قضیه از لحاظ اقتصادی توجه میکند، یعنی شکایت زن مظلوم را به حیث یک منبع اخاذی  ورشوه ستانی ازعامل خشونت موردپیگرد قرارمیدهد ودر صورتی که بتواند از مرتکب خشونت پول کافی بدست آورد،قضیه رنگ موضوع پیش پا افتاده را به خود میگیرد و تحقیق مسئله روزها های متوالی به تعویق می افتد تا زن مظلوم از شکایتش بیزارگردد و از تعقیب قضیه منصرف شود. حال اگرمنصرف شود یا نشود،نتیجۀ این شکایت چه میشود؟

- زن مظلوم، بیشترمورد خشم وغضب شوهر واعضای خانواده قرارمیگیرد و با این ذهنیت که این زن بی حیا شده ودیگر بدرد این خانواده نمیخورد، اولین قیمتی که زن باید بپردازد، طلاق دادن اوست.

-طلاق دادن یک زن از سوی یک مرد، درجامعه سنتی افغانستان عیب بزرگی برای زن شمرده میشود .زیرا مرد میتواند بدون هیچ مشکلی فردا زن دیگری بگیرد، ولی برای زن مطلقه چنین امکانی وجود ندارد وهیچ مرد دیگری رغبت بگرفتن چنین زنی را نمیکند که قبلاً از دست شوهر خشن وبدخو ویا معتاد خود به مراجع عدلی شکایت کرده باشد.واین  دومین بهای میباشد که زن باید متقبل شود.

- سومین بهایی که زن باید بپردازد، محروم شدن از داشتن فرزند یا فرزندان خود است. زن مطلقه اگر از شوهر اولی صاحب فرزند یا فرزندان  سرونیم سر باشد، حضانت وسرپرستی چنین اطفالی به پدر تعلق میگیرد وزن به عنوان مادر از نگهداشتن اطفال خود محروم میگردد.

 این محرومیتهای زجردهنده، فشارها ومشکلات زیادی اند که باید زن قبول کند تا بتواند از دست خشونت یکی از اعضای خانواده به مراجع عدلی شکایت کند. براثر همین خشونت هاست که برخی از زنان جوان دست به خودکشی یا خود سوزی میزنند و به حیات خود خاتمه میدهند.

کشوری که امریکا مدعی است  آنان را از چنگ طالبان رهانیده است، هنوز در دوزخ بنیادگرایی میسوزد. زنان  سنگسار میگردند،دختران با سگ تبادله میشوند، بر زنان و کودکان 4، 5، 6، 7 و10 و12 ساله تجاوز صورت میگیرد، آب جوش بر آنان ریختانده شده ، گوش و بینی و انگشتان وحتی زبان شان  قطع میگردد.بطورمثال، درسال 2008زبان يك دختر هفت ساله درولايت جوزجان توسط پدر و مادر اندرش بريده شد.

افزایش خشونت علیه زنان به خصوص در ولایت هرات و اتفاقات تکان دهنده ای مثل بریدن لب و بینی خانم ستاره توسط شوهرش،نشانگراین حقیقت است که خشونت برزنان در ولایت هرات نسبت به سایر ولایات کشور بیشتراست. دراین ولایت از لت‌ وکوب زنان گرفته تا ازدواج‌های اجباری و تجاوزهای جنسی و حتی خود سوزی زنان در رسانه‌های مختلف باربارمطرح  وبازتاب یافته است. درسال2010،  در ولايت هرات يک مرد انگشتان پاى خانمش را قطع کرد. درهمین ولایت چند هفته بعد از آن حادثۀ دلخراش  شوهری گوشهای زنش را بعد ازلت وکوب زياد بريد.

        

 

درسایر ولایات کشور نیزمتاسفانه خشونت در اشکال تجاوز بردختران خورد سال و زنان  شوهردار با زور وعنف به يک پديده عام مبدل شده است و کمتر مجرای قانونی برای رسيدگی به آن وجود دارد.

درولایت سرپل به یک طفل چهار ونیم ساله تجاوز صورت گرفت وچند روز بعد تر از این حادثه بریک دختر ۱۲ سال از طرف سه جوان تجاوز دست جمعی صورت گرفت وچون مجرمین مورد پیگرد قانونی قرار نمیگیرند،خانواده دختر اخطار داد که اگر حکومت بازخواست نکند دختر را بخاطر پاک کردن لکه بدنامی خواهند کشت. خبرگزاری وخت ،از قول محمدکاظم اللهیارمعاون والی غزنی ،گزارش داد که سه تن پولیس بر یک دختر٤ ساله درحوزه اول شهر غزنی تجاوزجنسی نموده بودند که بعد دستگیر گردیدند.

در یک حادثه دیگر ۹ نفرمرد مسلح (که چارتای آن پولیس بوده اند) در ولایت کندز بریک دختر ۱۳ تجاوزدسته جمعی نمودند وبرخی  ازمجرمین قبل ازتحقیق فرارداده شدند. همچنان پنج فرد مسلح شب هنگام بر يک منزل در ولايت سرپل هجوم برده و دختر ١٢ ساله آنها را مورد تجاوز جنسى قرار دادند. همچنان چند هفته بعد سه فرد مسلح  بر يک دختر هشت ساله در شهر کندز تجاوز نمودند که حالت صحى دختر وخيم خوانده شد.

درسال ۲۰۰۶،شرم آورترین تراژیدی خشونت علیه زنان از سوی جنگ سالاران تنظیم جمعیت ربانی در کُندُز بظهور پیوست وآن تبادله یک دختریازده ساله با یک سگ جنگی بود.اگر اندک ترین احساس مسئولیت در وجودرهبر تنظیم جمعیت  وحکومت افغانستان وجود میداشت، می بایستی بخاطر همین رخداد دور از کرامت وشرافت انسانی از وظایف خود استعفا میدادند و شرافتمندانه اعتراف میکردند که با وجود حضور ده ها هزار نیروهای تامین صلح ناتو درکشور،توان و کفایت تامین امنیت در این کشور را ندارند،تابدین وسیله  در دادگاه تاریخ سپید روی  میگردیدند. مادر اين دخترفریاد میزد: دخترم را در روز روشن از مقابل چشمانم ربودند و هيچ کسی به داد و فريادم نرسيد.

مسوولان وزارت امور زنان عواملی چون ازدواج های اجباری و قبل از وقت، سلب حقوق زنان در جامعه وانواع خشونت ها در خانواده را در افغانستان رو به افزایش میدانند. مطابق آمار وزارت زنان افغانستان دو سوم ازدواج ها در افغانستان اجباری صورت میگیرد و بيش از نصف دختران عروس کمتر از ۱۶ سال داشته اند که سن قانونی ازدواج در افغانستان بحساب می آيد.

در اویل ماه نومبر2008« خانمی را به یکی از خانه های امن آوردند که شوهرش دست هایش را شکستانده بود و  گوش ها، بینی و زبانش را بریده بود.  خانۀ امن و همه نهاد های مدافع حقوق زنان دست به کار شدند و بعد از عملیات های جراحی، این خانم توانست سلامتي اش را باز یابد.»( ۸صبح۲۵ نومبر ۲۰۰۸)

خبرتکاهنده وخجالت آور دیگر اینست که تا هنوز در برخی از ولایات کشور زنان شوهردار وبی شوهر، با کودک وبی کودک،مثل حیوانات به بازار برده میشوند وخرید وفروش میگردند وهیچکس وهیچ مرجعی مانع این عمل غیر انسانی وغیر مدنی نمیگردد. پخش این خبر از طریق تلویزیون طلوع نه تنها برای انسانهای متمدن تکاندهنده بود، بلکه برای هرانسان چیز فهم بهت آور وگیچ کننده نیز بود. اما با تأسف باید گفت که فروش زنان در کشوربه بهانه ها واشکال مختلف صورت میگیرد ودر برخی از مناطق بشکل برده فروشی قرون وسطائی تا هنوز مروج است و شهامت ممانعت این عمل وحشیانه را هیچکس ندارد.

دراواخر ماه جولای ۲۰۰۸ یک مرد خانمش راکه صاحب سه فرزند از وی بود با یک قاطر تعویض کرد ووقتی پسر۱۲ ساله اش از پدرخودپرسید که چرامادرش را با یک قاطرعوض کرده ؟ پدرجواب داد که با این قاطرمن میتوانم خرج ومصارف تو و برادران ترا فراهم کنم، درحالی که اگر اینکار را نمیکردم، هم تو وهم برادرتو وهم مادر شما از گرسنگی میمردند.

عدم دستگیری وبه محاکمه کشاندن تجاوزگران بردختران خوردسال وفقیر وده ها دخترو زن ديگر درچند سال گذشته از سوي قوماندانان تنظيمي ، چنان نا اميدي را در میان زنان افغان بوجود آورده است که میگویند، هرگز عدالت دراین کشور تحقق نخواهد یافت ومتجاوزین به حقوق زنان هیچگاهی به سزاي اعمال خود نخواهند رسيد وتجاوز وخشونت عليه زن افغان همچنان بقوت خود باقي خواهد ماند.

دراین شکی نیست که درپامال نمودن حقوق اجتماعی ومدنی زنان افغانستان، فرهنگ سنتی جامعه وطرز برداشت این فرهنگ ازشریعت، نقش مهمی دارند، ولی نکته ای که نباید فراموش گردد ، مساله تفکر مرد سالاری است که ریشه در بیسوادی وعدم دانش لازم درجامعه دارد. یعنی دریک جامعۀ سنتی که بیش از 85 در صدمردان آن و90 درصد زنان آن بیسواد اند ،مردان که دارای طرزتفکرمرد سالارانه اند،میکوشند بصورت خود کارسلطه وحاکمیت بلا مانع خود را بر زنان ثابت نگهدارند.

نهادهای حقوق بشر به اين باور رسيده اند که حل مشکل زنان افغانستان به هيچ صورت ممکن نخواهد بود، مگر اينکه سطح تحصیل ودانش مردان وزنان دراين کشور بالا برود. اما بالا بردن سطح دانش در افغانستان خود امريست که با وجود مساعد بودن شرايط  دست کم دو نسل ديگرزمان لازم دارد.

برای جلوگیری از خشونت خانوادگی باید قوانین حمایت از حقوق زنان، مثل قانون منع خشونت علیه زنان از سوی شورای ملی تصویب گردد و دولت باید از آن قاطعانه حمایت نماید.علمای دینی درهمکاری با نهادهای مسئول زنان میتوانند از حقوق زنان وناجایز شمردن خشونت برزنان به خانواده ها آگاهی دهند وکمک کنند.وزارت امور زنان میتواند در بدل پرداخت معاش به خطیبان نماز جمعه از آنها بخواهد تا هرهفته درمورد حقوق زنان  به مردان ونمازگزاران آگاهی های لازم بدهند. ایجاد مراکز مشورت دهی حقوقی وتسهیلات حمایتی از جمله دسترسی به وکیل مدافع برای زنان درتمام ولسوالیهای کشور نیز میتواند زمینه را برای تعقیب قضایای خشونت آمیز مساعد سازد. همچنان حضورفعال زنان در مدیریت درنهادهای امنیتی (پولیس)،عدلی وقضائی وسارنوالی کشور بیشتر گردد و رسانه های صوتی وتصویری وروزنامه ها می باید در آگاهی دادن به مردم  در بارۀ حقوق زنان سهم ونقش فعالتری بدوش بگیرند.

خلاصه انواع خشونت،از گوش وبنینی بریدن،وزبان بریدن ولت وکوب وسروپا شکستن زنان، تا تبادلۀ شان به سگ وخر وقاطر وگاو وگوسفند وپول وقاچاق کردن شان بمنظور سکس در بازارهای منطقه در حق زنان مظلوم افغان اعمال میگردد. واین در واقع برای هرمرد افغان جای شرمساری است، جای ننگ وخجالت است که با مادر و خواهر و زن و ناموس خود چنین وحشیانه برخورد میکنند وآنگاه خود را افغان ومسلمان و مجاهد ،ملا وپیشوای روحانی خطاب میکنند. از این لحاظ آن ژورنالیستی امریکائی که پس از سقوط طالبان نوشته بود: "زن افغان، شهروند درجه هیچ"، بجا نوشته بود.      

پایان

کاندید اکادمیسین اعظم سيستانی

     3/3/ 2014

 


بالا
 
بازگشت