خوشه چین

باید

قسمت چهارم:

جوان امروز تو باید بدانی که فضای سیاسی انتخابات موجود درافغانستان نوع ازسیاست های عرعرونی،عرعرانی،عرعری است.

    دانم تورا،که توآگاهی،آگاه تر،ازپیشینی ها،جهانی که درآن دیده میشود، منظره های ازسبزه های تازه که دمیده است وتوروح،جهان امروز، جهانی که دراودیده میشود صورت است وتوجانی،جوان امروزتو باید بدانی که ازین حالت برآمدنی هستی،جهانی که روحش میشوی،بعد ازین مطلب جایگاه خودرا پیدا نما.افغانستان جنگ زده شده زخمی،ویران،عقب نگه داشته شده، سرک های خامه درقرن بیست ویک،فورم وشکل وروح خودرا بیان میدارد.

شکل ومضمون

کشور،دارای تمامیت ارضی شکل است،حاکمیت((ارگان ثلاثه))مضمون کشور است.یابه عبارۀ دیگر،هنرکشورداری،بیان حقیقت،واقعییت ومعنویت آن مضمون است مضمونی که.دربیان حقیقت وواقعیت موجود کشورمان،فردوسی درکاراست ، تا که سرازنو،شه نامه بیافریند.مولانای بلخ درکاراست تا که سرازنو،درین زمان دردیارما دروزروشن چراغ دردست به دنبال حقیقت سرگردان شود،رابعۀ بلخی دوم درکاراست که حقیقت بی گناهی زن را درقرن بیست ویک درافغانستان بیان نماید.ابن سینای بلخی،ابن سینای بلخی دیگر درکاراست،تا که ازنبض خائنین ملی،حقفیقت نوکر منشی را توضح وتفسیر نماید وبعداً نسخۀ مداوای وطن فروشی را به مریضان توصیه نماید.دقیقی بلخی ، دقیقی بلخی درکاراست تا باردیگر،شهنامۀ فردوسی ترتیب وتنظیم نماید.سعدی سخن سرادرکاراست تا دربیان حقیقت وواقعیت موجود کشورمان،ادبیات استادانه بیافریند.یعقوب لیث صفاردرکاراست در شکستاندن برجهاوو دیوارها ی کانکریتی موجود حاکمیت کابل شاهان ،کمرهمت بربندد.چهره،شکل،قیافه،چهارچوکات امروزی کشورمان،متولد پس ازدوران،حاکمیت،حزب وطن((دموکراتیک خلق افغانستان))کاملاً سازمان یافته با رعایت دقیق،برضد تمامی معیارها وارزش های معنوی مقام انسان((شاخص های اساسی زنده گی انسان))پا گرفته وشکل یافته است.تحولاتی که درسالهای  1352و1357 درافغانستان بوقوع پوسته بود،گستره های وسیع وعمیق داشت،با وجود تناقضات ونا همواریها هدف اصلی((تطبیق اهداف سجایای نیک انسانی بود))درمقایسه به نظامهای،بعد ازسقوت داده شدۀ حاکمیت های ((حزب دموکراتیک خلق افغانستان))شریفانه خواهد بود که هم مجاهدین،وهم حاکمیت های بعد ازمجاهدین،وحامیان بین المللی شان، درنا توانی،خویش در تطبیق سجایای نیک انسانی شان،اعتراف نمایند که ناکام بوده اندوعملاً به کارهای(( پروژه ازقبل پلان شده))مصروف ودرگیرشده اند که تحت عنوان ((دفاع ازحقوق بشر))وسیلۀ بیش دردست اجانب نبوده اند.ازجانب بزرگترین کشورهای جهان سرمایه((دشمنان))اصلی فقرای جهان راه اندازی گردیده است.اشغال یک کشور توسط کشوردیگر((مضمون))ادارۀ بوجود آمده توسط کشوراشغال گر،شکل است.دراینجا مضمون،هدف توسعۀ اقصاد امپریالیزم دراقصا نقاط جهان((منابع نفتی وسائرمنابع زیرزمینی))به هرقیمتی حتی ،نسل کشیها وتباهی انسان. ریشه درجهان بینی((ماکیاوالسیزم)) دارد.

درسیاست ها ازهمه عمده جهان بینی مطرح میشود،یعنی که جهان بینی قطب نما است،بدون قطب نما کاروان،دردشتها به بیراهه میرود ودرابحارکشتیها.             دولت موجود افغانستان فاقد جهان بینی علمی((برنامه))درخدمت بیگانگان قرارگرفته،ازین لحاظ است که به دولت موجود،شکل بی رنگ وبدون محتوی،نام مانده اند.ومضمون این دولت،عناصر((خریده شده وصادرشده))مخلوط ومرکب، مذهب،قوم،قبیل،شمال ،جنوب، رنگ وپوست،زبان ولهجه که درگرداننده گی ادارۀ موجود نقش بازی می نماید.باغ شکل است.مضمونی که برای باغ شکل میدهد همانا درختان باثمرباغ است.

جنگل وحش شکل است.مضمونی که برای جنگل شکل میدهد همانا حیوانات درنده است.

کشورآزاد شکل است که بربنیاد جهان بینی خود آگاهی ملی،مقاومت درمقابل بیگانه شروع ازانتخاب شعارروز((جبهه ))تا به بیرون راندن بیگانه پا وشکل میگیرد.

عیاران ووطن پرستان نمی پذیرند این وضع را هرگز مراجعه به تصویر:

حرف علت نام کردند واو،الــــــف،یا را

هرکه را دردی رسد ناچارگوید وای وای

سنگر گریزان دشمنا ن دین و ملت اند

برای خانوادۀ خود اسباب خجالت ااند

شاه شجاع

آن منجیله که میبینی به سر تابیده

دیده بودم بارها درگردن گاوخوابیده

محمد نادرخان وبراداران اند

دشمنان مردان ودلاوران اند

علی الخصوص دشمنان اصلی

خلق های کوهدامن وپـروان اند

نگو که آفتاب ازمیان وحشت قرن بیرون آمد

بگوکه مارعفی ازکانال،سی،آِی،ای بیرون آمد

این شیرین کلام خوش زبان چشمک پــــران

کس ندیده باشد مزدوررا که چنین،تاکنون آمد

ازبن تا کن فیکن

خشت اول گرنهد معمارکج     تا ثریا می رود دیوارکج

خردمندان چیزفهم بیرون رانده شـــــد

نهال بد بختی درکشـــــــورم شانده شد

ابرسیه روشنایی آفتاب را پوشانیـــد

آنانکه نتوانستند،احتیاج ودرمانده شد

مشکل مهاجم برطرف گردید یارعزیز

تاریکی برفضای کشورفــــرمانده شد

چرخ مراد درچرخش،بزی را به برگی

خلق بیچاره ازماجرا کج فهمانـده شد

ای نسل جوان باید که بدانی:

در خرٌیت کـــــــــــوش ، تا آدم شوی ،

با بزرگان مونس و همــــــــدَم شوی !

هم به زخـــــــم دیگران مرهم شوی ،

هم رهــــــــا از غصه ، از ماتم شوی !

چون نداری راهــــکار دیگــــَــــــــــری ،

عَرعَـــرونی ، عَرعَـرانی ، عَرعَــــــری!

خائنان وطن،دشمنان مردم، هوشیار ومبلغ اند

بی شرم وبی حیا ،چشم سفید بد قلــــــــغ اند

ایجا د گران چنین فضای بوده اندومیباشند

تا که حاکم باشد،عرعرونی،عرعرانی،عرعری!

نسل جوان باید که تو بدانی:

جنبش عیار((مضمون آزادی)) درمــــــــــــــیــــدان آمده است

معیارعدالت شناخت انسان((شکل))صادق وباوجدان آمده است

این بار به زورعقل وخرد،قلم شمشیر کاغــــــــــــذ سپر گشته

نسل عیاران خراسان،ازنیمروزباستان تا به سمنگان آمده است

مفهوم شعرفوق،حال وهوایی دارد

نغمه اش درگوش شورونوایی دارد

پنجۀ استاد زمان،پیام میـــــــــــــــدهد تــــورا

نسل نو،عقل درسر،دست وپایـــــــــــــی دارد

به پا خیزند وگویند چون عیــــــــــاران زمان

اوظالم خدا ناترس،مخلوق خداچه گناهی دارد

با احترام

عبد الشکور«خوشه چین»

Askhoshachin2@gmail.com

 

باید

چراغ معرفت درکشورمـــــان چرا خاموش شد؟

دلیلش!ذریعۀ پف یکی دوسه مرتدوطن فرش شد

درتاریکی محض

آن خــــود کــوزه و خود کوزه گر و خود گــــــل کوزه

سراید،دهل زند،توپ هدف خود،به گول زند،همه روزه

رفلی ملل،چون مسؤل انتخابات،همدست وهمکار دزد

سنگ وجغله سنگ چل را تحویل میدهد به جای فیروزه

کهنه کار

پس آهنگ درمسابقه ازپیش آهنگ پیشی گرفــــــت

دلیلش؟ دوست همره دشمــــــــن خیشی گرفـــــــت

دموکراسی صلح وعدالت اجتماعی،زخمی،با تیرخرافات

این بار،فلک به گونۀ دیگرچرخــــــــــــــه ریسی گرفت

کهنه کار کشته،سانقه،دردست امده است درمیـــــدان

میــــــان دومیش،این باربازی ایش میشی گــــــــرفت

بابای تونیست

ازشاید بگذر،ای برادر،که شاید یارای تـــونیست

هم قدم با،باید شو که باید  بدخواه تــــونیســت

توتنها،نه ای،بی پشت پناه نه ای،شاید،نگو،بایدبگو

انسان با انسان برادر،کس نگوید اعضای تونیست

انسان گوهرنایاب است،دارای اوصاف،میان اوراق

همه خوانده اند که،جاهلان،قادربه فهم معنی تونیست

باید که توواردمیدان شوی،جهت اثبات عمـل،پهلوان شوی

آزادی وآگاهی توشه دربغل داری،کس،معلم وملای تونیست

شرق آمد وغرب آمد،به ارادۀ خلــــق نامد

این باختگی ها ازجانبی هرگز نشدند ملامت

 با نعرۀ تکبیرآمدند،برای کشتن پیروزهیرآمدند

پیشنان،خونابه مینوشیدند رهبر به سلامـــــت

 

بدین سبب

خوشه چین،گندی سازد،نگوکه عیارخیرخواه تونیست

رونده سیلان چون آب روان،سبز،گردانند دشت ودامان

گل وسبزه وبلبل،گویندۀ حقیقت اند که خاین بابای تونیست

باید توخودرا بشناسی ودرک کنی که توکی هستی؟ برای چه خلق شدۀ؟نگوکه شاید من انسان باشم،باید که توبه انسان بودنت اعتقاد پیداکنی،انسان یعنی آزاد، انسان یعنی آگاه،آزادی وآگاهی دونعمت بزرگ است که ازجانب پروردگارعالم، برای انسان بخشیده شده است،باید که قدرآزادی را بدانی،به آگاهی ارزش قایل شوی، آزادی وآگاهی هردو حق طبعی تو میباشند.توباید به هردو دسترسی پیدا نمایی.

شاید تورا احمق میسازد،درسرت دست کشیده،باتوزیع شیرینی بی ارزش تنت را عریان،بعد ازان،عزت وآب روی ترا باخود گرفته می برد،اما واما کلمۀ،باید، را بدانیم که کلمۀ هدایت دهنده است ازعلم قدیم،که به آدرس انسان صادرشده است،صادر گردیده است به آدرس انسان،به این شرح،توبزرگترآزآبی،آب درجادۀ باید،به دنبال ناشد،تا به شد درحرکت است،میدود ومیدودردشت،کوه صحرا، به حکم باید،تاکه زمین سبزشود،آب می گوید که حکم ازلی است برمن باید،درآن مسیری که رفته ام،نورآفتاب تابیده است،درروشنایی نورازاتحاد این باید،همراه آن باید،شدازناشد،حا صل آید. وقتی که شد به سوی ناشد ازاتحاد بایدباباید، حاصل میگردد.آب بازهم تشریح میدهد که،درمیدان باید وشاید وشد ونا شد،که ببینیم،نقش دادوگرفت، برجسته می گردد،درینجا داد درنقش شاید عمل میکند مگرگرفت به معنی باید خودرا پیوند میدهد،یعنی که حق داده نمیشود،حق گرفته میشود.بلی!اولین حقی راکه انسان دارد.آن حق عبارت است ازانسان بودنش است.

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت سوم:.

ای نسل جوان توباید بدانی که :

ازجانب نگارنده به تــــــــــوعرض است

شنیدن پیام زمان به توفــــــــــــرض است

ببرک کارمل اعلان کرده بودکه دیگر افغانستان در نقشۀ سیاسی افغانستان جای گاه ندارد.اما حامیانش امروز درکنارآنهای قرار گرفته اند که؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   

آن زمان که گفته شده بود نقشۀ سیاسی

کشورما دارای طــــــــول وعــرض است

آن جای گاهی که داری ازت گرفته میشود

همین اکنون کشورت درحال رد ومرزاست

ازدوپی چه میرود ای برادریک شـــــــوت

اروپا وجامعۀ ملل پاچۀ وآستینش برزاست

ازجانب نگارنده به تـــــویک عرض است

شنیدن پیام زمان به تویک فــــرض است

ببرک کارمل اعلان کرده بودکه دیگر افغانستان در نقشۀ سیاسی افغانستان جای گاه ندارد.اما حامیانش امروز درکنارآنهای قرار گرفته اند که؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟           شکست های سیاسی وایجاد بن بستهای سیاسی به منظورسرپوش گذاشتن، ازجرایم سازمان یافته((ترورهای زنجیرۀ)) درسطح ملی وبین المللی وفرار از محاکمۀ عدالت دارد که گفتۀ فوق جنبۀ عملی را به خود بگیرد.

ای نسل جوان تو باید بدانی که زادگاه تو،محل تلاقی فرهنگ ها، حفظ فرهنگ ها،گسترش وتوسعۀ فرهنگها((گریک بودیک& گریک باختر)) چهارراهی،رقا بتهای امپراتوریها،چها رراهی،تهاجمات نظامی ولشکرکشیها،ازسکندرمقد ونی آغاز،الی ایالات متحدۀ امریکا،زاد گاه تومحل تلاقی تضادها است،تضاد های ایدیولوژیک،تضادهای که به نفع بیگانه نسل بالنده ورشد یابنده را بلعیده می بلعد وخواهد بلعید.نسل جوان تو باید بدانی که،شعلۀ جنگ درپایانی ،مرحلۀ خودش،برای تو،جزویرانه چیز دیگری باقی نمی گذارد،ویرانی که درتاریکی محض قرارگرفته است.تاریکی تورا میترسانند وتوازان می ترسی،وتو بالاخره پی ببری که درتاریکی ترس وجود ندارد مگرآنکه چراغ دردست نداشته باشی، یعنی ازتاریکی نترس،باچراغ به سوی تاریکی برو ویرانه های به جا باقی مانده از تضاد هارا شناسایی کن و آباد گردان.

ای نسل جوان توبایدبدانی  که همه ناخواسته ها،اگراجباراً تحمیل می گردد.گویا که جریان آب است به بیراهه کشانیده شده است ،مزارع وکشت زارهارا به و یرانه مبدل می گرداند.ارادۀ تحمیلی، خواه ازطرف فرد باشد ویا به نماینده گی ازقوم باشد،خواه ازطرف گروه به نماینده گی ازمکتب سیاسی باشد،ویا ازجانبی کشورمتجاوز.معلم روزگار به آموزگارزمان میفهماند که قیام مردمی منحیث وسیلۀ بازدارنده،درپیش رو است.

صبر بباید پدرفلک را که دگر مادرگیتــــــــی

دارالمعلمین کابل سالهای 1343- 1346بزاید

درآن زمــــان درآن دیـــــــار

دورۀ جوانی بود

باکتاب وقلم وکاغذ پهلوانی بود

درمیدان پهلوانی

ازقندهار،ننــــگرهار،مــــزار

همره هان یارجانی بود

همدرس وهمکاغوش بودند

رفقا وبرادران قرآنی بود

جمیع ولایات تا به تخار

رفیق بودند ودوست وهمکار

مشفق ومحترم،شاگردوآموزگار

ازآن زمان،ازان دیار

بازتاب یافته شعـــار

در قندهار،ننگرهار ومزار

همنظروهم گوش شده اند

جمیع ولایات تا به چهاریکار

رفیق شوید ودوست وهمکار

مشفق ومحترم،شاگرد آموزگار

باید بدانی که آنان معلـــــم ریاضی بوده اند

درمحاسبه بهترازسارنوال وقاضی بوده اند

حاصل جمع وضرب وتقسیم«بن»را تا به امروز

گفته اندکه به ایجاد دولت مؤقت راضی بوده اند

اما!توباید بدانی که اقبال لاهوری درین شعرچه خواسته است وبه نسل جوان وبرومند چه پیامی داده است.

خدا آن ملتی را ســـــــروری داد

که تقدیرش بدست خویش بنوشت

به آن ملت سرو کــــــــاری ندارد

که دهقانش برای دیگـــران کشت

«مرا گناه نباشد نظربه روی جوانان»

«که پیرداند مقدارروزگار جـــــوانی»

نسل جوان خودرا درک کن،که اقبال لاهوری به تووظیفۀ بسیاربزرگی را مد نظر دارد.نسل جوان،به خود ایمان داشته باش که،توعاقل ودانا میشوی،دانایی یکی ازصفات خدا وند بی نیاز است،که ازان صفات برای تو بخشیده شده است،پس بخوان وکوشا باش تا به آن مقام برسی،درپرتوآگاهی تو پی می بری که آزادی چه نعمت بزرگی است که خدا وند عالمیان برایت ارزان بخشیده است. مگرکوشا باش که این نعمت بزرگ را به ارزان ازدست ندهی،که دوباره به قیمت جان به دست خواهی آورد.توپاکی،کلمۀ پاک ومقدس یکی ازنام های خداوند متعال است،یعنی که خداوند متعال برای توازپاکی هایش،پاکی وصفایی هایش،صداقت وپاکی بخشیده است،توازعهدۀ انجام وظیفه بزرگ بیرون شده میتوانی،یعنی که خداوند قادروتوانا است،ازتوانمندیهایش برای تو توانمندی بخشیده است.توبه هرکارخیری که اقدام نمایی ودست بزنی،سرانجام آن کار،بوجه احسن،پایانش حتمی وعملی است.

قسمت چهارم:

جوان امروز

    دانم تورا،که توآگاهی،آگاه تر،ازپیشینی ها،جهانی که درآن دیده میشود،منظره های ازسبزه های تازه که دمیده است وتوروح،  جهان امروز،جهانی که دراودیده میشود صورت است وتوجانی

باقی دارد

 

 

++++++++++++

قسمت دوم:

درآن کشور،آن کشورإشغال شده وآن کشور،آشغال شده،کشوریکه همیش میدان جنگ،ورقابت های ناسالم قدرت های بزرگ جهانی. باید بدانی تو:سفروزیرخارجۀ ایالات متحدۀ امریک آقای؛جان کری دررابطه به بن بست سیاسی دوردوم انتخابات افغانستان بدینگونه محاسبه می گردد.ملاکان یازمین دار،دارای دهاقین، مربوط خوداست گاه گاهی دهاقین به منظورخدمت بهتر به مالک گویا که به مقام ناظر برزمین، به جان هم می افتند ولی بارسیدن مالک،اسشو((آنطرف شو،این طرف شو))پس شو،پیش شو وغیره وغیره نزاع طرفین برطرف میگردد. مرغها دانه می چینند،به اصطلاحی علف خوران علف،به اسپان تازی جوتهیه می گردد. 

باید بدانی که بقولی!اگرسجایای اخلاق انسان،ثمرۀ محیط است،پس اول باید محیط را انسانی ساخت.

من معتقد به این هستم که احادیث پیغمبران، وگفته ها، مقوله های، فیلسوفان، دانشمندان متبحر،شاعران ونویسندگان چیره دست بوی، ازگلهای درختان پربار جوامع بشری اند،درختانی که درصحرا ودشت های سوزان،مناطق سرد ومعتدلۀ قاره ها،روییده اند.فصل بهاران نشونموی انسانیت را،به رنگهای سرخ وسفید، سیاه وزرد،به نمایش می گذارد.برای تربیت وساختن محیط انسانی مطالب آتی را نمیتوان ازیاد برد.

چون بود اصل گوهری قابل

تربیــــت را دراو اثــــرباشد

هیچ صیقلی نکو نداند کرد

آهنی را که بد گـــهر باشد

مردم نخورند فریب با این ابا وقبا کلا ولنگی ،تسبیح وجامه زیب

سگ به دریای هفت گانــــه بشست

چونکه ترشد پلیــــــــــــــد تر باشد

خرعیسی گرش به مکــــــــه برند

چون بیاید هنـــــــــوز خـــــــرباشد

برخیزعیار زجا:

وقتی افتاد فتنـــــۀ درشام

هرکس ازگوشۀ فرا رفتند

رستا زادگــــــان دانشمند

به وزیری پادشــــاه رفتند

پسران وزیــــر ناقص عقل

به گـــــدایی روستا رفتند

به درک ناخود آگاهت مبدل نما عیار:

پادشاهی پسر به مکتب داد

لوح سیمینش برکنـــار نهاد

برسرلوح او نوشت به زر

جور استاد به زمهر پــــدر

استاد به تومی آموزاند چنین:

گرچه دانی که نشنوند بگوی

هرچه دانی زنیک وپند بگوی

زود باشد که خیره سر بینی

به دوپای اوفتــــاده دربنــــــد

عیارباثبات است دایم:

حریف سفله اندرپای مستی

نیندیشد زروز تنگــــدستی

درخت اندربهاران برگ فشاند

زمستان لاجرم بی برگ ماند

عیار باید بدانی که:

ندهد هوشمند روشن رای

به فرومایه کارهای خطیر

بوریا باف اگربافنده است

نبرندش به کارگاه حریر

عیاربدانی که منزل تو دورودراز است:

بگذار ای دوست تا به وقت بهار

سبزه بینی دمیده باشد برگل من

عیاربدان که با لاخره به موجودیت تو احترام گذاشته میشود:

پیل کو تاکتف وبازوی گردان بیند

شیرکو تا کف وسرپنجه مردان بیند

عیاردرانتخاب شخصیت بیان میدارد:

خرکه کمتر نهد بروی بـــــــــــار

بی شک آسوده تر کنــــــــــد رفتار

مرد درویش که بارستم فاقه کشید

بهتر ازحال امیری که گرفتار آید

ای مرفریب کار به تو گویم:

ای طبل بلند بانگ درباطن هیچ

بی توشه چه تدبیر کنی دقت بسیج

روی طمــــــع ازخلق بپیچ ازمردی

تسبیح هزار دانه بــــر دست مپیچ

باقی دارد

 

 

+++++++++

 

 

چراغ معرفت چرا؟درکشورمـــــان خاموش شد

دلیلش!ذریعۀ پف یکی دوسه مرتدوطن فرش شد

درتاریکی محض

آن خــــود کــوزه و خود کوزه گر و خود گــــــل کوزه

سراید،دهل زند،توپ هدف خود،به گول زند،همه روزه

رفلی ملل،چون مسؤل انتخابات،همدست وهمکار دزد

سنگ وجغله سنگ چل را تحویل میدهد به جای فیروزه

کهنه کار

پس آهنگ درمسابقه ازپیش آهنگ پیشی گرفــــــت

دلیلش؟ دوست همره دشمــــــــن خیشی گرفـــــــت

دموکراسی صلح وعدالت اجتماعی،زخمی،با تیرخرافات

این بار،فلک به گونۀ دیگرچرخــــــــــــــه ریسی گرفت

کهنه کار کشته،سانقه،دردست امده است درمیـــــدان

میــــــان دومیش،این باربازی ایش میشی گــــــــرفت

بابای تونیست

ازشاید بگذر،ای برادر،که شاید یارای تـــونیست

هم قدم با،باید شو که باید  بدخواه تــــونیســت

توتنها،نه ای،بی پشت پناه نه ای،شاید،نگو،بایدبگو

انسان با انسان برادر،کس نگوید اعضای تونیست

انسان گوهرنایاب است،دارای اوصاف،میان اوراق

همه خوانده اند که،جاهلان،قادربه فهم معنی تونیست

باید که توواردمیدان شوی،جهت اثبات عمـل،پهلوان شوی

آزادی وآگاهی توشه دربغل داری،کس،معلم وملای تونیست

شرق آمد وغرب آمد،به ارادۀ خلــــق نامد

این باختگی ها ازجانبی هرگز نشدند ملامت

 با نعرۀ تکبیرآمدند،برای کشتن پیروزهیرآمدند

پیشنان،خونابه مینوشیدند رهبر به سلامـــــت

 

بدین سبب

خوشه چین،گندی سازد،نگوکه عیارخیرخواه تونیست

رونده سیلان چون آب روان،سبز،گردانند دشت ودامان

گل وسبزه وبلبل،گویندۀ حقیقت اند که خاین بابای تونیست

باید توخودرا بشناسی ودرک کنی که توکی هستی؟ برای چه خلق شدۀ؟نگوکه شاید من انسان باشم،باید که توبه انسان بودنت اعتقاد پیداکنی،انسان یعنی آزاد، انسان یعنی آگاه،آزادی وآگاهی دونعمت بزرگ است که ازجانب پروردگارعالم، برای انسان بخشیده شده است،باید که قدرآزادی را بدانی،به آگاهی ارزش قایل شوی، آزادی وآگاهی هردو حق طبعی تو میباشند.توباید به هردو دسترسی پیدا نمایی.

شاید تورا احمق میسازد،درسرت دست کشیده،باتوزیع شیرینی بی ارزش تنت را عریان،بعد ازان،عزت وآب روی ترا باخود گرفته می برد،اما واما کلمۀ،باید، را بدانیم که کلمۀ هدایت دهنده است ازعلم قدیم،که به آدرس انسان صادرشده است،صادر گردیده است به آدرس انسان،به این شرح،توبزرگترآزآبی،آب درجادۀ باید،به دنبال ناشد،تا به شد درحرکت است،میدود ومیدودردشت،کوه صحرا، به حکم باید،تاکه زمین سبزشود،آب می گوید که حکم ازلی است برمن باید،درآن مسیری که رفته ام،نورآفتاب تابیده است،درروشنایی نورازاتحاد این باید،همراه آن باید،شدازناشد،حا صل آید. وقتی که شد به سوی ناشد ازاتحاد بایدباباید، حاصل میگردد.آب بازهم تشریح میدهد که،درمیدان باید وشاید وشد ونا شد،که ببینیم،نقش دادوگرفت، برجسته می گردد،درینجا داد درنقش شاید عمل میکند مگرگرفت به معنی باید خودرا پیوند میدهد،یعنی که حق داده نمیشود،حق گرفته میشود.بلی!اولین حقی را که انسان دارد.آن حق عبارت است ازانسان بودنش است.

باقی دارد

 

 

 


بالا
 
بازگشت