مهرالدین مشید

 

میدان کربلا  نماد آزاده گی ها  و عاشورای حسین مظهر اگاهی و عدالت

حادثۀ خونین کربلا نه یک روز بود که دردهم محرم یعنی روزعاشورای حسینی رخ داد؛ بلکه روزی است  که تاریخ مبارزۀ داد برضد بیداد را وارد صفحۀ نوینی نمود و با تجدید تعهد انسان درخت تنومند تاریخ را به لرزه در آورد و انسان در خود خزیده ودر خود خفته را تکان داد و از خواب غفلت بیدار نمود. حسین با قیام خود برای زنده گی معنای تازه داد و زنده گی را تفسیر تازه نمود. رسالت انسان را معنی تازه نمود ومسؤولیت انسانی، تاریخی، جغرافیایی و اجتماعی او را تفسیر جدید کرد. این حرکت در واقع پاسخی بود به نیاز جامعۀ  آنروز تا باشد که این روز هر روزدر تاریخ کشور های تحت ستم و استبداد بار بار تکرار شود؛ البته تا زمانی که قیام جهانی توحید ضامن استحکام پایه های حکومت عدل الهی در زمین شود و آرمان شهر دینی تحقق عملی پیدا کند.

از همین رو است که عاشورا بزرگترین تجسم عینی رویارویی داد در برابر بیداد بوده و شهادت حسین بحیث مظهر عالی شهادت، نماد واقعی غلبۀ خون بر شمشیر و یگانه  الگوی تسلیم ناپذیر به استبداد یزیدیان در سراسر تاریخ است که مبارزات برحق او چراغ راۀ تمامی آزادی خواهان و آزادی پروران و رهروان راستین آگاهی، آزادی و عدالت  در طول تاریخ بشری است. آری مبارزۀ برحق حسین در برابر یزیدیان، به کلی عاری از رنگ مذهب، قوم و زبان بود؛ بل نبرد حق طلبانۀ او در واقع برافراشته نگهداشتن درفش آزادی در برابر اسارت و توحید در برابر شرک و اقامۀ حکومت اسلامی در برابر ملوکیت بود که معاوبه با عدول نمودن از وصایای پیامبر اسلام،فرزندش را بحیث جانشین خود تعیین کرد. این جانشینی در واقع آغاز فاجعه یی بود که از آن به بعد جهان اسلام در آتش بیرحم آن می سوزد... این اشتباه نه تنها خلافت ناب اسلامی و اسلام محمدی را در دامن ملوکیت و شرک اموی افگند، بلکه زمینه را برای پیدایش مذاهب و فرقه های گوناگون در اسلام فراهم نمود و بخش بزرگی از دشواری های امروز در جهان اسلام ریشه در آن دارد. حسین نه مربوط به شیعه بود و نه مربوط به سنی؛ زیرا در آن زمان نه تشیعی وجود داشت و نه تسننی و تنها اسلام یک اسلام بود که بعد تر قربانی مسخ و تحریف اموی ها  گردید و تسنن اموی از آن بوجود آمد و پس از آن اسلام عزیز وارد بحران های عجیبی گردید که با حاکمیت صفوی ها، تشیع  راستین علوی هم مسخ گردید. به همان گونه که معاویه کاخ سبز اعمار نمود و دلیل اش را همسایگی با روم شرق عنوان کرد، زرق و برق زنده گی را ابزار رقابت با دشمنان خود خواند، اسلام راستین را قربانی شان و شکوۀ زنده گی شخصی خود گردانید و معنویت دینی را قربانی مادیت نمود، اصل شایسته شالار ی دینی را به نظام خانواده گی مبدل نمود. به همین گونه اسماعیل صفوی با به رسمیت شناختن مذهب تشیع، تشیع علوی را قربانی تشیع صفوی نمود، ساده گی و زیبایی تشیع علوی را قربانی زرق و برق زنده گی زیر نام تشیع صفوی گردنید، خرافاتی را زیر نام تشیع از اروپا و محل های دیگر وارد تشیع گرداند که بصورت کامل با روح اصلی شیعی در تضاد بود و است . با تاسف که امروز مانند تسنن اموی، دهها عناصر ضد اسلامی وارد تشیع شده است که با روح اسلام بیگانه است؛ اما با تاسف که فقها و مجتهدان در دو جناج در برابر دهها خرافات سکوت اختیار کرده اند. این ها شاید دلیل خاموشی خویش را مصلحت دینی بخوانند و اما برخاسته از نوعی سازش و ترس است که شاید اظهار آنها به از دست رفتن منافع شخصی شان بیانجامد. برای حفظ منافع سیاسی و شخصی شان از هیچ گونه مسخ و تحریف دست بردار نشدند و این مسخ ها و تحریف ها تا کنون ادامه دارد. در حالی که حسین گواۀ بر ما است و حضور جاودانه در تاریخ دارد؛ زیرا شهید ذورق شکستۀ تاریخ است که بر هر عصلی و بر هر نسلی در حرکت است. سرزمین های خشک و تفتیده را سیراب خون می سازد و باغستان های شهادت را سبر و خرم نموده وبه بار و برگ می نشاند. او بر اشک های ما نمی نگرد و درازی زنجیر ها و شدت ضرب آن را هرگز نمی بیند و بصورت قطع با آن مخالف است و از آن نفرت دارد؛ زیرا او اسطورۀ رهایی بخش است و سرور آزاده گی ها و عشق برای آزدی و آزاد یستن دارد. حسین از  فریب، خرافات و تملق نفرت دارد و راهیان خرافات را دشمنان خداوند و رسول او می داند. حسین بیشتر از آنانی نفرت دارد که روزها و شب ها در فکر تاراج و غارت اند و مصروف فساد پراگنی و زراندوز و اما در روز عاشوری بی شرمانه نام او را علم می کنند و عزت و شکوۀ او را به بازی می گیرند؛ زیرا حسین پیام دهنده و زینب پیام آور انقلاب حسینی است، نه تنها پیام آور؛ بلکه فریادی بود بر ضد غاصبان خلافت اسلامی و  مفسدان دستگاۀ حکومت اموی که خلاف روش پیامبر و یارانش خلافت را به ملوکیت مبدل کرد.در واقع امام حسین نه شیعی بود و نه سنی؛ بلکه به اسلام تعلق داشت و داعیه دار تمامی مسلمانان راستین است. کسانی که ناآگاهانه قیام حسین را با نگاۀ آلوده به تعصب می نگرند و از آن تعبیر مذهبی می کنند. شخصیت اسلام حسین را خدشه دار گردانیده اند و در لباس دوستی با حسین، بزرگترین دشمنی را در حق او روا داشته اند؛ تاسف آور این است که شماری ناآگاهان بدون آنکه تاریخ را مطالعه کرده باشند. دنبال شایعات رفته و به استناد تاریخ تحریف شده زیرنام"تاریخ تشیع" به این باور اند که "شیعه ،در برابر دستگاهی چون خلافت ،جز «شهادت» سرمایه وصلاحی ندارد." در حالی که در آن زمان نه تشیعی و جود داشت و نه هم تسننی و از سویی هم جنگ حسین در برابر خلافت نبود؛ بلکه قیام حسین در برابر ملوکیت بود که جانشین خلافت شده بود وحسین داعیه دار خلافت بود. در حالی که پیش از آن حصرت حسن با معاویه معاهدۀ صلح را امضا کرد و ما معاویه خلاف ورزی نمود و بجای حسن، یزید فرزندش را حانشین خود گردانید و کینه توزی با خانوادۀ علی را در پیش گرفت. د رحای که به اساس معاهده بعد از معاویه حضرت حسن و بعد از آن حسین خلیفۀ مسلمین می شدند. (1) از روح صلح امام حسن با معاویه معلوم است که او بر بنیاد شورایی با معاویه صلح کرد و مسآلۀ امامت بعد ها در تشیع بوجود آمد.

بدون تردید تسنن ناب محمدی و تشیع علوی برخاسته از متن تب و تاب های سیاسی آن زمان سیمای اسلام راستین بوده و وحدت هر دو برای اسلام و ثبات جهانی اسلام حیاتی و حتمی است. در واقع این اسلام متحد دادخواهان اصلی امام حسین اند و از وارثان راستین او به شمار می روند. بنا براین نه تشیع حق دارد که دادخواهی از حسین را در روز عاشورا حق منحصر به فرد خود بداند و نه تسننن چنین حقی دارد؛ زیرا حسین به اسلام تعلق دارد و به تمامی مسلمانان جهان. چنین ادعای کاذبانه نه تنها شخصیت حسین را خوردمی سازد و بعد جهانی بودن اسلامی او را محدود می نماید؛ بل سبب ایجاد نفاق و درز بیشتر میان مسلمانان جهان نیز می گردد. از همین رو است که اباعبدالله حسین از زنجیر و زنجیریان نفرت دارد و زنجیر را سمبول اسارت می داند  و هر نوع  دادخواهی زیر جوشش زنجیر ها را حرام قطعی می داند و به همین گونه از گریه های و نوحه های بی معنا نیز نفرت  دارد، زیرا به قول مرحو علی شریعتی، حسین است که برحال ما بگیرد و نه ما بر او؛ بلکه او رسالت خود را انجام داد و قیام توحید را به گونۀ نمادین در سراسر تاریخ تقویت نمود و تداوم بخشید. هرگاه اصل مبارزاتی حسین را قربانی خرافات و نوعی سیاست زده گی و عوام زده گی کنیم، نه تنها بر مظلومیت راستین او جفا کرده ایم؛ بل حقانیت مبارزاتی او را نیز زیر سوال برده ایم.

اشتباۀ معاویه نه تنها از آشوب برخاسته در زمان حضرت عثمان که منجر به شهادت اش گردید، چیزی کم نکرد؛ بلکه آن را بزرگتر نمود وفاصله میان مسلمانان را صدچندان نمود و هر روز به این فاصله ها زیر نام های گوناگون افزوده گردید. هرگاه خواننده گان علاقمند بیشتر به چند و چون وعلل و عوامل بیشتر این موضوع باشند. خواندن کتاب مرحوم مودودی" خلافت و ملوکیت" تا اندازه یی به پرسش هایی آنان پاسخ می دهد و هرگاه در مورد حوادث پیش از آن علاقمند باشند. خواندن کتاب ط حسین زیر نام " آشوب بزرگ" لازمی است.

در این شکی نیست که پیش از حادثۀ خونین کربلا رخداد هایی در جهان اسلام بوقوع پیوست و این حوادث از مسآلۀ "سقیفۀ بنی ساعده" بعد از رحلت پیامبر بزرگوار اسلام آغاز و تا خلافت حضرت عمر و بعد ابوبکر صدیق ادامه یافت و با شهادت او جنگ جمل ادامه پیدا کرد. گفتنی است که در اول طلحه و زبیر در مدینه با حضرت علی بیعت نمودند؛ اما زمانی که حضرت علی هر دو را از حکومت بصره و کوفه برکنار نمود و بعد از مدت کوتاهی بیعت خود را شکستند و راهی مکه شدند. در آنجا پس از ملاقات با عایشه همسر محمد(ص) مردم را به خونخواهی حضرت عثمان تحریک نمودند و با حدود سه هزار نفر بسوی بصره حرکت نمودند. در این جنگ تعداد زیادی از هر دو گروه کشته شدند. جنگ با پیروزی علی پایان گرفت.[۱]   (2)

عایشه بازداشت گردید اما با احترام با وی رفتار شد و علی وی را (تحت مراقبت[۲]) به مدینه فرستاد. تندرویان سپاه علی وی را متهم به خروج از دین کردند. دلیل اش این بود که علی مانع به کنیزی گرفتن زنان و فرزندان و گرفتن اموال کشته شدگان جنگ در سپاه عایشه گردید و تنها اموالی که در میدان جنگ به دست می‌آمد را مجاز به گرفتن دانست. آنان از علی پرسیدند که چطور ریختن خون این افراد حلال بوده اما اموالشان حرام است و بعداً خوارج این مساله را یکی از اتهامات وارده بر علی مبنی بر خروج از دین به حساب ‌آوردند.[۶]  تا بالاخره یکی از خوارج عبدالرحمان ابن ملجم حضرت علی را به شهادت رساند و بعد از آن معاویه آمد و یزید را جانشین خود گردانید که حادثۀ خونین کربلا را بوجود آورد. هدف از یادآوری نکات فوق پرده برداری از حواث قبل از کربلا در جهان اسلام بود که زمینه برای ایجاد یک سلسله گرایش های متفاوت را در جهان اسلام بوجود آورده بود؛ اما حسین از این رنگها آزاد زیست و از  آنچه رنگ تعلق پذیرد، خود را آزاد گردانید. وی دنیای بی رنگی هارا اختیار کرد. وی عاشق بی رنگی ها بود و از رنگ های فریب آلود دوری اختیار کرد و زیستن در بی رنگی ها بود که خار چشم دشمنانش گردید و حتی دوستانش با  او جفا ها کردند. وی توانست تا تنها رنگ حسین را در خود زنده و جاودانه کند؛ زیرا در رنگ حسینی رنگ ناب دین محمد(ص) را می دید و هر رنگی را بر روی آن شرک و زاید می دانست. او خود را به اسلام وابسته می دانست و غیر از اسلام هرچه که بود، برایش ناپذیرفتنی و کذب بود. عظمت فکری او و شناخت اش از اسلام چنان شفاف و راستین بود که افتادن در دام سیاستی و مذهبی را خلاف شرع تلقی می کرد. از این رو است که او نور چشم شیعه وسنی وحنبلی و مالکی و شافعی و حتی سلفی است؛ زیرا او نه یکی از این ها بود و نه به یکی ازاین ها تعلق داشت. حسین عاشق دین بابای خود بود و او او را نه بخاطری رابطۀ بابایی؛ بل بخاطر نیابت و اسلام او دوست داشت. از این رو حسین از وارثان راستین اسلام و راۀ محمدی است، عاشورای حسین تعلق به تمام مسلمانان دارد و هر فرقه یی از مسلمانان خود را عاشقان حسین و ادامه دهندۀ راۀ او می دانند. حسین از آن رو از رنگ ها بیزار بود که در عقب رنگ ها گرایش هایی را می دید که هر کدام به نحوی با اسلام در تعارض بود. چنانکه این گرایش ها به تدریج سیاسی تر شدند. شماری از این گرایش ها به گونۀ مذهب رسوب کردند و در کنار آنها مذاهب مختلف فقهی و عرفانی و کلامی و فلسفی بوجود آمدند. شگفت آور این است که زمامدارانی روش فقهی فقهایی را به رسمیت شناختند که وفات بیشتر آنان ناشی از شکنجه ها و ناراحتی هایی بود که در زندان های آنان تحمل کرده بودند. از این گفته بوضوح فهمیده میشود که مذاهب در اسلام اصالت نداشته ، بلکه بعدها بوجود آمده اند. هرچند فقها اهداف نیکی از تفقۀ دینی داشتند و تفقه را یگانه راه برای تکامل و پاسخگویی و جهان شمولی دین می شمردند، نه ایجاد مذاهب که از آن بحیث ابزار سیاسی استفاده شود و زمینه ساز اختلافات در دین شود.

در هر حال اکنون که عاشورای حسینی است و جا دارد تا از کارنامه های درخشان حسین به مثابۀ وارث آدم به قول مرحوم علی شریعتی تعزیت به عمل آورده شود تا باشد که پیام حسین برای حسینیان در کل تاریخ تداوم پیدا کند و قیام حسین در بستر زمان جاودانه و پویا باقی بماند. از همه مهمتر فلسفۀ تاریخ را که از خدا آغاز شده و به خدا می انجامد، بربنیاد جامعه شناسانه در  نبرد داد برضد بیداد تحقق ببخشد تا باشد که درفش مبارزۀ حق وعدالت تا سقوط آخرین  فرعونیان، قارونیان،  بلعم باعوراییان و منادیان یزیدیان و شمر های تاریخ در اهتزار باشد و قیام جهانی توحید به پیش آهنگی مرد رهایی بخشی که قرآن کریم از آن فقط" شخص و کس" یاد کرده است؛ اما این را نگفته است که این شخص چه کسی است و به کدام قوم و تباری تعلق دارد، ولی تاکید به این دارد که بهترین انسان نزد خداوند متقی ترین آنان است. یعنی اسلام درجۀ انسانیت را در تقوا خلاصه کرده است و حتا اهل و بیت نبوت را هم از آن مجزا نگردانیده است. با تاسف که این سخن قرآن کریم در مورد ناجی موعود یا ناجی منتظرتعبیر سؤ گردیده و از آن تا سرحد خرافات تفسیر کرده اند. این انسان که قیام جهانی داد بر ضد بیداد را در آنیده هدایت خواهد کرد. حالا در جهان وجود ندارد و ظهور چنین انسانی در زمانش از میان انسان های هم عصر اش ممکن است و بس.  حسین بزرگ به دستور قرآن کریم به چنین داعی باور داشت و از هر نوع داعی و مهدی غیر این بیزاربود. وی خود را قربان کرد تا راه اش زنده بماند و داعیان دیگری زود از راه رسند و بالاخره راه را برای ظهور مهدی موعود فراهم کنند .این مهدی دلالت بر انسان واقعی دارد و نه تنها در افسانه های جای ندارد که متعلق به تمام مسلمانان دارد و از تعلقات مذهبی به کلی آزاد است.

آری حسین یک بار دیگر و اما چگونه!  کالبد حسین که دیگر باربار در تاریخ تکرار نمی شود؛ بل آرزو های انسانی و اسلامی او است که مانند آفتاب هنوز از فضای کربلای تاریخ می درخشد و در آسمان آرمان های انسان مظلوم در تلولو است. وی با راه اندازی حادثۀ کربلا درخت تنومند انقلاب حق بر باطل را به بار و برگ نشاند و فرهنگ بازگشت به ارزش های دینی را دوباره با خون  خود آبیاری نمود. وی با جاری گردانیدن خون داد  در قلب تاریخ، کالبد بیروح آن را زنده نمود تا باشد که بر بنیاد سنت تاریخ نشسته گان به قیام، ایستاده گان به تکان، و خاموشان به فریاد آیند و به مثابۀ رود خروشانی از نسلی به نسلی و از عصری به عصری به حرکت افتند و برای رستگاری و شگوفایی انسان مظلوم  دست بدست هم بدهند و فارغ از هرگونه تعلقات برای سلامتی و نجات او بشتابند.  این جا است که هر میدان کربلا و هر روز عاشوار م یشود و میدان کربلا  در نماد آزاده گی ها  و عاشورای حسین به مثابۀ مظهر اگاهی، آزادی و عدالت روی می نمایانند . یاهو

 

.1 -    سیری در سیره ائمّه اطهار(ع) ص94 95.

2 -  دانشنامه اسلام می‌نویسد طلحه و زبیر و عایشه اذعان داشتند که حدود باید برای همه به طور مساوی برپا داشته شود و یک سری اصلاحات باید انجام گیرد. از آنجایی که این سه تن در سرنوشت عثمان به نوبه خود مسؤول بودند، علت شورششان در راستای درخواست برای خونخواهی از عثمان و مقصودی که از اصلاحات مد نظر داشتند، مبهم به نظر می‌رسد. جنبش‌های اجتماعی و اقتصادی که به خاطر ترس از تاثیر گذاری تندرویان بر علی به وجود آمده بودند، به نظر می‌رسد که توضیح قانع کننده تری از یک احساس شخصی برای اعمال و عواقبش داشته باشند. در میان مخالفان عثمان، میانه روها بدون شک خواستار تغییر سیاستهای وی بودند. ولی هیچ کس فکر نمی‌کرد که کار به تغییرات اساسی بکشد.[۲] مادلونگ بر این باورند که این چند تن کشته شدن عثمان را بهانه‌ای برای مخالفت با علی و جاه طلبی خود قرار دادند، زیرا آنها، خلافت علی را با منافع خود، سازگار نمی‌دیدند. از سوی دیگر، شورشیان مدعی بودند که خون عثمان نیازی به قصاص ندارد، زیرا وی به خاطر عمل نکردن به قرآن و سنت محمد کشته شده‌است.[۵] وسیا وگلییری معتقد است علت واقعی این شورشها علیه علی، رویکرد بخشایشگر علی نسبت به مقصران در این قضیه (که این تفکر را القا می‌کرد که آنان مجازات نخواهند شد)، عدم برخورد قاطعی از سوی علی با شورشیانی که بسیاری از مردم را به خاطر تکبر و خطرآفرین بودن شورشیان، از دست آنان فرار کرده بودند و سیاست محبوب ضد اشرافی گری قریش علی بوده است.[۶]

 

 

  

 


بالا
 
بازگشت