محمد حیدر اختر

 

 شباهت هایی در زنده گی

 دو برادر ، دو ادیب و دو سیاستگر

                       ( یادی از بسمل وصفا )

 

 روز سوم جدی ، روزیست که  دو برادر، دو شاعرنستوه و وارسته و دو سیاستگر خوش نام افغانستان، جهان فانی را وداع گفته اند ( البته درسال های متفاوت ). این دوشخصیت وارسته عبارت اند از : استاد محمد انور بسمل  و استاد محمد ابراهیم صفا .

آشکار شده است که اولادۀ مرحوم ناظرمحمد صفرخان، چون شادروان محمد اختر، استاد محمد انور بسمل ، استاد محمد ابراهیم صفا و محمد اسماعیل سودا در یک فضای فرهنگی ،  وسیاسی بزرگ شدند. از این رو شباهت های فراوانی  در دیدگاه های سیاسی و فرهنگی ایشان رونما گردیده است .

 ازجمله ، استاد محمد انور بسمل و استاد محمد ابراهیم صفا از چهره های شناخته شده  ادبی، سیاسی  افغانستان می باشند که علاقمندان شعر وادب  به هیچ صورت نمی توانند خدمات فرهنگی ایشان را نادیده بگیرند. گرچه سال هاست که  نقاب خاک بر چهرۀ شان کشیده شده، ولی اشعار و ترانه ها و فراورده های ایشان  در دسترس علاقمندان شعرو ادب قرار دارد، و از ایشان به نیکی یاد می کنند.

دانشمندان ،  و پژوهشگران، در باره این دوشخصیت  ادبی وسیاسی  مقالاتی فراوانی نوشته وانتشار داده اند . زمانی که به این یادداشت ها نظر انداخته شود  دیده می شود که شباهت های فراوانی دربین این دو برادر وجود داشته است . چند مورد را نشان می دهم :

ــ  از نگاۀ سیاسی

به قول اکثر تاریخ نگاران وسیاستمداران افغانستان ، خانواده ناظر محمد صفرخان، در وقت وزمانش خانواده یی  بود که با سیاست سرو کار داشتند.  زیرا ناظر محمد صفرخان  زمانی  مهر دارد امیر عبدالرحمن خان  بوده و مدتی هم  منحیث امین الاطلاعات درزمان زمامداری امیرحبیب الله خان  وهم یکی از مصاحبان  سردار نصر الله خان نایب السلطنه .  بنا بر آن پسران ناظرمحمد صفرخان هم اندیشه پدر را تعقیب کرده، به سردار نصرالله خان نزدیک بودند.  سردار نصرالله خان شخصیتی بود  که مخالف سلطۀ انگلیس درکشوربود. بناً استاد محمد انور بسمل و استاد محمد ابراهیم صفا  از نگاۀ سیاسی مفکوره مشترک داشتند که علیه  استعمار انگلیس ،  مطلقیت و خود ارادیت  دست نشانده گان  استعمار انگلیس مبارزه می کردند. در نتیجۀ این همه فعالیت های سیاسی که داشتند ، سال های فراوانی را عقب میله های زندان سپری نمودند واما هیچ گاهی سرتسلیم به زورمندان فرو نکردند .

چنانچه صفا درجایی می گوید :

 هرگز نتوانم شد آن چیز که می خواهند  

                                             خوب است همان باشم همواره که هستم من

واما بسمل دراین غزل  از بی مروتی ها شکوه می کند

رفت از دلها مروت حق گذاران را چه شد
کس نپردازد بکس آئینه داران را چـــه شد
عالمی در استقامت بی خــــبر افتاده است
مست اگرمی خوردباری هوشیاران راچه شد
نقد قلب و خالص امروزاست یکسان دررواج
نیست دردستی محک صاحب عیاران را چه شد
در رۀ پست و بلندی بی عـــــــــصا افتاده ام
کس نگیرد دست من همت گماران را چه شد
سائلی را نیست غیر نقد محرومـــــــی بکف
دست جود و کیسه حاجت براران چــــــه شد

ـــ  از نگاۀ ادبی

استاد محمد انور بسمل و استاد محمد ابراهیم صفا هردو  پیرو مکتب هندی می باشند

محترم پرتو نادری  درزمینه سبک شعری استاد محمد انور بسمل می نگارد :

شعرمحمد انور بسمل با مکتب هندی و به گونۀ اخص با سبک و شگردهای شاعری ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل، پیوند مشخص واستواری دارد. ( 1 )

استاد لطیف ناظمی  درقسمت سبک شعری استاد محمد انور بسمل می نویسد :

بسمل دلسپرده مکتب هندی و به ویژه سیفته شیوه ابوالمعانی بیدل دهلوی است و همزمان به مظهر جان و جانان و شعرش الفتی دیرینه و عشقی سرشار دارد و این دو گوینده در بسا از غزلهای شاعر به گونه یی حضور دارند، نه تنها افکار و اندیشه های این دو شاعر جوهر عاطفی کلام او را میسازند، بل او چنین استقبال و نظیرگویی بیدل و مظهر میپردازد و در چندین غزل خویش از آندو با نیکویی یاد میکند و سخن خویش را ماحصل متفن آندو میداند.

 

شمس از گرمی صحبت به کلام مظهر

                                      آتش افتاد به جان شعلهء ادراک  مرا

 

چون خامه ز جای بروم صفت بیدل

                                     از پرده یکسانی چقدر ریخت فغانها  ( 2 )

 

کلیم الله ناظر نواسۀ  استاد محمد انور بسمل که دیوان اشعار بسمل را درسال 1390 هجری خورشیدی با اصلاحات تجدید چاپ نموده در قسمت سبک شعری استاد محمد انوربسمل می گوید :

سبک و روش ادبی و شعری بسمل به شیوۀ مکتب هندی بوده ، صاحب طریقه وطرز خاص و به خصوص خودش می باشد  نزد ادب دوستان خاصتاً درحلقۀ تصوف وعرفان صاحب مقام ارجمند وعالی بود .و درجای دیگر می نویسد که :  پروفیسور نسیم  نکهت در تصنیف دوره های ادبی  می نویسد که مکتب هندی را حضرت بیدل به اوج رسانید و استاد بسمل  و مشرقی فرد شاخص این مکتب اند . ( 3 )

 استاد لطیف ناظمی  درباره سبک وشیوه اشعار استاد محمد ابراهیم صفا می نویسد |

 صفا ،  در غزل  پیرو شیوۀ هندی است  والگوی او در سخنوری  مانند بسا از شاعران سال های بیست و سی سدۀ حاضر ، میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی است ، از این رو بدین باور است که هرچه دارد از بیدل  است :

  من که و اظهار مطلب در غزل کردن صفا    

    همت بیدل مرا منظور این اکرام کرد

به استقبال بسیاری از غزل های بیدل می رود حتی غزل های  مظهر و واقف را تتبع می کند و هرچند که از این نظیره گویی ها پیروز بر می یاید امافضای غزل ها همان فضای شعر سدۀ دوازدهم هجری است . ( 4 )

 درکتاب  ادبیات فارسی دری درسده بیستم ،  ناشر کتاب درباره سبک شعری صفامی نویسد :

با وصف  پیروی از بیدل ، سخن صفا بدان حد ابهام نمی رسد که فهم آن دشوار شود . وی  از روش بیدل  بعضی ترکیب سازها وطرح عبارات های نورا آموخته است  که شعرش را دل پذیرمی کند.

به گونه نمونه :

 هرپارۀ او دفتر کیفیت  داغ است         

                                 یک چند ورق نیست کتاب است دل ما

 استاد محمد انور بسمل و استاد محمد ابراهیم صفا از جمله فرزانه شاعران ، نویسنده گان وسخن پردازان کشور عزیزما افغانستان بودند که ازادانه  زیستند و آثار ارزشناک از خود به جا گذاشتند  از تقدیر الهی  این دو برادر در روز سوم جدی  هم  داعی اجل را لبیک گفتند.  استاد محمد انور بسمل  درسوم جدی سال 1340 خورشیدی و استاد محمد ابراهیم صفا در روز سوم جدی 1359 خورشیدی.  خداوند متعال هردو را غریق رحمت خود بگرداند. به این مناسبت در اخیر دو غزل از این دو شاعر انتخاب گردید، که به یک وزن و قافیه می باشد .

 موج خجلت عنوانی غزلی از استاد محمد انور بسمل می باشد

 گه از چین جبین موج خجالت بر گهر پیچی

گهی از تاب عارض لاله را آتش  به بر پیچی

به مخموران ز نرگس نشۀ پیمانه ها بخشی

زسنبل رشتۀ بر پای گرفتاران دگر پیچی

ززلف آشوب محشر آوری بر سرجهانی را

زخط صد فتنۀ خوابیده بر دور قمر پیچی

بگلشن گر نمایی چون سحر اظهار لبخندی

ز دندان شبنم شاداب  در گلبرگ تر پیچی

برای زهد وتقوای چند زاهد هرزه گردی ها

 کنون آن به چو رندان پای در دامان تر پیچی

بنه ازسر هوای لاله و گل  ای ز دل غافل

چمن چون غنچه داری در گره برخود اگر پیچی

ز سودای رخ و زلف بتان بگذر کنون " بسمل "

چرا چون مار دربستر به خود شب  تا سحر پیچی

واین هم غزلی از استاد محمد ابراهیم صفا تحت عنوان "  زبان تند " که به عین وزن وقافیه سروده شده است .

 چو گل شو خود نما تا درکف هربرگ زر پیچی

چو شبنم میرو از خود تا به انفاس سحر پیچی

تراهم گرسودای  دل از داغی بود روشن

 به رنگ لاله آخر خلعت رنگین به ببر پیچی

توان برق تپش زادی که باید برفلک  تازی

 توان سیلاب بی طاقت کهبرکوه و کمر پیچی

 زپیچ وتاب اگر جون موج خود نام و نشان یابی

چرا چون رشته برخود درتمنای گهر پیچی

به بال آرزوی ذره یک پروا ز می باید

که جسم خاکزاد خویش را در تاب خور پیچی

اثر پربی دوام افتاده حرف محض را تا کی

چو صوت منعکس بی صرفه دراین دشت و در پیچی

به بزم سرخوشان پاکوب گشتی شب اگر زاهد

ندانستی که دامن نیز باید بر کمر پیچی

 صفا آخر زبان تند برجان ها خطر دارد

چرا چون شمع این دستار آتش را به سر پیچی.

رویکرد ها

1 )  وبسایت رنگین

2) دانشنامه آریانا

3) مجموعه اشعار بسمل  به نکارش وتدوین کلیم الله ناظر  سال 1390 خورشیدی کابل

4) تقریظ  استاد لطیف ناظمی  درمجموعه شعری  " لالۀ ازاد " اثر استاد محمد ابراهیم صفا

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت