خالق بقايی

بدخشان دردمند!

درغمهايت شريکيم

وطنم ، سرزمينم ، آشيانم              ديار نيکويان افغانستانم

 

حب وطن

 

پامـــــــير به گيسوی سپيد تو قسم

آمو به خروش بی سکوت تو قسم

بی ياد شما سحر نکردم يک شب

"ارگـــو" به جنازهً شهيد تو قسم

 

ارگو : ميخواستم غمنامهً برايت انشاد کنم ولی پهنا و ژرفای مصيبت وارده به حدی عميق و دردناک است که همه توانايی جسمی و فکری مرا سلب کرده و ناچار به ديوان شهيد قهار عاصی پناه بردم و شعری را تحت عنوان " گريستيم"  انتخاب کردم که اينک به فرزانت پيکش ميکنم :

شب را گريستيم و سحـــر را گريستيم

ما گام گام راه سفــــــــــر را گريستيم

وقتـــــــی که می زندند سفيدار باغ را

ما يک به يک صدای تبر را گريستيم

دست و دهــــــان بسته به فرياد آمديم

يعنی تمام خون جــــــگر را گريستيم

در سرزمين حادثه و دارو بست شعر

روز شب ســــــــياه هنر را گريستيم

بر آستان آتش خــــــــــــاکستر مراد

 آدينه دار و آينه گر را گــــــريستيم

باری زمرگ و مير ، چو فارغ شديم ما

ده و ديار خاک به سر را گريســــــتيم

در فرجام به ارواح همه شهدای ولايت بدخشان ، ولايت های سرپل ، فارياب ، پنجشير ، جوزجان ، بلخ ، هرات ، بادغيس ،  بغلان وساير نقاط وطن عزيز که در سيلاب های اخير جان باخته اند ويا آسيب ديده اند درود بی پايآن نثار ميکنم و به بازماندکان شان صبر و اجر جميل تمنا دارم.

 

 

 


بالا
 
بازگشت