مسعود حداد

 

 

ستایش بهار

 

بهاری را ستایم من

که ازمرگ درامان باشد

نریزد خون درایامش

حریم روح وجان باشد

مسلمان را کند تکفیر

به کافر دین بار آرد

به مسجد می خورد مردم

به میخانه انار آرد

بهاری را ستایم من

که با طوفان درآویزد

به حلقومِ گل وبلبل

زشبنم شرب ومی، ریزد

زپروانه چنان ترسد

زغن ازباغ برخیزد

بهاری را ستایم من

که آسمانش صفا باشد

سکوت جهل برچیند

فضایش پر صدا باشد

قناری های باغ او

همیشه در هوا باشد

بهاری را ستایم من

که تخم صلح بکارد او

تهی دستان در آغوشش

به جنگ نفرین دارد او

بهار من چنین باشد

بهار من چنان باشد

ولی آن طفلک مظلوم

درآن صاحب نان باشد

مسعود حداد

14 مارچ 2015

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

غزال

وزیدی گر صبا سویش، بگو ازمن غزالم را

بآن آهوی خوش رفتار، بآن صاحب جمالم را

چرا دیریست نمی گیرد،خبرازوضع حال من

غمینم ساخت فراق او ،گرفت ازمن مجالم را

به گلباغ خیالاتم ،همیشه می خرامد او

مگر چون من نمی گیرد،به آغوشش خیالم را

بنازم غمزۀ نازش ،تباهم میکند هر آن

چه خوش آسان همی گیرد به دوش خود وبالم را

چو سایه درپیش هردم به دنبال دل خویشم

زاسغتنا نمی پرسد دلیل پرس وپالم را

کجایی ای رفیق ای دوست ای دردآشنای من!

به پهلوی شما یابم زکف رفته جلالم را

به رسم دلبری دلبر، یقینا می دهد حداد!

خموشی های چشمانش، جوا ب هرسوالم را

مسعود حداد

7 مارچ 2015

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++

 

اشرفا

اشرفا از من نصیحت ،چون سلف رفتار نکن

آنچه کرزی کرد ورفت و تواورا تکرار نکن

طالبانِ جاهل هستند  ،د شمن جانی خلق

بهر سهمش در حکومت، بیشتراصرارنکن

گه مخالف گفت کرزی ،گه برادرخواند او

از تروریست بودن شان ،تو مگرانکارنکن

کاری کن تا ملت ما ، باز یابد خواب خوش

در سیاست ،خلق مارا ، راهی بازار نکن

مثل آن مردِ حقیر وخود پسند وجاه طلب

دیگران را مزد بگیر وخویش را بادار نکن

تیز کن شمشیرعدالت، از غلافش بر بِکَش

ریشۀ ظلم را بِکَن ، و مظلوم را آزار نکن

ترک تره خیل نما و از استخاره دور شَو

اژدهای جهل را ،از قبرشان بیدار نکن

هم به نعل وهم به میخ کوبیده ئی،اینچنین

ملت هردم شهیدرا ،از خودت بیزار نکن

مسعود حداد

21فبروری 2015

 

 

+++++++++++++++++++

 

به ما چه

از زبان تیم کرزی

جهالت در وطن باشد ،بما چه

حاکمان قبر کن باشد ،بما چه

اگرآن باغ که جای ما دراونیست

پر از زاغ وزغن باشد ،بما چه

گذشت دَور میوه چیدن هایمان

کنون آنجا لجن باشد ،بما چه

درآن دیگی که آشش را نخوریم

همیشه چیز.. وگن باشد بما چه

چه فریاد یتیم در کوچه هایش

ویا رقص و اتن باشد ،بما چه

خراب آباد ،ویرانه،  ویا او

گلستان وچمن باشد، بما چه

میان عین وغین هرشب وهرروز

یخن گیر و بزن باشد ،بما چه

زکابینه خبر نیست تابه اکنون

به اشرف سؤ ذن باشد ،بما چه

«ورور» هارا خدا حفظش نماید

مابقی بی کفن باشد ، بما چه

 مسعود حداد

3 جنوری 2015

 

 

++++++++++++++++++++++++++++

 

غلط

درطفولیت بگوشم، خوانده شد آذان،غلط

بعد درس داد با خشونت،ملای نادان،غلط

با غلط آغاز نمودیم، بی خبر ازاصل دین

امرغلط، احکام غلط ،ره غلط،ایمان غلط

گر بوداسلام چنین،کافر زما مومن تراست

داعش وطالب نماید، تفسیر یکسان غلط

گفتم از فرط غلط ها، دفترِدین، شد سیاه

فهمِ فقیهان غلط، عهد غلط ،پیمان غلط

ساقی تقسیم گربخندد ،برواعظ زاهد نما

 خطبۀ واعظ غلط و هم زهد زاهدان غلط

کوچه های شهرما است پرز«بَول الٌدِین» ها

صامعا مشنو تو آنها،هرچه گویند،آن غلط

شیخ کاذب با دروغش، اتهام زَد بر خدا

مارغلط،عقرب غلط، گرزغلط،سندان غلط

ایزد ما نیک داند، خوش وخند، آئین ماست

گریۀ آخوند غلط و اشک غلط، نیسان غلط

مسعود حداد

19دسمبر 2014

 

 

 

-----------------------------------

 

تکرار

طالب آمد، کردۀ، اَشرَار کرد

اَقتَلُو را مثل او ،تکرار کرد

گرسلف کشتار،درخلوت نمود

لیکن اودرکوچه وبازارکرد

بجای گل درچمن آتش افروخت

بَهرِخوشیی سیا ،هرکار کرد

آنقدر چسپید، بر ذاتِ کُهَن

خلق راازنام دین ،بیزارکرد

آیه خوانده درشفای هرمرض

 طبیب این وطن را، بیمار کرد

چراغ علم ودانش خاموش شد

بسی جهل و جهالت ،بسیار کرد

 فریبند تامن وتو ،بعضی هاشان

نیک تائی ،تعویض به دستار کرد

«طاقت» ما طاق گشته هموطن

«راحل»آمد با خودی دیدارکرد

ولی خوشم زجاهل ها،چرا؟ که

مرا از خواب غفلت ،بیدار کرد

مسعود حداد

17دسمبر 2014

 

 

 -----------------------------------------

 

 ربنا

می ستیزم باتو چندیست ربنا

چونکه رحم ات راگرفتی توزما

سالها است قهر تو طغیان شده

ازهجومش ملک ما ویران شده

بر گماشتی رهبران شوم را

می فریبند مردمِ مظلوم را

سربُرند وتن درند با نام تو

جاهدِ تطبیق گرِ احکام تو

میهنم غرق فساد گشته کنون

جای دانش راگرفت جهل وجنون

خدمت خلق جوک های روزگار

مُخبری بر اجنبی ها، افتخار

تابکی بر ضد ما وحدت کنند

کی بُوَد این مفسدان رحلت کنند

تابکی ،فقر وغریبی تابکی

تابکی ،مردم فریبی تابکی

تابکی ازجنگ باشد ترس وبیم

تابکی اطفال ما گردند یتیم

تا بکی شادی بُوَد بر ما حرام

کی میابد زخم خونین التیام

تابکی باد جهالت می وزد

تابکی خرشید خجالت می کشد

کی بُوَد که باز شاکر گردمت

بروجودت فخر وفاخر گردمت

کی بُوَد که اشک مادر کم کنی

سیل اشک تبدیل به شبنم کنی

کی بُوَد که خنده جای غم شود

قصه کوتاه،  جاهلان آدم شود

آنزمان سیری به خاکت می کنم

سجده بر درگاهِ پاکت میکنم

 مسعود حداد

12دسمبر 2014

 

+++++++++++++++++++++++++++++

 

شب یلدا

نمود افلاک،نصیب ما، شبِ تاریک  یلدا را

کنون جهل است وتاریکی ،نمی دانیم فردا را

همه اعمال اجدادم، به دَورِ نیک می چرخید

 هجوم آورد تازی ها، ربود ازما اهورا را

نگون ساختند مغان ما،نه دیری ماند نه میخانه

به تنگ آمد دلِ ساقی،شکست ساغر ومینارا

گهی جاهد گهی طالب،گهی بوکوگهی داعش

زدند برفرق علم آتش ،جهنم کرد دنیارا

بریدند سر بنام دین، فرستادند صلاوت ها

زپیشگویی به انجیلش، خجالت داد مسیحارا

نداریم هیچ تمنایی،به جزء نابودیِ جُهال

برفت بر باد آرزوها، زدست دادیم تمنا را

بزیرسنگ باران شد،هزاران یوسف وکنعان

به بازارکنیزان بُرد ،گذاشت حراج زلیخارا

کرم کن ای خداوندا ! بده قدرت برای ما

که تاازجان مغزخود ،بیرون رانیم هیولا را

مسعود حداد

6 دسامبر 2014

 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

یه یادغزلسرای سنت شکن قرن

سیمین بهبهانی

الا ای مادر دُر دانه رفتی

زبین ما چو یک پروانه رفتی

شکستی قفل زندان جهالت

ولی درپا هنوززولانه،رفتی

چه شوری را بپا کردی درعالم

دریغا که خودت عجزانه رفتی

بنازم غیرت ات را ای شهِ شعر

ازین غربت سرا،شاهانه رفتی

زملا تا به شیخان شررزا

شدند ازشعر تو دیوانه،رفتی

در ودیوار ظلم ویران نموده

سفر کردی زاین ویرانه رفتی

شکستیم ساغر وپیمانه را ما

زمانیکه تو از میخانه رفتی

مسعود حداد

23اگست 2014  

 

 

+++++++++++++++++++++++++++++++++

 

خطا کردی

بیاد آور شرر افگن،درین عمرت چه ها کردی

گهی خدمت به آی اس آی،گهی هم برسیا کردی

جهان تو پراز نیرنگ، خُمِ شُربت پر از گندآب

نه از وجدان شرمیدی، نه از مردم حیا کردی

به آن تخمی که کاشتی تو، زاین گندابه آب دادی  

به خود بینی، روان سوزی، اوراهم مبتلا کردی

زدی آتش به هرقومی ،بسوزاندی محبت را

 ز،ده ات تا به شهر ما، خطاکارا! خطا کردی

به مسجد سرزدی، اما ،نماز بی وضو خواندی

زمانیکه وضو داشتی، نمازت را قضا کردی

توو زاهد زیک قماش،همه زهدت ریا کاریست

من وعارف همی دانیم، که اکتِ  پارسا کردی

من اسمت را نمی گیرم،ولی خواننده می فهمد

زخوان چپ غذاخورده،به خوان راست دعاکردی

مسعود حداد

27جون 2014

 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

دعای خواب

خوشا خوابی دیارم را ببینم

 جوان گردم نگارم را ببینم

به روی ماه گون ِ بی بدیلش

شمع شب های تارم را ببینم

زنم بوسه به رخساردل افروز

نشاط ازروز گارم را ببینم

بپیچانم به گردن زلف اورا

 که تا حلقه ای دارم را ببینم

به بوستان وجودش سّیرم افتد

 مکانِ سبزه زارم را ببینم

خزان از چهرۀ زردش زدایم

به لب خندش بهارم را ببینم

چه خواب خوش باشد اندرونش

گلم را ، گل عذارم را ببینم

خدایاباد همیشه اینچنین خواب

 که تا آن دوست دارم را ببینم

مسعود حداد

22 مارچ 2014

 

 


بالا
 
بازگشت