سید موسی عثمان هستی

 

احتیاط درطنزنویسی و سخن زدن ضروری بوده و است

در طنز امروز توهین و تحقیر

سبب هجو می شود و  دلگــیر

طنز روشنست نه سیاه و قــیر

طنز نویس بـایـد داشت تدبــیر

شاعربی وزن وبی ترازو

قلم بدستان شعر و ادب که شعر و ادب را ذوق هنری و روش اجتماعی خود میدانند، در جامعه رسالت انسانی بدوش باید کشید و در برابر بیدادگری نباید سکوت کرد، این به این معنی نیست که بی گذر داخل دریا شد، با هوشیاری نابسامانی جامعه را باید موشگافی قلمی کرد، نباید دست آویزی به مخاطب داد که سبب سرکوبی شاعر و نویسنده شود، بهترین راه اصلاح جامعه نوشته های طنز که رمز و کنایه را بر شهپر بلند پرواز خود حمل میکند.

می توانند با چاشنی های طنزی حتی درچوکات چاپلوسی و تملق حرفهای خود را در قالب طنز به خاطراصلاح جامعه ارائه دهند که از طرف خائنین و زورگویان مچ دست قلم شان گرفته نشود و تا اندازۀ چاپلوسان نباشد که شخصیت نویسنده و شاعر طنزنویس را زیرسوال ببرد. باید این چاپلوسی ها تاکتیکی باشد، نه از طی قلب و صادقانه.

طنزنویس کشاله نویس نباشد، کوشش کند که خلاصه نویسی کند، اگر طولانی هم باشد اشکالی ندارد و طنزنویس کوشش کند طرح نو و نقاط ضعیف افراد را مورد نظرخود برجسته بدون عقده و کینه ، زر و برق قلمی نویسنده وشاعر در طنز توجه خواننده را به خود جلب کند به قسمی که  برجسته تر و مضحک تر جلوه دهد و بنیاد نابسامانی های جامعه را نه تنها متزلزل بکلی اگر بتواند سرنگون و ریشه کن کند ولحنی کنایه ‌آمیز‌،گزنده و شکننده آشکار حتی نیمه آشکار به کار برده نشود، بخاطریکه وطیفۀ اصلی طنزنویس این است که  با مزخرفات غیرانسانی  و بی پایه دست و گریبان قلمی باشد، بهترین روش قلم طنز به شهد شوخی و طنز آغشته باشد.

کارعاقلانه درجوامعی که استبداد، ظلم ، فقراجتماعی، فسادگسترده ،تظاهر و ریاکاری مذهبی و دینی، قانون زور و جبر گلوی حقیقت و آزادی انسانرا خفه می سازد، عدل و انصاف محدود می شود، حقوق مدنی افراد جامعه سلب میگردد، مبارزه‌ ای آشکار با استبداد و حکومت جابر امکان ‌پذیر نیست ، بیان حقایق و مبارزه جز از راه غیرمستقیم و رمز و کنایه امکان ندارد، لذا برای تنویرافکار تودۀ مردم و درهم‌ شکستن ضد ارزش‌ها و مناسبات باطل‌، استفاده از طنز مؤثرترین سلاح موثر،طنز کنایه آمیز و چاپلوسانه است.

طنز در جامعۀ استبدادی محدود می ماند و در جامعۀ دموکراسی ، آزاد انکشاف میکند و شکوفایی به بار می آورد و چاق و چاق تر بدون کدام هراس و ترس میگردد و طنز انکشاف میکند و جامعه را بطرف شگوفانی و رهایی از ظلم و استبداد سوق میدهد و طنز درحقیقت یک مکتب خاص ادبی مستقل است.

 زادادبی است

طنزنویس نه باید سر مسایل شخصی افراد، شکل و صورت ظاهری اشخاص و افراد که زیبا است یا زشت و قامت کوتاه و یا دراز است، نباید تماس گرفت که نه تنها شخص مقابل توهین می شود و طنزحکم هجو را به خود می گیرد.

گرچه طنزنویسان گذشته در طنزهای خود از نام و روش حیوانات بشکل تشبیه استفاده کرده اند که من مخالف چنین تشبیهات طنزی هستم. در حقیقت این تشبیهات طنز را از چوکات اصلی اش میکشد و به هجو تبدیل میکند. وقتیکه ما در ادبیات امروزی تشبیهات زیاد و فراوان  داریم نباید از تشبیهات حیوانی در برابر مخاطب و اصلاح جامعه کار بگیریم و به کرامت انسانی از تحقیر قلمی استفاده نمائیم.

یکی از روش های طنز این است که خود را شاعر و نویسندۀ طنز نویس به نادانی و کودن نمایی یا تجاهل‌ عارفانه میزند. این روش هم در طنزنویسی قابل قبول است در صورتی که شخصیت طنزنویس زیرسوال نرود و طنزنویس  خود را خورد و خمیر در جامعه نکند.

وقتیکه طنز می گوئیم از طنزنویس این توقع را نباید داشت که از راه بزدلی به گونۀ اغراق آمیز زیرپا کردن معقولات با دروغ های شاخدار و مثال های غیر منطقی آسمان را به زمین دوخت و هدف خود را برآورده ساخت و جامعه را با این نوع طنز اصلاح کرد. این نوع روش طنزنویس قابل قبول نیست، نه تنها در اصلاح جامعه نقش خود را درست و صاف بازی نمیکند، بلکه قوانین طنزنویسی را زیر سوال میبرد، وزن گران طنز نویسی را سبک می سازد. در هر صورت تدبیر درست و توجه دقیق در طنزنویسی نه تنها به شهرت طنزنویس افزونی و محبوبیت به بارمی آورد، بلکه نوشته های طنزی او در جامعه جای پای باز میکند.

طنزنویس نباید شکاک باشد. اگر صد در صد روی موضوعی که می نویسد یقین نداشته باشد، زبان قلم طنز را نباید دراز کند که هرگاه موضوع شکل دیگر بوده و طنزنویس به عمق مسله نرسیده باشد ولو که با قوانین طنز نوشته شده باشد، این نوع نوشته های طنزی مردود است. طنزنویسی این نیست که پای اشتر طنز را با توکل بست و شب آرام خوابید، نه توکل به خدا جلو دزد را می گیرد. طنزنویس طومارنویس مانند پدربزرگ من نیست و استخارۀ حضرت صبغت الله مجددی یک طنزخوب بخاطر اصلاح جامعه شده میتواند، به خاطریکه گاو کور کنجاره خواب دیده و اگر استخارۀ حضرت صبغت الله مجددی که شب به خاطر دالر و به خاطر روح مکناتن شاد شود، کنده به زانو نشسته باشد یا نباشد، همین ادعای حضرت صبغت الله مجددی میتواند یک طنز باشد و بهترین سوژه به طنزنویس می باشد. طنزنویس اگر استخارۀ حضرت صبغت الله مجددی را در قالب طنز بیاورد بهترین سوژه طنزی است، هم جامعه را از مزخرفات و فالبینی دور می سازد و هم اشخاص و افراد جامعه میدانند که با خوردن آب زمزم پاک نمیشوند و این نوع تبلیغات جنبۀ شرعی نداشته مانند استخارۀ حضرت صبغت الله مجددی است که به دستور انگلیس صورت گرفته است.

حالا که کلمۀ زمزم را بکار بردیم یک خاطرۀ خود را بشکل طنز نیم خام  با شما شریک میکنیم چون زیادتر تحصیلات من در مسایل دینی و مذهبی بوده. در زمانیکه طالب دین بودم من منطق نزد یکی از مولوی های پروان می خواندم، استاد ما به حج رفت و در بازگشت آب زمزم باخود آورده بود، کسانیکه به دیدن مولوی صاحب آمده بودند، مولوی صاحب میگفت یک قاشق آب زمزم تمام وجود را پاک از گناه و مرض می کند. شخصی که عقیدۀ پاک داشت گفت مولوی صاحب یک قاشق آب زمزم به من بدهید که خایۀ خرمن را مرض زده با آب زمزم پاک کنم، مولوی که یقین نداشت سکوت کرد و حرف خود را گشتانده گفت حاجی صاحب من این توصیه را به آدم می کنم، نه به خر.

گفت مولوی صاحب از شرم گفته نتوانستم میخواهم خصیۀ خود را به آن شستوشو کنم.

 مولوی گفت حاجی صاحب شما یک قاشق قبل نوش جان کردید کفایت میکند.

چند روز گذشت حاجی دوباره برگشت گفت مولوی صاحب از روزیکه آب زمزم خورده ام حجم خصیه هایم دو برابر شده، یعنی پندیده، شما گفتید که آب زمزم مرض انسان را گم میکند.

 مولوی صاحب که پایش در حلقۀ مزخرفات گویی کورگره خورده بود گفت انسانیکه درست عبادت نکند از عالم انسانی به عالم شیطانی گرفتار می شود.

حاجی صاحب کوشش کن که عبادت درست بکنید در غیرآن نه تنها آب زمزم کارنمی کند ، بلکه امکان دارد هر خصیۀ تو یک چارک شود.

طنز گو ایکه در محفل نشسته بود خنده کرده گفت حاجی صاحب چند زن دارید؟

گفت چهار زن.

 گفت خدا و آب زمزم اگر چارۀ شما را نکرده پندیدن خصیۀ شما می تواند سبب خوشحالی زنان شود. حاجی به کوک خود رسید که حرفهای مولوی مانند استخارۀ حضرت صبغت الله مجدی که نبض انگلیس خوانده پا درهوا بوده گفت شنیده بودم که بزرگان گفته بودند به حرف ملا گوش کنید و کردار ملا را دنبال نکنید. گوش کردن به حرف ملا  حماقت است، دنبال کردن کردار ملا انسان  را احمق مربع می سازد.

حاجی روی خود را بطرف طنزگو کرد و با لبخند نمکین گفت تو جوقاندی لب خود، من فهمیدم گپ تو. همه خنده کردند. مولوی هم به مزخرفات گویی خود متوجه شد به خاطریکه خود را تیر بیاورد سر شور داده گفت من شنیده بودم که در آخرزمان هرکی از درون دل یکدیگرمی داند، باور نمی کردم، ولی با چشم دیدم با گوش شنیدم که کلان شدن خصیه باوجودیکه داخل تنبان است رسوایی را به بار می آورد.

حــاجی به یک چارک خایۀ خــود دیــد

حرف طنزگو به یاد او آمد و باز خندید

هــر چهـار زن  حاجی از او  پــرسـید

گفت زمــزم خـوردم خـوب شد نترکید

شاعربی وزن وبی ترازو

 

سید موسی عثمان هستی                                                                       ۳ سپتامبر۲۰۱۴ 

 


بالا
 
بازگشت