نصیرمهرین

m.nasir@web.de

استاد زهما،

               خاموش دانایِ خرد گستر

 

استاد علی محمد زهما

 صفــحه ی دهـــر بود دفتر عمــــر همه کس
این چنین گفت خـــردمنــد چو اندیشه گماشت
خرم آن کس که برین دفتر پاک از همه حرف
رقـــــم خیـــر کشید و اثـــر خیـــر گـــــذاشت

                                                     عبدالرحمان جامی

                                             

  به مناسبت 86 سالگی استاد

 علی محمد زهما

 

هنگامی که سخن از جناب استاد علی محمد زهما، درمیان می آید، ویا کتابی از تألیفات و ترجمه های ایشان را ورق گردانی می نمایم؛ بیشترین اوقات به یاد خاطره یی می روم از سالها پیش .از این رو پیش از ابراز سخنانی پیرامون آثار وزنده گی ایشان، آن یاد گرامی را در صدر این نبشته می آورم:

صبح هنگام زمستان سال 1358 خورشیدی بود.

 بیست وهفتم دلو، سالروزتولد من. گرچه روز تولدم چند جای با تاریخ های متفاوت نوشته شده است . حوالی ساعت 9 صبح ، درحال انتظار بودم که زنگ دروازه به صدا درآمد، به طرف دروازۀ حویلی رفتم، وقتی در را گشودم، نخستین جمله ام این بود که : امروز به وقت معین آمدید. یارعزیز وبزرگوار تبسم ملیحی نمود. رفتیم و دراطاق مملو از خاطره نشستیم. لحظات بعد قطی سگرت مالبوری خویش را از جمپرچرمی سیاه رنگش بیرون کرد ومانند پیشینه ها برای من نیز یک دانه را پیش نمود. سگرت ها را آتش کردیم . گفتم  من با سگرت ریچموند عادت کرده ام. وقتی  فلتر آن را مثل نادرجان در آب ترکنیم ، مزۀ سگرت کنت ومالبورو را می دهد، امروز هم از سگرت خودت می گیرم.

گفت استاد بصیر چه وقت می آید؟ گفتم قرار بود که پس از ساعت 8 صبح بیاید، ولی هنوز که نیامده است. به دور وبر اطاق نظری درد آمیز وخاطره سان انداخت.تصور کردم که چندین چهره درنظرش  مجسم شده اند. آه نمی کشید که یک باره توفان های روزگار را حکایتی باشد. در لحظات تأثر بار وهنگامی که اندوهی با سنگینی هایش بیشتر برشانه اش می نشست،ابرو ها ومژگانش روی چشمانش پائین می نشستند و دست به سگرت می برد. من که سرد و گرم روزگار نچشیده بودم و زمینۀ زود گریستن داشتم، لحظاتی خاموش ماندم  با آن هم بغض گره شده  در گلو را ، در دل گریستم، زیرا اینجا سالها اشرف جان و چندی ماما قدوس . . .  می نشستند واکنون نیستند.

هنگامی که چای را در پیاله ها می ریختم، مانند همیشه، پرسید که چــه خبرهای نو است؟ گفتم، همه جا بیشترهمان یک قصه، قصۀ عساکر شوروی، قصۀ زندانیان آزاد شده ،سراغ گیری گم شده گان وقصۀ آینده است.

 وقتی سخن از زندانیان شد، از چشمدید های یک ژورنالیست عزیز از زندان پلچرخی گفتم، که از دهلیز ها واطاق های زندان حکایت ها داشت وکسانی را هم پیش از آزادی شان دیده بود. گفتم که دوست ژورنالیست آقای علی محمد زهما را نیز دیده بود. من از طریق  صحبت های اومطلع شدم که او هم زندانی وبالاخره زنده مانده است.

وقتی سخن از جناب زهما رفت، یارعزیز گفت : در روزهای اخیر استاد را دیدم. صحتش خوب نیست، تکلیف شکر دارد. شب و روز را در آن زندان لعنتی به پایان بردن کار آسانی نبوده است. وحشت و جنایت تا چه اندازه . با آن هم روحیۀ عالی داشت. کم سخن ،صریح وقاطع .

 به هرحال برای زهما صاحب گفتم که درخارج زندان آرام نه نشسته ایم، یک اندازه صحبت های داشتیم. . .

                                                                                                         *

بهارسال 1993 بود. استاد زهما را درهامبورگ دیدم. چند ساعتی که مناسبت محفل را مجال صحبت های جدی نبود. قرارشد فردایش در منزل ما ببینیم . با موجودیت همسرشان خانم زهما، دهقان زهما که خدایش به سلامت بدارد،( کار جالبی را درحوزۀ جامعه شناسی با نقد وتردید نژاد باوری در ادبیات کشور ما آغاز نمود )؛ وموجودیت شبگیر پولادیان وخانوادۀ ما، از تاریخ و اوضاع افغانستان گفتیم وبه قصیده یی ازپولادیان گرامی گوش فرا دادیم.

 

در آن روز، ازسخنان سالیان پیش آن بزرگوار، از خاطره هایی که استاد از زندان دارند، هیچ نگفتم ونپرسیدم .اما ، چه بگویم که  من بارها به یاد صحبت 27 دلوسال 1358  بودم . به همان تصویری نگاه می کردم، که آن شهید بزرگوار از دیدار خویش با استاد زهما داده بود. کم سخن، صریح و انسانی به پخته گی رسیده. درنگاه هایش هزار سخن ودرسیمایش مجلدات تاریخ، انسان شناسی، روزگار دیده گی و گواهی پیرترقی جویی که ناظر شنیدن  وخواندن ادعا نامه ها ، وعده های مبنی برباغ وبوستان نمودن افغانستان ، اما، با پیامد خار و خنجر آوربوده است.

  در منزل ما، درخلال صحبت ها شنیدم که بر سر چاپ دیوان سنائی چه بلایی آمده بود و چگونه پس از چاپ سانسور ودرتحویلخانه ها جای داده شده بود . من از یادداشت های پیرامون کاتب فیض محمد هزارۀ بزگوار گفتم.

استاد زهما گفت: مدتها بود که آرزو  داشتم مقالتی  زیر عنوان  دپلوماسی کاتب فیض محمد  بنویسم. در ضمن از دشواری های کاتب بزرگوار حین نوشتن ومهارت اوسخن راند. از بی سرنوشتی بخشی از ترجمه های خویش نگران بود.

                                                                                        *

سال 1994 بود، هنگام خاکسپاری وفاتحۀ دکتورعین علی بنیاد دربرلین. وقتی مراسم به خاکسپاری پایان یافت و به سوی سالونی رفتیم ،که عده یی جمع می شدند، استاد زهما را دیدم. گفتم استاد چه وقت تشریف آوردید؟ گفت احوالی رسید و دست به کار شدیم ، هرچند از اطریش تا برلین ، راه دوراست، ولی رسیدیم.

باری، جویای اطلاع بیشتر پیرامون شاه علی رضا خان شدم. همان مظلومی را می گویم که پس از قتل امیر حبیب الله خان " سراج الملة والدین " به اتهام واهی اعدام شد. نتیجۀ بازنگری موضوع قتل امیر، برایم این نتیجه را نهاد، که شخص شهزاده امان الله خان به ستوه آمده از دست مزدور منشی ، ارتجاع و تعیش وخوشگذرانی پدر، تصمیم قتل امیر را به وسیلۀ شجاع الدوله خان به سامان رسانید؛ اما ، رنگی از خون علی رضا خان بیگناه ومظلوم را نیز در دست و دامن گذاشت. پیش از آن که نبشته یی را در بارۀ آن موضوع انتشار دهم، نامه یی عنوانی استاد زهما نوشتم. مطابق انتظاری را که داشتم، به زودی نامه یی دریافت نمودم که استاد افزون بر آوردن برداشت خویش وارایۀ معلومات واشاره به منابع؛ یادآوری های دانشمندانه یی را به کار برده بود، که در واقع رهنمودی بود برای تحقیق دقیقتر پیرامون موضوع .

در نامه چنین نوشته است:

2 جولای 1992

 " برادرعزیز آقای نصیرمهرین سلام .

 . . .

در بارۀ شاه علیرضا، پاسبان امیر حبیب الله، متأسفانه مأخذی در دسترس ندارم؛ بهتر است شما یک بار به کتاب " از داریوش تا امان الله " مراجعه کنید. این کتاب بزبان انگلیسی نوشته شده ومن تقربیاً 25 سال قبل آنرا مرور کرده و تمام مطالب آنرا به خاطر ندارم.  شاید هم اندر آنجا اشاراتی در بارۀ وی میسر حال گردد.

من ازلابلای رویداد های قبل وبعد ازاعدام علیرضا بدین " نتیجه " آنهم بقرینه رسیده ام که اینمرد را امان الله برای انحراف توجۀ مردم از توطئه ایکه خودش برای قتل پدر چیده بود، در مقدم " قاتل " وی شجاتع الدوله غوربندی قربانی کرده است. پیوسته با این نکته، باید خاطرنشان کنم که در این " نتیجه گیری " دست قرینه اندر میان است نه سند مؤثق ومعتبر. ما در همچوموارد نمیتوانیم از احتیاط  کار نگیریم.

پیوسته با این سخن، در هر صورت، اگر فرصت دست داد به آرشیف ایندیا افس (India Office

) مراجعه فرمایید.

           . . . "

در پرتو چراغ  آثار استاد زهما         

دراین سالها، نیاز مراجعه به آثار در دست داشتۀ  استاد زهما ،پیهم چهرۀ ایشان را در پیش چشمانم می آورند.

از جریان دنبال نمودن سیرفکری وشکل گیری وقالب بندی های عقیده یی – سیاسی چندین دهه پیش در افغانستان، می گویم:

شادروان مظلوم محی الدین انیس را با نام انیس یا جریده یی که صاحب امتیاز وناشرش بود، می شناختیم. زیرا با آن نام مشهوروشناخته شده است. اما، انیس شخصیت فکریی دارد،از نظرپنهان مانده ومهجور. بهترین وسیلۀ شناخت زوایا وآرزو های فکری ،سیاسی و روشنگرانۀ محی الدین خان، کتاب " ندای طلبۀ معارف" او است. وجود اوبرای افغانستان بسیار مبارک وگرانمایه بود. زیرا نیازهای زمان وقشردست اندر کار ادارۀ امور وبقیه رهروان را به نیکی یافته بود.اما، سوکمندانه تحمیل ساختاری که چنان سعی وکوشش را بر نمی تابید،محی الدین خان و آرزو هایش را زیر خاک نمود. و درنتیجه خمود وجمودی بر اوضاع سایۀ هیبتاک انداخت که تا امروز هم از سر افغانستان به دور نشده است.

 می دانیم که در سال های پایانی دهۀ سی خورشیدی، کتاب خوان ها وعلاقمندان مسائل سیاسی،دگر باره، ره می جویند.

بعضی ها مجاب نسخه های آماده وقالبی شدند. پنداشتند که در چند کشور دیگر دنیا گل وگلزار شده است، اینجا در افغانستان نیز باید چنان شود. این برداشت غلط وغلط آموزی از وقایع ورویدادهای دیگران  این پندار را نیز با خود داشت که آن عده تصور نمودند که گردن تسلیم به سوی مهد انقلاب های تبلیغ شده، فروببرند که کاربیشتر بر وفق مراد آید. در نتیجه قشری تبارز نمود که با نقل القول ها و شعارها وکلیشه ها اشتغال سیاسی یافتند. بیفزایم که با تمام سیاسی اندیشی قالبی واعمال وکوشش های  شباروزی، غیر روشنفکری بود.

اما، مدارکی نشان ما می دهند که برخی واقعا ً از روشنگری وایجاد تحول در شعور مردم به ویژه قشر حساس یا جوانان درس خوان، راهی را در پیش  گرفتند که ذهن آنها ظرفیت های پویایی وتحرک را فرا گیرد. تصور من این است که در پایان دهۀ سی خورشیدی جلوه های چنین مرزبندی ها روشن بوده است. یکی از مدارک گواه  در این زمینه کتاب مقالات اجتماعی وفلسفی استاد زهما است. یاد آوری های وی در زمانۀ دیگر وبا ادبیات مورد نیاز زمان و توجه یافته بر سایۀ استبداد، پیوند هایی را با ادبیات روشنگرانۀ شهید محی الدین خان ومنظوری را که درکتاب ندای طلبۀ معارف دنبال می نمود، ایجاد می کند.

استاد زهما، درسال 1339 خورشیدی،در آغاز،جملاتی را درکتاب مقالات اجتماعی وفلسفی؛ از دائرة المعارف علوم اجتماعی می آورد، که هزار بار سزاوار تحسین است .دلیل تحسین را نیز می گویم . بنگریم :

 " برای این که جامعۀ منظم وشگوفایی را سازمان بخشید، بایست زعمأ، شعرا، وهنرمندانی داشت که تامردم را از مفهوم ارزش های جدید آگاه سازند.

آن وقت علمای اقتصاد،انجنیران وتخنیکدان های را به کار جامعه گماشت که آن ارزش ها را در معیارهای معین ومشخص به کار بندند."

آوردن این سخنان آنهم به صورت برجسته وگزینش آن دریکی از نخستین صفحات کتاب، حتا اگر هیچ توضیح شخص استاد زهما را نداشته باشد؛ به این برداشت صحه می گذارد که حامل  پیامی است به دست اندر کاران امور حکومتی و قشری که خود رابرای مبارزه آماده می کنند وآنانی که باید با ذهن روشن آماده شوند.

 این روشنگری آنها را بر مبنای دید انتقادی نیز آماده می سازد. به ویژه آنجا که یک بُعد این پیام محکومیت حکومتی را با خود دارد که در خلال چند دهه از حاکمیت خویش،زعمأ، شعرا ودانایان جامعه را به بند کشید واعدام کرد. درحالی که وجود مبارک آنها برای افغانستان بسیار غنیمت بود. خواننده وآن هم در سال 1339 بلادرنگ حواسش به سوی این پیام نهفته وهنرمندانه ودر عین حال خطر پذیرانه معطوف می شود.

 

بُعد دیگر آن پیام ، توجه به ارزش های جدید است وتأکید برآگاه سازی وآگاه شدن.

ارزش های جدید، که به آن درکتاب مقالات اجتماعی وسیاسی،درسال پایانی دهۀ سی خورشیدی اشاره شده است، توجه به کرامت انسانی، به حقوق  و وجایب مردم و حکومت ها، رعایت قانون . . . نقش فرهنگ در اجتماع  وتحولات آن را در بر می گیرد. ازهمین رو همه محتوی کتاب بر محور اندیشیدن وفرا گیری آنها قرار دارد.

استاد زهما، هنگامی که سیر افکار واندیشه های متفکران را در زمینه های اجتماعی وفلسفی می آورد، عملا توضیح می دهد که از کسانی نبوده ونیست که در بند اندیشه های چند شخصیت اندیشمند ویا بت های مود روز قراربگیرد. با وسعت نظر مخاطبین خویش را به جهان تفکر رهنمون می شود نه بردن آنها در دایرۀ های تنگی که فرار از آن مهر ارتداد را بر جبین بخورد.  

از مخاطبین نبشتۀ ایشان گفتیم، ببینیم که آنها چه کسانی اند:

در اینجا به آوردن بخشی ازسخنان ایشان بسنده می نماییم که عصارۀ منظور است:

" این سلسله مقالات، به صورت عموم، برای آن تدوین گردید تا شعور محصلان  ومحصلات را در موضوع پدیده های جامعه زنده سازد ویا لااقل ایشان را متوجه روابط اجتماعی وفرهنگی نموده درعین زمان نسبت به مؤسسات اجتماعی وثقافتی فکر انتقادی را در آنها بپروراند.

چرا؟

 برای این که وجدان وافکار آدمیان ساخته وبافتۀ آن شرایط اجتماعی است که در آن زندگی می کند؛ روشن فکری هر شخص چه دانشمند عامی، چه انجنیر وهنرمند، چه دهقان وچه پیشه ور؛ از خصوصیات اجتماعی وطبقاتی به اشکال و درجات متنوع ومختلف متأثر می گردد.چون گریز ازنفوذ جامعه امکان ندارد، پس شایسته وارزنده است تا محصل نه تنها از پدیده های جامعه وفرهنگ به صورت مجزا وعلیحده آگاهی داشته باشد؛ بلکه عوامل وشرایط اجتماعی ومناسبات آن را"با زندگی روینده وجاندار" بداند وسپس در پرتو وبه دستیاری این اصل چنان قدرت وتوانایی یابد تا واقعیت ومسائل اجتماعی را از نگاه واقع بینی ارزیابی کند."

                                                                                                          10 اسد 1339 خورشیدی   

با روشنی و بی هیچ تفسیر و تعبیری، می توان به منظور جناب زهما به نیت زنده نگه داری شعور وارتقای آن پی برد. مخاطبین وی پسران ودختران استند. یادآوری چنین موضوع هرچند همواره دارندۀ اهمیت است، اما، هنگامی که سال 1339 را درنظر آوریم، به محتوی روشنگرانه وتاریخیی آن خوبتر پی می بریم. زیرا درآن وقت، اشاره به ضرورت ارتقای شعورمحصلات وتوجه آنها به مسائل جدی تر جامعه، ازهرکسی میسر نبود.

منظوراستاد زهما را در بقیه آثار وبه ویژه ترجمه های دیده شدۀ ایشان که ورق گردانی نموده ایم، می توان تشخیص داد. اگر بپذیریم که بیشترین فراورده های ایشان، ترجمه ها اند، وهرکدام دارای اهمیت ویژه اند، در مقدمه های آثار ترجمه شده، پیام های خردورزانه ی استاد، توجه به نوآوری های جهان در زمینه های مختلف، وتأکید برآنها با رها به چشم می خورد.

 درکتاب "تاریخ سیاسی واجتماعی آسیای مرکزی تا قرن دوازده تألیف پروفیسربارتولد"، درپایان مقدمه ی مترجم ، اشاره های آموزنده در مقدمه آمده اند، که با تاریخ نویسی کسالت بار وتکراری خط فاصل رسم می کند. جملات با پیام های نو، تازه وجانداربردل می نشینند. مثال هایی را که استاد از کار پژوهشی بارتولد می آورد، نه تنها برای تحقیق تاریخ افغانستان مثالی است، بلکه آزاده گی و دربند نبودن کلیشه ها را نشان می دهد. چنین استنباط می شود، که استاد زهما افتادن تعدادی ازجوانان به دام دگم ها، کلیشه ها وپذیرفته های دیگران را به درستی درک نموده ودست در نبض زمان نهاده بود.

در مقدمه ی همین کتاب وبا تأسی ازهمان تشخیص درست، به تاریخ نگاریی که زیرنام اهمیت زیربنایی درتحولات اجتماعی وتاریخی در گونه ی خشک وناقص؛ ونه با پویایی، مطرح وتحمیل می شد، اشاره می نماید. 

درمقدمۀ شانزده صفحه یی برکتاب یاد شده به این عبارات توجه نماییم :

"  . . .  بارتولد دربرابرآنانی که نظریات سبکسرانه وپا درهوای خودرا در لباس حقایق جلوه می دادند، با دلیری عالمانه ایستادگی می کرد وتظاهرات نابخردانه را بیرحمانه می کوبید. . . "(1)

 . . . آری، این بزرگمرد جهان تحقیق وتتبع به اندازه یی در پدیده های تاریخ ورویدادهای روبنایی خیره می گردد، که دیگر او را فرصت پیروی از مدرسۀ مشخص فلسفی برای پیرایه بندی های علل وحقایق تاریخی میسر نمی آید . . . ."

، درترجمۀ " تاریخ روابط سیاسی افغانستان از زمان امیرعبدالرحمن تا استقلال، تألیف دبلیو.آدمک،( میزان 1349) منظور خویش را دنبال می کند. می خوانیم :

یادداشت مترجم:

"  . . . تاریخ تومارنویسی رویداد ها وحوادث نبوده ویا اشارات محضی بجهت حرکت جامعۀ بشری نمی باشد. تاریخ با لحن دلنشین ورسا به ما می گوید که چرا جامعه به این پهلو می غلتد وبدان سمت راه می افتد وچطور آن حرکت به فعالیت انسان ها پیوند وبستگی دارد. . . "(2)

افزون برچنین خط فاصل کشیدن با تاریخ های کسالت آورکه مردمان بسیاری را ازمطالعۀ تاریخ روگردان نموده بود، استاد زهما توجه بررسی رویداد ها، علل بروزرویداد ها وجمیع عوامل مؤثررا فراز می آورد. وچنین رویکرد، گشودن صفحه ی جدیدی درمطالعات تاریخی کشوری است که حاکمان نه گذاشتند، تاریخ صحیح و درست آن نگاشته آید؛ ونه زمینۀ کوچکی را فراهم نمودند که مردم نظری برحال واحوال زنده گی خویش در جامعه نمایند.

استاد با توجه به همه عوامل پس مانی، پیهم با نگرش ترقی جویانه و توصیه هایی مبتنی برتکیه بر نیروی دانش ومعرفت، ازدستاوردهای بشریت ونیازعطف به آنها درافغانستان سخن گفته، سخنی که اعتراض برکجروی های پیشینه را نیز تبارزداده است.

شاید جای تردید درمیان نباشد، اگر بپذیریم که ترجمه ی خوبِ کتاب های جدی وپژوهشی، هزاران وملیون ها انسان را که دارندۀ زبان دیگری غیر ازمؤلف استند، کمک می نماید، گنجینۀ اطلاعات وغنای ذهن آن هارا مدد می رساند؛ استاد زهما دراین حوزۀ کار، منت بسیاری برشانه های علاقمندان چنان آثارنهاده اند. کمترکسی ازکتابخوان های جدی کشوررا سراغ توان نمود، که از فیض ترجمۀ تاریخ تمدن تألیف ویل دورانت، بهره مند نشده باشند. همچنان " تاریخ روابط سیاسی . . . "  که پیشتر از آن نام بردیم، مدارک مهم تحقیقی پیرامون مقطعی از تاریخ افغانستان را در دسترس علاقمندان نهاد.

اما، دراین حوزۀ ازفعالیت، جناب زهما را دردی نیز همراهی نموده است که شاید همه ازآن مطلع نباشند. دردی که می بیند ماحصل زحمات شباروزی  وعمری از تحقیق وترجمه های او، معلوم نیست درکجا خواهد بود.

در این مورد استاد دردنامه یی دارد که می خوانیم :


    نامۀ سرگشاده از علی محمد زهما به وزیر تحصیلات عالی افغانستان 
!
    وین، پنجم دسامبر 2009                 

محترم وزیرتحصیلات عالی!                

بااین نامۀ سرگشاده می خواهم مطلبی را با شما در میان گذارم:                  
من درسال‌های مصروفیت
اکادمیک درپوهنتون کابل آثاری را ترجمه وتألیف نموده‌ام. یک بخش عمدۀ ازاین آثار بنابرشرایط سیاسی- اجتماعی آنزمان از نشربازنگهداشته شد.  
هنگامیکه من درسال 1985میلادی مجبوربه ترک افغانستان شدم، بخش بزرگی ازاین آثاردر کتابخانۀ پوهنتون کابل موجود بود. درسال‌های جنگ داخلی دردهۀ نود میلادی، که بالاخره به ویرانی شهر کابل انجامید، کتابخانۀ پوهنتون کابل نیز به غارت رفت.               
بعد ازیازدۀ سپتامبر2001 مجالی میسرشد تا سراغ این دست نوشته‌ها را گیرم و اطلاع یافتم که اثری از این آثاردرکتابخانۀ پوهنتون وجود ندارد.  

من قسمتی زیادی ازعمرم را وقف کارعلمی نموده‌ام و اینکه این دست نوشته‌ها درکتابخانۀ پوهنتون ضایع شده برای نویسندۀ آن هول‌انگیز است. هرچند که افغانستان کنونی نیزدربحران سیاسی-اجتماعی بسرمی برد، ولی با این همه خواهش من از شما این است که هئیتی را موظف نمائید تا این دست نوشته‌ها را ردیابی نماید.

         
در زیر عناوین آثار گم شده را می آورم:  

1. تاریخ فرهنگی تعلیم و تربیه، مؤلف پروفیسورتبس، ترجمۀ علی محمد زهما                   
2. تحقیق و بررسی درتاریخ، مؤلف پروفیسورتاینبی، ترجمۀ علی محمد زهما                    
3. منطق تعلیلی، اسم مؤلف فراموشم شده، ترجمۀ علی محمد زهما              
4. منطق استقرایی، اسم مؤلف فراموشم شده، ترجمۀ علی محمد زهما          
5. یونانی ها در باکتریا و هند، مؤلف پروفیسورتارن، ترجمۀ علی محمد زهما                    
6. اساسات علم اجتماع، مؤلف علی محمد زهما               
7. آسیای مرکزی تا قرن دوازده (بخش دوم)، مؤلف پروفیسوربارتولد، ترجمۀ علی محمد زهما                     
8. ماخذ ومدارک تاریخی پیش و بعد ازدورۀ مغل، مؤلف پروفیسور بارتولد، ترجمۀ علی محمد زهما              
9. جغرافیای تاریخی آسیای مرکزی، مؤلف پروفیسور بارتولد، ترجمۀ علی محمد زهما .                                                                                                                                                                         
                                                                                   باحرمت
                                                                                  علی محمد زهما (3)

بر مبنای سخنان شفاهی استاد واصف باختری؛ " جناب استاد زهما نوشته های بسیاری به زبان انگلیسی نیز دارد."

نگارنده هنگامی که این سطرها را می نوشتم، کاملا آگاه بودم که برعلاوه ی ابرازاحترام به دانشمند خرد گستر، پیشنهادی را در پیش روی عزیزانی خواهم نهاد، که با تشریک مساعی در پی گرد آوردن آثاراستاد باشیم .

نبشته ها دربرخی مجلات،  مثلاً در مجلۀ آریانا به نشررسیده اند. ( اما درمجلۀ آریانای اوایل دهۀ هشتاد تا توفیق به روی آورد به مهاجرت، فقط نام استاد را درآن جا می بینیم. منظوری که شناخته شده است ). بخشی ازتاریخ ادبیات افغانستان که از طرف پنج شخصیت تاریخ وادب ( محمدعلی کهزاد، میرغلام محمدغبار، علی محمدزهما، علی احمد نعیمی، محمد ابراهیم صفا ) از قلم استاد است. مقالات اجتماعی وفلسفی و ترجمه های آثارمعتبرهمه باید جمع وترتیب شوند. اگربرخی ازشعرهای ایشان درمجموعۀ طنین به کمک یک دوست اطریشی اقبال چاپ یافت، شایسته است که جدی تر وبه عنوان یک وظیفۀ سترگ وپاک به جمع آوری بقیه فراورده ها وانتشار مجدد آنها اقدام شود .

یکی از ابعاد دیگردریافت اهمیت سهم ونقش استاد زهما درآغازین دیدارهایی است که در شروع دهۀ چهل خورشیدی صورت می گرفت. برداشت نگارنده ازامتناع شادروان میرغلام محمد غبار و استاد زهما ازموافقت با کسانی که جمعیت دموکراتیک خلق را بنا نهادند؛ این است، که در قالب های " ایدئولوژیکی" که دیگران محصور ماندند، نمی گنجیدند. با آن که شادروان غباروجناب استاد زهما، با حکومت راه همکاری درپیش نگرفته، به گونۀ مستقل رویکرد ترقی خواهانه وظلم ستیزانه گرفتند، شرح حال وفراورده های قلمی ایشان مبین آن است، که آنها بسیاراندیشمندانه وبه عنوان شخصیت های دارندۀ بارتفکر به مسائل نگریسته اند. اگر می گوییم که زمانه را سند ودفتر ودیوانی است، نبشته های جناب زهما بسیار به وضاحت مرزبندی با آنها را توضیح می دهد. این راه نیز شنیده ام، که استاد زهمأ از جمله معد ود کسانی است که به برخی  از آثار دست اول مارکس وانگلس آشنایی داشته است. این اطلاعات همه حاکی از آن اند که با اطلاعات جامعتر به مسائل نگریسته است.

و همین  برداشت است که جدایی او را از تنی چند از یذیرفته گان افکار قالبی ،توجیه می کند، نه این که گویا به دلیل پذیرش بورس ورفتن به خارج با عده یی که آن جمعیت را بنا نهادند، گسسته باشد. اگرچنان می بود، پس ازبازگشت می توانست عضویت ویا راه همکاری  را با آن ها درپیش گیرد. این یادآوری را ازآن روی نیز لازم دیدیم، که غلط نویسی ها وبازتاب دادن انحرافی جریانات اوایل دهۀ چهل خورشیدی، محتمل است که پاره یی از حقایق را مغشوش ترنماید.

محتویات کتاب های استاد پیام هایی دارند، که  منشأ رفتارهمراه با گسست وی ازدید وبازدیدهای شروع دهۀ چهل خورشیدی با یک عده از سیاسی اندیشان وفعالان را دراین جهان فکری متفاوت وی می توان دریافت. بازبگویم : حتا اگر وی هیچ سخن نگوید، مدارک ومنابعی حد اقلی را هم که در مقدمه ی ترجمه های خویش، آورده است، همچنان پیش گرفتن راه مستقل، نشان می دهند که وی زیر بار رفتن به اتوریته ها، دیکته ها وپذیرش بی چون چرای ادعا های دیگران نرفته است.

مگرنه این است که گزینش همان عـــدم همراهی واتخاذ راه متفاوت، راه تحقیق، روشنگری، خرد باوری بود، که سزای رنج محبس پلچرخی وآزار" قصاب خلق " را دید!

فشرده ی آن آزاری را که استاد زهما دید، ازقلم جناب داکتر محمد اکرم عثمان می آوریم :

" بعد از کودتای ٢۶ سرطان ۱۳۵٢ محمد داوود، به دستور مقامات بالا ازتدريس درفاکولته محروم شد و پس از کودتای ٧ ثور۱۳۵٧ به امرنورمحمد تره‌ کی قلعه بند زندان‌های مخوف صدارت و "پل چرخی" شد و جلادهايی چون اسدالله سروری آن دانشی مرد را بارها زير رگبار مشت و لگد و فحش‌های رکيک گرفتند به حدی که سروری رئيس "اگسا"ی وقت شيشه‌های عينکهای ذره‌بينی استاد را بررخسارش ريز ريزکرد وخون از صورتش جاری نمود. همان دژخيم، استاد را بنام قوم و قبيله‌اش تحقير و توهين نمود، به اين اميد که زهمای آهنين پنجه و آتشين نفس را ازجوهرش خالی کنند؛ اما ققنوس دانشگاه کابل بارديگراز درون خاکستر يک دوران خونبار و سفله‌پرورسربلند کرد و به اوجها پيوست."(4)

استاد زهما، حدود 28 سال اخیرعمر پراطلاع وافتخارخویش را درکشوراطریش نیز با دست وگریبان بودن با ناراحتی های صحی و مخصوصاً تکلیف شکر گذشتانده است. با آن هم می بینیم که درچه سطح  ومیزانی، برای آشنایی نسل جوان دریچه های خرد گرایی، مقاومت وپناه بردن دانشمندانه به خلوت ِخروشان را گشوده است. او ازقیل وقالی که برخی با آن آغشته شده اند،همواره تبرا جسته است. استاد وهمسرعزیزشان که چندین سال است رنج و درد جانکاهی را تحمل می کنـد، به رغم مواجه بودن به مسافرت ها، ناسازگاری ها و بی رحمی های روزگار؛ فرزندان فرهیخته یی را نیز تقدیم جامعه نموده اند. 

نگارنده با انتشاراندک برگهایی که از نظر گذشت، فقط به یادآوری های مقدماتی دست یازیده ام. برخی از گفتنی ها در نبشتۀ دیگری انتشار می یابند که یافته یی است ازانگیزه های مشترک " ندای طلبۀ معارف" شادروان محی الدین انیس و" مقالات اجتماعی وفلسفی "(5) استاد زهمأ.همچنان امیدوارهستم تجلیل ازاستاد نیزدرآینده ی نزدیک عملی شود. 

 

                                      ......................................

 

 رویکردها

1-      پروفیسربارتولد. تاریخ سیاسی واجتماعی آسیای مرکزی تا قرن دوازده. ترجمۀ علی محمد زهمأ. مقدمۀ مترجم ص a. مطبعۀ پوهنی 1344 .کابل

2-      " تاریخ روابط سیاسی افغانستان اززمان امیرعبدالرحمن تا استقلال، تألیف دبلیو.آدمک، ترجمۀ علی محمد زهمأ(میزان 1349) .کابل . مؤسسه ی نشراتی افغان کتاب .

3-      تارنمای فردا

4-      داکتر محمد اکرم عثمان .  "طنين" يک صدای رسا و آهنگين برگزيدهٔ اشعار استاد علی محمد زهما. تارنمای فردا.

5-      علی محمد زهمأ، مقالات اجتماعی وفلسفی. دانشگاه کابل. سال 1339خورشیدی

 

 

 


بالا
 
بازگشت