کلیم الله ناظــر  

 

 

نظری بر

 "مکتب هندی و محمد انور بسمل"

                             نوشتۀ محترم پرتو نادری        

 

در بخش کی، کیست ـ شخصیت های ملی، ادبی و تاریخی سایت "خاوران" و متعاقبأ در سایت وزین "رنگین "، سایت "فردا" و نیز در دیگر سایت ها از جمله نوای آزادی"جاویدان"، زیرعنوان "مکتب هندی و محمد انور بسمل" نوشتار محترم پرتو نادری را دیدم، که زیاد جالب و از هر نگاه پر ارزش و در خور اهمیت و دقت است. جناب پرتو نادری که ضرورت به تعریف ندارد، مضامین شان در عرصه های ادبی، اجتماعی، سیاسی و نیز درهر باب، موضوع و جریانی که گذشته، موجود و یا تازه در حال بروز است، هرکدام را با صراحت تام به بررسی و نقد درآورده و بیانات مبسوطی در زمینه با تمام روشنی ها و درایت کامل ابراز میدارند که با مبالغه جایزی میشود گفت، نبشته ها و ارزیابی های شان همانند برآوردن و فرو بردن نفس که در بدن بخاطر امرار حیات لازمی است، برای بدست آوری معلومات و دانستنی های همگان حتمی و ضروری میباشد چنانچه نوشته های مذکور در هر نشریه، به قدر متعدد مؤید این گفته است.

خوب، اگر از کلیات برآمده و به جان مطلب برگردیم، اینکه محترم پرتو نادری می نگارد: تا هنوز شعر معاصر افغانستان آن گونه که بایسته است مورد نقد و داوری های منصفانه قرار نگرفته است تا بتوان بر بنیاد چنان داوری های مسایل تازه یی را مطرح کرد. درین مورد، نظر محترم پرتو نادری بصورت عام آن کاملأ بجاه و حق به جانب است. محترم پرتو نادری، در خصوص مشکل شعر بسمل به فقرات ششگانه، از پی نبردن به دیدگاه های فردی و وضعیت سیاسی ـ اجتماعی او، و اینکه غزلهای بسمل دیدگاه عاشقانه و عاطفی دارد که در مواردی با جنبه های تصوف و عرفان درمی آمیزد سخن رانده و اضافه میکند که با وجودیکه مرد بزرگ سیاسی و نستوهی بود ولی دیدگاه های سیاسی و اجتماعی در سروده هایش بازتابی ندارد. خواننده در پشت شبکه شعر او با یک شخصیت مبارز و آزادیخواه رو برو نمیشود. بسمل بیشتر به بیان اندیشه ها و عواطف عام انسانی پرداخته است تا مسایل و موضوعات مشخص روزگار خودش. و نیز افزوده که بسمل سالیان درازی در زندان سیاسی کشور به سر برده است. با این حال در شعرهای این گزینه، وضعیت زندان آن دوران بازتابی ندارد، در حالیکه شاید بخشی از این شعر ها سروده های زندان او باشد... وعلاوه بر تذکرات فوق، چنین حاصل میشود که محترم پرتو نادری صرف رساله "گزیده غزلهای بسمل" را بدست دارد، آنهم دارای 108 غزل است و حدس میزنند که اضافه بر آن نیز باشد...

در برخی از موارد حق را به طرف ایشان میدانم اما در زمینه، لازم است توضیح شود که امکانات طبع و نشر مجموعه اشعار شاعر مورد نظر و شرح حال همه جانبه آن، بنا بر ملحوظات سیاسی و جبهه گیری مخالفین، معاندین و ارباب قدرت سیاسی که باعث پرده براندازی از نقاب، هویت و چهره اصلی آنها در عرصه اجرای سیاست سیاه میشده، غیرممکن و نا میسر بود. ندرتأ و نهایت مشکل، باصطلاح چشم سانسور سیاسی وقت را غلط داده و یگان پارچه شعر "بسمل" را که بصورت واضح علیه مذاق روش سیاسی دولت نباشد، در ستون های غیر چشمگیر جراید به نشر می سپردند که اینهمه را بهمت و شطارت مرحوم محمد بشیر رفیق شخصیت برجسته سیاسی و مبصر واقعأ لائق مطبوعات و به سلسله از محترم حیدر اخترمیتوان دانست. بناأ میشود پذیرفت که اینهمه معضل میتواند یکی از عوامل مشکل عدم شناخت درست شاعر چه در زمینه سیاسی ـ اجتماعی و یا خود شرح حالات فلسفی و عقیدوی وی باشد چه رسد باینکه در مورد، نقد و ارزیابی و یا شور و مباحثه صورت گیرد. ایجاب میکند با مسرت ابراز دارم که درین اواخر برخی از نویسندگان، شعرا، تذکره نویسان، محققین و قلم بدستانی نامدار بیرون مرزی چون اکرم عثمان، واصف باختری، لطیف ناظمی، نصیرمهرین، احسان لمر، خالد صدیق و سائر محترمانیکه اسم شان بیادم نمانده از ایشان طلب معذرت میدارم، درباره بسمل و اشعارش تا اندازۀ یادآوری های کرده اند تا از خاطره نسلهای موجود نرفته باشد اما ظهور (بسمل) های تازه در عرصه های مختلف کارگری، نویسندگی، شعر و شاعری و حتی مطربی، مانند محمد انور بسمل کارگر جنگلک وقت کابل، بسم الله بسمل، بهرام بسمل شاعر وردوج بدخشان، محمد امین بسمل ویرجینیائی که با برادر بزرگم، سابق باشندۀ آنجا کدام نسبتی ندارد و درین تازگی ها حسن بسمل خواننده که هیچ ارتباط عصبی و نسبی با بسمل مورد بحث ندارند و یا هم شاید باشد "بسمل" هایک دیگری که تا هنوز مطرح نشده اند، میتوان گفت قاری محمد انور (بسمل) شاعر را که از 1263 تا 1340 ش. که بحیث یکی از علم بدوشان نهضت مشروطیت، منصوب به مشاغل مختلف رسمی و دولتی و در عین حال شاعر چیره دستی که به پیروی مکتب هندی و در تصوف صاحب غزلهای عرفانی بوده، به گوشۀ عزلت کشانده و در باره وی سعی بعمل آمده که حرفی بمیان نیاید، چه رسد به آنکه آثارش مورد نقد و ارزیابی واقع گردد.چنانی که در بالا هم گفته آمد، یکی از عوامل آن نیز تضاد سیاسی آشکار و زیر پرده چون حبس اخیر سیاسی بسمل و مانع شدن رسانه ها از تبصره و ارزیابی درباره وی بوده تا از شناخت بیشتر و سالم بدور بماند و یا اینکه خلاف تصور، درباره هویت "بسمل" که افغان چترالی الاصل است نه کابلی، تغییراتی را باعث گردیده، چنانچه در سایت "بانک اطلاعات رجال" که میخواهد زیر عنوان (محمد انور بسمل کابلی) سوانح ویرا بعد تر تحریر بدارند و فعلأ صفحه سپید است. از سایت مذکور جدأ خواهانم که سوانح مکمل و مفصل "بسمل" را اگر خواسته باشد درج بانک خود کند باید با ملاحظۀ دیوان یا "مجموعه اشعار بسمل" انشاء بدارد نه اینکه نادرست، غلط و یا به گفتۀ این و آن. در خصوص اینکه در غزل های بسمل کمتر میتوان به دیدگاه های فردی و وضعیت سیاسی ـ اجتماعی و مشخصأ روزگار او پی برد و دیگر حالات... لازم می افتد علاوه  بدارم که بنده خود را در ابراز و ارائه نظر به شرح مفکوره و طرز دید بسمل، صاحب نمیدانم ولی از ظاهر امر باین مفکوره میتوان رسید و گفت که بسمل با داشتن عقیده و کارکرد های رسمی و سیاسی خود که با سیاست زمامداران دولتی وقت خود توافق نداشته، همیش قبل و بعد از حبس آخری سیاسی که سبب سه بار حبس دو، دو سال و بار سوم اضافه از چهارده سال زندان سیاسی ارگ شاهی برایش گردید، در هیچکدام مشغولیت رسمی اضافه از یک یا یک و نیم سال استقرار نداشته، همینکه به مفکوره و مذاق سیاسی اش مطابقت نمی کرد وظیفه و مقام رسمی را به هر درجه ایکه می بود بلا درنگ ترک میداد. بسمل هنگام حبس سیاسی بار دوم بر روح پر فتوح حضرت بهاءالدین چشتی کمر ارادت بسته، با رهائی از حبس در صدد جستجوی صاحبِ طریقتی شد که در قید حیات باشد، همانا سلوک و شیوه عرفانی و روحانی بسمل با حاجی صاحب درویش گره خورده و از فیض طریقه شیخ عبدالقادر گیلانی بهره برده، راهی متابعت و سیرعالم روحانیت شد که پیروی و پیشبرد آن سلک، ایجاب ارائه و تبارز دیدگاه های فردی و وضعیت سیاسی و اجتماعی روزگار شخصی اشرا در اشعار وی بشکل واضح وعریان نمی نمود. حبس سیاسی اخیر چهارده ساله بسمل غیر از بُعد سیاسی و روابط اجتماعی و مفکوره شخصی، شامل بُعد دیگری هم خواهد بود که در بالا تذکار یافت و آن اینکه که حاجی صاحب درویش روانه زیارات هند بود و بسمل هم مصمم بود تا در معیت و همراهی شان باشد. حاجی صاحب نمی پذیرفت و ابراز داشت که فردا عروسی شهزاده تان (محمد ظاهرشاه) است آنجا بروید. بسمل با تضرع، ابرام و درعین حال با اصرار تمام اظهار داشت که جز شما شهزاده دیگری ندارم و خواهشمندم مرا با خود بدارید و همانا بعد از موافقه حاجی صاحب درویش، بدون اطلاع قبلی و کسب اجازه رسمی، مشغولیت دارالتحریر شاهی اعلیحضرت محمد نادرشاه را ترک داده، روانه مزارات هند شدند. در بازگشت مستقیمأ به زندان ارگ افتاده و اضافه از 14 سال را در ارگ شاهی بحیث یک مهمان دائمی و یا برنگ اصلی آن یک محبوس بدون سرنوشت و با فرجام مهمل از 1310 تا 1325ش. در بند ماند. روی این ملحوظ که برای سیر، پیشروی و آموزش در عالم روحانیت و عرفان، کنج زندان و مشقات آن محل مناسبی در تکمیل طریقت روحانی اش بوده، شکوۀ آن محل را در حق خود مجاز و قابل ابراز ندیده باشد. واقعه زندانی شدن استاد محمد انور (بسمل) که حبس محمد ابراهیم (صفا)، محمد اسمعیل (سودا) برادران و محمد طاهر بسمل فرزندش را بالنوبه در پی داشت و به امتداد آن بعد از قتل اعلیحضرت محمد نادرشاه (عقرب 1311ش.)، درست چهار روز بعد آن حادثه، به زندان سیاسی افتادن سائر اعضای فامیل ناظر محمد صفرخان اضافه تر از سیزده سال را در ارگ و محبس عمومی دهمزنگ، باستثنای بسمل که در زندان ارگ ماند، باعث گردید. جریان تفصیلی موضوع در "مجموعه اشعار بسمل" تذکار یافته است. ناگفته نباید گذشت که رسالۀ کوچک "منتخب اشعار استاد محمد انور بسمل" در 1346 شمسی به همت پدرم مرحوم محمد اسلم بسملزاده فرزند ارشد بسمل، در اسد 1346 ش. بدون حتی مختصر ذکری از شرح حال شاعر انتشار یافت. بعدأ معلم صاحب گل آغا بیرنگ "دیوان اشعار منحصر به فرد فقیر حضرت بسمل" را در پشاور انتشار داد. ده سال بعد از انتشار "گزیده غزلهای بسمل" منتشرۀ انجمن نویسندگان افغانستان، " دیوان اشعار حضرت بسمل" را استاد بیرنگ بار ثانی در پشاور (1377ش.) به چاپ رسانید. اینک درین اواخر "مجموعه اشعار بسمل" بخدمتگذاری خودم، همت و همکاری برادر و دوست ایام مکتبم، محمد یعقوب که از فرانسه روانه کابل بود، در مطبعه بهیر کابل بسال 1390 ش. بزیور طبع آراسته شد. این مجموعه شعری شامل 279 پارچه شعر، مخمس، مرثیه و قصاید بوده که اشعار مندرج آن از دیوان های قلمی اول و دومی نزد فامیل، اشعار جمع آوری شده از جراید، نشرات و نیز گرد آوری های مرحوم استاد بیرنگ از ارادت مندان خجسته بسمل صاحب میباشد که بدون هرگونه تصریف، تحریف و مداخله، بشکل اصلی و ابتدائی آن تدوین گردیده است. چون از نوشته محترم پرتو نادری معلوم شد که غیر از "گزیده غزلهای بسمل" منتشرۀ 1367 ش. بدیگر دیوانها بالاخص "مجموعه اشعار بسمل" دسترسی نداشته است تا در احساس مشکلات شعر شاعر و نقدی بر آن تحولی بروز میکرد، بناأ سعی بعمل می آید تا بوسیله یکی از وابستگان فامیلی خویش،  یک جلد "مجموعه اشعار بسمل" را و علاوتأ یک جلد دیوان اشعار روانشاد محمد اسمعیل "سودا " را بنام "بیاض سودا" که اثر شعری برادر خورد تر از "بسمل" و "صفا" میباشد، نیز برایشان تقدیم بدارم تا در نوشته های بعدی شان، اگر در زمینه لازم به نگارش بدانند ممد درستی واقع گردد. قابل یاد آوریست که "بیاض سودا" نیز به اثر مجاهدت و ادامۀ همت دوستم، محمد یعقوب همچنان در کابل از طریق مطبعه سجادی در 1391ش. اقبال چاپ یافت. با تأسف که "لاله آزاد" یا مجموعۀ شعر مرحوم ابراهیم "صفا" خارج از حیطه صلاحیت بنده است ورنه آنهم اهدا میشد که محترم پرتو نادری از جمله چهار فرزند ناظر محمد صفرخان، محمد اختر که یک شخصیت سترگ سیاسی و بدرجه یا منصب امین الاطلاعات بعد از پدر رسیده بود، از سه فرزند دیگرش که علاوه بر وارد بودن در سیاست و دنیای عرفان، در جهان شعر و ادب هم دسترسی بسزائی دارند، صاحب (مجموعه اشعار سه برادر شاعر) می گردید. درین مورد معلومات ندارم اما برخورد نکرده ام باینکه در تذکره و تاریخ سوانح شعرای افغان و منطقه، بسان (بسمل)، (صفا) و (سودا) سه برادر شاعر عرض اندام کرده باشد... این موضوع هم بذات خود جالب، در خور توجه و قابل ارزیابی خواهد بود. امید میرود، در صورت لزوم برای نوشتار های بعدی محترم پرتو نادری موضوع بدرد بخوری واقع شود .  

در خاتمه آرزو مندم که وجود سوانح و مجموعه اشعار (بسمل) و (سودا ) که حتمی برای محترم پرتو نادری میرسد، بتواند آنمحترم را از بروز سائر مشکل معلوماتی بی نیاز سازد. بهتراست با ذکر این چهار پارچه غزل "بسمل" که رنج روزگار و زندان سیاسی را مضمرأ و باشاره بیان میدارد، اما کدام روزگار و زندان؟ـ تعبیرش با شماـست، گفتنی ها و نگاه خود را پایان دهم. والسلام.

 

همرهان از پا فتادم دست امدادم دهـــــید
یعنی از دامان دشت بیخودی یـــادم دهید
مکتب روشن سوادی تیره کـــرد آئینه ام
ای صفا کیشان رهی در حیرت آبادم دهید
عجز چون نقش قدم دارد بپا تــــعمیر من
آه اگر از خاک بردارید و بر بادم دهـــید
تا بحسن بندگی شایــــد نگاهــــی وارسم
در کفم آئینه از خشت بنیادم دهـــــــــــید
خوش نگاهان کارم ازنازونیازآنسوگذشت
با تغافل میتوان اکنون اگـــــــر دادم دهید
شور زنجیر علایق ساخت زندان خانه ام
کاش یاران فـــــــرصت یک آه آزادم دهید
با گرفتاری سری دارم زاحسان دورنیست
گردرین صحراسراغ ازدام و صیادم دهید
پهلویم از لاغری با بســـتر دیگر نساخت
خوابگه در سایه شمشیر جــــــــلادم دهید
ناله (بسمل) به یاد نوگلی بی لطف نیست
میتوان حظ برد اگر گوشی به فریادم دهید

 

رفت از دلها مروت حق گذاران را چه شد
کس نپردازد بکس آئینه داران را چـــه شد
عالمی در استقامت بی خــــبر افتاده است
مست اگرمی خوردباری هوشیاران راچه شد
نقد قلب و خالص امروزاست یکسان دررواج
نیست دردستی محک صاحب عیاران را چه شد
در رۀ پست و بلندی بی عـــــــــصا افتاده ام
کس نگیرد دست من همت گماران را چه شد
سائلی را نیست غیر نقد محرومـــــــی بکف
دست جود و کیسه حاجت براران چــــــه شد

ناله بنیاد کـــــــــنم آه حزین برخیزد
چه توان از دل بیمار همین برخیزد
بهر دل گوشه چشم تو بهنگام عتاب
فتنۀ بود که ناگه ز کمین برخیزد
آهی کزحسرت آن گیسوورخسار کشیم
همچودودیست که با شعله قرین برخیزد
ما ضـــــعیفان چو فتادیم ز چشم افتادیم
دانۀ اشک چــه ممکن ز زمین برخیزد
هرکه بیند قد مــوزون ترا خواهد گفت
سرو در باغ محال است چنین برخیزد
ذره قدر ندارد بــــــــــــر ارباب سخن
از زبان حرف سبک گرچه متین برخیزد
چند دل بسته ای ایشیخ بــــه تسبیح عقیق
کاش این سنگ ترا از ره دیـــن برخیزد
یا رب از سجدۀ درگاه جلالت ( بسمل )
تا بکی نامه سیه همچو نگین بـــــرخیزد

 

بلبل به چمن نغمه سرا شد چه بجا شد
از خاطر گل عقدۀ وا شد چه بجا شد
برگشتن مژگان سوی ابروی تو دلرا
هنگام دعا قبله نما شد چه بجا شد
از رنج پرستاری بیدرد طبیبان
بیمار ترا مرگ دوا شد چه بجا شد
ای خانه برانداز خیالت بدل ما
چون جان به بدن خانه جدا شد چه بجا شد
امید که یک عمر بوصلت نظر اوست
آخر ز در یأس روا شد چه بجا شد
جان پیش تو دادیم بهنگام تبسم
حق نمک حسن ادا شده بجا شد
در بزم تو راز دلم از دیدۀ گریان
چون شمع شب انگشت نما شد چه بجا شد
صد شکر که از حسرت لعلت دم مرگم
بگداخت دل و آب بقا شد چه بجا شد
(بسمل) چو درافتاد بزندان محبت
از خانۀ زنجیر صدا شد چه بجا شد.

                      *

 

 

 


بالا
 
بازگشت