پروفیسور شرعی جوزجانی

 

 

به مناسبت 574مین سالگرد شاعر کبیر اوزبیک

 امیر علیشیر نوایی

 

 

 

    شیخ الشیوخ و قطب الاقطاب حکیم ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤید نظامی گنجوی یکی ازان ابرمردان دنیای سخن است که درمدت بیش از هشت و نیم قرن بعداز وفات وی چشم روزگار نظیرش را در شعر فارسی ندیده و هنوز هم خمسهٔ او چون اثری که گویی همین اکنون آقریده شده باشد، دست بدست میگردد و ذوق بدیع پسندی ادب دوستان را سیراب میسازد.

او شاعری است بزرگ وتوانا که در وصف طبیعت، افادهٔ حالات درونی قهرمانان و تصویر صحنه های بزم ورزم وتشریح اندیشه های عرفانی وفلسفی و توضیح آداب و خصایل عالی انسانی در میان شعرای فارسی زبان همتا ندارد. او نخستین سرایندهٔ خمسه در زبان فارسی و اساسگذار سنت خمسه سرایی در شرق است. او در قالب این پنج منظومهٔ جاودان که هریک کتابی مستقل و اثری منحصر بنوع خود است، روح بزرگ انسانی و عظمت اندیشه های بشر دوستانهٔ خویش را در قالب داستانها و لطایف ادبی زیبا و شگفت انگیز طوری تبلور داده که از حیث متانت کلام، پرداخت هنری و زیبایی تخیل خواننده را بی اختیار شیفته و گرویدهٔ خود میسازد و در اعماق روح او راه میگشاید. بنابرهمین خصوصیتهای اوست که شرق شناس معروف چکوسلواکیا پروفیسور ریپکا گفته بود: او درتمام جهان نظیر ندارد.
    
خمسهٔ این شاعر بزرگ آذربایجانی چنان روح انگیز و شور آفرین بود که بعد از پیدایش خود عقول و قلوب شاعران و نکته پردازان فارسی زبان را سخت بخود مشغول داشت و در سخن سرایی به ستارهٔ رهنما و سرمشق آنان مبدل شد. این تأسی از نظامی رنگ یک سنت ادبی و عنعنهٔ شعری را بخود گرفت. برای آفرینش خمسه تنها سرایش پنج داستان منظوم کافی نبود ، بلکه باید نام، ژانر، وزن، سوژه و تمثالهای داستانهای شاعر درعین همانندی با داستانهای نظامی میبایستی از لحاظ کیفیت و پرداخت هنری اثری تمام عیار و برخوردار از اصالت هنری از آب درمیآمد و این آزمایش بس بزرگ ودشواری بود که معیار تثبیت توانایی شاعران بحساب میآمد و هر شاعری را  یارای آن نبود تا ازین آزمون پیروز بدرآید. بنابران درمیان شاعرانی که درین عرصه قریحه آزمایی کرده اند تا قرن ۱۵ فقط شاعر بزرگ هند امیرخسرو دهلوی ازین آزمایش عظیم موفق بدرآمد.

 به قول نوایی در مجالس النفائس عده ای از معاصران وی به تقلید از خمسه آثاری ایجاد کرده اند، چنانچه مولانا اشرفی به سرودن خمسه آغاز کرد، اما نتوانست آنرا به سر برساند، علی آهی داستانی چند شبیه خمسه نوشته اما توفیق نیافته خمسهٔ خودرا تکمیل کند. مولانا فصیح رومی داستانی به شیوهٔ مخزن الاسرار نظامی پرداخته، خواجه حسن خضرشاه به جواب لیلی و مجنون داستان زید و زینب رانگاشته، مولانا عبدالله به اقتفای داستان های لیلی و مجنون و خسرو و شیرین و هفت پیکر او داستانهایی به وجود آورده و در پاسخ اسکندر نامه به نوشتن ظفرنامه پرداخته و خواجه عماد داستان لیلی و مجنون را به رشتهٔ تحریر کشیده است. همچنین هلالی چغتایی داستان لیلی و مجنون را نوشتهٔ  و به قول داکتر ذبیح الله صفا مؤلف تاریخ ادبیات در ایران، خواجو، هاتفی، قاسمی، وحشی، عرفی، مکتبی، فیضی و آذر بیکدلی هریک همه و یا بعضی از مثنوی های اورا تقلید کرده اند. به نوشته رکن الدین همایون فرخ در مقدمۀ دیوان فانی، شاه جهانگیر هاشمی که در تتهٔ هندوستان اقامت داشت و یکی از بزرگان صوفیه و مشایخ شهیر بود، 34 سال بعد از وفات نوایی اثر زیبایی به نام مظهر الآثار به اقتفای مخزن الاسرار نظامی  نوشته است. اما هیچ یک ازین شاعران مجال آنرا نیافته با ایجاد خمسه ای مکمل در ردیف نظامی گنجوی و امیر خسرو دهلوی قرر بگیرد. بقول نوایی:


کوپ کیشی کیم قیلدی تتبع هوس                                                            سرو و گل اوتروسیده کیلتوردی خس

 

(یعنی کسان زیادی که هوای تتبع بر سرشان زد، در برابر سرو وگل فقط خس و خاشاک عرضه کردند).
    
اما در قرن ۱۵ دو خمسه سرای بزرگ  ازمیان انبوه سخنوران قد افراشتند که یکی دانشمند بزرگ مولانا عبدالرحمن جامی و دیگری شاعر کبیر اوزبیک امیر نظام الدین علیشیر نوایی بنیانگذار مکتب نوین ادبی در زبان تورکی بود.


    
ایجابات قرن ۱۵ دربرابر پیشآهنگان ادبیات کلاسیک اوزبیک رسالت بزرگ و دشواری را قرار میداد که عبارت بود از ایجاد آثاری ماندگار همطراز با شاهکارهای ادبی زبان دری. زیرا نیازمندی روز افزون خوانندگان تورکی زبان، ضرورت ادامهٔ پروسهٔ رشد و تکامل درنگ ناپذیرزبان وادبیات تورکی و نیز آیندهٔ روشنی که برای آن پیش بینی می شد، تحقق این مامول را جدا خواستار بود درآن عصر فقط نوایی میتوانست درین راه دشوار به جسارت گام بگذارد.

    نوایی درسال۸۸۸ (۱۴۸۳) در صدد سرایش خمسه بزبان تورکی میبراید:

 

  خیالیمده کشورستانلیق کیریب

  ممالک ده صاحبقرانلیق کیریب

 

  بو اندیشه دین کونگلومه ایردی شین

  که بولدی کونگل مایل خمستین

 

اما پس از آشنایی دقیق با خمسه های نظامی و امیرخسرو دچار تردد میشود، زیرا در هر بیت آن ها جهانی از معانی لطیف و زیبا می بیند و تصور میکند که دستیابی به سرایش خمسه، به مثابۀ دسترسی پیداکردن به گنجینهٔ بی پایانی است که روی آن صدها اژدر حلقه زده است. اما سروش غیبی اورا به انجام این کار خجسته تشویق میکند و میگوید که اکنون در میان تورکتباران، شاعری به قدرت وتوانایی تو وجود ندارد. زیرا خداوند تمام اقالیم تورک را یک قلم بنام تورقم زده و با دادن سنان قلم و تیغ زبان ترامرزبان این خطه مقرر فرموده است.  تو بزودی درین سرزمین قهرمان و درمیان مردم صاحبقران خواهی شد.


    
که بو ملک ارا قهرمان بولغوسین                                                              اولوس ایچره صاحبقران بولغوسین   


    
درجای دیگر مرشد او جامی میگوید  که توفیق دراین اقدام بزرک نه تنها برای اتراک بلکه برای عجم و عرب نیز امری بزرگ و شگفت انگیز خواهد بود:

 

 نی اتراک کیم هم عجم هم عرب

 کورارلار بو ایشنی عجبدین عجب


    
همای بلند پرواز اندیشهٔ نوایی که در صدد تسخیر ساحات بس رفیع و در هوای پرزدن در اوجهای نا متناهی بود، عرصه ای وسیع برای پرزدن میجست.
    
نوایی باوجود آن که به مشاغل مهم دولتی و رسیده گی به امور مردم مصروف بود، موقعیتی را که در تاریخ و فرهنگ تورکی زبانان بدست آورده بخاطر می آورد و وظایف سنگینی را که زنده گی بردوش توانای او گذاشته است یاد آور میشود وبا ارادهٔ راسخ بسرودن خمسه آغاز میکند.
    
او درعین حالیکه به توانایی  واستعداد عالی نظامی گنجوی اعتراف میکند، از تجارب ارزندهٔ او سود میجوید. در بخشهای مقدماتی هر داستان خمسه  بابهای ویژه ای را به نظامی گنجوی ، امیر خسرو دهلوی و خمسه سرای معاصر خود عبدالرحمن جامی اختصاص میدهد و از آنان به تکریم یاد میکند و از معنویت شان کمک میطلبد. چنانچه در گفتار پنجم حیرت الابرار نخست به ابراز ارادت و اخلاص نسبت به نظامی گنجوی میپردازد و خمسه اورا بمثابهٔ پنج گنج  عظیمی ارزیابی میکند که خازِن خرد نمیتواند حتی با کفهٔ افلاک هم آنرا پیمایش نماید. اورا امین کان فضیلت ودر ثمین بحر بلاغت میداند.
    
نوایی میگوید تنها این تورک هندی لقب (امیرخسرودهلوی) بود که با خنجر هندی عیاردر معمورهٔ جهان رستخیز افگند و هم آنسان که نظامی با مخزن الاسرار خود زینت افزای شبستان سخن شد، او نیز با مطلع الانوار خود آنرا فروغ و روشنایی بخشید.
    
سپس نوایی به ستایش از جامی میگذرد و آنگاه میگوید: آنان خمسه های خودرا بفارسی سروده اند، اما من میخواهم آنرا به تورکی بسرایم تا همانطوری که فارسی زبانان ازخواندن آن تمتع برده اند، تورکان نیزازخواندن چنین اثری برومندی یابند:


  
فارسی ایل تاپتی چو خورسند لیق                                                                تورک داغی تاپسا برومند لیق


    
چنین است مراتب اخلاص و محبت نوایی نسبت به استاد گنجه نظامی گنجوی که ما اندکی از بیش آن را تذکر دادیم. اما نوایی با این همه ارادت و اخلاص به نظامی که بعضاٌ با نوعی تقدیس می آمیزد، هیچگاه نمیخواهد داستانهای اسلاف خودرا درین عرصه تکرار کند و یا بمثابهٔ یک دنباله رو محض از آنان تقلید نماید، بلکه میخواهد خمسه ای اصیل، مستقل و نو بیافریند واهمیت اثر خودرا در اصالت و نو بودن محتوای آن میداند و این نکته را درموارد متعدد باربار تکرار میکند.


    
نوایی درعین زمانی که ایجاد گریهای پیش کسوتان خود (نظامی و خسرو) را می ستاید، کار آنانرا واقعبینانه ارزیابی میکند و کاستی های جدی آثارشانرا درمی یابد وصمیمانه مورد انتقاد قرار میدهد. چون مقایسهٔ وسیع و همه جانبهٔ خمسهٔ نوایی با خمسهٔ نظامی در یک مقالهٔ مختصر گنجایش ندارد، بنابران ما تصمیم گرفتیم تا برخی قسمتهای داستان «فرهاد و شیرین» نوایی را با داستان «خسرو و شیرین» نظامی ازحیث طرح و محتوا با هم مختصراًمقایسه نماییم.


    
در «خسرو وشیرین» نظامی که بر اساس شمارش من ۱۴۰ گفتار را احتوا میکند، باستثنای سرآغاز که با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز می یابد، عناوین گفتارها ی دیگرکوتاه و ساده است، مانند:

-         در توحید باری عز اسمه

-         در ستایش سلطان طغانشاه گوید

-         در وصف مملکتداری مهین بانو و ولیعهدی شیرین

-         افسانه گفتن کنیزان

-         عشرت کردن خسرو وشیرین

 اما در «فرهاد و شیرین» نوایی که دارای۵۳ گفتار است باستثنای سر آغاز که با بسم الله الرحمن الرحیم شروع می شود، عناوین گفتارهای دیگر مشتمل بر جملات مسجعی است که تصویری مختصر از محتوای موضوع مورد  بحث میدهد. خسرو وشیرین چنین آغاز میشود:  


          
خداوندا در توفیق بکشای            

         نظامی را رهٔ تحقیق بنمای

      

         دلی ده کو یقینت را بشاید                                                                          بیانی کافرینت راسراید

 

         مده ناخوب را بر خاطرم راه                                                                     بدار از ناپسندم دست کوتاه                                                             


          
و فرهاد وشیرین نوایی چنین آغاز میشود:


          
بحمد ک فتح ابواب المعانی          

          نصیب ایت کونگلوما فتح اولماق آنی

            

         یوزومگا اول ایشیک قفلین پدید ایت                                                             انینگ قفلیغا کلکیم نی کلید ایت

 

         آچیب اول گنج قفلین بو کلیدیم                                                                    نصیبیم ایلا نیکیم بار امیدیم

 
    
در خسرو وشیرین نظامی، قهرمان اساسی خسرو پرویز است. در سراسر داستان، او بر محورحوادث قرار دارد و ارادهٔ او رویداد هارا سمت دهی مینماید.
    
خسرو عاشق شیدا و بیقرار شیرین است و بعدازانکه از بهرام چوبین شکست میخورد بطرف روم میگریزد و با مریم دختر پادشاه روم ازدواج میکند.
    
خسروپرویز مزاجی هوس پیشه دارد و پیوسته مصروف عیاشی و خوشگذرانی است

 چو از شغل ولایت باز پرداخت                

  دگر باره به نوش و ناز پرداخت 

 

 شکار و عیش کردی شام و شبگیر

 نبودی یک زمان بی جام و نخجیر


    
از همین رو نوایی میگوید: تمام کسانیکه ازین جام باده نوشیدند (یعنی خمسه سرودند) سراسر به ستایش خسرو پرداختند که ملک و آیینش چنین است وسپاه و تمکینش چنان. زمانی ازشبدیز عالمگرد او سخن گفتند و گاهی از گنج باد آوردهٔ اش. او که گهی در آغوش مریم آرام میگرفت و گاهی از حلوای  شکر  کام میستانید، شاهوار دلدادهٔ شیرین نیز بود. طوریکه شیرین گاهی در مقام محبوب  و گاهی درمقام پرستار او قرار میگرفت.
    
خسرو تنها به عشق و وصلت مریم قناعت ندارد، بلکه هر روز در دام عشق تازه ای میافتد. چنانچه روزی از حکما صفت خوبان را جویا می شود و ضمن استماع نظر آنان اطلاع می یابد که دختر شهرآشوبی به نام شکر در اصفهان بسر میبرد که در زیبایی طاق و شهرهٔ آفاق است. به سراغ این ماهرو به اصفهان میرود و بعد از سپری کردن چند شب با وی، سر انجام اورا به زنی میگیرد.  بی ثباتی او درعشق تا حدی است که شیرین دستخوش ناباوری میشود و دریک شب بارانی که خسرو برای دیدار شیرین آمده، دروازهٔ حریم خودرا بروی نمیگشاید و اورا جواب رد میدهد و میگوید


        
بدست آری مرا چون غافلان مست      

       چو گل بویی کنی، اندازی ازدست


        
مکن پرده دری در مهد شاهان            

        ترا آن به که گردی در صفاهان


        
تو شکر را توانی کردن این شور        

       نه با شیرین که با شکر کند زور


هوسرانی خسروپرویز در کرکتر شیرین نیز تأثیر سلبی بجا میگذارد و آتش رشک وحسد اورا شعله ور میسازد و اورا تا سرحد مسموم ساختن مریم دختر پادشاه روم میکشاند


 
چنین گویند شیرین تلخ زهری            

بخوردش داد ازان کو خورد بهری

 

چو شیرین را خبردادند زین کار

همش گل در حساب آمد همش خار

 

به نوعی شادمان شد از هلاکش

که رست از رشک بردن جان پاکش


در خسرو و شیرین نظامی فرهاد نقش اساسی ندارد. او طور ناگهانی چون عنصری فرعی وارد صحنه میشود و بعد از آن که به شیرین دل میبازد، از سوز عشق او سر به بیابان می گذارد. خسرو با او مقابل میشود و اورا به کندن کوه بی ستون فرا میخواند و سرانجام در غم شیرین زندگی را پدرود می گوید و توسط شیرین به خاک سپرده می شود و فعالیت او از حدودحوادث مربوط به شناسایی با شیرین و حفر کانال در بی ستون فراتر نمی رود.
    
ماجرای فرهاد باشیرین خیلی مختصر  و ازجملهٔ ۱۴۰ گفتار مثنوی خسرو و شیرین فقط ۱۶ عنوان را دربر میگیرد اما داستان فرهاد وشیرین نوایی هم از لحاظ طرح و هم از نقطهٔ نظر ماجرای عشقی کاملاً با داستان خسرو و شیرین متفاوت است.
    
نوایی در برابر داستان خسرو و شیرین نظامی داستان فرهاد وشیرین را با سوژه ها و پرابلمها و اندیشه های نو و با چهره ها وکرکترها ی نوین و رویدادهای دراماتیک آفرید. درنزد نوایی خسرو پرویز قهرمان مرکزی نیست، زیرا کسیکه ظاهراً درعشق بیقرار اما درحقیقت هوس پیشه، عیاش و خودبین است، شایستگی این گرا میداشت را ندارد. بنابرین نوایی فرهاد رابمثابهٔ قهرمانیکه تمام سجایای برجستهٔ انسانی را در خود نهفته دارد در محور حوادث داستان قرار میدهد و نام اثر خودرا «فرهاد وشیرین» میگذارد.
    
در داستان نوایی، فرهاد سیمای تصادفی نیست. او فرزند خاقان چین است. حیات او از همان آعاز زایش با حوادث گره میخورد و در پیوند با واقعیت های زنده گی بزرگ میشود. نوایی از لحظهٔ تولد تا پایان عمر تمام خطوط زند گی اورا بیان میکند و دو گفتار اثر خودرا دربیان چگونگی زایش، آموزش و پرورش فرهاد اختصاص میدهد.
    فرهاد ازهمان آوان کودکی نسبت به همسالان متمایز است، با شور و هیجان عجیب می آموزد، با اشتغال به تمرینات جسمانی و فنون جنگی آبدیده می شود و همزمان با کسب انواع فنون، سنگتراشی چیره دست و بی رقیب ببارمی آید. با هوش سرشار، توانمندی و استعداد خویش دیگران را حیرت زده میسازد. او انسانی فروتن است و شیفتهٔ فر و شکوه خسروی و ثروت بی پایان پدر نمیشود.

 فرهاد بعداز سفر پر حوادث به یونانستان و درهم شکستن طلسم اسکندر، در آئینه سحرآمیز، زیباروی مُلک ارمن را مشاهده کرده عاشق شیرین میشود درد عشق فرهاد را سخت رنجور می سازد و اطبا و حکما برای تداوی او سفر دریایی را تجویز میکنند. سفر دریایی عظیمی را به اشتراک شاه و ملک آرا و فرهاد تدارک می بینند، اما در اثر طوفانی سهمگین سفینه ها درهم میشکند و فرهاد برتخته پاره ای به سواحل یمن میرسد و بعداز آشنایی با شاپور به ارمنیه میرود واز مشاهدهٔ احوال دشوار مردم که مصروف احداث نهر در کوه ارمن اند، با آنان همنواشده به کوه کندن کمر میبندد و به نحو شگفت انگیزی درین کار مهارت نشان میدهد. چون مهارت بینظیر و توانایی عظیم او درین کار شهرهٔ شهر میگردد، مهین بانو و شیرین بدیدار و تماشای او میآیند، و فرهاد از دیدن شیرین مدهوش میگردد و بدین سان ماجرای عظیم و پرشور عاشقانهٔ هردوآغاز می یابد.
    
در فرهاد وشیرین نوایی، خسرو نقش فرعی دارد. عشق او نسبت به شیرین سطحی، گذرا، عاری از صمیمیت و آمیخته با هوا و هوس است و میخواهد با اعمال زور و محاصره حصار ارمن و نوشتن نامه های تهدید آمیز مهین بانو و شیرین را به اطاعت از خود وا دارد. فرهاد را با حیله و نیرنگ گرفتار میسازد و به حصار دیو دربند میکشد.
    
نوایی از جمله ۵۳ گفتار داستان فقط ۱۱ گفتار را به ماجرای خسرو پرویز بشمول شیرویه پسر او تخصیص میدهد.
    
نوایی با شیوه ای کاملا متفاوت با اخلاف خود با تصویر فرهاد بمثابهٔ قهرمان مرکزی اثر خود برای نخستین بار در ادبیات شرق موفق میشود، تمام مراحل زنده گی یک قهرمان را به شیوهٔ خاص رومانتیک،  عاشقانه  و آمیخته با حماسه های قهرمانی یکایک بازگو نماید و سیمای کامل تپیک ازیک قهرمان بیافریند.
   
بقول نوایی شناسان معروف پروفیسورحییت میتوف و صادرایرکینوف فرهاد یکی ازان سیماهای کامل ادبیات جهان است که عالیترین خصوصیات انسانی  را در خود دارد و نوایی با استفاده از منابع تاریخی و افسانه های کهن، داستان فرهاد را بیک رمان منظوم یا رمان شعری بزرگ مبدل ساخته است وبه قول حییت میتوف نوایی یک سلسله حوادث فرعی مربوط به زندگی فرهاد و اکثر فضایل متعلق به تمثال فرهاد را بر اساس فانتیزی ایجادکارانه به وجود آورده است. بدین سان قصهٔ فرهاد از دایرهٔ تنگ روایات و منظومه های کوچک فراتر رفته تا سرحد یک حماسهٔ بزرگ تکامل کرد. این قهرمان در گهوارهٔ ادبیات شرق به کمال میرسد و توسط شاعر کبیر اوزبیک بمدارج عالی بلاغت گام می نهد.
    
چون خسرو نمیتواند فرهاد را از طریق زور وادار به تسلیم سازد، به حیله و نیرنگ اورا به اسارت در می آورد. اما فرهاد در اسارت نیز روحاً زبون نمیگردد و با نیروی اراده  و خرد خسرو را مجاب و مواجه به شکست معنوی میسازد
    
مواجه شدن فرهاد با خسروپرویز و گفتگویی که میان آن دو درمیگیرد، هم درخسرو وشیرین و هم در فرهاد وشیرین، از صحنه های بسیار جالب هردو داستان است. هردو شاعر کمال وقت وقدرت شعری خودرا درین دیالوگ بکار برده و داد سخن داده اند. با این تفاوت که پاسخهای فرهاد به پرسشهای خسرو در اثر نظامی طنز آمیز، نیشدار، منطقی و دارای نوعی نرمش است، اما در فرهاد وشیرین نوایی درعین طنزآمیز، نیشدار و منطقی بودن، پرخاشگرانه و آشتی ناپذیراست. مثلاً از جمله به ابیات ذیل توجه کنید. از نظامی:


 
نخستین بار گفتش ازکجایی             

 بگفت ازدار ملک آشنایی

 

 بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند

 بگفتا دل خرند و جان فروشند

 

 بگفتا جان فروشی از ادب نیست

 بگفت از عشقبازان این عجب نیست

 

 بگفتا دل زمهرش کی کنی پاک

 بگفت آنگه که باشم خفته در خاک

 

 بگفت ازدل جداکن عشق شیرین

 بگفتا چون زیم بی جان شیرین


 
بگفت او آن من شد زومکن یاد        

 بگفت این کی کند بیچاره فرهاد


  
بگفتا رو صبوری کن درین درد        

  بگفت از جان صبوری چون توان کرد.


از نوایی:

  
  
دیدی قیدین سن ای مجنون گمراه      

   دیدی مجنون وطندین قیدا آگاه

 

  ترجمه دری(از ترجمهٔ منظوم محیی الدین امین زاده به زبان تاجیکی):

 

   بگفتا از کجایی قیس گمراه

   بگفتا از وطن مجنون کی آگاه

 

  بگفتا در جهان داری چه پیشه

  بگفت از عشق مجنونی همیشه

 

 بگفت از این نگردد کسب روزی

 بگفتا بس بود از عشق سوزی

 

 بگفتا سوزشت را ساز معلوم

 بگفتا اهل جاه از اوست محروم

 

 بگفت از کی شدی در عشق سرمست

 بگفتا جان به تن ناگشته پیوست

 

 بگفتا کن تو از این عشق انکار

 بگفتا توبه کن زینگونه گفتار

 

 بگفتا عاشقان را چیست پرزور

 بگفتا روز هجر عشق بلاشور

 

 بگفتا چیست جان عشق ورزان

 بگفتا روز وصل و لطف جانان

 

 بگفت عشق ورا قلبت مکان است

 بگفتا در دلم چون جان نهان است

 

 بگفت اورا تو هستی آرزومند

 بگفتا با خیالش نیز خورسند

 

 بگفت از نوش لعلش خلق را بهر

 بگفتا قسمت خلق است از آن زهر

 

 بگفت ار دل فدا سازد جفایش

 بگفتا میکنم جان هم فدایش

 

 بگفت از عشق نبود جز زیان بود

 بگفت این است اهل عشق را سود

 

 بگفتا ترک این عشق است منظور

 بگفت این شیوه از عاشق بود دور

 

 بگفت ازعشق بگذر کنج بدهم

 بگفتا کیمیا بر خاک ندهم

 

 مشو گفتا تو با شه شرکت اندیش

 بگفت در عشق یکسان شاه و درویش

 

 بگفت امروز ترک این هوس کن

 بگفتا ترک این سان ملتمس کن

 

 بگفتا سازمت در عشق نابود

 در عشقش می رسم گفتا به مقصود

 

 بگفتا سازمت از تن جدا سر

 بگفت از این سخن ها قتل بهتر

 

تمثالی که نوایی از شیرین می آفریند، در هاله ای از فروغ محبت، وفا و صمیمیت  قرار دارد و عاری از هرگونه خصومت، کین توزی و حس انتقام جویی است. نوایی در شرایط دشوار قرن 15 که نسبت به زنان برخورد واقعبینانه نمیشد، تمثال شیرین را به مثابهٔ زن زیبایی می آفریند که برخوردار از تمام محاسن صوری و معنوی و سجایای عالی انسانی است و در داشتن فضایل حمیده ، ذکاوت و علو همت تالی فرهاد است و سر انجام رسم وفا درعشق بجا می آورد و از اندوه مرگ فرهاد زندگی را پدرود می گوید و به او می پیوندد.

 

بدین سان می بینیم علیشیرنوایی باوجود آنکه افتخار ایجاد نخستین خمسه در زبان فارسی را از آن نظامی گنجوی شاعر بزرگ آذربایجانی میداند و اعتقاد خلل ناپذیر به معنویت و روحانیت او دارد و پیوسته از آن یاری میطلبد، هیچگاه خویشتن را مقلد یا دنباله رو محض نمیداند، بلکه به صفت نخستین سرایندهٔ خمسه در زبان تورکی همیشه روی اصالت اثرخود تأکید میورزد.

نوایی گاهی خودرا در مقام مقایسه با نظامی و امیر خسرو دهلوی قرار میدهد چناچه در گفتارششم سبعهٔ سیار با کمال تواضع چنین می گوید:

 

 « من که توان نوشیدن قطره ای را ندارم، هوای نوشیدن دریایی در سر می پرورانم، مشتی خاک در کفم نیست، اما آرزوی برپا داشتن نه گنبذ افلاک در ضمیرم وسوسه میکند. با توانی کمتر از نال خامه، اژدهاوش فکر تصاحب گنج در دلم خفته است. مرا ببین که خود را در میان این دو سخنور نامی جازده ام و می خواهم سخنان خودرا با آنان همطراز بسازم، می خواهم با طبع بی باک چنان سپاهی از خراسان گرد آورم که به نیروی ان شوری درجهان افگنم و با تسخیر روم و هند (یعنی قلمرو نظامی و خسرو) قیصر روم و رای هند را مطیع و منقاد خود گردانم.!؟

 این ها همه لاف و گزافند. هرگاه در برابر صف آرایی مهره های سفید وسیاه شطرنج خس بی مقداری عرض وجودکند، بدون تردید درین بساط پایمال سم اسب و فیل خواهد شد.

 اما این هم از امکان بعید نیست که موری ناتوان و رنج پرورد، وامانده در گرد چنان سپاهی، به همنشینی خویش با خاک سیاه معترف گردد و ازاین فروتنی به مقامی والاو اراده ای توانا دست یابد و آنگاه با شیر غران پنجه نرم کند و جانشین سلیمان گردد. عجب نیست نوایی نیز به چنین کامی دست یابد:

 

 سالغای آشوب شیر غرانغا

 نایب ایتکای اوزین سلیمانغا

 

 نوایی در جای دیگر از ادامهٔ موفقیت آمیز سرایش خمسه اظهار رضایت میکند و خامهٔ توانای خود را می ستاید و مقام آنرا به آسمانها بالا می برد و دوات خود را به کان گهر و چرخ اعظم تشبیه میکند، هر قطره آبی که درآن فرومیچکد، چون دانه های مروارید از آن بیرون می آید:

 

قلمدین چو کاغذ نگار ایلادیم

 کوپ اعجوبه لر آشکار ایلادیم

 

 گهر او قدر ساچتیم آفاق ارا

 که جوف اولدی گم بو کهن طاق ارا

 

دواتیم که آچتی دکان گر

دکان گهر یوق که کان گهر

 

 تامیزغاندا هر قر قطرهٔ سو انگا

 سو اورنیده تامغاندور اینجو انگا

 

 دوات ایرمس اول اوزگه عالم دیگیل

  نی عالم آنی چرخ اعظم دیگیل

 

  گراول چرخدین یوق نشانی انگا

 نه در یوز جهان معانی انگا


نوایی  باربار خودرابا اسلاف خمسه سرای خویش مقایسه مینماید. ازجمله در داستان فرهاد و شیرین درمقام مقایسه خود با نظامی، خسرو وجامی میبراید و میگوید


    «
اگر نظامی با تصرف بردع (شهری بود در حدود جمهوری آذربایجان . ج) و گنجه به سرزمین روم نیز قدم گذاشته، اگر خسرو با تیغ زبان سراسر هندوستان را تسخیر کرده و جامی نیز در سرزمین عجم نوبت و درملک عرب کوس شوکت به صدا درآورده است، آخر تورکتباران، اگر یک قوم است یا صد و یا هزار، از آن من اند. من بدون لشکر کشی بآسانی از ختا تا خراسان زیر فرمان خویش در آورده ام. نه تنها خراسان بلکه شیراز و تبریز را نیزنی کلکم شکرریز ساخته است، تورک وتورکمان از جان ودل گرویدهٔ سخنان من اند».

 

         کونگول بیرمیش سوزومغه تورک جان هم        

         نه یالغوز تورک، بلکیم تورکمان هم

 

       بدین سان می بینیم فرهاد و شیرین نوایی با خسرو و شیرین نظامی از نظر طرح و ترکیب و چگونگی وقوع حوادث از هم فرق دارند. فرهاد با کرکترثابت، وفاداری و فداکاری در راه عشق، روحیه و ارادۀ شکست ناپذیر خود قهرمان حقیقی   داستان نوایی است و در مرکز حوادث قرار دارد و در داستان نظامی نقش فرعی داشته،  زود از صحنۀ حوادث بیرون میرود. اما خسرو با کرکترضعیف خود رویدادها را به خواست خود می چرخاند و سر انجام با حیله و تدبیرشیرین را تصاحب میکند.

  اگرما داوری عبدالرحمان جامی را در مورد خمسۀ نوایی مداراعتبار قرار دهیم که گفته بود:

 

به ترکی زبان نقشی آمد عجب                                                                              که جادو دمان را بود مهر لب

ببخشید بر فارسی گوهران                                                                  به نظم دَری دُر نظم آوران

که گر بودی آن هم به نظم دری                                                             نماندی مجال سخن گستری

به میزان آن نظم معجز نظام                                                             نظامی که بودی و خسرو کدام

در آن صورت میتوانیم معتقد شویم که «خمسۀ» نوایی، از جمله داستان «فرهاد و شیرین» او معجز نظام است.

----------------------------------------------------

منابع:  

 

1. علیشیر نوایی، خمسه، چاپ سنگی مطبعۀ پورسوف، تاشکینت سال، 1893 .

2. علیشیر نوایی، محاکمت اللغتین، ترجمه و مقدمۀ تورخان گنجه ای به زبان فارسی، تهران،1327.    

3. علییشیر نوایی،محاکمت اللغتین، متن اوزبیکی، به اهتمام داکتر محمد یعقوب واحدی، انتشارات اکادمی علوم افغانستان، سال 1363.

4. نظامی گنجوی، خمسه، به کوشش محسن رمضانی، تهران، سال 1362.                                                   5. ن، م، ملله یف، اوزبیک ادبیاتی تاریخی، جلد اول، نشریات اوقیتوچی، تاشکینت،  

 

.6 . تاش پولاد احمیدوف، جاذبۀ کرکتر قهرمانان خمسه، مجموعۀ مقالات به زبان اوزبیکی، تاشکینت، سال 1986.

7. نوایی و مسایل تاثیر ادبی، مجموعۀ مقالات به زبان اوزبیکی، سال 1986.

8. پارسا شمسی یف، اوزبیک متن شناسلیگی گه عاید تدقیقاتلر، تاشکینت، سال 1986.

9. ن، م، ملله یف،شاعر و متفکر بزرگ، نشر «فن»، تاشکینت، سال 1986.

10. دوکتور ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، جلد دوم. تهران، 1369.

11. عزت سلطانوف، نوایی قلب دفتری، مجموعۀ آثار به زبان اوزبیکی، جلد 3، تاشکینت، 1973.

12. ع. ح. شرعی جوزجانی، تأملی بر گسترۀ آثار و افکار امیر علیشیر نوایی، مجلۀ ژوندون، شماره های 1 و 2 سال 1370.

13. امیر علیشیر نوایی، فرهاد و شیرین، مترجم به نظم محیی الدین امین زاده، برگرداننده به حروف عربی الماس بیانی، زیر چاپ.

 

 


بالا
 
بازگشت