ــــ

سیدموسی عثمان هستی

 

 

شنیدن کی بُود مانند دیدن

نهنگ دورافتــاده زآب به ساحل گفت من کیستم

سنگ ساحـل خنـدید وگفت آرام من سالها زیستم

شهپرتو گرزکارافتد، تومانی چون برسنگ سیاه

مرده را کی دید اوبر زبان گفت ،من زنده هستم

گران سنگ بی ترازو

اگرطنزگونه نوشته ام تعبیرخصومت نکنید، این عادت به مرگ من است. نوشتۀ را خواندم درسایت رزمندگان تحت عنوان ( شهید رهبر، نماد مبارزه با تسلیم طلبی ) با عکس زنده یاد رهبر تحت عنوان یک بیت شعر اقبال لاوری صوفی زنده دل و سیاست مدار آگاه که خواب الهام ازشعرسنایی ، اعطار و مولانای بلخ دیده بود.

شعر اقبال لاهوری را نویسندۀ توانای سایت وزین رزمندگان زیب اتکاء قلم خود ساخته با مروارید چینی قلم خود چنان گردن بند زیبائی بخاطر شخصت سازی سیاسی با قلم توانای خود سطرهای مروارید نشان جیل کرده که با خواندن نوشتۀ نویسنده در چشم خیالی خوانده قامت بالای در آیینه قدنمای سیاست مجسم می شود، واقعاً هنرمندان قلم مانند شبنم در خانۀ مورچۀ سیاست طوفان کرده.

من مخالف پرداز قلم در شخصیت سازی نیستم، ولی من به این عقیده هستم تا هر وقت ایکه مورد قبول هم نوا آن خود قرارمی گیرم، آنچه که هستم تصویر روشن از شخصیت خودم توسط دوستان و دشمنانم داده شود، وارونه نویسی سبب زمین لرزۀ شخصتی  می شود. اگر مانند خالد برمک برشانه های خلیفۀ عباسی  دوستانم مرا سوار کنند، نمی توانند تا زنده ام بر آن شانه بمانم، کسی پیدا می شود و می گوید:

ابـلۀ بـاشـد که خــود را گُم کــند

کــدخــدای خـــانۀ مـــردم کــند

بهتر است آنچه که در شأن من است، پرداز وارونه ندهند.

آن وقت جای خوشی است کسانیکه دوست واقعی من هستند، از شخصیت من تصویر خیالی نسازند که در حصار این بیت قرارگیرم: چــرا کاری کندعاقل / که بـار آرد پشیمـانی

سوارشدن خالد برمک برشانۀ خلیفه عباسی داستان غم انگیز وعاقبت نااندیشانۀ بود که بر نابودی خالد برمک و خانوادۀ او انجامید.

ای کاش که نویسندۀ مذکور عنوان و سرخط نوشتۀ خود را ( شهید رهبر، نماد مبارزه با تسلیم طلبی)  انتخاب نمی کرد تا سبب کنجکاوی دیگران نمی گشت و این سوال از نویسنده نمی شد که  چگونه نماد ضد تسلیم طلبی در خانۀ خود و همسایگی خود با تسلیم طلب ها یکجا زندگی می کند؟

یا نویسنده شناخت از زنده یاد رهبر نداشته و نمی دانسته وقتی که رهبر در پاکستان زندگی می کرد، چقدر تسلیم طلب، جیره خوار او بود که بعدها توسط زنده یاد رهبر به غرب ،آمریکا ،کانادا و هند فرستاده شد و آن تسلیم طلب ها درهر جای دنیا که هستند، همسنگرشیر آهنگرهستند و به نام های مستعار کمر سایت رزمندگان را بسته اند و چند نفر از این تسلیم طلبان جیره خوار زنده یاد رهبر در شهرما، در کانادا زندگی می کنند و با شیرآهنگر روابط  تنگاتنگ دارند.

این شما و این نوشتۀ نویسنده که شاید نام اصلی یا مستعار باشد. امید است که تن به واقعیت دهد و اگر معلومات ندارد، معلومات خود را تکمیل سازد. ترس من از این دارم که روزی کسی پیدا شود  و تسلیم طلب هائیکه حیثیت شهپر سیاسی به قیوم خان رهبر داشتند، اسمای شان را افشا کنند و نوشتۀ نویسنده زیر سوال برود. اگر قیوم خان رهبر در گفتار و نوشته های  خود تسلیم طلبی را رد کرده  باشد، بزرگان گفته اند که بوُد بهتر از دوصد گفتار، نیم کردار.

آن کس که مهاجرگشت، بیخانه شـد

مأیـوس نشود، از وطن  بیگانه شـد

روزی رسد باز شـود صاحب خانه

بیـند کی  در تاریـخ کـاه بیـدانه شـد

گران سنگ بی ترازو

 سهراب هوادار (ساما- ادامه دهندگان)

۲۷ جنوری ۲۰۱۴                                         

                                       شهید رهبر، نماد مبارزه با تسلیم طلبی

               ساحل افتاده گفت، گرچه بسی زیستم   –     هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم

               موج ز خود رفتۀ تند خرامید و گفت    –    هستم اگر میروم گر نروم نیستم

                                                                                      "اقبال لاهوری"

آری، شهید پروفیسور عبدالقیوم "رهبر" ساحل افتاده نبود که همچو موجود بی جانی نشسته و همه رویداد های بحرانی کشور و رنج مردمش را نادیده گرفته و بی تفاوتی گزیند، بلکه موج زخود رفتۀ تندی بود متکی بر بحر مردم که می خواست با طوفان و تندرسازمان آزادیبخش مردم افغانستان"ساما" بر ویرانه های استعمار و استبداد چیره شود و بنیاد بیداد بشکند.

او همان موجی بود که با بانیان نخستین مشی مستقل ملی و انقلابی نخواست با عبور هر کشتی بیگانه، درعین ادعای بیگانه ستیزی، همگام با مسیر حرکت کشتی در بحر با آن ملحق شود و آنرا تسریع بخشد، بلکه با باد های آذرین مردم و با شور آرشی اندیشه اش به اهتزاز آمده و خواست کشتی های بیگانه را در هم شکند و آنرا واژگون سازد. این همان روشی بود که شهید رهبر همواره به رهروانش می آموخت و بالایش تاکید می کرد؛ چون مبارزه با تسلیم طلبی و تعمیم استقلالیت در سازمان، جهت عمدۀ نیاز زمان بود.

"رهبر" بزرگ، بزرگترین، بیشترین و موثرترین مبارزه را با تسلیم طلبی در طول تاریخ جنبش انقلابی کشور کرده است، که نمایان کنندۀ شخصیت والا و ایمان راسخ آن به خط سازمان و راه مجید بود. او تمام عمر گرانمایه اش را درسازمان صرف از بین بردن اختلافات و ایجاد یکپارچه گی در سازمان برای پیشبرد جنگ بزرگ میهنی کرد؛ جنگی که سر انجام او را در شامگاه هفتم دلو ۱۳۶۸ ش در حیات آباد پشاور پاکستان قلب تپندۀ تاریخ ساخت و شهادتش را شروع تشتت و پراکنده گی در جنبش انقلابی کشور نهاد و تمام فعالین جنبش، روشنفکران انقلابی و مردم رنج کشیدۀ ما را به سوگ نشاند.

ارتجاع هار و امپریالیزم حاکم، مبارزۀ شبانه روزی و نقش کلی "رهبر" را در راه انقلاب و آزادی مردمش دیده نتوانستند و با عمال شومشان برای خاموشی آن خورشید تابندۀ علم، دانش، مبارزه، انقلاب و فداکاری؛ پا برهنه کرده و رهبر را به رگبار گلوله بستند. سوسیال امپریالیزم روس، امپریالیزم امریکا و ارتجاع شوم هر یک با استفاده از استراتیژی های خاص شان، جنبش ما را ضربه زدند و هر یک در کشتن مردم ما سهم بارزی ایفا نمودند. شهید رهبر که در بین مردم بود و از درد و رنج آنها بیشتر از همه با خبر بود، بهتر می توانست که با تحلیل درست از اوضاع، انقلاب اجتماعی را به پیش راند و با پیشبینی آینده، راه کار های بعدی را بسنجد. پیشبینی های او یک به یک به حقیقت می پیوندد و همین بینش انقلابی که شایستۀ رهبر مترقی بوده "رهبر" را در محراق ضربت پذیری امپریالیزم قرار داد.

امپریالیسم جهانی میدانست شخصی که همۀ سهولت های زنده گی آرام اروپایی را رها کرده و به خاطر مردم و رنج مردمش به یک کشور جنگ زده و عقب نگه داشته شده برگردد، چقدر میتواند برای منافع جهان گشایانۀ شان خطرناک واقع شود. همه دیدند که چطور با روی کارآمدن "رهبر" سمت تکامل جنبش و سازمان "ساما" دویدن گرفت. تنها او میتوانست با به کارگیری ظرفیت ها از عهدۀ همه مشکلات برآید، و همان بود که بعد از شهادتش ومدتی بعد درغیاب رهبران همسوی او، مشتی وابسته، تسلیم طلب و خاین به خون شهدا، خواستند سازمان را تخریب کنند، جلو مبارزۀ سامائی های راستین و وفادار را بگیرند، نظریات انحرافی را تعمیم بخشند و به چشم انقلابیون و مردم خاک بپاشند.

آری، باز هم میگوییم تنها او بود که میتوانست در آنزمان کشتی طوفان زدۀ ساما را بر بحر بیکران انقلاب رهنمون شود. او بود که با یارانش در سال ۱۳۶۲ش با دایر نمودن کنفرانس سرتاسری سازمان خط درشتی بین راست و دروغ، وابسته و مستقل و انقلابی و انحرافی کشید. او بود که با آفریدن آثار ارزشمندش راه درست را به یارانش نشان داد و با اینکار خدمتی بس بزرگ به تاریخ جنبش انقلابی کشور کرد. او بود که شب، روز، گرسنگی، تشنگی، سردی، گرمی، ناراحتی، درد و همه مسایل را نادیده گرفت، اما برای مردمش رزمید. او بود که با اتخاذ مواضع اصولی اش مشتی بر دهان انحرافیون و تسلیم طلبان کوبید؛ و بالاخره او بود که با فروتنی و بردباری انقلابی تک تک مشکلات فردی و جمعی سازمانش را حل کرد.

امروز که بیست و چهار سال از شهادت آن راد مرد می گذرد، کمبودی اش را در رگ رگ سازمان و جنبش حس می کنیم. اما افسوس که او در میان ما نیست.

"رهبر"! بیا و ببین چطور در سوگت نشسته ایم. درد شهادتت را بیش از آنکه فکر میکردی حس میکنیم.

 "رهبر"! به خون پاکت سوگند یاد می کنیم که انتقام هر قطره خونت را می گیریم. انتقام بغض گلوی مادرت که با دیدن پیکر خونین پسر نازنینش با صدای پر از آه میگفت: "پسرم شهادتت مبارک" را می گیریم. انتقام شهادتت را از قاتلینت، امپریالیسم و ارتجاع، خواهیم گرفت.

"رهبر"!  با شناختی که از تو داریم، دوستت داریم و دوستت خواهیم داشت. خط و راهت هدف نهایی ماست؛ اگر در راه تحققش کشته هم شویم افتخار می کنیم.

از دل تاریخ رفت افسانه شد

کی تمنایش زما بیگانه شد

زنده و جاوید باد یاد و خاطرۀ شهید عبدالقیوم رهبر و یارانش!

مرگ بر قاتلین شهید رهبر!

مرگ بر امپریالیسم و ارتجاع!

یا مرگ یا آزادی!

 

 

سیدموسی عثمان هستی                                                                           ۴ اپریل۲۰۱۴  

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت