غلامرضا جعفری

 

 

بلی برادر وخواهر عزیز هموطن شما وارثان شهیدان راه خدا هستید. شما فاتحان قرن بر الحاد شرق هستید. شما دستان مهر و قهر خدایید وآزاده و آزادی خواهان ستم سوزید. پس بیایید همه با هم علیه این ستم و ظلم عریان بخروشیم و بار دیگر رستاخیز عدالت خواهی شهیدان وطن را پیشه خود سازیم و علیه این لمیدگان بر کرسی هفت خواری در پارلمان این خانه مشترک مان بشوریم وخانه مشترک خود را از وجود این گاوان بی شاخ ودم پاک سازی کنیم.

 

بنام خدای درهم کوبنده ظالمان مفت خوار

پارلمان افغانستان بدل به طویله ی گاوان بی شاخ و دم شده است

راویان مأثورات و قصه گویان حیوانات چنین حکایت کنند: در روز گاران کهن، سرزمینی بود افغان ستان نام و خسته از جنگ و معروق  از عرق شرم نیرنگ و ننگ که ساکنانش آه نداشتند تا با ناله سوداکنند. تنپوششان ترس از هجوم حیوانات کوتاه گوش بی موی  و  بدون شاخ و دم بودند و شبهای شان هراسناک تر از گور کافران و روز شان بی فروغ تر از چشم بخیلان بودند.

القصه، روزی فرشته ی سعادت  بر این کشور گذری و نظری افتاد. حال شان که چنان بدید آه سردی از دل برکشید ودانه اشکی بر زمین سوخته افغان ستان بریخت وخود چون خیالی بگذشت.

آن دانه اشک به گل نشست و میوه ی داد که هر کسی از آن می خورد، در جانش«دموکراسی» بر می داد و باغ جانش پر از اشجار ناهنجار« سکولاریسم« می شد و« الحاد» از شاخه هایش بالا می رفت تا فرشته ی گریز پای را حلقوم بدرند و «پایان تاریخ»را اعلام دارند تا شکست« گفت وگوی تمدن هارا» اعلام دارند و به «جنگ تمدن ها» نمره 20 بخشایند.

«آری ای برادر این چنین بود» که در یک صبح دم وقتی مردم آن سرزمین از خواب برخواستند، آسمان شهررا با رنگ دیگر دیدند و قصه تا زه بشنید: قصه ی بنام کاکا کرزی و جرج بوش بی پدر و لشکرکشی بی حد وحصر.

گویند کاکا کرزی در گذشته های بسیار دور در قبیله ی بیابان گرد شتر چران به دنیا آمده بوده و پدری داشته بنام عبدالاحد کرزی که از متنفذان قوم پوپلزی و معاون رییس پارلمان افغانستان در سال‌های دهه شصت میلادی و دارای دو حرم سرا بود و با یک کرور اولاد و نوه و نبره و نتیجه.

از میان فرزندان بزرگ پوپلزی، حامد نامی،  سخت شیطون بلا و بازیگوشِ گریز پا و عاشق بازیگران سمین اندام هندوستان کشور هزار رنگ و خزیشگاه افسانه ها و تفرجگاه خدایان رنگ رنگ بود.

 این عشق حامد بازیگوشِ گریز پارا به دیار فیلان کشاند و تفرجگاهان خدایان، حامد را خوش آمد و رحل اقامت در افکند و سومنات وگنگستان و تاج محل را زائر شایق بود و عاشق غریق و در جستجوی رفیق شفیق.

قضا را چنان رقم خورد که روزی از روز گاران در یکی از سومنات، حامد با زائیری سومنات آشنا شود که از کشور هزار ایالت  و  نامش جرج بوش پدر بود و سینه ی آتشین داشت و قلب پرکین.

جرج وحامد، عقد اخوت بستند و رفیق شفیق شدند و دیار سومنات را به قصد زیارت معبد سفید در آن لنگه ی دنیا ترک کردند

روزی جرج پدر به حامد گفت می خواهم تورا پاد شاه کنم نظرت چیست؟

حامد گفت: شوخی بی مزه ی بود .

جرج گفت: نه اراده ما همین است که تورا پادشاه کنیم و ریش درازان سفید پوش را تا سوراخ های تورابورا بدوانیم.

چنان بود و چنین شد که حامد کرزی با کر و فر و لشکر جرج، پاد شاه افغانستان گردید و  سقف گلخانه بشکست وطرح نو در انداخت.

کرزی دست پرورده کاخ سفید نسخه نیمه سیاه و سفید سازمان سیاه وکاخ سفید را در افغانستان مورد اجرا گذاشت و انتخابات آزاد را شعار خویش ساخت و ملت خسته از جنگ و برادر کوشی را اغفال کرد و با زور لشکر کافر و تزویر انور و اتمر و تطمیع غنی دالر  بر کرسی فرمان روایی نشست وکوس رسوای را بامرده ریک دموکراسی به پژواک در آورد: ناموس فروشی را رواج داد. قرآن سوزی را تشویق کرد. غارت گری را قانونی ساخت. دروغ را نهادینه کرد. قصابان کودکان  و مد رسه سوزانِ تشنگان به خون ملت را برادر خواند.

او همه ی این هارا  با همدستی «نمایندپان پارلمان » انجام داد و هرگاه انسانی غیرتمندی در پارلمان، صدای عدالت را برگوش زبان خواند، یا زبانش را برید وسینه اش درید ویا جلای وطن ساخت و یا دیوانه اش نامید.

این مار هزار خال وخط، در آخرین سال حکومتش سنت قاچاق گوسفندان برای تقلب ودزدی صندوق آرا را ثبت تاریخ کرد و اکنون که روز های آخر حکومتش را سپری می کند به گاوان بی شاخ و دومش (در قمار خانه ی دیروز و طویله خانه ی امروز که برسردرش نوشته است پارلمان )   چراغ سبز داده که برای علف چرانی خود بعد از  من فکری بکنید وهر چه را بعنوان علف چر خود می خواهید به صورت  قانونی در خواست کنید من برای شما امضا می کنم.

با چنین چراغ سبزی کرزی بود که گاوان بی شاخ و دوم در طویله خانه ی بنام پار لمان افغانستان، علف چر های خودرا این چنین تصویب کردند:        

مجلس نمایندگان افغانستان امتیازات ویژه‌ای را برای اعضای خود تصویب کرد

مجلس نمایندگان افغانستان طرح قانون "مصئونیت و حقوق اعضای پارلمان" این کشور را که برای اعضای مجلس در زمان خدومت و بعد از ختم مدت کاری امتیازات ویژه‌ای را در نظر گرفته، تصویب کرد.
این طرح در چهار فصل و ۲۰ ماده در نشست دیروز مجلس نمایندگان افغانستان با اکثریت آراء تصویب شد، تعداد انگشت شماری از اعضای مجلس نیز با تصویب این طرح مخالفت کردندحسن صحرایی، عضو کمیسیون مصئونیت اعضای مجلس نمایندگان افغانستان درباره این امتیازات گفت که پس از ختم دوره وکالت، دو محافظ، گذرنامه /پاسپورت سیاسی به خود نماینده مجلس (پس از دوران وکالت) و گذرنامه خدومت برای خانواده داده می‌شود.

او افزود که در مراسم‌ رسمی نیز از نماینده مجلس دعوت شده و می‌تواند به عنوان یک شخصیت ملی شرکت کنند.

آقای صحرای افزود:" در مورد پرداخت حقوق پس از پایان دوره وکالت جنجال وجود نداشت، همه تقاضا داشتند کسی که دوباره برای راهیابی به مجلس نمایندگان خود را نامزد نمی‌کند و ماموریت رسمی دیگر نداشته باشد، ۲۵ درصد از حقوق اصلی که بالغ بر ۱۹۵هزار افغانی( معادل ۳۴۰۰ دلار) است به صورت مادام العمر برای او در نظر گرفته شود."[1]

این مجموعه که خودرا نمایندگان مردم افغانستان می دانند و بعضی از این ها خودرا پیروان چهار یار نبی می خوانند و بعضی دیگر خودرا پیروان علی، می پندارند، واقعا از انسانیت بوی برده اند|؟

اینها نه مسلمانند ونه انسانند حتی نمی توان اینها را گاوان بی شاخ ودوم گفت چون که به حیوانات نجیب بنام گاو توهین می شود چون گاو ها  یا شیر می دهند و به انسان حیات می بخشند و یا زراعتگاه ها را شخم می زنند  و باعث یقای نسل می شوند. اما این به اصطلاح نمایندگان پارلمان از دهان کودکان یتیم  نان می گیرند و از تن بیوه زنان تن پوش می دزدند و بر مزار شهیدان...

این ها اگر بوی از انسانیت می بردند چنین تقاضای ننگین وشرم آوری را مطرح نمی کردند و بی شرمانه متفقانه امضا وتصویب نمی کردند.

این ها هیچکدامش مسلمان نیستند چون اگر مسلمان پیروی چهار یار نبی بودند باید به خلیفه اول و دوم حضرات ابوبکر وعمر (رض) اقتدا می کردند که ابوبکر وقتی مرد تمام دارائیش 5درهم بود:

«در باب مقدار حقوق ابوبکر اختلاف است: گفته‌اند که برای وی چیزی در حد یکی از  مهاجران تعیین شده بود: یعنی نیمی، یا به روایتی، پاره‌ای از یک  گوسفند برای خوراک روزانه و جامۀ تابستانی و زمستانی.
هم‌چنین سخن از ۵۰۰‘۲، ۰۰۰‘۶ درهم در سال نیز به میان آمده است
نوشته‌اند که در هنگام  مرگ گفت: آن‌چه از  اموال مسلمانان نزد ماست، بازگردانید... و زمینی را که در فلان مکان دارم، به جای آن‌چه از  مال مسلمانان هزینه کرده‌ام، به بیت المال دهید. پس آن زمین، شتری باردار، که ۵ درهم می‌ارزید به عمر تحویل داده شد.
بنابر روایتی دیگر گفت: «بنگرید از وقتی که به خلافت رسیده‌ام، چه‌قدر از بیت المال برداشته‌ام، آن را از جانب من بپردازید».همۀ برداشت‌های وی در مدت خلافت او ۰۰۰‘۸ درهم بود که به جانشین او دادند[2]»

اما خلیفه چهارم و یا همان علی  امام اول ما شیعیان که بعضی  همان گاوان بی شاخ و دوم در طویله خانه پارلمان افغانستان خودشان را شیعه او می دانند، چنان می زیست که کفش هایش را خودش وصله می کرد و نان سیر نمی خورد که مبادا در دور ترین نقطه از حکومتش کسی باشد که نیمه سیر سر بربالین خواب گذارند:

«و از حق صد درصد مشروع خودش هم استفاده نمی کرد. برای خودش به اندازه یک سرباز فقط از بیت المال حقوق قائل بود، ولی در همان هم قناعت می کرد، حاضر نبود با شکم سیر بخوابد چرا؟ چون دل و وجدان و قلب زنده اش به او اجازه نمی داد. می فرمود: «آیا من با شکم سیر بخوابم (از چه غذایی؟ از غذای مشروع خودش، باز هم حاضر نبود با شکم سیر بخوابد. می گفت: در اطراف من شکمهای گرسنه وجود دارند.) در حالی که در اطراف من شکم گرسنه هست؟ من نمی توانم با شکم سیر بخوابم.

نه تنها همسایه دیوار به دیوار را می گفت، بلکه می گفت: «شاید در حجاز گرسنه ای باشد که این قرص نان گیرش نیاید، شاید در یمامه، کناره های خلیج فارس گرسنه ای باشد که همین قرص نان هم گیرش نیاید، چطور من با شکم سیر بخوابم؟[3]»

« به خدا سوگند من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته ام و از غنایم و ثروت های آن مالی، ذخیره نکرده ام و برای این لباس کهنه بدلی مهیا نساخته ام و از زمین آن حتی، یک وجب برای خود برنداشته ام و از دنیا بیش از خوراک مختصر و ناچیزی برنگرفته ام.

این دنیا در چشم من بی ارزشتر و خوارتر از دانه تلخی است که بر شاخه درخت بلوطی بروید...

اگر می خواستم می توانستم از عسل مصفا و مغز گندوم و بافته های ابریشم برای خود خوراک و لباس تهیه کنم، اما هیهات که هوا و هوس بر من غلبه کند و حرص و طمع مرا وادار کند تا طعام های لذید برگزینم، در حالی که ممکن است در سرزمین حجاز یا یمامه کسی باشد که حتی امید به دست آوردن یک قرص نان را نداشته باشد و نه هرگز شکمی سیر خورده باشد. آیا من با شکمی سیر بخوابم در حالی که در اطرافم شکم های گرسنه و کبدهای سوزانی باشند؟ و آیا آنچنان باشم که آن شاعر گفته است:

و حسبک داء ان تبیت ببطنة

وحولک اکباد تحن الی القد

«این درد ترا بس که شب با شکم سیر بخوابی، در حالی که در اطراف تو شکمهایی گرسنه و به پشت چسبیده باشند»[4]

بلی برادر وخواهر عزیز هموطن شما وارثان شهیدان راه خدا هستید. شما فاتحان قرن بر الحاد شرق هستید. شما دستان مهر و قهر خدایید وآزاده و آزادی خواهان ستم سوزید. پس بیایید همه با هم علیه این ستم و ظلم عریان بخروشیم و بار دیگر رستاخیز عدالت خواهی شهیدان وطن را پیشه خود سازیم و علیه این لمیدگان بر کرسی هفت خواری در پارلمان این خانه مشترک مان بشوریم وخانه مشترک خود را از وجود این گاوان بی شاخ ودوم پاک سازی کنیم.

 


 

[1] - بی بی سی:  به روز شده:  11:42 گرينويچ - 13 ژوئيه 2014 - 22 تیر 1393

[2] -تاریخ طبری،ج3 ص324

الامامه و السیاسه، منسوب به قتیبه، ج۱، ص۱۹، قاهره، ۱۳۵۶ق/۱۹۳۷م.

 ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۸۴-۱۸۵، بیروت، دار صادر.

[4] - نهج البلاغه، نامه 45.

 

 

 


بالا
 
بازگشت