علی رستمی

 

استفاده ابزاری از واژه "جهادی وکمونیستی "در کارزار انتخاباتی

قسمت دوم    

2ـ کمونیسم درروندتاریخ از نکاه انسان گرایی  کارل هینریش مارکس

کمونیسم از ریشهء لاتینی (یونانی )  به معنای جمع گرایی واشتراکی گرفته شده است . ویا به معنای دیگر تحقق عدالت اجتماعیست. واژه "کمونیسم" سوسیالیسم" دراغاز سده قرن نوزدهم بکار رفته و در روند تاریخ کمونیسم بمعنایی جامعه نخستین که زندگی اجتماعی برپایه همکاری متقابل  افرادبطور جمعی و اشتراکی  بوده بکار رفته است.اولین گروهی ودسته ایی که علنأ خودرا کمونیست مینامیدند ،درشروع دهه ای 1830 شکل گرفت که وایتلینگ درالمان بوجوداورد. همچنان در پهلوی واژه کمونیسم واژه دیگری بکار میرفت لفظ"سوسیالیسم" است؛ که در سال 1827 در مضامین رابرت اوئن در انگلستان وفوریه در فرانسه، انعکاس یافته هست. دراولین موارد کاربرد این کلمه معناهای موازی داشت.کارل مارکس هم این دو واژه را به یک معنا بکار برده است . هدف مارکس ازاین الفاظ شرایط ویا جامعه ای بود که دران انسانها در اجتماع به طور اشتراکی وجمعی  از پیداوار ومواد طبیعی استفاده مینمودند و در تولید وجمع اوری ان همبسته نقش داشتند ومتعلق به همگان بود .

مارکس وانگلس درسال 1848در برنامه حزب کمونیست ، از دومرحله ویادو فاز با شعارهای " از هرکس به اندازه توانایی اش ، وبه هرکس به اندازه کارش " از بابف وشعارای " از هرکس به اندازه تواناییش ،وبه هرکس به اندازه نیازش" از بوناروتی به ارث گرفته بود که فاز اول را بنا م جامعه "سوسیالیستی" وفاز دوم را بنام جامعه "کمونیستی" نامیده است. شعاراساسی کمونیسم الغای مالکیت خصوص بر وسایل تولید(نه مالکیت شخصی فرد مانند خانه موتروغیره) وتسلط اجتماع بران  واز میان بردن "استثمار فردازفرد"میباشد.

کارل هینریش مارکس در سال 1818 در شهر تریردر منطقه موسل المان   ، از پدر ومادرای یهوداصل تولد یافته  است. تبارشان به مومنان وخام خام ها یعنی کاهنان یهودی ویاملاهای یهودی مشهوربود. پدرش حقوق دان وایین   پروتستان داشت. مارکس  در محیطی بزرگ شد که ایده های انقلاب فرانسه دران مسلط بود واندیشه های جمهوری طلبانه ،نواورانه ومتاثر از روشنگری وحتی باورهای رادیکال سیاسی وجود داشت. مارکس درفضای فرهنگی  که اثار کانت ، گوته و روسو ، مروج بود،رشدجسمی وفکری یافت . کارل مارکس پس از ختم دوران دبیرستان در دانشگاه ای برلین رفت تارشته ای حقوق بخواند. بعدن نسبت نارضایتی پدرش رشته فلسفه را پیش گرفت. او گواهنامه ویا دیپلوم خودرا راجع به " بحران اندیشه فلسفی پس از ارسطو وبه طور خاص تفاوت ماتریالیستی دموکریتوس ویا بیش ازان اپیکور در مورد" طبیعت بود " بدست اورد.  در دوران دانشجویی در برلین انجا با هگلی (هگل فیلسوف واستاد مارکس است)  های جوان اشنا شد.برعلاوه همرای سایر اندیشمندان برونو بوئر ، هس ، روگه تماس داشت. هگلی های جوان لیبرالهای نواندیشی بودند، که دیدگاهی نقادانه درمورد مسیحیت ارایه میکردند ،مارکس نیز دراین مورد به انان  همراه بود. درهمین سالها به خوانش انتقادی فلسفه هگل وبه خصوص اندیشه های سیاسی او پرداخت ، مهمترین متن مارکس دراین مورد " درامدی به نقد فلسفه حق هگل"" درسال 1843 است.  برعلاوه در طول زندگی خود از هیچ فیلسوف تاثیر نه گرفت که ازهگل گرفت از دیالکتیک هگل وپدیدار شناسی روح هگل کاملن متآثروانرا فراء گرفته بود.

نظریات جسورانه مارکس ضد خرافات مذهبی ودینی وبالخصوص عقاید لیبرالی ورادیکال ،وی اورا مشهور کرد. به همین دلیل اورا اجازه تدریس به دانشگاه نه داداند. وبعدن به روزنامه نگاری درشهر کلن المان مصرف شد، دراین وقت سلطنت  پروس درالمان وجود داشت وعلیه سلطنت وحکومت استبدادی ان مقالهای نوشته میگرد، که باعث تحریک جوانان میشد،این امرباعث شد تا زمینه کار سیاسی برای وی کم شودو راهی مهاجرت گرفت ؛در شهر پاریس ا قامت گزین شد. دراینجا با سوسالیستهای رادیکال  تماس حاصل  وبه فعالیت اغاز کرد . درهمین سال با دوست وهمکار هم اندیشه خود فریدریش انگلس نیز اشنا گردید.مارکس با شناسایی با انگلس که پسر یک سرمایدار انگلیسی بود ودرمانچستر انگلستان فابریکه پارچه بافی داشت، همین امر سبب شده بود که از وضعیت پرولتاریای انگلستان اشنا وبه ان احساس  دلسوزی نماید  وکتابی را بنام" موقعیت طبقه کارگر انگلستان" به تحریر دراورد ،این کتاب باعث تشویق بیشتر مارکس شد، تا به مطالعه " اقتصادسیاسی" بپردازد . مارکس دراثار مشهور ونخستین خود بنام " نقد به فلسفه حق هگل"  برای نخستین بار نام " انقلاب کارگری" را بمیان اورد. بعدازان  دستنوشته های اقتصادی وفلسفی ویابنام دستنوشته های 1844 مشهوراست تحریر داشته که دراین یاداشتها مفهومی انسان گرایانه ایرا در" نظام اشتراکی واجتماعی "یا"کمونیسم"مطرح نموده است. مارکس با استفاده از سه منبع اندیشه های اقتصادیون انگلیسی  مانند ادم اسمیت ،ریکاردو وفلاسفه المان مانند هگل ،فویرباخ وسوسیالیستهای تخیلی فرانسوی سن سیمون وفوریه ، نظریات خودرا تدوین کر ده است.

 مارکس در اثارخود مانند: ایدیالوژی المانی ، فقر فلسفه ، مبارزه طبقاتی درفرانسه ، کاپیتال وسایر اثاری که دربالا ازان نامبردیم راجع به شیوه وطرق مبارزه طبقاتی وخصلت طبقه کارگر، از میان بردن استثمار فردازفرد وبیگانکی  انسان در نظام سرمایداری و رشد جنبش طبق کارگر ومبارزه منسجم واگاهانه علمی ورشد نظام مالی وبحرانهای سرمایداری را به تحلیل گرفته است.

مارکس در تمام نظریات فلسفی وعلمی خود انسان وانسانیت را درمحور کارخود قرارداده وازانسان نوین ومدرن که در شیوه های تولید مناسبات مختلف نظامهای اجتماعی در روند تاریخی ،جایگاه خاصی دارند یاد کرده است. مارکس روش های تاریخی خودرا در اینمورد واضح واشکار توضیح داده است ،چنانکه در ایدیالويژی المانی تحریر کرده است که:" شیوه ای که انسان ها بدان وسیله وسایل معیشت خویشرا تولید می کنند ابتدا به چگونگی وسایل معیشت پیشین وبایستهء تجدیدی تولید انها وابسته است. این شیوه تولیدرا نمی توان تنها اراین جنبه درنطرگرفت که تجدید تولید وجودی فیزیکی افراداست این شیوه پیش از هرچیز نوع معینی از فعالیت افراداست ، نوع معینی از ابزار وجودشان ونوع معینی از بیان شیوهء زندگی انهاو انچه که فرد هست بستگی بشیوه تولید کردن او دارد، یعنی اینکه چه چیز تولید می کند وچگونه تولیدمیکند. بنابراین توضیح اینکه افراد چه هستند بستگی به شرایط تولید مادی انها دارد.""   مارکس از انسان نوینی که نقش  انرابمثابه محرک اصلی تکامل جامعه  میدانست ، سخن میگفت که نباید دیگر درفکر چگونکی پیدایش جهان باشد، بلکه بایدروی تغیر جهان وتسلط بالای ان به اندیشد طوریکه درنهاده های در باره فویر باخ گفته است:" فیلسوفان، فقط جهانرا به راه های گوناگون تأویل کرده اند، ولی مسئله بر سر دگرگون کردن ان است".

مارکس برای رهایی انسان زحمتکش از یوغ استثمار فر دازفرد نظام ای غول پیگر سرمایداری ، نخستین بار تکلیف نیروهای پیشتاز طبقه کارگررا برای رهای از استبداد سرمایداری هدف انقلاب سوسیالیستی را درمقاله " شاه پروس واصلاح اجتماعی " چنین مطرح کرد  ا"نتقال قدرت به کار گران است". اومعتقد بود که با سرنگونی نظام سرمایداری تغیرات بنیادی به نفع طبقه کارگر وهمه زحمتکشان بوجود میاید .

مارکس در رابطه به رویکرد دولتها چنین میگوید: "دولت وزندگی سیاسی ، فارغ ازمناسبات مالکانه کار نمی کند، ونمی توانندخارج از قاعده های موجود( که برامده از مناسبات مالکانه اند)به وضعیت مالکیت سروسامان دهند. دولت "در تحلیل نهایی"به سود یک طببقه ودرجهت حفظ مناسبات موجود مالکانه ، فعالیت می کنند . مفهوم مالکیت خصوصی برای فهم دولت سیاسی بنیادی است . دولت سیاسی آینه موقعیت های سیاسی مشخصی است که رها از مناسبات مالکانه معناندارندو دولت در بالاترین موقعیت خود بیانگر ومدافع " شکلهای موجود تولیدی" است".

  نظریات وی مارا به این نتیجه میرساند که: ازادی واقعی  انسان زمان دریک جامعه برپایه واقعیت تاریخی بوجود میاید که درجامعه تغیرات وازادی اجتماعی  به نفع طبقه کارگر وهمه زحمتکشان بوجود ایدوهمه بمثابه شهروندان متساوی الحقوق  جامعه ،از ثروت ملی بهره گیرند، بدون تحقق عدالت اجتماعی ازادی واقعی  مفهوم ندارد. ازادی سیاسی  تنها مفهوم حقوق فردی و شهرندوی را در جامعه حل میکند ،اما خوشبختی مادی نمی دهد.  ازادی اجتماعی انست که حقوق مادی انسانرا درجامعه مساویانه میا ن افراد جامعه تضمین وتامین میکند. مارکس بهترین "جامعه مدنی" را دولت سوسیالیستی میدانست که دران همه بمثابه شهروند مساوی الحقوق درهمه عرصه های اجتماعی ، اقتصادی وسیاسی درکنارهم زیست مینماید.  مارکس میگفت که:" یک جامعه در صورتی می تواند وجود داشته باشد که همخوانی ای میان ساختار ها ووجه تولید اقتصادی ان با حکومت (یعنی سیاست وقانون)، وبانهادهای اجتماعی ــ فرهنگی ای که نظام های فکری واعتقادی رایج درجامعه را نظم می دهند،وجود داشته باشد".

طوریکه مارکس در اثارخود تأکیدکرده است که انسانهااز لحاظ تاریخی، درجوامع گوناگون در شیوه های  مختلف  تولیداجتماعی  قرار میگرندکه یکجا باتکامل  مناسبات تولیدی داخل مرحله جدیدی مناسبات تولیدی میشوند؛ در این زمینه درپیشگفتار کوتاه ای" درامدی به نقدی سیاسی هگل" گفته است:"انسانها درتولید اجتماعی وجود خویشرا به گونه ای ناگزیربه روابط معینی وارد میشوند که مستقل ازخواست واراده ای انهاست ، این روابط را مناسبات تولید می خوانیم که منطبق اند با مرحله معینی از تکامل نیروهای مادی تولیدی انها." 

ماتریالسم تاریخی مارکس قسمیکه مبلغین ایدایالوژیکی سرمایداری واسلام سیاسی مطرح میکند که گویا دغددغده اصلی نظریات مارکس فقط درمحور تلاش برای پول دراوردن وکسب مادیات  است  ،برعکس این نظام سر مایداریست که انسانهارا ماشینی وپول پرست و زراندوزبار می اورد و بر شالوده استثمارانسان از انسان رشدو نموکرده برای   سود جویی بیشتر ،انهارا بمثابه"کالا" تبدیل میکند.

  نظریه ماتریالستی مارکس ویا "ماتریالیسم تاریخی" که برای "فلسفه تاریخ " مفهوم وتعریف جدیدی ارایه داشته، بر این امرکه درگذشته تاریخ را تنها کارکردها ،رویدادها ودانستنیهای کهنه دروجود افراد  وقهرمانان میدانستند. اما مارکس تاریخ نوین را بمثابه علم پایه گذاری و در پهلوی سایر علوم شیمی وفزیک قرارداد،تاریخ رابه مفهوم درک قوانین از زندگی انسان درروند مناسبات تولید اجتماعی تعریف کرد؛ اومیگفت" انسان نویسنده وبازیگری تاریخ خوداست". طوریکه در کتاب "ایدیالوژی المانی" توضیح داده است که:"" انسان او لین لازمه تاریخ، وجود افرادانسانی است. ازاین روی اولین امر واقعی که باید تصدیق شود سازمان جسمانی این افرادورابطه طبیعی انسان ــ زمین شناسی،اب وکوه شناسی، اقلیم شناسی وجزء انها بپردازیم .کلیت تاریخ بایستی همواره با توجه به این بنیاد طبیعی واصلاح وتعدیل انها درمسیرتاریخ واز طریق کنش انها، صورت بپذیرد. انسان را می توان توسط اگاهی وی ، توسط مذهب ویاهر انچه که میل تان باشد از حیوانات تمیز داد. ولی انسانها به مجردی که دست به تولید می زنند خودرا از حیوان متمایز میدارند. یعنی بمجردانکه شروع به تولید وسایل معاش خود میکنند، واین امر خودمتأثر از سازمان بدنی انهاست. انسان ها باتولید وسایل معیشت خود، بطور غیر مستقیم به تولید حیات مادی شان می پردازند.""

با تاکید اینکه، مارکس در کتاب مشهور خویش «کاپیتال» چنین گفته است :""درهریک از اعصار تاریخ شیوهء مسلط تولید ومبادلهء اقتصادی وان نظام اجتماعی که ناگزیر از این شیوه ناشی می گردد زیر بنائی است که برروی ان تاریخ سیاسی ان عصر وتاریخ تکامل فکری ان بنا شده وتنها به وسیلهء ان زیر بنا میتوان این تاریخ را توجیه نمود؛ وبنا براین سراسر تاریخ بشریت (اززمان تجزیه شدن جامعه ای اولیه که زمین دران مالکیت اشتراکی بود)تاریخ مبارزه طبقاتی وپیکاری بین استثمار کننده واستثمار شونده وطبقات حاکم ومحکوم بوده است وتاریخ این مبارزه ء طبقاتی ، ضمن تکامل خود اکنون به مرحله ای رسیده است که دران طبقهء استثمار شونده ومحکوم یعنی پرولتاریا نمی تواند از سلطه طبقه استثمار کننده وحاکم ، یعنی بوروژوازی ، رهایی یابد مگر ان که در عین حال وبرای همیشه تمام جامعه را از هرگونه استثمار وستم وتقسیمات طبقاتی و مبارزه طبقاتی نجات بخشید.""    

مارکس در اثرمشهور"کاپیتال" خودازمقام انسان در نظام "سرمایداری " تصور دقیق ارایه داشته است که دراین  نظام ویا شیوه تولیدی سرمایداری کارگر نیروی کار خودرا درمقابل مزد ناچیز بفروش میرسانند، نه تنها حقوق خودرا براصل عدالت اجتماعی بدست نمیاورد ،بلکه ارزش اضافه را که به اثر کار اضافی بوجود میاوردو مستقیمن به سرمایدار تعلق میگرد ، استثمار میشود .این امرباعث تراکم سرمایه وسود بیشتر برای سرمایدارشده وازکالای که تولید میکنند، نه تنها به کارگر تعلق نمی گیرد بلکه از وی بیگانه شده وبا لای وی مسلط میشود که این حالت را مارکس حالت "بیگانگی " انسان نامیده است.  نظام سرمایداری روابط انسانرابا افراد جامعه بر حسب وساطت پول به اشیاه مجردتبدیل میکندوشالوده اقتصادی خودرا بر مبنای کالا، پول، ارزش اضافی وسودتا مین میکند. بناعن کار نه برای زندگی انسان مولد، بلکه زندگی برای  کارکردن وتولید است .هرزمانیکه نیروهای تولیدی کالارابرای مصرف انسان، نه برای باراوری ارزش و سود تولید نماید، استثمارانسان از بین میرود وانسان ازحالت بیگانگی بیرون شده ودوباره به اصل خود، باز میگردد.

هر انچه گفته امدیم، مفهوم جامعه "اشتراکی ویا کمونیسم " بر بنیاد نظریات مارکس فقط وفقط بهروزی وازادی انسان زحمتکش از قید هرنوع سود اوری واعمال غیر عادلانه ومنصفانه  که از جانب نظامهای استبدادی ،متعصب وعقب گرا در جامعه تحمیل میشود ،تشکیل میدهد.  مارکس بمثابه منتقد جامعه ای مدرن سرمایداری ، مترقی ترین  متفکرای بود که ایده های ان در قرن نوزدهم باعث  تغیرــ دگرکونی چهره جهان وزندگی انسانهای زحمتکش وبالخصوص طبقه کارگربعداز انقلاب کبیر فرانسه شد . فیلسوفان جامعه شناسی کلاسیک ونوین  ، نظریاتی راجع به تامین عدالت اجتماعی مانند :ژاک ژاک روسو،فیخته،ریکاردو ،استوارت میل ،هگل، فویرباخ ،کانت، دکارت سپنوزا، مطرح  کرده بوده اند ؛اما انطوریکه مارکس  بمثابه دانشمندانقلابی ، جهانِ مدرن "سرمایداری" را به شکل دقیق از لحاظ تاریخی تحلیل ونقد کرده است،نظریات سایر دانشمندان در مقایسه با تفکر مارکس، بنیادی نیست .

 احزاب چپ ومترقی  که بعدازپیروزی انقلاب فرانسه درکشورهای اروپایی وسایر نقاط جهان بوجود امدند ؛ دولتهای مدرن رابرای" رفاهء وترقی اجتماعی" تشکیل داداند که در سرلوحه مبارزات انها: تأمین صلح ، حفظ محیط زیست، حقوق شهروندی، ازادی ودموکراسی ، تشکیل سازمانهای مدنی، کسب حقوق زنان با مردان ، تبعیض نژادی مذهبی وزبانی ، کسب استقلال کشورهای  مستعمره دراسیا، افریقاوامریکای لاتین ، قرار  داشته است.

  انقلاب اکتوبردر روسیه وایجاد دول سوسیالیستی در اسیا،افریقا ،اروپا وامریکایی لاتین ،دفاع وپشتبانی از داعیه برحق صلح  ورشد جنبشهای کارگری درکشورهای سرمایداری وجهان سوم ،نمایانگر خدمات بی شایبه ایده های انسانکرایی مارکس بوده ، که در طول تاریخ ،فراموش ناشدنی و در میان نسل مترقی باقی خواهد ماند. اشتباهات وانحرافات احزاب چپ در اعصار جدید نه باید به  ایده های اصیل مارکس پیوند زده شود ؛ بخاطر که این رویکردهای احزاب ناشی از عدم درک وبرداشتهای گونه گونه از ارمانها وایدهای کارل مارکس میباشد.

طوریکه ارنست فیشردانشمند المان دراغاز کتاب خود تحت ،عنوان«مارکس در کلام خوداو» تحریر کرده است:" اندیشه مارکس در جریان زندگی اوشکل های بسیار متنوعی یافت، اما انچه به عنوان اغازگاه اندیشگری اش به کار امد، همواره دست نخورده باقی ماند، این نکنه امکان دست یابی به تمامیت، به انسان کامل بود."

                                                  پایان

رویکردها:

کتاب ایدیالوژی المانی، اثر کارل مارکس

مارکس وسیاست مدرن ،اثر بابک احمدی

انسان از دیدگاه مارکس، نویسنده اریش فروم. مترجم محمد راه رخشان

جامعه شناسی مارکس ،نویسنده هانری لوفور. مترجم دکتر روح الله عباس

شکل گیری جامعه مدنی در تئوری وعمل ترجمه وتالیف ب.بی نیاز(داریوش)

مانیفست کمونیست ،اثر کارل مارکس وانگلس

تاریخ فلسفه سیاسی ، اثر دکتر بهاءالدین پازارگار جلداول

کارل مارکس فرماسیونهای اقتصادی ماقبل سرمایداری

 

.

 

++++++++++++++++++++++++

قسمت اول

انتخابات دوره سوم برای ریاست جمهوری دولت اسلامی افغانستان که بتاریخ 16 حمل 1383 اغاز گردید رویداد بزرگی تاریخی بود در سرنوشت مردم ما که برای بار اول بعد از سه دهه واندی جنگ درکشور قدرت به شکل مسالمت امیز دست بدست تحویل میگردد. در جریان روند انتخابات کاندیدان اعضاومسوولین ستادهای انتخاباتی  در گردهمایی ها و مناظره های تبلیغاتی از طریق وسایل اطلاعات جمعی برنامه ها وکارکردها وسوابق گذشته خویشرا از لحاظ سیاسی واجتماعی باز گونموده که در محور این کارزار از طرف اکثریت  مسولین از "جهادی" بودن ومبارزه علیه دولت "کمونیستی "پیش از حاکمیت جهادیان  به افتخاریاداوری کرده ومیخواهند که با ابراز موضع گیری مثبت ومنفی  در مقابل این واژه ها عملکردهها وخوبیهای خودر به سمع جامعه وملت برسانند . با بالا گرفتن این جروبحثها بااستفاده از الفاط رکیک وزشت کار زارتبلیغیاتی  رابه میدان جنگی  تن به تن  تبدیل کرده اند. بدین صورت بحثی خودرا در دوبحش ذیل در رابطه به واقعیتهای این دو واژه تدوین کرده  که به خواننده گان محترم تقدیم میگردد.

1ـ "جهاد" در روند تاریخ از نگاه ارشادات دین اسلام

2ـ " کمونیسم"در روند تاریخ از نگاه انسان گرایی کارل مارکس

1ـ جهاد: کلمه جهاد از لحاظ بارمعنایی در فرهنگ فارسی به فارسی :"کوشیدن، جنگ کردن دراه دین حق  است،جهاد دوحالت دارد، جهاد اصغر وجهاد اکبر،جهاداصغر:کنایه از مقابله وجنگ کردن باکفاروجهاد اکبر: کنایه از ریاضت فرمودن نفس ومجاهده با او."   ارزشهای جهاد برای اولین بار بعد از هجرت حضرت محمد"ص"  درسوره النساء درایه" 77"به مسلمانان فرمان داده شده است و این ایه در مدینه بعد ازهجرت  حضرت محمد " ص"  از جانب خداوند"ج" توسط جبرئیلش به پیمبر اسلام رسانید ه شد.  بعد از هجرت حضرت محمد به مدینه  که از پشتبانی  وحمایت قوم خزرج واوس که بنام "انصار "مشهوراند ،برخوردارشد، برای ترویج وگسترش اسلام درمیان سایراقوام به جهاد  اغاز فرموداند. دراولین "غزوه که اشتراک  نموداند بنام" ابوا"درسال دوهم هجرت بود. در جنگهای که پیامبر اشتراک میکرد بنام "غزوه" ودرجنگهای که اشتراک نداشته "سریه" نامیده میشود.   بعد ازان جهاد بمثابه رکن اساسی بالای همه مسلمانان فرض اعلام شد، تا بر اساس این حکم خداوندی مسلمانان دوشادوش امرای اسلامی علیه مشرکین وکسانیکه به دین اسلم عقیده ندارند،جهاد کرده وانهارابه ارکان وارزشهای دین اسلام مشرف سازند.از این ببعد جهاد در روند گسترش وفتوحات اسلام درسرزمینهای بیگانه اغاز گردید .

بعد از رحلت حضرت محمد اخلاف شان، نیز این روندرا پیش بردند ودر زمان خلفای راشیدین، اموی،  عباسی ،فاطمی وعثمانی  بر علاوه لشکر کشی های خورد بزرگ وهرسال یکبار بنام "غزای" زمستانی وتابستانی به اشتراک  افراد با نفوذ وسالار اقوام وقبایل  اسلامی صورت میگرفت.در اغازین فتوحات اسلام جهاد کردن علیه مشرکین وبیگانکانیکه به دین اسلام عقیده وایمان نداشتند، صورت میگرفت . کسانیکه به دین اسلام ایمان نمی اوردند وبه دین قبلی خود باقی میماندندویا با لشکر اسلام ، جنگ و مقاومت نمی کردند، با پذیرش مانند جزیه ، وذمه  وغیره قرارداد صلح میان لشکر اسلام وانها  صورت میگرفت ،ازعمل خشونت مانند: گردن زدن وکشتار انها صرف نظر میشد ودر جوار مسلمین در فضای صلح زندگی مینمودند.طوریکه از این نوع مناسبات درتاریخ ایران باستان ، خراسان وبخارا وسمرقند وسایر ممالک  بفروانی انعکاس یافته است. ازجمله دربخارا ،به قول ابوبکر محمد جعفر نرشخی  در کتاب تاریخ بخارا امده است: " که دراین شهر سه بار از جانب مسلمین لشکر کشی شدومردم و شاه بخارا به دین اسلام ایمان بیاوردند، اما بعدازرفتن دوباره به دین قبلی خویش برمیگشتند، تا اینکه درمراتبه سوم خانواده ها وقاریان عربی درمنزل هر خانوار بخارایی بطور دایم مقیم شده اند، تا انهارا درفراءگیری قران اعظیم الشأن و اجرای مناسک دینی کمک وکنترول نمایند، حتی برای هرکس که پنج بار نماز میخواند روز پنج دینار داده میشد ." نه اینکه انها را تحت نام "جهاد" به اتهام کفر ومشرک ازبین ببرند وقتل عام کنند.  طوریکه تاریخ فتوحات ولشکر کشیهای اسلام از زمان حضرت محمد الی خلفای راشیدین استنباط میشود؛ جهاد علیه اقوام قبایل وکشورهای اعلام میکردید، که به دین اسلام مشرف نه شده بودند ویا علیه مسلمین لشکر کشی مینمودند . نه جهاد علیه قوم مسلمان ،یا برادر مسلمان  ویا برادر هموطن مسلمان که امروز رایج شده است . امروز برعکس از نام جهاد استفاده سوء میشود، جوانان وافرادیکه از ارشادات اسلامی بیخبرند ، علیه برادرهموطن شان باابزارپیشرفته جهان مدرن به کشتار جمعی وفردی الی سر بریدنها تحت نام جهاد تشویق وداخل،اقدام میشوند.

کلمه "جهاد" عمدتأ بعد از قیام هفت ثور درمقابل حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان درکشور ما مروج وازان استفاده ابزاری شد. بعد از قیام هفت ثور بعضی تغیرات واصلاحات بنیادی در عرضه های اقتصادی ،سیاسی واجتماعی صورت گرفت، نیروهای عقب گیرا که سر گردگان انها در پاکستان قرار داشتند، این تغیرات راخلاف عقاید دینی ومذهبی تحت نام " عقیده کمونیستی " در میان مردم تبلیغ کردند . یک عده از احزاب اسلامی از وجود جوانان اموزش دیده که در مراکز تعلیمی وتربیتی  تشکیل شده بود ،خواستار حاکمیت قانون شرعیت بر مبنای ارزشهای اسلامی  بودند. این احزاب، با برنامه های مترقی ودموکراتیک ملی که خواستهای دنیوی داشتند ،مخالف بوده وانها را محکوم به اندیشه های الحادی محکوم میکردند.  این احزاب افراطی اسلامی بعد از کودتای محمد داوود به پاکستان مهاجرت وپناه برده بودند. تبلغات خودرا در محور جهاد برای سرنگونی محمد داوود اغاز کردند وبرای اینکه انرا دولت  کمونستی وطرفدار شوروی میدانستند.  بعد اراینکه  کودتای هفت ثور توسط افسران بخش نظامی حزب دموکراتیک خلق افغانستان به فرمان وتصمیم حفیطالله امین که به سرنگونی رژیم محمد داوود تمام شدو قدرت به حزب دموکراتیک خلق افغانستان انتقال یافت که بعداز کسب قدرت فرامین عجولانه از جانب دولت جمهوری دموکرایتک خلق افغانستان اعلام شد ،این فرامین  معلول تبلیغاتی  نیروهای رادیکال اسلامی ومتحدین راستگرای انها شد؛با کمک دوستان منطقوی وبین المللی خود، قیام مسلحانه را تحت نام جهاد علیه به اصطلاح ملحدین" کمونیستی "اغازکردند ،که دراین روند جوانان ومردم که از سواد کافی اسلامی برخوردار نه بودند زیر تاثیر تبلیغ این تیکه داران ودوکانداران دین قرار گرفته ودرصفوف انها پیوستند. جای شک نیست که این فرامین پیش از وقت وعجولانه وبدون تصمیمم جمعی  ورضایت اکثریت اعضای حزب  از جمله رهبری پرچمیها  بود . این اشتباهات  و خیانت  حقیظالله امین ودارودسته ان وهمچنان عملکردها عده ای  از اعضای جوان با خصلتهای روشن گرانه ای احساساتی به سنت وارزشهای تاریخی مردم ضربه وارد کرده که با عث خشم ، نارضایتی ودوری مردم از حزب ودولت تمام شد؛ این رویکردهازمینه ساز ان شد تا "چاقو" جهاد خواهان" دسته یافته و فعالیتهای خویش را وسیعأ  ادامه دهند. این امر دلایل تداوم جنگ سرد وگرم  میان دوابر قدرت جهانی یعنی امریکا وشوروی شده  که به قتل ومها جرت ملیونها هموطن ما به کشور های خارج گردید، که تاامروز ادامه دارد .

 ازجمله فرا مین که از جانب دولت عجولانه ،تحقق ان اغاز شد و انرا جهادیون خلاف شرعیت اسلامی دانسته و مردم را علیه ان  تشویق به جهاد  مینمودند، عبارت از مبارزه علیه بی سوادی درمیان  مردان و بانوان،  سود وسلم ،  طویانه ویا""مهریه"" و حقوق مساوی میان زن ومرد بود.

درحالیکه اجرای وتحقق این ارزشها نه تنها ضدشرعیت اسلام نه میباشد، بلکه هیچگونه ممانعت شرعی دران دیده نمی شود. اگر اموختن سواد در شرعیت اسلام روا نمیبود چرا خداوند اولین" شی" را که خلق کرد "قلم" بود. طوریکه درجلد اول صفحه19 و20 تاریخ طبری مولف محمد جریر طبری سخن دراغاز خلقت ومخلوق نخستین، چنین امده است: " درروایت هست که پیغمبر فرمود:" نخستین مخلوق خدا قلم بود" همچنان." روایت ابن عباس هست که پیغمبر فرمود بارخداوند قلم را بیافرید وگفت تا هرچه بود نیست بنویسد وروایت باین مضمون مکرر هست ." بناعن در این روایتها ذکر نه شده که قلم را تنها  خداوند به مردان خلق کرده باشد  و زنان ازان محروم هستند. خداوند به  سوره النساءایه 1 فرموده اند ای مردم! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید! همان کسی که همه شما را از یک انسان آفرید; و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد;:

همچنان درهمین سوره ایه 32 فرموده اند:" برتریهایی را که خداوند برای بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده آرزو نکنید! (این تفاوتهای طبیعی و حقوقی، برای حفظ نظام زندگی شما، و بر طبق عدالت است. ولی با این حال،) مردان نصیبی از آنچه به دست می‏آورند دارند، و زنان نیز نصیبی; (و نباید حقوق هیچ‏یک پایمال گردد).

 مطابق ایه های مبارکه سواد اموزی برای مردو زن  گناه نبوده ،بلکه اموختن ان بالای انسانها فرض میباشد و هیچگونه مغایرت به احکام شرع ندارد . باری درجلد یک تاریخ طبری درصفحه 19 چنین روایت است:"  هرچه هست  ونیست باید انسانان بنویسندونویسندگی را فرا گیرند."

طویانه ویا مهریه کمرشکن  که اجرای ان خلاف حکم شرع در کشور ما نهادینه شده است، عواقب ناگواری و خشونت باری را برای خانواده های داماد وعروس در قبال داشته ،  که باعث تلفات جانی اعضای خانواده ای یکی از طرفین شده است  . بدینگونه است که حقوق بانوان در جامعه بوسیله  عده ای از افراد مورد احترام نبوده حسادت وتعصب نشان میدهند. درحالیکه دراین مورد حکمیت اسلامی وجود دارد ،که انسان مومن ومسلمان چه مقدار مهریه به بانوی که همسری زندگی وی میشود، شرعی بپردازد وشامل عقد نکاح بنام" شیر بها" گردد .  براساس احکام شرعی 30 دینار بنابر موافقه جانبین  تعین شده است . چنانچه در سوره ا لنساء ایه چهارم درمور مهریه خداوند فرموده است:".

 و مهر زنان را (بطور کامل) بعنوان یک بدهی (یا عطیه،) به آنان بپردازید! (ولی) اگر آنها چیزی از آن را با رضایت خاطر به شما ببخشند، حلال و گوارا مصرف کنید! (4).

 اما درکشور ما این فرمان اسمانی  به ندرت از جانبی مومنین تحقق یافته است!.

در دین اسلام اتفاق ، انصاف وعدالت در همه شئون زندگی مردم برای مسلمانان توصیه شده و نباید علیه همدیگربر مبنای زورــ قدرت، بی انصافی وبی عدالتی  عمل کردد،بر خلاف باید براصل برادری ودوستی عمل وبرخورد شود.

توزیع ثروت ملی دریک کشور بایدبراساس حکم شرعی مطابق  براصل عدالت اجتماعی که حقوق مساوی همه ای مردم را تأمین نماید،   صورت گیرد، نباید غیر منصفانه براساس تبعیض ونابرابری های قومی ومنطقوی وزبانی صورت گیرد، کسی که بالای زمین وعقب ماشین کار وتولید مینماید، براساس قانون اجتماعی کار باید سهم منصفانه ازان بدست اورد. کسب وکار وشغل ازاد برای همه بشمول زنان بامردان مساوی باشد، چنانکه دراحکام شرعی که قبلن تذکار رفت  دراین جهت تاکید کردیده است. با درنطرداشت همچو مولفه ها بود که احزاب وتنظیمهای جهادی علیه دولت جمهوری افغانستان قیام کردند واین ارزشهارا بدون بادرنظرداشت واقعیتهای عینی جامعه  غیر اسلامی دانسته  واهداف کمونیستی ترویج کردند، مردم  را برای سرنگونی دولت تشویق نمودند.در حالیکه برنامه حزب ودولت بعد از قیام هفت ثوربالخصوص" 6"جدی یک برنامه ملی ودموکراتیک وتعقیب راه رشد غیر سرمایداری مطابق شرایط جامعه مدنظر بود وهیچگونه شعارهای کمونیسی که دوکانداران دین میگویند وجود نداشت تمامأ مطابق به شرایط وسنت وارزشهای دینی ومذهبی مردم بود. مردم عادی بدون تعقیب وممانعت به اجرای مناسک دینی خود می پرداختند ،مساجد تکایا وسایر اماکن دینی فعال بود، شورای علما تاسیس وملاها وروحانیون مورد احترام ودولت قرارداشت، ملاها وعالمان دین همه توسط دولت از لحاظ مادی ومعنوی پشتبانی میکردید ،هیج دلیلی بر اساس ارزشهای دینی وجود نداشت(به جزو خصومتهای شخصی ،قومی ،منافع مادی ورقابتهای سیاسی ) که جهاد ومهاجرت مطابق ارزشهای دینی که پیامبر اسلام ویاران وی کردند درافغانستان عملی شود.

 اگر روند گسترش وتکامل دین اسلام را از زمان حضرت محمد تا به اخرین اخلاف وی که عثمانهای هستند، مطالعه وتحلیل نمایم، دیده میشود که بعداز رحلت  حضرت محمد وبالخصوص بعد از رحلت حضرت عمر واغاز خلافت حضرت عثمان جنگهای قومی وقبیلوی با ایجادفقه های مذهبی وگروپی تحت نام "جهاد"   درمیان مسلمین اغازو برای جانشینی خلافت وتحقق احکام شرعی به جان هم درگیر شدند.  مانند: قیام مردم مدینه وشام به تحریک قبایل مصری که به شهادت رسیدن خلیفه سوم مسلمین  حضرت عثمان کردید، اختلافات در اغاز خلافت حضرت علی وجنگ جمل با معاویه وعایشه بانوی حضرت محمد ، صلح حضرت علی با معاویه که باعث عروج " خوارج" از لشکر خودش زیرشعار "حکمیت خاص خدا است" زمینه ساز لشکر کشی وقیامها میان مسلمین  گردید که با تلفات بزرگ جانی ومالی  سرکوب و خاموش شده است. درزمان خلفای اموی وعباسی بر علاوه فتوحات اسلام در اسیا ،اروپا وافریقا  فقه های مذهبی مانند: شعیه جعفری(اثناعشری) ، خوارج ، معتزله، مالکی ،شافعی ــ حنفی ، حنبلی ، قرمطی ،علوی، تصوف وعروج  پیغمبران جعلی مانند حسن علاج   وغیره بوجودامده که نفش منفی را درجهت تشدید تعصبات  مذهبی میان مسلمین بازی کرده است. این تعصبات عقیده وی دامنه کشتار دسته جمعی رادرمیان خوارج ،قرمطی ،طالبیان وعلوی ها   گسترش داده که ناشی از اختلاف دراجرای تحقق ارزشهای اسلامی بر بنیاد برداشتهای انها از قران اعظیم اشان واحادیث پیغمبر میباشد،که تاامروز ادامه دارد.از سوی دیگر ایجاداین تشکیلها ناشی از ظلم واستبداد، تجمل پرستی  زراندوزی ـ مال پرستی، جنگهای قومی ـ قبیلوی ، مذهبی وکشتارهای بیرحمانه ودوراز کرامت انسانی از قبیل مثلث ساختن انسان ، به داراویزانها در چهاراهی ها  ،سر بریدنها ، غضب اموال  و چورچپاول مال بیت المال و مصارف انگفت درمحافلی شب نشینها وغیره  بود که از جانب عاملین وامرای اسلامی صورت میگرفت . قیامهای زیادی  درانزمان صورت کرفت که همه انها به زورشمشیرو گردن زدن واعدام های دور از کرامت انسانی، ازبین رفته اند. خلفا ی عباسی ،حتا در مقابل اشخاص وافراد یکه در راه کسب خلافت  انهاراهمرایی وکمک کرده ونفوذشانرا در جهان توسعه ورشد داده بود،رحم ودریغ نکرده هست. ازجمله قتل خانواده برمکیان ، طوریکه در جلد 12 تاریخ طبری دراین زمینه  امده است :"گوید:هارون رشید بگفت تا ان شب کسانی را فرستادند تایحیی بن خالد وهمه فرزندان وی راوغلامان ووابستگانشان را محاصره کردند وهیچکس از انها که انجا بود ، فرار نتوانست کرد.فضل بن یحیی را شبانه جابجا کردند ودریکی از منزل های رشید بداشتند.یحیی بن خالدرانیز بداشتند. .هرچه مال وملک .کالا ازانها به دسست امد گرفته شد. بعدن عاملان شان درخانه انها رفته وانرا به قتل رسانیدند. فردای ان هرثمه بن اعین به سندی حرشی نوشت که پیکر جعفر را به مدینه اسلام فرستدوسراورا بر پل میانه بیاویزد وپیکر اورا دوپاره کندوبر پل بالا وپل نزدیک بیاویزد." چنان بود پاداش هارون رشید عباسی به خادمانش .

کشته شدن ابومسلم خراسانی بنا به دستور ابوجعفر منصورعباسی درجلد11 تاریخ طبری چنین روایت است:" گوید: ابومسلم به خانه عیسی بن موسی رفت که باوی دوستی داشت، عیسی برای وغذا خواست . امیر موءمنان به ربیع که درانوقت یکی از خادمان ابواخصیب بود گفت:" سوی ابومسلم رو، به اوبگو مرزوق می گوید: اگر میخواهی امیر مومنان را به خلوت ببینی، شتاب کن" گوید ابومسلم برخاست وبرنشست ، عیسی بدوگفت:در کار ورورد شتاب میار تامن بیایم وباهم وارد شویم، اما عیسی به سبب وضوکردن تأخیر کرد، ابومسلم برفت ووارد شد وپیش از انکه عیسی برسد کشته شد، وچون عیس بیامد اورا درگلیمی پیجیده بودند." ابومسلم خراسانی ناجی و انتقال خلافت به عباسیان بود.بیرحمانه بوسیله ابوجعفر منصور خلفای عباسی به قتل رسانیده شد.

منصور علاج که نام اصلش حسین بن منصور بود که مردم و پیروان او، انرا پیامبر حلاج و"حلاج خدااست" وانهارا به زهد وتقوا رهنمایی میکرد، در زمان خلافت معتمد عباسی تعقیب ،دستگیر و به قتل رسیده شده که طبری در جلد 16 درمورد قتل ان چنین اورده است:" حلاج رابه عرصه جایگاه بردند. جمعی انبوه از عامه فراهم امدند که به شمار نبودند، به جلاد دستور داد که هزار تازیانه به اوبزندکه زده شد اماآخ نگفت وبخشش نخواست.  بعدن رو به جلاد کرد گفت: مرا نزد خویش بخوان که برای تواندرزی دارم که به نزد خلیفه همانند فتح قسطنطنیه است. جلاد گفت: به من گفته اند که چنین می گویی وبیشتر ازاین، اما برای گرفتن تازیانه از تو راهی نیست. حلاج خاموش ماند تا هزار تازیانه بدوزدند، پس ازان دستش بریده شد،سپس پایش ، پس ازان گردنش زده شد وپیکرش سوخته شد سپس سراورا به خراسان بردند.".   این مثالها از جمله هزاران عمال است که تحریر ان دراین بحث بیشتر توان وگنجایش ندارد. مشت نمونه خروار ذکر شد.

این حوادث تاریخی که در صدر اسلام و درزمان اخلاف پیغبر صورت گرفت، ناشی از انحرافات وخلاف رفتاری های که تحت نام مقدس اسلام و امارات اسلامی ازجانب عاملین و همکاران وگروهای که تنها به منافع قوم وقبیله خود فکرمیکردند ، بوده است . درکشور ما در جریان جنگهای سه ده واندی ،با وارونه کردن حقایق و فریب اذهان مردم چنان اعمال انجام دادند که تاریخ مانند انرا درکشور ما درحافظه ندارد وتحت نام جهاد وقوانین شرعی هرانچه خواستن کرداند. این انحرافات وکجروی های شرعی بود که گروپها وتنطیمهای گوناگون  تشکیل وهرکس به اساس منافع قومی وقبیلوی منطقوی خویش زیر نام جهاد اسلام گنج اندوزی ، ساختن تعمیرهای  لوکس ،خریداری موترها مدل سال ویلاهای مدرن درداخل  وخارج کشور وازدواجهای متعدد و تجمل پرستی والی قاچاق مواد مخدره ودسایس وتوطئه علیه یگدیکر دریغ نه ورزیدند. بعد از سقوط جمهوری دموکراتیک افغانستان درمیان تنطیمهای جهاد ی جنگهای کوچه به کوچه اغاز که باعث  کشته شدن 60 هزارتن ومهاجرت یک میلون انسان به کشورهای خارجی وعروج طالبان گردید. باین رویکردها هنوزهم خودرا با افتخار مجاهد وناجی شکست امپراطوری شوروی واز بین بردن دیوار برلین  میدانند؟؟.   در استانه انتخابات ریاست جمهوری  برای تثبیت هویت خویش بمثابه  جهادگر قهرمان وکوبیدن روشنفکران ودموکراتهای کشورباالخصوص اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان بنام "کمونیستها" خودرابه اصطلاح بمانند" موسیچه بی ازار"وانمود ساخته که اگر ازاین عالی جنابها پرسان شود، شما درکدام هجوم وحمله خویش نظام جمهوری دموکراتیک افغانستان را  وشوروی هارا شکست داداید؟ وبعدن بسوی دیوار برلین رفته ان را چپه نمود ید؟؟

 رسوایی شکست این یاوه سرایان یکجا باباداران پاکستانی  انهادر جنگ جلال ابادبه همگان در داخل وخارج کشور هویداست ، که قوای مسلح جمهوری  دموکراتیک افغانستان  قهرمانانه ازاین ازمایش تاریخی پیروزمند بیرون برامده وچنان جواب دندان شکن تاریخی  به انها داده است ،که تاامروز ورد زبانها عام وخاص میباشد.

 احزاب سیاسی مدرن چپ ودموکراتیک که در دهه دموکراسی تشکیل ودر کشورسر بلند کردند، براساس نظریات و تئوریهای جدید علمی  د رعرصه های مختلف  که چاره سازونجات دهنده جوامع عقب مانده از لحاظ سیاسی اقتصادی وفرهنگی بودبه  مبارزه خویش اغاز کردند. این احزاب  در کشورهای جهان سوم وتازه به استقلال رسیده اکثرن  بسوی جنبشهای مترقی کارگری وسوسالیستی تمایل داشتند، که خواستار تحقق عدالت اجتماعی وازبین بردن استثمار فرد از فرد بودند . بناعن حزب دموکراتیک خلق افغانستان جزو همین احزاب بود ،که از شعارهای مترقی و برنامه های دموکراتیک ملی دفاع وپشتبانی مینمودوبا این  دولتهای سوسیالیستی همسوگرایی داشت .بدینگونه  احزاب اسلامی راستگرا  حزب دمو کراتیک خلق افغانستانرا ، تاپه  "کمونیستی" زده و متهم به الحاد و کفر محکوم مینمود.

  35 سال جنگ  در افغانستان براساس همین مفکوره ها واتهامات بود که بالای حزب دموکراتیک خلق افغانستان وارد شد.  نه تنها اسلام وارزشهای اساسی ان از بین نه رفته بود، بلکه نهادها وارزشهای معنوی ان چندین مراتبه نسبت به حکومتهای گذشته درافغانستان ازدیاد یافته واجرای مراسم عنعنوی دینی ومذهبی  ان مورد احترام وقبول از جانب دولت و حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، درکشورقرارداشت.    پایان قسمت اول  

ادامه دارد...

رویکردها:ـ ترجمه قران اعظیم الشان به فارسی، مترجم اقای ناصرمکارشیرازی                     تاریخ  بخارا مولف: ابوبکر محمد جعفرنرشخی

تاریخ طبری جلد اول،12،16،11

تاریخ تحلیلی اسلام نوشته: دکترمحمود طباطبائی اردکانی

ـ

  

 


بالا
 
بازگشت