ابراهیم ورسجی

 

سیاست،فساد وباندبازی درافغانستان

قدرت فاسد کننده وقدرتِ مطلق،مطلق فاسد کننده می باشد!

لاسوال

اگرزباغ رعیت کند ملک سیبی / درآورند غلامان درخت ازبیخ

ابراهیم ورسجی

31-1-1393

دردوماه پسین،بحث ها ونوشته هایم بیشتردرباره ی انتخابات،فرهنگ سیاسی - گرایشات سیاسی- گروهی- سمتی ای کاندیدهای ریاست جمهوری افغانستان ودارودسته ی انتخاباتی شان دورمی زد؛ ونوشته ی هفته ی پیشترم هم دراین باره بود که تاچه اندازه برگزاریی آرام انتخاباتِ16حمل-5 آوریل،می تواند خبردهنده ازحکومتی باشد که بتواند تروریسم ،بی ثباتی،بیکاری وده ها دشواریی دیگرکشور رامهارنماید؟ ازسوی دیگر،سخن ها وگرایشات متناقض ونا سزاگوی های طرف های رقیب انتخاباتی دردنیای مجازی- رسانه ی به نشانه ی یک دیگراین پرسمان رابرجسته ساخت که، بحث درباره ی  سیاست وفساد پیشگی ها وباند بازی های کارگزاران دولتی ای دیروزوامروزسازنده واثرگذارمی باشد.ازاین رو،دراین نوشته می کوشم به پدیده ی سیاست درافغانستان وخوب کرد وبد کردِ آن درگذشته وحال وپیامدهای آن درآینده ی نزدیک بپردازم.دریک نوشته،پیشترازبازی های انتخاباتی ای کاندید ها، یاد آورشده بودم که سیاست اصلن به معنای یونانی اش درفرهنگ اسلامی- ملی ای مسلمان ها بویژه افغان هاتاکنون جابازنکرده است.

ازاین رو، دراین نوشته، سخن ازسیاست بویژه باریشه وتعریف یونانی اش که درجهان غیرمسلمان بسیارخوب جابازکرده وهمچنان،کاربردِ غیریونانی ای آن درفرهنگ مسلمان ها بویژه فرهنگ افغانی خودمان سخن می گویم. واقعیت این است که، سیاست درزبان وفرهنگ یونانی به معنای نظم وسامان دهی امورشهریاکشوربه نفع شهروندان می باشد.سامان دهی که درصورت تصمیم گیرنده بودن فرد،نظام شاهی، درصورت سامان دهی چند کسی/ آلیگارشی / چند سری؛ ودرصورتِ کاربرد شورایی امور شهریاکشور، نام دموکراسی به خود گرفته وهمین اخیری است که به حیث یک ارزش جهانی،بسیار طرفدارپیدانموده است.افسوس که درفرهنگ اسلامی- افغانی،سیاست ازنظرواژه شناسی برابربه ساسه،یسوس،سوساً / زدن،ترسانیدن،بستن،بی اختیارکردن مردم،غارت دارایی آن ها وبدترازهمه،کشتن آمده است.تعریفی که درتمام کشورهای اسلامی وبدترازآنها درافغانستان،کاربرد گسترده ی داشت ودارد.مثلن،بیاد دارم که دردوره ی کودکی ام،وقتیکه بزرگی درده کسی راتهدید می کرد،می ترساند،یامی زد؛مردم می گفتند که"سیاستش کرد"! این که درفرهنگ عوام بود ومی باشد. وقتیکه بزرگترشدم ونزد مولوی های ده ودورتر خواندن مبادیی زبان عربی وفقه راشروع کردم،همان تعریف سیاست نزد افراد دهکده را درمبادیی زبان عربی وکتاب های فقه مولوی هاهم خواندم وشنیدم.تعریفی که سیاست حکومتِ وقت افغانستان هم پایه برآن داشت.

بنابراین، وقتیکه کارکرد سیاست را دردیروزوامروزمسلمان هابویژه جامعه ی خود مان می بینم ومی شنوم،درواقع،همان زدن،بستن،کشتن،خفه کردن،کورکردن،وچشم کشیدن می باشد که کشورمان را به سوئی وضع پس مانده ی کنونی اش رهبری کرده است.ازاین رو،حق باروانشاد،خلیل الله خلیلی است که درکتاب"عیاری ازخراسان"، درباره ی کاخ شاهی- ریاست جمهوری افغانستان گفته است که:"این کاخ ریاست جمهوری است"یاقصاب خانه؟ دراین راستا،کورشدن زمان شاه،فرارشاه شجاع وبازگردانی اش توسط انگلیس،فراردوست محمدخان ازمیدان نبرد علیه انگلیس بازگردانی اش توسط انگلیس،قتل وزیراکبرخان توسط پدرش،دوست محمد خان ،فرارشیرعلی خان به مزارومردنش درآنجا،کشتاربی رحمانه ی مبارزان ضدِ انگلیس توسط عبدالرحمن خان،فساد پیشگی حبیب الله خان ،شکست پسرش امان الله خان دربرابرخیزش های مردم جنوبی ومشرقی وقدرت گرفتن حبیب الله کلکانی،به حیث خادم دین،توحش نادرخان-هاشم خان(که بدترین نمادِ آن امضا درقرآن وفرستادن آن توسط شیخ منحط شوربازاربه شمالی وبدام انداختن حبیب الله کلکانی وقتل او؛همچنان،قتل دغلکارانه ی غلام نبی خان چرخی می باشد)،توحش ظاهرخان- داودخان علیه  قبیله ی صافی دردوره ی نخست وزیریی داود وکودتای داود علیه ظاهرشاه وروم نشین کردن پادشاه سابق، برخورد خشن داودخان بامخالفانِ واقعی یاساختگی جمهوریتِ نام نهادش وکشته شدن خود وخانواده اش توسط خلقی ها،بربریت تره کی- امین که هزاران نفرراقربانی کرد، وسرانجام کشته شدن تره کی توسط امین وکشته شدن امین توسط جوخه های اعدام ارتش سرخ بخاطرسیاست های ضدِ افغانی اش که مردم را علیه منافع مسکوبه خیزش وادارکرده بود،دارزدن نجیب الله،به هندوکش پناه بردن استاد ربانی ووزیردفاعش،احمدشاه مسعود وترورهردو،فرار کردن ملاعمرآخوند با بایسکل / دوچرخه ازقندهاربه سوی کویته،مقرکنونی اش، نشان می دهد که سیاست وسیاست کردن درافغانستان چه پیامدهای ناگواری دارد؟

باچنان پیشینه ی غمبارِسرنوشتِ سیاست گرانِ درشتِ افغانستان،اکنون، نوبت کرزی است که درباره ی جایگاه خود پس ازکاخ نشین شدنِ جانشینش بویژه درنبود نیروهای ناتوکه بقدرت نصب ونگهداری اش کرده است، اندیشه نماید.ازهمه مهم تر، دراین باره که، چراسیاست وسیاست گرانِ درشت درافغانستان به چنان سرنوشت دردناکی رسیده اند؟لازم است که، به چند موضوع به حیث عامل های تعیین کننده تمرکزنمایم:نخست،قبیلگی ماندن جامعه بویژه سیاست افغانستان.دوم،اهمیت موقعیت استراتژیک افغانستان که قدرت های خارجی بخاطرسلطه برآن، ازسران قبایل چه حاکم وچه شورشی به حیث ابزاررخنه وبراندازی بهره برداری کرده اند.سوم،کارکرد فرهنگ قبیله درسیاست وقدرت.چهارم،باند بازی های قبیله ی حاکم پس ازکاخ نشین شدن درجهت ادامه ی قدرت.پنجم،ترس سران قبیله ی حاکم ازگسترش دانش وآگاه شدن مردم.ششم،بهره برداری حکومت های قبیلگی ازمذهب وزمین هم برای تطمیع ،هم برای سرکوب وکشتار،وهم برای ایجاد اشرافیت زمین دارِطرفدارخود.هفتم وازهمه مهم تر،پس ماندن کشورازکاروان مدرنیسم / نوسازی که انقلاب رسانه ی درحال زیرپرسش بردنِ ارزش ها،اسطوره ها ودرمجموع تاریخ سازیی دروغین- رسمی می باشد که به خنده برای عده ی ودرد کشنده ی معده- روده برای عده ی دیگرمبدل شده است.

اگرچه عامل های دردِ سرآفرینِ سیاست گران وسیاست گری درافغانستان را ردیف بندی کردم،شایان یاد آوری می باشد که آن هانمایانگرهمه ی عامل هانیستند؛ اما این قدرهست که، مهم ترین شان می توانند باشند.ازاین رو،قبیلگی ماندن قدرت وسیاست درافغانستان وپی آمد های آن را به حیث عامل عمده درکناردیگرعامل ها بررسی می نمایم.واقعیت این است که، درجامعه ی قبیلگی، جامعه پذیری وفرهنگ پذیریی شهری- نو که نمونه ی پیشرفته ی آن تبارزجامعه ی مدنی ومردمی شدن سیاست می باشد؛صورت نگرفته است.ازاین رو،هرفرد یاگروه ازهرطریقی که به قدرت تکیه بزند یامی زند،به گونه ی زیاده خواهانه،تمایل به انحصارقدرت دارد.پدیده ی ناخوشگواریکه بیشترازدوسده درکشورما دربدترین حالت نماد یافته است.ازسوی دیگر،چون اصلِ جامعه ی پذیری وفرهنگ پذیریی قبایلی های تفنگ بدست درافغانستان جامه ی کاری به تن کرده نتوانست؛دستاورد آن، کشت وخون برای گرفتن قدرت،نگهداشت وادامه ی آن می باشد.ازهمه ترسناکتر،وقتیکه این حالت ذهنی- روانی با اهمیت موقعیت جغرافیائی کشوربرای قدرت های دورونزدیک همراه شد،ادامه ی دوری باطلی رارقم زد که نوکری طبقه ی حاکم به یک قدرت بیرونی وپس ازآن تعویض باداربرای خود وجانشینش می باشد که تاکنون ادامه یافته است.البته ادامه هم به گونه ی که هیچ امیریارئیس جمهوری نتواسته است ازکاخ امارت یا ریاست، زنده بیرون شود.

ازاین رو،امیران یارئیس جمهوران بجای توجه به سرنوشت مردم؛بیشترفکرونظرخود رابرای زنده ماندن وادامه ی انحصاریی قدرت درخانواده وباندخود متمرکزکرده هم مانع توسعه ی علمی- فرهنگی- اجتماعی- اقتصادی- سیاسی  کشورشدند وهم نگذاشتند صدای اعتراضی علیه آن ها درکشورگوش شنوا پیدانماید.شایان توجه است که، وقتی که مخالفان آشکارحکومتی پس ازجنگ جهانی دوم بخاطربازشدن فضای سیاسی درجهان ومنطقه خود نمائی کردند، دومرکزقدرت یادوعامل تعیین کننده برای گرفتن ونگهداشت قدرت راشناسائی ومورد توجه قراردادند:نخست،درداخل کشور،ارتش یا اردورایافتند که به حیث نوکرشاه یارئیس جمهورعمل می کرد.دوم،دیدند که به حیث عامل تعیین کننده ی بیرونی،کهنه ونواستعمارگری است که زمام داران رابرشانه ی مردم نگهداشته است.ازاین رو،کاردراردوبرای کودتا وقبضه کردن قدرت ونوکری برای بیرونی ها برای نگهداشتِ قدرت نمونه شد.نمونه ی که درواقع زمینه سازادامه ی دورباطل وابستگی  به قدرت های بیرونی می باشد که تاکنون ادامه دارد.ازجانب دیگر،امیران ورئیس جمهوران دانسته بودند که تنها اتکا به اردو واستعمارتضمین کننده ی قدرت شان نیست؛بنابراین، به باند سازی وسپردن زمین های زیاد دولتی وشخصی به دوستان وزیردستان خود دست زدند که دستاورد آن ایجاد اشرافیت بی فرهنگ و باند ودسته بازی های تباه کارانه علیه منافع کشورومردم بود ومی باشد.بدبختانه،دردوره ی حکومت کرزی،این گونه باند ودسته بازی وتجاوزبه زمین های دولتی وشخصی وغارت کمک های جامعه ی جهانی ودزدی خزانه ی مردم،به صدهامرتبه بیشترازحکومت های خودسرِ قبلی صورت گرفت.

باتوجه به چنان پیشینه ی انحصارگری وایجاد اشرافیت زمین خوارِبی فرهنگ وتابع بی اراده ی حکومت های قبیلگی- فاسد، وقتیکه پس ازجنگ جهانی دوم،مسئله ی استقلال وخود گردانی وحزب های سیاسی ونقش ملت ها درسیاست برجسته شد؛برای نخستین بار،قدرت انحصاریی شاهان یارئیس جمهورانِ واپس گرا زیرسوال رفت. روشن است که، زیرسوال رفتن قدرت انحصاریی زمام دارانِ قبیله سالار دوراه بیرون رفت ازمخمصه درسیاست داشت ودارد:نخست،بازکردن فضای سیاسی ازطریق حکومت قانون وپذیرش حزب مخالف که دموکراسی نامیده می شود وبهترین راه حل دشواری های سیاسی- اجتماعی- فرهنگی- اقتصادیی هرجامعه ی چه پیشرفته وچه پس مانده می باشد.دوم،انحصارقدرت باسرکوب وخشونت.کاری که محمد داودخان وکمونیست های خلقی- پرچمی کردند وکشوررا به سوی فاجعه هدایت کردند.دراین راستا،یکی ازخوبی های دموکراسی این است که حزب های سیاسی مدرن راپرورش می دهد وحزب های سیاسی هم مردم را آموزش وپررش سیاسی می دهند.دگرگونی ای که کمک زیادی به توسعه ی فرهنگی- سیاسی کرده دومسئله راممکن می سازد:نخست،باند ودسته بازی های بهره کش- عوام فریب رانابود یابسیارکمرنگ می کند.دوم،مسئله ی انتقال قدرت رابه گونه ی مسالمت آمیزحل می کند.

ازبدرخ دادها،دردوبرهه درتاریخ معاصرافغانستان فرصت طلبی وندانم کاری های شد که نگذاشت هم باند- دست بازی های فاسد- غارتگر درسیاست کمرنگ شود وهم انتقال مسالمت آمیزقدرت بخشی ازفرهنگ سیاسی این کشور شود:نخست،دردهه ی نام نهاد دموکراسی یاقانون اساسی؛ باوجود تصویب قانون احزاب سیاسی توسط شورای ملی ،پادشاه آن را امضانکرد که نتیجه ی آن رفتن نیروهای سیاسی تازه برآمد بزیرِزمین سیاست بود که ازشکم آن ها کمونیست ها وسازمان های اسلامی باشاخه های مسلح شان یعنی ملیشه های قومی وجهادی ها،بیرون شدند.دوم،موقع ندادن به احزاب سیاسی تانخست وزیران را ازاحزاب بالابکشند،معه ی زدوبندهای قبیله ی حاکم،باعث کودتای سرطان ومتعاقب آن کودتای ثورراببارآورد.وکودتای دومی هم تهاجم شوری،جهادی گریی پاکستانی-امریکایی،برآمدن طالبان وتروریسم مذهبی وجاده سازیی آن ها برای پیاده شدن ناتودرافغانستان رارقم زد که فرزند حرامزاده ی آن حکومت کرزی می باشد که بخاطرشکست،ناتوانی،گسترش فسادِ مالی- اداری ونابکاری،فرصت سوزی، وبازگشت دوباره ی تروریسم وطالبان رابرای مردم افغانستان ببارآورده است.ازسوی دیگر،ازدموکراسی به حیث یگانه راه حل هم برای دورزدن باند بازی وهم انتقال مسالمت آمیزقدرت نامبرده شد.افسوس که این راه حل هم بخاطربدترین حکومت داریی کرزی تااندازه ی زیادی درافغانستان رنگ باخته است.نه تنهادموکراسی،بلکه بسیاری ارزش های دیگرمانند:شاهی مشروطه،جمهوریت،جمهوریی دموکراتیک،دولت اسلامی جهادی ها وشریعت اسلامی طالبان هم بخاطرسیاست کاریی همراه بافساد،خویش پروری،غارت وتوحش رنگ باخته بودند.دررابطه به بی رنگ یاکمرنگ کردن دموکراسی،شایان یادآوری می باشد که پس مانده ی همان گرایش های که ارزش های یادشده را زمین بوس کرده بودند،چنان ستمگریی رادرحق دموکراسی هم رواداشتند.

اکنون که، چنان شده است. پرسش بنیادی این است که چگونه می توان کاری کرد که هم تمام راهها بروی فساد سیاسی- مالی- اداری وباند بازی هایی گروهی - خانوادگی و...بسته شود؛وهمچنان،ازدموکراسی اعاده ی حیثیت شود؟ شایان تاکید است که این کارهم تنها ازطریق دموکراسی درست میسراست.چرا؟به این خاطرکه،به گفته ی لاسوال،دانشمند انگلیسی که:"قدرت فاسد کننده،وقدرت مطلق،مطلق فاسد کننده می باشد"، برای مهارفساد وباند بازی وپاک کردن محیط سیاسی ازآن ها،پیشترازهمه باید ازتمرکزقدرت جلوگیری کرد.ازاین سبب که ،همه ناروای ها درکشورما ازتمرکزقدرت وکاربرد شخصی- باندی- خاندانی ای آن برخاسته است.پس لازم است که،برای نجات به تمرکززدائی اندیشید.روشن است که علت ناکامی سیاست امریکا درافغانستان هم سه عامل زیرمی باشند:نخست،تهیه وتصویب قانون اساسی تمرکزگرا آن هم به ریاست جمهوریی کرزی که دربی لیاقتی وکورمغزی نمره ی اول راگرفته است.دوم،فربه کردن اوباشان وجنایت کاران ومافیای موادمخدروزمین درعرصه ی سیاسی.سوم،سرسری گذشتن ازکناربازیی دوگانه ی پاکستان درافغانستان.بازیی دوگانه ی که دونتیجه دربردارد:نخست،طالبان رابازسازی کرد.دوم،تروریسم طالبان درمیان مردم افغانستان ایجادهراس کرد تاعلیه موبوکراسی / حکومت اوباش،ارذال پرور،باند بازکرزی دست به خیزش نزنند.

باتوجه به آنچه که گفته شد،این واقعیت تلخ نمایان می شود که حکومت کرزی وطالبان دورخ یک سیکه می باشند که یکی باعث بقای دیگری وبا تبانی ای باهمی شان؛ باعث زیان های فراوان مادی وجانی برای مردم افغانستان وجامعه ی جهانی شده اند.به سخن دیگر،حکومت فاسد وباند بازکرزی وبرا دران طالبش، مردم افغانستان وجامعه ی جهانی را درسردوراهی قرارداده است:نخست،ادامه ی وضع موجود که به زیان مردم افغانستان ومخلفانِ جهانی تروریسم وبه فایده ی باندحاکم وپاکستانی هامی باشد.دوم،عبورازضع نابسامان وفساد زده ی کنونی وتشکیل حکومت واقعن دموکراسی درجای حکومت موبوکراسی / ارذال واباش زیراداره ی کرزی که باعث رنج وناراحتی مردم افغانستان وجامعه ی جهانی شده است.دراین راستا،اینکه انتخابات ریاست جمهوری5آوریل- 16حمل،می تواند به تشکیل حکومت دموکرایتک / مردمی بینجامد،مشکل است پیش بینی کرده شود.البته،بدودلیل:نخست،کاندید های ریاست جمهوری ودسته هایشان همه درحکومتِ موبوکراسی- فساد- پیشه ی کرزی شریک می باشند.دوم،حکومت کرزی وکمیسیون انتخاباتی اش تلاش دارند که ساختارکنونی بدون تغییر ادامه یابد.

درحالیکه، روشن شده است که کرزی وکمیسیون انتخاباتش چنین نیتی دارند وتلاش های پی گیرانه ی می کنند،اماسخن ها وموضع گیریی سخت ودرشتی توسط هیچ کاندیدی گفته وگرفته نمی شود.بهرصورت،نویسنده به این باوراست که راه بیرون رفت افغانستان ازموبوکراسی کرزی وگام برداشتن درجهت مهارتروریسم وبازگردانی ای آرامش به کشور، تنها ازجاده ی دموکراسی وحکومت قانون البته نه قانون تمرکزگرائی کنونی می گذرد.درواقع،اگربه دموکراسی وحکومت قانون توجه نشود،وضع کنونی ادامه می یابد. وضعی که بدترازگفته ی شاعرکه گفته است:"اگرزباغ رعیت کند ملک سیبی/ درآورند غلامان درخت ازبیخ"، رقم می خورد! دراقع،حکومت کرزی وشریکان غارتگرش نه تنهادرخت های باغ، بلکه زمین های زیردرخت ها راهم غصب وشخم کرده اند! ازجانب دیگر،وقتیکه ازدموکراسی یاحکومت مورد رضایت مردم سخن می گویم،ازاین واقعیت ناآگاه نیستم که دموکراسی درافغانستان مانع های دارد که باید به آن هاتوجه جدی شود. روشن است که، گرایش های زیردرافغانستان مخالف دموکراسی می باشند:نخست،بازمانده های کمونیسم که ازتوزیع سرمایه سخن می گویند؛اما ازتوزع قدرت فرارمی کنند.دوم،بنیاد گرایان مذهبی که می خواهند برای خدا حکومت کنند وبه خواست ونیازبندگان خدا ارزشی قایل نیستند.سوم،پشتونیست های عقب مانده که دردموکراسی،حکومت انحصاری- قبیلگی شان را ازدست می دهند.جالب این است که، حکومت موبوکراسی/ ارذال- اوباشی ای کرزی،حکومت همین گرایش سوم همراه اراذیل جهادی- طالبی- ملیشه ی می باشد.حکومتی که کشوررا گرفتاربحران ژرف درداخل وتهدید روزافزون تروریسمِ حمایت گیرنده ازپاکستان ساخته است.ازهمه خنده دارتراینکه،گرایش سوم مخالف پاکستان درقضیه ی خط دیورند می باشد؛ اما زیرزمینی برای آن کشورجاسوسی وبه اشاره ی آن علیه قوم های غیرپشتون افغانستان بویژه تاجیکان مبارزه می نماید.ازهمه خنده دارتراین که، درصورت رانده شدن ازسفره ی پرنان دستگاه دولتی که امریکاگسترده است،حاضرند باکمک به طالبان،اخیرین لگدرابه تابوت افغانستان بزنند! لگدی که نمونه ی بارزِ قبیله گرائی، فساد پیشگی، وباند بازی درسیاست ناشادِ افغانستان می باشد.

 

 


بالا
 
بازگشت