فلسفه در روزگار"داعش"

نوشته: عطاءالله مهاجرانی

برگردان: عبدالحفیظ همام

دوست نزدیک و دانشمند ایرانی ام ، پیشنهاد نمود تا کتاب شگفت آوری تحت عنوان " فلسفه درعصر هراس افگنی: گفتگوهایی با یورگن هابرماس و ژاک دریدا" را بخوانم. کتاب تألیف خانم جیوانا بورادوری، فیلسوف ایتالیایی است:

"با حادثۀ یازدهم سپتامبر، زندگی ام با تجارب مستقیمی گره خورد. من از فرزندان وشوهرم دور بودم. هنگام حادثه فرزندانم در مدرسه شان در ساختمانی در گوشۀ مقابل شهر گیر مانده بودند. جریان ماجرای فاجعه را برصفحۀ تلویزون مشاهده میکردم و میدیدم که در فاصلۀ پنجاه ساختمان رهایشی از منزلم چگونه ده ها انسان  از ارتفاع منزل نود، در حالیکه بعضی دست به دست هم داده اند و برخی هم به تنهایی، خویشتن را به پائین می افگنند، و به کام مرگ فرو می روند. شوهرم هم بحیث گزارشگر که جریان یورش بر برجهای دوقلو را پوشش خبری میداد، جان به سلامت برده بود..." ( فلسفه در عصر هراس افگنی ، مقدمه صفحۀ 9-10).

با تأسف، درین روزها از طریق شبکه های مجازی و صفحات تلویزون، شاهد ذبح دو ژورنالیست بوده ایم: یکی خبرنگار آمریکایی جیمس فولی ودیگری هم آمریکایی- اسرائیلی استیون ستلوف. پرسشی که در ذهنم خطور میکند این است، که در افکار و دلهای این سفاحان چه میگذرد. بگونۀ مثال، یکی ازین قاتلین به لهجۀ بریتانیایی حرف می زد، و به آرامش تمام  مثل آنکه سر گوسفند ویا مرغی را بریده باشد، سر آن دو خبرنگار را قطع نمود!

در واقع،عملکرد این گروه بیشتر به یک معما میماند؛ حالا اجزای این معما را به ترتیب کنار هم میگذارم.

ما در جهانی نهایت معقد و پیچیده یی به سر میبریم، که به نحوی همه چیز باهم آمیخته و در تداخل اند. شاخصۀ این انباشتگی وتداخل را بعضی ازجامعه شناسان، از آن به تعبیر "دیگ ذوب" ( melting pot)  یاد مینمایند. اجازه دهید درین مورد دو مثال ارائه کنم:

نخست، مردی با لهجۀ بریتانیایی فرض کنیم که نامش "جون" باشد، اقدام به کشتن آن دو ژورنالیست - نامهای شان در بالا تذکر رفت - نمود وهمچنان تهدید نمود فرد سومی را که احتمالا بریتانیایی باشد در آینده نیز ذبح خواهد کرد. (آن تهدید نیزعملی شد. مترجم).

دوم، در سایت انترنیتی داعش در وصف ابوبکر بغدادی، القاب طویلی بکار رفته است: "ابراهیم الخلیفة البغدادی القرشی الحسینی ابوبکر!". در اینجا میخواهم بر لقب ویژه یی (الحسینی) مکث نمایم. میدانیم که نام میانۀ رئیس باراک اوباما نیز حسین است؛ به این معنی که او نیز حسینی است. بگذارید تا حسینی سومی را علاوه نمایم، و آن آیت الله خامنه ای، رهبر والا مقام جمهوری اسلامی ایران است. وی همچنان نیز حسینی است!

این به یقین بیانگر آن است، که ما عملا در یک دهکدۀ جهانی، البته توأم با هویتهای متفاوت ازهمدگر زندگی مینمائیم.

در یک اشارۀ دیگر، بازداشت شدگان در گوانتانومو لباس نارنجی – زرد به تن دارند. کاملا شبیه به لباس  قربانیان داعشی که سرهای شان در صحرایی درعراق قطع میگردد.

پرسش اساسی که درین گیرودار مطرح میشود این است، فلسفه یی که داعش کردار وتصرفات اش را که از جمله قطع سر انسانهای بیگناه است توجیه نماید، چیست. واساسات باور ها و فلسفۀ ایشان بر کدام مبانی استوار است. اصل ودائره یی که ازان افکار وآیدلوژی شان را الهام میگیرد، چیست؟ وچگونه این اندیشۀ داعشی که خودرا دولت اسلامی عراق وشام میخواند، شکل میگیرد و گسترش می یابد؟.

 فکر میکنم ما پیرامون اندیشۀ ترور، نیاز مبرمی به بررسی وتجزیۀ اینگونه افکار خواهیم داشت. این یگانه کار معقول وروش درست در رویکرد و انجام عمل سیاسی است.

به باورم، در جنگ در برابر درخت تنومند تروریزم، ترکیز بر قطع برگها وشاخه های آن انجام یافته، نه بر تنه و مهمتر ازان ریشه های آن. اگر فاصلۀ زمانی 11 سپتامبر 2011 تا 11 سپتامبر 2014 ، را به مقایسه گیریم میتوانیم بگوئیم، که تروریزم بیش از حد رشد گسترده یی یافته است. مراکز نظامی آنها در حال حاضر بیش از 50 هزار کیلو مترمربع در سوریه وعراق را احتواء مینماید. پنتاگون در یک برنامۀ آخری اعلام داشت، برای ریشه کن ساختن داعش تنها درعراق، نه سوریه مدت سه سال، نیاز است.

 من به هر پیشگوییهای سیاسی باورمند نیستم؛ اما به اساس معلومات محدودم میتوانم بگویم که، داعش بعد از سه سال، قوی تر از امروز بدر خواهد آمد؛ بدینگونه شاهد ظهور گروه های دیگری شبیه به آن خواهیم بود. این همان پدیدۀ طبیعی رشد نباتات در خصوص کشاورزی است؛ هنگامیکه شاخه ها قطع میگردد، تنه ها وریشه ها با توانایی وتنومندی تمام، بیشتر قد بر میافرازند.

تروریزم به عنوان یک بیماری هولناک جهانی، هرگز نمی شود آنرا با اسلحه وقبضۀ آهنین علاج  نمود. (البته گاهی گزینۀ نظامی نیز کار آیی خودرا میداشته باشد). هنگام دستگیری وبه قتل رساندن بن لادن، آمریکا خیلیها احساس آرامش وسعادتمندی میکرد؛ اما امروز ابوبکر بغدادی بسیار نیرومند تر از بن لادن به نظر می آید.

اشتباهی که درمعادلۀ القاعده- طالبان صورت پذیرفته، دقیقا چه میتواند باشد؟ به وضوح اشتباه در موازنه میان یک ویا دو عامل مجهول نبوده؛ بلکه خطاهای در تعادل میان چندین فاکتور صورت پذیرفته است. این بیانگر نوعی اعتیاد نوین در سیاست است، که تصمیم گیرندگان چنین می پندارند، که تنها با زور میشود مشکلات را از راه برداشت و برآن فایق آمد.

 در معضله یی با چنین پیچیدگی، نقش رهبران دینی از جایگاه ویژه واهمیت بزرگی برخوردار است. تصمیم گیرندگان، باید در نظر گیرند، که پیشوایان و رهبران مذهبی عنصر اساسی در غلبه بر هراس افگنی واز بین بردن این پدیده به شمار می آیند.

ما نیاز به  فهم نوین ودرستی از قرآن وحدیث وبه انجام پژوهشهای پیرامون بیان دین مان داریم. ونیاز است با آگاهی وعقلانیت در رویارویی با افکار و قلبهای جوانان قرار گیریم. جوانانی که روی باورها و اعتقادات دینی شان، دیگران را میکشند و با این تصور که در مسیر درست قرار دارند.

با تأسف مدارس دینی اسلامی، محور اصلی آموزش بجای فکر واندیشه دهی، جایگاه آموزش و پرورشی مبتنی برحفظ وتلقین استوار است. در اکثریت مدارس اسلامی امروز، معلمین در عوض القاء وترسیخ فکر واندیشۀ سازنده، نخست به حفظ متون ونصوص وتقویۀ حافظه ترکیز مینمایند.

 دوم، روش گفتمان تباه کن دیگر درین مدارس، تأکید به آن دارد که گویا ما انسانها برای دین آفریده شده ایم، بجای آنکه گفته شود دین برای بشریت فرود آمده است.

سوم، شاگردان مدارس تحت تأثیر القائاتی قرار میگرند، که گویا باورها وگرایشهای مذهبی شان نسبت به دیگران ونحله های اسلامی دیگر برحق و برتر است. بگونۀ مثال، اهل تشیع می پندارد که اهل سنت گروهی است که در مسیر اشتباه قرار دارد، ودرعین حال اهل سنت فکر میکند که اهل تشیع پیرو راه نادرستی است. با تأسف که این طرز تفکر تا ابد صرف در قالب ایده باقی نمی ماند، وبا گذشت زمان اینگونه فکر و اندیشه به جنایات هولناک وبه بریدن سرها وازین قبیل کردار خشن وناپسندی می انجامد. بنابرین به باورم، بایستی روی فلسفۀ تروریزم ترکیز نمود، نه صرف بر بدنۀ ظاهری آن. افراط گرایان کشتی را که همه یی بشریت در متن آن قرار دارند برباد خواهند داد. صادقانه بگویم، معضل ریشه های تروریزم را بایست در برخی از مدارس دینی جست وآنرا حل نمود.

 

یاد داشت مترجم: نوشتۀ فوق از نویسنده و دانشمند معروف ایرانی آقای عطاءالله مهاجرانی است، که در سایت "الشرق الاوسط" به عربی نشر یافته و اینجانب با تصرف اندک به فارسی بر گرداندم.

 

 


بالا
 
بازگشت