سرورمنگل

   

محبثی از فلسفه سیاسی...!!!

به ادامه گذشته ؛    

 بخش دوم 

    گذرازاندیشگری فلسفی به سیاست وتحولات اجتماعی :

خلاصه همانطوریکه درآواخرقرن نزدهم وآوایل قرن بیستم  گذرازفلسفه به سیاست دراندیشه جدی بود ، همانطور گذراز سیاست به امراجتماعی نیزدراندیشۀ روشنگری قرن بیستم درخور دقت ویژه است. کارل مارکس یاد آوری می کند که آگاهی سیاسی تنها کافی نیست تا با فقرومصیبتهای اجتماعی روبرو شویم واز آن آگاهی حاصل کنیم ، این آگاهیها پیش مقدمۀ برسر مسئله تغیر است. انگلستان سرزمینی است که بی شک درآن آگاهی سیاسی بسیار پیشرفته است ، اما درعین حال کشوری است که فقرتوده های کارگری آن زبانزدهمگان است. دوسده رشد آگاهی سیاسی ، مساله ای اجتماعی را حل نکرده است. درفرانسه انقلابی هم رژیم های انقلابی نتوانستند راه حلی برای مشکلهای اجتماعی ونابرابری اقتصادی بیابند. راه حل بنیادی دراین شکل وآن شکل سیاسی ، این دولت وآن رژیم تنها نهفته نیست وحتی دربهترین برنامه ی سیاسی بنام طبقه ی کارگریا سوسیال دموکراسی یا دولت دموکراتیک  توده ئی وخلقی و... نمی توان آنرا درنام وشکل جستجو کرد،همانطورکه رشد اقتصادی قادربکاهش فقرونابرابری درنظام سرمایه داری نیست، اما باعث افزایش همبستگی اجتماعی میگردد ودرواقع درچار چوب سرمایه داری وحاکمیت بازار آزاد، الزاما با نابرابری اجتماعی ، همانقدر که رشد مولد ثروت میگردد، بهمان اندازه هم مخرب است، چراکه نابرابریها را افزایش داده وعدۀ بی وقفه خودرا غنی ساخته ونیازهای جدید می آفریند، که اکثریت ازآن بی بهره میماندوبکنار رانده می شوند. در امروزبه اثررشد اقتصادی بی وقفه جهان نه تنها سرمایه داری نابرابریها را به مرزهای انفجاررسانده است،بلکه رشد ازپا ماندۀ سرمایه داری معاصر مصیبتهای جنگ وتجاوز را هرچه بیشتر بارور ساخته است. طوریکه گذارازیک نظام سنتی به تحول وپیشرفت همانطورکه به انباشت سرمایه نیازدارد، همانطورانباشت ازهم پاشیدگیهای مکانیزم تقسیم ارزشهای تولید شده رابهمراه می آورد.(مسئلۀ تولید وتقسیم). رشدی راکه امروزاقتصاد دولتهای برازیل، هندوستان، افریقای جنوبی ،کوریای جنوبی، اندونیزی ، روسیه ، کشورهای اروپای شرقی،کشورهای هندوچین،چین ودیگران تعقیب میکنند، مستقما با نظام ساختار اجتماعی  وتولیدی شان تناسب معکوس دارد وتضادهای اجتماعی وسطح رفاه برای اکثریت به اتفاق جامعه را تامین نکرده، اما« چین» بشدت ازآنان مستثنی است ، زیرا رشد اقتصادی چین نه برمبنای توزیع ثروت ، بلکه برعکس برمعیار رفاه اجتماعی ونقش کم درآمد ترین اقشار وطبقات  را نه برمعیارهای بازار ، بلکه برتوزیع عادلانه  وکم کردن شگاف فاصله ثروت بین ثروتمندترین وفقیرترین اقشار اجتماعی برقرارمیسازد که مستقیما ناشی از نوعیت نظام اجتماعی است ( سوسیالیسم ) که بمعنی شرکت فعال توده های مردم بمنظور تحقق پیهم مطالبات آن دانسته می شود، زیرا دولت وسازماندهی اجتماعی دوامر متفاوت نیستند . دولت سازمان یافتگی اجتماعی است، تا زمانی که دولت نابرابریهای اجتماعی را می پذیرد،استثماررا قانونی میکند، سرچشمه مصیبتهارا درقوانین طبیعی مییابدومدعی می شودکه هیچ قدرت انسانی هم نظارتی برآن نمی تواندداشته باشد ،مسالۀ دولت مستقل ازامراجتماعی که بهیچصورت نمی تواند مطرح باشد( مسئله سیاسی جدا وگسسته ازاجتماع ) . به این ترتیب دراندیشۀ مارکس اهمیت مفهوم انقلاب سیاسی با روح اجتماعی ( یعنی ضرورت توجه بمسائل اجتماعی) انسان بحیوانی تبدل میگرددکه تنها درمیان جامعه می تواند فردیت خودرا بروز دهد. ( انسان باموجودیت فردی خود ، موجود اجتماعی است ).

 دریک نمونه فاجعه آمیزدولت ایالات متحده امریکا درراس آن « رئیس جمهور اوباما » با قئرت غیر قابل تصوریکه قانون اساسی امریکا درحد یک دکتاتور برایش اختیار قایل است. او می تواند، با اعلام اینکه ؛ منافع امریکا دریک گوشۀ از جهان باخطر مواجه است، این گوشه بدون استثنا دردیروزکوریا، ویتنام یا درجای دیگر. درامروز افغانستان، عراق ، لیبیا ، سوریه یا ایران  یاهرکجا ی دیگریکه که خواسته با شندجنگ رابطور مستقیم باشرکت کامل قدرت نظامی خویش می تواند آغاز نماید، اما دراصلاحات اجتماعی داخلی بسودهفتاد میلیون خانوادۀ که بیمه های صحی ندارند وبرروی کوچه وبازارمیمیرند، اینک ازوعده های اوباما که طی دو دوره ریاست جمهوری بمردم داده شده ،هنوزازسطح وعده فراترنرفته است ،اما تا درحدی کوشیده تا دوازده میلیون خانوده را شامل بیمه های درمانی بسازد ،اما اینک پای فیل عظیم جهانی درگِل بند است وهنوز نتوانسته بودجه را نهائی سازدوبنابرچنین ریفرم اجتماعی ، درتضاد کنگره ورئیس جمهور( تضاد منافع سرمایه داری بزرگ ) قسمتی بزرگ از دولت برای مدتی درحال تعطیل قرار گرفت وتا امروز تحت رژیم جیره بندی شدید قراردارد. سرمایه داری بزرگ از اینکه چنین اعمالی برروی زندگی ومشاغل دولتها ومردمان جهان ومردمان خودشان (امریکائیان ) چه عواقبی را درقبال به بارمی آورند باکی ندارند.(1) کشورهای صنعتی وثروتمنداروپای غربی ازانگلستان تا هسپانیا، ایتالیا وجرمنی ودیگران همه روزه طبقات اجتماعی دارای کمترین درآمد وگروه های کثیر ازجوانان وبیکاران رادرپای یک جنبش مطالباتی همگانی اعتصابی علیه نظام دولت وموسسات سرمایه داری بزرگ بمصاف دسته جمعی عظیم ملیونی فرا میخواند، مثل اعتصابات حاضر انگلستان که درآن کارکنان خدماتی اکثر موسسات دولتی اشتراک داشتند وتحت فرمان اتحادیه های صنفی براه افتیده است، (2) زمانی فرا میرسد که دیگرازمحدودیت های اتحادیه های صنفی جنبش های زحمتکشان فراتر می روند ـ وهم فراتراز موقعیتهای سیاسی انحصار طلبانۀ احزاب سیاسی .  

هم طی اینروزها تظاهرات خشونت آمیزی از شهر فرگوسن ایالت مسیوری امریکا فراتر می رود وهمدردی سراسری مردم ایالات متحده را برمیانگیزد. اعتراضات خشونتبار اهالی  شهرفرگوسن که بروز پنجم خودواردشد، عکس العملی است که درقبال قتل نوجوان سیاه پست 18 ساله بنام مایکل براون که باشلیک مرمی پلیس درموتر پلیس کشته شده است

براساس خبر: « امروز(15.08.2014) درسراسر امریکا اعلام شد که به احترام مایکل براون ساعت هفت (7) عصر درتمامی نقاط  امریکا یکدقیقه سکوت برقرار خواهدشد .(3) این حمایت واعتراض نه «شورشگری» است ونه غارت ودرگیری دربرابرماموران پلیس،بلکه بانگی اعتراضی است که صدا وطنین آن برضد نظام بخاطرتامین عدالت وحقوق مردم ، تمامی اقشار وطبقات مردم را دربرمیگیرد.اوباما ازمردم برای آرامش دعوت نموده ، ضمنا تاکید کرد؛ «که هیچ عذر وبهانۀ برای شورش ، غارت ودرگیری دربرابر ماموران پلیس پذیرفتنی نیست» ـ این تحدید آشکاربمردم است !که دردنیای مدرنی که امریکا ورهبران آن مدعی حقوق بشر درسراسر جهان اند. درکشورخودشان(امریکا) فقر،زورگوئی ، بی عدالتی بطورهمگانی درچوکات نظام پلیسی برمردم بیداد میکند، اما آرامش ودموکراسی برای ده فیصد(10%) ثروتمندان امریکا بی حدومرزگسترده است .

  ذهن سیاسی وتوان اجتماعی:

برداشت اکثرا ازذهن سیاسی وتوان بالقوه اجتماعی  که باخردسیاسی ـ اجتماعی که کلمات متداول آن در مفاهیم  «آگاهی سیاسی» یا «آگاهی طبقاتی» بیشترمورد استفاده است مترادف می شود به شرکت آگاهانه اقشاروطبقات برای تعین قدرت سیاسی (دولت ، حکومت ). برای کوتاه کردن وساده ساختن بیان، باید گفت ؛ ازهنگامی که مناسبات تجاری وطبقۀ متوسط شهری دراروپای قرن هژده (بورژوازی قوام گرفت به اثر ظهورسرمایه تجاری ،منافع طبقه متوسط ،حس سود جوئی ،آگاهی این طبقه (بورژوازی ) را دگرگون ساخت. یابعباره دیکرهنگامیکه عقل سیاسی مدرن( خرد ورزی بورژوازی) ،روحانیت مسیحی رادراروپا درنفس آن بتفرقه های مذهبی به تنگنابرد و رهبری مطلقۀ آنراازسر دولت وحکومت به بتدریج زیر سوال برده و پدیدۀ عقلانیت دولت را جدا ازمذهب وکلیسا قابل تشخیص ساخت. یعنی زمانیکه دولت احکام خودراکمتر از مذهب وبیشتربرروی سیاست واحکام قانون استوار ساخت، روشنگری جامعه مدرن پا گرفت وسه الی چهار قرن بعد محصولات آغازرنسانس وادامۀ آن ، که به اثر نوآوریها درتمام ابعاد جامعه، نبوغ وخلاقیت جامعۀ اروپائی را بیدار ساخت که به اثر این تحولات درزمانی  محدود وکوتاهی ده ها وصدها وهزاران متفکرعلوم طبیعی واجتماعی ،ادبی واخلاقی پا بعرصۀ وجود گذاشت ونه تنها جامعه را ازلحاظ ذهنی واجتماعی متحول کرد، بلکه مذهب وکلیسا دردرون خود متفرق ومتحول شدودرنتیجه عقلانیت سیاسی زمینه را برای دولت عقلانی ودنیائی بر مبانی قانون مساعد ساخت.

هنگامیکه دولت خودرا بحیث یک موسسۀ ادارۀ همگانی وامور دنیائی مردم، از آوامر کلیساجدا ساخت ـ همانطوریکه دربخش اول بدان اشاره شد، خرد سیاسی واجتماعی مدرن بامفاهیمی از قبیل سیاست، دولت، آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، سوسیالیسم ، آزادی بیان ورسانه ها ، آزادی تشکل احزاب سیاسی، جامعه مدنی آشنا شد که با پیشرفت جامعه صنعتی ونیاز به تعلیمات همگانی ومجانی  جوانان تحصیل کرده را درسیستم تعلیمات وتحصیلات هرچه بیشتر ساخت وهم این قشر درترویج ورشد آگاهی مردم وطبقات اجتماعی  نه تنها نقش پیش آهنگ سیاسی رابرعهده گرفتند، بلکه آگاهی سیاسی را رشد وتقویت دادند. این آگاهی از یک یک قطره  بیک مجموعه وبمصلحت هاو منافع طبقاتی اقشار وطبقات درسیستم جامعه  با طرح خواستهای سیاسی خودرا بالا می کشد. که همین سیاستها ومطالبات ازدولت ( بحران وثبات دولت )، دولت را تقویت یا تضعیف میکند. دردیروزافغانستان که مردم آن درآویل قرن بیستم با حصول استقلال وتحکیم آن با عدۀ قلیلی ازقشرروشنفکروحمایت مردم  ورود به اصلاحات ، راه رفتن به دنیای مدرن را آغاز کردند، اما حاصل آن پس ازیک دهه شکست ودرماندگی دربرابر نیروهای اهریمنی بود که عقب ماندگی وسنت دیرپای اجتماعی که دررگ، خون واستخوان این جامعه تنیده بود واستعمار واستثمار دنیای معاصر آنرا تقویت می نمود،برتمدن  وحاصل نو غلبه کردوانرا برای زمانی به زنجیر کشید.

 اما همواره زیست اجتماعی برای بهتر،معاصر ومدرن زیستن پیهم درتکاپواست ، این تکاپو گاهی با آگاهی واصلاحات  ونوتوام است وهم گاهی  یا اکثرا درنیمه راه ازپا بازمی ماند وبمنزل نمی رسد. اما زندگی  همواره رنگ ورونق دیگر می گیرد وتجدید ومعاصرتر میگرددـ روشنفکران ومردم افغانستان نیزتحت چنین قاعدۀ بارها برای آزاد زیستن وبهترزیستن  بپا خاسته اند وهمواره رزمیده اند. درپایان سه جنگ خونین وویرانگرافغانها توانستنداستقلال خودرا درمیان خون وآتش با قربانیهای عظیم  تامین کنند وزندگی نوین راآغاز نهادند، اما به اثر ضعف وکمبود یا نبودروشنفکران وفقرآگاهی سیاسی واجتماعی  ونفوذ عوامل خارجی واستعماری  با ناکامی وسرکوب مواجه شد.اما برعکس جوانان افغان ومردم ما درامروزباآگاهیهای سیاسی ، اجتماعی بیشتر وتجربه کاملتراز دیروز،باکثرت وتوان روشنفکری و با ابزارهای مبارزاتی نوین ومعاصربمیدان نبرد ومبارزه روی می آرند.هم نباید فراموش کردکه مردم وروشنفکران درهرروزبا آگاهیهای سیاسی بیشترو گسترده ترمجهز می شوند ودرروشنی آن به تشخیص نظام های اجتماعی  ودولت سازگارتربا منافع قاطبۀ مردم درعمل مساعی سیاسی خودرادرعمل همآهنگ میسازند.

آگاهی سیاسی جوانان ومردم درامروزـ نسبت بهرزمانی گذشته آماده برای تغیرات وتحولات درزندگی ،پیشرفت اجتماعی وفردی است . مردم ازنظر درعمل دریافته اند ـ تا ازطریق راه های مسالمت جویانه وقانونی بدولتی درخدمت منافع مردم ،به آزادی وآبادی برسندوفرزندانشان ازسیاه روزی جنگ ودهشت افگنی به صلح ،ترقی، صحت ، تعلیم وتربیه وزندگی نوین آیندۀ خودرا بدست خود گیرند.  

مردم افغانستان ( اعم اززن ومرد) وجوانان بخصوص درانتخابات ریاست جمهوری اخیرعملا برای شکستن طلسم حاکمیت قوماندانسالاران چپاولگرومفسد وبرداشتن یک گام محکم دیگر قانونی بپای صندوقهای رای رفتندوارادۀ مسالمت جویانۀ خودرا عملا نشان دادند. تا نیروهای حاکم بردولت مفسد وحامیان آنرا به احترام به آزادی، دموکراسی وحکومت قانون وادارند .اینک می بینیم  نیروهای حکومت مداربرسرتقسیم قدرت دولتی ،قانون ،دولت ناشی ازآن ودموکراسی انتخابی را به مضحکه گرفته اندوتحت  نام «دولت وحدت ملی » میخواهند نقش وقدرت دولت فاسد را باشرکت شرکای بیشتر توسعه دهند ـ تا قدرتهای محلی ،قومی چپاولگروماورای قانون دردولت بام « وحدت ملی »  وادامه فساد وانارشی زمینه بیشتر فراهم گردد. «دولت وحدت ملی »  بجزء شرکت بیشترچپاولگران ومفسدان وتوام با آن، انارشی بیشترووابسته گی بیشتربقدرتهای نظامی واستخبارتی خارجی  مفهومی دیگررا اعاده نمیکند .ازهمه مضحکتراینکه ؛آقای عبدالله عبدالله با پا فشاری برسهم مساوی درقدرت دولتی ونقش اپوزیسیون (مخالف ) را نیزازآن خود میداند . این رک وراست بمعنی واجب الاحترام وغیرمسئول دربرابر هیچ ارگانی  وبمنزلتی که گفته اند : « با خدا دادگان ستیزه نکنید که خدا دادگان را خدا داده!  سیزده سال حاکمیت قوماندان سالاری جهادی وابسته به نیروهای نظامی خارجی، فساد گسترده، زرع تریاک، ادامه دهشت افگنی وجنگ ، اینک  طی این روزها قوماندانسالاری ،رای مردم را به تهدید گرفته وبمردم اخطارمیدهند تا اگرموقف آنان درراس حاکمیت دولتی بطورمستقیم پذیرفته نشود با عکس العملهای« سبز»، «نارنجی » وبه اشغال دفاتردولتی وبرپا کردن آشوب ،نظم دولتی وعادی رابرهم خواهند زد. ایالات متحده امریکا وزعامت دولت کرزی بحیث ناظران ومصالحه چیان برسر تقسیم مقامات دولتی بمنزلۀ غنیمتهای غارتگرانۀ جهادی نمی خواهند هیچ طرف را آزرده بسازند. تصامیم خلاف قوانین وسازشها درقبال انتخاب مردم که با اشاعۀارعاب وترس همراه است ،روشنفکران سیاسی وجامعه افغانی را برسرموضع گیریهای ایالات متحده وکشورهای بی اراده غربی بیشتر بی اعتماد ساخته است که ازاوضاع برای بحران زائی ازآب خت ماهی میگیرند.

   نباید فراموش کرد که اصل مصالحه  مبنی برشرکت مساوی در«دولت وحدت ملی » نه تنها برنادیده گرفتن قوانین ساختاری دولت جمهوری اسلامیست، بلکه فراترازآن اصل تقسیم حاکمیت را بقوای ثلاثه نیز زیرسوال می برد ـ به این معنی که دامنۀ مصالحه با تقسیم کرسیهای قدرت در« دولت وحدت ملی»، ارگانهای شورا وقضا نیز نمی توانند ازآن برکنار مانند. این روبراست مضحکۀ تاریخی ازقماش استعماریست که برمردم تحمیل میگردد .

بیشترباید توضیح کرد که آگاهی سیاسی درواقع برمیزان آگاهی افراد، ساختارهای اجتماعی وسیاسی وازهمه بیشتر ازساختارهای محلی قدرت دولت، نظام عقیدتی وفرهنگی، سنت ورواجها وساختارهای اجتماعی واحزاب سیاسی تاثیر میگیرد وتاثیرگذارترین پدیده ها در ساختار آگاهی افراد، اقشار وطبقات نقش مستقل احزاب سیاسی است که با توده های مردم پیوند خورده وآنانرا متحول میسازد. نقش دولت درآگاهی سیاسی به نقش طبیعی بیشتر شبهیه است وسایر نقشهارا درخود مستحیل میکند. بخصوص هنگامیکه ، نیروهای حاکم بر دولت هنوزاززیر بارمسائل اُخروی بحل مسائل دینائی مردم پا نگذاشته ودربند آخرت مردم اند.چنین دولتهای هنوز شایسته گی اصلاحات وتحولات را ندارند ، با آنکه پدیده های مدرن زندگی بطور نسبی درکردارهای ورفتار هایشان بوفور قابل دید است وخوب وبد این دولتها بطورنسبی آنانرا به بدترین ازبدتر فاصله میدهد. آگاهی سیاسی با آنکه پدیدۀ مادی وقابل رویت ومشخص مانند سایر پدیده های اجتماعی ، اقتصادی وفرهنگی نیست ، اما اکثرا درتعاملات حیات دولت خودرا می نمایاند وازهمینجا است که گفته اند که ساختار سیاسی  وقانونی دولت  بیشتر ممثل آگاهی سیاسی جامعه وطبقات اجتماعی آنست وبیشتربه آن میماند که مانندی؛ طفلی بدنیا می آید ودر محدودۀ  زمانی معینی به آشنائی ازماحول وافراد خانواده بتدریج  پی میبردودرذهن کوچک خوداشیا ، آدمهاوکلمات را جا میدهدو بتدریج بزبان می آورد. ذهن کوچک کودک ازمحیط محدود با اعضای خانواده واشیا ، بتدریج با محیط وسیع تروگسترده ترازآدمها وکلمات به اصطلاح به بلوغ عقلی یا ذهنی میرودوبرای اشیا وآدمها نام ، رنگ ،صفات ،صدها وهزاران ممیزه وشاخص هارا فرا میگیرد.این پروسه تنها به فراگرفتن  وتقلیدکردن پایان نمی یابد، بلکه به پیش راه باز میکند، بخیالات وایده های جدید وجدید تری ازنیک وبد، زشت وزیبا، خشن ولطیف وغیره شناخت حاصل میکندوشناخت انسان از مرحله حسی به مرحله تعقلی ارتقا می نمایدواین ارتقا همانطورکه درآدمی محصولی ازفعالیت مغزاست یعنی عملیۀ که خاص ذهن است که به انسان امکان میدهد ـ تا از معلوماتی که درنتیجۀ  شناخت حسی حاصل آمده،آنرا تعمیم دهد وبه اصطلاح فلسفی ، آنچه راکه دراشیا لایتغیر، مشترک و عام  وماهوی است بیرون کشیده وبه شناخت ماهیت بتدریج دست  یافته است. اما درجامعه یا بخشی از آدمها، اقشار، طبقات ،گروه ها، احزاب وسازمانها به مناسبات ونقش وسهم شان درتولید نعم مادی وبه مطالبات ورفع نیازمندیهایشان تعلق میگیرد وازهمینجا است که ؛ بنظرمارکس ذهن سیاسی اگر محدود بماندودرچارچوب نظریه اجتماعی جای نگیرد ، ناتوان باقی خواهدماند . هرگاه کارگر سیاست رابطور منزوی وگسسته ازمسائل اجتماعی درنظر بگیرد، وآنرا فقط به قدرت سیاسی وحکومت مرتبط کند، درفهم ریشه های بدبختی های خودناتوان باقی خواهد ماند. مشکل بزرگ انقلابها درکشورهای آسیا ، افریقا وامریکای لاتین وجنوبیها بطور قطع وعام ازهمین اصل لنگیده اند. تصاحب قدرت سیاسی بطریقی تامین شده ، اما درچارچوب استحکام قدرت ، دولت تحت نام مردم به آلت دست دکتاتوران  نظامی تبدیل وبخشونت متوسل شده ، بجای آنکه زمینه شرکت وسیع توده ها واقشار اجتماعی ذینفع را دریک دورۀ ازاصلاحات درقدرت سیاسی درنظر گیرند، بیشتر ازآن تکیه برحاکمیت عدۀ تحت هرنامیکه خواسته اند، به سرکوب آزادیهای بنیادین اقشار اجتماعی جامعه روی آورده اندـ سلطۀ گرائی ذهنی افراد یا احزاب دولتهارابه آلت دست بغرض سرکوب، تحت نام استحکام وثبات بنفع جلب حمایت مردم ـ برعکس دیریا زود به تجرید وانزوا از مردم رفته اند وتوان اجتماعی اقشاروطبقات ذینفع رابسود تحکیم قدرت سیاسی وبلندبردن آگاهی سیاسی ازدست داده اند. تجارب انقلابهای دوصده جهانی وبخصوص ناکامی انقلابها وتحولات سیاسی اضافه از نیم قرن اخیر افغانستان  ناشی از فقدان شرکت نیروهای اجتماعی با القوه دراین تحولات است

بایک نظرکلی بتحولات سیاسی  تامین استقلال وآغازاصلاحات دوره امانی نشاندهنده چنین امریست. استقلال افغانستان تامین شد بدلیل اینکه توده های مردم درتامین واستقرار آن باآگاهی ازآن با دل وجان شرکت کردندوآنرا بپروزی رساندند. اما اصلاحات طی نیم دهه بخوبی آغاز واز حمایت مردم برخورداربودوزمانیکه به اصل آگاهی سیاسی اقشار فعال جامعه بی توجه ئی شد واراده گرائی فردی روشنفکرانه اشرافی جای اقشار آگاه اجتماعی را گرفت وتوان اجتماعی  ازطریق عدم شرکت بیشتر جوانان واقشار مردم دراصلاحات که بیشتربه اثر محرومیت ازسواد وتعلیم وتربیه ناشی می شد،اصلاحات سرکوب شدونظام سیاسی پس ازیکدهه استقراراستقلال بصفحات درخشان تاریخ سپرده شد.دراین راستا نباید حوادث بعدازآن رابا پیچ وفرازآن نادیده گرفت. بحران وعقب گرد ازاصلاحات،( سقوی ) استبداد نادری وآغازاصلاحات( ازحکومت هاشم خان به شاه محمود خان) همه این دوران به آرزوی پیشرفت، امابا بن بست. دهۀ آغازاصلاحات اقتصادی که توام با آن نظام دولتی واداری ونظام اردو وامنیت نیزقسما با نیازهای عصرتنظیم وتجهیز شد.(تطبیق پلانهای رشد اقتصادی وآغاز همکاری های شوروی به افغانستان ) که زمینه سازورود به اصلاحات سیاسی وقانونی ساختن نظام دولت برپایه تقسیم قواوزمینه برای ایجاد شرایط نوین دموکراتیک وتامین نسبی آزادیهای اجتماعی .( دهۀ قانون اساسی ). ظهورجمهوری26سرطان 1352ش. سردار محمدداود را از نظرنباید دورکرد که پس از کودتا نیک درخشید، اما بزودی با اعمال تمرکز ونادیده گرفتن آزادیهای دموکراتیک وسیاسی وبی توجه ئی به شرکت اقشار فعال سیاسی جامعه (آزادیهای بیان ومطبوعات ،تشکل احزاب واجتماعات )، خودرا منزوی ساخت وازهرطرف زمینه برای گورکنانش راآماده ساخت ودرنتیجه توسط عدۀ ازنظامیان قهرا برانداخته شد.

اشتباهات ،بیراهه روییهای سرکوبگرانۀ رهبری سیاسی،حزبی ودولتی آوایل انقلاب ثور1357 ش.ناشی ازامرعدم اشتراک نمایندگان اقشار اجتماعی مردم ذینفع درانقلاب وبخصوص نادیده گرفتن اقشارفعال جامعه ( مثل جوانان،روشنفکران ونقش احزاب سیاسی ومطبوعات ) ونادیده گرفتن نقش وشرکت آنان درتحولات اجتماعی وبالاخره حذف آنان بنام مخالفان ، ثبات دولت نوین  رازیر سوال برد، زیرا دولت جدید نتوانست برای خود محیط اجتماعی مساعد ومناسب رابطورعاقلانه ودرعمل اجتماعی وسیاسی پایه گذاری کند، با تکیه با اعمال نظامی بدعوی مخالفان سیاسی ومبارزۀ طبقاتی ،سرکوب اشرافیت فئودالی ،قومی وروحانی رفت وتوام با آن اصلاحاتی  را بسود مردم ـ متمرکزویک دست مورد اجرا قرارداد که از باورهای مردم فاصله داشت. دولت بامهرسیاسی وذهنی نمایندگی از طبقات واقشار اجتماعی  زحمتکشان، اما درعمل فاقد چنین نقش سیاسی وفاقد جلب نمایندگان این اقشار وطبقات و مطالبات وخواسته های شان به اقدامات نظامی سرکوب گرانه متوصل شدوبه گرداب بحران سیاسی ،اجتماعی ونظامی غوطه خوردودر نتیجه زمینه برای مداخله نیروهای نظامی خارجی عمدا فراهم شد.

 باید قبل ازهمه متوجه بودکه درتحولات وتغیرات سیاسی قدرت، مقاومت نیروهای که موقتا اهرم قدرت را ازدست داده اند وهنوز ازپا ننشسته اندـ درصددوفرصت اند ـ تا هرچه سریع تر  علیه انقلاب وتحول راکه درمرحلۀ آغاز است آنرا از پا براندازند. بهمین دلیل تبانی تحت نام اسلام ضد انقلاب ثور واهداف آن درداخل وخارج قوت گرفت.

  ثانیاباید گفت که؛ اقدامات سیاسی تحول پسند هرقدر مقدس ،آرمانی وبسود توده ها طراحی شده باشد، مورد قبول واقع نمیگرددـ  تابا اقدامات مناسب وتعمیم آگاهی های توده ها واقشار اجتماعی  وجلب شرکت فعال شان بمطالبات وخواست های ضروری وقابل لمس طبقات واقشار اجتماعی توام نگردد.

  دیگر اینکه تجربه دولت پس ازانقلاب ثور عملا نشان داد که با تکیه بردکتاتوری نظامی وذهن سیاسی که برکنار ومجزااز مصلحت های اجتماعی وپایگاه  منضبط سیاسی ـ اجتماعی باشد، راه بمنزل نمی برد،درنیمه راه ازپا بازمی ماند.

 عملا دیده شد که : رهبری دولت پس ازانقلاب ثور با اقدامات عجولانۀ ذهن سیاسی  با تکیه برقدرت نظامی  وسرکوب،جای خودرا درمیان مردم وطبقات اجتماعی بخصوص روشنفکران سیاسی واجتماعی خالی کرد ودرنتیجه عواقب کارش بجایی کشید که طالب نیروهای خارجی شد وبه مداخلۀ نظامی دولتی از بیرون (قطعات محدود اتحادشوروی ) وگسیل اردو های شوروی بغرض حمایت ازحاکمیت انقلاب ثورراه بازشد

به اثر چنین تجاوزی،مسئله اصل بنیادی تجاوزقطعات نظامی شوروی به افغانستان (مسئله حاکمیت اسلام سیاسی درمعرض خطر کمونیسم ) ومبارزه علیه دولت دست نشانده ازهمین جا باشدت بیشتروعلنی ترپا گرفت. هم چنان بمنظورمقابله با تجاوزاردوی سرخ اتحاد شوروی بکشوراسلامی افغانستان سبب وبهانه مناسب فراهم کرد تا بزرگترین توانائیهای نظامی، مالی وانسانی جهان غرب وجهان اسلام برای مقابله با اردوهای شوروی ودولت دست نشاندۀ آن ،جنگ تمام عیار واعلان ناشده را درسرزمین افغانستان برپا دارند وعواقب آن از هردوطرف افغان کشته وافغانستان ویرانه گردید. درحقیقت مرحلۀ دوم انقلاب ثورکه بهدف برگرداندن انقلاب ثوربجای اصلی اش پا گرفت ،بنام تجاوزاتحادشوروی زیر سوال رفت. جنگ ومهاجرت درعمل ابعاد گسترده نظامی ، سیاسی واجتماعی پیدا کرد ودرنتیجه جنگ سرد بین دوقدرت بزرگ جهانی باهمکاری متحدان باتمام ابعاد وعواقب آن بداخل افغانستان سرازیرشد

روشنفکران سیاسی وتوده های مردم بجزءهیزم برسوخت آن چیزی دیگری نداشتند به آن عرضه کنند. با آنکه وضعیت در آستانۀ تصمیم گیری خروج قطعات شوروی تحت شرایط وقیود امریکا ومتحدین آن شدت ووخامت بیشترنظامی گرفت وجنگهای وسیعتر سازمان داده شدوبر جمهوری دموکراتیک افغانستان درراس نجیب الله تحمیل شد.  

 ناگفته نباید گذاشت که نخستین اقدامات حیات بخش پس از خروج قطعات اتحادشوروی ازافغانستان، شرایط واوضاع جدید بدولت وحزب دموکراتیک خلق امکان فراهم ساخت  تا مستقلانه وارد تصمیم گیریهای گذرازسیاستهای نظامی به حل سیاسی قضایای افغانستان روی آرد، اما برعکس پاکستان و ایالات متحده بحیث امضا کنندگان وتضمین کنندۀ گان موافقت نامه های ژنیو، دررابطه به قطع مداخلات علیه جمهوری افغانستان بطور خشن ،علنی ومتداوم آنرانقض کردند. یعنی مداخلات خارجی قطع نشد، بلکه شدت ووسعت بیشتر کسب کردوتوام باآن تدابیرازخارج بداخل نیز برای براندازی رژیم متمرکزشد تابالاخره درتوطئۀ نظام جمهوری دموکراتیک افغانستان بوسیلۀ چند تا ازرهبران ملکی ونظامی درتبانی با خارج وباندهای جهادی تن به تسلیم دادند وافغانستان ومردم آنرابا مصائب وتراژیدی های بعد آن درگیرساختند.اینک تراژیدی افغانستان پس ازسه دهه  درباری دیگری باخروج  عساکرامریکائی  ودولت بی سرانجام « وحدت ملی » چه ارمغانی را به افغانستان میگذارند، به امیداینکه پیآمدهای حوادث عراق رابدنبال نداشته باشند؟ 

 انتخابات اخیرریاست جمهوری عملا نشان داد که افغانستان نیز بطرف یک انقطاب قومی وزبانی به پیش رانده می شود وهنوز روشن نیست تا چه هنگام مردم افغانستان وروشنفکران  وجوانان آن چون هیمه هیزمی دردست اجانب باقی مانده و تا هرلحظه خواسته باشند آنرا شعله ورسازند، این امر دیرپا نخواهدبود. زیرا انتخابات اخیر نشان داد که مردم ،جوانان وروشنفکران سیاسی افغان  به رشد قابل توجه ئی ازآگاهی سیاسی رسیده اند وهم درعمل نشان دادند باشرکت جسورانه درانتخابات ریاست جمهوری با آنکه گردانندگان دموکراسی سرنوشت قومی ومنطقوی را برآن لوح زده بودند، اما مردم فراتر ازآن رفته، عملا نشان دادندکه یک دولت فراگیر از مسئله قومی ومنطقوی، دین ومذهب می تواند حداقل درمسیر تضعیف قدرتهای مافوق قانون درداخل دولت (قوماندان سالار غیرمسئول وواجب الاحترام )،از طریق انتخاب رئیس جمهورارادۀ بالفعل خودرابه اصلاحات وتحولات تبارز دادند. امابرعکس رای مردم واهرمهای مشروعیت قانونی برای انتخابات درزیر تهدیدهای جهادی به رای پاک وناپاک، سیاه وسفید، دزدی وتقلب ببازی گرفته شده ، درحالیکه مردم درشرایط دشوار برسر صندوقهای رای حاضر شدند،شمار این رای ها ماه هااست که درتحویل خانه های اربابان به اصطلاح دولتداری فاسدافغانستان، کس چه میداند چی برسرآن آورده اند ؟،اما یک چیز روشن است که هدف حامیان افغانستان ، تاسیس یک دولت ضعیف وشکننده وبیشتر دست نشانده ، تحت نام «دولت وحدت ملی» است که اینک درحال شکل گرفتن است. «دولت وحدت ملی» رسا ترین مفهموم وبیان برای شرکت عدۀ بیشتری ازمدعیان قدرت دردولت چپاولگرومفسده جواست واین بمعنی فاصله گرفتن از مطالبات مردم وپشت کردن بخواسته های مشروع وقانونی شان است وبمعنی شرکت بیشتراز مفسدان وزورگویان جهادی درمقامات دولتی است وبمعنی روشن ادامۀ فساد ،زورگوئی وعدم رعایت قانون است.

بقول مطبوعات « نمایندۀ بی ریخت امریکا« جان کیری » که سپانسردولت فاسد افغانستان است ، جامۀ هم شکل «دولت وحدت ملی » را برای هردو کاندیدا اشرف غنی و عبدالله عبدالله درقصر سفید دوخته آورده است ،اینکه قانون اساسی ،اهرمهای اجرائیوی ، دولتی ورای مردم نادیده گرفته می شود، پرده سیاهی دیگری از فریب وریاکاری برای حفظ  منافع دولت جهادی وسیاه ترین اعمال حامیان آن نزدمردم دریده می شود. افغانستان ومردم آن درامروزآن مردم صد یابیست سال قبل نیستند ، نسلی جوانی ازروشنفکران سیاسی ،آگاه وفعال وازلحاظ اجتماعی درهرروز متشکلتروبا مطالبات سیاسی ـ اجتماعی جامعه روز تا روز خودراهمآهنگ ساخته اند. ازهمه اولترباید آگاه بودکه ذهن آگاه جامعه افغانی ازاعمال وکارکردها ونابسامانیهای دولت فاسد وگردانندگان آن با نفرتی عظیمی آبستن است که دیریا زودبه این درد طولانی ونفرت ، راه خودرا بایک جرقۀ درقشرروشنفکرکشورباز خواهد کردکه دولت وحدت ملی ، هیزمی راکه فراهم میسازد وبا  شعارهای عوام فریب مردم دوستی وخدمتگذاری بمردم ،درآن خواهد سوخت،مانند دولتهای دست پروردۀ ایالات متحده درعراق ، لیبیا،مصر، سودان وکشورهای امریکای لاتین دربرابرتهاجم رای واراده خلل ناپذیر مردم ازپا برخواهدافتاد.

فقرسیاسی ونادیده گرفتن مردم...!!!

  برای توضیح بیشتر مسئله وجلب توجه اشخاص ، حلقات واحزاب  سیاسی  مراجعه میگردد به بخشی اول از مقالۀ بنام «ازفقزسیاسی تا وداع با مردم !!!» تاریخی (2014.02.19 م. سایت اصالت وآریائی.) با این قلم باردیگر بتوجه رسانده می شود ـ اینکه:

درمقولات فلسفه سیاسی قرن بیستم ،پیشوند صفت فقروتهیدستی را نیزبه سیاست پیوندزدندوآنرابرای عدۀ از مدعیان سیاسی دوصفته ساخته ، زیب اسمای رهبران واحزابی سیاسی ساختند که دربازارسیاست مدعی عرضه کالای اندکه لجوجانه میخواهند تا مردم آنرا بخرند یا حداقل درذهن سخت پسند شهروندوهموطن تمیزمرغوب ونیک رادرزمینه بجا بگذارد.

بازارسیاسی با رونق دیروزکه کالای خودرا ازبیرون مرزمیگرفت، بظاهرمرغوب ومورد پسند عدۀ لوکس پسندبودوبخصوص عطش جوانان را سیرآب میکرد وهم کالای این سیاستها دربسته بندی های مارک داربا شناسنامه اتحادشوروی، چین،امریکا (غرب)واسلام عرضه میشد که درگوشه  وکنارها بین جوانان وازخارج نیزبه آن بنوعی حمایت می رسید. کلای وطنی، میهنی بازارنداشت. زیراهیچ چیزی مرغوب بدان پیوند نخورده بودوسالهای سال بود که ازمیان جوانان رخت بسته بودوبدیار ناشناسیها کوچ وجوانان افغان رادرمیان رنگهای خیره کننده وزرق وبرقهاومزه های تلخ وشیرین تند خارجی تنها گذاشته بود.بیسوادی بحیث مرض مزمن ومیراث قرون، نسلهای ازمردم بدعت پسند وسنتی را درلحاف عریض وپهن خودچنان پیچانده بودکه جوانان تحصیل کرده ازتعفن وبوی بد آن بفرسخها فاصله میگرفتندونسخه پیچیده به اصطلاح انقلابها وتحولات بیرون را مداوای دردهای جان کاه اینمردم میدانستند. همه چیزساده بود، مبارزه ، انقلاب ودربعدآن تحولات عظیم اقتصادی واجتماعی! ازنظرتاریخی، یعنی قرنهای تمدن صنعتی شدن اروپا درچند کلمه خلاصه میشد. طومارهای احزاب یا یاوه سرآئیهای مورد پسندمشتی جوان که همه چیزدرکام شان از دیگران تلخ وازخودشیرین بود ـ ساده شده بود.یکی درخیال «جنگ ببرهارا از بالای کوه » هوس میکرد ببیند وبه تسخیرقدرت ازطریق میله تفنگ وجنگ پارتیزانی بیشتردیگران را مرغوب میساختند ـ تا خود بدان پرداخته باشند؟ همه با ادعا ها ی خدمتگذاری وکاری همچو تندیسی انقلابی درخدمت سازمان وحصول آرمانها وآرزوهایشان مطرح شده محکم وبرقراربودند، تا سرحدی که درعمل باهم برسرتوانستن ونتوانستن ومجهولات یخن می دریدندوکاربجای کشید به آنانیکه نوبت رسید درحق کشتن وحذف کردن دیگران دریغ روا نداشتند وآنانیکه از امکان بهره نداشتند، به بیگانه پیوستند ازویران کردن وسوختاندن مکاتب وکشتن مردم بیگناه وویرانکردن پلهای وابادیها مضایقه نکردند. باهزارانی ازاین ضعفها ،ناتوانیها وبلندپروازیها کارهمگانی نه تنها ناتمام ماند، بلکه ویران وویرانترازپیش به قدرتهای بزرگ وزورمند زمینه داد ـ تا برسرنوشت ما تصرف کنند، یکی با لشکرهای محدود آمد ورفت(شورویها ). پاکستان مجاهدان را آزمایش کردوطالبان درحالی برسرنوشت این ملک حاکم ساخت که ازدولت ، اردو وهستی چیزی باقی نمانده بود آنچه مانده بود از تاراج روزگارباردیگرآنرا به یغما بردند.

بالاخره قدرت بزرگ جهانی میدان را شغالی یافت واز آنطرف دریاها بهوس تسخیراین سرزمین ومردم ،تحت نام محوتروریستان وعمران دوباره  لشکرها آوردند که اینک درآستانه برآمدن اند. (4)اینکه ازآنان چه باز میماند دراین آشفته بازارسیاسی ونظامی افغانستان هیچکس، هیچ نمیداند، تنها آنچه باقی میماند اردوونیروهای امنیتی که خوراک ومعیشت اش ازامریکابا دالر فرستاده می شودواز سلاح وتجهیزات نظامی که اصلا من نمیدانم تا چه درچنته دارند، تا هنگام ضرورت یا به اصطلاح روز مبادا ازخود بیرون آرند؟ دیگر آنچه از خود باقی میگذارند کالای مندرس فرسوده دموکراسی انتخاباتی که با موعد بسر آمدۀ رئیس جمهور کرزی وکاندیداتوری یازده رئیس جمهورجدید که هرکدام هوای تصرف قدرت یگانه را درسایۀ ولو چند روزه اگرمیسرگردد درسر می پروراندند، بفهم اینکه؛ چیزی ازدست نمیدهند بخت را به آزمایش گرفتند. چرانه ؟

بالاخره اینک درپایان معرکۀ دموکراسی دوکاندیدا! یا به اصطلاح دوتیم نامنهاد زیر نظر یک حامی «آقای کیری»وزیرخارجه امریکا برسرجابجائی قدرت همدیگررا تحدیدمیکنند. قانون ، دولت، کمسیسیون ورای مردم وسایرارزشها تحت نام «دولت وحدت ملی » درماورای دموکراسی نادیده گرفته می شود.

حرف همه جا از مردم زده می شود. این مردمی بظاهر بیچاره ومظلوم که درحقیقت  بیسواد وغیرسیاسی اند، اما سرنوشت خود وفرزندان خودرا بخوبی میدانندوبرای آزادی وترقی وپیشرفت همواره حاضر اند قربانی بدهند. دنیا وتمدن آنرا بروشنی می بینند وبا آن باوردارندوبرای فرزندان خود روزهای را آرزو میبرندکه دردنیای پیشرفته دیگران ازآن مستفید اندوحاضراند برای برآوردن چنین آرزوهاباجان ومال قربانی بدهند. درنتیجه اینمردم ساده که مصالح خودودیگران را بخوبی میدانند،برحال خود آگاه اندوهنگام ضرورت عملا سیاسی اند.

 با شواهد عملی وتاریخی ازبدی روزگاراکثریت مردم افغانستان ازسواد محروم ،خرافی وسنت پرست گفته می شوند وظاهرشان آرام ،ژولیده ،فقیر، قانع ومودب ، اما باطن شوریده ،زحمتکش،آزاده وپُرشور برای تامین سعادت ،ترقی وپیشرفت دارندکه تاریخ طولانی حیات اجتماعی شان گواه برآنست.مردم افغانستان هنوزبخاطردارندکه اردوهای به اصطلاح دوست شوروی ، نه تنها دوستان خودرا، بلکه پاکستان اسلامی مجاهدان وطالبان را به جیفۀ سلامتی سرخود به امریکای جهانخوار فروختند وزمینه فراهم شد ـ تا این سرزمین دریک تهاجم دیگر بوسیلۀ برچه داران مسلح  از بازارانحصاری غرب باکالای مرغوب تروگیرنده ترازگذشته (دموکراسی ، بازسازی وبرای عدۀ توام با آرزوهای رسیدن به دالرها، حقوق زنان وحقوق بشرو...)  واینک هنگام بیرون شدن میراثی راکه میگذارند، که بجزء کشت ومصرف تریاک، تولید هیروئین وتجارت آن(قاچاق) ، فساد وفحشا وبحران وانقطاب قومی ومنطقوی چیز دیگر نیست که بوسیله دلالان سود وسرمایه دراین آشفته بازاربرای عدۀ چنان باکثرت عرضه شد که ازآنجمله مدعیان اسلامی وعدۀ دیگرازتاراج آن بچنان مال وثروت ومقام رسیده اند که تفکیک وسره وناسره کردن آن کاردشواروکمی زحمت پسند است، اما نزدمردم درهمه احوال جنایت وغارتشان آشکاراست.

 هنگامی که درخشنده ترین بخش سکۀ دموکراسی، انتخابات وآنهم بمقام ریاست جمهوری عدۀ ازسیاست بازان رابه آزمایش میگیرد، چه کسی وکی میتواندبرخود مهاربزند؟ تا حداقل یکبارشده یا نشده این بخت را به آزمایش نگیرد؟  ازهوس ناچار میگردند تا حداقل یک بارسرخودرا دراین آخورفرو برند.دیدند نشد ودربار دیگراز برنده شدن باندی یا دزد وآدمکشی دربهترین وصف افغانی ازآن وبا یک پسوند« دانشمند» یا «مجاهد»،« دموکرات» و«غربی » یا «بدی بهترازبدتر» قابلیت سازگاری خودرا عملا بمیدان آوردند.این بدان می ماند با معذرت که گرسنۀ ازمدفوعات سطل کثافات حرس گرسنگی خودرا مرفوع بدارد.ازاینجا فقرسیاسی نزد کسانی پایه میگیرد که گرسنه وتشنۀ قدرت اندوبا هروسیلۀ برای تامین آن تن بخواری میدهند.

ازاینجا است که آرزوها، نیات وتکلیف شهروندوهموطن سادۀ ما دراین آشفته بازار بنجاره که آرامانگرایانش دست مردم ووطن به سینه میزنندوسردرآخورقدرت طلبانی فرو میبرند که این کشوررا بارها بویرانه تبدیل نموده اندوبا اسلام گرائی ازترقی و پیشرفت بارها باز داشته اند. مسئله اینست که همشهری، هموطن یااین  مردم رنج وعذاب کشیده ازکی به کی پناه جویند ودست حمایت خودرا ازعقب کی بلند کنند؟ ازهمین جاست که یک راه باقی میماند ـ تا مردم یکباردیگربخت خودرا به آزمایش گیرندوروشنفکران جوان راه را با آگاهی سیاسی ، برای براه افتادن چنین توان اجتماعی بازسازند.

فقرسیاسی رهبران وسران احزابی که دربرابرخودیها ازبلند پروازی زیرنام چپ وانقلابی حتی ازمارکس ، لینن، مائوودیگران قبای انقلابی دربردارندودرماهیت قوم پرست، دینی ومذهبی ، آگاهی شان دربند تنها شعارهای مصلحت جویانه است که بانامها ومرامنامه های بلندوبالا، تنها ازمردم وجنبش مردم نام باخود دارند ودیگرهیچ!!! آشفتگی سیاسی  سازمانهای سیاسی می تواند هر نامی را درخود بپذیرد.... اما  یک کلمه یایک گام بسود همدیگررا تحمل ندارند.زیرا آقایان سیاسی ما که دردیروزروزگاررا درفقرسیاسی سیاستهای دنباله روانانه سپری کرده اند ومشمام سیاسی شان آگنده ازدستورهای نهی ولهیب، بکوونکوی دیروزمشبوع است وهنوز نتوانسته آنرا از بارگذشته صاف ، تصفیه  وآزاد کنند، درزیر افسون عدۀ درفقرسیاسی دوباره بسمت کشش قدرت جلب وجذب میگردندوفکرمیکنند اگر حامی شان باخت بایک زیر آبی زدن می توانیم ازجایی دیگربه آستان دیگرسراز آب بدرکنیم که گویا شنیده انداینهم سیاست است. این سیاست به آن میماند که دراصطلاح عامیانه بدان میگویند سیاست خواهروبردارندارد یا نمی شناسد ـ سیاست درنتیجه درحد هرزگی معاملات بازارسرچوک بمعامله گرفته میشود.(با معذرت ودورازبی ادبی. ) 

اینک درمعاملۀ «دولت وحدت ملی» این آشفتگی ازمرزهای دموکراسی وقانونی فراترمیرود ودامن احزاب سیاسی را بشدت ازمردم واقشار اجتماعی کوتاه ساخته وبا باندسالاری دولت فاسد دربندوآلوده است

درکوتاه سخن، چنین موضع گیریها به اصطلاح سیاسی بجای آنکه توده ها را به آگاهی سیاسی ببرد بگمراهی میبرد، سیاستمداران واعمال شان ازمردم فاصله میگیرند زیرا توده ها درحافظه تاریخی وحال خود ازاعمال این سران بقدر کافی آگاهی دارند، این تنها شماهستید که با چنان فقر سیاسی به همشهریان وهموطنان تان وداع میگوئید ودر پشت سرچند قُلدرکوتاه فکربنیادگر که ازدرون فساد،جنگ، چوروچپاول ودرآستان بیگانه پرورده شده اند، قرار گرفته ، همه چیز رافدای جاه طلبیهای عوامفریبانه درانزوا ازدوستان میسازید.

سیاستهای آگاهانه با دید توانائیهای اجتماعی،منافع ومطالبات آن سمت وسوبطرف مردم را باز می کند، یعنی بجای عقب دیگران ( جنایتکاران ، دزدان وتاراجگران و...) رفتن، درپهلوی خودیها بحیث توانائیهای مستقل ومتحد گرد آمدن وبهمشهریان وهموطنان رنج وعذاب کشیدۀ این وطن ویران شده وبماتم نشسته بیشترنزدیک شدن  وازآنان آگاهی گرفتن وبه آنان آگاهی دادن اصل ومحورمبارزه دردفاع ازمنافع مردم است ،زیرانیروی اصلی وتوانائی حقیقی درمیان مردم است وسیاست حقیقی وواقعبینانه ازمیان مردم وجوانان منبع والهام میگیرد ـ قُلدران وزورگویان درخلاف روندپیشرفت جامعه همواره دربرابر نیروهای بالنده ونوگرا وجریاناتی که دیدشان به افق آینده است،موضع متهاجم وحذف این نیروها وتوانائیها را ازازل تا آخرت درپیش خود دارند واین نبرد متعلق به سطح رشد سیاسی یک جامعه و آمکاناتی است که جریانات سیاسی دراختیارمیگذارد یا مربوط به نفوذ طرفین درمیان مردم واقشاروطبقاتی است که درصحنه سیاسی وسازمانی بیشترمتشکل وبامردم وابسته اند. سرانجام تحولات زندگی اجتماعی وسیاسی به آگاهی سیاسی، به تشکل ونقش این توده های ساده درحیات روزمره برمیگردد که درقبال تحولات درپهلوی جریانات سیاسی باکیها موضع وسهم میگیرند ودرنهایت جریان سیاسی، استحکام وتوان آن برپشت وحمایت توده ها استوارمیگرددو بمیدان می آید.

باید معترف وآگاه بود وتجربه سیاسی دوران کوتاه حیات سیاسی ما درعمل نشان داد که درجریان تکامل وپیشرفت جامعه، نیروهای بالنده ،ترقی خواه وآزاد همواره درهرسطحی ازجامعه برای باز شدن افق های زندگی آزاد ومدرن درراه منافع همشهری وهموطن مبارزه کرده ودرراه اعتلای کشوربا سرومال متحمل سخت ترین ضربات شده اند. سالها مبارزه، شهید، زندان ،شکنجه ، بیکاری ،مهاجرت و دشواری روزها وماه ها وسالهای که اهریمنان با دستان خونین اجنبی برسرنوشت وطنپرستان وکشورواردآوردندباید آموخته باشیم که دوستان ما کیانند؟ نباید بدست آنانیکه درمسند حال برای فزون طلبی درجاه ، مال ومقام بمیدان آمده اندوهنوزمیخواهند نظام سنتی نمایشی رابا استقرار وتحکیم منافع خود وامثالش را تحکیم بخشند، درماهیت خودکه ضد ترقی وتعالی اند  واین امربار ها درافغانستان بتجربه رسیده است. چنین افرادی درراس شکل گیری روندی نظامی قراردارند که هربار بوسیله آنان ترقی وپیشرفت خفه شده ونیروهای ترقی وپیشرفت سرکوب ونیست شده اند. اما آنان دراشکال وتحت نام وبرنامه های متعددی بانظامها آمیزش وهمزیستی داشته  وبا تکیه بر نظامهای سنتی از گزند روزگاردرامان مانده اند. آنچه که آنانرا ازهم جدا میکند، تضاد برسر تحول وترقی وآسایش زندگی مردم نیست ، برعکس تضادشان برسر زیادت طلبی ومدارج بلندتروغیرقابل برگشت ازمنافع کل طبقاتی آنان است وبراساس منافع مشترک  درحقیقت دریک مسیر باهم پیوند میخوردند تا زندگی وهستی مدرن وآزاد راسرکوب ونیست کنند، آنان امکانات وسیعی درسطح جامعه از مسجد تا خانقا، امکانات دولتی، مادی، نظامی  وغیره را دراختیار دارند ، اینکه ما خودرا بدانان بچسپانیم ونام آنرا سیاست بگذاریم، روبه راست این فقر سیاسی است. برای آنانیکه دم از ترقی میزنندودرگذشته برای چنین برنامه وراه قربانی داده اند، بجای کنار آمدن با خود دراشکالی ازاتحادها ، دست بدست هم وشانه بشانه هم مطرح شدن نه تنها وزین وسنگین است وبربنیاد ادامۀ مبارزه گذشته وآرمانهای ترقیخواهانه همگانی درامروزباشکوه ورهائی بخش است وبیشترازآن زمینه های مساعد وتجربه ازدیروز به امروزهنوزمدد راه مبارزه است. نباید درزنجیر اسارت پست های دولتی که بجا لقب قوماندانسلار ودولت فاسد گرفته است، چنین دولتی را نمیتوان تحت سکانداری چنین افرادواحزابی بخط مصالح مردم وترقی سازگارساخت بلکه ازآن برحذر باید بودو ازخط منافع همشهری وهموطن زحمتکش نباید فاصله گرفت ودور شد.بهترین وساده ترین سیاست که برای همپیوستگی اقشارمردم و پشتگاه  حزب سیاسی پایگاه  نیرومند مردمی میسازد ـ سیاست اتحادبا توانائیهای خودی وکار بامردم است که هنوزبی مجامله ومجادله سیاسی وسازمانی میتوان آنرابی دردسرمطرح ساخت ومسائل آنرا هرچه زودترحل ونباید به تعلیق فردا گذاشت.

نیز نباید این اصل را نادیده گرفت که طیف نیروهای راست درموضع گیریهای نه تنها انتخاباتی وسیاسی خود، بلکه عمکرد های سنتی خود آنچه را متعهد اند برگزیده اند، اما احزاب که خودرا چپ  میدانند و باروش اخیریکه برگزیده اند،درعقب راست روانند.چنین سیاست بازیها بدعت وتجربه زشتی بنسل جوان وبالنده تاریخ آینده کشورازخود بجا میگذارد وساختار متحدانه چپ را در آینده شدیدا متضررمی سازد. هنوزهم فرصت است ـ تا ازدنبال گرفتن راست وزحمت فراهم آوردن مایۀ تئوریک وعقلی کردن آنرا از سرخود کم کنیم ودرطیف چپ متحد شویم  ودست بدست هم بدهیم وباهم فریاد بزنیم وپای برمبارزه کوبیم شایسته نسل ما خواهدبود

پایان بخش دوم. 

ادامه دارد.

  سرورمنگل. 

   ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

یاد داشتها

 1ـــ  براساس گزارشهای رسمی اخباری وحوادث جنگهای افغانستان ، عراق ، لیبیا وسوریه واینک توجه به حوادث عراق دربار دیگر.     2 ـــ ازاخباربی بی سی. اعتصاب سراسری کارمندان دولتی برای تزئید معاشات شان درانگلستان.

  3 ـــ  اخبار بی بی سی. طی این هفته . ( از 014 .08 .15 الی 014 .08 .19 بی بی سی. )  بی بی سی  فارسی پنجشنبه 24 اسد 1393. 15 اگست 2014 . تحت عنوان: دخالت پلیس ایالتی برای کنترول شورشها درمسیوری امریکا.  ز اذهان عامه مردم امریکا وجهانیان پوشیده نیست.    

4 ـــ برمبنای اخباررسمی گزارشات دولت امریکا به سنا، مصارف مجموعی ایالات متحده درافغانستان از هفتصد(700) ملیارد دلاربالارفته است وعلاوه برآن کشته گان انسانی این جنگ بارسنگینی است برشانه های جامعه جهانی ودولت افغانستان .                                                                                                                                                                               

 

+++++++++++++++++++++++++++

 

 : مرادازاین مبحث

 درسال گذشته درماه های پیش ازآغازکمپاین انتخاباتی که مسئلۀ انتخابات بطرف داغ شدن میرفت وهنوز کاندیداهای ریاست جمهوری درحدس وگمان قرار گرفته بود وعدۀ فکر میکردند کارزاربرمنول سالهای قبل خواهدبودبا شرکت درآن ازخود نامی خواهد گذاشت. اما شرایط طوری دیگر شد واین آقایان نتوانستنداز خودنام ونشانی درفهرست کاندیدان بجا بگذارند ومن نیز خواستم مقالۀ تحت عنوان بالا( مبحثی ازفلسفه سیاسی...) برای آگاهی جوانان سهم خودرا اداکرده باشم دردو قسمت مقالۀ رابرای نشربتاریخ( 13.04.2013) آماده ساختم، اما بعدا متوجه شدم که نصایح واندرزهای آگاهانه من بدرد کسی نمی خوردودوستان نام خدا همه جامع الکمالات وتوبه نعوذوبالله عقل کل اندبه این چیز نیاز ندارندواز نشرآن خود داری کردم وبعد ازمروریکسال واندی بباز نگری این مقاله پرداختم وبنوع حاضرودگرگون، بیشتر تئوریک درحاشیه مبحثی ازجامعه ودولت که دراوضاع واحوال حاضر( قرن بیست ویکم) از مباحثی فلسفه سیاسی ونظریه های تاریخی وتجربه های حاضردرخور جوامع افغانی ما ودولتهای که بنوعی سلطه ، حاکمیت ومشروعیت داشتند . درهیچ کجای سیارۀ زمینی ما اجتماعات را سراغ نداریم که باهم درروابط اجتماعی پیشرفته وتحت دولت وقوانین کم وبیش منضبط کار، فعالیت ومبارزه وجانفشانی  نداشته باشند ـ این جوامع بشری بنوعی در تعاون ومناسبات  متعدد از اجتماعی ، مادی ـ تافرهنگی ودینی وغیره با هم دررابطه اند ـ تا معیشیت وسعادت خود وخانواده واجتماع خودرا تامین نمایند.

این جوامع بشری اند که برای انتظام پیشرفت وتعاون خویش، دولت را بحیث سازماندهی کاملتراجتماعی ـ اقتصادی، سیاسی و... بوجود می آورند. اجتماع بوروکراتیک که درآن نخبه گانی برخاسته از جامعه بنام دولت ،هنگامیکه برجایگاه قدرت تکیه میزنند، ادعای خدایگانگی دارند وسر برعرش می سایند وخودرا نماینده خداوامر خودراامر خداوندی دانسته بررعیت حکومت میکنند وبرای ادعا های حکومت کردن بررعیت قوانین ونظامهای پلیسی وعسکری وانضباطی وسرکوبگر میسازند وبنوعی مشروعیت ابدی وازلی برای خود تدارک می بینند.

بهمین ترتیب هدف ازاین نوشته عبارت است ازمرورتاریخی ونظری مبتنی برنظریۀ  روشنگری که درقرن نزدهم آغازو قرن بیستم را ناآرام ومتحول ساخت.آغازآن با انقلاب فرانسه (1789) ودرپرتونظریات واندیشه های متفکران انقلابی بزرگی مانند؛ منتسکو، ژانژاک روسو،روبسپیر، دانتون ودیگران که برای نخستین بارتوده های مردم قادر شدند تاحق حاکمیت ودولت کردن راازآن خود اعلام دارندوبرای تحقق این حق بمیدان نبرد آمدند و رژیم اشرافی سلطنتی را ملغی ومالکیت کلیسا هارا با اجبارضبط کردند. هدف بازخوانی این نوشته درآنست ـ تابترتیبی برماهیت اصل سیاسی فلسفه وفلسفه سیاسی که برداشت مدرن ازتحولات اجتماعی، سیاسی  درآستانۀ انقلاب استقلال افغانستان روشنفکرانی محدودی را برانگیخت تا تحولات اجتماعی، سیاسی عظیمی مطابق مطالبات اساسی جامعه بحیث هدف متعالی درحال تکامل وپیشرفت مادی ومعنوی به پیش کشیدوبرای حصول آن جامعه بحرکت افتاد.اینکه جامعه ودولتهای یکصدۀ اخیر افغانستان از مسیرپُرپیچ وخمی خونین ومشقت بارعصر تجددهنوز نتوانسته درراستای اهداف خویش استوارتروبا ثبات ترایستادگی کند، باتمام ناملایمات ،دست اندازیهای قدرتهای بزرگ منافع آزامندانۀ ومداخله گرانۀ کشورهای همجوارـ هنوز سکان تحول خواهانه را مردم ازدست نداده، روزتا روز جوانان ونسلهای جدیدی از روشنفکران مبارزوسیاسی در پیشاپیش این مبارزه بسیج ومتشکل میگردندـ یعنی از لحاظ فلسفی انقلابهای جدیدی درراه است که بنیاد های دولتداری را که سراپا درمنافع افراد وگروه های قومی ، منطقوی با سوء استفاده ازعقاید وسنت هاوباورهای دینی مردم هنوزازفساد واستبداد بحیث ابزارکارآمد شان بهره میگیرندومردم درمجموع وجوانان ونسلهای آگاه سیاسی که طالب هرچی سریعترفرو ریختن نظمی حاضرکه فسادوقدرت طلبی فردی وقومی درآن مشخصۀ قابل زوال ودر تضاد اساسی منافع جامعه ، روشنفکران وتقاضا های زمان حاضردرتضاد اساسی است ، درپای تشکل مردم باردیگراز هم فرو می ریزد/

فلسفه سیاسی وماهیت انقلابها:

   اگرخواسته باشیم به فلسفه سیاسی علامت شناسائی مختصربدهیم؛ وآن عبارت  از کوششی است بغرض تعمیم معرفت سیاسی ونشاندن معرفت بماهیت امور سیاسی ـ بجای گمان،حدس، فرضیه وخیال پردازی ها وصدوراحکام جزمی.  فلسفه سیاسی که شاخۀ از فلسفه خوانده می شود وبامفاهیم حکومت،قدرت ،حاکمیت ،مشروعیت،مردم ،عدالت وزندگی اجتماعی نزدیکترین قرابت را دارد. 

 انقلابهای سیاسی واجتماعی باز ستانیدن حق اعمال قدرت دولت است بصاحبان اصلی آن یعنی مردم.انقلاب کبیرفرانسه نه تنها بزرگترین چرخی تاریخی درذهن وعمل توده ها بود، بلکه یک مرحلۀ تاریخی عظیم که دوران جدیدرا ازقدیم جدا میسازدو درآن ازحق حاکمیت که از ارادۀ مستقیم مردم ناشی شده ، انقلاب را با روح مردم در می آمیزد واعلامیۀ حقوق بشربرای نخستین بارشکل میگیرد، با آنکه  اکتشافات جغرافیائی سده های پانزدهم و شانزدهم  وبهره کشی از مستعمرات وبازشدن راه های جدید وجابجا شدن دادوستد های دریائی ازغرب به شرق به بیرون شدن اروپا ازشرایط عقب ماندۀ اجتماعی واقتصادی کمک کرده بودـ چنین اوضاعی پیآمد  تمام دورانی وحشتزای پس ازپایان جنگهای صلیبی وپاگیری رنسانس درجنوب اروپا ودرشمال به انقلاب صنعتی عظیمی پیوندخوردوتسلط اروپارابرجهان میسر ساخت.

انقلابهای اروپا بخصوص انگلستان وامریکا اقدامی درجهت متروک کردن شیوۀ حکومت استبدادی بود، اما استقرار سیاسی درانگلستان بهیچوجه ضربۀ خرد کنندۀ برمبانی سلسله مراتب اجتماعی مبتنی برثروت واشرافیت وارد نیآورد، بلکه انقلاب انگلستان مبتنی براستقرار آزادیهای انگلیسی که سنن ورسوم انگلیسی آنرا شکل داده بودبرای اشرافیت ثروتمند انگلیسی زمینۀ حکومت کردن را درداخل انگلستان قانونی ساخت وتا امروزقانون اساسی انگلستان تنها حقوق انگلیسی های را برسمیت می شناسد که بداخل انگلستان اند، نه حقوق بشررا  وآزادیهای انگلیسی  خصلت جهانی وفرامرزی نداشتند وتا امروزالقاب اشرافیت ثروتمند وشکوه عظیمی از دربارهای ملکه وتشریفات آنرا برراس سیستم دموکراتیک خود یدک می کشند.

 با یک نگاه بتصویرپایان ازملکه وشوهرش می توان فهمید که درعقب آن چه سیستمی با فلسفه سیاسی قرون شانزده وهفده دردنیای مدرن امروز آنرا توجیهی میکند وهنوز هستند عده کثیری که به اثر تبلیغات خمر آوردستگاه انگلیسی ، اگر یکی ازنوه های آنان بنا برارادۀ آزاد خودش درمحضرمردم درقمارخانۀ یا هم درشرابخانۀ ظاهر شد، مطبوعات آزاد نباید از اعمال وکردارهای ناشایستی که در شان خانواده سلطنتی ارتدوکس نمی گنجد، برای خانواده ، بخصوص ملکه نباید خبرساز شود. نرسی شفاخانه که درآن نواسه ویلیامس پسر ملکه بیکی از خبرنگاران احوال صحت مندیش را بطور ناشناخته داده بود تحت فشار خبری خلاف کاری که به شان خانواده وبخصوص ملکه برمیخورد ، گفته شد،خود کشی کرد. بلی باورهم همینست که خود کشی کرد...؟

  درهسپانیا وهلند بنا بررسوائیهای خاندانهای سلطنتی ملکه وپادشاه هسپانیا با تشریفات خاصی جایش رابه پسرولیعهدش رها کرد، حداقل شاه جدید دربرابر ملت ومردم هسپانیا سوگند وفاداری یاد کرد. این سیستمهای کهنه قرون اوسطائی را نظامهای که میراث خوار استعمار کلاسیک وکهنه قرون را برسیستم نظامهای دموکراتیک وقانونی خود هنوز با سرسختی  حمایت ونگهداری میکنند .   سیستم سیاسی انگلستان ، تاهنوزاقتداراشرافیت ثروتمند انگلیسی رابا شکوه عظیمی ازدربارهای مجلل ملکه وتشریفات قرون اوسطائی آنرا برراس سیستم دموکراتیک خودیدک میکشند.به تصویر پائین نگاه کنید.

     عکس ازبی بی سی در شصتمین سال روزسلطنت ملکه الیزابت است که او از نظر طول مدت زمامداری، دومین فرمانروای بریتانیا در تاریخ این کشوراست وبالاتراز هشتادوشش سال عمر کرده. وهنوزملکۀ انگلستان است .                                                                                            

 

 

ملکه بریتانیا چهارشنبه چهارم ژوئن با کالسکه جدید خود «بنام قصر متحرک»از کاخ باکینگهام به ساختمان پارلمان بریتانیا رفت تا سخنرانی سالانه خود را ایراد کند.

        

واژۀ بنام انقلابها وبخصوص انقلاب انگلستان وتحولات عظیم انقلاب صنعتی که  پی آمدهای استعماری ننگ آور وخفت بار رابردامن اشرافیت حاکم انگلیسی واردشده بود نتوانست پاک سازدواضافه برآن جنایات، غارت ونسل کشی  های آنان درقاره های امریکا ، آسیا، افریقا واسترلیا را تا امروزباخود حمل میکنند.

واژۀ انقلاب امریکا ( 1779) که دراصل اعتراض باشندگان انگلیسی زبان وفرانسوی  زبان امریکا علیه محموله های بنام چای که همه تریاک برگشته از چین به امریکا سرازیر شده بودوتوام با آن پرداختهای بلندمالیاتی دربرابر امتعه انگلیسی  که مردم امریکا به آن معروض بودند ومیپرداختند، ازپرداخت آن امتناع کردندودرجنگی که واقع شد بقول اغلب مورخین هفت نفر کشته شدواصولی که درپایان این انقلاب اعلام شد ، آزادی وبرابری را کاملا برسمیت نمی شناخت. سیاهان همچنان برده ماندند وتساوی حقوق سفیدپوستان درواقع بهیچوجه سلسله مراتب اجتماعی مبتنی برثروت را بمخاطره نیانداخت ودر قوانین اساسی شان اصل شرط دارایی برای حقوق رای دادن محفوظ مردان سفیدشده بود وتا امروز قوانین اساسی انگلستان وامریکا ازتفوق وبرتری ثروت درزیر پوشش دارائیهای بورژوازی دفاع میکنند.

 اندیشمندانی فلسفی وسیاسی قبل از افلاطون تا کنون به ارزشهای که برمبنای جامعه انسانی خوب وعادلانه اندیشیده اندوبه این ترتیب فلسفه سیاسی از جامعه خوب ـ انسانی، آزاد وعادلانه ، راهی که جامعه ودولت سازمان داده شودوشهروند نیزبه آن رفتار کند وازهمین جهت فلسفه سیاسی با غایات حکومت وابزارهای مناسب دستیابی به آنها وبا بهترین شکل حکومت سروکار دارد. مباحث اصلی آن احراز چگونگی حقیقت،عدالت ،مبانی خیروصلاح عمومی، لوازم آزادی وبرابری، استوار کردن زندگی سیاسی ، دلایل موجودیت حکومت که رضایت همگانی فراهم کند واطاعت اتباع از حکومت ودلایل آن را فراهم سازد. فلسفه سیاسی به ایدیالوژی قرابت نزدیک دارد ونظریه سیاسی به  آن کمک میکند تا خودرا درقالب زبانی محکمتر ارائه کند تا با اندیشه سیاسی که دل نگرانی فلسفی ممکنست نداشته باشد، اما دل نگران وضعیت بشراست. فلسفه سیاسی را می توان درمتون زیراز قول بهاءالدین پازارگاد تخلیص کرد: «تحلیل انعکاس وقایع سیاسی وسیستمهای سیاسی، تحلیل عادات وهدفهای عملیات سیاسی، تحلیل وسایل نیل به هدفها ،تحلیل لوازم عملیات سیاسی وفرصتها وموقعیتهای سیاسی،بحث درمقاصد سیاسی والزامات سیاسی، بحث در موسسات اجتماعی وروابط آنها با حکومت وبا یکدیگر، بحث درمراقبتهای کنترولی دولتی وفشارهای اخلاقی وبدنی(فزیکی) (یعنی فشارهای محلی بقدرت نظامی وپلیسی) موجود درجامعه.» (1)

فلسفه سیاسی بیشتر دربحرانهای سیاسی تاریخی برعمل دولتها وعکس العمل توده هاخودرا بیشتر شناسائی میکند. هرمتفکری ومکتب سیاسی می تواند فلسفه سیاسی مورد قبول خاص خودرا داشته باشد بطور مثال مکتب مارکسیسم، فلسفه سیاسی مارکسیستی دارد. این فلسفه سیاسی وحی را نمی پذیرد، درحالیکه فلسفه سیاسی اسلامی وامثال آن بروحی استوار است که اصل ازلی دارد واز لحاظ علمی وتفکرمادی جهان و تاریخ هستی اجتماعی به ایده کل تکیه میزند ودر نهایت زیرعلامت سوال (؟ )است.

هنگامیکه عنصراساسی  فلسفه سیاسی را برعقلانی ساختن معرفت بشناسیم، گفته می توانیم که عقلانیت هرجامعۀ برحسب شرایط خاص زمانی ومکانی وسنت های موجوددرآن جامعه، متفاوت میباشد. براین اساس می توان گفت که اندیشه سیاسی به قدامت نژاد بشر است ، نخستین فردی که کلمۀ «مادر» و«پدر» یا اصطلاحی مثل «انسان نباید وبایدو ... » را برزبان آورد ـ اولین اندیشۀ سیاسی است، در حالیکه فلسفه سیاسی دریک زمان خاص در گذشته های ماضی ثبت شد وظهوکرد ـ پیش ازیونان باستان، چین درقرن ششم پیش ازمیلاد قانون گرائی، برابرگرائی که درفلسفه کنفوسیوس برمبنای اتحادسیاسی وثبات سیاسی  دردولت متمرکزودارای سلسله مراتب وشائسته سالاری که برپایه های صرفه جوئی وریاضت استوار بود استدلال می شد، درامروز نیز گفته می شود که پس از انتخاب نظام کمونیستی بحیث نظام حاکم درچین وفلسفه سیاسی نظام حاکم کنفوسیوسیانیسم حکومتی چیره با الهام از مائونیسم ـ مارکسیستی چینی براه رشد نیرومند اقتصادی وتامین عدالت اجتماعی به پیش میرود.

 فلسفه سیاسی غرب که با فلسفه سیاست با کتاب جمهوری افلاطون در قرن چهارم پیش ازمیلاد سرمیخورد.جمهوری افلاطون که با ارسطو درکتاب سیاست پیگیری وادامه داده شد وبعدا تحت نفوذ آرای مسیحی قرار گرفت ودوازده قرن تحت نفوذ کلیسای مسیحیان خاک وخون خوردومسکوت گذاشته شد،بعدا باظهور اسلام که توازن قوا رادر نواحی مدیترانه در بارۀ منشا قدرت تغیر دادوسازوکار اجتهادبرای یافتن حقیقت برتمام فلسفه های سیاسی که درپی یافتن منشا دانش ودین برالهام از قران بحیث کلام الهی وحدیث گفتار پیغمبر واعمال چهاریار کبارتاکید داشتند وآرای منطقی وعقلی را بروحی الهی ومنشا حکومت داری قراردادند. این آرا توسط فلاسفه منطق گرای معتزله به چالش کشیده شد،اینان بیشتر دیدگاه یونانی داشتند .معتزله منطق را بالاتر از وحی قرارمیداد واین دسته  که آزادی عمل راوفعالیت رامستقل از خلافت می دانستند ـ تاحاکمیت اشعریان درآواخر دوران باستان برمنطق معتزلیان فایق آمد ومنطق تحت فرمان ومطابق با قرآن وسنت ، تحت حکومت خودرای خلفای اسلامی قرار گرفت.سرآمدانآن نظیر کندی، ابن سینا، ابن باجه، ابن رشد،ابن خلدون ودیگران که مفاهیم سیاسی  مانندقدرت ،سلطان، امت ،تعهد را برمبادی هسته های مرکزی قرآن مثل عبادت، دین والله، توبه وبالاخره برپنج بنای مسلمانی وشرعیت اسلامی قراردادند.   پایان جنگهای صلیبی گنجینه های علم ومعرفت یونانی ورومی که  در زیر چکمه های استبدادقرون اوسطائی کلیسا در کشورهای اروپائی خاک وخون میخوردند، با تجدد دورۀ اسلامی  که درکلام ومعرفت ،منطق وفلسفه بنای حکومت الهی خیر، سلطان سایه خدا را بنا گذاشتند توام است با پایان جنگهای صلیبی که با دسترسی اروپائیان برتمدن وفرهنگ اسلامی قرن ده الی سیزدهم که حرف از سلطان عادل وخیروصلاح اجتماعی ومراجعه به آرای مردم و... با آغاز رنسانس  درجنوب اروپا پیوند خورد ومتجلی شد.اگویناس این ایده فلسفه سیاسی راگسترش دادکه « شاهی که مستبد است شاه نیست وبایدبه زیر کشیده شود.» منشور کبیر (مگناکارتا)سنگ بنای آزادی سیاسی که بصراحت حقوق برای ثروتمندان ومردان وجلوی تعقیب غیرقانونی آنان را میگیرد، دربیان رسمی ثبت شد . فلسفه سیاسی سکولاریسم ازدرون طبیعت مسیحی شروع بظهور کرد ومکیاولی وجان لاک درآستانۀ روشنگری اروپا به متفکرانی چون ژان ژاک روسو، مونتسکیو ودیگران کمک کردندـ تا این متفکران سوالهای را مطرح ساختند که مردم توسط چه حقی یا نیازی ، حکومت را تشکیل میدهند؟بهترین شیوه برای تشکیل حکومت چه می تواند باشد؟ چنین سولات بنیادین که تمایزی اساسی میان مفاهیم دولت ، حکومت وتوزیع قدرت را بیان میداشت ونوک تیز پیکان دورۀ روشنگری بخصوص بطرف مسیحیت بود، انتشار دائره المعارف دیدرو ودالامیر دستآورد بزرگ روشنفکران ایندوره است. فرانسس ولترشخصی بودکه روشنگری را درفرانسه نمایندگی میکرد. بالاخره فلسفه سیاسی با تصنیفهای غربی ، شرقی، اسلامی، لبرالیستی، سوسیالیستی، مارکسیستی ابعاد گسترده یافت.  اما انقلاب فرانسه برجسته ترین انقلاب بورژوازی به سبب ماهیت دراماتیک مبارزه طبقاتی خود تمامی انقلابات پیشین را تحت الشعاع قرار داده وبنابرملحوظات وویژه گیهای خاص تاریخی خود، شرکت توده های عظیم از مردم وامتناع شان ازهرنوع امتیاز دادن به اشرافیت فئودالی ودینی ( کلیسائی) بورژوازی را به انهدام نظام کهن ناگزیر ساخت. سرکوب اشرافیت فئودالی ودینی سبب آزاد شدن تولید خورده پا گردید و توده های دهقانی رابین سرمایه وکار مزدوری قطب بندی کردو.... انقلاب فرانسه با گسترش روابط تولیدی کاملا نوین ، سرمایه را ازقید تحمیلات وتجاوزات فئودالیسم رها ساخت ونیروی کار بیک واقعیت تجاری اصیل ببازار کار مانند هرکالای دیگر آمد ودرنتیجه این امر خود مختاری سرمایه داری را چه دربخش زراعت وچه دربخش صنایع وسایر رشته ها تضمین کرد. انقلاب فرانسه که درجهت زیروروکردن ساخت های اقتصادی واجتماعی نظام کهنه ،چار چوب سیاسی رژیم کهن را درهم شکست وبقایای حکومت محلی کهن را نابود کرد. بلی انقلاب فرانسه علاوه برویژگیهای خاص خود یک انقلاب آزادیخواهانۀ بود که با تاکید برحقوق طبیعی ،برابری ومساوات را باشرکت وسیع مردم ازطریق یکپارچه ساختن صنعت ، افزایش تمرکز مزدبگیران، بیداری وآگاهی سیاسی با اصل تساوی حقوق وآگاهی طبقاتی مردم توام کرد.

  انقلاب فرانسه بردید اندیشوران فلسفی وسیاسی دوران خود وپس ازآن مثل هگل، فویرباخ ،باکونین، مارکس ،انگلس، لینن ودیگران چنان تاثیر رژف گذاشت که زمینه ساز انقلابات عظیم امریکا وروسیه سوسیالیتی شد وهم متفکرانی با طرز دید نظام بورژوازی سرمایه داری لبرال را با توسعه فکری آزادی ودموکراسی درقلمرو اجتماعی وهم آزادی های فردودولت دموکراتیک را درپراکتیک عملی جوامع بورژوازی برمبنای لبرالیزم درتفکرسیاسی آزادی وبرابری به پیش راند.

 درآواخر قرن نزدهم(19) وآوایل قرن بیستم (20) سوسیالیسم «اتوپیائی » وآرمانی ( خیالی) جای خودرا به نهضت زنده فکری ـ عملی قرن بیستم میدهد .سوسیال دموکراسی روسی (بلشویسم ) انقلاب  سوسیالیستی اکتوبر(1917 ) را دریکی از بزرگترین کشورها،ملتها ومردمان با تمایز فرهنگی گوناگون ومتفاوت و ازلحاظ سطح تولیدی حیات اقتصادی عقب مانده تر براه می اندازد و حاکمیت رابشوراهای گارگران،دهقانان وسربازان میدهد.برای نخستین بارالغای مالکیت سرمایه دارانه ازملاک وسرمایه دارواقتدار سیاسی ـ نظامی دولت ازاشرافیت فئودال وسرمایه داروروحانیت مرتجع بدست دولت شورا ها که ممثل ارادۀ طبقات تهی دستان کارگران ،دهقانان وسربازانی است که ازجنگ وستم حاکمان بستوه آمده اند، انتقال می دهد.

مردم روسیه شوروی تحت رهبری بلشویکهای روسیه ، سوسیالیسم جامعۀ خیالی وآرمانی یک قرن قبل را بسوسیالیسم قرن بیستم وواقعیت آنرا جامۀ عمل می پوشانند وآنرا قابل دسترس ساختند.

   دولت نوین شوروی بر تهاجم اردوهای سفید بیاری گاردهای مسلح کشورهای اروپائی ، جنرالهای سفید بنام  دنیکن  ،کلچاک ،یودنیچها وبردیگران فاتح شدند و مقاومت ومداخلۀ آنانرا درهم شکست . روسیه شوروی که جنگ اول جهانی راباپیمان صلح برست پشت سرگذاشته بود،  برای استحکام اقتصادی ـ نظامی وتامین روابط سیاسی دولت جدید با جهان، ازسال 1921 الی 1953راچنان رهبری کرد که درهیچ جنگی پیش قدم نشدوجنگ تحمیلی فاشیسم را درهم شکست ،درحالیکه لینن واستالین ( بخصوص بعداَ استالین )  کشوری را اداره کرد که از اوقیانوس اطلس تا اوقیانوس کبیر گسترده بود ومملوازباندها، ترورووحشت گستردۀ ضد انقلاب سوسیالیستی اکتوبرو دولت شوروی مملکت ویرانه وعقب افتادۀ که انقلاب وجنگها هرچه بیشتر آنرا ویرانه ساخته بود آنرابه یکی ازدوقدرت جهانی تبدیل کرد. تنوع تئوریک وسیاسی چنین دورانی، «ستالین» را به پشتیوانۀ ماورای عظیم مانند ساختما ن اتحادشوروی سوسیالیستی ،شکست برفاشیسم ، شکست دوران استعمارو حمایت وبپا خیزی جنبش های آزادیخواهانه ضد استعماری درعمل تبدیل کرد.

  انقلاب اکتوبرنه تنها مایۀ ذهنی خودرا برمارکسیسیم فعال انترناسیونالستی ومبارزه طبقاتی پرولتاریای جهانی میگذاشت،بلکه فراترازآن عصر وزمان انقلابها های ضد امپریالیستی را درک کرد وتئوری انقلاب ودولت طبقاتی رااز ذهن باوری هگلی مفهوم دولت جدا ساخت وآنرا خردمندانگی والای اجتماعی دانسته ،روح آدمی راکه بنام « ایدۀ مطلق» خارج اززمان ومکان که گوهر« اندیشیدن انسان» قبول شده بود، به انسان درگیر کنش وفعالیت ودروجه نخست درگیرفعالیت مادی،ساختن وفراهم آوردن مواد تازه برای رفع نیازهای خویش ـ پیش از آنکه بیاندیشد،عمل میکند،فعالیت داردوتولید میکند، یعنی انسان را درجریان ساختن اوشناخت ومطرح کرد. ازهمین جاست که مارکس جوان ازقول هگل می گفت که:" کانت وفیخته به آسمانها خیره میشدندوآنجا سرزمینی دوررا می جستند،درحالتی که یگانه هدف من اینست که بدانم درجاده چه خبراست.»(2)  به اینترتیب روشنگران فلسفه سیاسی اروپا برخلاف گذشته واقعیت رادرشکل گیری مادی وذهنی آن مورد نظر قراردادند واز محدودۀ خرد سیاسی به تحلیل اجتماعی رسیدند.

  چنین درک سالم فلسفی ـ سیاسی  بسوسیال دموکراسی روسیه اجازه داد ـ تا انقلاب را برواقعیت های جامعۀ سرمایه داری که ازرشد نامتوازن رقابتی وجنگها برسرمستعمرات به پیشرفت انحصارامپریالیستی جهانی  در زنجیر نواستعماری امپریالیستی با هم گره میخورد، درسرزمین روسیه بوسیله مردم  ودرپیشاپیش شان پرولتاریای روسیه برهبری حزب بلشویکها درهم شکستند  ونظام نوین مبنی برمالکیت جمعی درتحت کنترول دولت بنام سوسیالیسم اتحادشوروی بوجود آمد. ادامه دارد ـــ پایان قسمت اول.

  سرور منگل .      2014 .08 .08                

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یادداشتها:

1ـــ تاریخ فلسفه سیاسی. بها ءالدین بازارگاد. چاپ چهارم. جلد اول .ص.15. چاپ تهران .

2 ـــ نقل قول بالاازحق فلسفه هگل است که مارکس جوان طبق هگل وبرخلاف ژان ژاک روسو(قرارداد اجتماعی ) آزادی را به معنای سیاسی از آزادی درمعناهای فلسفی اش متمایز نمی کردند.مارکس جوان به این مسئله فلسفی که توسط هگل مطرح شده بود که کانت وفیخته به آسمانها توجه داشتند، اما یکباره هگل آنرا بزمین آورده بود ودرمیان جامعه رها کرده بود وازوی حل مشکلات اجتماعی را می خواست. « اگرخدایان تا کنون برفرازجهان جای داشتند، اکنون دیگردرون جهان قرارگرفته اند. » اشارت دیگری ازمارکس به هگل است که پدیدارشناسی روح » ازهگل آمده است:یا بازهم از مارکس؛ «حقیقت همچون حضوروفعلیت متحدمی شوند،هردو جهان یکی می شوندوآسمان به زمین می آید.» مارکس میدید برای برطرف کردن شگافی که سویه های زندگی اجتماعی وسیاسی را ازهم جدامیکند ،یک زمانی قانون اساسی ودولت رادرگسترۀ دینی قرارمیدهیم واز دولت موجود مقدس میسازیم وزمانی آنرا برمی اندازیم .از نظرمارکس آنچه مهم است زندگی واقعی وزمینی است.این زندگی است که زمانی قانون وسلطنت موروثی را میسازد، وزمانی هم آنهاراازبین میبرد به اینترتیب ازدرک فلسفی هگل بمارکس سیاسی واجتماعی نزدیک میگردیم.                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                          

 

 


بالا
 
بازگشت