در پیوند به ساختار کابینه حکومت وحدت ملی

 

عزیز احمد حنیف

 

    بعد از حدود نزدیک به چهار ماه چانه زنی میان جناح های ذیدخل در سیاست افغانستان بر سر ساختار کابینه جدید و انتظار طولانی مردم و حلقات سیاسی داخلی به خصوص کسانی که در جریان مبارزات انتخاباتی به دو جناح سیاسی مطرح فعالیت نمودند و مبالغ گزافی را به مصرف رسانیدند، بالآخره گره کور از کابینه افغانستان گشوده شد و لست نامزد وزراء از سوی رییس جهور و رییس اجراییه حکومت جهت اخذ رای اعتماد به مجلس نمایندگان پیشکش گردید که نقاطی در آن در خور توجه می نماید.

جناح ها و حلقات ذیدخل در سیاست افغانستان

    این یک واقعیت مسلم و هویداست که بازی گران اصلی سیاست افغانستان در خلال سیزده سال گذشته: آمریکا جمع بریتانیا، روسیه، پاکستان، ایران، چین، هند و برخی کشورهای دیگر مانند: فرانسه، رژیم صهیونیستی موسوم به اسراییل، آلمان، ایتالیا، ترکیه، ازبکستان و غیره می باشد که در تحولات سیزده سال اخیر در افغانستان نقش ایفا نموده اند.

    زمانی که ایالات متحده آمریکا به بهانه ریشه کن ساختن اردوگاه های نظامی سازمان القاعده در سال 2011 با لشکری بالاتر از صدهزار سرباز و پیشرفته ترین تکنالوژی نظامی با کشانیدن پای بالاتر از چهل کشور از متحدانش به افغانستان حضور یافت، تحلیل همین بود که هدف تنها القاعده نیست.

    در آن وقت گفته می شد که آمریکا با تجاربی که از حضور شوروی در افغانستان دارد، بدین باور است که هیچ کشوری به تنهایی در افغانستان به هدف نمی رسد بلکه لازم است در قدم اول با کشورهایی مانند: روسیه، پاکستان و ایران و در قدم دوم با هند و چین که دارای نقش استراتیژیک در افغانستان اند، تفاهم باید کرد.

    به این اساس، بازیگران اصلی در سیاست گزاری های افغانستان منجمله ساختار کابینه، همین ها خواهند بود؛ چنانچه اگر به جریان مبارزات انتخاباتی میان دو جناح مطرح در سطح افغانستان دقت کنیم به خوبی در می یابیم که ایران و روسیه در یک طرف، پاکستان و آمریکا در جناح مقابل هریکی از تیم های انتخاباتی مشخص حمایت می کردند.

    پس می توان گفت: در مسایلی مانند تقسیم قدرت، تشکیل کابینه، مصالحه با مخالفان مسلح، امضای پیمان های استراتیژیک با کشورهای بیرونی، تعدیل قانون اساسی، چگونگی خروج نیروهای ناتو از افغانستان، برندگی در انتخابات های ریاست جمهوری و غیره، کشور های نامبرده هریک نقش خود را دارند.

تجزیه افغانستان، نقطه مشترک توافق میان جناح های رقیب

    در سالهای 2004 میلادی شایعه هایی پخش شد که سازمانهای استخباراتی روسیه و آمریکا جمع پاکستان و ایران، در آغاز سالهای نود میلادی قبل از خروج روسها از افغانستان بر سر تجزیه این کشور، میان هم توافق نموده بودند چنانچه جبهه مقاومت متشکل از اقوام تاجیک، اوزبک و هزاره به رهبری احمدشاه مسعود تحت حمایت مستقیم روسیه و ایران قرار گرفت و در رسانه های پاکستان و غرب به عنوان اتحاد شمال معرفی گردید و حرکت طالبان به حمایت مستقیم آمریکا و عربستان سعودی تحت رهبری پاکستان از طالبان و القاعده استفاده کرد؛ در اواخر دهه نود میلادی هنگامی که در میان حلقات و سازمانهای مذهبی پاکستان، مؤسسات و کشورهای عربی سخن از احیای مجدد خلافت اسلامی و ایجاد شبکه های اقتصادی میان کشورهای اسلامی به میان آمد، سنگ آسیاب سیاست در منطقه، آهسته آهسته به نفع پاکستان و سعودی به چرخش درآمد که مایع تشویش غرب گردید و در نتیجه به یک طرح مشترک مبنی بر از میان برداشتن احمدشاه مسعود رهبر جبهه مقاومت، میان غرب و پاکستان توافق صورت گرفت؛ در آن زمان پاکستان بدین باور بود که بازی مراحل پایانی اش را می پیماید و عنقریب به نفع آنکشور خاتمه خواهد یافت و این خواب را هیچ گاه در سر نداشت که غرب به این گستردگی در افغانستان حضور یابد.

    به این اساس، پاکستان مجبور گردید بعد از سی سال بار دیگر دست دوستی به سوی روسیه دراز کند و در هماهنگی با روسیه و چین در قبال حضور غرب، سیاست دوگانه (جنگ و دوستی) را روی دست گرفت تا بتواند از این طریق به عنوان یکی از بازی گران مهم در میدان باقی بماند.

    ایران دست دوستی صادقانه با ایالات متحده آمریکا داد و سازمان اطلاعاتی اش به گفته آقای محمد خاتمی رییس جمهور آن وقت ایران، در همکاری نیروهای نظامی آمریکا برای سقوط رژیم طالبان، بزرگترین نقش را ایفا نمود.

    روسیه در آغاز سالهای 2001م، بالاتر از یک هزار نیروی نظامی اش را وارد افغانستان نمود و بخشی از میدان هوایی بگرام را تصرف کرد اما بعدتر در نتیجه برخی عوامل، دو باره نیروهایش را از این کشور بیرون کرد و به عنوان نظاره گر، میدان را برای رقبای غربی اش خالی کرد؛ اما مطمئن بود که هیچ کشوری به تنهایی در افغانستان به هدف برسد.

    برنامه هایی مانند: ترور زنجیره یی سران و متنفذین سیاسی اقوام مخصوص، گسترش دامنه تعصبات قومی از راه تقسیم قدرت به تناسب اقوام و تبدیل نمودن آن به یک فرهنگ نامیمون در تاریخ سیاسی کشور، ایجاد شگاف عمیق و بی سابقه میان شیعه و سنی که هنوز کار روی آن جریان دارد، را نمادی از برنامه های پلان شده میان کشورهای نامبرده در پیوند به تجزیه افغانستان می توان به حساب آورد.

طلسم مجاهدین چرا شکست؟

    در سیاست، مؤفقیت از آن کسانی است که هدف مشخص خویش را در هر شرایط دنبال می نمایند، از دوست و دشمن تعریف مشخص دارند، خطوط سبز و سرخ و زرد همه در نزد آنها برجسته است؛ همانطور: داشتن پالیسی و خط مشی شامل برنامه های مشخص با در نظرداشت توانمندی های مادی و معنوی، آگاهی از دسایس و توطئه های دشمن، درک نقاط ضعف و راه های نفوذ دشمن برای تضعیف صفوف متحدان از جمله مسایلی اند که رهبران آگاه، همه ی آن را روی نقشه ی سیاسی شان دارند اما کوتاه اندشان همواره روی منافع شخصی خویش فکر می کنند؛ خود را مصروف داد وستدهای مالی پَست و بی ارزش می سازند؛ سخن از پالیسی و خط مشی دراز مدت و کوتاه مدت خوش شان نمی آید؛ سواران و حاجبان و مشاوران کم خرد، اطراف شان را احاطه می کند و تصمیم گیری های بزرگ به سطح مملکت بر مبنای ذوق و سلیقه های حاکم بر دربار صورت می گیرد؛ گشادگی پیشانی رهبر، به قیمت کل مملکت خریده می شود و روی هم رفته، همه ارزش ها فدای فرج و شکم می گردد.

    زحمات بی دریغ مجاهدین برای آزادی افغانستان و رسیدن به یک حاکمیت اسلامی عادلانه در سراسر کشور، آرمان بزرگی بود که در راستای رسیدن به آن، مردم افغانستان از هیچ نوع قربانی دریغ نکرد اما بازماندگان راه مجاهدین، آهسته آهسته از مسیر منحرف شدند و اهداف بلندی که میلیونها شهید، معلول و آواره را قربانی گرفته بود، به چند تا خانه در کابل و استانبول و دوبی عوض شد، مرز از میان حلال و حرام برداشته شد؛ قصرهای مرمرین با فرش های نرم و پرده های مجلل، به عنوان میراث جهاد به سهم برخی افتاد؛ کاروانی از موترهای ضد گلوله، با صدها نفر محافظان چپ و راست، ظلم و ستم به انواع مختلف و غیر قابل تصور آن بر مردم عام از مسایل دیگری است که بر سرتیفکیت مزین با مهر جهاد به حق مسلم عده مخصوص مبدل گردیده است؛ که نه قانون اساسی و نه هم شریعت اسلامی آن را می توان از وی سلب کرد!

    تعدادی که در طول سالهای گذشته از مجاهدین نمایندگی می کرد و هنوز در میدان سیاست با همین مٌهر، خود را رسمیت داده اند، زمانی که از مسیر شان منحرف شدند، با گذشت هر روز یک قدم در مقابل دشمن عقب نشستند و به رمز پذیرش خواستها و جلب رضایت دشمن، هر روز بیشتر از پیش سر ذلت را خم نمودند، ارزشهای فرهنگی و ملی را در مقابل مادیات پست و بی ارزش، به خاطر اشباع خواهشات نفس سرکش، معامله کردند و همه را عاشقانه قمار نمودند. هیچگاه به خود نیامدند و به موقعیت و جایگاه خویش در میان ملت و در ترازوی دین و شریعت نگاه نکردند؛ یاران با وفای روزگار جهاد و آن دشواری های گرسنگی و تشنگی، آن تقوای آکنده با خوف و امید و جانبازی های صادقانه در مقابل ارتش تا به دندان مسلح باطل، آن شجاعانه جان دادن ها، آن زخم های سهمگین بر پیکرها، آن کوه پیمودنها، آن تحمل سردی ها و گرمی ها، آن خواب های راحت بر زیر صخره ها، آن ذکر و تسبیح و تلاوت ها در خلوت و تنهایی، آن آشتی نمودن با مور و مار و عقرب در سوراخ ها و ... همه را فراموش کردند؛ همه را به سخریه گرفتند؛ با یاران شان که وعده ها کرده بودند و اینک در میان شان نیستند، بی وفایی کردند و دروغ گفتند؛ روح آنها را آزردند؛ خدای شان را فراموش کردند؛ پیامبر شان را از یاد بردند و تعهد شان را شکستند. آیا گاهی فکر کردند که روزی با یاران شان در حضور خدای شان رو به رو خواهند شد؟ آیا گاهی با خود اندیشیدند که روزی با پیامبر گرامی شان ملاقات خواهند کرد؟

    دلیل اصلی ذلت و سر افکندگی کسانی که از آدرس جهاد و مجاهدین نمایندگی می کنند، بدون شک همین است؛ از این نقاط ظعف دشمن استفاده کرد و هر روز آنها را فریب داد؛ هر روز توطئه ای را به راه انداخت و هر روز با استفاده از این کالبدهای روح مرده، به سرنوشت ملت مسلمان افغانستان بازی کرد تا به جایی رسیدیم که حقایق معکوس شد؛ تاریخ به عقب برگشت و کهنه فروشان (کمونیست های خود باخته و مزدوران رسوا و بدنام تاریخ) وارد بازار آشفته ی سیاسی مملکت گردیدند و به پست های کلیدی دولت جمهوری(به اصطلاح)  اسلامی افغانستان نامزد گردیدند و تصویر افراد منفور تاریخ را روی تابلوهای بزرگ بر سر جاده ها و چهارراهی ها نصب نمودند.

کمونیست ها چگونه به قدرت راه یافتند؟

    نامزدی نور الحق علومی یکی از رهبران رژیم کمونیستی در افغانستان که دستش به خون ملت مسلمان افغانستان آلوده است، خشم و انزجار سازمانها و حلقات وابسته به مجاهدین را برانگیخته است؛ عده یی با انگشت انتقاد، داکتر عبدالله را هدف می گیرند اما باید پذیرفت که موصوف بازی گر اصلی میدان سیاست نیست.

    واقعیت اینست که غرب با تعهداتی که هنگام ورود به افغانستان داشت، در طول سیزده سال گذشته، چندان پابندی از خود نشان نداد و هر روز تلاش ورزید تا متعهدان منطقوی اش منجمله روسیه را بفریبد؛ اما حال بدین باور شده است که بدون روسها نمی توان در افغانستان به هدف رسید. اما سؤال اینجاست که آیا چنین ساختاری نتیجه خواهد داد؟ آیا طرف قناعت پاکستان که از بازی گران خیلی مهم به شمار می رود، قرار خواهد گرفت، در حالی که در گذشته از رژیم کمونیست ها خاطره خوبی نداشته است؟

   پاسخ اینست که راه یافتن کمونیست ها به قدرت، آغاز مرحله جدیدی از بحران در افغانستان است که به احتمال زیاد جناح های خارجی ذیدخل در سیاست افغانستان همه به آن توافق نموده اند. ادامه بحران، می تواند راه را برای تجزیه کشور در آینده نزدیک به خوبی مساعد بسازد که در آن صورت یا دوباره طالبان، به رسم و راه جدید انگلیسی، از تجزیه جلوگیری خواهند کرد و یک حکومت نسبی سرتاسری را در افغانستان به میان خواهند آورد و یا مسأله تجزیه این کشور روی دست گرفته خواهد شد.

جنگ طالبان وارد مرحله جدید شد!

    قرار شایعه ها، یکی از عوامل تاخیر اعلام کابینه، مذاکره با حرکت طالبان بود که ضمن امضای قراردادی مبنی بر خروج کامل نیروهای نظامی خارجی از افغانستان، تعدیل قانون اساسی، واگذاری شش وزارت و چند ولایت از سوی حکومت افغانستان به آن گروه، درخواست گردیده بود اما مذاکرات در زمینه بنا به دلایلی به ناکامی انجامید.

    دلیل یک: اگر طالبان و حزب اسلامی به کابینه افغانستان می پیوستند، یک احتمال وجود داشت که جناح های سیاسی مختلف افغانی که در مجموع همواره از سوی پاکستان فریب داده شده اند و از آنها استفاده ابزاری صورت گرفته است، توافق نموده و همه در مقابل پاکستان قرار بگیرند.

    دلیل دو: طالبان اهرم فشار از سوی پاکستان برای آمریکا و جانب دولت افغانستان است که همواره باید خواستهای آن در افغانستان مورد پذیرش قرار بگیرد.

    دلیل سه: طالبان بهترین گزینه برای پاکستان و جناح غرب در گرفتن سهم بیشتر در صورت تجزیه کشور می تواند باشد.

    دلیل چهار: حرکت طالبان یک چلنج بزرگ علیه رقبای غرب در منطقه به حساب می آید که به سادگی می توان از این گروه در مقابل روسیه، ایران و پاکستان، در آینده استفاده صورت گیرد.

    دلیل پنج: برخی تحلیل ها نشان می دهد که وجود طالبان و داعش در افغانستان مهمترین ابزاری است که روسیه می تواند علیه حضور غرب در منطقه از آن استفاده به عمل آورد؛ به خاطری که موجودیت پایگاه های بزرگ نظامی ایالات متحده در افغانستان، پاکستان، خلیج، عربستان سعودی، قطر، کویت، امارات عربی و عراق با در نظرداشت مداخلات صریح غرب در مسایل مختلف منطقوی مانند انتخابات اوکراین، مصر و بحران سوریه برای روسها قابل تشویش است.

سران مجاهدین چه خواهند کرد؟

    اکثریت قاطع رهبران مجاهدین با معاملات پیهم سیاسی در خلال سیزده سال گذشته بر مبنای منافع شخصی خویش از مردم فاصله گرفته اند؛ مردم عام و مجاهدینی که سالها در رکاب آنها جنگیدند، زحمت کشیدند، با جانهای شان بازی کردند، امروز در محرومیت به سر می برند و دروازه های بزرگان به روی شان بسته بوده است؛ این امر سبب گردیده است که یک نوع خشم و نفرت علیه رهبران سیاسی مجاهدین در اجتماعات و در میان توده عام مردم به میان آمده باشد.

    رهبران سیاسی مجاهدین هم با فاصله مادی ای که از عامه مردم گرفته اند، آن خانه های گلین و کوچه ها و باغچه های روزگار جهاد را دیگر فراموش کرده اند و نیازی هم احساس نمی کنند تا دوباره به نزد مردم خویش برگردند و آنها را به مبارزات مسلح و یا رقابت های سیاسی مسالمت آمیز فرا بخوانند و خود رهبر باشند.

    به این اساس تعدادی از این بزرگان به کشورهای خارج که مبالغ هنگفتی را در بخش های مختلف سرمایه گذاری نموده اند، قصرهای مجلل خریداری کرده اند، فرزندان شان در دانشگاه های مشهور جهان مصروف فراگیری درس و تعلیم اند، متواری خواهند شد و دیگر سر شان را مار نگزیده است تا دو باره بیایند و از جهاد و مبارزات مسلحانه و غیره در میان مردم شعار دهند.

    تعدادی از آنها اگر مقاومت کند و به اصطلاح سیاسی خودش در هیچ شرایطی از افغانستان بیرون نرود، یا ترور می شود یا تطمیع، یا تهدید و یا به دام توطئه یی گیر می آید و راهی زندان می گردد.

بازی گران فرعی در سیاست افغانستان

    جناح های سیاسی داخلی جمع برخی از کشورهایی که به نوعی در افغانستان حضور دارند، از جمله بازی گران دست دوم به شمار می رود که بدون شک آنها هم نقش خود را در ساختار کابینه و تصمیم گیری های سیاسی کلان دارند؛ حامد کرزی رییس جمهور پیشین، استاد عطا محمد نور والی کنونی بلخ و رییس اجراییه جمعیت اسلامی افغانستان ومحمد محقق از جمله بازی گران مهم در رده دوم سیاست افغانستان به حساب می روند که هریک از سوی جناح های رقیب خارجی مورد حمایت قرار داشته و قدرت را در سطوح وزارت های عادی، معینیت ها و ادارات مستقل، بر مبنای قوم ومذهب میان هم تقسیم می نمایند.

پس چه باید کرد؟

    باید دانست که زمینه سازی برای فراهم نمودن چنین بستر سیاسی یکی از برنامه های استعمار برای رسیدن به هدف می باشد؛ استعمار همواره در تلاش طرح برنامه هایی است که بی اعتمادی را در جامعه گسترش دهد و میان گروه ها از راه های تبعیض و تعصب، تفرقه ایجاد کند تا از این طریق افکار عامه را در قید خود داشته باشد و بر مبنای منافع خویش به کار گیرد.

    به این اساس تلاش باید کرد تا آدرس سیاسی ای را تشخیص داد که بتواند از افغانستان نمایندگی کند؛ دسایس وتوطئه های استعمار را به خوبی درک نماید؛ سیاست جهانی و رقابت های بین المللی و منطقوی را به خوبی تحلیل نماید؛ ظرفیت نشستن و تفاهم با جناح های ذیدخل خارجی را از هر لحاظ داشته باشد؛ در قید هوا و هوس و دام شهوات نفس مقید ومحصور نباشد؛ ایمان به خدا و پیامبر صلی الله علیه وسلم، تعهد به مخلوق خدا، آگاهی از تاریخ سیاسی اسلام، علم و تقوا و تخصص برای بازسازی کشور داشته باشد؛ ظلم اندیشی و ستم پیشه گی ظالمان و ستم پیشه گان را بداند و از راه های معقول و ممکن، باطل را سرکوب و نابود سازد.

    یاس و نومیدی را هیچ گاه به دل راه نباید داد؛ مبارزه جمعی در فضای ایمان و عشق به وطن و ملت مسلمان و مظلوم را با مقاومت و پایمردی ادامه باید داد؛ در راه کسب علم و تقوا استوار و امیدوار گام باید برداشت ودیگران را به راه خیر و عزت اسلامی دعوت و تشویق باید کرد و باور باید داشت که عزت و سرافرازی فقط در سایه دین مقدس اسلام به دست می آید.

 

 

 


بالا
 
بازگشت