جایگاه استراتیژیک جنگ امریکا در افغانستان

 

الحاج عبدلواحد سیدی

افغانستان پس از یازده سپتمبر

قسمت دوم

دو قدرت بزرگ در امریکا

شالوم به نوام چامسکی میگوید:نبرد  اصلی با قدرت لابی  اسرائیل  است و تو با گفتن اینکه لابی  اسرائیل خیلی موضعیت ندارد ، از نبرد اصلی  شانه  خالی میکنی . در جواب شالوم ، تومسکی میگوید : دو قدرت در ایالات  متحده وجود دارد : یکی دولت امریکا  است و دیگری لابی  اسرائیل.سپس شالوم  می پرسد : رویا رویی با کدامیک سخت  تر است؟ ودر این  مورد کدام جدی تر  است . نوام میگوید : در مقابل لابی  اسراییل  هر فکری بکنید قابل مقایسه با دولت امریکا نیست ولی چنین بنظر میرسد  که لابی  اسراییل هرگز قابل مقایسه با دولت امریکا نخواهد بود بخاطر تمرکزش در شریانهای سیاسی ایالات متحده .

ولی  چیزی که  قابل مقایسه  وسنجش در این  میانه  است قدرت واقعی هوا داران اسراییل یا همان  جامعه روشنفکری  یهودی در امریکاست که  همه فعل و انفعالات  جهانی را  از موضع قدرت امریکا حل ودر جهان پیاده  میسازند.   موضع  حمله به افغانستان بعد از یازده سپتامبر 2001 نیز یکی  از همان خصایص جامعه روشنفکری یهود  در امریکا و  اروپا میباشد. این لابی  پر قدرت  که خود را  در کلیه نقاط جهان  اربابان  جدید جهان  میداند همان انجمن مبارزه با هتک  حرمت یا کمیته روابط  عمومی  امریکا و اسراییل میباشد . این کمیته  آنقدر قدرتمند است که از چپ رادیکال  گرفته تا  توجه به  عوامل نفتی در دنیا منوط میباشد.بر علاوه   انجمن  مبارزه با هتک  حرمت  وظیفه  دارد  تا در هر نقطه  جهان  که  اسراییل و امریکا بخواهد افتراهاتی را  علیه  کشور  ها و قدرت  های ریز جهانی تیار و پخش و از آن با قدرت  پشتیبانی میکند  که یکی از این  افتراهات ساختن و پرداختن و شریک دانستن  طالبان افغانستان  در حملات یازده سپتامبر می باشد در حالیکه  کوچکترین سندی هم  وجود نداشته باشد  این انجمن  کار خود را با قدرت  توأم  با نیروی تصمیم  گیری جهانی (سازمان ملل متحد)انجام  میدهد . [1]وما دیدیم  که دولت بوش  چطور توانست  بعد از اینکه الفای جنگ  مقدسش را  علیه عاملین  یازدهم  سپتانبراز طریق  تریبیون رسمی  امریکا  در برابر  اشخاص مذهبی اعلام کرد  چطور توانست  ملل متحد را  وادارساخت  تا جنگ امریکا و  ناتو را در افغانستان  توجیه پذیر دانسته و به آنجا عملاً و بالقوه  دست بکار شوند.تا بتوانند بند از پای اسلام بنیاد گرا بکشایند(رابرت  دریفوس ،بازی شیطان)

قسمیکه  دیده  شده  است  در اکثر نقاط جهان بالعموم و  در بسیاری  کشور  های اسلامی بالاخص امریکا و لابی  های اسراییلی آن کوشیده  اند  تا  از طریق  خلق مناسبات ،رهبر های مناطق مختلف جهان بالاخص جهان  اسلام را از خود داشته باشند.با  ایجاد  این انگیزه  بنیاد  گرائی  اسلامی نیز خواست  تا دیوار نیرو مندی مقابل  این  تحرکات  ایجاد  کند  از همین سبب بود  که "هرمن ایلتس" که  حسن البنا را خوب میشناخته است در باره  بنیان  گذار اخوان المسلمین  میگوید او را برای اولین بار در  عربستان سعودی دیدم که معمولاً برای دریافت پول به  عربستان  می  آمد ، ملاقات ما در خانه  وزیر دارائی وقت  عربستان سعودی که طرف معامله او بود صورت  گرفت  که  اسمش شیخ  محمد سرور (سبحان) بود که برده  آزاد شده بود. این شخص طرف اصلی روابط مالی  عربستان سعودی با اخوان المسلمین و سیاه پوست و اهل سودان بود .

در سال 1948قبل از اینکه  حسن البنا در قاهره به قتل برسد  "هرمان  ایتلیس" که ملاقات  های بسیاری با او داشت می نویسد :«حسن البنا اغلب به  عربستان  می  آمد ، زیرا  عربستان سعودی آبشخور  اصلی اخوان  المسلمین در امور مالی بود.»[2]

اخوان المسلمین ، بیست  سال پیش  از  آنکه سازمان بیابد ، در مصر تبدیل به  جریان پر قدرت  و حتی هولناک شده بود که بازو و ریشبه  نظامی آن  از تروریزم  پشتیبانی  میکرد این سازمان  در ارتش و سازمان اطلاعاتی  مصر  نفوذ  کرده بود و از این طریق مخالفان خود را  مرعوب میکرد.

یکی دیگر از دپلوماتهای ایالات متحده امریکا که بعد  ها از پیش روان  عرب شناسی و سفیر امریکا در عربستان سعودی بود ، در مورد  حسن  البنا  میگوید: «به نظر من  حسن البنا رفتار بسیار دوستانه داشت و در نزدیکی به  غربی  ها  هیچ  تردیدی بخود راه  نمیداد» یک دپلومات امریکائی که  در دهه  چهل در قاهرماموریت رسمی داشت در گزارش رسمی خود  می نویسد : « من  میدانم  که یکی  از همکارانم در سفارت امریکا در قاهره، آن زمان  با حسن  البنا دیدار  های منظمی داشت و او را شخص جذاب و دوست داشتنی دانسته بود.؛ ما بخصوص بخاطر معلومات اطلاعاتی با اخوان المسلمین تماس داشتیم برای انکه  این سازمان عاملی بود  که  در ارزیابی سیاسی ما اهمیت سیاسی قدرتمندی داشت . و روابط را  ادامه دادیم .فکر نمی کردم تشکیلات سری اخوان المسلمین رئیس دولت  مصر را به قتل رساند ، این امر میتواند  هوشداری برای ما باشد . دغدغه ما پیش از  هر چیز ثبات اوضاع بود به نفع  خود مان، و قضاوت ما  این بود  که  اینگونه  ترور  ها ، ثبات سیاسی را  در  آینده به  خطر نخواهد انداخت.» [[3]]

این یک  مثال برجسته ای از یک بازی سازمانهای مخفی  جاسوسی ایالات  متحده امریکا با نفر اول  سازمان اخوان  المسلمین در  عربستان سعوودی و مصر بود که تا کدام اندازه  با این  مرد آهنین و قاطع (حسن البنا) روابط  نزدیک  دوستانه داشته و معلومات  دست اول را  میتوانستند  از طریق او شمار نمایند و بدست  آورند.  این یک  مثال برجسته  از دها هزار مثالی خواهد بود  که  اداره  استخبارات امریکا در جهان بخاطر ثبات  برنامه  های سیاسی اش و کامیابی در  آن بکار انداخته  است که البته  در جایش  از مناسبت  های  این سازمان  در جنگ  سی ساله افغانستان  در زمان  جنگ سرد  حقایقی را واضح  خواهیم ساخت.

 

پیش منظرقبل از یازده سپتمبر در افغانستان   

این یک قربانی بود که ملت  ما بخاطر ظفر در جنگ سرد در مقابل یک هجومگری که کشور ما را اشغال نظامی کرده بود انجام یافت  ولی باوجود آن همه قربانی ای که ما دادیم ،دنیا نخواست ملت ما  قوی باشد و ما را در حینیکه قوی و پیروزمند داخل کشور شدیم شکستند(یعنی بجان هم انداختند)و فراموش کردند .بعد از مدتها  که  این  نا آرامیها ادامه یافت و عشایر و اقوامی که با ما بافت سیاسی میهنی نداشتند قدرت سیاسی  کشور ما را قبضه  کردند (طالبان). این فراموشی مانند آتش پنبه از جایی دیگر زبانه کشید و کاخهای مرکز  تجارت جهانی را با مرکز ستاد نظامی امریکا (پنتاگون در نوردید و بدست تخریب پست و بخاک یکسان گردانید) آمریکا محرک اصلی ماشین ترور را که القاعده یی ها و طالبان بودند (به زعم خود شان)شناسایی و بدون  اینکه اسنادی در بین باشد شناسائی کردند(به  مقاله اول نگاه  کنید) و از نو خود و دنیا را متوجه این کشور ساختند(ولی امریکا کشوری که خود سازنده و پالایشگر نیرو های القاعده در دوران  جنگ سرد بود).پس از واقعه 11 سپتمبر ظاهراً دست های دوستی ازسوی لابیهایی که  در شروع  مقاله  به آن  اشاره  کردم از هر طرف بطرف کشور ما دراز شد «و کمک های باد آورده سرازیر گردیدولی همه این کشور ها صادقانه عمل نکردند که این عامل  با دو عامل عمده دیگر آن طور که امید میرفت مارا در توانمندی یاری رسان نشدند چرا که  کشور  های  غربی و در رأس آن  ایالات  متحده اراده آنرا نداشتند که  در  کشور ما زیر بنا ها اعمار گرددوما نتوانستیم تغییرات کلی را در شئون زندگی بنا بر  عدم  تشکیلات زیر بنایی اقتصادی به ثمر برسانیم ؛ یک خرابی بیش از حد این کشورو دوم پایان بودن سطح دانش و سوادبا عدم هم سوئی کشور های کمک کننده.

همچنان فعل و انفعالات دشمنانه ودایمی همسایه های ما نیز سبب شد تا ما نتوانیم از این کمک  ها در باز توانیها و باز سازیهادر کشور خود استفاده  موثر و سازنده  نماییم ، نتیجه این شد که ما زیاده تر این کمک ها را در عرصه های نظامی بخاطر توانایی های ذاتی خود بکار گیریم و دوستان کمک به صلح هم مجبور شدند ظاهراًمطابق به مفاد توافقنامه "بن"  با بمیان آمدن، جوِ تروریزم ، قاچاق سلاح و مواد مخدر که هر سه عامل از آن طرف خط دیورن  و کشور همسایه غربی ما برنامه ریزی و اعزام میشد  که نیروهای زیاد انسانی و سرمایه های هنگفتی صرف استقرار صلح در کشور گردید.علی رغم کار و کوشش و سعی وتلاش بخاطر قطع فتنه و آشوب در افغانستان که از طرف پاکستان برنامه ریزی میشودسرمایه های بزرگی که باید در باز سازی زیر بنا های کشور  مصرف میشد در این راه صرف گردیدکه نهایتاً یکروزی پاکستان در برابر عدل بین المللی باید پاسخگو باشد و گردانندگان دولت پاکستان در محاکم عدلی بین الملی در پای میز محاکمه جنایات جنگی کشانیده شوند.

علیرغم این دو عامل سازمان ملل متحد و کشور های دوست در یک نشست بین المللی راه های را پیش  پای ما گذاشتند که ما بتوانیم تا سال 2014به یک کشور متکی بخود تبدیل شویم.»[4]

ولی در نتیجه  توافقنامه بن  شگاف  ها و بن  بست  های بوجود آمد و مردم  و اداره  کشوری ما را پست  گردانید ومورد  تهدید قرار داد که  در  مقالات بعدی   روشنی انداخته  می شود


[1]   نوام  چامسکی و چیلبر اشقر،قدرت بسیار خطرناک،«خاور میانه و سیاست  خارجی امریکا، ترجمه رضا  اسپیلی،نشر روزگاز ،نشر یکم ،زمستان  1391،

[2]   رابرت  دریفوس، ترجمه فریدون  گیلانی ،ناشر فریدون گیلانی، صفحه آراوی مریم کمالی ،چاپ اول فبرورری 2007،مرکز پخش ، فروغ بوک  کولن  آلمان، جلد اول ، بخش سوم  اسلام ابزار جنگ سرد، ص108.

[3]   همان  مأخذ ، ص 109

[4]  سیدی عبدالواحد، افغانستان در کوران بازیهای سیاسی  غرب،نشر کتابخانه فارسی بشماره 4757، جوزای 1357و  همچنان  در سایت  آریائی به  جزوات نشر گردیده ،:مزار شریف ، بلخ افغانستان، ص9و10.

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

قبلاً  نیز یک سلسله  مقالاتی در مورد «غرب در کوران بازیهای سیاسی در افغانستان» به  نشر سپاریده بودم  که  عمق استراتیژیک  سیاست   امریکا  را  در موضع افغانستان  آشکارا میساخت  که  در دو نشریه  «آریائی» و «خاوران»  در سالهای قبل به  نشر رسانده ام .  درست در سالهائی که  امریکا  طالبان را بکلی از صحنه سیاسی و نظامی افغانستان نا  پدید  نموده و بعوض  آن دهن  کیسه  های پر  از  دالر امریکا و  سایر  کشور  های  غربی را از طریق لابی  های امریکائی و  غرب در افغانستان  واریز گردانیده بود .  پول  های باد  آورده در یک  کشور در حال  جنگ و ستیز و تقسیم  آن  توسط سازمانهای  غیر دولتی  خارجی به  بروکر  ها و کسانیکه ظاهراً خود شان را بنام موسسات  غیر دولتی افغانی  به ثبت رسانده بودند  که  مانند سازمانهای  غیر دولتی  بین  المللی  اینها  نیز  از میزان  معافیت  های قانونی مالیاتی  این  کشور  جنگ  زده بی بهره مند ماندند که  نتیجه  این شد  که  ملیارد ها  ثروتیکه از بخت بد به  این  مردم  غریب لایق دیده شده بود واپس بدست اشخاص و موسسات  عینی و حکمی و همچنان  بروکراتهای بین المللی و سخن  آخیر اینکه  در  جیب  مافیای بین المللی واریز گردید که مردم را در نصیب به  این  پولهای  باد  آورده  از  گاو  غدود  هم  نرسید. این  موضوع  در واقع  مردم را  در برابر بازار لجام  گسیخته ای مورد  تهدید  قرار داد که  هر روز قیم  مواد بطور سرسام آوری بالا  میرفت در حالیکه در بین  مردم  دوعامل بدبختی آفرین (فقر و بیکاری) بیداد  میکرد و این  در حالی بود که هیچ  نوع ظرفیت سازی در بین برنامه  های انکشافی صورت  نبست وبر خلاف  نیروی کار و  منابع بشری نیز از  پاکستان ، هند ، بنگه دش و ترکیه و سایر کشور ها به کشور صادر گردید که ماحصل همه اجرت  ها بجیب خارجیان رفت ، و این  در حالی بود  که  به  صد ها هزار نفر  دارای توانائی کار از بازار کار محروم شدند.

با اینحال در طول سیزده سال موجودیت  چهل کشور امریکا اروپائی و آسیائی نتوانست  اقتصاد  شکسته شده  افغانستان را باز توانی بخشیده و به  جنگ  های مدهش  میدانی و حمله های هراس افگنانه  در  کشور خاتمه دهند.  به صد  ها  هزار  مردم که خود شان  را بطریقه  ای داخل  این بازی خوش آیند  نزدیکی با قوت  های  امریکائی و  غربی ساخته بودند  به  هوا و نوا رسیدند و  هر کدام شان بشمول اراکین بلند پایه  دولت  کرزی  هم  در کابل و هم در ولایات ،  در دوبی ، امریکا ، کانادا و سایر جا  ها  رهاش گاههای بلند  وبا رفعت  که  در نتیجه صرف  صدها هزا و بلکه  ملیونها دالر ساخته  میشود  پرداخته و تا اندازه ای فساد  در این زمینه  گسترش یافت  که میشود منباب مثال در قضیه  کابل بانک  که حدوداً بیش  از 900ملیون دالر  پول مردم را از طریق آن بانک، که حیف و میل گردید نقطه  گذاشت که  این قضیه   از اثر ثقالت  شیاسی و مافیائی موضوعی حتی در دوره  حکومت به اصطلاح  وحدت  ملی و  اراده با تأکید رئیس جمهور غنی گره از پیش نه کشود.

میخواهم  در این سلسله  مباحث احجام ،ساز و کار  های پشت  پرده  دولت  های  غربی  و امریکا را  در قضیه  جنگ  سیزده ساله امریکا در افغانستان با موجودیت  اسناد و دلایل به بحث بگیرم و اگر بتوانم  گوشه  ای  از تاریکیهای این وادی خوفناک را روشن سازم.

 

جنگ در افغانستان

قسمت  اول

 

پژوهشی از عبدالواحد سیدی

 جنگ  امریکا در افغانستان

این  جنگ در سال 2001 چطور شروع شد؟

این  جنگ  هائی  که  در دروازه  سده بیست ویکم مخصوصاً در  کشور  های  آسیائی و  بالاخص در افغانستان شروع شد میتوان آنرا« از شنیع  ترین  جنایات در سالهای اخیر دانست» ؛(چامسکی) در 16 سپتامبر 2001پنج روز پس  از  واقعه  11 سپتمبر داستانی در نیویارک تایمز  از "جان اف برنز" چاپ شد  که در آن  آمده بود: واشنگتن «درخواست قطع ذخیره سوخت را داده ...و  توقف کاروان لاری های حامل مواد  غذایی و  ذخایر دیگر که برای شهروندان  افغانی حمل  میشد  را داده  است .» [1] Guardian)  این خبر آنقدر تکان  دهنده بود  که فکر میشد  جهان در برابر این  خبر به سرزنش  برخواهد خاست ولی  هیچ  چیز  نشد  و کاری که شد  این بود  که در افغانستان به احتمال قوی  میخواستند 5 ملیون  نفر  به زیر خط فقر  کشانده شود. (چامسکی) آنها  کاروانهای  غذایی را که  هستی و بقای پنج  ملیون  نفربه  آن  وابسته بود، متوقف کردند. [2] Anatol Lieven) ولی  صدای  هیچ  کی در  نیامد .با پیش بینی از بمب افگنهای ایالات  متحده، تمام سازمانهای امداد (ملل متحد ) از همه اول تر کار شان را (از افغانستان با بیرون  کشیدن  نفرات و کارمندان خود) به ختم آوردند و گفتند  که بودن  در افغانستان  وحشت ناک  است .  [3] در نیویورک  گروه  آزاد اندیشان و  گروهای پاسدار حقوق بشر فریاد زدند «مردم افغانستان روی  طناب معلق و آویزان اند و ما  آن  تناب را می بریم .»[4] (گزارش نیویارک تایمز) بمب افگن  ها  در شهر ها  و حومه روی مردم بمباری را آغاز کردند و سازمانهای  امداد توقف بمب افگنی  ها را  خواستار شدند. بعضی از رهبران اپوزسیون افغان  از جمله  عبدالحق  که از طرفداران  ایالات  متحده بود ، در  گاردین  ، با( اناتول  لیون)  مصاحبه ای داشت که بشدت و تلخی ایالات  متحده را برای بمب افگنی  ها  محکوم  کرد . او  گفت  فقط بمب  می اندازند  تا  درست  عضله و قدرت  خود را  نشان  دهند و این برایشان  مهم  نیست که چند  نفر  از تباع افغانستان  کشته  می شوند [5]. (این  واقعات  درست  در  هفته اول حملات بمب افگن  های امریکا  در فضای  افغانستان  مشهود بود  که  توسط تمام رسانه  های  تصویری  از جمله بی بی سی  این  حملات  مخرب و بی امان  ،  همه روزه  نشان  داده  میشد که  ویدیو  های  این  حملات  محیر العقول در نزد اکثر مردم  موجود  میباشد .)

بدنبال  این  حملات  در 24 اکتبر 2001کمی بعد  از دو  هفته بمب افگنی  ها، نشستی در شهر پشاور پایتخت  ایالت سرحد پاکستان از حدود 1500شخص برجسته ی افغان، رهبران قبایل و دیگران  که بعضی از افغانستان و بعضی از پاکستان  می آمدند- برگزار شد . به این  نشست  در ایالت  متحده پوشش  خوب تبلیعاتی داده شدبا چند  گزارش در  نیویارک  تایمز و روزنامه  های دیگر . آنجا  از همه  چیز بحث شد  و همه  نوع  عدم توافق  نیز وجود داشت  اما در یک  چیز به اتفاق آراء  توافق شد: توقف بمب افگن  ها [6] این هم  گزارش  شد  اما  بمب  ها  همچنان بر سر مردم ریخته  میشد .

یکی از متخصین  هاروارد  در مسایل افغانستان (سمینه احمد) در انترناسیونال سکیورتی که یکی از  قابل توجه ترین مجلات در جهان  است     مقاله  ای  به  نشر رسانید : «چون کمک  های انسان دوستانه بخاطر حمله  امریکا قطع شده،ملیون ها افغانی در خطر مبرم   گرسنگی بسر می برند.»[7] اما هیچ  درکی  از دلالت  های اخلاقی کنش  های که ممکن بودپنج ملیون  نفر را  از بین ببرد  وبا آخرین بر آورد  های خود شان ، هفت و نیم  ملیون  نفر را به  گرسنگی بکشاند، وجود نداشت  واقعاً این تکاندهنده  است . ولی سؤال  اینجاست که باوجود پیشبینی  های موسسات گزارشگر اقتصادی چرا در افغانستان مردم  تلف  نشدند؟ این سوال جواب ساده ای دارد : بخاطر اینکه  عموم  مردمیکه در  خط زیر صفر  هستند  مردمان قانع و صبوری  هستند  که به لقمه  نان  خشکی قناعت  میکنند و ثانیاً چون مردم افغانستان  مردمان  مسلمان  هستند  ارفاق و  استمالت از طریق توزیع  حشر و زکات که در دین اسلام  یکی  از ارکان پنجگانه  میباشد  باعث نجات مردم  در همچو  مواقع  گردیده  است.

چند روز بعد  از  11 سپتامبر، در اوایل اکتوبر  چند  مانور اجراشد. ایالات متحده  درخواست  تحویل اسامه بن لادن  را  کرد و طالبان  در اقدامات شان  گفت :که ممکن است او را بیک  کشور اسلامی تحویل دهد. در این  خصوص انجام  مذاکرات ممکن بود .

طالبان از منظر حقوق بین الملل بحث  خیلی معنی داری کرد . از ایالات متحده امریکا خواست که با سند ، درخواست استرداد مجرم را  تقدیم طالبان کند. رهبر طالبان  ملا عمر  گفت : بما سند بدهید و ما او را (اسامه) تسلیم  شما خواهیم کرد»

طالبان  گفتند  بما مدرک بدهید و ما او را تحویل میدهیم .شنیده  نشده بود که از دولتی بخواهندبدون مدرک  کسی را  تحویل بدهد.مثلاً اگر  «ایران  میگفت  بوش را تسلیم  ما دهید»  چه کسی گوش به این  خواسته میدهد؟ ولی دلایل  ارائه نکردن سند  از جانب امریکا اینطور میدانیم  که چیزی برای ارائه آن نداشتند. در آن  تاریخ امریکا برای  بمباران اافغانستان و  استرداد  بن لادن  از سوی طالبان دلیلی بر ادعای خود در حمله  آنها بر برجهای دو قلوی نیویارک  نداشتند . درست ژوئن 2002حدود  هشت  ماه بعد از بمب افگنی های امریکا به  مواضع افغانستان، رئیس اف. بی .آی ، رابرت  مولر (Robert Mueller) برای اولین بار در باره  اینکه چه  کسانی در ماجرای 11سپتمبر نقش داشتند ، اطلاعاتی  به نشر سپارید.اف بی آی نمیتوانست احتمالاً پس از پژوهشتهای دقیق در جهان ، با کار تمام آژانسهای جاسوسی، بیشترین  چیزی که  میدانست بگوید این بود که باور داریم احتمالاً در افغانستان  چیده شده اما برنامه ریزی و اجرائی شدنش در امارات  متحد  عربی و المان بوده  است.[8]

نه امریکا و نه هم  متحدانش  حتی بعد از  هشت ماه  نیز کدام سند  محکمی دال بر  دست  داشتن  افغانستان  در حمله تروریستی  در یازده سپتمبر در نیویارک  نداشتند و دلیلی هم  نمی تواند داشته باشد  بدون برهان و سند  محکم تحویلی  کس را  مطالبه نمایند  که  در مورد  آن فقط ضن و گمان  استوار  میباشد و بس. بوش سخنرانی  مشهور خود را  در این  زمینه  چنین ایراد  کرد :«کشور  هائیکه به  تروریست  ها پناه بدهند ، دولت  های تروریست اندو با آنها مانند  تروریست  ها رفتار می شود و ...فکر  کنید  اگر  این سیاست برای سایر کشور ها هم بکار برود ، چه  کار برد  هایی پیدا میکند! ولی  در قضیه افغانستان  تنها  در خواست  این بود  که بدون سند  اسامه بن لادن و معاونانش را  تحویل بدهند و افزود  ما در خواست استرداد مجرم نمی  کنیم چون شما (طالبان)شایستگیش را  ندارید.  و این  تنها  دلیل جنگ بود.

سه  هفته قبل از بمب افگنی  ها  در 2001 در افغانستان رئیس عمومی قوای مسلح بریتانیا مایکل  بویس (  Michael Boyce) گفت: « که  تا زمانیکه مردم خود شان دریابند که تا زمان  تغییر رهبر شان، اوضاع  همینطور است ، فشار ادامه  خواهد یافت ([9]) و ما  تا زمانیکه دولت  تان را خود تان بیرون نیاندازید ما به بمبارانهای خود  علیه مواضع کاربردی در شهر ها و  حومه  ها ادامه  خواهیم داد.

میدانید دلیل براه اندازی  این  جنگ  چه بود؟

شاید به  گفته  عبدالحق یکی از فرماندهان جهادی که  در برانداختن شوروی سابق  نقش  تعین کننده ای داشت این بود: «نشان دادن  عضله امریکا تا بگوید  «اربابان  واقعی جهان ما هستیم»[10]

 


 

[1] Burns “Pakistan Ant terror  Support   Avoids vow of Monetary Aid. New York Times

[2] Barry Beark, “Misery Hangs over Afghanistan  After  years of war and Drought “ New York Times Sep. 24,2001p.B. I.

[3] Independent Oct. 2001.  p. 4 Luke Harding.

[4] Jane Stefan, Temporal Vertigo, New York Times, Sep.  30, 2001,pp48-49.

[5] Abdul Haq. U.S.A. Bombs are boosting the Taliban, Guardian, (London) Nev. 2, 2001, p.20.

[6] John F.Burns , “Afghan gathering  in Pakistan” Backs Future “Role for king” New York Times, Oct. 26,2001, p.B.4.

[7] Samina Ahmad “The United States, Terrorism in South West Asia September 11 and Beyond “International Security, 26. Nov.(Winter 2001-2002).p. 91

[8] Walter Pincus,” Mueller outline Origin Funding of September 11 Plot, Washington Post, June 6, 2002 p.Al.

[9] Michael R. Gordon, “Allied Preparing for a long Fight as Taliban, Dig In, “New York Times, Oct. 28.2001, p. All.

[10]   نوام چامسکی و جلبیر  اشقر ،بر گردان  رضا  اسپیلی قدرت بسیار خطرناک ،«خاور میانه  وسیاست خارجی امریکا» انتشارات روزگار ، ص،234به بعد.

 


بالا
 
بازگشت