خالق بقايی

 

قهرمان کوهستان عبدالریحم خان نایب سالار

 

داستانی از داستانها، به قلم شاد روان استاد خلیل الله خلیلی

تلخیص: الحاج عبداخالق بقایی پامیرزاد

اسناد زیادی از فدا کاری ها و جانبازی های پدر مرحومم نایب سالار عبدالرحیم خان صافی در طول وظیفه داریش در گوشه گوشه ء افغانستان نزد فامیل ما موجود است( عزيز صافی ). از آنجمله رساله ی قیمت داری است به قلم توانای مرحوم استاد خلیل الله خلیلی، شاعر ، نویسنده، مورخ و سیاست مدار تاریخ معاصر افغانستان. از آنجاییکه کارنامه های ایشان در نظام های گذشته طوریکه شایسته است پژواک وسیع نیافته بنابر این، فشرده این داستان بی نظیر، خدمت شما تقدیم می گردد تا لطفآ آنرا در سایت وزین آریایی به نشر سپرده اینجانب و اعضای فامیل را احسانمند و ممنون سازید.

قبلآ یک پارچه شعر زیبا و ملکوتی از حضرت خواجه عبدالله انصار تقدیم می گردد.

نه از شرقیم، نه از غربیم، نه از خاکم نه بحرم

نه از ارکان طبیعم، نه از افلاک گردانم


نه از هندم، نه از چینم، نه از بلغار و سقینم

نه از ملک عراقیم نه از خاک خراسانم


مکانم لا مکان باشد، نشانم بی نشان باشد

نه تن باشد، نه جان باشد، که من خود جان جانانم

 

دوئی را چون برون کردم دو عالم را یکی دیدم                                                                                         یکی بینم یکی جویم یکی خوانم یکی دانم

 

ــ  سخن چند از رجال بر جسته ی جهان و منطقه در مورد شخصیت نایب سالار:

جنرال فخرالدین التای اهل کشور ترکیه گفته بود : در آن سنگر که عبدالرحیم باشد، شکست وجود ندارد.

ــ  ریس کاروان زرد که در سال 1311 با هیآت خود، به هرات آمده بود، اتفاقآ رسام خوبی هم بوده و در پای رسمی که به نایب سالار اهدا کرده بود چنین نوشته بود:

چون با وی گفت و شنود کردم، پنداشتم با یکی از جنرال های صلاح الدین ایوبی نشسته ام.

ــ موسیو هاکن شرق شناس و دانشمند فرانسوی در نامه ی شخصی نوشته بود: 

تنها دیدن سیمای مردانه و همت بلند شما، از قهرمانی ملت افغانستان ترجمانی می کند.

ــ ریس هیآت امریکایی که اندکی بیشتر از جنگ دوم جهانی به ولایت هرات آمده بود و غالبآ ( هولی) نام داشت به نایب سالار نوشت. اگر تو در هرات باشی مردم میتوانند از گنجینه های زیر زمین و روی زمین بهره یاب شوند. اما ترا نمی گذارند.

خلاصهء زندگی نامه نایب سالار عبدالرحیم خان قهرمان کوهستان :

ایشان در سالهای میانین سلطنت امیر عبدالرحمن خان چشم به آزمونگاه جهان گشود. فنون ابتدایی و فنون سپاهی گری، شکار و شنا را از پیرمردان و جوانان زادگاهش در روستای ( محمود عراقی) آموخت. روزگار کودکی و جوانی را در پای کوه ( آشوکا) سپری نمود.

سروس :

بعد از وفات پدر، عبدالرحیم در جمله ء ( سروسها) امیر حبیب الله سراح می پیوندد. اینجا دسته ی دیگری بنام ( پروانه) از بزرگ زاده گان افغانستان نیز بودند و شب و روز در  خدمت قرار داشتند.

عبدالرحیم خان نظر به خدماتش بار بار مورد تقدیر شاه قرار گرفت و سپس به وظیفهء مهم دیگر گماشته شد.

ترمیم راه جلال آباد:

کار ترمیم این جاده در ظرف سه سال به انجام رسیده، مردم محلات مربوط از شجاعت، اخلاق و کاردانی او به نیکی یاد می کردند.

                  ولایت هرات، رود خانه چهل دختران، مسآله ء  پنج ده

او بعدآ به رتبه کرنیل ارتقا کردو در فرقه عسکری هرات به امور سرحد گماشته شد و مصدر خدمات گردید. در آن وقت ( رود خانه چهل دختران ) را سرحد داران روس به خدعه و فریب تصرف نموده بودند. همچنین (پنجده) در زمان امیر عبدالرحمن خان به تصرف شوروری ها در آمده بود.

در اثر مساعی او، تخمین دو هزار جریب زمین در کشک و چهل دختران مزروع شد و به افغانستان تعلق گرفت. شاه امان الله او را تقدیر نمود و به رتبه ( برگد) ارتقا اش داد.

شکایت دولت شوروی از نایب سالار :

به سرحد داران شوروی دیگر موقع تجاوز و تخطی داده نمی شد. آنها از طریق سفارت شان به وزارت خارجه شکایت نمودند، حکومت در پایان دو سال خدمت نایب سالار را به کابل احضار و نسبت نفوذ دولت شوروی میخواست محاکمه کند. ولی محمد ولی خان دروازی که مرد شجاع و دانایی بود مداخله نمود و او را از محاکمه نجات داد و بعد از ده سال خدمت در هرات او را بولایت بلخ تبدیل کردند.

در ولایت بلخ :

عبدالرحیم خان به حیث ( برگد) توپخانه در مزار شریف مقرر شد و بصورت خفیه وظیفه داشت تا امورسرحد را نیز مراقبت نماید و در سال 1305 خورشیدی جهت اشغال وظیفه به مزار شریف حرکت کرد. دو سال و چند ماه گذشته بود اوضاع برگشت مردم شینوار و مومند مشرقی، پیش آهنگ بودند ساکنان کوهدامن و کوهستان نیز در اخیر بپا خاستند و شورش در سراسر کشور سرایت کرد.

امانت داری نایب سالار

در این وقت شاه مان الله از سفر هفت ماهه اروپا باز گشته بود، تغیرات خلاف عنعنات ملی و قبیله ی خشم ملت را بر انگیخته بود و او خود را در برابر قیام ملت ناتوان یافت، به احضار یک مفرزهء  نظامی از مزار شریف به کابل مجبور گردید. فرقه مشر دهدادی، عبدالرحیم خان را در رآس این مفرزه بکابل فرستاد و بیست لک روپیه افغانی، چهار عراده توپ، مقداری اسلحه، بوی سپردند تا بکلبل برساند

در این وقت جبل اسراج بدست حبیب الله کوهدامنی افتاده بود، اقارب و اقوام عبدالرحیم خان همه با حبیب الله بودند. برای آنکه در امانت خیانت نشود، عبدالرحیم خان راه دره غوربند را گذاشت به راه گردنه حاجی گگ خود را بکابل رساند تا آنچه آورده به مرجعش بسپارد.

شیاطین، شاه امان الله را در مورد عبدالرحیم خان ظنین ساختند ومفرزه اشرا به قطعات سوق نمودند و خودش را به حفاظت عمارت وزارت حربیه گماشتند.

عبدالرحیم خان تا زمانیکه بیرق سه روزه پادشاهی نصرالله خان از برج ارگ فرود نیامد و او خودش را از سلطنت خلع اعلام نکرد، در قلعه ء تبه مرنجان خود را  محصور نگهداشت.

سر انجام به وساطت سران کوهستان و کوهدامن از حصار برآمد و هنگامیکه در تالار قصر گلخانه به حضور شاه جدید معرفی می گردید، وزرای سابق و جدید، اعضای خانواده پیشین سلطنتی و جمع غفیری از اشراف کابل و کوهدامن حاضر بودند، شاه حبیب الله کوهدامنی خطاب به او گفت: چرا از راه بامیان نزد من نیامدی که همه برادران و اقوامت با من بودند؟ عبدالرحیم گفت من افسر امان الله خان بودم، مرد، در امانت خیانت نمی کند.حبیب الله کوهدامنی افزود، از سخنانت بوی مردانگی میآید و بر سر و رویش بوسه زد و دلداده شمایل مردانه اش گردید، و امر داد فورآ او را دو رتبه ترفع بدهند و برایش خطاب کرد. در عسکر شاه امان الله ( برگد) بودی در عسکر خادم دین نایب سالار می باشی.

مزار شریف و میمنه

نایب سالار از شاه جدید اجازه گرفت تا بمنظور نظم و نسق امور و جلوگیری از جنگ و خون ریزی مردم، به همراهی میرزا محمد قاسم خان ریس تنظیمیه مزار شریف عازم آنجا و ولایت میمنه و از آن طریق عازم ولایت هرات گردد.

وی از راه دره سوف به فرقه ی دهدادی رفت و بعد از نظم امور ملکی و نظامی ولایت های بلخ و میمنه با هزار و دوصد سوار مزاری و میمنگی وارد بالامرغاب شد.

 پیکار بالامرغاب و اوضاع اجتماعی هرات:

مردم هرات از حکومت سابق عقده ها داشتند، والی محمد ابراهیم خان پسر مامای شاه امان الله را با عبدالرحمن خان فرقه مشر و محمد صدیق خان داماد والی در پای قلعه اختیارالدین در روز روشن با سنگ چوب و کلوخ کشتند. شاه امان الله شجاع الدوله غوربندی سفیر افغانستان در لندن را به هرات فرستاد و فی الجمله اوضاع آرامش اختیار کرد.

در این وقت نایب سالار به شجاع الدوله نوشت که مخالف خون ریزی است، حاضر است حضوری موضوع را در میان بگذارد.

مگر محمد غوث خان فرقه مشر هرات که مرد خود خواه بود، بدون اجازه شجاع الدوله در جواب نامه نایب سالار نوشت.

(( ای عبدالرحیم! دلم به درختان چنار کهنسال مرغاب می سوزد اگر خود را با زنجیر به ساقه ی آن ببندی همین که نام مرا بشنوی درخت را با خود کنده می گریزی، از آنجا که آمده ی باز گرد.)) و با سپاه منظم بطرف بالا مرغاب حرکت می کند.

فردا هر دو لشکر در کنار دریای بالا مرغاب مقابل شدند، جنگ دوازده ساعت دوام کرد و محمد غوث خان شکست خورد و به خاک شوروی پناه برد و هر دو لشکر برادر وار به هرات آمدند و مورد پذیرایی گرم مردم هرات قرار گرفتند.

سپه سالار در میان استقبال گرم مردم به مسجد جامع رفت و خطابه ی ایراد کرد و مردم به خادم دین شاه حبیب الله کوهدامنی بیعت نمودند.

مردم هرات در عهد سلطنت حبیب الله کوهدامنی در کمال آرامش بسر بردند و اکثر پست های مهم به هراتییان و کارکنان لایق پیشین واگذار گردید.

ابتکار سپه سالار 

خزانه هرات خالی بود،  برای تادیه تنخواه افسران و مامورین پول نبود به امر نایب سالار چند عراده توپ برنز از کار افتاده ذوب گردید و از آن مسکوک یک افغانی و نیم افغانی ضرب زدند و نیازمندی عاجل را مرفوع ساختند.

فصل نوین

حکومت شاه حبیب الله کوهدامنی سقوط کرد، مردم هرات از درایت و هشیاری کارگرفتند و به اتفاق عبدالرحیم خان نایب سالار به محمد نادر خان پادشاه جدید بیعت نمودند و در اثر خواهش مردم عبدالرحیم خان بحیث نایب الحکومه و نایب سالار باقی ماند.

در این وقت حکومت کابل(دیوان حکم چند) اهل هنود را بحیث مستوفی تعیین و به هرات اعزانم نمودند، ولی نایب سالار او را به دلایل موجه مسترد کرد و موضوع دیگراز مرکز تعقیب نشد. چون نایب سالار سعی میکرد وظایف مهم به شخصیت های واجد شرایط و خود هراتیان سپرده شود.

نایب سالار پنج سال در سلطنت نادر شاهی و ظاهر شاهی در هرات ماند در سال  1311 خورشیدی با بزرگان هرات به دعوت وزارت دربار در جشن استقلال شرکت ورزید،  بعد از توقف یکماه در کابل و احراز تقدیر از مقام سلطنت به هرات بازگشت.

انتهای وطن پرستی جنرال غوث الدین لوگری، در ابطال خط ( مایکلین)

اختلافات مرزی میان افغانستان و ایران از سالها لاینحل مانده و مایه نزاع میان دو ملت همسایه و برادر بود. امیرعبدالرحمن خان که تابع سیاست انگلیس بود مانند خط دیورند تصفیه این قضایا را به دولت انگلیس واگذار کرد.( مایکلین) جنرال کنسل بریتانیا در مشهد بود، صلاحیت داشت خط مرزی میان دو کشود را روشن کند. از ( تهانه   دهنه ی ذوالفقار تا تهانه ی موسی آباد) علامه گذاشت. ولی همینکه به علامهء ( سی و نه) رسید هیآت افغانی دید که اگر علامه سی و نه در موسی آباد تعیین شود ( نمک سار و قسمتی از غوریان که از خاک افغانستان است) از دست میرود. ریس هیآت افغانی جنرال غوث الدین خان لوگری بود نمی توانست از فرمان امیر و نقشه ( مایکلین)

سرتابی کند، در برابر علامه (سی و نه) خود را از اسب افگند و پایش شکست و بدین جهت کار تمدید علامه گذاری متوقف و نظر ( مایکلین) خنثی گردید و تا عهد نادر شاه قضیه همچنان محل تنازع باقی ماند.

قابل یاد آوریست که دولت ایران آقای کاظمی را که بعدآ وزیر خارجه شد بحیث جنرال کنسل فوق العاده به هرات فرستاد مشارالیه،  بکار های دست میزد که از روابط دو کشور بعید بود، مردم هرات علیه او به تظاهرات پرداختند و نایب سالار او را ظرف بیست و چهار ساعت از هرات خارج نمود.

تصمیم محمد نادر شاه  در تعیین هیآت جدید:

نادر شاه حل و فصل قضایا را بدولت ترکیه محول ساخت، از طرف مصطفی کمال جنرال فخرالدین التایبه به حیث حکم تعین گردید. در این فاصله نایب سالار تمام نقاط سرحد را از دهنهء ذوالفقار تا کوه ( نر آهو) با موتر اسپ، اشتر و پیاده از نو مطالعه نمود و مردم را از حقیقت آگاه ساخت و اسناد را در دوسیه ء مرتب کرد.      

در سال 1313 در برج سنبله مرحوم محمد عثمان امیر معین وزارت خارجه به صفت معاون و مرحوم استاد خلیل الله خلیلی به صفت سکرتر جنرال و دکتور فواد بیک ترکی، تحت ریاست نایب سالار تعیین شدند و فخرالدین التای از راه ایران به موسی آباد وارد شد، ریاست هیآت ایرانی را مهدی فرخ سفیر ایران در افغانستان به عهده داشت، هیآت در جلسه اول حکمیت خود را با ابطال ( خط مایکلین) صادر کرد ولی هیآت ایران در این مورد پا فشاری می کرد بنابرین قضیه شش ماه به طول انجامید.

در جمله مسایل متنازغ فیه (چشمه گگ شوری) بود، نزدیک اسلام قلعه، سخن بجای کشید که رضا شاه شخصآ فروغی وزیر خارجه را فرستاد تا موضوع را مطالعه و به شاه گزارش بدهد.

فروغی دانشمند و فیلسوف بزرگ و انسان متواضع به آن دانش و انکسار، کمتر مردی در منطقه یافت می شد. وقتی محل را دید گفت این ( غش لوشی)  یک چشمهء شور است، هزار چشمه ی شیرین تصدق چشم برادران افغان ما باد. به این صورت             حقانیت ما را تصدیق کرد.

با این ترتیب خط (مایکلین) باطل گردید ونمک سار و غوریان به مالک حقیق آن یعنی افغانستان بر گشت.

      تآسیس انجمن ادبی ، مطبعهء سنگی ، کتابخانه، مسجد جامع، و فخر المدارس

نایب سالار توجه عمیق خود را در این بخش معطوف ساخت، شعرا، نویسندگان و تاریخ نگاران هرات را گرد هم آورد و آنها دست به تآسیس یک مجله و تآلیف و ترجمه کتب معتبر و ضروری زدند و هرات وارد مرحله ی جدیدی از نهضت فرهنگی ادبی گردید و شخصیت های مهم هرات در رآس کا رها مقرر شدند.

                  عزمی که کوه ها و کوتل ها را هموار و رود ها را مسخر نمود

در دوره ی پنج ساله نایب سالار در هرات در تمدید جاده های عمومی توجه فراوان مبذول شد.

تمدید راه های زنده جان،  اوبه، مرغاب، چشت، چغچران، غورات وتسخیر  گردنهء لامان و اکثر راه های فرعی دیگر در این دوره انجام شد. چنانکه شهرک های   قلعهء نو، شین دند،( سبزوار) غوریان، چغچران و اوبه نیز در همین پنچ سال تآسیس گردید.

 ولی شاهکار بزرگ اتصال هرات از راه بامیان بکابل بود. نایب سالار شخصآ با این کار کمر بست.

              بستن پل معلق آهنی بر فراز دریای هریرود

یکی از معضله های بزرگ در عرض راه بستن این پل معلق آهنی بود که به همت بلند و استعداد سرشار نوروز علی خان هزاره و حاجی استاد اسمعیل خانمعمار هراتی بر فراز دریای هریرود در مدت کمتر از یک و نیم سال انجام شد و شهر هرات از طریق بامیان به پایتخت وصل گردید.

تسخیر این همه کوه ها، کوتل ها، رود خانه ها به وسیله ء دو استاد محل مکتب ناخوانده با وسایل و ابزار ابتدایی میتواند از شهکار های قرن محسوب شود خداوند آن دو جان فدا و همه دست اندرکاران این جاده را بشمول نایب سالار بیامرزد.

             بازی چرخ، دوران زندان و واپسین، زندگی نایب سالار

نایب سالار در برج سنبله 1313 خورشیدی به بهانه کاریهای مرزی به کابل فرا خوانده شد و از راه داخل هزاره جات وارد پایتخت گردید. او را بحیث وزیر فواید عام در کابینه شامل ساخته و بعد از دو سه سال بحیث معاون دوم صدارت تبدیل گردید. آزادیش سلب شد و تحت پیگرد ضبط احوالات محمد هاشم خان صدراعظم قرار گرفت.

و در این مقطع هولناک حبس، شکنجه و مصادرهء سران مشهور اقوام از طرف محمد هاشم خان به واج رسیده بود.

خانواده های سپه سالار چرخی، امیر محمد خان تگابی، جنرال سید حسین کنری، حسن خان تگابی، عبدالهادی داوی، جنرال جانباز لوگری، محمد امین بدخشی، میرزا محمد یوسف خان، میر سید قاسم خان مشروط خواه، خانواده محمد ولی خان بدخشی، صاحب زاده عطاالحق خان، اولادهء میر مسجدی خان غازی، ملک قیس خان خوگیانی، خانواده  جنرال میر زمان کنری، حسن خان ریس قبیله مومند، فرزند ببرک خان زدران، سید احمد وکیل نوه میر بچه خان غازی با زنان و فرزندان شان زندانی گردیده بودند. تا اینکه کابینه تبدیل شد و شاه محمود خان بر کرسی صدارت تکیه زد، زندانیان را رها نمود. 

                                          داد خواهی مردم کنر از حکومت

در سال 1320 خورشیدی مردم کنر از مظالم حکام و مالیات کمر شکن بجان رسیدند و صد ها نفر مظاهره کنان بدور عمارت حکومت کنر جمع شدند و پیشنهادات خود را ارایه نمودند، حکومت این کار مردم را بغاوت شمرد، و قوای عسکری جلال آباد تحت قیادت فرقه مشر جوان و خون گرم محمد داوود خان، مردم را با سلاح های ثقیل سرکوب کردند. ولی مردم با کارد، چوب و سنگ به دفاع پرداخته، قوای عسکری شکست خورد.

حکومت مردم کوهستان، کوهدامن، پنجشیر و تگاب و نجراب را دراین قضیه دخیل دانست و عبدالرحیم خان نایب سالار را محرک اصلی قلمداد کرد. در یکی از روز های دوشنبه مجلس وزرا مسآله بمباردمان کنر به وسیله، طیاره پیشنهاد گردید. نایب سالار گفت:  مگر راه دیگری سراغ نمیشود؟ صدراعظم گفت آن راه کدام است؟ نایب سالار گفت مفاهمه، نصیحت، استمالت و تحقیق قضیه که تقصیر از مردم است یا از حکام؟

    صدور حکم بمباردمان کنر و زندانی شدن نایب سالار

سر انجام مجلس وزرا حکم بمباردمان  را صادر کرد و نایب سالار را به بهانه اشتراک در دعوت های همیشگی به قصر صدارت خواستند و او را بجای ضیافت به زندان ارگ افگندند و به دستان آن مرد شجاع و وطنپرست بند نهادند و تمام املاک پدری او را مصادره نمودند و چهل و چهار نفر اعضای فامیل او را نیز در ارگ زندانی نمودند.

        سرنوشت استاد خلیلی

او می گوید من بکار ترجمه و تفسیر مولانا شبیر احمد لقمانی مصروف بودم قلم را از دستم گرفتند و زنجیر بر دستم نهادند و با نایب سالار و فرزندش یکجا زندانی کردند. استاد علاوه می کند که چکامه مشهور ( آه نیم شب را) با ذغال در همین وقت در دیوار زندان نوشتم. او از شکنجه های زندان نمناک و تاریک ارگ خاطرات تلخ دارد ولی از کمک ها ی مرحوم سردار احمد شاه خان وزیر دربار دوست ایام جوانی نایب سالار به نیکی یاد می کند و میآفزاید که اگر توجهات پنهانی او نمی بود نایب سالار جان به سلامت نمی برد.

      دلیل وحجت

همان یک جمله که نایب سالار به نفع مردم کنر در مجلس وزرا گفته بود و همان یک دلیل که ما از عشیره صافی بودیم.

                        رهایی از زندان ارگ

پایان جنگ عمومی دوم جهانی بود نایب سالار را از زندان به ارگ انتقال دادند و استاد خلیلی را به ولایت قندهار تبعید کردند.

( که سرگذشت تلخ استاد در این دوره به تفصیل در کتاب خاطراتش که به قلم ماری خلیلی ناصری دختر دانشمند شان و جناب دانشمند محمد قوی کوشان سردبیر و مدیر مسوول هفته نامه امید مردم افغانستان در امریکا به چاپ رسیده. و این کتاب از جمله کتاب های نادر و مهم تاریخ معاصر افغانستان شناخته می شود.)

    پایان زندگی قهرمان

چون بیگناهی نایب سالار بر همگان ثابت بوده در روز های اخیر پادشاه افغانستان محمد ظاهر شاه شخصآ بر بالینش آمد و منتظر بود، خواهشی نماید.  با زحمت برجایش نشست و با زبان شکسته گفت  (( تابوت را چند لمعه در جایی بگذارید که صدای ( شیهیه) سواران وطن بگوشم آید.))   

همانطور شد جنازه اش را بر فراز توپ در برابر منار استقلال آوردند و جنرال محمد عارف وزیر دفاع سوانحش را قرآت کرد و پیکرش شب هنگام در جمع غفیری از مردم به کوهستان انتقال یافت و در قلعهء صدق آباد بخاک سپرده شد.

 

عزیز صافی کشور کانادا

نانب سالار عبدالرحيم خان صافی

 

عکس بالا

1 : هيئات افغانی در منطقه موسی آباد

2 : هيئات افغانی ، ايرانی و ترکی

 

 

چند نکته ضروری

1 ــ در نلخيص مضمون سعی شده ، امانت و اصالت آن حغظ شود. هيج نوع تصرف بيجا صورت نگرفته. با آنهم از کمی و کاستی ها پوزش می خواهم.

2 ــ رسالهً استاد گرانقدر خليل الله خليلی از جانب تميم نورستانی فرزند کبير نورستانی شهردار سابق کابل ، نواسهً نائب سالار در 36 صبحه در پشاور طبع و نشر شده است.

3 ــ استاد خليلی در جايی نوشته که عزيز صافی فزند نائب سالار سهم شايسته در جهاد عليه اشغالگران اذا کرده است.

4 ــ در مورد شعر صفحه اول ، بعضی ها را عقيده برآنست که از طبع جلال الدين محمد بلخی بوده است.

 

 

 


بالا
 
بازگشت