خوشه چین

 

من آبم

من اب هستم،برکسی منت نمی گذارم که مرا توصیف کنید.سرشت مان،برین شده است که((هایدروجن +اوکسیجن))به حساب بده بستان،درحساب دادو گرفت، صداقت وراستی به ماهیت اثرگذاشت،مرکب گشتیم،آب شدیم وسیال،در مسیر سیلان،مواد منرالی را باخود محلول ساختیم((جایش سبزباشد))هرجا میرویم توقف نمی کنیم،جای سیلان ما سبز میشود،درمنفزها می درآییم،درریشه ها نفوذ میکنیم تا ثمری ببخشیم.محبت را وروشنی را،آفتاب میدهد،زنده گی را من آب مرکب ازاوکسیجن وهایدروجن،به امرخدای لایزال سازمان می بخشیم.آفتاب اصل،اوکسیجن اصل،آب اصل،براصلیت ما طبعیت زنده میگذارد.خداوند لایزال ازما خوش که طبعیت مرا زیبا ساختید.

من آفتابم

من آفتاب هستم برکسی منت نمی گذارم،که مرا توصیف کنید.سرشت مان،برین شده است((هلیوم&هایدروجن))درخود،بسوزیم وبسازیم،آفتاب شویم،حرارت ونورپخش نماییم،تاازشرتاریکی ها،وسردیها نجات دهیم محتاجان را.یعنی که لب خند میزنم بر سوی تاریکیها وسردیها.تاریکیها را ازواهمه ها نجات میدهم وبر سرد یها محبت میدهم.

وجدانهای بیدار

باشنیدن حرفهای،افتاب وآب،وجدانهای بیداربه فغان می آیند.اوخدای بزرگ ما نفرین شده گان((سیاست بازان افغانستان اعم ازچپ وراست))کسانی که دعوای انسانیت میکردیم.وتو خدای بزرگ،مقام((خلیفۀ روی زمین))را برای مان بخشیده بودی.ما بنده گان ناسپاس،ماهیت انسان را آنطوریکه شاید وباید،درعمل چون آفتاب وآب پیاده نکردیم.ورنه طبیعت با این زیبایی اش صد چندان زیبا میبود.نه اینکه زیبا نساختیم برای تخریبش دست وآستین برزده ایم.

 

داکتر

یعنی کسیکه درمسلکش،سند معتبر اکادمیک را دردست دارد وصاحب نظراست.

صاحب نظر،دررشتۀ طبابت،صاحب نظردررشتۀ اقتصاد،صاحب نظر دررشتۀ ادبیات،صاحب نظردرشتۀ سیاست.صاحب نظر دررشتۀ نظامی،علاوه براینکه اکادمیسین ها صاحب نظرمی باشند.کمبودی هارا برملا ساخته راه حل هاراهم بیان میدارند.بناً کسیکه راه حل را یاد ندارد.اعتراض وانتقا دش را غیرعقللانی ونا مؤجه میدانیم.

قرار

حقیقت سرزمین ما چیزی است که حالت وجودیش((بزرگ بود،خوردشد وخورد ترگردید،دارد که میرود خورد ترشود)) را میبینم.اگرقراراین باشد که بگویم انسانیت دراجرای امور اصل است.بگذارکه((کارنامه هارا)) بالفظ قلم ازروی کاغذ سخن بزنیم.مشروط براینکه صفحۀ کتاب سفید ورنگ قلم آبی،زبانش سرخ ((حقیقت)) را بیان کرده باشد.

سواره

آب که استــــــــــــاده شد گنــده میشود

دندان که کرمـــــــــی شد کنــده میشود

جنبش رسالت منـــد که بی نقش مانـــد

ازجانب نسل نـــــو قابـــــل خنده میشود

آنانکه مانع حرکت گشته انـــد درموقع

سرانجام خجالت زده وشرمــــنده میشود

اعتبارپای پیاده می آیدوســــواره میرود

((خوشه چین))کهنه میرد نوسازنده میشود

لالا

یخ ازآب است وآب از یخ نتیجۀ آب وهــوا

بنی آدم اعضــای یکدیگرنــد،ازآدم وهـــوا

قانون میگوید قضـــاوت دربارۀ گا وشیــــر

شیرراحاصل گـــاوبشمــــار،نـــه پادرهـــوا

وضعیت موجود گونۀ است که آورده شــده

((خوشه چین))تشویشت ازچه است بگولالا

قچ رمه

آن که بامـــن وتو دیروز،پریروز،درجنگ بود

نمیدانست منزلش کوتاه وجاده اش تنگ بود

هردوازخود خبری نداشتیم،دی،ان،ای ما،یک 

درکلیه مسایل همشریک آب ورنگ بـــــود

من با خرس بدی شدم وخرس میرمن گشت

آن چون من فریب خورد،میرش پلنگ بود

آن به خدا!من دیده بودم باشه بازان راهمیش

درسرباشه اش کلاه چرمی درپایش زنگ بوده

((خوشه چین))من هم دیده بودم زمانی رمه را

چوپان درپشت سر،درگردن قچ رمه زنگ بود

 

جنبش چپ

جنبش چپ چیزی اگردرکله داری

درآی درمیدان

دهل نزن،سرنا نه نواز،ناله وزاری

درآی درمیدان

مام وطنت رفته،پیراهن تنت رفته

شعر نخوان پرنگو طوله نزن

درای درمیدان

تو یک شو من درپهلویت صفر

هردوی ما میشویم=10

درای درمیدان

آن صفردیگردرکنارت یارعزیز

تورا میسازد=به 100

درای میدان

خوشا به حال کسی که ریاضی میداند.هرصفردرذات خودش،یک قیمت است،ارزش آنرا دارد که درکناراعداد قرارگیرند.صفردرکنار،100میرسد به 1000همینگونه صفرچهارم،صفرپنچم،ششم،هفتم وهشتم ونهم.اگردرپهلوی یک نه صفرقرارگیرد.چه میشود بیبین وحساب کن.1000000000

یعنی که توشدی سوال خانگی ارزشت را خودت تعین بکن.

درای درمیدان

زیرخاک

وضعیت باغ شرافت خطــــــــرناک شده است

مسابقۀ بــوکس،میان سیب وناک شده است

خوشۀ انگور،سربه سجده مانـــده،رازونیاز

قلب انارخون چکان،گریبان چاک شده است

باغبانهای شرف،رخت سفربسته ازین دیار

آنان که بوده اند،همـــه زیرخـــاک شده است

وجدان،راستی وصداقت،بسته درزنجیرخرافات

گله مندم،که چراشفافیت،مهرولاک شده است؟

وضع به گونۀ درجریان،بدیها،درلباس خوبـــــی

((خوشه چینها))مقابل به،چوتاروچالاک شده است

جناب آقای یحی دبیرنوشته است

كى ؟

كى شوه صبح خوده باخبرخوش آغاز كنيم
قتل وكشتاره فراموش،صفحه ى جديدبازكنيم

باشه درملك ماصلح ، دوستى وبرادرى باهم
جاى كين وعداوت،عشق خوده بهم ابرازكنيم

دبير                     

یک زمانی خوانده بودیم که:

چراغ،ظلم روشن تادمی محشر نمی ماند

اگرماند شبی ماند شبــی دیگر نمــی ماند

بالآخره به این نتیجه رسیده ایم که بگوییم همه راه های اعتقادی مان که مارا تسلیت می بخشید وراه برادری،برابری،اخوت را برای مان هموارکرده بود. دانشمند،عالم،فیلسوف،شاعر،هنرمند،استاد معلم ،شاگرد،دهقان کسبه کار،پیشه ور،ملا وماولوی،زمیندار،دهقان،کارگر،هرکس به سهم خودش جایگاه را برای خویش یافته بودند.احترام،شفقت،دوستی،صفاوصمیمیت،برمدارانسانیت چرخ میزد.بیگانه آنچه که آورد،مقام منصب،منزلت،قدرت،صلاحیت،پول دارایی ((دپردی کت ترنیمو شپودی))برای ماداد.مفت نداد.مفاد خودرا میخواهد،پلانش را تغیرمیدهد((تازی نو))برای شکار((آهوی نو))کاردارد.پس منطق حکم مینماید که امروزه روز،همه به خودآیند چپ وراست،فضای دیروز به دیروز تعلق گرفته است همه به سوی،فاصله های بریده شدۀ خودرا پیوند دهیم((رنساس)) بیافرینیم.

چپ شکل می گیرد

 شکل می گیرد چپ به حیث خانواده

نیاززمان شده کسی سواره کسی پیاده

چون آب روان،ازکوچه تنگی،درجریان

دریای خروشان موج زنان روی جاده

خواهنده را میبرد،نخواهنده را میکشاند

دلم می سوزد به حـــال انسان بی اراده

چپ با تفنگ نمی آید،قلم وکاغـــذ دارد

بــــرای قنــــاعت دادن صاف وساده

تــــو+مـــه= مســـاوی میشویم مــا

دست به دست میشویــم بـــرای نجات

((خوشه چین)) وطن رفته است درکوما

 

بابه کپک

خیل بابه کپک آمده،تاجک وپشتون هزاره وازبک آمده،آنانکه جادۀ انسانیست برگزیده بودند،باردوم،درصحنه با آب دانه ونمک آمده،میگویند ما ارزشهای بودیم که عوض شده بودیم،چندی خیلی بزرگ،بعدش بدون طول وعرض وگز شدیم. کنون منطق زمان به ما نیازدارد.چنانچه که طعام ضرورت به پیازدارد. گرچه جوان نیستیم،مشاوران خوبی هستیم که نسل جوان را ازاشتباه برحذر میداریم.ما پهلوانان،کوره دیدۀ روزگاران،جنبش عیاران،وطن دوستان ازشرق تا به غرب ازشمال تابه جنوب،اعلان میداریم که امروزوقت جوان است.اما جوان ریشه درکهن دارد.کهن چون کتاب خانۀ تجارب زنده گی،سرک ازقبل قیرریزی شده،وعلایم ترافیکی با لوحه مختلف درمسیرحرکت به هدف((جهان انسانی)) تنظیم شده دراختیارآینده گان سعادت نسل برومند گذاشته شده است.

ماشۀ تفنگ

باخبرشوکه انقلاب ازماشۀ تفنگ نمیشه

انقلاب با سخن رانی ها وجفنــگ نمیشه

انقلاب،ازدوردسترخوان،تا به محضرعلم

انقلاب،بادمبک ودهلک وتنگ تنگ نمیشه

الفبای انسان تا به هوا وآدم،قرنها فاصله

بدون تسخیر،هیچ چیز به عاروننگ نمیشه

قلخ ازجنس خــاک است،مقاومت آب نـدارد

ارزش خودرا ندانسته،جانشین سنگ نمیشه

سبزه می رویاند،ازنهاد خود،اگرتخم روددراو

خاک امانت کاروصادق،باعث افتخاربنگ نمیشه

((خوشه چین))نمی خورد چرب را که دهدش،غم

درغم خلق شریک،بیغم ازرنج کورولنگ نمیشه

تهداب وجدان

آن وقت که بود میدان،میدان دگران

 قباله کردی به خود،نه به دیگران

ازدهــن سرکار،ریخت بردامــــن تو

لاف نزن دروغ نگو،گویند داوران

خلق عالـم بینند بادوچشم گنهــکار

نوشیدن وبلعیدن،را توسط جانوران

نام خلق مقدس بود،خدمت آن واجب

سؤاستفاده،ازدفاع،غریب بی خبران

دین مبین اسلام،اعتقاد بــرآن فــرض

سؤ استفاده ازنام،رنگ دهد زعفــران

علم ودانش وخرد،دهد توراتهداب وجدان

جولان گاه،شرف وسیع،کران تا به کران

آن که شـوق دردل دارد،اثبـــات آدمـــیت

مانع نگشته((خوشه چین))راخارمغیلان

چپ

چپ،چـــپ آمده  است به گــپ چپ

به شنیدن چـــپ راست گــــفت عجب

چپ گفت احساس میکــــنم که هستم

خطای من موجب گناه من گفت رجب

گذشت زمان قاضی،به حضورم راضی

امانت داری،خیانت نکــــرده ای وجب

آن ارزشهای که هست تورا داد برباد

درخط یکی بود درمیــدان عمل کــــذب

نه اندیشیدن به سیال وشریک،تابه سقوت

 بیگانه درآغوش کشید،بالای توغضب

آنوقت من باختم،باخت بود یک کمی

دراخـــتلافات بین  خلق پرچـــمی

کنون که فراون باختی تو همه چیز

به خود آییم بدمی،یادرمی یاقلمی

1-ترک آنچه که مبدل افیون توده هااست

2-سگرت،چـرس،هیروییـن،بنـگ،چلمی

3-کُف،پُف،تعویض،جادو،شویست رملمی

4-دزدی،شیطنت،دروغ،هزارویک رقمی

گل گندم مفهــــوم ومعنـــی زیبا دارد

خوشۀ گندم،دانــــه های پرمعنی دارد

شکور،خوشه چین،درفکربستن گندی

گندی درسرگندی،خرمن،خوشیها دارد

 

 


بالا
 
بازگشت