مهرالدین مشید

 

پشت  حادثۀ دردناک فرخنده خطرناک تر از روی سکۀ اول آن است

بی توجهی به عوامل فاجعۀ مرگ فرخنده، فاجعۀ بزرگتری را در پی دارد

 

از رنج ها و درد های بی پایان مرگی زیاد سخن گفته شده که گلوی تاریخ را فشرد و طنین این مرگ مظلومانه دهلیز زمان را به کلی مشبوع نمود و چنان در آن دمید که ثور قرن را در آن نواخت. غریو آن جغرافیای گیتی را در نوردید، جهان را تکان داد و گوش هستی را کر کرد؛ تکانی که تاریخ نظیرش را در حافظه ندارد و وحشت ودهشت اش چنان فراگیر است و جلوۀ آن چنان با هیبت  است که معنای "خرا صاعقا" در قرآن را در خاطره ها تداعی می کند که قوم موسی توان گرفتن زگنال های وحی و دیدن نور الهی را از دست دادند و همه بی هوش نقش زمین شدند . مشاهدۀ سیمای خون آلود، قامت لرزنده و افتان و خیزان، بدن پاره پاره، دستان نیازمند به کمک، نگاه های معصومانه و مظلومانۀ، بلند شدن ها و چرخیدن های دردمندانه فرخنده بالای دیوار و آهن پاره ها  و دست به دست و پا به پا شدن های او همراه با پشتو پهلو شدن های المناک در میان مشت و لگدخیل اوباشان شهر یادآور مصیبت بزرگی است که از آن می توان به عنوان فاجعۀ قرن یادآورشد که وحشت و دهشت آن به مراتب فراگیر و کلانتر از جنایت و خیانت است که وجدان بشریت را سخت تکان داد وانسان را بحیث موجودی با شعور که اشرف المخلوقاتش نیز خوانند، سخت به آزمون کشید. شگفت آور این است که فرخنده با دستان کثیفی کشته شده است که ردای دین بر تن کرده بودند و با عبا و قبای دینی بر او ظلم را روا داشتند. توانستند با یک توطیۀ خطرناک اوباشان شهر را با خود همصدا نمایند و عمل ضد دینی و ضد  اسلامی را با شعار دینی انجام دادند. جنایتی را بر دامن دین تحمیل کردند که دین از آن فرسنگ ها فاصله دارد.

 در این مدت قلم ها چنان سرگرم نوشتن غمنامۀ تراژیدی فرخنده بود و از چند و چون جفا هایی پرده برداشتند که فرصت پرده براشتن از پشت صحنۀ رخداد غم انگیز او را از دست داده بودند. در حالی که پشت صحنۀ رخداد المناک به مراتب دردناک است؛ زیرا که این روی سکه به زبان بی زبانی سخن از وحشت هولناک تر می زند که خاموشی حادثۀ قبل از توفان را در خاطره ها تداعی می کند و ناخون بر دل توفان مرموز می زند. فرخندۀ مظلوم در واقع قربانی اصلی بعد پنهانی این فاجعه گردیده است. شکسته شدن بعد مخفی حادثه شاید هزاران هزار انسان را به سرنوشت خطرناک تر از فرخنده مبدل کند. در این شکی نیست که فرخنده قربانی یک درد بزرگ شده است. هرچند این درد حکایت از رنج های بی پایان او دارد که برای درمانش هر از گاهی نزد داکتر و زمانی هم نزد ملا سرگردان و لالهان بود که بالاخر ماتمش جهانگیر شد و تمامی مردم جهان را در سوگ خودنشاند؛ اما ریشۀ آن باز هم در رخ سکۀ پنهان حادثه قرار داشت. هرچند او خواست تا برای رهایی خود از این درد مبارزه کند و اما ملا برای همیش او را در لای طومار سیاۀ خود پیچانید و پروندۀ زنده گی او را برای همیش بست. فرخنده نمی دانست که مکر ملا چنان بزرگ است که مرگ المناک او بالاخره به بهای بستن دوکان فریب ملا می گردد. فرخنده که در اصل برای رفع بیماری رخ پنهان حادثۀ مرگ خود کمر بسته بود، اما ملا و مجاور فرصت ها و زمینه ها را از او گرفتند و او را نامراد گردانیدند.

 در این شکی نیست که بعد پنهانی فاجعۀ مرگ او عوامل گوناگون اجتماعی، اقتصادی، روانی و امنیتی دارد که هر بعد آن نیاز به تحلیل همه جانبه دارد که فرخنده در زنده گی خود با دشواری های ناشی از آنها دست و پنجه نرم می کرد که گشودن سرنخ آن برای او خیلی دشوار و پیدایی سرنخ آن برایش ناممکن بود. او نمی دانست که پیدایی سرنخ عوامل گوناگون انقلاب خطرناکی را در پی دارد که حجم اندوۀ آن کلانتر از غم مرگ او است و حتا بزرگترو کلانتر از رخداد آن دوکاندار تونسی که انقلاب سودان بهای مرگ او است.

درد پنهان فرخنده مانند هزاران زن و مرد پیر و جوان افغان محصول عبوسیت،  وامانده گی، بی سرنوشتی،  بیکاری،  بی روزگاری،  فقر و تنگدستی هزاران جوان افغان است که گفته می توان که بالاخره فرخنده را هم به قربانی گرفت. در این شکی نیست که حمله بر فرخنده و جفای رواداشته شده به او نابخشودنی بوده و عاملین آن باید به اشد مجازات محکوم شوند؛ اما آنچه مسلم است، این که نباید دشواری های متعدد در کشور را از نظر دور داشت که بحیث عوامل اصلی در عقب این آشوب قرار دارد. ناتوانی های دولت برای محو فسادو  ایجاد اصلاحات و بی تفاوتی آن در پیوند به بیکاری روز افزون هزاران جوان از جمله عوامل نیرومندی به شمار می روند که یک باره با فریاد دروغین ملا مانند بمبی در اطراف زیارت شاۀ دوشمشیره آشکار گردید. فریاد ملا و مجاور به قول معروف مفهوم افگندن زن در گردن پشک را یافت و صدها جوان بیکار و اوباش را یک باره به حرکت آورد. هرچند بهانه آشوب اتهام واد کردن ناروای ملا بر  فرخنده مظلوم بود و اما در پشت این آشوب عوامل گوناگون اقتصادی، اجتماعی و روانی قرار داشت که باعث بیکاری، تنگدستی، بی زنی و دهها مشکل دیگر جوانان شده و سیلی از بیکاران را به جامعه به گونۀ بی سرنوشت رها کرده است. با به تعبیر دیگر برخورد وحشیانه در برابر خانم فرخنده نوعی اعتراض ده ها جوان بود که به شکل منفی آشکار گردید. دلیل آن برخورد غیر اسلامی ده ها اوباش در برابر فرخنده بود که خلاف موازین اسلامی و سنت های قبول شده در جامعه نه تنها مورد ضرب  و شتم وحشیانه قرار گرفت؛ بلکه برخورد اوباشان در برابر او بصورت کامل با روح اسلام مخالفت داشت و لگد زدن ها لمس کردن های او دلیل آشکار وحشت افزایی اوباشان بود که بیشتر ناشیانه بوده و دلالت به مشکل روانی و حتا جنسی این اوباشان داشت. هدف از یادآوری این نکته اشاره به عوامل مختلف روانی، اقتصادی و اجتماعی بود که در این رخداد نقش داشتند که بدون توجه به آنها نمی توان، سرنخ حادثه را دریافت.

از گفتۀ نرس که در جریان رخداد با فرخنده بود و گفتۀ اعضای خانواده و همسایه هایش معلوم می شود که فرخنده بحیث دانشجوی مدرسۀ دینی زن دعوتگر بوده و تا حدودی دریافته بود که مشکل در کجا است و برای حل آن دست به عمل زده بود. وی اصل دشواری های دست و پاگیر مردم شامل فقر، بیکاری، تنگدستی و بدروزگاری جوانان را درک کرده بود که جادوگری و به دام افتادن شماری ها بوسیلۀ ملا های جادوگر و تعویذ فروش  در کنار سایر عوامل نابسامانی های اجتماعی  یکی از عوامل خطرناک در جامعۀ افغانستان بوده است. او تلاش کرد تا جوانان را از دام مکر ملا ها رهایی ببخشد و قصد سرنگونی تشت فریب آنان را داشت. وی می خواست برای جوانان تفهیم کند که تعویذ حلال مشکلات و گره گشای دشواری های آنان نبوده؛ بلکه اوضاع ناگوار اقتصادی و اجتماعی در نیتجۀ بی تفاوتی و بی اعتنایی دولت، عامل اصلی بدبختی های آنان است. به باور او ملا های جادوگر بر مصداق آیت قرآن کریم کسانی اند که با دمیدن در گره ها مردم را وسوسه می کنند. فرخنده می خواست اصول زنده گی آبرومندانه را برای جوانان بیاموزد و تعویذ فروشی را مانع عمده برای رسیدن جوانان به خودبسنده گی های آنان می دانست. فرخنده می خواست بحیث یک دعوتگر واقعی الگویی برای نسل کنونی کشور باشد؛ اما با تاسف که ملا های جادوگر و پاتکی های مجاور آنان تیغ از دمارش بیرون کردند. مرتکب جنایتی شدند که در تاریخ نظیرش دیده نشده است. بدون تردید کشته شدن فرخنده نه تنها یک ضایعۀ بزرگ؛ بلکه یک جنایت بزرگ و توجیه و دفاع از این جنایت، گناۀ بزرگ و برابر به جنایت بزرگتر است.

بدون تردید فرخنده خیلی مظلومانه کشته شد؛ اما او با مر گ مظلومانه حود کالبد تاریخ را شگافت و روح تاریخ را جریحه دار گردانید وبه گونه زخم ناسور در پیکر جامعه بشری در تمامی نسل ها و عصر های اینده خودنمایی خواهد داشت . کشتن وحشیانه او حتا وحشتناک تر از کشتار گلادیاتور ها یا برده های یونان قدیم است. این کشتار بیرحمانه حتا خاطرات ستم بر گلادیاتور ها را در افکار جهانیان پاک کرد . جا دارد تا فرخنده از سوی جوامع بین المملی و سازمان ملل الگوی مبارزه اگاهی بر ضد جهل و خرافات شتاخته شود تا کارنامۀ او جاودانه و الگو برای جهانیان شود. بنا براین فرخنده  دیگر مظلوم نیست؛ زیرا او حالا به الگوی یک زن دعوتگر و عصیانگر مبدل شده و به اسوه یی بدل شده است که نه تنها سرمشقی برای زنان امروز؛ بلکه سرمشق برای تمام مردم و بویژه برای زنان نسل های بعدی نیز بدل شده است . از همین رو است که مرگ او مرز ها را در نوردیده و قلمرو های مختلف جغرافیایی را باهم وصل کرده است. روح بزرگ او اکنون حامی و پیشقراول جنبش جهانی برای دادخواهی او شده است. این نشان می دهد که فرخنده دارای روح بزرگی بود و درد کلانی در او زبانه می کشید که شعله های آن بعد ازمرگش آشکاراتر گردید. هرچند در عمل کرد وحشیانۀ این اوباشان شکی وجود ندارد و وحشت آفرینی آنان غیر قابل بخشش است و اما بخشی از مسؤولیت این حادثه بر می گردد، به حکومت فاسد و ناتوان کنونی که بر رغم وعده های فراوان، هنوز حتا یکی را هم به سر نرسانده است. نه تنها که برای محو فساد و ایجاد اصلاحات بنیادی کاری نکرده است؛ بلکه هنوز اعضای کابینۀ آن ناتمام است و کشور از نداشتن وزرای انتخابی در وزارتخانه ها رنج می برد. بدامنی ها رو به افزایش است و حملات طالبان و داعش افزایش یافته است مردم و بویژه جوان مسؤول این همه نابسانی ها دولت را می شمارند. بی برنامه گی دولت و اختلافات رییسان جمهوری و اجراییه مردم افغانستان را سرخورده گردانیده است که هر روز از میزان اعتمادمردم نسبت به آن کم می نماید و فرارسرمایه ها به خارج از کشور و افزایش میزان بیکاری و بالاخره این ها به عنوان مشت نمونۀخروار همه دشواری هایی اند که اوضاع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور را خراب و ابتر نموده است که تاثیر مستقیم آن بالای جوانان است. در حالی که از عمر این حکومت اضافه تر از شش ماه می گذرد؛ اما بر رغم وعده های کلان بویژه برای جوانان هنوز ابتدایی ترین گام را برای رفع اندکی از دشواری های آنان نگذاشته است. این ها همه عواملی اند که خاموشی قبل از توفان را در کشور برقرار گردانیده و فضای کشور را باروتی یا به قول معروف مرچی نموده است؛ پس در چنین فضایی احتمال وقوع هر نوع واقعه یی ممکن بوده و تنها اندکترین بهانه برای آن کافی است؛ زیرا زمانی که خشم مردم درون کوب شود و انزجار مردم در پیوند به حکومت به اوجش برسد. این زمانی است که کارد به استخوان رسیده و تحمل جامعه به نقطۀ صفری خود می رسد، در چنین حالی کمترین جرقه حادثۀ بزرگ و فاجعه بار را بوجود می آورد. در چنین حالی مردم حتا قدرت تشخیص و تفکیک شان را از دست می دهند و در نهایت چنان وحشی می شوند که حتا مهار آنان ساده به نظر نمی رسد. چنانکه فاجعۀ مرگ مظلومانۀ فرخنده نمادی از این سرخورده گی های وحشتبار را به دنبال آورد. برخورد وحشیانه و ناشیانۀ اوباشان در پیوند به لت و کوب و توهین و تحقیر و حتا تجاوز به حریم بدن فرخنده پرده از پشت این رخداد بلند نمود و واقعیت های تلخ موجود در جامعۀ ما را برملا نمود.

از آنچه گفته آمد، آشکار می شود که ناکارایی حکومت و ناتوانی و بی تفاوتی نیرو های امنیتی کشور به گونۀ دیگری پشت صحنۀ رخداد مرگ فرخنده را به نمایش گذاشت که چگونه همه چیز در کشور در حال فروپاشی است. کشته گرشدن ظالمانۀ فرخنده نه تنها از یک جنایت پرده برداشت؛ بلکه در ضمن بیانگر نارضایتی و اعتراض هزاران جوان است که به ستوه آمده اند و چنان در آتش اضطراب، حیرت زده گی بی سرنوشتی می سوزند که منتظر حادثه اند تا فردی در کجا و چگونه زنگی در گردن پشک بیاویزد و به دنبال آن بروند. این حادثه هشدار  جدی برای حکومت است و هرگاه وضعیت به این گونه ادامه پیدا کند، بدون تردید مردم افغانستان شاهد حوادث بدتر و فاجعه بارتری خواهند بود که شاید بزرگتر از فاجعۀ مرگ فرخنده نامراد و مظلوم باشد. یاهو

 

 


بالا
 
بازگشت