محمدعوض نبی زاده

 

قتل فرخنده جنایت نا بخشودنی است

درآستانه ی حلول نوروزسال جدید شمسی ، دوشیزه فرخنده باتهمت دروغین ملای تعویض نویس مبنی بر سوختاندن قرآنکریم بایک جنایت نا بخشودنی در زیارت شاه دو شمشیره بقتل رسید . زیرا از چندین دهه به این سو مدرسه اى دهشت اسلام سياسى ستيزه گر وارد زنده گى مردم بلاکشیده ی كشور ما شده وانسانهای زیادی مانندفرخنده قربانی تعصب فکری این مکتب شدند که تکرار آن هنوزهم وجود دارد. ازانجائیکه تعصب وافراطیگری انسان را صرفنظر از دین و مذهب وی به فرد وحشی مبدل ومیتواند فاصله ی انسان را از انسانیت تغییر دهد .چنانچه" تنظیم های افراطی  جهادی "، طالب و اينك داعش ازبطن همان مدرسه ى مخوف فتنه ی تروریسم سربيرون كردند و با  انتحار و  انفجارتابلوى قصاوت و بيرحمى مكتب تندگرايى مذهبى  را به پايه اكمال رساندند که قتل و سوزاندن فجيع فرخنده در ملاى عام سبب شد تا وطنداران ديندار ما به گستره اى جنايات گروه های افراطگرا پى ببرند. بحران آغاز شده ی کنونی افول انديشه و عمل تند روانه ى اخوانى گرى كلاسيك در حيات سياسى كشور زبان تند مشرب اين مکتب را لال و گنگ ساخته است .

قتل فجیع فرخنده، زمینه‌های به خدمت گرفتن ساختار‌های خشونت‌پرور جامعه از سوی جریان‌های افراط‌گرای داخلی و فرامرزی را آشکارتر کرد. واكنشهاى شتابزده و نابخردانه ى چند ملا و چلى در توجيه و حمايت اين جنايت، ماهيت و جوهر اسلام سياسى و ساختار هاى وابسته به آن را به خوبى تفسير ميكند ولی زمان وشرایط، دیگر به نفع سیاسیونی که از طریق همسویی با دهشت افگنی که به هیچ قانون رسمی وقبول شدۀ مملکت سرخم نمی کند؛ جواب نمیدهد. گرچه تکفیری ها که از توفان مرگ مظلومانه فرخنده مدتی در سایه خزیده بودند،اما بار دیگر با همان ابزار قدیمی درحال سازماندهی به یک ضد حمله علیه روشنفکران، معترضان و جامعه مدنی اند. هم چنین رشته تلاش ها به هدف یک دور جدید «فرخنده کشی» از سوی اشباح چند چهره آغاز شده که اگرماشین جهاد گری بازهم غرش کند، سکاندارش، نه «مجاهدین» بلکه داعش و جنبش خراسان خواهد بود.

 از جانب ديگر، برخی از نماينده گان اليگارشى ثروتمند اسلام سياسى كه  تبلغات شان اززايش يك قيام همه گانى ضد دولتى را "بشارت" ميداد، با حادثه ى قتل المناك دوشيزه فرخنده به سكوت رفتند و از نشان دادن هر واكنشى سر باز زدند.  قتل فرخنده به هيچصورت نخستين و آخرين شهكار جنايات اين جامه سپيدان درون سياه نيست و نه خواهد بود. در پيآمد اين تراژيدى ، چون بازنده ى اصلى ستيزه گرى و تند خويى اسلامى در عبا و قباى اخوانى گرى معاصر است كه باور هاى خالصانه ى دينى مردم را برای مدت ها به مسخره گرفته و در بازار معامله هاى دنيايى خويش به جٓوى ليلام كردند. درسه دهه اخیردر جریان جنگهای تنظیمی درکا بل ، زنان به عنوان غنایم جنگی تصرف وبرای انتقام گیری وایجاد وحشت این روند دردهه های بعدی تا اکنون به شکل تجاوز به حریم مقدس زنان کشوردر منا قشات نظامی رسماً تداوم یافته است.

تهدید طالبان و افراط‌گرایی وسیله ای است برای سر پوش گذاشتن بر انفعال جامعه در مقابل خشونت وتهدیدی که ، کلاه شرعی مسئولیت گریزی را برسر دارد که بیشتر با ذهنیت‌های تندروانه و طالبانی همسو است. در حالیکه شماری ازرهبران خود خواندۀ جهادی سال ها لذت قدرت و انحصار را چشیده وبه سرمستی از باده ی «قومی» و اعتقاد نسبت به «عظمت جهاد» نشان می دهند.همزمان با ظهور دولت اسلامی خراسان، که صبغه ی عربی- منطقه یی دارد؛ این سینه چاکان جهادمیتوانند درکاروان جدید دولت خراسان ، نامزد باشند بهترین گزینۀ  ی برخی ازرهبران افراطگرا ی مجاهدین  آن است که همراه با داعش، به سوی بخارا و سمرقند مارش کنند تا هیولایی را که دوصد سال درخواب ناخوش و تحمیلی فرو رفته ، با صوراسرافیلِ بیدار کنند.

 اختلافات قدرت اکنون در لایه های سمتی، قومی و ولایتی  میان یکتعدا داز چهره های افراطگرا ی مجاهدین نمودار شده که این خودخواهی رادرپوشش احزاب و قوم سمت و سو داده وخود با خانواده و چاپلوسان اهل دربار مصروف عیش وعشرت اند. چنانچه در انتخابات سوم،سال 2014 ریاست جمهوری که  برخی از تنظیم های  جهادی از درگاه قدرت، خانه تکانی و درهم شکستند و دیگر چهارچوب سیاسی و نظامی برای بازگشت به قدرت را دراختیار ندارندو این فروپاشی، تاریخی که ماحصل انحصار گرایی چندنظامی پول پرست، سکتاریست ومعامله گری های شخصی به بهای باختن آیندۀ سیاسی بوده است.زیرا ریزش در تشکیلاتِ تنظیمی سرعت گرفته  که هیچ نشانه یی از همگرایی عمومی و تباری به مشاهده نمی رسد.

 درصورتیکه مجموعه جماعات انسانی در افغانستان تاهنوز  به درجه «ملت» نرسیده  که ضامن بقای عمومی تلقی شود ؛ حالامأموریت داکترعبدالله است؛ که وی زبان بازی سیاسی را به سختی فرا گرفت و پیام ها را عاقلانه دریافت کرد ولی ؛ مشکلی که دارد که پیام را برای لشکر مجاهدان که هنوز در کابوس خوش آیند سال های هفتاد و هشتاد به سر می برند، برگردان وتفسیر کند. مغز اقایون سیاف و اسماعیل  خان هنوزهم  سرگرم  ارسال پیام های جهاد دوران شوروی، برای دیگران اند. طبیعی است کسانیکه «مجاهدین» را  در زمینِ جنگ افغانستان تولید کرد و اصولا پایان  و نابودی این کابوس را نیز برنامه ریزی کرده اند. جهاد یک بُرش خونین تاریخ معاصر افغانستان  بود؛  حکم زمان است  که  این هیولا را باید کشت  و پارچه کرد تا این دایناسور تباهی، زنده گی نسل های اینده ی  کشوررانابود نکنند. زیرا؛ هرپدیده ای که از درون رو به فر سودگی می رود؛ پس از طی مراحل پوسیده گی، جای خود را به یک نیروی حیاتی تازه  و جوانترخالی می کند.

 «مجاهدین»نیز از نظرتاریخی و سیاسی، به درد آرایش های جدید جنگ راهبردی بین قدرت های جهانی  و منطقوی درزمان حاضر نمی خورند که بدین لحاظ  از نقشه ی بین الملل و دل های مردم افغانستان طرد شده اند. مجاهدین دربحث نظام سازی درافغانستان  کنونی یک عنصرسرباری و مزاحم اند. مردم کشور از آقای اسماعیل خان و رفقای مهره های سوخته اش گله ها دارند ؛ زیرا این آقایان سرنوشت جهاد گران را قربانی بازی های سیاسی و رقابت های درون گروهی خود نمودندو حالا این آقایان باید بدانند که مردم کشور از عمق و پهنای غارت های این داعیه داران دروغین آگاهی دارند و به مکر و فریب شان واقفند وباردیگر مرتکب چنین اشتباهی نخواهند شد. چنانچه قتل فرخنده  به آن شکل وحشیانه وغیر انسانی لکه ننگی بر پیشانی قاتلین او وآقایان سیاف و اسماعیل خان و رفقای مهره های سوخته اش بوده که  یک صفحه ی سیاهی دیگر را در تاریخ کشور ما می افزاید.

آنچه بر فرخنده رفته است، نه از لحاظ آموزه‌های دینی قابل توجیه و نه هم از منظر ارزش‌های انسانی اما انچه  وجدان جمعی ما را به درد آورد، ناشی از خرافه‌پرستی و جهل ساختارمند،  خشونت‌پروری و عقب‌ماندگی  اجتماعی بوده است  که در آیینه آن  تنش میان سنت و مدرنیته را نیز می‌توان سراغ داشت. در کنار عوامل تاریخی، عقب‌ماندگی و محرومیت‌ها و جنبه‌های روانی و تبلیغاتی  که منازعات مسلحانه گروه‌های مذهبی- ایدیولوژیک روان جمعی جامعه را در چهار دهه گذشته با خشونت‌پروری پیوند زده است، اما در ۱۴ سال گذشته نه تنها درمان نیافت بلکه پیچیدگی‌های تخدیرآمیز بیشتری نیز به آن‌ها افزوده شده است.كشتن فرخنده انسان اسير و محجوب جامعه ى  ما را به يكباره متوجه زولانه هاى دست ها و پاهاى خود کردكه چه نامردانه زير نام و بهانه ى عقيده و اسلام در بند تحجر سنت و خرافه ى تعويذ در برابر اسلام ستيزه گر سياسى راه باز ميكند.

فاجعه ى قتل فرخنده بايد تا ريشه رديابى گردد چون هرنوع سهل انگارى و بى اهميت نشان دادن اين قتل  از جانب دولت به معنى معامله با ساختار هاى مافيايى اسلام ستيزه گر سياسى ميباشد. مردم کشور باید ميان دين باورى و نيات تيكه داران اسلام سياسى خط درشت بكشند! زیرا ؛ قتل فرخنده جامعه ى ما را از خواب بيدار و اجماع آگاه را به بازنگرى راه طى شده وادار ساخت. سلاخى فرخنده روى سنگفرشهاى زيارت شاه دوشمشيره با ندا هاى "الله اكبر" افغانستان را وارد مرحله ى نهايى جدال ميان حق و باطل ساخت. آنچه كه مبرم است، نعره هاى دادخواهى و مردم سالارى است كه در نفسهاى واپسين از حنجره ى خفه شده ى فرخنده گوشها و وجدانهاى مارا به جدال با سياهى فرا ميخواند! بناء برای جلو گیری از چنین فاجعه باید اندیشه ها وافکاری که باعث آفرینش این فاجعه شد  ریشه کن نمودو اندیشه درخشان دموکراسی, همدیگر پذیری, آزادی عقیده و بیان وبالاخره مساوات وبرابری زن ومرد را جا گزین آن ساخت   وبه پیروزی انسایت یاری رسانید 

  -چهارم - ماه –اپریل– سال -2015 میلادی

 

 


بالا
 
بازگشت