سیدهمایون شاه عالمی

 

 

مبتذل و ابتذال  

Trite and Triteness

 

راجع به پدیده هایی قدیمی و کهنی که شنیدن و خواندن و حس کردن و دیدنش کهنه شده و مبتذل شده خواستم چیزهای بنویسم. انسانها در نهاد تنوع پسند هستند و دوست دارند دنبال پدیده های نو بروند، حتی در محیط کار و زندگی دوست دارند مسائل نو پدید آید تا ذهن شان با تنوع مصرف گردد، آنهایی که کار هایی یکنواخت دارند اگر چند کار ساده و آسانست اما پیوسته شاکی هستند که از کار خسته شده ام.

    در ادبیات دری کلمۀ ابتذال به معانی ( پیوسته بکار بردن)، کهنه و تکراری و بی قدر و بی ارزش و پست و پیش پا افتاده استعمال میگردد اما در یک لغت خلاصه شده نمیتواند.

    بدین نیت این مقاله را نوشتم که در جامعه ما این ابتذال گویی و مبتذل شده عادی شده است و این یک سنّت نادرست است؛ نوآوری و نوین بودن و تغییر آوردن و بطرف مثبت بالا رفتن اصل راه است. نه اینکه همان تکرار ها و همان کهنه ها از طرز تفکر گرفته تا انتخاب شغل و طرزالعمل و شیوه کار کردن و شیوه صحبت کردن و ... همه تکراری و مبتذل، چرا؟

شهریار شاعر زیبا کلام گفت:

گرمن از عشق غزالی غزلی ساخته ام

شیوه ی تازه ی از مبتذلی ساخته ام

گر چو چشمش به سپیدی زده ام نقش سیاه

چو نگاهش غزل بی بدلی ساخته ام

ببینید حتی  تکرار را نیز شیوه نو داده و حد اقل نو آوری کرده است.

ابوالمعانی بیدل می فرماید:

مبتذل صبح و شام تازگی آرنده نیست

مسخرۀ روزگار آنقدرش خنده نیست

آئینه در پیش گیر محرم تحقیق باش

غیر زخود رفتنت پیش تو آئینه نیست

   چه معنی دارد که انسان فقط برای خواب و خور مکرر شب بخوابد و روز بیدار گردد، دنبال راه دیگری و دنبال فکر دیگر و آشنایی به مسائل و آدم هایی دیگری نباشد.

فیض کاشانی چنین گفته:

صاحبِ دلراست فهمِ راز ها از ساز ها

صاحبِ دل شو شنو از نا و موسیقار حرف

نکته ها درجست در صوت طیور آگاه را

گر ترا هوشیست در سر بشنو از منقار حرف

شد مضامین در میان اهل معنی مبتذل

تازه گویی کو که آرد فکرش از ابکار ِ حرف

یگانه تکراری را که دوست دارم همان تکرار است که جهت موفقیت و کامیابی برای یک هدف بزرگ مکرر میگردد، مثلاً (تامس ادیسن) جهت روشن نمودن چراغ برق بیشتر از سیصد مرتبه تکراراً امتحان نمود تا بالاخره چراغ روشن شد. وقتی برایش گفتند که سیصد و چند مرتبه ناکام شدی تا بالاخره موفق شدی گفت: نخیر، سیصد و چند بار امتحان کردم تا بالاخره موفق شدم.

 همچنان همان فلم مستند مهتاب رفتن را نگاه میکردم بسیار جالب و دیدنی بود نام فلم و یا داکومنتری:

From the Earth to the Mon 

در شروع (تام هنکس) همین مستند را معرفی میکرد و بعد رئیس جمهور آن وقت ایالات متحده یعنی ( جان اف کیندی ) میگفت:

" ما تصمیم گرفتیم به مهتاب برویم و کارهای مثبت دیگری را انجام بدهیم، نه بخاطریکه آسان است، مگر بخاطریکه مشکل است"

رئیس جمهور کیندی کشته شد اما آرمانش را زنده نگهداشتند. امریکایی ها در ظرف ده سال مبالغ هنگفت پول مصرف کردند و تعداد زیادی از فضا نوردان، جان شانرا از دست دادند اما صَرف نظر نکردند و بازهم و بازهم امتحان کردند تا اینکه برای اولین بار (نیل آرمسترانگ) قدمش را در مهتاب گذاشت و افتخاراتش را منحصر بخودش ندانست و حتی منحصر به امریکا نگذاشت بلکه در مهتاب گفت که امروز برای بشر (انسان) روز پرافتخارست که صحت و سلامت به مهتاب قدم گذاشت.

جز مبتذلی چند که عامست درین عصر

"بیدل" نرسیدست به یاران سخن ِ من

راستش را بگویم اگر انسان جهت بهبود زندگی اش راه های دیگری را جستجو نکند و فقط چون اسپ گادی به یک راه روان باشد؛ چندان فرقی با ستوران و حیوانات نخواهد داشت.

حضرت مولانا جلال الدین بلخی می فرماید:

پندِ من بشنو که تن بندِ قویست

کهنه بیرون کن گرت میلِ نویست

اگر از آغاز تا امروز انسانها بفکر نواندیشی و ابتکار نمی شدند و راه و شیوه های متعدد و ومضاعف را امتحان نمیکردند فکر نکنم که بدین جایگاه امروزی میرسیدند، انسانها از زمانه های قدیم تجربیات شانرا با دیگران شریک مینمودند و از یک نسل به نسل دیگر انتقال می یافت، تا اینکه مسئلۀ نگارش و نوشتن اسناد بوجود آمد و دیگر تمام مسائل علمی، مذهبی، اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی درج و نگهداری میشد، و عصر امروز که عصر کمپیوتر و سیستم هایی دجیتل است و فلم گیری و ضبط صوت و تصویر یک مسئلۀ عادی شده است تمام حوادث و واقعات به بسیار سادگی ضبط و ثبت میگردد.

      نو اندیشی و انتقال اندیشه هایی نوین در ترویج مدنیت رول بسزایی دارد، و عقب افتادگی و ابتذال را برطرف مینماید.

گویند تفکر فضلیت بزرگ است که خیر دنیا و آخرت در گرو آنست و در زمرۀ بهترین عبادات شمرده میشود؛ چنانچه آمده است : یک ساعت اندیشیدن از هفتاد سال عبادت بهتر است.

   برتریت تفکر مبتنی بر تبیین آغاز و مبداء فکر میباشد، و این تبیین برای واضح ساختن این مسئله سودمند است. زیرا در آن معنای قلب، نفس و روح روشن میگردد.

تعقل و اندیشیدن را خداوند دوست دارد، زیرا این ذهنیت زیبا را بما ارزانی داشته که از آن استفادۀ اعظمی نمائیم. با کسب علوم و با احیاء و ایجاد لوازم و ابزار انسان به اختراعات و اکتشافات عجیبی دست یافت که در نتیجه زندگی بشر انقلاب شگفت انگیزی را تجربه نمود.

اختراع برق و بعد ها موج و انعکاس موج، اختراع طیاره و راکت هایی فضایی اختراعات ماشین آلات در تمام ساحات حیاتی باعث انکشاف مدنیت بشر گردید و این اصل ادامه دارد.

    متفکرین باعث میشوند که یک انقلاب مثبت در زندگی تمام بشریت ایجاد گردد. متفکرین از تکرار و ابتذال به ستوه آمده و در جستجوی راه های نوین و مترادف جهت بهبود زندگی اجتماعی می شوند.

مغز انسان که 1500 گرام وزن دارد متشکل از نورولوژیک ها است و انسانها در طول عمر یک مقدار بسیار کم آنرا استفاده مینمایند، یعنی در اصل قدرت تفکر و جذب علوم را، بسیار زیاد دارد، تفکر در دوحالت اتفاق می افتد: یا راجع به حوادثی که از قبل اتفاق افتاده و یا راجع به پدیده هایی که هنوز اتفاق نیافتاده و یک انسان به قسم فرضیه ها بدان می اندیشد.

    روشنفکری را گفته اند مرجع تفکیک دو امر از یکدیگر است. مقالات و کتب بیشماری در خصوص روشنفکری نوشته اند و خود این اصل و فهم این ( روشنفکری) در هرذهن متفاوت است و ما در آن نمی پیچیم.

    در جوامع عقب افتاده تفکر و انکشاف ذهنیت به کندی پیش رفته و بسیار بطی میباشد، زیرا از طرف کدام منبع تشویق نگردیده و مکافاتی در قبال ندارد، متأسفانه تعداد زیادی از روشنفکران جهان سوم آخرین تلاش های شانرا انجام میدهند که خود شانرا به ممالک پیشرفته جهان برسانند و این یک امر طبیعی است. زمانیکه محیط زیست با تفکر آنها مطابقت نکند و زحماتشان نقش بر آب باشد و ارزشی نداشته باشند نمیخواهند که در چنان محیط زندگی کنند و حق به جانب اند.

       در جوامع عقب افتاده اکثر انسانها خود شانرا فریب میدهند، و به پدیده های کاذب فخر میکنند، حقایق را درست درک نمیکنند، اصلاً همین کلمۀ تفکیک برای شان چندان صدق نمیکند، زیرا زمانی یک شخص تفکیک مینماید که برایش یک فرضیه و یا چند فرضیه ارایه شود تا یکی را انتخاب نماید.

    انسان آزاد خلق شده است و باید آزاد فکر کند و این حق باید برایش داده شود. کسانیکه میخواهد تغییری مثبتی در اجتماع خود بوجود بیاورند، اول باید استعداد تفهیم منطق خود را داشته باشند، تا اکثریت یک جامعه را متوجه نظریات خویش ساخته و توجه قشر روشن را در حد فکرخودش، توجه قشر نیمه روشن را در حد فکرخودش و بالاخره حتی توجه قشر بیسواد را نیز در حد فکرخودش بخود جلب نمایند.

   آنهایی که فکر کردند راه شان درست است و یگانه راه نجات بشر است، و بدون زمینه سازی نظریات شانرا اول به زور تزریق نموده و بعد جبراً آنرا تحمیل کردند؛ هرگز نتیجه نداد.

   چندی قبل تاریخ بخارا را مطالعه مینمودم، مسلمانان چهار بار خواستند که در حدود 80 الی 120 قمری  شهریان اهل بخارا را مسلمان بسازند و هر بار مردم توبه میکردند و ظاهراً مسلمان میشدند و بعد دو باره به همان دین بت پرستی و آتشپرستی خویش باز میگشتند، چون اصلاً توجهی به آموزش دین نوین نداشتند. چرا؟ زیرا مسلمانان از قبل برای آنها کدام آگاهی نداده بودند به آنها منافع و مزایای اسلام را تفهیم نکرده بودند فقط اول به زور شمشیر میخواستند شهر ها و قصبات شانرا اشغال نمایند و بعداً شریعت و دین را به آنها تفهیم کنند و هر بار ناکام برمیگشتند. بعد ها کسی دعوای خدای کرد و مردم را جمع نمود و مردم او را قبول کردند و خواهش نمودند خودش را نشان دهد و او هم همان قصه ی حضرت موسی را به ایشان بازگو کرد که طاقت دیدار مرا ندارید و بعد که مردم اصرار کردند گفت زمانیکه آفتاب راست شد یعنی چاشت روز بیائید، بعد برای زنانی بیشمار آئینه داد و گفت آیینه ها را بطرف آفتاب بگیرند و زمانیکه مردم سر بلند کردند چشمان شانرا روشنی انعکاس آفتاب از آئینه بُرد و پراگنده شدند و به خدای کاذب ایمان آوردند.

    تا بالاخره به مرور زمان اشخاص متفکر و روشنفکر خود شان متوجه زیبایی های دین مقدس اسلام شدند و داوطلبانه مسلمان شدند و بخارا بمرکز اسلامی مبدل گردید، چنانچه بزرگترین محدثین چون امام بخاری و امام مسلم و ترمذی و دانشمندان بزرگی چون ابو علی سینا و ابوریحان بیرونی و ابو نصر فارابی از آن خطه سربرآوردند.

   منظور من از بیان نکات بالا فقط ثبوت همین اصل بود که تا زمینه فکری و ایجاد ذهنیت و ذهنیت سازی در یک اجتماع بوجود نیاید، نمیتوان هیچ نظریه و آیدیالوژی را که حتی به نفع مردم نیز باشد، عملی کرد.

     در روز اول انتخابات خبر شدیم که در یک ناحیه کابل یک قوماندان زورگوی بمردم گفته بود که به فلان رای میدهید و بس، تا اینکه پولیس ملی رفته وی را دستگیر و فتنه را خاموش نمود.

     اکثر مردم افغانستان متأسفانه معنی دموکراسی و انتخابات و پارلمان و قانون و قانونیت را نمیدانند. آنهای که نمیدانند به هر حال اما آنانی که میدانند نیز اصول را مراعات نمیکنند.

ابتذال پرستی خاصۀ مردم ماست و این جای تأسف است.

    درین روزها هموطنان در تمام رسانه ها مطالب زیبای را در خصوص محو تعصب و محو خشونت علیه زنان ، مبارزه علیه مواد مخدر و تحقق حقوق بشر و تحقق حقوق برابر اتباع افغانستان می نویسند که زیبا است. اما متأسفانه از بسکه عملی نمیگردد خود همین کلمات زیبا بمرور زمان مبتذل میگردد.

   قانون اساسی افغانستان و مسایل مدنیت را در سال 2008م به همکاری وزارت محترم عدلیه و وزارت تعلیم و تربیه داخل محتویات یک کتابی کردم بنام (میثاق قوانین مدنی)، جناب سید ظهور افغان رئیس تألیف و ترجمه بسیار کمک نمود زیرا آنها فکر کردند که نوشته هایی من از سویه متعلمین صنوف دهم و یازدهم بالا است، به هر حال آن کتاب را در ماه اپریل 2008 تکمیل نمودم و چهل هزار جلد امتحانی چاپ شد، اما وزارت معارف آنرا دوباره اصلاح کرد و چاپ مجدد آن بسیار عالی و بسویه متعلمین است و فعلاً بزبانهای دری و پشتو تدریس میشود. و این هم یک نوع ذهنیت سازی بود برای فهم قانون و فهم مدنیت و فهم پارلمان و فهمیدن مشرانو جرگه و لوی جرگه و فهم قوانین جزاء و ازین چیزها.....

      در قسمتی ازین کتاب به متعلم گوشزد نموده بودم که دروس خود را به خانواده و بزرگان محله نیز بازگو نماید تا آنها نیز از مزایای دموکراسی و انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری و غیره آگاهی حاصل نمایند.

     در چند دهه که اکثر مردم از بهره سواد محروم ماندند، فعلاً رادیو به درجۀ اول و تلویزیون به درجۀ دوم از جمله بهترین ابزار است که میتواند ذهنیت ملت را بیدار نماید. بدبختانه که رایو ها و تلویزیون های شخصی به ندرت پروگرامهای مثبت دارند، همه جا درامه هایی ترکی و فلم هندی و آهنگهای مبتذل دیده میشود. در کابل بیشتر از 400 روزنامه وجود دارد که طبعاً هرکدام به نوبۀ خود از جناح  و حزب و شخصی نمایندگی میکند و مسایل ضد و نقیضی را در خور مردم میدهند.

       در قدیم ها که فقط یک رادیو افغانستان بود باور کنید مؤثر تر ازاین همه تلویزیونها بود که امروز وجود دارد، اکثر پروگرامها بی کیفیت هستند و در همه جا سیاسیون جمع اند و صحبت ها پراگنده است. وزارت معارف رادیو ندارد. وزارت زراعت و آبیاری رادیو ندارد. پروگرام هایی آموزشی برای اطفال و نو جوانان به ندرت دیده میشود.

   بیائید از ابتذال جلوگیری نموده و نگذاریم همه چیز ها مبتذل شوند.

  

سید همایون شاه "عالمی"

پانزدهم دوهزار و پانزدهم میلادی

کابل – افغانستان

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت