میرحسام الدین برومند

 

شعر « حسرت » سیما ء سما : نماد ها واستعاره ها

 

احمد ولی که به خاطر سرود های دل انګیز غزلش در جامعه هنر پرور وهنردوست افغانی به « شهنشاه غزل » معروف است ، از معاصران و یاران نزدیک هنرمند حنجره طلایی وبی بد یل افغانستان ا حمد ظاهر فقید محسوب می شده است که هردو در انتخاب اشعار آهنګ های شان نهایت سختګیری ومشکل پسندی را به خرچ میداد ند.
امروز احمد ولی آوازخوان محبوب همه نسل ها که دارای حنجره طلایی وصدای ملکوتی است ، جایګاه بلندی را در قلوب هوا داران صدایش به خود اختصاص دارد.
احمد ولی ، شهنشاه غزل افغانستان ، به سان ګذشته اینک بار دیګر ، یکی د ګر از سروده های با نو « سیما سما » را در یک ستیژءبزرګ اجرا وشعر ګویا وقشنګ یک شاعر زیبا پرداز را با صدای ګیرایش بهم ګره
 زد ،
این تنها احمد ولی نیست که شعر « سما » را از حنجره اش بیرون میدهد ، هنرمندان صا حبنام وآشنای دیګر از جمله احمد شاه حسن که فن موسیقی را بګونه اکاد میک واز سنین خورد سالی از لیسه موزیک در کابل ، فراګرفته
واینک به عنوان یک هنر مند شناخته شده وموفق منزلت بخصوصی را نزد هنر فهمان وهنر دوستان میهنش دارد ، شعر معروف « مادر » از سیما سما را بس عالی اجرا نموده است .
. به همینسان ا شعا ر شاعر آ شنا « سیما سما » را بسی از هنرمندان دیګر کشور نیز در قالب آهنګ در آورده اند که از حوصله این مختصر برون است. کلیپ خوانش اشعار سیما سما منحیث یک دکلما تور موفق و ا کثریت  اهنګ ها ی اواز خوانان مطرح با شعر « سما » در یو توپ موجود اند.

ازبانو سیما سما  تا اکنون یک  دفتر شعری منتشر شده که اشعارش  بیشترینه غزل اند . شاعر بنا به تقاضای علاقمندان شعر ش در صد د چاب دوم مجموعه متذکره است . به علاوه کارمجموعه شعری دوم اش تکمیل و در اینده های نه چندان نیز اقبال چاپ  یافته وبه دسترس دوستداران شعرش  قرار ګیرد.
در کنسرت امسال شهر فرانکفورت آلمان در
۱۹ دسمبر ۲۰۱۵  ، شعر « باور » سما  با صدای ګرم ودل انګیز  احمد ولی ،  شوری در دلها آفرید. خیلی بجا دانستم ، به عنوان نمونه ،  شعر « حسرت »  بانو سما را به عنوان نمونه به نقد وبررسی بګیرم  :


حسرت
...........
من از بیداد بهمن خسته‌ام رو برتو میارم
بهارم شو که بذر خود بدامان تو میکارم
تومی آیی و می آری به باغ خاطرم شادی
کویرم تازه میسازی و میخواهی به تکرارم
به باغ حسن من هردست را غیر از تو راهی نیست
بیا گلواژه نرگس بچین ازچشم و رخسارم
نهال قامت صبرم سزاوار حضورتوست
که هستی اتکای آرزو های شب تارم
اگر چندی که تنهایم ولی ازپا نمی‌افتم
که من آزاده گل در جنگل سبز سپیدارم
منم الگوی آزادی شوم تابو شکن امروز
نپندارید یاران درحصار چار دیوارم
برون آیم زکنج غم نهم دل دربر شادی
که من دیگر ازاین شبهای حسرت بار بیزارم
سیما سما
فرانکفورت

شاعر نخستین بیت اش را با توصیف حالت مزاجی اش می آغازد ، آغازی که خستګی روزګار را بازتاب وهمزمان با ابراز خستګی ، راه نجات ازآن را ، حضوردلدار ، هما نی که برایش نزدیکترین بوده وتوانسته « تو» خطابش کند، باز ګو میدارد.
مصرع دوم بیت با یک وجه تشبیهی شروع میشود،
« بهارم شو که بذر خود به دامان تو میکارم »
مراد شاعر از بهار ، محبوبش است . شاعر اینجا از یک اقدام عملی حرف میزند.
شعر خوب آ نست که ذوق شاعر را جدا به تجربه بګیرد.از احساسات ، عواطف ، انفعالات واز حالت روحی صاحب اثر ، از فکردقیق ، پرهیجان وګرم ، مغز پرجوش وخون پر حرارتش حکایه کند ..
شاعران پارسی ګوی حتی در افق معنا هم ، برای بیان افکار خویش نشانه هایی یافته اند. آنان بګونه حقیقی در همه یی طبیعت از سنګ ګرفته تا اوقیانوس ، از ګیاه تا ستاره ، از شیر جنګل ګرفته تا حشره ،در جستجوی صور خیال برآمده واز انها در شعر های خود بهره جسته اند ، کاری که سرایشګر شعر «حسرت» آګاهانه بدان مبادرت ورزیده است.
شاعر، برای زدودن کرختی تن خسته ء خویش ، محبوبش را که ورودش در حریم وی ، برایش آرامش تن و روح به بار می آورد وبه مثابه بهاری در زنده ګی ا ش عرض وجود مینماید ، به یاری میطلبد و بهارش خطاب میدارد.
در اصل بهار خود نماد شادابی ، سرسبزی ، طراوت وروح تازه دمیدن است که به باور شاعر ، میتواند درمانګر درد هایش باشد.
بهار به ما نشان میدهد که زنده ګی یک نعمت قشنګ خداوندی است . برای کاشت وبرداشت وزایش دوباره ، که کلمه بذر درمصرع دوم بیت اول خیلی موزون اخذ موقعیت نموده است.
« بهار» درین بیت طلیعه نو وزایش نو تعریف شده میتواند، بهاری که شاعر ما میخواهد در دامانش آرزو های ګمشده اش را بذر واز ماحصل آن زنده ګیش را متغییر سازد..
آری در تلاش پیمودن است ورسیدن ، رسیدن به « مدینه فاضله » .

مینګریم که استعاره ها وتشبیهات رکن اساسی شعر « حسرت » را میسازند ، بګونه یی که واژه های مختص ، سراسر شعر را رها نمیکنند.
مسلما باغ ، طراوت وزیبایی خودش را دارد ومحل رویش بوته ها وګلبوته ها و مکانی مساعد برای رشد ونموی ګلهای مرغوب است که با تشبیهات شاعرانه ، در بسیاری ابیات شاعران پارسی دری بګونه استعاره ای بکارمیرفته است .
بیت های نخستین شعر فوق ، اګنده است از استعارات وتشبیهات بهاری.
شاعر در واقع به بهار از زاویه دید خودش مینګرد وقبل از ریختن کلماتش در قالب اوزان شعری ،در واقع با خود در جدل بوده است:« بهار من تو در من حلول میکنی ، در دامان قلبم تخم محبت میکاری ، وانګه که ګلها شګفتند ، از رخسارم و چشمانم ګل نرګس میچینی .....»
تسلسل منطقی میان واژه ګان ، استعارات وتشبیهات به وضوح پیداست .
.... واما یک واژه موزون وقشنګ دیګرهمان ګلواژه « نرګس» است .
نیک میدانیم که رابطه ګلها با بدن و تشبیهات اڼ سخت دل انګیز و توجه برانګیز است که همواره در شکل های ګوناګون به کار رفته است ، چنانچه ګل سرخ نشانه ګونه ورخسار دلدار ، درخت سرو نشانه قامت بلند یار، همچنین که شب نمادتاریکی است وسیاهی ودر خود فرو رفتن.
شاعر از محبوبش متمنی است که بهار شود در وی حلول کند وبه او که چون کویری خشک ومنجمد ( مراد شاعر تن رنجورش است) بنظر می آید ، فرحت وتازه ګی بخشد.
واژ ه ګان « باغ حسن » و« نرګس» درین بیت خیلی زیبا وما ء نوس به نظر می آیند ، بخصوص که هردو درصورت موقعیت داراند . منظور از طلب شاعر در چیدن « ګل » از رخسار وچشمش ، همانا معنی کنایه یی بوسه زدن بر چشم ورو ی است ، با این تاکید که هیچ فردی به جز او نمیتواند در حریم زنده ګی اش پانهد چون ګلهای حسن وچشمانش را فقط وی اجازه چیدن ( بوسیدن ) دارد که واژه « غیراز تو » نماد « وفا داری » « تقدس در عشق » و پابندی شاعر به یاراست .
« نهال قامت صبرم » عمق شکیبایی ، استواری ومتانت شاعر را به فرد معین وخاصی نشان میدهد که فقط وفقط حضور وی در پایاندهی اندوهش کارګر می افتد و اوست که میتواند تکیه ګاه معتمدی در زنده ګیش باشد.
شاعر در روند تصویر پردازی هایش، از تنهایی میګوید ...
تنهایی شګرد دیګری در محتوای شعری شاعر ماست ، درد جانکاه و آګنده از غمها... ، ګهی بی یار و ګهی بی بار، ګهی از زنده ګی بیزار ، ګهی ګریان و ګهی هم شکوه وګلایه از روز ګار ...
میرسیم به « شب تار» .
مراد از « شب تار » ، دو ګونه تعبیر شده میتواند با این توضیح که شب تار نماد « روز های تلخ زنده ګی » و همچنان « شب های درد انګیز » که منشا ء اجتماعی وبار عاطفی دارد.

اګر غلط نکرده باشم « من آزاده ، ګل در جنګل سبز سپیدار» م ، مظهر تنومندی ، مقاومت وپا یداری است وشاعر افاده میدهد که تنهای تنهاست ولی استوار ومقاوم.
شاعر تا این جای کار با فراخواندن فرد مورد نظرش به عنوان دمیدن بهاری درتنش ، بذر محبت وعشق ، آبیاری دشت کویر، خشک ولایزرع زنده ګیش ، نیازها عاطفی اش به حضور همیشګی محبوب برای نجات از تنهایی ومقابله با انهمه ناملایمات ، اهدافش را یکی پی دګر نشانه ګرفته ویکایک ګره هارا در شعرش باز ګشایی مینماید .
از آنجایی که شعر اصطلاحا کلامی است مرتب ، معنوی، موزون و خیال انګیز، که در ان اندیشه ، احساسات وعواطف شاعر در قالب الفاظ فصیح وزیبا مبتنی برقوانین معین شعری بیان میشود ، خواننده تیز هوش وبادرایت ، عین ارکان را در شعر « حسرت » در مییابد که این حسن کمال شعر سماء ست .
کلام شاعر خیلی مرتب ومنظم و ابیات کاملا موزون شکل ګرفته ، بعد معنوی شعر در مسند بالایی قرار ګرفته وقصد شاعر هم پویایی شعر پارسی دری در کلامش است.
بجهت آن که این تحلیل بیشترینه بر استعاره ها ونماد ها تمرکز داشته ، الزاما باید وضاحت داد که : ازدید ارسطو « استعاره ، به کاربستن کلمه یی است به جای کلمه دیګر» . این در ذات خود یک تعریف کوتاه است در مفهوم خیلی ګسترده وجامع .
امروزه استعاره در زبان دری جایګاه عمیق وبنیادی داشته و یکی از مباحث عمده ء زبان شناسی را به خود اختصاص داده است. چنانی که میدانیم در استعاره ، جهت ګیری پیام به سوی پیام است واین یعنی شعر .
بازهم یک ژ ست نمادین دګر شاعر :
شاعر اینبار خودش را به« ګل ازاده » در یک « جنګل سبز » تشبیه میکند.
« جنګل » ، خود یک نماد « تنهایی » است.
دربرهه ء دیګر ، سرایشګر پا به جلو مینهد ، بانګ بر می آورد که خودش را از اسارت جنګل تن وروح ، از بی بهاری وبی رویشی واز کویر سوزان وارهانیده و همانسا نی که ثابت قدم ، استوار ومتین به جلو ګام مینهد ، کوره راه ها را همزمان در مینورد د و نتیجتا به حسرت هایش پایان میبخشد .
سر انجام با چیره شدن بر ناملایمات فوق ، دست به تابو شکنی میزند.
« تابو شکنی » خود نماد مقاومت و مقابله است .
سما ء با رسیدن به بیت « منم الګوی آزادی تابو شکن امروز » به یک ګرهګای تازه و مهیج کننده میرسد.
وی در کلامش بګونه نمادین افاده میدهد ، همه بند ها را که سد راه بویژه زنان شده ، با تابو شکنی اش در هم می ریزد .

پیداست که شاعر با تصویری که درزمینه ارایه داشته ، با واژه و پیشینه تابو شکنی ها آشناست ودر نفس خود، روحیه مقاوتګری وعصیانګری دارد .
پرداخت شاعر به تابو شکنی ، تاریخ تابو شکنی ها را نا خود آګاه در ذهن خواننده تداعی میدارد :
اکثریت میدانند که تابو را، قدیمی ترین مجموعه قوانین بشری دانسته اند.
میبینیم که اینګونه نګاه کردن به تابو ها خواهی نخواهی پا ی « زمان » را به میدان میکشاند . « زمان » اما در تابو هایی که اطراف زن ساخته وپرداخته شده ، ګویی که « حمله ور تر » عمل کرده باشد، مدام در کار ساماندهی دوباره تابوکوشش به عمل آمده ودنباله دار وتوقف ناپذیرلایه لایه ، لایه های تازه بر این تابو ها اضافه نموده است .
شاید هربرت مارکوزه ، فیلسوف آ لمانی از همین زاویه است که هر سلطه ء در تاریخ ثبت شده بشر تا امروز را ، الزاما سلطه ء پدرسالاری میداند.
زن آکاه وروشن ضمیر فطرتا تابو شکن باید باشد، از همینجاست که زنان تابو هایی را که کشته اند ، ازروی اجساد شان هم ګذشته اند .
زنان در جریان مبارزه طولانی وګسترده شان با انواع تابو ها ، خود آګاه یا نا خود آګاه اغلبا کوشیده اند تا جلو بروز تابو های تازه را ګرفته باشند .
در هر حال روحیه تابو شکنی شاعر ، خود حرکت نمادین دیګر است ویک امر ستایش بر انګیز، که در شعر کمتر شاعری جلوه نمایی نموده است .
تابو ، میتواند استعاره دیګری باشد در جامعه پدر سالار ما .
هیجان آفرینی وتهییج کننده ګی با اسلوب نو، آن هم در ابیات پایانی شعر « حسرت » ، شعر را وارد تکانه جدید میسازد.
ملاحظه میکنیم که یکی از اهداف شاعر زایش هیجان در خواننده بوده است. وی درصدد آن است ګه چګونه بتواند با زیبا نګاری هایش ، در خواننده اثر ژرف بګذاردود لش را به چنګ آورد.
شاعر کوشیده سوای رسانیدن پیام های پیهم خویش ، که چیره شدن بر کرختی ها ونا ملایمات وتلاش دستیابی به امیال وارزو های زنده ګی به مثابه پایان حسرت هایش است ،توانسته از ګشودن ګره ګاه ها به ګرهګای تهییجی پسین برسد ، مرز های ناممکن را عبور و طلسم ظلم وستم را با ارایه کلمات نمادین وسمبولیک « تابو شکنی » ، در هم شکند و این یک جهش درخشنده ادبی است که سما ء آن را شهیما نه به کاربسته است .
مسلما هر اثری در کنار محاسن وبرازنده ګی هایش کاستی های خودش را دارد .ممکن خلا ء هایی در شعر فوق وجود داشته باشد ، لاکن به پیمانه یی نیست که نشانه ګذاری شود .
در آخرین استنباط ، ساده ګی وزیبایی در زبان، رسایی ، غنای معنایی ، تخیل بکر وقوی وهمدلی وهمزبانی با خواننده ، شعرسماء را برازنده تر ودلنشین تر میسازد، اوصافی که جزء کرکتر شعر شاعر ما ست.
« سماء » سیما را ، پرکلامتر ورخشنده تر خوا هیم !!

 

 


بالا
 
بازگشت