میرحسام الدین برومند

 

 

تلفیقی از شعر رومانتیک  وعارفانه

 

رو سوی خد ا کردم

درخلوت دل هرشب نام تو صدا کردم
در گوشهء تنهایی پیوسته دعا کردم

یارب مفگن پرده ،اسرارء نهانء دل
عاصی شدم ازمستی هنگامه به پا کردم

زنداني غم بودم درخانهء تنهایی
ازوسوسه ها رستم تدبیر رها کردم

درچشم تو تا خواندم افسانه ءعشقم را
من هم به تمنایت دین خود ادا کردم

درگردشء بازارم هرکس سخني میگفت
گفتم به تو بخشم دل اما که حیا کردم

لبخند نمی روئید برغنچهء لبهایم
سورامد صبح امد یادی زحوا کردم

درفصل خزان من عشق تو بهارآورد
رقصیدم و بشگفتم صد شور نوا کردم

درهر غزل و شعرم الهام تو پیدا بود
صد باغ سخن برلب شکرانه بجا کردم

زین حال هوای دل دلتنگ شدم سیما
ازهرچه گسستم من رو سوی خدا کردم

شعر « روبه سوی خدا کردم » ... را میشود در رد یف سروده های عنوان نمود که نوعی از  مفاهیم  زلال وشفا ف ا دبی  را در خود پرورش داده ومنعکس می سا زند.

در آغاز میپردازیم به نګرشی در مورد چند و چون شعر  روما نتیزم وعارفا نه ، چون شعر فوق در نحو خود ، اثری است  عاشقانه ـ عارفانه  .

همه میدانیم که ادبیات حوزه شعرای پارسی زبان ، معطوف به مجموعه یی امکا نا ت بیان هنری است که درشعر مطرح ا ست وزمینه اصل آ ن را انواع تشبیه ، استعاره  ها ، اسنا د مجازی، رمز  وګونه های مختلف تصویر ها «  نګاره های ذهنی » تشکیل می دهد.

جایی از یک  زبا نشنا س غربی خوانده بودم  که « ا بیات یک شعر را به بلور ، فرش  ، کاشی وموسیقی تشبیه نموده و استدلال شده بود  که با ر معنا یی شعر چنان باید باشد که بیت در واقع نور را چون سنګ کاشی بارنګهای مختلف ،  منعکس سازد تا در نتنیجه بتواند نمایانګر تجسم حوادثی  ، میان واقعیت وورای واقعیت ، حسیات وورای حسیات ، دنیای خاکی  وکرات فضایی  دیګر باشد » .

عزل با تصویر پردازی های بکر ،  نه فقط وظیفه بهم پیوندزدن قافیه ها  را دارد ، بلکه تصویر ها ، کل زیبایی  ها ومعانی عمیق ،  اجزای آن را می سازند .

 

 چنا نی که همه میدانیم غزل در لغت به معنی « حدیث عاشقی »  است .   در قصیده    موضوع اصلی آنست که در آخرشعر« مدح»  کسی ګفته شود ودر واقع  منظور اصل « ممد وح » است  لاکن در غزل « معشوق »  مهم است  ود ر آخر شعر شاعر اسم خودرا می آورد وبا معشوق سخن ګفته ،  رازو نیاز مینماید. این معشوق ګاهی زمینی است اما پست وبازاری نیست وګاهی هم آسمانی وعرفانی .

حقیقت امر این که شعرعا شقا نه روما نتیک « رو به سوی خدا کردم »، در نفس خود امتزاجی است  از کلام رومانتیک وکلام عارفانه با حا ل وهوای هردو ، که تلفیقی زیبایی به دست داده است.

کلمات  ومصراع : « هنګامه برپا کردم » ، « در چشم تو خواندم افسانه عشقم را » ، « لبخند نمی رویید برغنچه لبهایم » ، « در فصل خزان من عشق تو بها رآ ورد » ، همچنان « صد باغ سخن برلب شکرانه کردم » مستقیما یا تلویحا اشا را تی به درونګرایی سرایشګر ، طبیعت ودعوت به آ رامش در دامان طبیعت دارد که اینجا  میتوان آن را  از ویژه ګی  های متبارزکلام سماء  دانست، آنهم با استنا د به این که از د ید برخی زبا نشنا سا ن شعر معاصر ، روما نتیک کلید واژه ها ی قشنګ عاطفی بررسی میشود  وسر انجام پیوند عرفان ورومانتیزم  در شعر واندیشه ، تبیین مییابد که طبیعتا با خوانش شعر « رو به سوی خدا کردم  » ، آشکارا بدین اصل میرسیم.

ضمن این تحلیل  و نګرش  ادبی ، میتوان صادقانه بیان داشت که رویکرد عاشقانه وبس عرفانی درین شعر ، از همخوانی کا مل با همدیګر بهره مند است  .

یک شاعر غربی ،  غزل را برای مخا طبین غربی اش به « موسیقی مجلسی »  تشبیه کرده  ، میافزاید :«  مسایل مطروحه در مصراع ، به اشکا ل ګوناګون خود نمایی میکنند، در حالی که ریتم وصدا عناصر اصلی آ نها استند» .

 بیایید بنګریم  قوت کلام ومفاهیم درغزلیا ت سخنوران پارسی چګونه است ؟

  یقینا ریتم موسیقیایی شعر پارسی همان زیبایی نا فذ ، متکا مل وخوش آهنګی را درخود نهفته  دارد که لذ ت آن در موسیقی « موتزارت »، در سخنان پر جذبه مولانا جلا ل الدین بلخی ، در آهنګهای « بتهوو ن» که موسیقی پرشورش در پا یان به صلابت و قوت معنوی  منتج شده و به انسان شور وشعف میبخشد.مسلما چنین ریتم موسیقیایی شعر ، به ادبیات کهن بیخ ما عظمت شکوهمندانه میبخشد .

 

در شعر « رو به سوی خدا کردم  » کلمات و واژه های مجرد  وتر کیبی :خلوت ، ګوشه تنهایی ،  پرده اسرار،  زندانی ، تد بیر ، افسانه خواندن در چشم ، تمنا ، لبخند ، غنچه لب ها ،  رقصیدن وبشګفتن،  صد باغ سخن ،  لب شکرانه ، هوای  دل ، بدون شک کلمات نهایت زیبا یی اند که از دید معنایی و موقعیت های ها در شعر ، سرشار از قوت ومعنویت بوده ، دربرګیرنده  تعا بیر وتفا سیر ګونه ګون است.  وا ژه ها یی که درمتن اد بیا ت پارسی کاربرد وبکارګیری آن زیا د به چشم میخورد .

 قاعد تا جا بجایی کلما ت بسان مهره های کا رآمد در جاهای معین آن تدبر و تبحر شاعررا به نمایش میګذارد، درست  کاری که سما ء، خیلی آ ګاها نه آنهارا  بسان پروژه یی در قا لب شعر متذکره تطبیق  وظریفانه به کاربسته است .

  ا ین مخصوصا از آ ن جهت حایز اهمیت است  که بسیاری کلمه ها ، معانی متعددی دارند . به طور مثال  تنها یک کلمه « عاصی » که در شعر متذکره ګماریده شده ،  در فرهنګ  های دهخدا ، فرهنګ معین ، فرهنګ حمید و...: ګناهکار ، نافرمانی و سرزنش ، عصیانګر وګردنکش، متمرد ، همچنان کلمه « سور »  : صبحګاهی ،  روزانه ،ا ثربخشی  شراب ، درختی با رده مخروطی ،  جدی و سختګیر، چشم عروس، نرده ،  ریل و سرزنش معنی میدهد که کاربرد دقیق این واژه  ها درشعر ،  فهم بلند زبا نی میطلبد ، کاری که سما ء  شاعر این سروده ، موفقانه از پس آن به  درآ مده است.

 دکتر شفیعی کد کنی در کتاب «  صور خیال » از غزل به عنوان « محور عمودی  » شعر یاد مینماید  چنانی که دربرابر « محور افقی » با به کار ګرفتن واژه ها ی زیبا ، صنایع عروضی و تصویر پردازی های خیالی رومانتیک ، بر ویژه ګی های یک غزل نا ب می افزاید.

.با آن که سیما سما ء این شعر را در سنین جوانی سروده ، در شعر مورد بحث و دراکثر شعر های خویش  از جهت تصویر پردازی های خیا لی  وصنایع لفظی  وبد یعی ( محور افقی شعر ) غنی است  .

در مجموع به خاطر فهم وبیان مغلق برخی کلمه ها در اشعار شاعرانست که بعضا در ترجمه اشعا ر فارسی به زبا ن های دګر، شعر لطف  وارزش خود را از د ست میدهد چون یافتن واژ ه های دقیق ومتراد ف  آ ن  در ترجمه به زبان دیګر ،  کاری است نها یت دشوار که نمیتوان عین تصویر ګری هارا با ظرافت زبانی ، به  زبان خارجی برګردان نمود. مثلا هر قدر بکوشیم ، آن حلاوتی را که کلمات ترکیبی  « لب شکرانه » شاعر بدین شعر بخشیده ،نمیتوان آن در ترجمه شعربه زبان دیګری ، با همه نزاکت ها ی زبانی ا نتقال داد،  بجهت آ ن که سا ختار زبانی همچو کلماتی در برګردانی با اشکالاتی مواجه میشود  ، چنا نچه اګر یک مترجم غربی بکوشد شعر را به یک زبان خارجی ترجمه کند ، یکباره متوجه میشود که درک نازک خیا لی ها ،   تصویرپردازی ها و اشاره های فراوان شا عر به خداوند، قرآ ن  وقهرما نان کلاسیک ا د بیا ت ، کار نها یت دشوار  در مطا بقت کامل با اصل متن میباشد .

در بالا اشارتی داشتیم که شعر « رو به سوی خدا آوردم »  شعری است آ میخته با رومانتیزم وعرفان.

... واما آنچه که متوجه مخاطب میګردد.  خواننده شعر فارسی با ید از ریشه های فرهنګ اسلامی  وتاریخ آ ن نیز آ ګاه بوده ،  متیقن ګردد که سخنوران پارسی زبا ن بطور قطع  صا حب خیا لپردازی ها  و ګنجینه  یی از اشارات وکنایا ت استند که به ندرت در درازنای زمان ،  بعضا از نظر شکلی تا حدودی تغییر میکنند ، چنا نی که در کشور های غربی ، درست نویسی وروش املایی زبان ها ، در هر چاپ جدید کتب و قاموسنامه های زبان ،  تغییر نموده وبعضا ایزاداتی درجهت تکامل زبان ، رونما میګردد.

برای هریک از فارسی زبا نا ن ،  شعردل انګیز آنست که در ا نسان شا دی وفرحت  ورضا یت ا یجاد کند.  به بیان دیګرشعر نا ب  ووالا  حا لتی از ا لهام  وآ فرینش داشته ( کلمه ا لهام در شعر شاعر خیلی  زیبا جا افتیده است ) ، به مثابه یک صنعت شعری مجذ وب ، از هنرهای راستین محسوب ودر حیا ت روحانی  وحتی جسمانی انسان ، بایستی  اثرات شګرف وپایدار بجا بګذارد.

 در نخستین بیت شعرسماء میخوانیم :

در خلوت د ل هرشب نام تو صدا کرد م

مینګریم که انسان اګثرا با خودش خلوت میکند وبه تفکر فرو می رود. خلوت با خود از دید عرفانی یعنی خلوت باموجد غیر زمینی .چون فرد تنها  فکرو حواسش را به امر ناممکنی معطوف میدارد و از آفرید ګارش طلب یاری مینماید تا برایش راه حل وچاره یی یابد.

 این جسمی که در تکا پو ، تپش وتلاش است ، ساخته قدرت لایزالی است . معهذا این خلوت میتواند نقطه اتصال با خداوند یعنی چاره ګر اصلی باشد.

بازهم بیت اول مصرع دوم:

در ګوشه تنهایی پیوسته دعا کردم

هر بنده ومعبودی روی نیاز به  خداوند داشته ، وی را مشکل ګشای  کارش میشناسد، کاری که سما ء خیلی آ ګاهانه انجامش داده واز آفریدګا رش برای رسیدن به محبوب دنیایی اش ، از محبوب ابدی استمداد جسته .

ملاحظه میکنیم که این دو مصرع نه تنها عاشقانه ،  که تا حدی  عارفانه  نیز اند

عاشقانه های عیان و عارفانه های نهان :

ازدید من این شعر قطعا یک نیایش نامه مطلق نیست  . مخصوصا دو بیت این شعر:

درگردشء بازارم هرکس سخني میگفت
گفتم به تو بخشم دل اما که حیا کردم

فردی که به تصوف می اندیشد ، از سپردن دل به خداوند که پرهیز نمیکند

ویا هم :

زین حال هوای دل دلتنگ شدم سیما
ازهرچه گسستم من رو سوی خدا کردم

شاعر از دلتنګی وبروز مشکل دال بر نرسیدن به معشوق دنیوی ، ناګزیر به معشوق بالایی یعنی خدا رجوع مینماید.

این میرساند که شاعر میخواهد خدا ګره ګشای مشکلش باشد.  

به همینسان دربیت دوم :

یارب مفګن پرده اسرار نها ن  د ل

رجوع شاعر همچنان به خداوند ش است  که مستقیما خطابش میدارد : یارب !!

هرچند در سراسر شعر « روبه سوی خدا کرد م » ، کلام موزون عا شقا نه که خطاب به محبوب اصلی شاعر است ، دیده میشود تا کلام عارفانه ، اما در کل عاشقانه ها هم ، در نحوی  برمفاهیم وارزش های عرفانی میچرخد  که آ شکارا به  شعر سما ء هویت  عاشقانه ـ عارفانه میدهد.  

اګر ګامی فراتر بګذاریم در اشعار کلاسیک های زبان پارسی، عا شقانه های عیان و عارفانه های نهان را فراوان سراغ میداریم .

بګونه مثال  حافظ خود تلفیق دهنده عشق وعرفان است . در شعر فارسی کلمه های «  چکیده » و« تنهایی » ،  دو وا ژه نا متجا نسی  اند که فراوان در اشعار حافظ مشاهده میشوند ،

مخصوصا کلمه « تنهایی » در بحث عشق وعرفان در شعر سخنوران نا مور پارسی زبان ، فراوان بکار میرفته است.

کلمه های  « عشق »   و« تنهایی »  این دوپدیده روح ا نسا نی ،  در شعرسخنپردازان کلاسیک  بخصوص شعر حافظ ، عظمت وشکوهنده ګی بخصوص بخشیده است.

از همین رو طرفداران شعر سپهری ، رومانتیزم ادبی  را به عنوان هنر ګویا  یا د نموده ، به طور ذاتی آ ن را ګرایشی به عشق  ، عواطف وا حساسا ت انسانی میدانند ،  شاید هم از همین جهت ا ست که اغلبا شاعران پارسی زبا ن چون فروغ فرخزاد، شا ملو وسایرین ، از ا بتد ا  به نحوی شاعران روما نتیک محسوب میشده ا ند.

درین میان به عنوان یک منتقد ادبی ، میشود  پرسشی را که  نمیتوان زیا د جدی اش هم ګرفت  ، از سرایشګر شعر « رو به سوی خد ا کردم » مطرح  نمود، شایدهم شاعر آ ګاهانه از ګنار این مسا له عبور کرده باشد  . پرسش اینکه ، با وصف آ نهمه شکوه وګلایه از محبوب ومساعی که خود برای زدودن سد ها ورسیدن به وصا ل ، با توسل به مجا ر ی  مختلف بکار میګیرد  ، همینکه دیده میشود در چند قد می وصل  قرا دارد ، اذعان میدارد که : « زین حا ل هوای دل دلتنګ شدم سیما ء » و یکباره از عشقش بریده ، مدعی میشود که : «از هر چه ګسستم من ،  رو سوی خدا کرد م » .

آن فضای رو مانتیک وعاشقانه ،آ نهمه شور انګیزی وتقلاء جهت نیل به محبوب که برایش حاضر بود از جان بګذرد، و آن  ګسست ناګهانی ،  چه توجیهی منصفانه یی در مورد میتواند داشته باشد....؟؟

آیا این ګریز که عا رفا نه مینماید یقینا  عارفا نه بوده ؟؟

به هر حال ، اصل موضوع را پی میګیریم :

سخن نهایی این که شا ید برخی ها مفاهیم اسطوره ای ، مذهبی و عرفا نی  را ګاهی کهنه وقدیمی بخوا نند ،در حا لی که  به هیچوجه وهرګز از زنده ګی ما جد ا نیستند.

شاعر هم یک هنر مند است ، مخصوصا که هنرش به موسیقی جان وهویت تازه یی میبخشد. هنر مند ( به شمول شاعر ) بی هیچ اغماضی  روما نتیک ، تخیل ، امید ، آرزو ومعجزه را جا نشین حقیقت می سازد .

شاعر وارسته وآ ګاه  آنچه است نمیګوید  ، بلکه از آن چه باید باشد،  رسا لتمندانه بحث می کند.
از نظر پرداخت موضوع ، همچنان  کلام و واژه های بکار ګرفته شده در شعربالا ، شعررا کاملا   معیاری سا خته است  .

چنا نی که در آ غاز بدان اشاره رفت ،« رو به سوی خدا کردم »   ترکیبی از دو نوع شعر را در خود پرورانیده ، ا حسا س شاعر قوت وآ رامش خود را داشته ، کلامش شکوهنده ګی شعر زبان پارسی را بازتا ب میدهد ، از جانبی تسلسل منطقی در سراسرشریان  سروده فوق  مشهود است.

علی الرغم این که تم اصلی شعر را بخش رومانتیک آ ن ، یعنی عاشقانه میسا زد ، در واقع روما نتیزم و عرفان درین شعر ، جلوه ها ی اصلی اثر را برجسته و متبلور ونقش شاعر را  در پرورش مبتکرانه اجزای  شعر،  آشکارا  به نمایش می ګذارد.

حسن ا ختتا م این بحث این که :

به وضوح درمییا بیم که شعر هنر است و هنر موسیقی با شعر ، بخصوص با  غزل است که معنا پیدا می کند و اثر را از نظر قوت در صعودی ترین  سطح  ارتقا می بخشد

 

 

 


بالا
 
بازگشت