ای وحشی و غدار!

نفرین برتو باد برکار زشت تو

بر آن سرشت تو

بس کن چنین جنگ  این وحشت است و ننگ

ای سیاه ای خراب نفرین برتو باد

بر فکر کوتاه ات  بر آن سرشت تو

نفرین بر تو باد

نام تو چیست چیست ؟

ایا تو ادمی؟

از جنس ماستی یا اینکه نی

انسان خو نیستی

این کار تو به شیوه انسان نارواست

ای وحشی و غدار  ای آدم بی عار

ننگین نام تو نفرین بر تو باد

بر کار های  تو

بر رسم راه تو

تف ها هزار باد

01 / 11 / 94 خورشیدی

هما سامل  کابل

این شعررا به ارتباط کشته شدن کارمندان تلویزیون طلوع سروده ام اگرچه به زیبای یک شعر نیست اما این را تقدیم آن جوانانی میکنم که گل زیبای زندگانی شان بدست آدم خواران ، غداران و بی دانشان پرپر شد روح شان شاد و روان شان آسوده باد

 

 

باز کن پنجره را

باز کن پنجره را که بهاران آمد                       یار دیرینه من چه خرامان آمد

گل و هم لاله سرخ نرگس وسبزه تر               دست در دست هم با بهاران آمد

باز کن پنجره را که همان عطرقدیم              ز گل  درخت ده به خانه مان آمد

بیا بریم طرف چمن لاله زاران بنگر          همه جا دور و برم سبزه رخشان آمد

باز کن پنجره را که نگار نازنین                        با لب پر خنده باز مهمان آمد

همگی ده و دیار سرخ و روشن شد  نگار           که ترا دارم من به دل آرام آمد

هما سامل

کارته پروان – کابل

06 / 06 / 1394 خورشیدی 

 

 

+++++++++++++

روز های بد کندز

دلم خواهد که باز اینجا بگریم
به یاد کندز زیبا بگریم
به یاد مردم زیبا زمینم
به یاد پیر و هم برنا بگریم
ستاره در ستاره ماه در ماه
هم امشب هم شب فردا بگریم
به یاد طفلکان بی گناهش
به درد مادرش شب ها بگریم
برای زخم هایت ای وطندار
در این شب های چون یلدا بگریم
الهی درد کندز را دوا کن
به دردش دشمنش را مبتلا کن
شب تارش سحرگاهی ندارد
تو رحمی کن شب ما را صبا کن
جوانانش نگهدار و به لطفت
ز دست غم تو کندز را رها کن
برای مردم بی خانمانش
تو چتر رحمت خود را عطا کن

21/7/94

هما سامل   کارته پروان 

کابل 

 

 


بالا
 
بازگشت