نذیراحمد

 

نگاهی کوتاه به پیشینه شب چله (شب یلدا)

یلدا برگرفته از واژهٔ سریانی بوده که به معنای زایش یا تولد است، منظور از تولد همانا ولادت خورشید (مهر/میترا) بوده است. ابوریحان بیرونی یکی از دانشمندان ما از این جشن به نام میلاد اکبر نیز نام برده و منظور از آن را میلاد خورشید دانسته‌است. در حالیکه در بعضی منابع مانند قانون مسعودی که نسخه آن در موزیم لندن بریتانیا است به عنوان «خُره روز» نیز یاد شده.

شب چله یکی از آیین های باستان با پیشینه بیشتر از 8000 هشت هزار سال است که توسط جمهوری آذربایجان به سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد به حیث میراث فرهنگی پیشنهاد شده است.

شب چله یکی از جشن‌های کهن پارسیان است. درین جشن، سپری شدن بلندترین شب سال در نیم‌کرهٔ شمالی گرامی داشته می‌شود. این شب به زمان بین غروب آفتاب از ۳۰ آذر یعنی آخرین روز پاییز تا طلوع آفتاب در اول ماه دی یعنی نخستین روز زمستان گفته‌می‌شود. شب چله در نیم‌کره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن زمان به بعد درازی روز بیش‌تر و درازی شب کوتاه‌تر می‌شود. واژه چله برگرفته از چهل و مخفف «چهله» که صرفآ نشان‌دهنده گذشت یک دوره زمانی معین و نه الزامآ چهل روزه بوده است.

چله، دو موقعیت گاه‌شمارانه در درازی یک سال خورشیدی دارد، یکی در آغاز تابستان یا تیرماه و دیگری در آغاز زمستان یا دی ماه که هریک متشکل از دو بخش بزرگ چهل روز از زمستان که آغاز آن برابر است با اول جَدی و هفتم دی ماه و بیست و دوم دسامبر، و پایانش برابر است با شانزدهم بهمن ماه و سی ام جنوری که به آن چله بزرگ زمستان گویند. و کوچک بیست روز از فصل زمستان که آغاز آن از هفدهم بهمن ماه شروع می شود و در پنجم اسفند ماه پایان می یابد.

چله و جشن‌هایی که در این شب برگزار می‌شود، یک سنت باستانی است. مردم روزگاران دور و گذشته، که کشاورزی بنیان زندگی آنان را تشکیل می‌داد و در درازی سال با سپری شدن فصل‌ها و تضادهای طبیعی خوی داشتند، بر اثر تجربه و گذشت زمان توانستند کارها و فعالیت‌های خود را با گردش خورشید و تغییر فصل ها و بلندی و کوتاهی روز و شب و جهت و حرکت و قرار ستارگان تنظیم کنند.

آنان ملاحظه می‌کردند که در بعضی روزها و فصل ها روزها بسیار بلند می‌شود و در نتیجه در آن روزها، از روشنی و نور خورشید بیشتر می‌توانستند استفاده کنند. این اعتقاد پدید آمد که نور و روشنایی و تابش خورشید نماد نیک و موافق بوده و با تاریکی و ظلمت شب در نبرد و کشمکش‌اند. مردم دوران باستان و از جمله اقوام آریایی، از هند و ایرانی - هند و اروپایی، دریافتند که کوتاه‌ترین روزها، آخرین روز پاییز و شب اول زمستان است و بلافاصله پس از آن روزها به تدریج بلندتر و شب‌ها کوتاه تر می‌شوند، از همین رو آنرا شب زایش خورشید یا مهر نامیده و آنرا آغاز سال قرار دادند.

اغاز سال نو کریسمس مسیحیان نیز ریشه در همین اعتقاد دارد. در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع می‌شد و در اوستا، واژه Sareda, Saredha «سَرِدَ» یا «سَرِذَ» که مفهوم سال را افاده می‌کند، خود به معنای «سرد» است.

خوراکی‌ها شب چله:

مردم های پیشین در شب چله دور هم جمع می شدند و شب را با خوردن، نوشیدن، شادی و پایکوبی و گفتگو سحر می کردند و از میوه های گوناگون و تازه فصل که نگاهداری شده بود و میوه‌های خشک در سفره میل می کردند

انار و هندوانه جز و مهم‌ترین ملزومات شب چله هستند. از خوراکی های دیگر که رنگ قرمز یا سرخ دارند نیز در سفره شب چله یاد کرده اند مانند انار، تربوز، سیب سرخ و سنجد.

 

دل رنجیده دارم یار می داند، درازاش شب یلداست

پی درمان می گردم، که دیدارش شب یلداست

نذیراحمد

 

شب چله یا یلدا در اشعار شعرا پارسی گو

 

شبی عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد

تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

مولانا بلخی

**********

که ما را ز دین بهی ننگ نیست

به گیتی، به از دین هوشنگ نیست
همه راه داد است و آیین مهر

نظر کردن اندر شمار سپهر

فردوسی

**********

باد آسایش ، گیتی نزند بر دل ریش

صبح صادق ندمد تا شب یلدا نرود

سعدی

**********

هنوز با همه دردم امید درمان است

که آخری بود  آخر شبان یلدا را

سعدی

**********

مهره مهر چو از حقه مینا بنمود

ماه من طلعت صبح از شب یلدا بنمود

خواجوی کرمانی

**********

شب هجرانت ای دلبر ، شب یلداست پنداری

رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری

اوحدی مراغه ای

**********

صحبت حکام ، ظلمت شب یلداست

نور ز خورشید خواه ، بو که برآید

حافظ

**********

با زلف تو قصه ایست ما را مشکل

همچون شب یلدا به درازی مشهور

عبید زاکانی

**********

شب یلداست هر تاری ز مویت ، وین عجب کاری

که من روزی نمی بینم ، خود این شب های یلدا را

سلمان ساوجی

**********

چه عجب گر دل من روز ندید

زلف تو صد شب یلدا دارد

فیض کاشانی

**********

شام هجران تو تشریف به هرجا ببرد

در پس و پیش هزاران شب یلدا ببرد

وحشی بافقی

**********

آبروی شمع را بیهوده نتوان ریختن

صد شب یلداست در هر گوشه ی زندان مرا

عرفی شیرازی

**********

من از روز جزا واقف نبودم

شب یلدای هجران آفریدند

فروغی بسطامی

**********

هست در سالی شبی ایام را یلدا ولیک

کس نشان ندهد که ماهی را دو شب یلدا بود

خواجوی کرمانی

**********

بر رخ تو کآفت جان من است

از شب یلدا سپه آورده ای !

امیرخسرو دهلوی

**********

بر من و یاران شب یلدا گذشت

بس که ز زلف تو سخن رفت دوش

قاآنی

***********

دور است کاروان سحر زینجا

شمعی بباید این شب یلدا را

پروین اعتصامی

**********

شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست

گریه های سحرم را اثری پیدا نیست

محتشم کاشانی

**********

تو جان لطیفی و جهان جسم کثیف

تو شمع فروزنده و گیتی شب یلدا

خاقانی

**********

روزهای تیره بر شبها فزود

عمر من شد یک شب یلدای عشق

فیض کاشانی

**********

نظر به روی تو هر بامداد نوروزیست 

شب فراق تو هر شب که هست یلدائیست

سعدی

**********

بس درازستی ای شب یلدا

لیک با زلف دوست کوتاهی

قاآنی

**********

تا در سر زلفش نکنی جان گرامی

پیش تو حدیث شب یلدا نتوان کرد

خواجوی کرمانی

**********

با خود از بهر تسلی شب یلدای فراق

هر چه گفتم ز زبان تو غلط بود غلط

محتشم کاشانی

**********

چشم جان را سرمه اش اعمی کند

روز روشن را شب یلدا کند

اقبال لاهوری

**********

روی سپیدش برادر مه گردون

موی سیاهش پسر عم شب یلدا

قاآنی

**********

از برگ برگ ِ دفتر من پرت می شوند
معشوق های خسته ی پایان گرفته ام
یلدای چشم های تو را گریه میکنند
موهای رنگ و بوی زمستان گرفته ام !

  سید مهدی موسوی

**********

دستی گرفته کل شبم را و بی دلیل
با برف به بلندی موی تو دوخته
این سال های جمع شده روی زندگیم
خشک و ترش به سردی عشق توسوخته

  فاطمه اختصاری

**********

آتش گرفته دفتر شعرم به اسم تو
فالی نمانده تا به تو یلدایی اش کنم
بی خود به فال نیک نگیر این ترانه را
عشقی نمانده تا به تو لیلایی‌اش کنم

  فاطمه شمس

**********

وقتی تمام منظره ها سایه روشنند
هیچ عاشقانه ای به تفأل نمی برد
از تو به توی سینه ی تاریک زندگی
دستی مرا به آنطرف پل نمی برد

کیوان براهنگ

**********

شب  ریسه می رود ته موهای مشکی ات
آجیل می بریم به دیوانه خانه ها
من چشم های  سرخ توام  در" بدون خواب"
که کارد می خورم بغل هندوانه ها

  شهرام میرزایی

**********

وقتی که قلب سنگ ِ تو را هم شکافتم
چشمم برای دیدن ِ خون نا امید بود
تقصیر عشق نیست ، خداوند شاهد است
هر هندوانه ای که بریدم سفید بود !

یاسر قنبرلو - پدرام

**********

ساعت دقیق چند زمستان گذشته است؟
دارم تو را چه سرد به خاطر می آورم!
به شعرهای یخزده کبریت می کشم
من به گواهم این همه شاعر می آورم!!

سیده زهرا بصارتی

**********

دردش گرفته این شب و فارغ نمی شود!
چشمم سفید تر شدو پهلو به برف زد
این شعر هم به حرمت امشب بلند شد
این شعر..اگرچه پشت سر عشق حرف زد!

  سیده زهرا بصارتی

**********

جامانده روی ساعت صفرم دو عقربه
مثل دو دست خونی من روی چشم هات
اصلا تکان نمی خوری از گوشه ی دلم
بی حس و بی تنفس و بی هیچ ارتباط!!

فاطمه اختصاری

**********

دلگیر ، زیر چشم خدا ، روی ابر غم
بی هیچ ارتباط به باران نشسته ام
فرقی نمیکند چه شبی چند ساعت است
از هر پلی که رد شدم آن را شکسته ام !

یاسر قنبرلو - پدرام

**********

از گریه های خسته پائیز تر شدم
رنگش پریده شعر من از برگ های زرد
دلباخته یا رنگ! به آخر نمی رسد!؟...
این چارپاره که بند بندش گرفته درد!

مسعود عطایی

**********

لبخندهای مرده ی"باید قبول کرد!"
وقتی سکوت حس غم انگیز رفتن است
من از تمام فاصله ها دور می شوم
یک مشت حس لعنتی خوب در من است!

مونا شجاعی سعدی

**********

یادش بخیرهای مرا گریه می شوی
سیگار پشت خاطره ها دود می شود
دردی غلیظ روح تو را آه می کشد
در نطفه شعرهای تو نابود می شود

رضا نیکوکار

**********

از سیم های لخت به تو خیره می شوند
گنجشک های پر زده از روی برف ها
از پشت پنجره همه ی شهر دیدنی ست
تو رفته ای و پشت سرت مانده حرف ها

 صدیقه حسینی

**********

کم کم تمام پنجره ها باز می شود
در من به سمت عشق به سمت نگاه تو
آهوی شعرهای مرا گریه می کند
امشب پلنگ غمزده ای سمت ماه تو

زهرا رفیعی

**********

سرد است در هوای کسی گریه می کنم
یک آسمانِ در قفسی... گریه می کنم
پوشیده ام لباس تو را...هی سیاه تر
تا صبح...تا به من برسی گریه می کنم

 زهرا معتمدی

**********

در کوچه های ساکت  این شهر یخ زده
سرما نشانه ایست که آغوش تو به یاد...
در خویش جمع میشوم وگریه میکنم
سرما به کوچه گفته تورا داده ام به باد

 صالح سجادی

**********

هشتاد ونه حکایت سرد وسیاه را
با خواب شاعرانه به فردا رسانده ام
حالا به نامت این شب بالا بلند را
با چشمهای یخ زده بیدار مانده ام

 علی اکبر رشیدی

**********

"سر تا به پای گم شده ام را در این کلاف
با صد گره زدم به دو چشمی که .../ کور شد
تا از نگاه یخزده شب رها شود
فصلی که بست بار خودش را و دور شد"

 مسعود عطایی

**********

شب قصه های پیرزنی ساده لوح بود
در "غارهای" بی خبر پر کلاغی ات
یلدا شروع ساختن یک گلوله برف
در مشت های منجمد اتفاقی ات!

 صدیقه حسینی

**********

دستت اگر چه رنگ زمستان گرفته است
از داغهای روی دلم در نمی رود
شاید دچار تهمت یک خرق عادت است
بادکمه های پیرهنم ور نمی رود

 سیده زهرا بصارتی

**********

جامانده رد پای اناری سیاه بخت
بر گونه های منبسط انتحاریت...
امشب پناه می برم از سرد سرنوشت
به خواب های تو , به لب اظطراریت

مسیحا ابوعلی

**********

شب قد کشیده زیر بلندای چادرت
هی می نویسمش که تمامش کنم ولی...
از من بزرگ تر شده تصویر آینه
دردی نشسته خیره به من روی صندلی

 مسیحا ابوعلی

**********

بی‌ردی از پرنده و پرواز تا هنوز
نزدیک استحاله‌ی شبهای چشم تو
با فرصتی که باز به آغاز مانده است
در عادتم عجیب به یلدای چشم تو

شیوا فرازمند

**********

تنها ، کنار سفره ی شب با ستاره ها
می نوشم از غمی که برایم دِسر شده
می خوانم از تجسم بیماری سکوت
از غده ای که توی سرم منفجر شده

 کیوان براهنگ

**********

در لابه لای این شب دیوانه گم شدند
آن روز های خوب و قشنگی که داشتم
یلدای پیروخسته این سال لعنتی
برداشت آنچه را که برایت گذاشتم

وحید نجفی

**********

دستم گرفت دست تو را توی دست خود
سرمای  اولین شب غمگین سال را
احساس کرد فصل زمستان رسیده است
پیچید دور گردن عکس تو شال را

 وحید نجفی

**********

 یلدا دوباره شعر و غزل را بهانه کرد
با چند جمله ی متغیر / بدون حرف
با ساختار ذهنیتی پوچ و منحرف
مبهوت در سپیدی دستان خیس برف

رضا صحرایی – پارسا

**********

یلدای بی ترانه ی وقتی تو نیستی
در شعر های یخ زده پهلو گرفته است
لطفی کن و دوباره مرا یخ شکن نباش
این عشق با نبودن تو خو گرفته است

امیر سنجری

**********

حالا تمام شب به خودم فکر می کنم
به این کلاف در هم طولانی عجیب
به عشق منجمد شده ات در هجوم برف
به دست های خالی من بوی سرخ سیب

 مرضیه فرمانی

**********

یلدا چه اتفاق قشنگیست خوب من
-افتاده توی قهوه ی با تو نشستنم-
لب می زنی به تلخی فنجان قهوه ات
لب های گر گرفته ی فنجان منم منم

پویا آریانا

**********

یلدای چشم های تو برفی ترین شب است
یلدای چشم های تو طوفان می آورد
امشب تمام وسوسه ها در نگاه توست
ابلیس هم به دین تو ایمان می آورد !

مهران حسینی

**********

وقتی که از نهایت شب حرف می زنی
یلدا درست مثل خودت سرد می شود
امسال هم زنی که تو تنها گذاشتیش
دارد برای روح خودش مرد می شود

 زهرا دهقان

**********

از کوچه های زرد دگر رد نمیشود
یلدا که برده اند دلش را به روی دست
فردا تمام شهر در آغوش خواب دید 
یک زن سقوط میکند از "ارتفاع پست

 رویا ابراهیمی

**********

برفیست پشت پنجره ی روزهای سرد
دی ماه فرصتیست برای بروز درد
از شهر پرت جن زده ی ما فرار کن
دنیا سیاه چاله ی شومیست برنگرد

 رضا عابدین زاده

**********

لبهای توست پسته ی لبهای شعرهام
اینجا به شرط کارد سرم را نمی برند
تا خشم گریه را به اسارت کشیده اند
مرغان به سمت سبز رهایی نمی پرند

 بهزاد بهادری

**********

شب را کنار تو همه مستند و توی برف
ودکای هندوانه و آجیل مغز زن
تا ته بنوش و قورت بده حل نمیشود
این جیوه ی مضاعف مشکل گشای من

 علیرضا عاشوری

**********

پس لرزه های اول دی ماه در سرم
آغاز فصل سرد زمستان بدون تو
شهرام ناظری: هیجانی که سوخته
من: آتشی به جان نیستان بدون تو ...

فاطمه شمس

**********

دیگر به مغز شاعری ام خون نمیرسد
این شب  دل غزل زده ام را چه میکند؟
با فال و قرص  خواب و غزل  حل نمیشود
این شعر تا سحر بشود سکته میکند

 علی اکبر رشیدی

**********

یک اتّفاق یخمکی عاشقانه نیست
این قرص ها دلیل پشیمانی من است
یلدا هنوز دور و برم تخمه می جود
اینجا شروع خودکشی آنی من است ...

 رقیه خدابنده اویلی

**********

بگذار تا ببارد و پاییز تر شویم
بغضی که در گلوی صدا درد می کشد
شاعر همیشه شکل غزل غصه می خورد...
شاعر کنار قافیه ها «درد می کشد».

کسری صدیق شجاع

**********

هی تیر می زند به دل من فرشته ات
هی تیر می کشد / بدنم درد می کند
سر می زنم به شربت اعصاب لعنتیت
این درد های کهنه مرا مرد می کند

 امیر سنجری

**********

دیر آمدی دوباره زمستان رسیده است
فنجان چای و قهوه یمان سرد میشود
تنها ترین ستاره ی یلدای سال پیش
از آسمان چشم شما طرد می شود

 مقداد تکلوزاده

**********

مثل همیشه مانده شده روی دست شهر
تابوت زرد مزرعه های ملخ زده
از بخت بد دوباره به هنگام رفتنت
آبی که ریختم کف این جاده :... یخ زده!

 محمد قائدی

**********

یلدا هنوز پشت درختان انزوا
سیگار برگ می کشد و دود می کند
ایمان بیاوریم به ابری که ماه را
در انحنای پنجره نابود می کند

 احسان افشاری

**********

با پنبه سر برید زمستان بهار را
من در سکوت هر شبه , یلداد می شوم
ویزای اتحاد جماهیر غربتم
امشب , مشبه به اضداد می شوم

رضا افشاری

**********

 یک عمر، تلخ ِ خاطره را چرخ می زدی
امشب دوباره های مرا زیرو رو بکن
زخم ِ خلیج / فارسی ِ این ترانه را
با گیس های ِ خیس ِ بلندَت رفو بکن

 بهزاد بهادری

**********

یلدای گیسوان من آغاز می شود
پاییز بی بهار به پایان رسیده است
کاری نکن! که شهر خبردار مان شود
خواب از سر تمام کلاغان پریده است

مهتاب بازوند

**********

چیزی شبیه بغض مرا گریه می کند
توی دهان بسته ی این پسته های پیر
من یک دقیقه بیشتر از خواب،مرده ام
دارد به صبح می رسد امشب[اگرچه دیر]

صدیقه حسینی

**********

یلدا سپید سادگی ات را سیاه کن !
خوابند و بی دلیل کنارت نشسته اند
لابد شبیه شمع تو را فوت می کنند
وقتی به جای پسته دلت را شکسته اند

علی اکبر رشیدی

**********

یلدا چگونه این همه قدت بلند شد؟
طفل حقیر نازک مرداد ماه من!
امشب برات کیک گرفتیم و چند شمع
کادو برات آمده یک شال و پیرهن

علیرضا عاشوری

**********

زل میزنم به اینهمه یلدای ناتمام
حل میشوم تمام تو را توی هیچکس
حافظ دوباره گفته نمی آیی بی دلیل
بغضی شکسته تر شده حالا نفس ... نفس ...

 مرضیه فرمانی

**********

 جغرافیای توی سرم گیج می خورد
دارم دراز میشوم امشب بدون درد
یلدای تلخ با تو نبودن رسیده است
(ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد)

 مریم حقیقت

 

 


بالا
 
بازگشت