فضل الله زرکوب

 

این زبان نغز من این پارسی

بخش 33

بخشی دیگر از مجموعۀ "این زبان نغز من این پارسی":

در فیسبوکم به تقاضای دوستیی بر خوردم از طرف:
."ماستری ادبیات دری پوهنتون هرات"
      دلم گواهی نمی‌دهد که این فیسبوک؛ مربوط به دانشگاه هرات باستان و آن‌هم دوره‌های تخصصی کارشناسی ارشد (ماستری) باشد؛ زیرا استادان آزاده و دانشمند و واقعیت‌نگر این دانشگاه هرگز نمی‌توانند تسلیم پذیرش اصطلاحات غلطی باشند که با زبان پارسی در تضاد است و فردا در برابر وارثان آن نتوانند پاسخی علمی ارائه کنند.
       باید بگویم که اطلاق اصطلاح "دری" در جایگاه زبانی مستقل از "پارسی یا پارتی" برای زبانی که امروز؛ پارسی‌زبانان افغانستان با آن سخن می‌گویند؛ نادرست و غلطی است فاحش که به گفت استاد بزرگوار؛ حضرت واصف باختری؛ زیرکسارانه بر ما تحمیل شده و در پشت این گردنۀ هولناک؛ به قول جنرال طاقت؛ گروهی "حرامی" کمین کرده‌اند و استدلال نابخردانه و منافی با علم‌شان این است که پارسی؛ زبان مردم ایران معاصر، تاجیکی؛ زبان تاجیکستانیهای معاصر و "دری"؛ زبان افغانستانیهای معاصر است و هریک از اینها را زبانی مستقل با تعریف زبانشناختی از زبان می‌دانند. در حالی که علاوه بر تعریفهای صاحبنظران از "زبان" به نظر راقم این سطور؛ وقتی می‌شود به یک مجموعۀ نظام‌مند صوتی؛ اصطلاح زبان را اطلاق کرد که به لحاظ دستوری (گرامری) با زبانهای مشابهش متفاوت باشد و لغتنامۀ مستقلی را بطلبد و برای فهم آن نیازمند برگردانی (ترجمه) باشیم.
         من با هرکسی که ادعای صاحبنظری دارد و دانش‌آموختۀ زبان و ادبیات یا یکی از رشته‌های زبانشناسی و مدعی بحث در این مورد است؛ حتا به صورت آنلاین از طریق اسکایپ و در یک برنامۀ تلویزیونی؛ حاضرم بحث کنم.
       باید بگویم که بارها و در چند نوشته؛ یاد کرده‌ام که اصطلاح "دری" برای یک زبان مستقل؛ هیچگونه مبنای منطقی و علمی با تعریفهایی که از زبان داریم ندارد. زیرا این اصطلاح؛ در ادبیات کهن ما در هر شعر یا نظم یا متن منثوری که آمده؛ دلالت بر زبانی مستقل نمی‌کند بلکه در جایگاه صفت عالی بر زبان پارسی قرار گرفته و منظور از آن؛ لهجۀ معیاری و همه‌کس‌فهم و فصیح زبان پارسی‌است که امروزه در بین دانشمندان زبانشناسی از آن به "زبان معیاری" یاد می‌شود و همین زبان معیاریی را که تمام گویندگان یک زبان با لهجه‌های مختلف؛ قادر به فهم و درک آن باشند؛ در زبان پارسی قدیم به نام "زبان دربار" و حتا "پهلو" که به معنای شهر است یعنی زبان شهری نیز یاد کرده‌اند و تا اکنون؛ قوی‌ترین و فربه‌ترین احتمال تسمیۀ "دری" بر این زبان؛ مخفف همان "درباری" به نظر می‌رسد نه کبک دری یا زبانی که در دره‌ها رواج داشته.
       با توجه به این استدلال به اعتقاد من بدون شبهه می‌توانیم صفت "دری" را برای هر زبان دیگری نیز به کارببریم؛ مثلن می‌توانیم بگوییم: زبان اردوی دری، زبان پشتوی دری، زبان انگلیسی یا روسی دری، زبان عربی دری و جز آن.... چونان که در قرآن مبین به شکل "لِسانٍ عربیٍ مبین" آمده و در اینجا "مبین" یعنی فصیح، قاطع، قوی، جمیل و مراد؛ زبانی است که منظور گوینده را به صورتی آشکار و همه‌کس‌فهم و بدون نقص و خطای زبانی؛ بیان کند. من چون در موسیقی تخصص ندارم؛ نمی‌توانم حکم کنم که آیا "راک درباری" را نیز می‌توان از این دست شمرد یا نه و این؛ آگاهان موسیقی راست که داوری کنند. به هر حال؛ آنگاه که ناصرخسرو بلخی قبادیانی می‌فرماید:
من آنم که بر پای خوکان نریزم
مر این قیمتی‌دُرِّ "لفظ" دری را
و انوری را است که:
سمع؛ بگشاید ز شرح و لفظ او جذر أصَم 
چون زبان نطق؛ بگشاید به الفاظ دری

یا سوزنی سمرقندی می‌سراید:
صفات روی تو آسان بود مرا گفتن
گهی به لفظ دری و گهی به شعر دری

          در تمام این موارد؛ لفظ؛ به معنای سخن، واژه و ترکیب صوتی معناداری است که آگاهانه و با اراده از دهان بیرون می‌آید و منظور از آن؛ زبان مستقلی به نام "دری" نیست و پژوهشگران؛ نیک دانند که جرجانی در کتاب "ترجمان القرآن" خویش چندین بار این مفهوم را بیان کرده.

یا آنگاه که در شعر حافظ:
چو عندلیب؛ فصاحت فروشد ای حافظ
تو قدر او به سخن‌گفتن دری بشکن
و
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه 
که لطف طبع و سخن‌گفتن دری داند.
یا سعدی:
چون دُرِّ دورَستۀ دهانت
نظم سخن دری ندیدم

می‌بینیم؛ در این موارد نیز مراد حافظ و سعدی؛ از اصطلاح "دری" لهجۀ فاخر و قدرتمند و شاعرانه و بلیغ زبان پارسی است نه زبانی مستقل از آن یا در برابر زبان مستقل دیگری.
          با طرح بحث بالا؛ امیدوارم استادان بزرگوار زبان پارسی (پارتی) این سکوت پنجاه‌ساله را بشکنند و مسئولانه و منحیث یک تکلیف و رسالت فرهنگی؛ از کاربرد بیشتر این غلط فاحش و خطرناک؛ بپرهیزند واگر بیش از این؛ این آسیاب همچُنین بگردد؛ نسلهای آینده ما را به پرچمدارانی ابن‌الوقت، مصلحت‌اندیش و محافظه‌کار برای حفظ چوکی و قدرت و ازدست‌ندادن نان و شهرت که بدین نمط؛ شرم‌آگین است؛ متهم و در پیشگاه خداوندان این زبان محاکمه خواهند کرد. در پایان بد نیست این سخن نادر ابراهیمی را بیاورم که: اگر سکوت؛ انسان را نجات می‌داد؛ مردگان فاتحان جهان بودند.
و ما علینا إلاالبلاغ.
پنجشنبه 18 تیرماه (برج سرطان) 1394
فضل الله زرکوب

http://zarkob.blogfa.com/

 

 


بالا
 
بازگشت