بصیر دهزاد

 

جامعه افغانستان کنونی در آبستن گذار اجتماعی و فکری

قسمت اخیر ، جمعبندی

نویسنده به مانند قسمت های دیگر در این قسمت این خامه نیز بجا دانسته است تا یکی دو موضوعات سیاسی و نظامی کشور را به تفسیر و ارزیابی کوتاه گرفته و در متعاقباٌ  دوباره به ادامه موضوع برگردد.

نیرو های نظامی کشور در طی هفته گذشته موفقیت های چشمگیری دیگری را در آزاد ساختن تعداد از ولسوالیها و مناطق که تحت تسلط طالبان بودند ،  بدست آوردند. نیرو های رزمی با وجود که از نداشتن یک وزیر دفاع در تبارز مورال رزمی شان میتواند آسیب پذیر باشند ، ولی با روحیه خوب در برابر طالبان جنگیدند. ریاست امنیت ملی نیز در کشف چند مرکز سلاح طالبان و دستگیری های در شهر کابل و مناطق دیگر کشور موفقیت خوبی داشت. این چنین موفقیت ها و داشتن دست بالا بر نیرو های جنگی طالبان, داعش و اربابان خارجی شان بیان این واقعیت است که مورال جنگی نیرو های مسلح نا شی میگردد از سه فکتور موثر :

1-یشتیبانی،حمایت و تشویق مردم از نیرو های مسلح کشور  که دیگر  طالبان و رژیم خشن شان ، رهبران متفکر با شیوه قرون اسطائی،  حاکمیت تیرانی به اراده پاکستان و ارعابیون عرب دیگر برای شان  الترناتیف نیستند. اکثریت ملت از آمدن طالبان خوف و تشویش دارند.  موفقیت های نیرو های نظامی حتی مردمان بعض قریه و مناطق آسیب پذیذ و تاٌثیر پذیر از جانب طالبان را نیر در حالت روانی جدید  قرار داده  تا آنها ادر  انتخاب ( روی جبر و ترس و بی اعتمادی به نیرو های دولتی)  خود  تجدید نظر نمایند و علاقمند به جلسات صلح در همکاری با ادارات دولتی گردند.

2-مردم میخواهند سرنوشت خود را با آزادیها و ارزش های ولو نیم جان قانون اساسی گره بزنند و ایجاد صلح، امنیت و ثبات را در بقا و تحکیم همین ارزش ها میدانند. زیرا آنها هرگونه رژیم های خشن و سختگیر را آزمایش نموده اند و عین آزمایش برای  بار دوم برای شان دیگر  بدیل نیست.

3-تعداد از افسران رده بالا که از یک جهت تحصیل کرده و مسلکی نبودند و از جانب دیگر با گذشته جنگی – تنظیمی شان اراده و توانائی مسلکی- رزمی را ندارند تا جنگ  ها را ،بغیر از جنگ  چریکی،  سازمان داده سوق و اداره مسلکی نماند، با افسران مسلکی تعویض گردیده اند. حتی بعضی  از آنها درمیان  معاملات چند بعدیشان  کمتر شور و شوق  جنگ و  اراده رزمی را از خود نشان میدادند.

موفقیت های اخیر توانست آن روان ترس و بی اعتمادی که نسبت به نیرو های رزمی در مبارزه مستقلانه که داشت مسلط گردد، را از میان بردارد. چنانچه قبل از اعلان آغاز مرحله جنگ های بهاری طالبان منابع آمریکائی از تلفات بیشتر نظامیان افغان، فرار بیش از 15 هزار نظامی از نیرو های پولیس و اردوی ملی  و عدم مورال جنگی نظامیان افغان ،بدون  کمک های ناتو را تبلیغ مینمودند . این برامد های سیاسی و تبلیغاتی نا سنجیده شده، در موقع نا مساعد و نتیجه گیری قبل از وقت بود. چنین تصامیم و تنیجه گیریها بیان این امر است که مشاوران و پالیسی سازان کشور های مانند افغانستان  هنوز هم شناخت و درک درست از روان و خصوصیات اجتماعی- روانی ما ها ندارند.

نواز شریف با سفرش به کابل افغانستان را خانه دومی اش خواند. این گفته او میتواند بگونه ها مختلف تفسیر وتعبیر گردد. در هر حال افغانستان خانه مشترک همه فغانها است که در آن زنده گی میکنند و آنرا سرزمین مادر وطن خود میدانند. او گفت که هیچ دشمن افغانستان دوست پاکستان شده نمیتواند. ولی نگفت که طالبان در کدام ردیف برای پاکستان قرار دارد. واضیح است که طالبان با آنکه عمل دشمنانه و ضد ثبات و امنیت علیه  افغانستان را انجام میدهدند ولی هیچ گاهی خود را دشمن افغانستان تلقی نمیکنند. انتظار بود و هست که سردمداران پاکستان و دولت افغانستان دشمن را تعریف واضیح و روشن نمایند ، ولی مثل همیشه صورات نگرفت  سفر نواز شریف به کابل به حیثیت یک سفر حسن نیت و جواب سمبولیک به سفر اشرف غنی به پاکستان بود. روی کدام پلان مشخص بخاطر سازمندهی مشترک مبارزه بر علیه تروریزم و عوامل طالبانیزم آن کدام بحث و توافقی به عمل نیآمد. نواز شریف در این سفر کدام دیدار " خاص" با حلقه رهبری وزارت دفاع  افغانستان در عقب در های بسته نداشت . او در این کوتاهی اش قرضدار جناب اشرف غنی ماند زیرا  رئیس جمهور اشرف غنی در سفرش به پاکستان دیدار خاص و رو در رو با لوی دستیز پاکستان در اسلام آباد داشت.

موضوع جالب دیگر که برای ما افغانها چندان تازگی ندارد ، این بود که شرکت های آمریکائی و ترکی بیش از دوصد ملیون دالر کمک های باز سازی را با خود برده اند. این اعلان کدام معمای جدید نیست ریرا اگر از یکسو ملیارد ها دالر تحت نام کمک به افغانستان سرازیر گردید  ولی قمست زیاد آن دوباره با جور آمد های شرکت های بخصوص سرک سازی و ساختمانی آمریکائی و ترکی دوباره از کشور خارج گردیده اند.  ما نباید از این حقیقت تلخ انکار نمائیم که  یکی از عوامل فساد و ایجاد مافیای قدرت  هم همین پولها و همین معاملات بوده است که در سیستم دولتی افغانستان سلسله های زنجیری را به وجود آورد و مفسدین با مصئونیت خاص  در کرسی ها در دوره های متعدد باقی میماندند.

و حالا دوباره به اصل ممطلب.

سیاست مداران  و صاحب نظران سیاسی فعال  اکثراٌ در حالات در وسایل جمعی نمایان میگردند که یک واقعه یا قضیه در جامعه  ملی و یا بین المللی  بروز نماید و توجه عامه را بخود جلب نماید. هر حزب سیاسی برنامه را عرضه مینماید و برنامه های احزاب رقیب و مخالف را به باد رد و انتفاد میگیرد. این تفاوتها و طرز دید ها یا واضحتر بگویم تقابل برنامه ها تصادفی هم نیست بلکه هر یک انعکاس یست از تعبیرات متفاوت ساختار اجتماعی ، اقتصادی جامعه و سیستم سیاسی آن. در پهلوی آن شکل گیری برنامه های یست که  بحیث راه های  حل، تغیر و انکشاف عرضه میگردد یعنی تغیریابی جامعه را با خطوط فکری تدوین شده  پیشبینی مینمایند.

 تضاد ها و تفاوت های فکری  در روند سیاسی  اجتناب ناپذیر اند و بحیث یک روند طبعی آنرا باید پذیرفت . به همین دلیل حایز اهمیت است و هم یک هنر است که   شخصیت های سیاسی و سازمان  های سیاسی  باید در  این گیرو دار های گرم  متبارز باشند و در قالب دموکراسی موجود خود را هویت اجتماعی داده  توجه جامعه را بخود جلب نمایند. برای یک سازمان سیاسی این یک اصل پایه ئی است که هویت اجتماعی خود را در فورمولبندی اهداف و وظایف خود مشخص و با پالیسی فعال و متناسب زمانی جای ملموس را در روند های سیاسی برای خود تثبیت  نماید.

پس همین فومولبندی و تدوین سنجیده شده اهداف و وظایف در تناسب با روند های جاری و عمومی در واقعیت امر ایدیالوژی سیاسی یک سازمان سیاسی است.

در اینجا این سوال مطرح میگردد که آیا  کاربرد ایدیالوژی های که در گذشته های تاریخی  و در یک مقطع خاص  اجتماعی   و آنهم در جوامع دیگر زایش و تدوین یافته است ، میتواند هویت یک سازمان سیاسی فعال را در گرماگرم سیاست متبارز سازد؟  در این جا باید دو حالت را به مقایسه گیریم. سازمانهای که خود را  پیرو ایدیالوژی های مکتبی دوره های گذشته میدانند و سازمان های که خود و خطوط فکری شان در جو مبارزات و روند های کنونی ایجاد و شکل گرفته اند. تجربه سیاسی احزاب و بخصوص احزاب چپ در افغانستان  درس های پر غنای یست مبنی بر اینکه ایدیالوژی های قبلاٌ تدوین شده بر بنیاد مناسبات اجتماعی دیگر و در یک مقطع تاریخی دیگر  ، با روند های که خاصه جامعه افغانی ما بوده است در تقابل قرار میگرفت در حالیکه نیت و اهداف آن کاملاٌ  وطنپرستانه و خدمت به مردم و ملت ما بوده است. تجربه نشان داده است که خواست ها و نیات شریفانه در یک ایدیالوژی با دید صرفاٌ طبقاتی و روان انقلابی برای آن بخش مردم که ما بخاطر شان و برای آرمان های آنها مبارزه میکردیم، نه تنها قابل درک نبوده بلکه آنها خود رابا آنها بیگانه تلقی مینمودند. پس باید به این امر معتقد شد که تضاد  های موجود اجتماعی باید اساس قوی و منطقی باشند برای بالا کشیدن شعار های متناسب با شرایط واقعاٌ  موجود و فورمولبندی اهداف و وظایفی که راه های حل تضاد ها و معضلات مختلفه اجتماعی ، اقتصادی  و کتلوری-فرهنگی جامعه را عرضه نماید و این میتواند  بنیاد ایدیالوژیک برای یک حزب سیاسی باشد. در اینجا باید از یک  سو تفاهم جلوگیری نمود که از تجارب پرغنای تاریخی در جوامع مختلفه نمیتوان  فاصله گرفت و یا آنرا نا کارا تلقی نمود، بلکه آنها تجارب وسایلی اند که محتوای ایدیالوژی یک سازمان سیاسی را  غنی تر سازد ، نه بحیث استفاده از سنگ های نا صیقل که با مناسبات و روند های کنونی در همگونی قرار نگیرند.

تضاد های اجتماعی شکل دهنده ایدیالوژی ها میباشد  که یک سازمان سیاسی برای رفع و مهار کردن این تضاد ها الترناتیف ها و راه های حل را عرضه مینماید و از همان دیدگاه ها دولت و سیستم سیاسی را بباد انتقاد قرار میدهند ویا هم در تقابل با سیاست های احزاب رقیب قرار میگیرد. در سیستم های دیموکراسی که انتخابات و آرای مردم تعین کننده باشد، کسب توجه عامه و عرضه نمودن  راه های حل عملی و قابل باور یک اساس حایز اهمیت است  و آن این است که تضاد های موجود جامعه را در عرصه های مختلفه باید تشخیص و بر آنها برنامه تعین نماید. به همین لحاظ است که تضاد های بزرگ اجتماعی زمینه است برای شکل گیری ایده ها و تعبیر های که  چگونه باید ساختار جامعه تعریف گردد.

در شرایط کنونی کشور ما که تمام عرصه های اجتماعی و اقصادی در جریان  قریب به چهل سال دچار نابودی ومتعاقباٌ تغیرات جدید گردیده است ، مشکل به نظر میرسد که یک ایدیالوژِی جدید را عرضه نمود. مفهوم در این است که  بغرنجی های جامعه ما آنقدر عمیق گردیده است که  تضاد های اجتماعی را بتوان از لحاظ کتگوری های کلاسیک  کلاس بندی نمود. ولی نباید از این هم انکار نمود که  تضاد ها در جامعه کنونی ما در سطح  تضاد های مانند مذهبی، زبانی ، اتنیکی و تعلقیت های سیاسی- نظامی قبلی  انکشاف نموده است  و این عمق تضاد ها را در ایده  های کنونی  که در حالت شکلگیری اند ، هم میتوان در یافت که این یک انکشاف منفی و و آسیب رسان بر انکشاف مثبت و ایجاد یک ایده ملی و فرا قومی- زبانی است.

موجودیت سازمانهای چپ و ترقیخواه با در نظرداشت کلیه مسایل که در این خامه به ارزیابی و توضیح گرفته شدند، میتوانند اتکای با ارزش و پر توان در شکل گیری جهش های فکری نوین جامعه افغانی باشد و در پیوند با هم در یک جاده ترقیخواهی، عدالت و حفط و بقای ارزش های قانون اساسی  و جامعه مدنی  ، اعم در حال و هم در دورنما ها باشد. هدف ادای مسئولیت بزرگ این سازمانها در همان انکشاف مثبت و ایده ملی یعنی فراقومی- زبانی است.

جمع بندی

نویسنده در مقاله هاذا که در هین قسمت  به پایان میرس، تلاش نمود تا یک ازریابی و تحلیل خویش را بر مبنای واقعیت ها و فاکت های ارائه نماید که  در گذشته سی و پنج ساله جنگ ، بی ثباتی و بی واقع گردیده و هنوز  واقع میگردند. در این جمعبندی میخواهم تا با نکاط  قابل توجه زیر مقاله را اختتام بخشم.

قطب بندی های اجتماعی که در  سی و پنج سال اخیر با  جنگ های طولانی و فرسایشی که با  انارشی و بی ثباتی توآم گردیدند، از یک جهتی ناشی از عقب ماده گی جامعه و تسلط نماد های عقب مانده گی آن بخش از رسوم و عنعنات نا پسندیده که با رنگ و بوی دینی و مذهبی منجمله خرافات بوده است از جهت دیگر آموزش تعداد زیاد از طلبه های که در مدارس انسوی سرحدات آموزش میدیدند و با چنین ایده های محدود در مساجد و اماکن مقدس به آن شکلی راوان جامعه را تحت تاٌثیر قرار مدادند که  عدم پذیرش پدیده های نو، نواندیشی و ایده های مبنی بر بینش جدید از دیدگاه دینی و مذهبی نسبت به این پدیده ها هم در حکم کفر ، الحاد و دین ستیزی محکوم میگردیدند . این چنین محکومیت ها در  احساسات دینی  و عقیدتی مردم چنان غلبه میکرد که  آنها قبل از تعقل بر مسآله اسیر تبلیغ " جهاد در برابر بی دینی و غزاد در برابر کفر" میگردیدند.  بکار گیری و حکم کمونیست و بی بیدینی به روشنفکران که نه کمونیست بودند و نه بی دین بودندهم از همین منشه میگرفت. این نماد خاص جامعه ما  وسیله آماده شده و "قابل استفاده   موثر" بوده برای دستگاه های منفعت جو که منافع خود را همیشه از همین راه های نا مشروع و ضد انسانی بدست میآورند.  روی همین دلیل  موجودیت تقابل و تضاد بین عوامل جهل ، تاریکی، عقبمانده و ( به مانند تعویذ نویسان، جادوگران ، سکت ها و یا طریقت های که هزاران انسان های مومن با طینت را قربانی و " مرید مرچ آغا و این آغا و آن آغا ساخته است"  از یک طرف و عوامل ترقی خواه ، تغیر طلب و روشن اندیش از جانب دیگر. ویان تضاد ها اجتناب ناپذیر هم هستند و در هر مرحله زمانی که ضروت تغیر اجتماعی حاد گردند ، ایت تضاد ها هم همگام شدت میآبند چنانچه قتل ظالمانه فرخنده و حوادث بعد از آن این موضوع یکبار دیگر متبارز ساخت.  فراموش نشود که نویسنده در مقالات قبلی از حلقه ها و گروپ های مذهبی  " تحصیل کرده و دانشگاهی"  نیز بحیث یک بخش قابل حساب در همین جنبش روشنگری تذکر داده است.

مردم افغانستان چنانکه در تاریخ قریب به نیم قرن اخیر تجارب زیاد را کسب نمودند و حکومت ها و سیاست های مختلف را به آزمایش گرفتند، با ید هم به این نتیجه رسیده اند که ما بحیث یک ملت آسیبدیده و مظلوم باید خود قد راست نمائیم و باید به پای خود بایستیم و آین تنها در انتخاب آزادی های مشروع اجتماعی ، تجربه و پذیرش ارزش های که " "  ما بحیث انسان  حق زنده گی آبرومندانه، حق داشتن مصئونیت قانونی در انتخاب یک زندگی که خود  و برای خود و در خانواده خود میخواهیم ، و بلاخره بحیث انسان ها  یا موجودات اجتماعی با ارزش های انسانی زنده گی شهروندی خود را خود تعین نمائیم. داریم"

مفاهیم بالا بدون شک مفاهیم عام اند  که ما این مفاهیم را در سلسله همین مقالات بیشتر توضیح داده ایم.

کشته شدن دخت معصومه افغان  فرخنده در شهر کابل بیان تسلط وحشت و دهشت در یک کشور بود که در آن  مافیای قدرت  ، فساد، معاملات عقب پرده، وجدان های خفته ، ظهور ولگردان شهری و دها پدیده های خشن و نا ماٌنوس دیگر که در کشور زبانه میکشند. این پدیده های خشن ، زشت و بد روان مردم خسته از جنگ و نا امنی و بی ازخواستی را در حد یک قیام  و جهش های فکری رسانیده که سوال تغیر و رهائی از قید عقب مانده گی و عوامل عقب مانده گی دیگر سوال و ضرورت روز است. این قیام  ها و جهش های فکری برای تحکیم و بقای خویش در قدم اول به حفظ ارزش ها ی قانون اساسی و جامعه مدنی نیاز درجه اول دارند.

در جهش های فکری جدید  نه تنها جنبش " در حالت شکل گیری"  زنان و نهاد های اجتماعی که برای یک زنده گی آبرومندانه انسانی و شهروندی فعال اند ، حایز اهمیت اند بلکه جنبش های نسل جوان دانشگاهی ، حلقه های نو اندیش در مکاتب و مجامع دیگر تحصیلی دینی ، گروه های که خود را از اندیشه های سختگیرانه تنظیمی جدا ساخته اند، نیز هایز اهمیت جدی اند.

ما در این جهش ها نقش احزاب سیاسی ترقی خواه را که خود ، برنامه ها و سیاست های روزخویش  را در همین جو " هنر مندانه سیاسی"  در مطابقت  فکری و عملی قرار میدهند، فوق العاده مهم میدانیم و آن در صورتیکه:

-پیوند ها و نزدیکی ها در گره زدن انرژی و توانائی های فکری در تحلیل و ارزیابی های جامعه کنونی  ، برون ساختن شعار های کارا و به موقع، نه در پروسه های تکراری و فرسایشی به مانند وحدت ها و ائتلاف های که باز هم هدف همان وحدت بدون نتیجه باشد.  اگر در اینجا مثالی ارائه بداریم،  ایجاد یک فرکسیون پارلمانی و ایجاد فشار مشترک بر دستگاه دولت جهت ترد فساد و فساد کاران و رشوه گیران از ادارات قضائی و عدلی ( سارنوالی) و انعکاس آن از طریق نشرات و برامد های تلویزیونی و غیر امکانات در عین مقطع زمانی  و توسط همه همین احزاب سیاسی که با هم در همین شعار روز شریک اند، بیشتر موثریت در روان عامه و دستگاه دولت  خواهد داشت تا یک روند طولانی و فرسایشی وحدت.

-احزاب سیاسی بتوانند گروپ های تفاهم و همکاری را بین شان ایجاد نمایند تا  در مسائل جدید روز به موقع  بتوانند شعار و سیاست روز را تعین و مشخص سازند.

 احزاب همسو و ترقی خواه در حالات آسیب پذیری یکدیگر را پشتیبانی نمایند نه با اتهامات کهنه و تسلط فضای سیاسی و دید های ایدیالوژیکی گذشته در تخریب و قصد گیری مداوم یکدیگر باشند.

-احزاب سیاسی نباید  در عقب فاکت ها به حرکت آیند بلکه پیشکیر و سمت دهنده فاکت ها باشند.

- بزرگی یک حزب سیاسی آنقدر در کمیت تعداد متبازر نمی گردد تا  در برآمد های به موقع سیاسی.

نویسنده در اخیر بدین اصل انکار ناپذیر باورمند است که جهش های فکری در یک کل واحد همبسته   متشکل از همه نیرو های که در بالا تزکر داده شدند، نیروی بزرگ  و موثر در پروسه های کنونی و آینده جامعه افغانی اند و میتوانند پروسه های در حال آبستن گذر های اجتماعی – فکری را برای امنیت، ثبات و ایجاد یک دولت دارای اوتوریته ، با اراده و مستقل ،  سمت دهند.

ختم.

برای نظر لطفا با آدرس زیر تماس حاصل نمائید:  b_dehzad@hotmail.com

 

+++++++

 

قسمت ششم

قبل از ادامه بحث  قبلی بیجا نمیدانم تا مکث کوتاهی  روی حوادث سیاسی و نظامی کشور در هفته گذشته  نمایم و بعد از یک ارزیابی کوتاه دوباره به اصل موضوع برگردم.

جنگ در هفته گذشته در تعداد ازولایات کشور شدیداٌ جریان  داشت. طالبان تعداد بیشتر نیرو های پاکستانی ، چچینی ازبکی و تاجیکی را  گروه گروه و " بامصئونیت گویا تضمین شده" به ولایات شمالی کشور انتقال دادند ، سلاح های جدید را در دسترس و بکار گیری دارند ولی نیرو های مسلح کشور در همه نبرد ها دست بالا داشته اند. جنگ ها در غزنی، کندوز ، کنر ، زابل و بخش های دیگر بخوبی توانائی نیرو های مسلح کشور را نشان میدهد. پیشبینی ها میتواند چنین باشد که طالبان در جنگ های تحمیلی شان در ادامه این سال ، آنچه را در سر پروانیده اند بدست نخواهند آورد  وهم نتیجه همین خواهد بود که طالبان در کدام پروسه احتمالی مزاکره صلح چیزی بیشتر از حالا  ( ادامه جنگ بدون نتیجه) را بر میز مزاکره با خود نخواهندبرد تا بر اساس آن چانه زنی کنند. سربازان و افسران ما خوب و با روحیه عالی میجنگند. "شوخی: با وجود اینکه بعض وسایط تیل ندارند و تیل ها فروخته شده اند". تبازر نیروهای جنگی  دولت و تصویر ها از جریان جنگ  بیان واضیح این امر است که جنگجویان شجاع از ملیت های مختلف افغانستان  با روحیه دفاع از ناموس و وطن مشترک شان میجنگند. آنان مثالی خوبی درس عبرت برای عوامل ننگین اند که جز ایجاد نفرت های قومی زبانی و نفاق چیزی دیگر برای عرضه شخصیت خود و برای ملت ندارند.

انتقال جنگ از جنوب و جنوبغرب به طرف شمال کشور یک پدیده سوال بر انگیز است که  خاطره چند سال قبل انتقال طالبان را با هلیکوپتر ها به مناطق شمال مانند بغلان، کندوز، فاریاب  و سمنگان یکبار دیگردر ذهن تداعی مینماید. چنانچه مردم میگویند که افراد نا شناس گروه گروه با موتر های ضد مرمی از سرحد پاکستان میگذرند  وداخل افغانستان میشوند  و متعاقباٌ با سرویس ها به ولایات شمال انتقال داده میشوند.  ولی با آنهم که این نیرو ها ممکن پول بگیرند، وجدان بفروشند  و در خدمت استخبارات بیگانه باشند   ولی سرنوشت خویش را با تنفر ملت ، زبونی و به احتمال قوی شکست ننگین خواهند بست و هم شرمساری را با دستور دهنده گان شان تحفه دوباره خواهند داد

برآمد طالبان  و بیانیه سیاسی شان در کنفرانس بگواش در قطر و مصاحبه ذبیح الله مجاهد  سنگوی طالبان از طریق برنامه تلویزیونی " پیام افغان"  هم دو موضوع بودند  که در عین وقت توجه عامه را بخود جلب نمود.

، آقای ذبیح الله   " مجاهد"  در یک برنامه یک و نیم ساعته سوال و جواب اشتراک  نمود و بعض سوالات را از دیگاه خودش پاسخ داد.

در هر دو برامد طالبان مسائل جدید ، مسائل تکراری و  بعض مسائل که از آن انکار صورت گرفته است، را مطرح نمودند.

آقای مجاهد در اول در برابر پرسش آقای خطاب که به دری مطرح گردید ، دفعتاٌ به پشتو جواب داد. در حالیکه ، بعد از اشاره آقای عمر خطاب وی  دری روان صحبت نمود ، گوئی وی در شهر کابل بزرگ شده باشد. هدف اینجا در این است که هر کسی حق دارد بدون کدام ملحوظ و نزاکتی به زبان مادری خود حرف بزند. من درک میکنم که اگر کسی به زبان دری آشنائی ندارد ، باید پشتو صحبت کند و یا بر عکس. ولی ممکن آقای مجاهد میگفت که  میخواهد به راحتی به زبان پشتو صحبت نماید چون وی نماینده یک تحریک است که ادعای  احترام به همه زبانها و مردمان را بر حکم اساسات اسلام دارد.

آقای مجاهد ار سر بریدن سربازان اردوی ملی در بدخشان انکار  نمود و گفت که  در این مورد تحقیق میشود. در حالیکه در گذشته دها تصویر از سربریدن ها تا سطح فتبال با کله های بریده شده  در انترنت قابل دسترسی است. در ویباست طالبان پیرامون این سربریدن ها طی یک اعلامیه گفته شده است که " چون تعداد از طلبان ما در بدخشان بعد از دستگیری  روی های شان با مرمی هدف گرفته شده بود، این یک قصد گیری مجاهدین ما است"

. آقای مجاهد در جای میگوید که انظباط و دسپلین و سلسله مراتب قوی در بین گروه های جنگی شان وجود دارد ولی در عین زمان میگوید که " چنین اشتباهات در جنگ صورت میگیرد و لی رهبری طالبان در اصولنامه خود آنرا واضیح نموده که  جاسوسان ( اسیران بدون تفکیک) باید با تفنگ کشته شوند."

آقای مجاهد از موقف طالبان در برابر داعش ، رابطه- نظامی- استخباراتی  با حکومت پاکستان ، ماین گذاری کنار سرک ها و دها جرایم ضد بشری و جنگی توسط طالبان به راحتی پا گذاشته خیز زد. وی چند بار تاٌکیدن گفت که جنگجویان طالبان همه هموطنان خود شان اند. ولی این سوال لا ینحل است که این پاکستانی ها ، چچینی ها و دیگر خارجیان که دستگیر میشوند، کشته میشوند ، کی ها اند . در ویبسات طالبان نام تعداد از کشته شدگان با نام شهداٌ به معرفی گرفته شده است که نام های عربی دارند. او همچنین گفت که " انتحاری های ما باید خود را به اهداف نظامی برسانند ولی بعضی اوقات اشتباهات تخنیکی باعث انفجار قبل از وقت میشود که مردم غیر نظامی کشته میشوند.

سوال: آیا از نظر آقای مجاهد انفجارات در داخل شهر و به هدف گیری مانند ستره محکمه، سارنوالی ولایت بلخ، دو عمل انتحاری در مقابل بس های پرسونل لوی سارنوالی همه اهداف نظامی بوده اند و یا تصادفاٌ و روی اشتباه تخنیکی؟؟

خلاصه او گفت که ما اسیران را نمیکشیم !!!!!!

در بیانیه سیاسی طالبان در قطر هم چند نکته قابل تعمق است:

طالبان از اشتباهات شان در دوره حاکمیت قبلی اشاره نموده و لی تذکر ندادند که کدام اشتباهات. ممکن برای ملت این سوال و جواب آن برای یک ارزیابی از طالبان مهم باشد که آنها به کدام اشتباهات خود اعتراف میکنند و چه بدیل های دیگر را در پیشکش میکنند. زیرا مساٌله در آن وقت هم تطبیق شریعت و اصول اسلام بوده و حالا هم هدف تطبیق شریعت و اصول اسلام است.

در بیانیه گرچه برای اولین بار از حق آزادی بیان ( تحصیل و کار) برای زنان و مردان ، حقوق فردی مدنی و قانون اساسی مطرح شده ولی در عین حال میگویند که "  قانون اساسی کنونی اسلامی نیست و زیر فشاز بی 52 ساخته شده است و در قانون اساسی آنها هیچ ماده مخالف عنعنات افغانی و اسلامی بوده نمیتواند. "

سوال: آیا کدام مواد قانون اساسی موجود در مخالفت با اسلام و عنعنات افغانی قرار دارند؟

بلاخره: " صلح راه رسیدن حق به صاحبان حق است" این صاحبان حق جز طالبان کسی دیگر هم است؟؟؟

سوال: آیا طالبان بر این امر معتقد خواهند شد که امروز بیش از 75 فیصد جامعه از آمدن دوباره طالبان خوف دارند و نمیخواهند یکبار دیگر در شرایط انزوای بین المللی،  فقر، بیکاری، جبر ، فشار قرون وسطائی  از داخل خانواده تا محیط و کار، ممنوعیت های مختلفه اجتماعی ، لت و کوب در محضر عام، اهانت و عقده مندی در برابر زنده گی شهری و دها محرومیت های حیات اجتماعی قرار گیرند؟

سه تذکر:

 حق از دیدگاه طالبان همان حقی است که در اصولنامه شان  تشریح  گردیده  است.  این یک جمعبندی بیانیه سیاسی طالبان  در کنفرانس قطر است.

 بیان بعض مفاهیم و شعار های عام  یا نشان دادن اینکه کمی خود را به اصطلاحات مد روز خم ساخته باشند، نا ممکن است است که نیرو های وسیع جامعه را اغوا سازد.اجامعه کنونی افغانی و بخصوص جهش های جدید فکری  چیزی را میخواهند که طالبان در عرضه آن  وسیعاٌ کوتاهی دارد.

آن اصول که طالبان تحت نام اصول اسلامی و ایدیالوژی اسلامی مطرح میکنند ، بیشترین آنها متکی بر رسوم و عنعنات نا پسندیده و کهنه شده افغانی اند که رنگ و رسم اسلامی بدانها داده شده است.

آخرین سوال :

آیاتحریک طالبان به همه  آزادی های بشری ، حقوق و آزادی های سیاسی ، جامعه مدنی، اساسات حقوق بشری که در کنوانسیونهای بین المللی توضیح و تشریح شده اند، به تمامی حقوق مشروع زن ، فعالیت سیاسی جنبش ها و احزاب سیاسی و اجتماعی، حق انتخابات آزاد برای تعین یک سیستم سیاسی احترام میگذارد؟  جواب " نه" را همه دارند و لی جواب  " بلی" با یک توضیح تحریک طالبان نیاز دارد؟؟؟

و اکنون به  ادامه قسمت قبلی.

در مقاله قبلی ما یک مکث گذرا و موجز بر مفهوم چپ، خصویات چپ افغانی در مطابقت با رشد و انکشاف اجتماعی و روان اجتماعی نمودیم.

بحث ما در این مقاله روی موجودیت سازمانهای سیاسی کنونی اند که نظر بر برنامه های سیاسی شان خود را در ردیف جریانات سیاسی ترقیخواهانه قرار میدهند که نظر به توضیح قبلی  در جمع چپ افغانی میتوانند محسوب گردند. همچنان در این بحث توضیح ارائه خواهد گردید که سیاست روز ( هنر و رهبری سیاسی) و ایدیالوژی کدام زوایای جامعه کنونی را در یک آینده نگری باید مشخص و فرمولبندی نماید.

کسب و یا سهمگیری در قدرت سیاسی از طریق مسالمت آمیز و در چهارچوب قوانین موجود یک اصل مشروع است. در سیستم های سیاسی چند حزبی کسب عمومی قدرت سیاسی و به تنهایی بعید از تصور و واقعیت است. بخاطر این که  در یک دموکراسی سیاسی در آوردن همه ملت به یک هدف و یا اهداف توسط یک حزب سیاسی یک فانتازی است. بنآ شعار های مانند " ملت با ماست، توده ها با ماست و ما یگانه ناجی ملی هستیم " هم یک دلخوشی بی بنیاد  خواهد بود وهم در تضاد وتقابل با روند های کنونی که ما آنرا تفکر نوین و دگراندیشی سیاسی مینامیم، قرار دارد. تفکر نوین و دگر اندیشی بیان این امر است که در یک دموکراسی انتخاباتی یک چگونه حزب سیاسی ، مرتبط با تغیر و تحول،  ارزیابی جدید و پالیسی جدید را مطرح نماید و در یک کورس جدید سیاسی اهداف مطروحه خود را در یک دوره معین از طریق ائتلاف ها و جورآمد های " ممکن و عملی"  سیاسی  بدست بیاورد. مهمتر از آن این است که چگونه سازمانهای سیاسی ،  به عوض پروسه های طولانی و فرسایشی  تحت نام وحدت ، توانائی فورمولبندی اهداف و شعار های را در یک مقطع معین سیاسی مطرح سازد و ضریب توانائیها را در اهداف مشابه دیگر سازمانهای سیاسی و اجتماعی بزرگتر سازد. هدف احزاب کوچک در قدم اول باید کسب جایگاه اجتماعی ، مشخص ساختن پروبلم های اجتماعی و فورمولبندی شعار و هدف در همان مسآله باشد.

نویسنده در توضیح خود بصورت قطع موجودیت برنامه تهدابی یک حزب سیاسی را رد نمیکند بل در این بحث هدف ما سیاست های مقطعی و برخورد با سیاست روز است.

در جو سیاسی کنونی کشور  تعداد زیاد احزاب سیاسی با افکار و اندیشه های کوناگون به وجود آمده و هر کدام با بر نامه ها و خطوط فکری و عملی در جستجوی یک جایگاه مناسب در سیستم اجتماعی اند. همانگونه که این نهاد های سیاسی میخواهند مظهر اراده آزاد و دموکراتیک باشند، نقش شان در تعمیق ، تسلط و حاکمیت قانون و آزادی های مشروع  انسان جامعه افغانی حایز اهمیت فوق العاده جدی و یک مسئولیت تاریخی است. ولی مهمتر از آن این است که دموکراسی را باید پذیرفت آنرا را در حیات سازمانی خود پرورش داد و در تصمیم گیریها به یک اصل زنده مسلط ساخت.

مبرهن است که تعداد زیاد احزاب سیاسی ترقیخواه در افغانستان فعال اند که بدون شک در یک جمع  کل یک نیروی قوی  و موثر بر سیاست ها اند ، اگر به چنین نیروی بالقوه بتواند مبدل گردند.

با کمال تاٌسف تعداد از این احزاب سیاسی یا اینکه خود را در پروسه های تکراری ، فرسایشی مانند وحدت ها مصروف میسازند " با شتاب و ذق آغاز میابند، پروسه های با طوالت ادامه میابد،یک معضله حل نا شده  به دیگری قدم گذاشته میشود و بلاخره با عدم جورآمد در انتخاب رهبری نکته پایان بدان گذاشته میشود. ویا اینکه سازمان در گروه افراد که یا از کلاسیک اندیشی سیاسی خود را رها کرده نمیتوانند ویا آنها سازمان سیاسی را از یک هرم حاکمیت قدرت تک حزبی میبینند و یا اینکه با ارزیانی و پذیرش تحولات سریع اجتماعی  ( بحیث یک واقعیت انکار ناپذیر) هم خود مشکل دارند و هم مشکل را به دیگران و سازمان مربوطه تحمیل مینمایند. با وجود آنکه تعداد از این سازمانهای سیاسی در مقیاس مجموع جامعه و سیر انکشاف سیاسی خیلی کوچک اند ولی خود را بزرگتر از آنچه اند تصور میکنند که هستند. تسلط " شبه مانند" سلیقه های سمتی و زبانی در بعضی از این سازمانها نیز یک واقعیت تلخ است. مثلاٌ تعداد ترس خود را از انتخاب یک رئیس مربوط به این یا آن زبان و ملیت را اگر پوشیده نگهدارد ولی در حلقه معین خودش بحیث یک اصل مطرح میگردد. داشتن احساسات بر مبنای زبان و قوم در جهش های فکری جدید ضرورتاٌ یک پدیده در کهنه شده و در حال زوال است اما توسل بر آن در شرایط کنونی جامعه یک جفا بزرگ بر حق ملت و جهش های روشنگر و تحول خواه خواهد بود که باید بدان نام عنعنه فکری نا پسندیده در میان حلقات چپ نامید. باید بدین اصل معتقد شد که شخصیت های ضعیف با افکار عقب مانده بر مبنای تفاوتهای زبان وملیت باید خیلی ها کوچکی نماید در برابر خواستهای بزرگ ملی و وطنی .

به عقیده نویسنده دید کنونی بر سیاست و روند های سیاسی کنونی افغانی ایجاب میکند تا دید دیگر، تحرک دیگر و ایده های دیگر (جدید) را فرمولبندی نمود که یکی آن هنر و ایدیالوژی سیاسی است.

ادامه دارد

 

+++++++

قسمت پنجم

 از هفته گذشته در حالیکه جنگ ها در بیش از 9 ولایات افغانستان شدیداٌ جریان دارد و نیرو های رزمی افغانستان با شهامت و روحیه عالی در برابر عمال شر ، زشتی و قاتلین که وجدانهای شان در برابر پول کشته شده، میجنگند، تلویزیون ها، جراید ، روزنامه ها و صفحات انترنتی پر از مصاحبات، ارائه دیدگاه ها و نتیجه گیری ها از دو رویداد هفتم و هشتم ثور بود، هر کسی بر حکم ایده و قضاوت ذهنی خودش تعریف های برای این دو واقعه دادند، یکی هشت ثور را ستودند و هفت ثور را محکوم نمودند، یکی را روز فاجعه و دیگر را روز نجات و پیروزی دانستند. هرکدام نظر به تعلقیت سیاسی و تنظیمی پروسه ها را از همان زاویه کوچک خودش دیدند، هیچ کدام نگفت که " من و حزب و یا تنظیم مربوط به خودم در این اشتباهات ، جرایم و مظالم سهیم بوده ایم و اشتباه خود را  اکنون برای ملت اعتراف مینمایم" . من یکبار دیگر در اکثریت صحبت ها ، نتیجه گیریها و نوشته ها همان خصوصیت افغانی ما را یکبار دیگر در یافتم و آن : برائت خود و بار اشتباهات و گناههان را بر دیگران انداختن "  دوغ هیچ کس ترش نیست" ، گرانی و چربی احساسات نسبت به یک  نتیجه گیری و قضاوت عادلانه و تعقلی در گفتگو ها متبارز بودند. همه قضاوت ها بر اساس یافته ها و ذهنیت خود به عوض استدلال بر استناد فاکت، رو پوش گذاشتن بالای نقاط ضعف و اشتباهات جانب خود  و بلاخره با غرور و تکبر خود را  " خالص بالاخیر کشیدن" که اصطلاح " مجرمین و گناه کاران با افتخار" را در ذهن تداعی میکند، بودند. برای آنها  غرور، تکبر و به اصطلاح غیرت افغانی اجازه نمیدهد  تا هر مقطع زمانی و هر حاکمیت سیاسی تعویض شده را از جهات مثبت و منفی و در یک مقایسه عادلانه ببینند و بیان نمایند.

نویسنده که خود همپا با مبارزات حزب دموکراتیک خلق افغانستان به رشد فکری- سیاسی خود رسید و انتخاب خود را در همین خط فکری نمود، حق خود دانستم تا بیان نمایم که من هم حق دارم از همان زاویه فکری خود به دفاع خود بر خیزم. ولی برایم تکرار عین اشتباه بزرگ میبود اگر به همان روان افغانی و تسلط احساسات بر تعقل قضایا را تنها از یک زاویه کوچک ببینم و تنها دفاع نمایم. در عوض برایم یک انگیزه خوبی بود تا طرز دید و نتیجه گیری خود را کاملاٌ از زاویه دیگر، روان دیگر و بر اساس ضرورت های دیگر ارائه نمایم و آن اینکه:

-          قضاوت بر بنیاد احساسات و روپوش گذاشتن بالای واقعیت های تلخ منجمله چشم پوشی از اشتباهات خود بیان ترس و انکار از اشتباه خود و حلقه مربوط به خود است و بیان کرکتر ضعیف و آسیب پذیر یک فرد سیاسی است که هم خود آسیبپذیر میگردد و ملت هم از آن اسیب دیده است. اگر موضوع ترسی مطرح نباشد، پس عمل آگاهانه و پلان شده است.

-          اعتراف بر کمی ها و اشتباهات سیاستمداران در برابر ملت بیان یک شجاعت ، پایمردی ، آموختن از اشتباه و عدم تکرار آن، طینت پاک ، راستی و صداقت و ادای احترام به ملت بزرگ افغانستان که که مظلومانه و شدیداٌ آسیب دیده است.

-          تعریف ، تمجید و تعریف مبالغه آمیز از خود و حلقه متعلق بخود و یا اینکه در همان حد مبالغه آمیز رقیب های سیاسی را سیاه ساختن بیان قدرت طلبی و کسب شخصیت کاذب است چونکه جامعه و ملت ما قبل از ما و تمجید وتوصیف های ما، قضاوت های شان را از چهار دهه گذشته نموده و این قضاوت ها بر بنیاد ذهنیت ها نه بل بر بنیاد فاکت ها و چشمدید ها است.

برای یک قضاوت وجدانی و اخلاقی من در اینجا سه  طرح را مطرح میسازم . باید خواننده با حکم یک قضاوت وجدانی خود و حلقه را که بدان تعلقیت داشته و دارد در برابر آنها قرار دهد و خود جواب برای خود دریابد:

-          من و سازمان مربوط من در جریان جنگ های سی و پنج ساله در ویرانی ، کشتار مردمان غیر نظامی سهیم نبوده است.

-           مرمی ها و راکت های کور ما بر محلات ملکی منجمله شهر ها باعث تلفات مردمان غیر نظامی نشده اند؟

-           ما بحیث یکی از طرف های مستقیم و یا غیر مستقیم جنگ و یا از طریق گروه های دیگر  به قتل ، ترور ها و بمگذاریها متوسل نشده ایم؟

-          ما هیچ جرم جنگی و ضد بشری را که در کنوانسیون های بین المللی وضاحت یافته اند ،انجام نداده ایم.

- ما هیچگونه منابع تمویل از کشور های خارجی نداشته ایم و با سازمانهای استخباراتی مراوده و همکاری نداشته ایم؟

- ما در سازمان جنگی خود هیچگاه با مشاوران خارجی سرو کار نداشته ایم.

- به اثر کدام مظالم و جنگ های درونی ما هیچ کسی مجبور به ترک محل زنده گی و وطن نشده است.

اگر پاسخ ما مثبت باشد یعنی " بلی"  پس قضاوت عادلانه و بیان شجاعت است، اگر جواب بلی و همراه با " اما" باشد، خود را تبرئه کردن است واگر جواب " نه" است شما کتمان واقعیت و خاک پاشی نا بخردانه و نا جوانمردانه بر چشم ملت نموده اید. پس مگذارید از انکار واقعیت به دروغ متوسل شوید و وجدان تان را تا اخیر عمر تحت فشار نگهدارید.

من بحیث یک روشنفکر که بیشتر علاقه دارم با آینده روشن امید کنم و دین و مسئولیت وجدانی و وطنی ام را اداٌ نمائم ، آن رقابت ها و تقابلات مضر به وفاق ملی خود را در شرایط خطر ناک کنونی در سرد خانه خاطرات گذاشته و زمانی که ریالیزم سیاسی و جو سالم مناظرات سیاسی جاگزین بحث های " من در براوردی" ، محکومیت ها و بهتان ها مانند کافر و کمونیست وملحد را گیرد و جای برای دشنام ، "  به زن و فرزند و بلاخره مشت و لگد زدن در روی صفحه تلویزیون!!!"  نباشد، به توضیح آن خواهم پرداخت.

ولی آنچه برای من به وقت است و مربوط به من است که بگوئم  این است  که:

هفتم ثور یک حرکت نظامی بوده که حزب و تعداد زیاد رهبران و صفوف آن آنرا یک عمل تحمیل شده میدانند. در سیاست های مفکوره وی حزب کسب قدرت از طریق حرکت های نظامی هیچ گاهی در برنامه آن پیش بینی نشده بود.

هفتم ثور مانند تولد یک طفل نا خواسته بوده است که قبل از وقت  و در نتیجه یک خشونت بدینا آمده بود. این طفل بی وقت به وجود آمده  شدیدا آسیب پذیر و در معرض خطر گرگان بودند که در انتظار مرگ آن زوزه  میکشیدند تا آنرا ببلعند.  حزب دموکراتیک مجبور بود با تحمل همه آسیب های روانی و اجتماعی بار گران و جبراناپذیر انرا به شانه کشد و این طفل پیش از وقت زائیده شده را به یک رشد مصئون سمت دهد که نشد.

به مانند همه حاکمیت های بعدی  حرف ما نا تمام ماند، هدف ما در نیمه راه خشک شد، ما گذشته گان را کوبیدیم و بعدی ها ما را. این یک واقعیت تلخ و یک سلسله زنجیری درتاریخ معاصر ماست.

من هزار و یک دلیل و برهان و فاکت دارم تا از خود و آنچه در زمان حاکمیت ما واقع شده است ، دفاع نمائم  ولی  منصفانه نیست که از کمی ها و اشتباهات ما یکسره کوچه بدل کنم و خاک در چشک ملت مظلوم زنم.

نویسنده در این موضوع که برایم سخت جالب و ولی مسئولانه هم است میخواهم به یک نکته نظر که توسط دو سه افراد که از عقب کمره هی تلویزون رخ به " ما ها " نموده و با محکومیت ما  از ما ها تقاضای " مغذرت خواهی" نموده اند ، اشاره نمایم. گرچه من خیلی ها ظالمانه میدانم که ما ها همه مسئولیت های 13 ساله حاکمیت  آن وقته را بدوش گیریم که در آن چهار دولتمدار یکی پی دیگری روی صحنه سیاسی آمدند و رفتند، باید عزض نمایم:

-          ما از آنانکه با ما و در برابر ما  سلاح برکشیدند و جنگیدند، برای جنگجویان کمک مالی کردند و همه امکانات خود را دودسته برای آنان تقدیم کردند، دلیلی ندارم که عفو تقصیر بخواهم. آنانکه در برابر ما جنگیدند که ملت نبودند بلکه یک کمیت مسلح بودند.

-                                بلی من ّحق معذرت خواهی آن مردمان ملت را که  به هیچ طرف جنگ تعلقیت و روابط نداشته و ازاشتباهات ما مستقیما، متضرر شده اند، کاملا مدلل میدانم و این را یک حق مشروع آنان میدانم. من این معذرت خواهی ملت و آسیب دیده گان اصلی جنگ را یک حق ملت و مسئولیت اخلاقی  خود و همچنان مسئولیت بدون استثناٌ همه گروه ها ی سیاسی و تنظیمی و طالبان و همچنان گروه های که با نفوذ شان در درون تنظیم های جهادی جرایم قتل و ترور و بم گذاری و نقض حقوق بشری را مرتکب شده اند، میدانم . با آنچه  امروز آن تعداد که تحت نام جامعه مدنی ، عدالت بری الذمه دانسته و در حکم حقوق بشر و در زیر سایه موسسات انجوی و تعداد از سازمانهای حقوق بشر فرمان عدالت میدهند ، نیز امید بر اعتراف براشتباه است.

و به ادامه قسمت چهارم ،

برای نسل بالنده کنونی موضوعات مطرح شده فوق حایز اهمیت است تا همپا با  رشد و شکل گیری جهش های فکری جدید مسایل کشور را که چه رخ داد و کدام عوامل اثرات واقعی و کوبنده بر ملت آسیب وارد نمود، از چند بعد مورد دقت قرار دهند تا تفکر نوین بر بنیاد تحلیل ها و ارزیابی های عاری از تعلیقیت های سیاسی و تنظیمی صورت گیرند و بنیان فکری منطبق با شرایط جامعه، برای روشنگری و پیشبینی سنجیده شده جامعه ما در یک روند ترقیخواهانه عاری از کژروی ها و عقده مندیها شکل گیرند.

برای نسل جدید ارزیابی بر بنیاد فاکت ها، نه احساسات،  دوره چهل سال تاریخ خونین افغانستان یک ضرورت است، نه صرفاٌ بخاطر محکومیت ها بلکه برای استفاده از تجارب تلخ و تاریخی برای آینده ملت. همچنان موضوع ارزیابی ها بالای گزینش اندیشه های چپ و یا راست هم نباید باشد ، بلکه گزینش بالای ترقی، ملت ووطن دوستی، روشنگری، حاکمیت قانون و ارزش های قانون اساسی در بابر جهل ، تاریکی، عقب گرائی، خشونت ونظامیگری باشد. دلیل برآن است که موجودیت گروه ها واندیشه راست و چپ درهرسیستم سیاسی و اجتماعی غیر قابل انکار اند و مشروعیت هم دارند.

ما در قسمت های قبلی بیشتراندیشه راست را بتوضیح گرفتیم. در دوقسمت بعدی مقاله بر توضیح چپ و اهداف چپ متمرکز خواهم بود.

چپ را چگونه تعریف باید کرد و چپ افغانی چگونه محتوا و ماهیت را در جهش فکری نو خواهد داشت.

 چپ و راست دو مفهوم ویا اصطلاح سیاسی اند که از اخیر قرن هژده میلادی در مفاهیم علوم سیاسی  و سیاست های عملی مورد استفاده اند. در حالیکه این دو مفهوم از لحاظ محتوا دو با هم متضاد اند، ولی در سیاست های دموکراسی لیبرال هر دو در یم موازی با هم وجود داشته و در طول حیات دموکراسی های آزاد یکی برای دیگری قابل پذیرش و تحمل هم بوده اند. جریانات و احزاب چپ در کشور های دموکراسی باز که در محور قانون اساسی و سیستم های سیاسی انتخابات ( پارلمانی و ریاستی) فعالیت مینمایند، بعد از سالهای جنگ جهانی دوم تحت نام احزاب کمونستی و سوسیالستی در مبارزات پارلمانی سهم میگرفتند. ولی بعد از سالهای دهه هفتاد و هشتاد در نتیجه انشعابات به احزاب مانند سوسیال - دموکرات، لیبرال ، جنبش سبز،مستقلانه و با تفاوت های معین دراهداف  اجتماعی و انتخاباتی شان در سیاست کشور های اروپای لیبرال فعال اند. غیر قابل انکار است که مهمترین اساسات و بنیاد تاٌمینات اجتماعی و تضمین های قانونی در اکثریت کشور های اروپای غربی منجمله ، حق معاش بیکاری، حق بیمه های اجتماعی، حق تضمین های کاری که بین اتحادیه کارفرمایان و کرگران و کارمندان  وجود دارند و دها عرصه های دیگر مربوط حقوق شهروندی محصول سیاست های همین احزاب چپی بوده است که اکثر شان در سالهای هفتاد قرن گذشته در پارلمانها و سیاست های این کشور ها مسلط بودند.

راستی ها که متشکل از احزاب کاتولیکی، افراد از خانواده های اشرافیت مذهبی و صاحبان فابریکات  ، طرفداران نظام مونارشی اند ، در ماهیت موجودیت عدم برابری بین لایه های اجتماعی برای شان قابل پذیرش است، علاقه مند یک سیستم سیاسی اند که در آن موقعیت مذهبی و مالی شان حفظ گردد ولی بر عکس چپی ها در برنامه های اجتماعی و سیاسی شان مساٌله برابری درحق استفاده از تاٌمینات اجتماعی، نظام مالیاتی متناسب بر اندازه عواید شهروندان، ایجاد کار برای بیکاران، اخذ تضمین های کاری و اجتماعی برای لایه های اجتماعی با عواید پایان، تاٌمینات بیشتر اجتماعی و تضمین های اجتماعی را مطرح و در برنامه های انتخاباتی خود قرارمیدهند. این احزاب درحالیکه با موجودیت احزاب سیاسی مذهبی در سیستم سیاسی مخالفت ندارند و به مذهب و اعتقادات دینی مردم احترام میگذارند ولی از جدائی دین از سیاست پشتیبانی میکنند. اساس عقاید سیاسی چپی در چند مساٌله گرهی جامعه میچرخد:

-          آزادی های اجتماعی در حد متناسب با رشد جامعه

-          عدم تسلط کامل اقتصاد مالی ( اولیگارشی مالی) مربوط بر سرمایه ها و فابریکات برزگ مانند کنسرن ها و اتحادیه بزرگ اقتصادی بر حیات اجتماعی مردم.

-          موجودیت تناسب و توازن بین آزادی های اجتماعی –سیاسی و اقتدار و اوتوریته نظام دولتی.

-          برابری و عدالت اجتماعی و اعتقاد بر ترقی خواهی.

در کشور ما افغانستان نیز چپ و جنبش چپی سابقه معین خود را دارد. نویسنده صرف نظر از ارزیابی های خود پیرامون نهضت چپ افغانستان که یک بحث جالب و دلچسپ برای نسل بالنده کنونی خواهد بود ،میخواهد مفهوم چپ و اهداف چپی را در شرایط کنونی و دریافت مسایل کلیدی و دورنمائی آنرا به توضیح و تحلیل گیرد. هدف دیگر در آن است که ایده های چپ کنونی  با در نظرداشت خصوصیات کثیر الاجوانب جامعه افغانی ما  چگونه تاٌثیر پذیر و یا تاٌثیر گذار بر جهش های فکری کنونی میتواند باشند.

اولین سوال که در قدم نخست بدان باید تعمق و جواب ارائه نمود این است که آیا ایده های چپ با خوصیات اجتماعی، کلتور و فرهنگ و عقاید دینی و مذهبی مردم در تضاد و تقابل خواهد بود؟

آیا جهش فکری کنونی که در حالت شکل گیری اند در تقابل با ایده های چپ قرار دارند ؟

جواب نویسند ه مرتبط به هر دو سوال  و در یک کلمه " نه" است. ریرا:

-          ایده های چپ با همان محتوای کلاسیک آن گره خورده مظهر ترقی خواهی ، عدالت ، روشنگری و مبارزه با جهل و تریک اندیشی است.

-          ایده های چپ افغانی کنونی ایده های وارد شده و بر بنیاد ایدیولوژی ها نه بلکه مسائل برخاسته ازعمق جامعه ، ضرورتها ، پروبلمها و خواست و نیاز لایه های اجتماعی مانند : کسبه کاران، باز گشت کننده گان که بعد ازسالها دوباره به وطن برگشته اند و در پائین درجه فقر در شهر ها تراکم نموده اند، نسل که در شرایط جنگ به رشد جسمی، وجدانی و روانی رسیده و اکنون با انبوه از معضلات زنده گی اجتماعی مواجه و با نظم اجتماعی، پذیرش قانون و نورم های اجتماعی،  تمدن و تحول و تجدد خود و روان خود را در تقابل می بینند، اکثریت که خود محصول خشونت اند، اکنون به عامل خشونت تبدیل گردیده اند. به عباره دیگر با روان تجدد و نو گرائی بیگانه باقی مانده است.

-          مبارزه با فساد در دستگاه دولت و در اجتماع افغانی ما، اعتقاد بر اینکه دولت وسیله معامله ها  و سازشها بخاطر جور آمد در قدرت توسط قدرت طلبان نیست بلکه دستگاه  دولت دستگاه تبارز قدرت مشروع و دارای اوتوریته است که توانائی حفظ تناسب و توازن  بین عدالت، آزادی های مشروع و تمثیل  اراده و حاکمیت ملت و قانون باشد.

-          ایده های چپی به نسبت اینکه از دورن جامعه افغانی ما برخاسته است، به هیچ صورت یک نماد دین ستیزی نیست بلکه احترام به عقیده دینی و مساعد ساختن مناسک دینی و مذهبی جز اهداف آن و پذیرش یک واقعیت غیرقابل انکار جامعه افغانی ماست. ولی مبارزه با عوامل جهل و تاریکی که دین و عقاید پاک مردم را وسیله حفظ و ادامه خرافات، حفظ تسلط اشرافیت مذهبی و تنظیمی، مافیای قدرت و سلسله های زنجیری جرایم سازمانیافته که تحت نام دین و مذهب امرار بقا مینمایند، یک اصل  عمده برای نیرو های چپ خواهد بود.

-          اصل این که دولت با حفظ تناسب  و توازن  بین اقتصاد بازار آزاد و بخش های اقصاد دولتی ، توان رقابت و مداخله به نفع دولت ، منافع ملت و حمایت متسبثین و سرمایه های  کوچک وملی را داشته باشد.

-          عدالت و حاکمیت قانون و ارزش های قانون اساسی و جامعه مدنی، تاٌمین و حفظ حقوق زن و مصئونیت فزیکی و روانی اش از نظام خانوادگی تا بیرون ازمنزل و محیط کار.

-          تاٌمین رشد و انکشاف مصئون جشمی و راوانی طفل از نظام خانواده تا مکتب و محیط و تربیه آن با نورم های اخلاقی، پذیرش ظابطه های اجتماعی، رشد  و زنده نگهداشتن احساس وطنپرستی و خدمت به انسان و جامعه.

-          تاٌمین رایگان صحت عامه و فراهم نمودن تضمین های قانونی در عرصه صحت .

-          تاٌمین خدمات عامه شهری مانند ترانسپورت شهری ارزان تا شهروندان کمتر از موتر های شخصی استفاده نمایند . و دها مسائل دیگر که همه بخش های از تاٌمین رفاه عامه و سهولت های زنده گی اجتماعی اند که در هر صورتی از یک جهت با منافع جهش های فکری نودر مطابقت اند و از جهتی دیگر  با اساسات دینی و عقاید مذهبی مردم در تضاد نیستند.

 دیدی بر جریانات ، احزاب و سازمانهای ترقیخواه کنونی در فغانستان ، آیا میتوان آنانرا چپ افغانی تعریف کرد؟

....ادامه دارد

 

++++++++++

 

قسمت چهارم

نویسنده در قسمت قبلی بحث  خود را بیشتر بر جامعه اسلامی افغانستان و توضیحی بر جهش های خود جوش تحول طلب و تفاوت اشکار میان دو گروه متمرکز ساخت که یکی در حفظ وبقای جهل و تاریکی قرار دارند و از اسلام میخواهند یک چهره خشن و آمیخته با پدیده های خرافاتی مانند فالبینی، جادوگری و غیب گوئی را به نمایش گذارند و گروه دیگر صاحبان فصاحت و بلاغت اسلامی در وجود تحصیلکرده ها و جوانان دانشگاهی اند که آنها متوانند اهداف اسلامی و انسانی شان را با جهش های خود جوش ترقی خواه و روشنگرگره زنند.

در حقیقت تفاوت های  فاحش میان مسلمانان صاحب دانش، بلاغت و فصاحت که در صف دفاع از تغیر و تحول قرار دارند و تیکه داران دین که با روش های محافظه کارانه در برابر جنایات خموشی اختیار نموده لب از لب تکان نمیدهند،  وجود دارند.

 کدام تفاوتها؟

یکی  جنایات را که در شریط خونبار،عدم حاکمیت قانون و موجودیت دستگاه آمیخته با فساد به عنوان جرم قتل، بی ناموسی، تجاوز ، اختطاف ، تهدید، توهین در محضر عام هم از دیدگاه اسلامی و نصوص کتاب الهی حرام دانسته محکوم میکند و جرم و ارتکاب آنرا از دیدگاه عصر متمدن  عامل ضرر به نظم عامه و ضرر شخص میداند و تعقیب عدلی را از مجرای عدلی و قضائی ضروری میداند ولی  گروه دیگر نه تنها از بررسی و تفسیر دینی مسایل عاجز است بلکه خود را تنها به روایات گذشته متکی دانسته و از یک حکم قطعی و شجاعت بیان خود را کنار میکشد  و قتل کفر ، جهاد در برابر دولت و .... آغاز و انجام موعظه های روزانه شان  در محلات عام و مساجد است.

بین این دو گروه تفاوت در موضعگیری و برخورد با خرافات و جادوگری و فالبینی وجود دارد. یکی آنرا حرام و غیر اسلامی دانسته و لی تعداد دیگر خود در پهلوی مصروفیت شان بحیث امام و یا عالم دین، به این اعمال خرافی مشغول اند و حتی  خود را ناجی امراض غیر قابل علاج، حل مشکلات و بندش های  زندگی اجتماعی ، خانواده گی و فردی میدانند.

یکی برای مسلمانان تنها ترس و وهم از  آتش را هوشدار میدهد و   انتخاب کنج خانه و عبادت شباروزی را توصیه میکند و دیگری عبادت ، خدمت به  خلق الله، زنده گی و آمیزش نیک با مردمان ، حرمت و احترام به دیگران، اخلاق شایسته در روابط فعال اجتماعی، حق و عدالت و همه مسئولیت های دینی و دنیوی که انسان مسلمان از آنها اجر و صواب بیشتر آخرت بدست میآورد ، را مشورت میدهد.

چند مثال جالب:

خانمی با اثر بیماری سراطان خبیثه که از درد فغان وناله میکشد و هر لحظه در انتظار مرگ است. معمولاٌ و ضرورتاٌ در تمام شفاخانه ها برای این مریض ها امپول های تسکین دهنده ( مورفین) تزریق میکنند تا مریض درد را احساس نکند ولی یکی از مولوی های مشهور اجازه ترزیق مسکن به این مریض را نمیدهد که گویا این به حساب گناه مریض محاسبه میشود. مریض مظلومانه میخواهد از درد بمیرد ولی داکتر موظف که علم طب خوانده است؟؟؟، به حرف این ملا گوش میدهد و از ترزیق مسکن درد اباً میورزد.

در عربستان سعودی در نتیجه سوختن یک منزل تنها زنان در آتش سوختند زیرا مردان خود را نجات دادند ولی زنان بدون حجاب و با سر های لچ حق بیرون شدن نداشتند.

در یکی از مدرسه های اسلامی دختران در شهر کندوز درس  یک عالم دین!!! که برای دختران درس شریعت میدهد چنین است: " دختران جوان اگر با مردان زنا میکنند، در صورت که هنوز مجرد باشند، تنها  حکم دره بالای شان تطبیق میشود ولی اگر شوهر دار باشد باشد حکم قتل اسلامی یعنی سنگسار تطبیق میگردد..........."

" در کشور های کافر غربی فرزندان والدین شان را که پیر و سالخورده میشوند به زنبیل انداخته به خانه های پیران گزلگ شان میکنند!!!! "

. ملای دیگر در اوج احساسات قصه بول نوشیدن یک بول عطر آگین را توسط یک مسلمان میکند و فق فق میگرید.

دیگر روایت از این میکند که اگر زن کسی در تلویزیون ظاهر گردد و یا با مرد نا محرم عکس بگیرد، در روز آخرت شوهر اش در جمله دئوس ها حساب میشود.

آنهای که زمانی رادیو را صندوق شیطان ( رادیو خر در جوال است ، این خر در جوال زمانی پیدا میشود که قیامت نزدیک شود..) میدانستند، خود بعداٌ رادیو خریدند، تلویزیدون را که چهره انسان در آن نمایش داده میشود آله شیطانی و حرام میدانستند، بعداٌ خود تلویزون خریدند و با دیدن برنامه ها  آغاز نمودند.  جوانان " نسل جدید  نسل فیسبوکی قلمداد شدند و گفته شد که آنها از طریق انترنت به فحشا و فساد سوق میابند. حالا بیشترین از این گروه صاحبان انترنت در تیلفون های دستی اند.

 

در اینجا باید مرتبط با مثال های فوق  سوالات زیر را مطرح ساخت:

آیا برای دختران جوان برای درس های اخلاقی و آداب اجتماعی و کسب شخصیت سالم در کتاب های دینی و بخصوص کتاب اسمانی مطالب دیگر  کافی وجود ندارند؟

آیا نوشیدن بول " عطر آگین" میتواند موضوع مهم برای یک موعظه نماز جمعه باشد؟ ایا هدف و ضرورت نماز جمعه در یک مسجد جامع در این چنین روایات نهفته است یا مطالب دیگری مربوط به خیر و شر و روابط خیر خواهانه اجتماعی مسائل مهمتر برای موعظه ملا امام باشد؟

آیا در زمان نشاٌت دین اسلام گرفتن عکس ( فوتو)  کشف شده بود و رواج داشت تا زن  در پهلوی مرد نا محرم عکس گیرد؟

آیا این حلقه در تعریف دادن رادیو و تلویزیون و انترنت  در آن سالها در اشتباه بودند و یا همه مکر و هیله بودند.

این چنین سوالات جواب میخواهد و علمای صاحب بلاغت باید در چنین مسائل موضع مشخص اسلامی خود را روشن سازند.

قابل بیان است که یکی از عوامل اصلی دیگرعقب مانده گی که درطول تاریخ افغانستان  موانع عملی را در رشد و انکشاف کلتور متناسب با عصر قویاٌ ایجاد نموده است ، قوی نگهداشتن همین گروه دومی است که در خدمت دولت های غیر عادل  و برای بقای سلاطین مکار قرار داشتند که  با به خدمت گرفتن دین توسط همین گروه جهل و تاریکی را بر  ملت تحمیل و از روان پاک و خوش باور مردم سو استفاده کرده اند. ما از نمونه های مانند ملای لنگ و این مولوی های درباری کم نداشته ایم که برای سرکوب ترقی خواهان  و تحول طلبان به ساده گی فتوای " یاغی ، باغی، مباح الدم و واجب القتل" داده و جهاد با بی دینی وکفر را فرض عین قلمداد نموده اند.

جهت دیگر مسآله در حفظ و تداوم رسوم و عنعنات کهنه و غیر پسندیده است که توسط این چنین گروه های به ظاهر اسلامی ولی در اصل در ضدیت با تنور و روشنگری و در تقابل با اصول  صلح و سلم و زنده گی فعال و با عزت اجتماعی  اسلامی " انسان عصر" تعمیع و تحمیل گردیده اند.که در روان مردمان مناطق که از زنده گی تغیر یافته شهری بدور بودند و در یک زنده گی بدوی قرار داشتند و دارند، زهر پاشی در برابر تغیر و پذیرش آن  مقاومت نموده اند. خواننده محترم ممکن متوجه شده باشند که توسط این حلقات تاریک بین حتی بسیاری از سنت های کهنه اجتماعی که با عصر کنونی هیچگاهی مطابقت  نمیتوانند داشته باشند و در طول زمان خود بخود باید با سنت های جدید تعویض میگردیدند، توسط این گروه ها رنگ اسلامی داده شده و بقای آن حفظ گردیده است. ما مثال های زیادی از رسوم و عنعنات قبیلوی داریم  که حتی تعداد از آنها بطور مثال با عث مصئونیت یک مجرم مرتکب قتل در همان منطقه میشود. مثلاٌ در بعضی از مناطق کشور ما به عوض که مجرم بر اساس قوانین جزائی و از طریق یک پروسه عدلی و قضائی مجازات گردد، قضیه بر اساس عنعنه " بد" و یا " تور و سپین" با موجودیت علمای دین و بزرگان محل حل و فصل میگردد و همین گونه قضایا با یک دعای  " عالم دین یا مولوی محل" ختم میگردد، در حالیکه مجازات یک جانی از دیدگاه دینی چنین نیست. در این مناطق در تلافی یا جبران خساره یک قتل ، یک دختر به  " بد " داده میشود. در حالیکه مصئونیت قاتل یک جرم و به بد دادن یک دختر جوان خلاف اراده اش و مبدله اش به عوض تاوان مادی ؛ یک جرم دیگر است و از دیدگاه حقوقی مشروعیت ندارد. ما تا کنون هیچگاهی از زبان چنین  " علمای دین" نشنیده ایم که یک فتوای اسلامی را در مردود ساختن چنین رسوم و عنعنات کهنه و بدوی ارائه بدارند.

نویسنده در این مبحث خیلی ها مهم ؛برای جامعه افغانی ما ، بدین عقیده است که ما جامعه اسلامی داریم و خفظ اسلامی بودن اش  با سلطه این گروه ا نه تنهای کارا نیست بلکه با ایده های جالب و بعضاٌ یا خشن " همیشه با ارعاب و بوی خون" ویا مضحک و خندآور شان چهره حق خواهانه، عدالت پسندانه، خیر سعادت و نیک خواهانه ، عاطفی ، رحم ، عفو بخشش طلبانه ، انسان دوستانه ( خلق الله) و صلح خواهانه اسلام را رو میپوشانند. آنان اند که امروز فقط سر بریدن، قطع اعضای وجود، کشتن بدون دلیل موجه ، کشتن اسیر و دها شیوه های خشن و ضد انسان و انسانیت را اساسات اسلامی قلمداد میکنند و خود میکشند و میکشند و بلاخره عطش و تشنگی از کشتن مسلمانان را توسط شان پایانی نیست.

نویسنده بدبن عقیده است که حلقه منور و صاحب بلاغت و دانش اسلامی باید در شرایط کنونی مباحث و مناظرات جدید را در تفسیر و تعریف دقیق نصوص کتاب اسمانی ما و انطباق جایز آن را در شرایط عصر کنونی ، باز نمایند. تا با جنبش بپا خاسته جدید که تغیر طلب است ولی دین ستیز نیست، روشنگر و منورانه است، ولی تاریک بین و جهل پرور نیست، انساندوستانه و حق و عدالت طلبانه است، ولی خشن و عقده مندانه نیست، همگام و هم عمل گردند و این جهش  را بطرف جنبش های سازمانیافته ترقی خواه و ملی ، عدالت خواه ، بشر منشانه تبدیل نموده همه در یک خط عملی یگانه قرار گیرند.

برای خواننده ارجمند باید این مساٌله روشن باشد که در اینجا هدف نویسنده موشگافی بکدام هدف دیگر از اساسات مقدس اسلامی نیست بلکه آن واقعیت های تلخ اند که بعضاٌ مسائل دینی یا به شکل کومیک بیان میگردند ویا یک چهره خشن، تعصب، یک دین به نمایش گذاشته میشود و من فکر میکنم جایگاه بزرگ دین و معتقدات اسلامی نزد همین نیروی ترقی و تحول طلب که به ناحق به دین ستیزی محکوم میشوند، بدون شک محترمانه تر عزتمندانه  تر از آنها است.

نویسنده در جمع بندی زیر در یک خلاصه میخواهد بیان نماید  که اهداف  جهش خود جوش ترقی و تحول طلب در ضدیت با اساسات اسلام و معتقدات مذهبی ملت متدین ما نیست بلکه:

آزادی های مدنی و ارزش های قانون اساسی هیچگاهی در تناقض با دین و معتقدات پسندیده مردم  کشور ما نیست، باید نسل جوان  و با دینانت از موسسات تحصیلی دینی داخل کشور تا  مردمان با دیانت ما  خود و خواست های خود را در خواست ها و اهداف جهش های خود خوش  در یابند و گره بزنند.

باید مسلمانان بخصوص حلقه جوان و دانشگاهی در برابر عوامل که  از دین و اعتقادات دینی شان یک چهره خشن به مردم ارائه میگردد و دین و اعتقاد شان را به قصه هاو داستان های خنده آور به اهانت مواجه میسازند ، موقعت شجاعانه و تعقل اندیشانه را اختیار نمایند.

جامعه را علاوه بر محتوا و اساسات دینی باید از دریچه رشد  و تکامل عصر کنونی نیز دید و مساٌله ارائه چهره دین را منطبق به عصر کنونی در معرض جر و بحث دینی باید قرار داد.

در نهایت دفاع از ارزش های قانون اساسی و جامعه مدنی در یک روند اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی بنیاد های اصلی و ضروری برای صلح ، ثبات و ایجاد یک دولت قوی، امنیت ترقی  ملی در شرایط حساس کنونی حایز اهمیت بزرگ میباشد. مصئون شدن و تطبیق این ارزش ها، مصئونیت رشد و تکامل جامعه ما در تمام ابعاد وسیع آن میتواند باشد.

....ادامه دارد.

 

++++++++++++

 

به ادامه گذشته

در همین لحظات که قلم بر دست و در عمق تفکر بودم که برا ی خواننده محترم چه گونه بدیلی مناسب برای کلمه تیکه داران  و دلالان اسلام ارائه نمایم تا رفع قبلی بر سوٌ تفاهم گردد که چرا ما عملاٌ در برابر دو نوع اسلام قرار گرفته ایم. یکی اسلام صلح و سلم، اخوت ، آن اسلام که درس شکیبائی میدهد و انسان را به خیر و رستگاری ، شفقت و برده باری دعوت میکند، آن اسلام که رفع کینه ها و دشمنی ها و دها توصیه های اخلاقی را برای زنده گی خوب و پر ارزش دنیوی و کسب آخرت هدایت میکند. همین که میخواستم اسلام تیپ دومی را با مثال به توضیح گیرم که خبر  انفجار خونین در قلب شهر جلال آباد  و کشته شده بیش از سی و پنج تن از مسلمانان بیگناه ما  شامل اطفال و بزرگسالان ، دست و قلمم را برای لحظه خشک و بی حرکت ساخت. این ادامه همان حوادث  خونین در مزار شریف و بدخشان بود که خون ریخت جسد ها را نقش زمین ساخت . دست و قلمم  که برای لحظه حرکت  در آن نبود، گوئی از قلب خونین ام سر بلند کردند و با خشم و انزجار نوشتند" این است اسلام دومی و این است مفهوم عمل دلالان و تیکه داران اسلام،توضیحی در کار نیست وآن ابهام وسو تفاهمی دیگر قبلاٌ رفع شده اند."

روح شهیدان جلال آباد، بدخشان و مزارشریف شاد . ما با ریختن این خون های ناحق در انتظار محکوم نمودن و حرام دانستن این جرایم که در انسانیت نمیگنجد ، از جانب علمای دین و یک فتوای شورای اسلامی دولت افغانستان و ملا امامان از عقب مکرفونهای مساجد هستیم!!!

آنها باید بگویند که داعش و طالبان را جز آتش جهنم اجر و بهشتی نیست و آنان اسلام  خشن و خود ساخته را از اربابان غیر اسلامی شان به ما تحمیل میکنند.

و اکنون به اصل مطلب

جهش های خود جوش چه میخواهند؟

جهش های خود جوش کنونی در افغانستان عبارت از حرکت های خود شکل یافته اند که  ناشی از   تشویش ، بی باوری و بی اعتمادی نسبت به حال و آینده، خطر از دست دادن ارزش های بدست آمده و تهدید گذار به عقب ، شکل گرفته اند. حرکت های خود جوش اکثراٌ موج آغازین خود را در شهر ها شکل میدهند. این حرکت درافغانستان در قدم نخستین در شهر کابل ایجاد و بدون شک ناشی از بی باوری و عدم اعتماد تواٌم با ترس وتشویش مردم نسبت به آینده و در وجود دولت که پایه های مردمی آن مورد سوال است، فساد و مافیای قدرت و اشرافیت مذهبی که خود را تیکه داران دین یک ملت عمیقاٌ متدین میدانند، شکل گرفته است. عوامل فساد در دولت ، مافیای قدرت و اشرافیت مذهبی در یک مثلث با هم گره خورده در حفظ بقای خود اند و خود عامل بی ثباتی، ایجاد تشویش و بی باوری در جامعه و طولانی شدن و فرسایشی شدن پروسه های تغیر و تحول میشوند. به همان سرعت که  حرکت ها و جهش های خود جوش شکل میگیرند و در روان جامعه فراگیر میشوند، نیروی مخالف و سد کننده این حرکت نیز فعال گردیده و موجودیت خود را علنی و ظاهر میسازد  یعنی در دو جبهه  یکی روشنگری ، تغیر و ترقی و حفظ ارزش ها و دیگری  عقب گردی و جلوگیری از تغیر و حفظ   پدیده های که برای ملت دیگر کارا و قابل باور نیستند.

برای این گروه اولی که ما جهش خود جوش مینامیم، در شرایط کنونی چند مساٌله مهم ملی و وطنی دارای اهمیت اند:

-حفظ و بقای ارزش های که در قانون اساسی سال 1382 که در آن تمام گروه ها و لایه های اجتماعی ، سیاسی و در مجموع جامعه اسلامی افغانستان  که در شریط حساس کنونی بقای خود و بقای اهداف مشروع شان در گروه آن میباشند. البته این قانون اساسی نظر به شرایط رشد یابنده و در ادامه راه "طولانی" احیای امنیت و ثبات و شکل گیری یک دولت متکی بر راده واقعی ملی وه در تناسب با شرایط جامعه ممکن تغیر یابد  ولی  در شرایط بحرانی و پر از خطرات و تهدیدات داخلی و خارجی، دفاع از ازرش های این قانون اساسی به منافع زمانی تمام نیرو های تحول طلب و ترقی خواه میباشد منجمله روشنفکران و تحصیلکرده ها، جنبش حق طلب زنان، گروه های بزرگ و اثر بخش دانشگاهی ، گروه های معتدل مذهبی که در مخالفت با بنیادگرائی و خرافات مذهبی اند، احزاب سیاسی ، گروه های معین تنظیمی که خط خود را از خط بنیادگرائی و عقب گرائی قرون وسطائی جدا ساخته اند و دها گروه های دیگر اجتماعی و اقتصادی.

-دفاع و در یک خط واحد قرار گرفتن  از هدف رهائی یافتن سیاست وابسته داخلی و خارجی افغانستان از گرو منافع دول بزرگ  که افغانستان را به مثابه پایگاه حفظ و توسعه منافع سیاسی و نظامی شان در کوتاه مدت و دراز مدت تحت نفوذ و تسلط خویش داشته باشند .

-رهائی دولت و حکومت از چنگال  مفسدان فی الارض ، مافیای قدرت و اشرافیت تنظیمی که هر کدام شان برای مصئونیت خود ، منافع و سرمایه های خود در سه کانال نا مشروع و مضر برای ملت یعنی ( غضب دارائی های عامه، اخذ پول از کانال های انجوئی، روابط چندگانه و خلاف منافع ملی با دستگاه های استخباراتی و روابط شخصی با سیاستمداران خارجی که در  زمان جنگ سالهای 1980-1992 این روابط را ایجاد و حفظ نموده اند. تعداد زیاد این مافیای قدرت به یا با  زور و فشار و یا با وساطت  خارجیان در وظایف کلیدی دولتی نصب میگردند. آنها مهره های کلیدی اند که استقلالیت و منافع ملی و موقعیت حقوقی دولت را در حد کومیک و مسخره تنزیل میدهند. به اصطلاح عامیانه " لنگی غیرت افغانی را مکرراٌ به زمین میزنند"

-تعداد از  چهره های کلیدی تنظیمی که در اوج لذت از " سرمایه خداداد؟؟؟!!!"  همان نه کرسی فلک زیر پا های غرور و افتخار شان قرار دارد، دیگر برای خفظ  و مصئونیت این گنج های قارونی شان در حکم یک  حکم یا ریفری گهی کارت سرخ و گهی کارت زرد و هم گهی کارت سبز در دست میگیرند و یا به استخاره دست میآزند. این همان چهره های وابسته به تنظیم ها که بعضاٌ به حکم زمانه ایده و لباس تبدیل میکنند. این چهره های که خود را اهل سیاست و فیگور های اراده مردم میدانند، باید در این فرصت حساس و خطر ناک استقلال اراده خود را در پیوند با منافع ملی شجاعانه تبارز دهند و خودرا از تخریب و اخذ موضع خصمانه بر ضد جهش های خود جوش و نیرو های تحول طلب  کنار بکشند.

-ضرورت موجودیت یک رهبر و یا رهبران شجاع  و با شهامت و حکومت عادل ، مدبر و مقتدر که اتوریته خود را در اخذ تصامیم قاطع و سریع بدون ترس و عاری از معامله اخذ و بلا انحراف پیاده نمایند، باید یک هدف مشترک همه این نیرو ها باشد.

-گره زدن عمل و تفکر وطنی برای حفظ آزادی های بیان و قلم و ارزش های مربوط به حقوق شهروندی

-حاکمیت قانون  و عدالت در وجود اورگانهای حراست حقوق ( امنیت ملی، پلیس دستگاه های سارنوالی و قضاٌ ).

گرچه خواست ها برای تحکیم نظم، ثبات و امنیت و نجات وطن به مراتب بیشتر از این ها اند، ولی نکات بالا مسائل با اهمیت ترین در شرایط پیچیده و خطر ناک کنونی اند که منافع و بقای بیشترین مردمان کشور در آنها نهفته و در گرو آنها اند. به مفهوم دیگر مسائل گرهی بالا در واقعیت پیش زمینه های مطمئن برای ماٌمول فوق اند.

ما برای یک انتخاب مسئولانه و هوشیارانه باید موقف و مفاد دو جانب که در جو سیاسی و امنیتی کنونی در برابر هم قراردارند، را تفکی و یکی را انتخاب نمائیم.

شکل گیری و قوتگیری و تقابل این دو جهت در برابر یکدیگر در هر جامعه غیر طبیعی نیست. هر یک از این دو نیرو در تقبل با نیروی دیگر نیرو های همسوی خود را جستجو میکند و نیرو و اراده و منفعت خود را به هم گره میزنند . یکی در حالت رشد و شکل گیری است و دیگری به مانند اشیای کهنه شده ارزش خود را از دست میدهد. روی همین دلیل است که جبهه گیری گروه دومی در برابر گروه اولی خصمانه تر، شدیدتر  تواٌم تا تهدید و ارعاب است. آنان میتوانند با تمام امکانات موجود تلاش نمایند  تا  با ساده گی ارعاب و تشویش ایجاد و روحیه  و احساسات مردم عامه را در برابر نیرو های جدید و در حالت شکل گیری تحریک کنند .

به همان میزان که حرکت های خود جوش  تحول طلبانه در دو سال اخیر به خصوص بعد از قتل  دخت جوان فرخنده، شکل گرفته که تحرکات قیام گونه زنان، مجامع مدنی ، جوانان دانشگاهی و  اهالی شهری  مثالی روشنی از آن است ، به همان سرعت تحریکات و تبلیغات شدید بر علیه آن شدت گرفته  که با مارک زدن  کفر و الحاد و دین ستیزی تواٌم گردیده اند و  مردم را حتی از عقب منبر های مساجد درعقب اهداف خود و بر ضد تحول و روشنگری می کشانند.

در شرایط کنونی کشور  این گروه دومی همه امکانات مانند پول فراوان اعم از افغانی، دالر، پوند، درهم و کلدار در اختیار دارند و همچنان آنان آن نفوذ قابل حساب  را در دستگاه های تقنینی، عدلی و قضائی و سائر اورگانهای دولتی دارند تا بقای خود را با  آوردن فشاربر دولت و جامعه ، تبلیغات و در ذهنیت کوبیدن نیرو های تحول طلب حفظ نمایند . اتهام بر دین ستیزی و کفر و الحاد  بدون شک  ادامه وتکرار عین پرخاش های خشن و خصمانه است که  در زمانی تحت نام  جهاد بر علیه " کفر و سرلچی زنان" عنوان میشد،  در دهه های 50 و 60 عناصر ترقی  تحول صرف نظر از تعلقیت به سازمانهای سیاسی وقت  تحت نام های مانند  لیبرالیزم، غرب پرستی، کفر و الحاد کمونیستی و دها القاب دیگر در ذهنیت عامه کوبیده میشدند  و اکنون دین ستیزی  و غرب پرستی بر جنبش جامعه مدنی و جنبش پر تحرک زنان عنوان میشود.

 پس میتوان به چنین نتیجه رسید  که محتوای سد کردن و جلو گیری از تحول و تغیر برای انکشاف و ترقی توسط گروه دومی  یکی است ولی در مقاطع زمانی با شکال و تحت عناوین  و شعار های متفات  تبازر نموده و مینمایند. بطور مثال اگر در آن وقت ها یک ملای ترقی ستیز  و به اراده دولت وقت انگلیس  برای مردم میگفت: " آی مردم من خواب دیده ام که در زیر آن درخت یک روحانی سفید پوش سلاح گذاشته تا ما بر ضد کفر و لاتی گری و سرلچی جهاد و غزا کنیم"  وقتی مردم میدیدند که واقعاٌ تفنگ و تلوار برای سر بریدن و کشتن هموطن  در زیر همان درخت آماده است، پس با خوش باوری باید غزا و جهاد مینمودند. این واقعیت تلخ امروز به شکل دیگر و مهارت دیگری تکرار میگردد. در حالیکه آن وقت هم  جامعه  ما اسلامی بود و اسلامی باقی ماند و امروز هم اسلامی است و اکثریت مسلمانان پاک طینت انیرا بر حکم عقل و وجدان درک میکنند.

 من میخواهم در اینجا یک مثال دیگری تواٌم با  یک سوال را مطرح نمایم  و آن اینکه:

آیا با به وجود آمدن رژیم های اسلامی ( تنظیمی و طالبی)  در افغانستان آنان چه چیزی بیشتری  به مسلمانان جامعه ارائه کرده اند؟ کدام امکانات بیشتر را برای مساجد و علمای دین و ملا امامان داده اند که رژیم های قبلی که بدان ها اتهام  کفر و الحاد زده شده است، کوتاهی نموده بودند. آیا در آنزمان مردم با تمام آزادی های مذهبی به مساجد  و تکیه خانه ها نمیرفتند، آیا ملا امامان با گرفتن  معاش و رتبه های دولتی تشویق به ادامه وظیفه دینی شان نمیشدند؟ آیا بیانیه های رهبران دولتی بدون کلمات مقدس دینی آغاز نمی شد و آیا کدام جلسات رسمی دولتی بدون آغاز با آیات کلام الله نبوده است؟ در اینجا اصل هدف این تیکه داران اسلام فقط درذهنیت زدن گروه های تغیر و تحول طلب  تحت القاب  کفر و الحاد و یا دین ستیزی است . در نهایت همان " لاتی"  که ترقیخواهان  را با نام لاتی گری کشت و خون شان را ریخت ، اکنون همین ها تحت نام اسلام خود دین ستیزی میکنند و با حیله مهارت های انگلیسی همان خدمت را به بیگانه گان انجام میدهند. آمروز در آن حد  که گروه های تندرو مذهبی مانند القاعده، داعش، جبعه النصره و ده های دیگر که قتل عام مسلمانان پاک عقیده را عملی مینمایند. به  همان اندازه که مسلمانان مظلوم ما در زمان جهاد و جنگ های طالبی  به قتل رسیدند، تو سط کافران و بی دینان به قتل نرسیده اند. اینها همان حلقه های اند که تحت نام اسلام  اهداف " یهود و نصارا و گبر" را در کشور ما و کشور های  دیگر اسلامی  مصئون میسازند.  در عین حالیکه   قلب های پر خون داریم و خون ما ریختانده میشود ، نان ما در این دنیا از ما گرفته میشود ، برای ما بیچاره گان وعده جنت و وفرت نعمت در دنیای فانی داده میشود ،  ولی این مسلمان نما های دین ستیز هم خون میریزند ، از لقمه های الوده به خون ما قصر ها آباد میکنند، چور زمین و دارائی عامه میکنند، با حیله ، فتنه و فریب دیگران را مارک الحاد و دین ستیزی میزنند و لی خود در یکسال چند بار به حج عمره میروند و گویا " گناه های خود را میتکانند، توبه میکنند و آن جنت و بهشت برین را هم از آن خود میشمارند. 

 در اینجا  نباید از تفاوت های  فاحش میان مسلمانان صاحب دانش، بلاغت و فصاحت که در صف دفاع از تغیر و تحول قرار دارند و تیکه داران دین که با روش های محافظه کارانه در برابر جنایات خموشی اختیار نموده لب از لب تکان نمیدهند،  انکار کرد.

 کدام تفاوتها؟

....ادامه دارد.

 

++++++++

 

در قسمت اول این نبشته که در حقیقت مدخلی برای باز کردن مسائل اصلی و گرهی ملت و جامعه ما در شرایط کنونی بوده است، تلاش صورت گرفت تا  تعداد از سوالات را مطرح نمائیم و اساس و انگیزه سوالات را در بیان یک تعداد از فاکت های مشهود  قابل بررسی و توضیح دانستم که اعم در سطح اجتماعی یعنی فکتور های تاٌثیر برانگیر داخلی و هم فاکت های که بالاثر سیاست های خارجی  یعنی سیاست های جیو پولیتیک و جیو استراتیژیکی  دولت های همسایه، قدرت های منطقی و بین المللی بر روند های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور ما تاثیر ابر انگیر بوده اند  و هنوز هم هستند.

قبل از آنکه به ادامه موضوع بپردازم ، میخواهم  از  یکی از خواننده گان ارجمند و بزرگوار که دو سوال شان را از طریق سایت وزین بامداد مطرح نموده بودند و طالب توضیح بیشتر شده اند، سپاسگزاری نمایم. البته برای این خواننده گرامی باید متذکر گردم که ممکن ایشان پاسخ های وسیع خویش را در ادامه این سلسله نوشته ها دریاف  خواد کرد ولی با آنهم خومت شان به یک پاسخ کوتاه میپردازم و آن اینکه :

من خود ترس از آن دارم که در توضیح و برجسته ساختن یکی ازخصوصیات و احساس افغانی ما که توصیف از دوست و دشمن در حد مبالغه صورت گرفته و هنوز صورت میگیرد، خود به مبالغه فکری تن در ندهم زیرا که من هم از همان جامعه بر خاسته و در آن به رشد فکری و روانی رسیده ام . ما افغانها با آسانی  به دیگران اعتماد " بدون سرحد" میکنیم. با یک دوستی  که هنوز برای اعتماد کردن قبل از وقت است، همه احساس ، عاطفه و نیت نیک و بی آلایش خود را در قدم های طرف مقابل میگذاریم. برای یک دشمن شیاد و دوست نما، خوشباوری ما نقطه ضعف و آسیب پذیر است که ما در تاریخ بخصوص تاریخ سی و پنج سال اخیر از آن در تمام عرصه ها آسیب دیده و در مجموع  ملت ضربات  بزرگ را متحمل شده است . این بر خورد احساساتی ما چه در تبارز دشمنی و یا تبارز  دوستی با دولت های دیگر که در حقیقت برای ما دولت خارجی اند، مبالغه آمیز  بوده و است.  مثلاٌ کاربرد اصطلاح دولت " برادر"    تعداد از سیاسیون ما در شریک ساختن تمام معلومات ها و محرمیات دولتی که  امنیت ملی ما در گرو آن بوده است  با این دول در حدی بوده که سرحد  سیاست و پختگی سیاسی را عقب زدیم. دولت های خارجی که بر عکس نیت و احساسات خوش باورانه ما تنها روی امنیت ومنافع مقطعی و درازمدت خود در مسائل افغانستان ذیدخل شده بودند، با تغیر در جو سیاسی و نظامی کشور ما همه آنچه را که یکی از طرف جنگ دوسته به آنها تقدیم نموده بودند، دوباره بر ضد خود آنان استفاده نمودند.

نتیجه گیری در مسائل بغرنج و پیچیده افغانستان چیزی دیگری بوده نمیتواند  جز اینکه جنگ در برابر  ملت و مردم ما در عین ماهیت و هدف دشمانه ادامه یافته ولی فقط این دول بیگانه  در هر مقطع زمانی  یک نیروی  معین ازداخل کشور را به خدمت گرفته اند. اگر مثالی از دولت پاکستان ارائه نمایم، این فاکت کاملاٌ صدق میکند. اگر من از خواننده محترم سوال نمایم که شما در پالیسی دستگاه نظامی پاکستان ، این ژاندارم منطقه چه تغیر را در دوره های سیاسی- نظامی  از ریاست جمهوری محمد داود ، دوره های مختلف حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان ، دوره حاکمیت تنظیم های جهادی ، طالبان و بلاخره 14 سال اخیر میبینید. پس من ممکن بر حق باشم نتیجه گیری نمایم که پاکستان یک دشمن تاریخی ملت و مردم افغانستان بوده است، بخاطر منافع حیاتی و منافع نا مشروع خود در سی و پنج سال گذشته بحیث یک " دشمن عنعنوی" جنگ اعلام نا شده را در برابر ملت مظلوم ما آغاز و ادامه میدهد. ادامه جنگ طالبان بر ضد ملت ومنافع ملی  و در تبانی با دستگاه استخباراتی پاکستا ن همان است که عین عمل  سالهای پیشین را در ذهن تداعی مینماید.

مرتبط به  سوال دومی خواننده گرامی عرض گردد که بدون شک انسان جامعه افغانی ما با آن پختگی و آگاهی رسیده است و خود به درک این واقعیت نایل گردیده است  که افغانستان قربانی یک بازی بزرگ سیاست های نامشروع شده است. ما و جامعه ما بدون شک در یک پروسه فرسایشی و کرنشی قرار داده شده ایم که فرصت های معین برای نیل به انکشاف ، ثبات و امنیت با مغلقیت ها و پیچیده گی ها مواجه ساخته شده اند. یعنی از دست دادن آن فرصت های ممکن که میتوانست در نیل به وفاق ملی ، وضاحت در سیاست ها، استقلالیت دولت در تاٌمین منافع ملی اش استفاده میشدند . ما  با ایجاد پیچیده گی های معین مواجه وهمه  فرصت های  ممکن و قابل استفاده  ما نا ممکن گردیدند. آیا میتوان دیگر شک و گمانی داشت که  42 کشور که در افغانستان ذیدخل بودند، هرکدام گروه های مخفی مسلح خود ساخته طالب را نداشتند؟ حتی بر اساس گزارشهای دو سال قبل  آنها   در مواقع حساس این گروه های مخفی شان را با هلیکوپتر ها به ولایات مانند سمنگان، بغلان و کندوز انتقال دادند. آیا ما شک داشته باشیم که آمریکا و انگلستان در برخورد با مساٌله صلح افغانستان و موقف و سیاست پاکستان برخورد دوگانه نداشته است. آیا ما شک داشته باشیم که عوامل دستگاه فساد و مافیای قدرت به شکلی خود را در زیر چتر حمایت و حفظ روابط با این دول مصئون نسخته اند؟ . من همچنان هیچ گونه شکی نمیبینم که مردم افغانستان سی و پنج سال گذشته را نه تنها تاریخ نویسی کرده اند بلکه با آگاهی ، پختگی وتوانائی  و بر اساس فاکت ها و نتیجه گیری از واقعیت ها بررسی تاریخی را هم از آن خود کرده اند. من به انچه مردم جامعه افغانی ما از لا بلای  واقعیت ها درک نموده و از آنها نتیجه گیری نموده و مینمایند ، اصطلاح " خود آگاهی سیاسی " را بجا  بکار میبرم. همین نتیجه گیریها و قضاوت ها در میان مردم و توسط مردم نه تنها اثر گزار بر روان عامه است بلکه روان اجتماعی را در یک مقطع زمانی تعین مینماید و روان اجتماعی  انگیزه تحرکات و جهش های خود جوش میشوند.

در اینجا ما نباید فراموش نمائیم که از توضیحات بالا  کدام تجارب و درس ها را باید به نسل جوان و بالنده ما ارائه داد:

یکی اینکه:  باید نسل سازنده و بالنده ما  نسل دراک، باریک بین و آراسته با هنر سیاسی باشد. هر ملتی دا رای حقوق  مشروع  اند مبنی بر حفظ تمامیت ملی، استقلالیت در تبارز اراده ملی، انکشاف و رفاه ، تاٌمین امنیت و مصئونیت فردی و اجتماعی شهروندان خود را در داخل سرحدات و خارج از آن و این حقوق مشروع در قوانین و کنوانسیون های بین المللی مسجل شده اند، ولی در سیاست های کنونی بین المللی جستجو و تاٌمین منافع ملت ها جایش را به منافع نا مشروع و آزمندانه دولت های بزرگ و وابسته ، دولت مداران و سرمایه های بزرگ داده که عملاٌ آن قوانین و کنوانسیون ها را پشت پا میزنند و نقض صریح و گستاخانه میکنند.  جای منافع  مشروع " ملت ها " را  منافع نا مشروع دولت مداران به تصرف گرفته اند  . آنان  با در نظر داشت اهداف کوتاه مدت و دراز مدت شان به ایجاد اتحاد های نا مقدس در مناطق داغ و پر منفعت جهان مبادرت ورزیده و با استفاده از افراد و گروه های آزمند و ضعیف النفس ستون های پنجم را در کشور های  تحت نفوذ شان ایجاد مینمایند  . این ستون همان شرکای اهداف آزمندانه در طویل المدت اند که  در طول زمان سرمایه گذاری سیاسی شده اند.

پس نسل جوان و آینده ساز ما باید آن درک و درایت سیاسی را که ما بدان " هنر سیاسی" مینامیم، بهتر از گذشتگان شان فرا گیرند و بیشتر به منافع ملی و ملت خود بیاندیشند و به همان ایده ها با استقلال اراده در کارزار سیاست ملی و جهانی وارد شوند. اتکا بر منافع ملی ، حفظ استقلالیت و تمرکز عمل و فکر بر تاٌمین این منافع ملت و مردم خود همان مفهوم " اندیشه ملی" است که در اوضاع کنونی و آینده ما اهمیت بزرگ دارد و خواهد داشت. ملی اندیشی را نمیتوان به مانند گذشته های تلخ و تاریک مارک کفر و الحاد و یا دین ستیزی زد، ولو اگر منافع ما بر منافع کدام کشور همدین و هم کیش ارجحیت داشته باشد. ما نباید فراموش کنیم که ما ممکن با تعداد از ملت های جهان هم کیش ، ممکن هم زبان و دارای کلتور و فرهنک مشابه باشیم ولی آن در سطح روابط مردمان ملتها اند  ولی هر ملت دارای دولتی است که در کسب منافع خود شان هر گونه زمینه و امکان را جستجو و بکار میگیرند، ولو به ضرر ملت های دیگر باشد.

روی همین ملحوظ و دلیل است که  نویسنده در توضیح فوق تاکید بر کسب و تقویه  احساس و اندیشه ملی ، ترقی خواهی ملی  و وطنپرستی را برای نسل جوان کنونی یکی از شعار های با اهمیت و ضروری برای سمت یابی تحرکات و جهش های خود جوش کنونی میداند.

بر ادامه این موضوع نویسنده میخواهد بحث و بررسی را بر سه سوال زیر متمرکز سارد:

جهش های خود جوش چکونه در روندهای اجتماعی خود را انکشاف خواهند داد؟

با تبارز کدام پدیده ها ی تحریک کننده تغیر ، پذیرش تغیر  و حرکت ها  خود جوش میتوان سیر شکل گیری و تحرکات سازمان یافته را تشخیص و راه های برون رفت را قابل پیشبینی ساخت؟

 با کدام شعار های ممکن و عملی  ترقی ، تحول و روشنگری را با در نظر داشت شرایط جامعه و موجودیت پدیده های واقعاٌ موجود جامعه افغانی ما میتوان معین نمود؟

قبل بر همه باید بر پیش زمینه ها ، شکل گیری و خصویات جهش های خود جوش مکثی نمود.

مردم افغانستان در سی و پنج سال گذشته هفت شکل  حکومات و 11 رهبر دولتی را از سر گذشتانده است. حکومتها  علاوه بر انبوه معضلات اجتماعی با بحران سیاسی و جنگ مواجه بوده اند . در هر دوره در نتیجه تعویض غیر عادی و خونین رهبران ، این جنگ و بحرانهای اجتماعی از یکی به دیگری تحویل داده شده است. مردم ، بخصوص لایه های شهری در هیچ کدام از این دوره ها ( از زمان محمد داوود الی ختم دوره طالبان ) فرصت های قانونی  و حقوق اجتماعی -شهروندی را نداشته اند تا خواست ها خود را در چوکات اجازت های قانونی تبارز دهند. آغاز و ادامه جنگ هم مانع ایجاد زمینه های  دموکراتیک در چوکات  یک قانون اساسی گردیدند. یکی از این مثال ها قانون اساسی سال 1366 زمان دوکتور نجیب الله است که در آن زمینه های کسب حقوق شهروندی پیشبینی  گردیده بود ولی آن روشنفکر اپوزیسیونی که میتوانست از لحاظ سیاسی از آن بهره میبرد، یا در داخل افغانستان نبودند و یا به شکلی مستقیم و یا غیر مستقیم در حمایت از جنگ بر ضد دولت قرار داشت و یا تعداد دیگر به نسبت عدم اعتماد نسبت به سیستم و به انتظار سقوط دولت در یک تخیل سرابی آمدن حکومت  تیپ شاه بودند.  با سقوط دولت دوکتور نجیب الله ادامه جنگ و وحشت  میان تنظیم های جهادی مردم را مصروف تلاش برای زنده ماندن و نجات از کشته شدن ساخت . در زمان طالبان از اثر فشار ها و تظلم  پای مردم را در زمین و سر شان را در آسمان جا ومصئونیتی  نبود ولی تحرکات زیر زمینی بخاطر بدست آوردن پائین ترین سطح حقوق اپتدائی  وجود داشته است. مظاهره زنان بر ضد مظالم طالبان و فعالیت های اجتماعی منجمله کورس های مخفی آموزش تعلیم و تربیت برای دختران جوان در منازل شخصی مثالهای زنده اند.

بعد از سقوط طالبان و تجارب خونین از زنده گی ، وحشت و دهشت جنگ و استبداد طالبان و تنظیم های جهادی ،فرصت های جدید برای کسب آزادی های سیاسی و اجتماعی مساعد گردید که مجموع این ارزش های بشری ، اجتماعی و بشری و حقوق شهروندی در قانون اساسی  جدید تسجیل گردیدند. گرچه بخش اعظم محتوای قانون اساسی سال 1366 جمهوری وقت افغانستان دوباره در قانون اساسی فعلی دیده میشود  ولی مردم در سالهای اول ایجاد دولت تحت رهبری آقای کرزی به تطبیق و عملی شدن ارزش های قانون اساسی امید پیدا نمودند و آینده خود و حلقات اجتماعی و سیاسی و بلاخره بقای ملت را در آن میدیدند. با گذشت زمان امید ها ، باور و اعتماد به بقای ارزش ها کمتر گردید و اکنون دارد به حد اقل باور میرسد. به مفهوم دیگر پدیده بنام قانون اساسی و تطبیق  آن در مسایل کشوری دارد به فراموشی سپرده میشود. من مثال خوبی از یکی دوستان جلیل القدر خود را در اینجا تکرار میکنم که میگوید: " حکومت وحدت ملی بعد از ایجادش منافع و محتوای قانون اساسی را به طاق نیسان گذاشته است. قدرت مداران جدید بیشتر  در پی تطبیق مفاد توافقات اند  در حالیکه توافقات پیرامون ایجاد حکومت وحدت ملی بخاطر تطبیق بلا انحراف قانون اساسی و ارزش های مندرج آن  به وجود آمد تا تضمین های تطبیقی قانون اساسی حفظ و به خطر مواجه نگردند" .

هدف جهش های خود جوش کنونی هم در واقعیت حفظ ارزش های قانون اساسی است نه کدام دین ستیزی و  حرکت در جهت انارشی و یا کشانیدن جامعه بطرف انحراف اخلاقی ، زیر پا کردن  سنت های پسندیده  بلکه تلاش برای حفظ و بقای ارزش های که جامعه افغانی در سی و پنج سال گذشته در پی بدست آوردن آن بودند.

این ارزش ها کدام ها اند:

تاٌمین عدالت ، حاکمیت قانون، نظم و امنیت اجتماعی ، آزادی های اساسی  حقوق بشری، حق انتخاب در یک پروسه کاملاٌ عادلانه و عاری از تقلب  و فریب ، حق آزادی زبان و قلم ، تاٌمین حقوق شهروندی انسان جامعه افغانی بدون در نظرداشت تعلقیت جنسی، زبانی و اتنیکی و مذهبی و دها مسائل دیگر که انسان برای یک زنده گی مصئوون و آبروندانه بدانها نیاز دارد.

در اینجا  میتوان جهش های خود جوش را ناشی از عدم اعتماد به سیستم سیاسی ، در معرض خطر قرارگرفتن ارزش ها و  بی باوری به آینده دانست.  نباید از این انکار نمود که تنها روشنفکران ، نسل جوان تحصیل کرده و زنان و سازمانهای سیاسی و اجتماعی  در عین موقعیت روانی ( روان اجتماعی) قرار  دارند بلکه  شاخه های از تنظیم های جهادی و نسل جوان موسسات دینی در شهر ها هم نیزدر  بخش زیاد  مسائل  خود را در این این جهش شریک میدانند. پس در اینجا موضوع نباید بالا کشیدن افسانه راست و چپ و یا  مدافعین اسلام و دین ستیزان ، غرب پرستان و طرفداران سنت های جامعه باشند بلکه موجودیت دو جریان است که یکی  دفاع ار روشنگری ، تحول و حفظ ارزش  شهروندی و اسلامی که در قانون اساسی پیش بینی گردیده اند ، با هم در یک خط هدفمندانه کنار میآیند  و در جهت دیگر مافیای قدرت ، ناقضین حقوق انسانی ، وحشت طالبی و داعشی ، مجال دهنده گان به خرافات مانند جادو و فالبینی و دها عوامل تاریکی و جهل  قرار دارند که خود را  تیکه داران دین میدانند ، نیز با هم کنار میآیند . در واقعیت  گروه دومی بعد از واقعه شهادت فرخنده  در اعمال و گفتار شان دین ستیزی و انسانیت ستیزی اصلی شان را نمایان ساخته  به صف آرائی جدید مبادرت میورزند  و از عقب میکروفون ها  با ترقی و تحول که نیاز زمان است، در جنگ و خصومت میبرآیند.

یکی از عوامل  دیگری که بی باوری و خطر از دست رفته ارزش های قانون اساسی را بزرگتر میسازد ، موجودیت ستون پنجم  یعنی موجودیت  تعداد حلقات و چهره های جهادی و عوامل فساد و مافیای غضب زمین و مداد مخدر اند که " به اصطلاح عامیانه " در کناره های آب پا تر میکنند و گهی در آب و گهی در خشکه  میلولند،  ، گهی با  لنگی و پیراهن و تنبان دست به دعا شده از نجات اسلام  حرف میزند و روز دیگر با دریشی ونکتائی اکت شهری بودن  نموده و ناز قشر جدید اشرافیت تنظیمی را از پشت میکروفونها میفروشند و خود را صاحبان ملت میدانند در حالیکه  جفا های شان با ملت ، در محاسبه به دیگران در یک ترازو نمیگنجد.

جهش های خود جوش چه میخواهند؟.................. ادامه دارد.

 

++++++++

 

در دوران خونین بیش از سی و پنج سال جنگ تا به امروز که فکتور های داخلی و فکتور های سیاست خارجی ( منطقوی و بین المللی) عوامل اصلی جنگ و بی ثباتی  در  کشور مابوده ، ما در  دوره های مختلفه و تحت نام ها و شعار های معین جنگ را همراهی نموده ایم. زمانی که یک گروه معین سیاسی در حالت اپوزیسیونی و جنگی بر ضد حاکمیت دولتی قرار داشت ،همان  کشور های عامل جنگ اعلان ناشده را دوستان "  با القاب گوناگون و افتخاری" تلقی نموده تمام محرمیات منجمله محرمیات مهم دولتی را با دستگاه های استخباراتی شان شریک میساختند، ولی در حالات سیاسی که خود در حاکمیت سیاسی قرار گرفتند، همان نیر و های خارجی را عامل جنگ ، تمویل کننده و ارسال کننده سلاح و مهمات برای اپوزیسیون خوانده و دستگاه های استخبارتی شان را عامل یا محور شرارت دانستند. ولی جنگ در تمام ابعاد آن همان جنگ نا اعلان شده است که در ادامه و نتیجه آن چندین رژیم تعویض و تبدیل شدند و قربانی اصلی ملت شد. هر دستگاه سیاسی و رهبران گذشته محکوم شدند و یا با اتهام کفر و الحاد بدنام ساخته شدند و تا آخرین حد تلاش شد تا روشنفکران ترقی خواه در ذهنیت های خوشباور کوبیده شوند.

در این دوره های مختلفه مردم افغانستان سیاست ها و ساختار های مختلف سیاسی و پالیسی های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی شان را به آزمایش گرفتند. در عرصه سیاست خارجی و حضور و اثر گزاری قدرتهای سیاسی – نظامی اعم در سطح همسایه ها و هم در سطح منطقه و جهانی  برای مردمان مظلوم و بیشترین آسیب دیده ما به مانند یک مدرسه  زنده گی تجارب بزرگ را بدست داد و درس ها و آموزه ها و نتیجه گیری های جدید را بحیث یافته های مستدل و منطقی عرضه نمود.

در یک جمله : بیش از سی وپنج سال گذشته تاریخ  خونین یک سوم یک قرن در کشور ماست .

 اکنون که ملت افغانستان خود را با تجارب و نتیجه گیریها از جنگ وعوامل جنگ در وضع جدید، تحرک جدید ، انکشاف جدید و انتخاب جدید قرار میدهد و روان اجتماعی با تحرک خود جوش اجتماعی دارد آبستن شکل گیری یک مسیرنو در راستای انکشاف فکری و اجتماعی  قرار میگیرد،  خود بیان  اعمار  سد های آهنین در برابر سیاست های"  وابسته به غیر"   نیز میباشد.

 حوادث خونین و قربانی شدن مردم بی گناه در حملات انتحاری ، انفجاز مین های کنار جاده ها، اختطاف ها و قتل های بدون کدام دلیل و الزام ، تحت نام کفر و الحاد عوامل اند که خط فاصل را عملاٌ و واضحاٌ  بین حق، عدالت، آزادی مشروعیت، روشنگری و ترقی خواهی از جانب و عوامل تاریکی، جهل ، عقب گرائی " بی مانند" ، ارعاب و خونریزی ، جرایم ناشی از بنیاد گرائی مذهبی ، ولگردی دروجود وجدان های مرده ، به وجود آورده است.  اولین حرف و پیام  رسا ملت آسیبدیده  ،اعم از  لب، زبان ، قلب انسانهای وطن وهم از  سنگ، چوب و خاک آن ، صدای نجات یعنی   ختم جنگ ، برگشت به صلح ، ثبات  و اتحاد و وفاق هموطنی،  طنین انداز است.

اکثریت مردم و ملت افغانستان که خود بخش از تاریخ معاصر و خونین یک سوم قرن را در سینه دارند و در حقیقت تاریخ زنده هستند، اکنون به توانائی و پختگی فکری دست یافته اند تا حلقات سیاسی داخلی ، منافع کشور های متختلفه از همسایه گان و منطقه گرفته تا دور دست ها  را در یک میزان منطقی و عادلانه متمایز سازند. این انسان جامعه ما میتواند عملکرد هر کدام و اثرات آنان را در ایجاد پروسه های مغلق  و سر درگم، عملیه های کرنشی سازمانیافته و نا ممکن ساختن  تغیرات و ممکنات که در مقطع های زمانی معین که میتوانستند عملی گردند، را درک نموده اند. در یک جمله : " افغانستان به مانند کشور های شرق میانه که در آتش جنگ میسوزند، نباید به صلح ، ثبات سیاسی و انکشاف مستقلانه دست یابد"

یک نسل که در دوره جنگ سی و پنج ساله یا تهاجم کرد و یا دفاع کرد، یا سوختاند و یا خود سوخت، یا خون دیگران را ریخت و یا خون خود وعزیزان  اش ریخانده شد، یا با غرور و افتخار که خودش بدان استوار بود و با هدف جنگ و مبارزه نمود ویا با وجدان های مرده تنها بخاطر  "  پول و دزدی و فساد" عامل جنگ شد و خود را حفظ و بیچاره گان را به جنگ وادار میکردند ، دارند اکنون به یک نسل سالخورده تبدیل میشوند که جز داستان سر گذشت چیزی بیشر را به نسل سازنده و بالنده جوان کنونی  و آینده گان داده نخواهند توانست. یکی با غرور و با افتخار و وجدانها و طینت  پاک به نسل بالنده کنونی و آینده مینگرد و پیام صداقت عدالت و وطنپرستی میدهد  و دیگری جز  وجدانهای خفته و مرده افتخار و غروری برای بالنده گان ندارند. شعار های زور زرشان به ماٌیوسیت ها تبدیل شده ، عملاٌ خود را در حاشیه و در دنیای پر از سرگردانی روانی شب و روز زنده گی با درد وجدانی را سپری میکنند.

ارزش های بزرگ که باید بدان معتقد بود،  آن  ارزش های اند که هیچ گاهی در قلب های پر تحرکب نمیمیرند و آن بخاطر انسان و انسانیت، مردم و ملت ، ایجاد  جهش های جدید و نیروی شکل دهنده و سمت دهنده تغیر و تحول اجتماعی است که آنرا سد و توقفی نیست. واقعات و حوادث در مقاطع متخلف زمانی جهش های جدید را بشکل خود جوش و هنوز غیر سازمانیافته متبارز میسازد.  این جهش ها و تحرکات ناشی از  روان آماده برای تغیرات جدید اند که  از حالت "  شبه گونه" به موج های پر خروش و مژده و پیامده متبارز و  پدیدارمیگردند.   این جهش های فکری در نطفه و ماهیت زمانی خود  هوشدار برای پدیده های تکراری ، فرسایشی است که دیگر " غیر قابل باور"  برای جامعه اند، میباشد.

با در نظر داشت مطالب فوق از نظر نویسنده میتوانند چند سوال و یا انگیزه طرح مباحث و تبادل نظر و تعمق فکری زیر مطرح گردند که :

جهش های خود جوش به کدام مسیر در روندهای اجتماعی خود را انکشاف خواهند داد؟

با تبارز کدام پدیده ها ی تحریک کننده تغیر ، پذیرش تغیر  و حرکت ها  خود جوش میتوان سیر شکل گیریهای و تحرکات سازمان یافته را تشخیص و راه های برون رفت را قابل پیشبینی ساخت؟

 با کدام شعار های ممکن و عملی  ترقی ، تحول و روشنگری را با در نظر داشت شرایط جامعه و موجودیت پدیده های واقعاٌ موجود جامعه افغانی ما میتوان معین نمود؟

آبستن و یا شکل گیری جهش های خود جوش که خود پاسخ و عکس العمل در برابر پدیده های فرسایشی و  د یگر نا کار آمد اند، چگونه سمت یابی خواهند یافت؟

تشکل و تبلور این تحریک ها و جهش های خود جوش و هنوز غیر سازمان یافته کدام اثر گذاریها را  میتوانند در سیستم سیاسی و اجتماعی و بلاخره سمتیابی اجتماعی – سیاسی جامعه افغانی ما  داشته باشند ، یعنی بطرف آگاهی، روشنگری وبلاخره  در وجود نهاد های سیاسی و اجتماعی  به همت نیرو های  جدید ، جوان و جدی؟

کدام مسئولیت ها و وسعت نظر ها میتواند انکشاف جامعه افغانی ما را نه تنها قابل پیشبینی سازد بلکه راه برد های دقیقاٌ سنجیده شده را  در شاهراه ترقی، اتحاد و وفاق ملی عرضه نماید؟

آیا ما برای تغیرات به نسخه ها و الگو ها و باخره ایدیولوژیها نیاز داریم و یا  خواست ها و نیاز های جامعه را در عمق خود جامعه تشخیص دهیم و بر بنیاد آن شعار های منطقی و با در نظر داشت خصوصیات اجتماعی جامعه افغانی و روان موجود اجتماعی را  برون کشیده راه های ترقی اجتماعی را  مشخص ، ممکن و هموار سازیم؟

نتیجه گیریهای ما از کمک های " جامعه بین المللی " بخاطر صلح، ثبات و امنیت ملی و بین المللی چه است و چه باید میبود. آیا میتوان با " کمک " های که در طول سالهای اخیر تحت نام بازسازی صورت گرفته ، تکیه و اعتماد نمود؟

ترقی خواهی و روشنگری را از کدام ابعاد و زاویه ها میتوان به ارزیانی گرفت؟

معادله  و مفهوم  سیاسی و اجتماعی چپ ، راست ، میانه ، لیبرال  محافظه کار ، تاریک اندیش عقبگرا و تعاملات اجتماعی سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی را از کدام زوایای سیاسی دید و تعین و مشخص ساخت؟

آیا ایده های چپ " با مشخصه افغانی" میتواند با معتقدات دینی و مذهبی و سنن و عنعنات پسندیده در تقابل قرار گیرند؟

نویسنده با علاقمندی و در حدود صلاحیت  قلمی  خویش  تلاش خواهد نمود تا در این نوشته موضوعات بالا را به بررسی و مکث گیرد. قابل تذکر میدانم که مسائل افغانستان در سی و پنج سال جنگ های خونین که میدان رقابت ها و پیشبرد اهداف دیگران بوده است، مسائل و حوادث آنقدر مغلق و پیچیده بوده اند که بدون شک داستانهای جنگ های مخفی " ماموریت مخفی 007"  داستان یک شب از هزاران شب سیه است که افغانستان با آن دست و گریبان بوده و از آن آسیب و غم دیده است. بدین لحاظ نویسنده  امیدوار است تا برزگان اهل قلم درتبارز  نظر ها ، نقد و توضیحات محتوای این سلسله مقالات را غنی ساخته تا همه   با ادای یک مسئولیت وطنی و تاریخی خدمتی را برای نسل فعال ، متفکر و بالنده کنونی عرضه کرده بتوانیم. 

چرا ما در شرایط بغرنج  و خطیر کنونی به چنین ارزیابی ها و تبارز ایده ها و ارائه الترناتیف های عملی و ممکن ضرورت داریم؟  نویسنده بدین عقیده است  که در سیاست  و بخصوص در سطح سیاست های بزرگ دولت ، سازمان های سیاسی مانند  احزاب سیاسی  و موسسات سیاسی مربوط به دولت ، نهاد های اجتماعی مانند نهاد های مستقل حقوق بشری و جامعه مدنی در مورد ضرورتاٌ به شیوه جدید  باید خود و هویت خود را در معرض قضاوت مردم قرار دهند . این نهاد ها که در مجموع اجزای مرکب المجموع سیستم سیاسی را تشکیل میدهند، هر کدام نظر به جایگاه ، یا رسمی و یا مستقلانه شان،  در سیستم میتوانند اثر بخش باشند ، در صورتیکه موجدیت و وهویت شان عاری از تقلب، فریب و معامله و همچنان عاری از خدمت به بیگانه باشند.

من میخواهم قبل از اینکه به نکات نظر و ارزیابی های خود مرتبط به سوالات بالا بپردازم میخواهم با ارائه از حوادث مشهود و معلوم در زیر اشاره دهم ، بدلیل آینکه باید قبل از بررسی یک اساس و پایه برای ارزیابی و نتیجه گیری وجود داشته باشد و آن اتکا بر فاکت است. اتکا بر فاکت در این مقاله باید یک ممیزه متبارز و قابل تفاوت  باشد نسبت بر نبشته های که تحت احساسات ، عقده مندی های ناشی از قطب بندی های سیاسی و اجتماعی، تنظیمی و حزبی، زبانی و اتنیکی و تعلقیت های سیاسی با حاکمیت های سیاسی مختلف در سی و پنج سال گذشته، نوشته میشوند. به مفهوم دیگر نویسنده از توصیف ها و بدگوئی های مبالغه آمیز و بدون فاکت خود وایده های خود را در این مقاله به مانند گذشته رها و مصئون نگه خواهد داشت.:

-ما در سالهای پیشین علناٌ دیدیم و شنیدیم که روان حاکم در میان سیاسیون  و دولتمداران ما  روان عدم پذیرش و تن دادن و اعتراف بر اشتباه خود است. همه خود را برائت دادند و دیگران را  سراپا تقصیر دانستند.

-تعداد از اعضای پارلمان ناقضین حق و وسیله نقض و سلب حقوق مردمان شده اند، عضب زمین های عامه در دستور روز شان قرار دارد ، ولی به ساده گی و پرروئی دیگران را متهم ساختند و حتی به تحصن ه  و چادر زدن ها در مکان های عام دست زدند.

-یک خانم که وکیل پارلمان از فاریاب است، در " روند انتخابات آزاد و عاری از تقلب!!!" زن دیگر را به سیلی میزند. وکیل دیگر که یک زن و نماینده ولایت هرات است، در تلویزیون با سر بلند والی ولایت را بعد از دشنام جانانه میگویئد: " پدرت جرئت ندارد که تانک تیل مرا  از جا بیجا سازد، زمین های کنار سرک از پدرپدر مال ما  بوده ، زور پدرت هم به مه نمیرسد که.......... این است نقش تعداد از وکلای ملت که بنام حق مردم و دفاع از حقوق مردم ، به سلب و نقض حق میپردازند.

-در سال گذشته  افغانستان مسخره ترین انتخابات را که درتاریخ انتخابات قرن گذشته بی مانند بود  از سر گذشتاند. آرزو های و شجاعت و تصمیم پذیری مردم که سر را در دست گرفته بسوی صندوق های رای رفتند، به اهانت و تمسخر گرفته شد. سبکسران بدون شرم و با تمام امکانات رسمی دولتی از دهلیز وی- آی- پی اسناد تقلب خود را در خارج کشور میبرد تا فاش نگردد و دو روز بعد میگوید که برای تداوی " دو روزه" به ...... رفته بودم. تیم های بدماش در محلات انتخاباتی قریب پا به سرحد آدمخوری گذاشته بودند و لی حمایت هم میشدند. در گروپ های نظارت بر انتخابات تعداد قابل ملاحظه از بدماشان ولگرد به یک وظیفه بزرگ گماشته شده بودند.

-در پی صحبت های تحریک آمیز و غیر مسئولانه ، ملای مسجد وزیر اکبر خان ، معین وزارت اطلاعات و فرهنگ و یک سناتور پارلمان در قضیه قتل وحشنات و دهشت آفرین بانو جوان فرخنده ، سه نماینده در پارلمان افغانستان آقایان عبد الاحد درانی نماینده وردک، کرام الدین رضا زاده نماینده غور و انجنیر حلیم قرار نماینده لغمان باز هم مسآله احتمال سوزاندن قران کریم را در جلسه کمیسیون پارلمانی بالا کشیدند. آنان به عوض اینکه مسآله یک قتل بدون محاکمه و آنهم با وحشیانه ترین شیوه که در انسانیت و وجدان انسانی نمیگنجد، را بحیث نماینده ملت مطرح نمایند، میخواهند وحشت و دهشت را با رنگ دین و مذهب موجه جلوه دهند. چنین برامد ها و اخذ موضع علناٌ در کشور بیان و تداعی همان پدیده جهل تاریکی در برابر علم و روشنی و روشنگری، عدالت انسانی را تکرار میکند که افغانستان از یک قرن بدین طرف ، از آن ملای لنگ دیروز تا اسلاف امروزی شان دست و گریبان اند 

-تعداد معین تحت نام اسلام  نه تنها بر یک خون ناحق دخت جوان فرخنده خاک میپاشید بلکه صدای رسا و تحرک خود جوش مردم را در برابر قتل نا حق و تحقق عدالت یک  دین ستیزی میدانند . همچنان از تعویذ نویسان و جادوگران ( راه و رسم قدیمی یهودان ) و فالبین ها هم غیر مستقیم دفاع نموده  یک حرکت کاملاٌ مشروع را  توهین به مقدسات اسلامی و دین ستیزی تعریف و تبلیغ  میکنند.

-تعداد نشریه های که خود را علم بردار آزادی و حقوق بشر و مستقل و غیر سیاسی میدانند در اتهام رقیب های سیاسی شان هتک حرمت میکنند ، تنور نفاق و شقاق را در میان جنبش روشنفکری و تحول پسند گرم نگهمیدارند. به مهارت سیاسی و دادن نام ها و القاب اهانت آمیز به اهانت و در ذهنیت زدن نا مشروع  رقبای سیاسی گذشته شان میپردازند و ادامه میدهند. آنان و گرداننده گان عقب پرده این نشریه ها بالای تمویل از کانال های غیر مشروع از منابع رسمی دولتی کشور های خارجی روپوش " دموکراسی ، استقلالیت و آزادی بیان"  میگذارند.

-یک ملای مسجد به عوض وصیت های اخلاقی ، خیر اندیشی ، اخوت و حرام دانستن قتل بدون موجب و بر بنیاد احکام کتاب الهی و احادیث نبوی، داستان نوشیدن بول توسط یک مسلمان را ....... و داستان لواطت یک پیرمرد را در زمان قدیم به نماز گزاران قصه میکند.

-ملای دیگر جوانان را که در برنامه های مویسقی و آواز سهم میگیرند، با چند دشنام " خران" خطاب میکند. و ملای دیگر عملاٌ فتوای قتل و کشتن میدهد و از خلافت اسلامی " داعش" بشارت میدهد.

-مجتمع تحت نام شورای  علمای اسلامی افغانستان که خود را تا سطح فتوا دهی صاحب صلاحیت میدانند ، در قتل فرخنده ، قتل سردار و خانواده اش ، بی ناموسی چند ملای مسجد با دختر های دوساله گرفته تا ده  ساله ، و دها تجاوز و جنایت توسط طالبان و چند ملای مسجد سکوت میکنند و لب از لب شور نمیدهد ولی به ساده گی  اتهام کفر و الحاد و حکم تکفیر میکنند.

در سطح منطقه و جهان :

-کشور های مانند سوریه، عراق ، افغانستان، لیبیا و یمن به خطر ناک ترین مراکز تهدید محو و مرگ انسانیت مبدل شده اند. با سرنگون کردن رژیم ها و قتل رهبران دولتی  که سازگار با غرب منجمله ایالات متحده آمریکا  و انگلستان نبودند، اکنون به خطرناک ترین مناطق تهدید امنیت،  از افغانستان تا به شرق میانه و شمال آفریقا تبدیل شده اند ولی تشویش این غربی از  داعش و  تروریزم ما مسلمانان صادق کمتر است. آنان دولت های عراق و لیبیا را میتوانند در یکروز سقوط دهند ولی جنگ با داعش را مشکل طولانی میدانند. داعش قوی و قویتر میشود و اسرائیل مصئون تر. بیشتر از 24 هزار جنگ جوی ماهر با تعلیمات کوماندوئی از کشور های دیگر  ، منجمله نزدیک به پنجهزاد  از اروپای غرب شامل نیرو های  جنگی داعش در سوریه و عراق اند.

-داعش با تنها 8 ملیارد دالر پول نقد دارای منابع بزرگ و مشکوک پولی است. آنان به جز از فروش نفت اکنون آثار تاریخی که  از تمدن بزرگ تارخ تکامل جامعه انسانی در این سرزمین ها اند ، به غرب انتقال میدهند و به فروش میرسانند که منبع قابل قابل حساب مالی برای داعش است.

-تعداد از دستگاه های استخباراتی غربی بیشترین بودجه سالانه خویش را برای کسب معلومات و کنترول نیرو های چپ در کشور های شان احتصاص داده اند تا در مبارزه با بنیاد گرائی اسلامی و تروریزم.

-شایعه کمک های مالی رژیم ایتالیا برای داعش چندی قبل خبر گرم روز بود ولی دفعتاٌ آب بالای آن ریخته شد.

-حوادث اخیر در یمن تحریک جدید بر یک جنگ وسیع و خطرناک بین مسلمانان شیعه و سنی است. ده کشور که همیشه در موضع معامله با منافع آمریکا و دیگر کشور های غربی بوده اند ، اکنون در ادامه جنگ های هوائی و زمینی در یمن متحد شده اند. به عبارت دیگر تجاوز به قلمرو کشور های دارای استقلال و از بین برده رژیم های سیاسی با زور نظامی  محتوای قوانین بین المللی را  مسخره گونه زیر سوال قرار میدهد.

-در کشور های که پای کمک های " بشری" و نظامی و براندازی رژیم های سیاسی توسط غرب و ناتو داخل بوده، بی ثباتی، فساد گسترده، شکل گیری مافیای مواد مخدرو مافیای قدرت، تقلب های انتخاباتی  ، بربادی بنیاد های اقتصاد مادر  را در قبال داشته است. مثال: علی عبدالله صالح رئیس جمهور پیشین یمن که با همکاری و پشتیبانی مستقیم نظامی غرب و ناتو رژیم یمن شمالی را سرنگون نمود و در اریکه قدرت یمن واحد قرار گرفت، اکنون متهم به فساد مالی و چپاول 53 ملیارد دالر از دارائی کشور میباشد.

-پاکستان به همان خصوصیت همیشه گی اش در برابر اخذ موقف مشترک با دولت افغانستان بر ضد طالبان و تروریسم از یک جهت و از جهت دیگر بر همکاری در پروسه صلح با طالبان قسم و تعهد خود را شکست و اکنون داعشی ها با مصئونیت تمام از قلمرو پاکستان داخل افغانستان  میگردند.

-احزاب و سازمانهای سیاسی در افغانستان که بیشترین شان خود را ترقیخواه میپندارند، درپیوند و نزدیکی با هم به جز از نیمه راه نتوانستند گامی به پیش گزارند. تعداد از آنان تمام وقت و انرژی خویش را  به وحدت ها و ائتلاف های وقف میکنند که همه فقط در قدمه " کی در رهبری باشد" به جاده یخبندان گیر میماند و خود در همان یخ جامد میشوند.

-سنت اعتراف و پذیرش اشتباه ( که بعضاٌ جبران ناپذیر اند) در حالیکه یک شجاعت و صداقت در سیاست است، در میان سیاسیون کهنه کار ما مروج نشده و تعداد از آن واهمه دارند. آنان در هر مقطع زمانی به عین اشتباه مرتکب میشوند که بار ها تکرار گردیده و سازمان های سیاسی مربوط شان را به معادله جذری مواجه ساخته اند. برای آنان مشکل به نظر میرسد که یک لحظه به خود نه بلکه به جو و شرایط نوین سیاسی- اجتماعی جدید بیاندیشند و توانائی خویش را در ارزیابی های جدید بکار گیرند. متاٌسفانه تعداد از این سیاسیون و سازمانهای ی مربوط شان که بر آن هنوز نفوذ دارند، نمیتوانند پروسه ها و واقعیات و حوادث پیشبین باشند بلکه در عقب فاکت ها و جریانات  سریع جامعه در حرکت اند.

پس کدام راه های برون رفت را میتوان در شرایط کنونی پیشبینی و مطرح نمود"................... ادامه دارد

 

 


بالا
 
بازگشت