هدايت حبيب

 

رويدادهای هفتم ثور ۱۳۵۷ و هشتم ثور ۱۳۷۱را بايد در آئينه ی دستاورد های مشهود و غير قابل انکار آنان ديد!

 

هم ميهنان گرامی، خوانندگان عزيز!

نخست از همه، رويداد هفتم ثور ۱۳۵۷؛ حادثه ای که فلک را سقف بشکافت و در تاريخ سرزمين بستانی مان، طرحی نو درانداخت؛ جنبش سترگی که عسکر و افسر بهم ساختند و بنياد ظلم ـ ستم ـ استبداد و خودکامگی سرداريزم را در قلب پرتپش آسيا، که افغانستان را مال شخصی خود و مردم آن را برده و رعيت خويش می پنداشتند؛ از ريشه و بنياد برانداخت؛ برای تک تک شما تبريک می گويم. همين گونه به آنانی که  در اين رخداد، امتيازات خانوادگی، منافع قومی و قبيله يی موروثی خويش را از دست دادند ويا در مبارزات سياسی قانونمند برای دستيابی به قدرت سياسی از همسويی با سير تکاملی تاريخ وکاروان پيش رونده حرکت و پويايی به فرسخ ها عقب مانده، اين جا و آن جا فرياد می کنند و ناله سر می کشند؛ ابراز تسليت می نمايم.

هم ميهنان گران ارج، خوانندگان بابصيرت!

دراین روزها به آن حدی اخبار تلخی از گوشه و کنار کشور، از کشتن مردم بی گناه تا گروگان گیری ها، از حمله‌ هایی انتحاری تا جنگ و خونریزی های وحشت آور و بربریت منشانه ی عصر حجر به گوش میرسد، که جایی برای اخبار جالب و خواندنی مورد نياز بجا نمی گذارد. دراين ميان، سخن گویان تنظیم های جهادی و عده ای از خوش خدمت هایی غیر تنظیمی و شماری از نماینده های هردو مجلس پارلمان، زیر پوشش جهاد با کج بحثی و کتمان حقايق تاریخی، بدون استدلال منطقی و ارائه مدارک، بصورت چشم بسته از گروه های جنايتکار و شخصیت های معاش بگیر سازمان های استخبارات امریکا، پاکستان و ایران دفاع می کنند؛ وليک آنان نمی دانند که داستان زندگی اين جنايت پيشگان سيه دل، آنچنان عریان است که نوشتن در مورد شان احتیاجی به توضیح ندارد. اين آقايان از کسانی حمایت و پشتیبانی می نمایند که در سیزده سال گذشته خون مردم را مکيده، به شرف، ابرو و عزت مردم بازی کرده اند.

جالب تر از همه اين است که اين آقایون برای عقده کشایی و فروکش دادن خشم شکست و رسوايی های شان تبليغات زهراگين پوچ و بی مقدار را عليه حزب دموکراتيک خلق افغانستان آغاز نموده از برچسب زدن هرگونه، بهتان، دروغ و دشنام و زهر پاشی به آدرس فرزندان صدیق و باتقوای اين حزب دريغ نمی ورزند.

اين آقايان تحت عنوان انتقاد، شوربختانه کلمات یا واژه هایی طی این صحبت ها به آدرس اين حزب و اعضای پاکنهاد آن استعمال می نمايند که شایسته ی سخن گفتن روشنفکران و شخصيتهای باسوادان جامعه مان نیست.

اصول و ضابطه های جهانشمول و پذيرفته شده برای انجام کنکاش، ديالوگ و نقد و انتقاد شخصيتها، احزاب و دولتها حکم می نمايد تا باید تمام اندیشه ها و توانایی ها را در مسیری قرار داد که رقابت های سیاسی در یک فضای سیاسی سالم  و مثبت انجام شود و کسانی که می خواهند در این مسیر حرکت کنند، باید توانمندی های علمی ـ سياسی و اخلاقی خود را بیان کنند و از برچسب زدن ها، اتهام های بدون سند و مدرک و تخریب دیگران بپرهیزند. اما آنانی که در جريان مبارزات سالم و قانونمند سياسی دهه های پيشين توانمندی رقابت سياسی را در امر خدمت به مردم افغانستان در برنامه ها و عملکردهای شان نداشته از کاروان تکامل و رسيدن به اهداف عقب افتيده و رنگ باختند؛ درعوض تجديد نظر به تفکر و عملکرد خويش؛ عده ای به انجام اعمال تروريستی بر روشنفکران و تيزاب پاشی بر بدن زنان و دختران متوسل شده و شمار ديگری راه دشنام گويی و اتهام بستن های دور از عفت کلام را پيشه کرده سرانجام هردو گروه "راست" و "چپ" افراطی رو بجانب ايران و پاکستان ـ انگليس و امريکا و چين نموده،  با پوشيدن حبا و قبای مجاهدين فی سبيل الله! سرتعظيم را به دربار سازمانهای استخباراتی "سی . آی. ای"؛  "آی . اس. آی"؛ اتليجينس سرويس و موساد فرود آوردند و ۱۲ سال تمام غذاهای لذيذ امريکايی ـ انگليسی و دال و چپاتی پاکستانی را در سفره ی جنرال يوسف پاکستانی نوش جان کرده، پيروزی جهاد فی سب الله(!) و رسيدن به قدرت و گرفتن مال غنيمت (چور و چپاول دارايی مردم ما) را مطابق دساتير جنرالهای خون آشام پنجابی، از طريق  پرتاب راکتهای سکر بر شهرها، مين گذاری پل ها، جاده ها، مکاتب و مدارس و مساجد و عبادتگاهها، مطالبه و جستجو کردند. يعنی آنچه که امروز طالب و داعش انجام می دهد، ديروز مجاهدين عين کار را می کردند. باستثنای عمل انتحاری که کشف و مودل جديد(!) است؛ ديگر همه اين جنايات را طالب و داعش از برادر بزرگ مجاهد خود فرا گرفته اند؛ چرا آنان را انتقاد می کنند؟

درمورد کار و فعاليت ۱۲ ساله دوران حاکميت ح. د. خ. ا، در کتابها، رسانه ها و آثار نويسندگان رياليست و واقعبين و نبشته های اين قلم، توضيحات لازم ارائه گرديده و به اختصار می توان گفت که اگر موجوديت ۱۴ سازمان اجتماعی و صنفی موجود و فعال جامعه ی افغانستان را که هر کدام آنان را ح. د. خ. ا ايجاد کرده است؛ برای يک لحظه از نظر بدور اندازيم؛ واژه ی دموکراسی و نهادينه شدن آن به صفر تقرب می کند. همينگونه اگر کادرهای متخصص و تحصيل کرده ی بدنه ی نظام موجود را که يا اعضای ح. د. خ. ا بوده اند ويا دردوران حاکميت آن حزب آموزش مسلکی و تخصص کسب کرده اند؛ برای يک روز از دسگاه نظام موجود حذف نماييم، فردای آن با سقوط  دولت موجود و استقرار حاکميت داعش ـ القاعده و ساير ارواح خبيثه ی عربی ـ پاکستانی و امثالهم مواجه خواهيم بود.

البته درمورد اشتباهات در اين دوره نيز نمی توان چشم پوشی کرد. زيرا هرکسی که در يک جاده ی ناهموار حرکت می نمايد مسلماً درمسير راه مرتکب خطا ها و اشتباهات نيز می گردد. پيرامون اشتباهات ح. د . خ. ا در دهه هشتاد ميلادی مسؤولان و قلم بدستان خود اين حزب نيز نگارشهای واقعبينانه داشته، هم خود و هم يکديگر خويش را انتقاد نموده اند و هيچ گاه خودها را جامع الکمالات و مبرا از هرگونه نقص و عيب ندانسته اند.

اما، وقتی اين مجاهدين کرام (!) در هشتم  ثور۱۳۷۱ به غصب قدرت دست يافتند؛ رهبران آنان، با تسليم گيری قدرت دولتی چنان برسرتقسيم لاشه متعفن جنگيدند؛ ولايات و شهر های افغانستان، از جمله شهرکابل و نواحی آن را به دهها و صدها پارچه تقسيم و تجزيه نمودند، وطن آبايی مان به شدت به سوی نيستی وبربادی سوق داده شد. زيربناها و ساختارهای عامه و دولتی، نهادهای سياسی، تاسيسات اقتصادی، بنيادهای اجتماعی و فرهنگی جامعه پس ازغارت وچپاول منهدم گرديدند. کشتارشهروندان بی دفاع وبی گناه ملکی، اعدامهای خود سر وبدون محاکمه، بيجا سازیها و آواره ساختن های عمدی، شکنجه و آزار واذيت مردم (زن ومرد، پير وجوان، پسر و دختر، اطفال خرد سال و نوجوانان)، بريدن گوش، لب وبينی، شکستن وقطع دست وپای هموطنان عذابديده، سنگسار زنان، تجاوزجنسی بالای خانمها، دختران وجوانان، به زندان کشيدن کتگوری های مختلف مردم برمبنای وابستگی های قومی، زبانی، مذهبی، سمتی، حزبی وتنظيمی، اختطاف وبه اسارت درآوردن اعضای فاميل ها، دستبرد به دارايی های مردم، تخريب وبه آتش کشيدن هستی مادی ومعنوی کشور اعم ازملکيت های عامه وشخصی، دزدی آثار تاريخی وفرهنگی و موزيم ها، ضديت با مدنيت ودستاوردهای علمی- تخنيکی وفرهنگی، نقض حقوق وآزادی های فردی و اجتماعی وطنداران...تخريب واز ميان بردن اردوی ملی و تسليمی سلاح های اردوی افغانستان را به شرير ترين دشمن تاريخی سرزمين مان؛ دولت  پاکستان، انجام داده و بحدی رسوا و بدنام شدند که غارتگران غربی و منطقه يی بخاطر رسيدن به اهدافی که چهل سال کامل روی آن سرمايه گذاری نموده بودند؛ مجبور شدند تا بمنظور خلع سلاح مجاهدين که بجز چور و چپاول دارايی های عامه و مردم بيجاره و دربند کشيدۀ افغانستان چيز ديگری در چانته نداشتند؛ طالبان را بخاطر يکدست شدن قدرت و تطبيق برنامه های سياسی ـ اقتصادی دراز مدت بعدی خويش، در فابريکات بنياد گرايی پاکستان توليد و به افغانستان گسيل نمايد.

ولی همين که ايالات متحدۀ امريکا ازاين پروژه هم آن چنان حاصلی که از آن انتظار وبه آن نياز مبرم داشت بدست آورده نتوانست، با معمای حادثۀ ۱۱ سپتمبر۲۰۰۱، خود بدون دعوت دولتی ويا گروهی و مردمی، بحيث مهمان ناخواسته(!) بجانب افغانستان با چهار چرخ بال (هليکوبتر) و بسته های دالر و قشون نظامی لشکرکشی نمود و باريختن بمهای آخرين مودل و پرتاب راکتهای پرشنگ ۲ و بمبارد هواپيماهای B ۵۲ افغانستان را اشغال کرد. یکبار دیگر سرمه ی آزموده را آزمود، جهادی ها را دوباره به اریکه قدرت نشاند.

کنفرانس بن را تحت نظر مستقيم سازمان "سيا" تشکيل و حکومت دلخواه خود را برگرده های مردم افغانستان سوار نمودند.

گردانندگان کنفرانس بن، مبتنی بر تقلید از نظام اقتصادی ـ اجتماعی لیبرال (بازار آزاد!) حکومت تنظیم های جهادی خود را مکلف به کار در جهت تطبيق اهداف  اقتصادی و اجتماعی بازار آزاد نمودند؛ وليک از آن جايی که رهبران و فرمادهان جهاد بجز با واژه ی جنگ، چور و چپاول دارايی های مردم و عامه، زرع و پروسس مواد مخدر و انتقال آن بخارج و تحويلی پول های اين غارتگری ها در بانک های خارج، چيزی ديگر از اقتصاد بازار و اقتصاد رهبری شده را اصلاً نمی دانند  به این سبب در این عرصه هیچ گونه کاری را انجام داده نتوانستند. سرمایه داران ملی آگاه از سرمایه گذاری در وضع موجود امتناع ورزيده، با سرمایه های شان از وطن بیرون شده اند؛ سرمایه های موجوده غنیمتی استند و مالکان آنها اخاذ و دزد؛ فقط تعمیر های رهایشی بلند منزل، مارکیت های تجارتی و صالون های متعدد محافل عروسی، خلاف نقشۀ شهری و اصول انجینری، ساخته اند، که نه تنها به درد مردم نه می خورند، بلکه به حال اهالی نيز زیان آورند.

برخی از فرماندهان پیشین جهادی و نماینده های جهادی در مجلس با انتقاد تند از حکومت وحدت ملی(!) که خود در ساختن آن سهم داشته و شریک قدرت در آن حکومت اند در شرایطی آواز نارضائيتی شان را از تقسيم پسُتها بلند می کنند که برادران رضاعی (شيرخوارگی) شان (طالب، القاعده، داعش...) به دروازه های شهرها و منازل شان دق الباب می کنند. اين آقايان عوض اینکه برای بیرون رفت از این وضع روز به روز درجهت تلاش موثر بسیج مردم در جامعه و در امر تساوی حقوق و  برادری، وحدت وهمسويی که تضمين کننده صلح و امنیت، رفاه اقتصادی و عزتمندی کشور می باشد، کار و تلاش ورزند؛ برعکس از کمرنگ بودن موجودیت خود شان در دولتی که شعارش وحدت ملی (!) است تاکید می ورزند می‌گویند: "اختلاف ها برسر قدرت؛ بستر فعالیت داعش را درافغانستان هموار ساخته است؛ برخی از مقام‌های دولتی، نماینده‌ گان مجلس و سیاست‌ گران زمینه ساز ناامنی‌ها در کشور بوده‌ اند؛ مسئولان یک تعدادی در مذاکرات سیاسی مصروف هستند، یک تعداد در برنامه های کلان و بیرون مصروف هستند و برخی دیگر در مستی های شبانه مصروف هستند. ما متأسف هستیم که سرنوشت ملت چنین است، فردا را خدا می داند چی می شود....

يک عضو مجلس نمايندگان به نام امان الله پيمان در ميز گرد تلويزيون طلوع گفت که: اشرف غنی جنرال افضل لودين را بحيث وزير دفاع پيشنهاد داده است. از اين که او در جنگ جلال آباد يک هزار مجاهدين را کشته است و باجه ی ... می باشد؛ بنابران ما وی را قبول نداريم و برايش رآی اعتماد نمی دهيم. آقای عبدالله رییس اجرائه حکومت وحدت ملی(!) نيز تقريباٌ عين مطالب را درفشانی نمودند.

گرچه جواب عبدالله را خط پای سياف و اسماعيل خان را تعقيب می دارد، شماری از نويسنده های مشهور از جمله: نورمحمد سنگر ـ  محمد الله وطندوست ـ رزاق مامون و ديگران داده اند؛ اما نگارنده اين سطور را نيز آنچه را به چشم ديده و می داند، همه واقعيات را با خوانندگان عزيز شريک می سازد.

درمورد جنگ جلال آباد همه کس می دانند و خود جنرال يوسف مسؤول امور نظامی سازمان جنايتکار پاکستان (آی . اس . آی) اظهار نمود که رهبری اين تهاجم را بخاطر رسيدن به پايتخت افغانستان و سقوط حکومت نجيب الله، جنرال های نظامی پاکستان داشتند. تنظيمهای جهادی در اين جنگ فقط نقش سربازان پيش مرگ را داشتند وبس. بنابرآن پيروزی ارتش با افتخار افغانستان در اين نبرد تاريخی، در حقيقت امر پيروزی ارتش و جوانان رسالتمند افغانستان بر جنرال های جنايت پيشه و متجاوز پاکستان بود و اين پيروزی نه تنها جزء افتخارات جنرال افضل لودين است که خوب درخشيد؛ بلکه افتخار تمای سربازان، افسران و جنرال های باشرف و وطنپرست ديگر افغانستان می باشد که مطابق شعار شان "سردادند، ولی سنگر ندادند" جان باختند، مگر رنگ نه باختند"؛ بايست هرکسی که خود را پاکستانی نه بلکه افغانستانی می داند، به اين پيروزی مباهات کند و به پاکستانی پرستانی چون عبدالله و امان الله پيمان و طرفداران پرستش "خانه ی دوم" (!) نفرين بفرستد.

اين که در طی ۱۲ سال حاکميت، دولت جمهوری دموکراتیک افغانستان چی ساخت و سازی را در عرصه های سياسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی ـ فرهنگی و نظامی، انجام و تحويل جامعه نمود و درمقابل، تنظيمهای ۱۵ گانۀ جهادی و طالبان در همين مدت و دولت امریکایی به رهبری آقای کرزی با حضور نظامی ۴۰ کشور و کمک های اقتصادی صدها مليارد دالر بيش از يک صد کشور جهان، چی دستاوردی داردند؛

بياييد تا قضاوت  "اين داوری ها را به پيش داور اندازيم"!

 

۲۳اپریل ۲۰۱۵

 


بالا
 
بازگشت