خوشه چین

 

نشد که نشد

نه شد که نه شداصطلاح محترم محمد بشیر((بغلانی))سابق وزیرعدلیه ولوی سارن وال زمان حاکمیت((حزب وطن)) که مشی مصالحۀ ملی را به حیث هدف غایی قرارداده بود.میباشد.ایشان زمانیکه نهضت میهنی به حیث(( طرح))داشت که به بزرگترین نیروی جاذبه خانوادۀ جنبش چپ سیاسی مبدل گردد.هواخوان خود محور،درآیندۀ این جنب وجوش سیاسی جایگاه را برای خود دیده نمیتوانستند.به امید اینکه اگرتحت اداره دولت تحت اشغال حزبی را زیرعنوان نهضت فراگیر سیاسی ثبت وازان ستیج دوباره به مقامهای ازدست داده ایکه ازهجوم ارتش سرخ درافغانستان بدست آورده بودند.صاحب مقام شوند.موضع گیریهای، غیر مسؤلانۀ تعدادی انگشت شمار،سبب شد که درجلسۀ کاستریکوم جناب محترم بغلانی صاحب با ایراد بیانیۀ انتقادی درپایان با این شعار((نهضت میهنی))میهنی نه شد که نه شد.وکسانی که نهضت میهنی را باراکت هواداران نظام صادرشده ازبن ترورکردند صاحب مقام نشدند که نشدند.ازسیاست های کرزی استقبال کردند.صاحب مقام نشدند که نشدند.درکناراشرف غنی جمع شدند.صاحب موقف مقام وزارت نشدند که نشدند.ازانترناسیونالیزم بریدند.به طبل اختلاف زبان کوبیدند.به سرنی اختلاف زبان چُریدند،چُریدند،چُریدند.

زمانیکه یک بار سوبه دارشدی

باردوم نگو که جغـــه دارشدی

اگرسردرگریبان کنی،میدانـی یانه

تاریخ اندرتاریخ شرمسارشدی

دشمن اصلی ازمیان مردم برای خود دوست می خرد

دشمن اصلی،ازقصاب،کله وپاچۀ وپوست می خــــرد

قصاب آن کسی دشمن انتخابش کرده به خود دوست

دشمن اصلی،جنس را ازشبرغان الی خوست می خرد

دشمن اصلی ازمیان کله ها وپاچه ها،یکـــه یکـــــه

«خوشه چین»آنانکه خوش رو وسخن گوست میخرد

  دشمن مردم،افغانستان،اجیرشده گان،جهان غرب اند.این اجیرشده گان،برنامۀ مشخص ازخود ندارند.هرآن پالیسی که بادارش برایش وظیفه میدهد به دنبال تطبیق همان برنامه است.ورنه حضورجهان غرب واشغال بالفعل افغانستان توسط ایالات متحدۀ امریکا،می شد که تمامی کانال های تخریب شده دوباره به فعالیت بافتد،ملیون هکتارزمین،تحت زرع قرار می گرفت وازوسایل میکانیزۀ زراعتی بوجه احسن استفاده می گردید.نشد که نشد.دشمن مردم افغانستان اجیرشده گان غرب اند.این اجیرشده گان ازخود برنامۀ مشخص ندارند.هرآن پالیسی که بادارش برایش میدهد.به دنبال تطبیق همان برنامه است.ورنه حضور جهان غرب واشغال افغانستان توسط ایالات متحدۀ امریکا می شد که بند برق کوکچه وبند برق کجکی، اعمار بند برق بالای دریای کنر وده های بند برق دیگر،ازمنابع،آبی،انرژی افتاب اعمارمی گردید.برق به حیث منبع نور،هزاران روشنی دیگری را برای مردم افغانستان به نمایش می گذاشت.بند برق آباد نشد که نشد.درعرسۀ فرهنگ نشد که نه شد.درعرصۀ هنرنشد که نشد.خلاصه دربخش های مختلف نهادینه باید که نهادینه میشد. هیچ توجه نشد که نشد.

پس چه شد که شد:درفیس بوک خوانده بودم که هموطنم نوشته بود.

نتیجۀ جهاد دالری

آنکه می گفت های!روسها آمده

کافرازآن پار دریــــــــــا آمــــده

حال می بینی که کـــــی ها آمده!

لشکرازهرسوی دنیا آمـــــــده

پس کجا شد جهادت جان من!

رهبرت دردست ناتو مانده است

ازکش وجنگ وجهاد افتاده است

درمیان پارلمان بنشسته است

بی صدا مانند موش مرده است

شرم تان باد به این وجدان تان

مرگ باد برنفس تان وبرایمان تان

غرب آمده

غرب آمــده غــرب آمــده،غـرب،غـرب،غرب

پس ازجمع منفی نوبت به ضرب،ضرب،ضرب

آسان طریق عملیۀ اعداد جمع را ضرب گویند

پس ازضرب،حاصل تقسیم چرب،چرب،چرب

ازچربی برمیخیزد،گنده گی ،چتلی وکثـــــافت

درهرکوچه وپس کوچه،دهن،درب،درب،درب

کسر،معنی اش شکست است،ده وصــد وهزار

جمع ومنفی،ضرب وتقسیم،سوی لمت ومشتق

لوگ:

هرکه مزدورشد ونوکرغــــرب شد

آبکش سرد نانکش گرم وچرب شد

والخمرومیسرهردو اند حـــرام اما...

میسره باختیم،آب تلخ شرب شد

چورکردیم خوردیم بردیم،به همه چیزدست زدیـــم

درجان چپ زدیم،درجان میانه،درجان راست زدیم

ازراه عذر،هــــم به چــــــــــال وهـــم به فــــریب

ازبا خردان بریدیم،به نخل بی حاصل دست زدیم

هدایت ازغرب بود،ما به نوبت گوش به فرمان

سربه پرخانه وچرسخانه،آتش به مکتب زدیم

آموزش را ننگ دانستم،عیش ازهیـــرون وبنگ

 خوشبختی را قماربه یــک دو دردل شب زدیــم

آینده نگر نه،خاطرما جمع بــــود،همه جا ماتــــم

به خراب کاران آفرین درپشت شان تـپ،تـپ زدیم

به خود قصروماوا جورکردیم،به اطفال خود واوا

خدا شاهد حال ماست،ازشرم مردم خوده خپ زدیم

وجدان وعزت را پا مال کردیم،شـــرف را ازدست

دشمنی را باعلم پیشه آتش به مکـــتب زدیـــــم

((خوشه چین))وقت پائیزاست،فصل برگ ریزان

درروغن خودآب،درباره ما اضافی گپ زدیــم

خنده

حمـــــــامــــــی ره آو گنــــده کـــــاراست

نجــــــــــــاره برمـــه ورنــــده کـــاراست

امریکــــــاوروس،درمیـــــــــــدان بازی

زمین توپ،درین میان دنـــــده کاراست

تلاش سرمایه مصروف نوشیدن نفــــت

یکی دو پایپ ویکی دو بمبه کــــاراست

تمــــاشاچیـــــــــــان را همــــــــــه روزه

دربازی سیاسی وارد خنـــــــــــده کاراست

ماجرا جویان چور وچپال درتاریخ کشور

برای پنهان کردن جرم تیله تنبه کاراست

پاکستان آتش افروز،این قـــــــــــرن اخیر

اورا فقط پلته گوگرد،افتراقات،لمبه کاراست

درین آتش هرکس نان به خود پخته نماید

ایلک وچغل  را دل سوراخ چمبه کاراست

کلۀ گوسفند به حــرف آمده مـــیان دیگ

خورنده را،پاچه،روده وشکمبه کاراست

خوشه چــــین افسوس میخــــــــورد همیش

اورا جمع کردن چپیهای شرمنــده کاراست

به توجه روشن فکران دوراندیش رسانیده میشود که درعقب جنگهای افغانستان(جنگی که اصلاً جنگ بین الافغانی نیست))پنج عنصرازجمله عناصری که مضمون جنگ شده وبرای جنگ شکل میدهد. 1-سرازیرشدن سرمایه،درجیب دشمنان داخلی وطن وعناصر وابسته به مهاجم جهان خوار وبعد فرار سرمایه به بانگهای غرب.

  2-شیعه(ایران+فارسی)+روسیه 3-سونی(عربستان+پاکستان+پشتو)+امریکا=مساوی به تباهی وفاجعه مردم افغانستان است.دامن زدن به افتراقات لسان،آنهم ازمواضع حاکم،خط را می برد به یک فاجعۀ انسانی غیر قابل کنترول.موضع گرفتن عقب لسان وفیر کردن به جانب مقابل آن هم به منافع جهان سرمایه کاری است هرگزقابل بخشش نیست. ملت مارا به فاجعه چون((هندو&مسلمان))تابه سرحد تجزیه کشور پیش می برد.پس برما روشن فکران است که هنوز دیرنشده است.اختلافات فرعی راپشت پا بزنید که وظیفۀ اصل شمارا به طرف خود میکشاند.لحظۀ است آزادی خواهان می گویند به آن زنده ایم که انسانیت خودرا به اثبات برسانیم.عیارا درنقش ساج،به دنبال ملخ،ملخ درحال حمله،به مزارع ازجمله پنبه وعلف.عیاران درحال آماده باش به تعقیب طالب وداعش.

نه شده به شد

نه شده به شـــد تبـــــــــدیل میکنــــــــم

پهلوان میدانم لنگهــــاره قیل میکنـــــــم

عیارم،صادق باوجـــدان،درخدمت انسان

با مردان سخی همدوش وهمراه مـــیروم

یک نگاه مردانه به سوی بخیل مـــی کنم

عاشق علمم یارعزیز،میخوانم تا کــــه دانم

آویزان درهرخانۀ تاریک چراغ قندیل میکنم

درپرتونور،علـــت را ازمعلـــــــــــــــول جـــدا

منطق میگویم،مثال آورم تکیه به دلیل میکنم

اظهارات اختلاف پشتوودری،شعربیـــــــگانه

این مرض را علاج با طب کهن زنجبیل میکنم

عصرامروزما غرقه گشتـــه درعصرکهـــــــن

قصۀ ازعروس جوان نکاح دریای نیل میکنم

خوشه  چین جبهه بساز،وطنت غرق دربحران

خوده مجبور،یکی وکیل دیگری راکفیل میکنم

دم دهل میکنم

نه شد به شد مورد پسند دم ودهل می کنم

دشلۀ خوده به هدف دوبرسه بر لول می کنم

گدایی کار مــــردان شـــرف نیست دروطنــم

با تلخوان میسازیم،گند قندهار می پوشیــم

ذعامت حق مردان است،دورکجکول میکنم

«خوشه چین»صفراست،درفرق ف نشسته

فیل را گرفتــــــــــه از زمین قیــــــل می کنم

شهامت

شهامت عنصـــــــــــــــر ناب است

وجدان عنصـــــــــــــرکمیاب است

صداقــــت انجـــــــــــــــام عمل است

صـــــدایش آهنـــــــگ رباب است

آزادی،آبــــــروی وطــــــــن است

استقلال،طعــــــــــام پختۀ قاب است

«خوشه چین» ازعنوان تا به پایان

جملگی بخوانش همه یک کتاب است

 

آن کتاب

آن کتاب که میخوانی درخت لب آب است

هرشاخـــه اش قصــــه قصۀ جــذاب است

درخت ریشه اش عمــــــیق درمیان خاک

استاده روبه آسمان،نــــوشابـــه آب است

درین شاخه اش گوسفند آویزان،خون چکان

استاده،کارد بدست مشهـــــورقصــاب است

زنبوران،ته وبالا،به امید گوشت ودنبـــه

قاتل ازدست  نفقه خـوران به عذاب است

درآن شاخه که بلبل نشسته به آوازبلـــند

قصه خواند قصۀ رستـــم وسهراب است

صدای بلبل شیرین،آهنگ حزین است

بیاد فرزند وپسر،مادرزاروکبـــاب است

ازشاخۀ سوم می چینی تومیوۀ شیرین

«خوشه چین»میوه،میوۀ گلستان شیرازاست

نغمه

ایـــــن نغمـــــه نغمــــۀ شمالـــــی است

بهــــارامیــد پیـــــــام افسقـــــــا لیست

پیام ازجانـب انگـــوربه تـــــوت است

وحدت وجود من تو،خــاص اندیوالیست

توت گفت به انگور،من معرف دلاورانم

انگربه توت گفت من معرف عیارانــم

توت گفت من معرف مردکوهســـــتانم

انگورگفت مــــن معرف مردکلــــکانم

بلی توت تلخوان که یکی شود

غذای مـــردان اربــــکی شود

شعرخوشه چین  مرچ ومساله

انجام کارهمه نمـــــــــکی شود

مردان شمالی

مردان  شمالی همیشه افتخــــــــــــــار می کنند

دل دشمن مهاجم را باسرنیزه غارمی مـــی کنند

انگلیس را چهربار دوانده است دوانــــده دوانـــده

باخبرباش،که بخاطر ناموس پنجم بارمــــــــــــی کنند

تنها نه دشمــــــــــن را دشمن مشــــترک پنداشتـــه

به همت ویــــــــــاری کاکوهای قندهار مـــــــــی کند

گـــــــــــرچه که آهنـــــگ آهنگ خلق  شمالی است

استقبال ازین شعار،خلق زحمت کش ننگرهارمی کند

خوشه چین گفت:بامیان قلب،داد خواهی قرنهاست

استقبال،ازهرات تا بدخشان،فرهنگیان مزار می کند

غوروبادغیس،غزنی ونیمروز،به همــــــکاری هم

با آبله های پای ودست،ریزش عــــــــرق سروگردن

زمین خشکه را مبـــــــــــــــــــدل به سبزه زار می کند

توت شمالی

توت شمالی به جـــوش آمـــده

گیلاس آویزه بگـــوش آمـــده

انگورقلب عاشقــــان آویزان

معشوقه سیـــاه پوش آمــــده

شربت عشق وطن نشـــه دارد

«خوشه چین»برای نجات وطن

خیل کفتران آبـــی پوش آمـــده

شمالی

من که شمالی میگویم خوب میکنم که میگویم،وافتخارهم می کنم،بخاطریکه همرای تمامی وطنداران خود اندیوال هستم،شما ثبوت کنید که فردی ازمردم شمالی آماده شده باشد که برای بیگانگان برود وبگوید که من را فرد اول مملکت بسازید.تمامی مملکت را به شما دودسته تقسیم مینمایم.زمانیکه فردی آماده گردیده است چنین یک کاری را انجام بدهد.سرانجام این مردم شمالی برای راندن بیگانه قربانیها میدهند داده اند وخواهند داد.زمانیکه باردوم خاینی پیدا میشود.درتبانی با بیگانگان این مردم شریف را دزد می گویند.کسانی که مملکت را دزدی کردی اند((حق خود میدانند که آفتابه دزدان))آفتابۀ دزدان کلان را بدزند.

  

 

 


بالا
 
بازگشت