مهرالدین مشید

 

هشتم ثور روز پیروزی مجاهدان یا آغاز مصیبت ها و دشواری های بی پایان

مردم افغانستان با تمامی جنب و جوش و سرشار از نیروی شگفت انگیز اعتقادی در شوری از ایمان و باورمندی به اصل ارادۀ تسخیر ناپذیر انسان برای آزادی و رستگاری، قیام در برابر تهاجم ارتش شوروی پیشین را یگانه گزینۀ  غیر قابل تغییر پذیرفتند. مردم ما با ارادۀ خلل ناپذیر، مصممانه و بدون بازگشت نبرد مقدس در برابر مهاجم را آغاز کردند و برای به پیروزی رساندن آن سینه های خویش را آماج سنگین ترین و وحشت بار ترین حملات زمینی و هوایی دشمن قرار دادند. مردم ما با حماسه آفرینی های بی مانند خویش  در برابر ارتش تا دندان  مسلح شوروی مفهوم  غلبۀ خون بر شمشیر را تحقق واقعی بخشیدند و این اسطوره را به حقیقت مبدل کردند.  جاداشت این روز بحیث ماندگار ترین و هرچه ارجمند و با وقار ترین روز در تاریخ مبارزات مردم افغانستان برای همیش باقی می بود و شکوه و عظمت آن هر روز بی پایان تر از روز دیگر در هر برهه یی از تاریخ قامت آرایی می کرد؛ اما چه عواملی دست به دست هم داد  که چنین نشد وهمه چیز وارونه گردید و تا جایی که این روز نزدیک است از خاطرۀ تاریخ کشور پاک شود. هرچند هیچ رخدادی از حافظۀ تاریخ پاک نمی شود و در دهلیز زمان جاری و پایی باقی می ماند و اما  نباید فراموش کرد که به قول شکسپیر تاریخ بازگو کنندۀ زشتی ها و زیبایی ها است و اما زیبایی ها به جاودانه می پیوندند و به حقیقت مسلم مبدل می شوند.

در هفت ثور 1357 خورشیدیدی شماری از اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان با حمایت شوروی پیشین در کشور دست به قیام  زدند که از آن به عنوان انقلاب هفت ثور یاد آور می شود و اما از این روز در تاریخ کشور به نام کودتای هفت ثور یادآوری شده است. با استقرار این حکومت نیرو های راست و چپ برضد حکومت تحت حمایت شوروی دست به قیام زدند و مردم را برضد این حکومت تحریک نمودند که متوسل شدن این حکومت به خشونت ها و بیرحمی های وحشتناک  که منتج به کشته شدن و بازداشت هزاران دانش جو، کارمند ملکی و نظامی دولت ، کارگران و دهقانان د رکشور گردید. این خشونت ها ابزار خوبی برای گروههای ضد حکومت شد و حربۀ تبلیغاتی آنان را تندتر گردانید که کشته شدن رهبران نهضت اسلامی و سایر گروههای ملی و چپی به آتش تبلیغات مخالفان بیشتر هیزم ریخت. اشتباهی که بدون تردید، امروز اعضای حزب دموکراتیک خلق بر آن اعتراف باید کنند. حکومت تحت حمایت شوروی د رحالی دست به این خشونت ها زد که پیش از آن داوود بعد از بازداشت میوند وال رهبر حزب سوسیال دموکرات در ۴ می ۱۹۷۴ و غلام محمد نیازی و عبدالرحیم نیازی دو تن از رهبران پیشتاز نهضت اسلامی را بازداشت نمود و از پی آن  در جوزای ۱۳۵۳ بیش از دو صد تن فعـالان نهضت اسلامی گرفتار را بازداشت نمود . پس از این بازداشت ها  (۶۲) پنجاه تن از رهبران نهضت اسلامی بعد از کودتای 26 سرطان محمد داوود به پاکستان مهاجر شدند. این مهاجرت در حالی صورت گرفته بود که در آن زمان اختلافات میان داوود و بوتو بالا گرفته بود. این مهاجرت اجباری در واقع آغاز نامیمونی بود که افغانستان را بدبختانه به دامن سیاست های توسعه طلبانه و عمق استراتیژی نظامیان پاکستان افگند. با افزایش خشونت های حکومت برضد مردم هر روز دامنۀ قیام برضد آن گسترده تر و خونین تر می شد تا آنکه حکومت خود را در پرتگاۀ سقوط حتمی دید و به خرابی رفتن اوضاع سبب شد تا اختلاف شدید میان رهبران حزب دموکراتیک خلق ایجاد شود و بالاخره حفیظ الله امین رهبر حکومت و رهبر حزب دموکراتیک خلق یعنی تره کی را بصورت بیرحمانه یی با بالشت نهادن بر دهانش در ارگ به قتل رساند. این حادثه در درون حزب انفجاری را برپا کرد  که فرار چهارتن از طرفداران تره كي مانند؛ سيد محمدگلابزوی، اسلم وطنجار، اسدالله سروری و مزدوريار كه بعد از بركناری تره كی به سفارت شوروی واتحاد آنان به جناح پرچم از نمونه های مهم ایجاد درز در حزب دموکراتیک خلق بود  تا آن که یک شاخۀ این حزب به رهبری ببرک کارمل به قناعت بریژنف رهبر دولت شوروی پرداخت و زمینه را برای ترور حفیظ الله امین و هجوم ارتش شوروی به افغانستان فراهم گردانید. ارتش پیادۀ شوروی سوار بر صد ها تانک در صبحگاۀ روز پنجشنبه یک سال و هشت ماه بعد از کودتای هفت ثور از راۀ سالنگ وارد شهر کابل شد. چند روز پیش  از آن نیرو های خاص شوروی بوسیلۀ هواپیما ها به هدف ترورد حفیظ الله امین به کابل منتقل شده بود که گفته می شود حفیظ الله امین در ششم جدی 1357 خورشیدی در تپۀ تاج بیگ دارالامان بوسیلۀ نیرو های خاص شوروی به قتل رسیده بود.

امین در حالی به قتل رسید که اعضای دفتر سیاسی را به اقامتگاۀ خود در تپۀ تاج بیگ خواسته بود که تمام شان هشت ساعت قبل از حمله مسموم شدند و تلاش های داکتر ولایت خان و داکتر طوطا خیل قوماندان و سرطبیب شفاخانۀ سردار محمد داوود برای نجات امین به نتیجه رسید و وی از مرگ نجات یافت تا آن که ساعت هفت و نیم شب دگروال بویارینف فرمان حمله به قصر را صادر کرد و بعد از چندین ساعت درگیری كوزنيچكوف وبويارينف، درواقع نخستين قربانيان عمليات بركاخ تاج بيگ کشته شدند. پس از آن امین در یک عملیات نظامی ۴۵ دقیقه یی به رهبری ستوان "سیمیونف" با رگبار مسلسل در پیش چشم اعضای خانوداه خود کشته شد.

خانم حفيظ الله امين می گويد، پس از زخمی شدن دخترانش ملالی و گلالی و پسرش خوازک  در پايان عمليات  اسدالله سروری، عبدالوكيل ( بعد ها وزيرخارجه و ماليه) وسيدمحمد گلابزوی درمعيت شوروی ها آمدند و به تقتيش قصر پرداختند. خانم دكتر شاه ولی نزديك ترين دوست امين نيز با ضرب گلوله مهاجمان كشته شد. افسران مهاجم به زودی درمنزل دوم ظاهر شدند و به شكل دایره یی به فیر ادامه دادند كه درين جريان،‌ امين با حالت بيمار، از پا در افتاد. گروهي ازمهاجمان بالای اجساد حاضر شدند. آنان چراغ هاي دستی بزرگی در دست داشتند و‌يكی ازآنان عكس امين را دردست داشت و بالای اجساد گشت مي زد تا از كشتن امين مطمین شود. جنرال پاپوتين معاون وزير داخله شوروی كه مأمور بازداشت زنده حفيظ الله امين بود، دروظيفه اش ناكام ماند و بلافاصله بعد از بازگشت به ماسكو خود كشي كرد.

پس از کشته شدن امین کارمل به قدرت رسید و برعکس پیش داوری های کرملین و کارمل تهاجم شوروی بر تنش افغانستان بیشتر باروت پاشید و خشم میلیون ها افغان را برانگیخت که قیام های خودجوش مردمی را در پی داشت. جوش وخروش مردمی برضد مهاجمان زمینه را برای پیوستن هزاران نفر به صفوف جهادگران فراهم گردانید. قیام بر ضد مهاجمان روزتاروز گسترده تر و با قوت تر و سازمانیافته تر می گردید. پشاور به مرکز پایگاۀ جهاد مبدل شد و هزاران جوان از کشور های عربی، اروپایی و امریکایی به صفوف مجاهدین پیوستند و کمک های هنگفت مالی و نظامی و سیاسی در اختیار مجاهدین قرار داده شد که در راس آن نظامیان پاکستان قرار داشتند. جاری شدن سیل کمک ها برای مجاهدین بر وابستگی های مالی، نظامی و استخباراتی مجاهدین به شبکه های استخباراتی و بویژه پاکستان بیشتر افزوده شد و سرنخ جهاد بدست خارجی ها افتاد و بازی با سرنوشت مردم افغانستان آغاز گردید. این وابستگی افغانستان را به تباهی کشاند و پیروزی ها و حماسه آفرینی های مجاهدین را بیرحمانه به قربانی گرفت و بیشترین آسیب را به اسلام عزیز وارد کرد. نظامیان پاکستان در واقع جهاد و رهبران آن را به گروگان گرفت و این گروگان گیری تا  جایی پیش رفت که ضیاالحق شهید جهاد افغانستان عنوان گردید. در حالی که او سایر جنرالان همکارش مانند جنرال اختر، جنرال حمیدگل و ... طراحان استراتیژی نظامی یی بودند که افغانستان را عمق استراتیژی خود خواندند و به افغانستان به ایالت پنجم پاکستان نگاه می کردند.

پاکستانی ها با استفاده از ضعف رهبران جهادی توانستند تا  اگر به تمامی اهداف خود نرسیدند، با کشاندن افغانستان به خاک و خون، به  بخشی از اهداف خود نایل آیند. پس از پیروزی مجاهدین، نه تنها زمینه برای اندکترین آرزو های مردم افغانستان برآورده شد؛ بلکه در کشور آسیاب خون جاری شد، شهر کابل به ویرانه مبدل گردید و شصت هزار شهروندان بیگناۀ کابلی به شهادت رسیدند. گروههایی که داعیۀ رهایی و تشکیل حکومت صد در صد اسلامی را در افغانستان به سینه می کوبیدند، چنان باهم درگیر شدند که اندکترین انعطاف در برابر یکدیگر نکردند و تمامی زیربنا های اقتصادی کشور را نابود نمودند .این انعطاف ناپذیری ها بود که فرصت را برای نظامیان پاکستان فراهم کرد تا گروۀ طالبان را با همکاری نزدیک امریکا و سعودی بوجود آورند و افغانستان را تا امرور درگیر نیابتی خود نمایند .هرچند در این مدت تحولات زیادی رونما گردید و طالبان حکومت مجاهدین را زیر نام "حکومت شر و فساد" سرنگون کردند و بالاخره  با رخداد یازدهم سپتمبر معادلۀ نظامی و سیاسی در منطقه و جهان شکست و امریکا به افغانستان حمله کرد و طالبان را سقوط داد. ادارۀ موقت در کشور تشکیل شد و بعد از آن تا کنون سه دوره انتخابات در کشور برگزار گردید و آخرین آن از جمله بدترین انتخابات پرتقلب در جهان به حساب  رفت. پاکستانی ها چنان افغانستان را به جنگ نیابتی بدل کردند که امریکا  طی سیزده سال جنگ با طالبان نتوانستند، ا منیت را در افغانستان تامین کنند و اکنون هم ده هزار نیروی امریکایی در افغانستان حضور دارد، اما بدامنی ها در افغانستان افزایش یافته و به شدت ادامه دارد.

هدف از تجاوز شوروی به افغانستان و پشتیبانی از حزب دموکراتیک خلق ، وصل کردن آن به بلاک وارسا و توسعۀ قلمرو های کمونیزم و شاید در گام بعدی هم وصل کردن پاکستان به بلاک کمونیزم که در این صورت رویای پترکبیر هم برای رسیدن به آبهای گرم تحقق پیدا می کرد. یکی از دلایل حمایت پاکستان از جهاد افغانستان هراس از مرحلۀ دوم هجوم شوروی به پاکستان بود که نظامیان پاکستان از مجاهدین افغانستان به گونۀسپر از آن بهره بردند؛ اما جهاد مردم افغانستان نه تنهارویا های رسیدن کرملین را به آبهای گرم به یاس مبدل کرد؛ بلکه شوروی پیشین از هم پاشید، دیوار برلین فروریخت، کشور های تحت استعمار شوروی آزاد شدند، جنگ سرد پایان یافت و جهان یک قطبی گردید. در آخرین تحلیل امریکا در این جنگ به اهداف خود رسید و بازی را به دست پاکستان سپرد و خودش افغانستان را ترک کرد و مردمش را تنها گذاشت تا "بنیادگرایی به مثابۀ کمربند سبز خطرناکتر از کمونیزم" بحیث رقیب تازه دم آن حضور سیاسی پیدا نکند که در این میان جهاد وارزش های آن به مثابۀ حلقۀ ناپیدا در میدان رقابت شوروی پیشین و امریکا تا امروز ناپیدا باقی مانده است؛ اما یک چیز در آن پیدا است که همانا رهبران و فرماندهانی که به بهای معامله و غارت جهاد وارزش های آن تاگلو غرق در ثروت شده اند و با داشتن کاخ ها و ثروت های افسانه یی نه با سر های بلند و برافراشته؛ بلکه با سر های خمیده و خجل زده تحت شکنجه و عذاب شدید وجدان و خیلی بی جان و رنگ پریده بر چشمان مردم رخ می نمایند.

نتیجه این که جهاد و ارزش های آن به تاراج رفت  و تنها شماری ها که ادعای رهبری جهاد می کردند و می نمایند، به نام و نان رسیدند؛ اما در ضمن مجاهدین فقیر، بدنام و سیاه روز گردیدند. شگفت آور این که پیروزی جهاد به استقلال کامل سیاسی واقتدار ملی کشور نانجامید، بل زمینه ساز تجاوز امریکا به افغانستان نیز گردید. در حقیقت هفت ثور تجاوز شوروی را به افغانستان لبیک گفت و اما هشت ثور تجاوز امریکا به افغانستان را استقبال نمود. در هر دو تجاوز بیشترین خساره را مردم افغانستان متحمل شدند وبهای گرانسنگی برای آن پرداختند؛ البته با تفاوت این که در تجاوز اولی شماری ها به نام رهبران و فرماندهان جهاد به بهای بازی با سرنوشت جهادگران چاق و فربه شدندکه رنج بی "چپنی" های شان به ذوق زده گی چپن ابریشمی مبدل شد و هر روز اشتیاق داشتن کاخ تازه روح انسانی شان را به گروگان گرفته است؛ اما در تجاوز دوم در کنار این ها شماری تکنوکرات ها و و هواخواههای دروغین دموکراسی به بهای غارت دارایی های مردم و بازی با سرنوشت آنان فربه و چله ( چاری) شدند که بسیاری شان توان از جا جنبیدن را ندارند.

حال تنها مردم افغانستان اند که در هر دو بازی خود را بازندۀ واقعی حساب می کنند و تنها بر خاطرات جهاد و رویا های از دست رفته خود زنده اند و کوله بار زنده گی را خیلی دردمندانه و منزجر به پیش می برند. هنوز هم هفت ثور را نمادی از یک تجاوز وحشتناک و بیرحمانه از سوی یک همسایۀ نیرومند و تا دندان مسلح برضد یک همسایۀ فقیر و عقب مانده  وهشت ثور را نمادی از حماسه های به غارت رفته و آرزو های شکسته و برباد رفته به تماشا نشسته اند. این در حالی است که استعمار سرخ را نابود و به اسارت هفت پایان دادند و هنوز هم در پیامد نامیمون هشت دست و پا می زنند و به نحوی در بازی های اسارتبار  استعمار سیاه سخت ضجه می کشند.یاهو

  

 


بالا
 
بازگشت