مهرالدین مشید

 

شکست دموکراسی نوپای افغانستان و افتضاح معماران آن

برخي‌ از نويسندگان‌ و دانشمندان بحث‌ در پیوند به شخصیت دموکراتیک را  مهمتر و وسیع تر از زمينه‌هاي‌ فرهنگي‌ دموكراسي‌ تلقی کرده اند. شخصيت‌ دموكراتيك‌ در روانشناسي‌ اجتماعي‌ به شخصيتي‌ اطلاق می شود كه‌ ظرفیت و توانایی مشاركت‌ در حيات‌ عمومي‌ را داشته باشد و زندگي‌ سياسي‌ را عرصه‌ فعاليت‌ های مساوی برای تمامی افراد جامعه بداند و از سلطه‌جويي‌ برديگران‌ و از سویی هم  پيروي‌ كوركورانه‌ از قدرتمندان‌ اجتناب کند؛ زیرا سلطه جویی بر دیگران و  کشاندن کورکورانۀ مردم از ويژگي‌هاي‌ اصلي‌ شخصيت‌ اقتدار گرا است که با دموکراسی در تضاد کامل قرار دارد.

بحث شخصیت دموکراتیک در واقع موضوع کلیدی در دموکراسی است. یک دموکراسی زمانی می تواند به قوام برسد که ارزش های واقعی دموکراسی در جامعه نهادینه شود و این ارزش ها بوسیلۀ همچو شخصیت ها در جامعه پیاده می شود و بوسیلۀ آنان در تمامی حوزههای سیاسی، اجتماعی و ا قتصادی تبلور  یابند. موجودیت این شخصیت ها در واقع ضمانتی به شمار می رود ، برای سلامت دموکراسی؛ زیرا آزادی ها در حوزههای مختلف از جمله ارکان مهم دموکراسی به شمار رفته و  آزادی های بیان و حقوق بشری در کنار  حق انتخاب کردن و انتخاب شدن بر اصل برابری از جمله اهداف مهم در یک نظام مردم سالار است. از همین رو است که اقتصاد بازار، آزادی های دینی و حق رای دادن و حق انتخاب شدن از جمله سه رکن مهم دموکراسی به شمار می رود که با تاسف آزادی دینی و اقتصاد بازار در نظام های مردم سالار تیپ شرق مورد منازعه است. این به معنای نفی دموکراسی از سوی جوامع شرقی نبوده و نیست؛ زیرا جوامع شرقی و بویژه کشور های اسلامی با روح دموکراسی سازگار بوده و در موارد دیگر با توجه به ساختار های اقتصادی و اصالت های فرهنگی شان نگاۀ دیگری دارد.  این تفاوت نگاه به معنای نفی دموکراسی نه؛ بلکه به معنای تقویت و جهان شمولی دموکراسی به حساب می رود. این نگاه برخاسته از روح تفاوت گرایانۀ دموکراسی بوده که به نحوی در تقویت و نهادینه شدن آن نیز کارساز است؛ زیرا دموکراسی با روح آزادی سازگار بوده و نظریات متفاوت اقتصادی و حفظ شماری ارزش های خوب به معنای نفی دموکراسی نه؛ بلکه موید آزادی است که آزادی های دموکراتیک را هرچه بیشتر غنا می بخشد.

دمو کراسی زمانی در یک جامعه جامۀ عملی  می پوشد و بصورت واقعی تطبیق می گردد که ارزش های آن قابلیت نهادینه شدن را پیدا کنند. پروسۀ نهادینه شدن ارزش ها در واقع مهم ترین بخش در روند دموکراتیزه کردن یک کشور است. این زمانی ممکن است که ارزش های دموکراسی از درون جامعه بصورت خودجوش رخ بنمایند، نه اینکه ارزش های یادشده از بیرون بر مردمی تحمیل شود. در این صورت دموکراسی به شبه دموکراسی تقلیل می یابد و دموکراسی ملعبه بی بیش در دست شماری افراد قدرتمند نخواهد بود.  این گونه دموکراسی ها را می توان دموکراسی های قلابی عنوان کرد. این دموکراسی نه تنها ابزار در دست قدرتمندان است؛  بلکه بدتر از آن افراد جامعه را در پیوند به استفاده از ارزش های دموکراسی نیز گمراه می سازد. در این حالت نه تنها استفاده از حق آزادی به گونۀ درست برای مردم دشوار گردیده  و در نتیجه نسبت به شناخت واقعی و حدود آن ناآگاه باقی می مانند. این ناآگاهی ها مردم را در وادی دلهره قرار داده و بهره گیری قانونمند از آزادی را برای شان دشوار می گرداند. در این صورت آزادی های شخصی، قومی و گروهی  حصار ها و دیوار های آهنین را برای آسیب رساندن به آزادی های واقعی دیگران بوجود می آورد. به همین گونه تمامی آزادی های برحق انسانی به خطر قرار گرفته و دموکراسی به مثابۀ خنجر چندین دم رخ می نماید که هر یک آن حلقوم مظلومان را می درد و  فریادی را خاموش می سازد.

دموکراسی زمانی بحیث فرهنگ سیاسی جایگاۀ واقعی اش را در جامعه پیدا می کند که مجموعه یی از نگرش ها در چهارچوب دموکراسی در زنده گی مردم تغییرات مثبت را رونما بگرداند و این تغییرات زنده گی مردم را در حوزههای گوناگون سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دگرگون نماید. از این رو است که دموکراتیزه گردانیدن یک جامعه یک پروسه است و نه یک پروژه؛ زیرا پروژهها مقطعی بوده و قابلیت صدور را نیز دارند. یعنی می توان یک پروژهها را در یک زمان معین در مکان معینی عملی گردانید و هرگاه زمان آن بگذرد، قابلیت عملی شدن اش را از دست می دهد؛ اما پروسه ها موقوت نبوده و بیشتر خود جوش اند و به گونه یی روند طبیعی را می پیمایند. از همین رو است که ممکن نیست تا دموکراسی غربی را بحیث یک مودل در جوامع شرقی پیاده گردانید؛ بلکه برعکس ارزش های دموکراسی از تاروپود فرهنگ یک کشور اعم از حوزههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی به نحوب نبعان نماید. این دموکراسی در واقع از متن جامعه برخاسته و با تمامی ویژه گی های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه آشنا بوده و هیچگونه بیگانگی در آن به ظهور نمی رسد. از این رو این دموکراسی را خود جوش می گویند و ارزش های آن از درون جامعه بر می تابد. این ویژه گی می تواند به ساده گی و زودی عناصر ناسازگار دموکراسی را در یک جامعه مهار نماید. مهار نمودن عناصر ناسازگار هم چندان به مقاومت ناشکننده مواجه نمی شود. در حالی که در برابر دموکراسی تحمیلی ناشکننده است. این ناشکننده گی ها چالش های خطرناک را بوجود می آورد که در اکثر موارد قیام های توده یی را در پی دارد.

از همین رو است که دموکراسی کنونی در جامعۀ مابه دلیل وارد شدن آن بوسیلۀ غربی ها، آنهم با قافله سالاری شماری افراد ناآشنا با عناصر گوناگون دموکراسی غربی و ناآشناتر از آن به ویژه گی های عناصر فرهنگی کشور، برای ساختن یک دموکراسی نوپا در کشور از موفقیت چندانی برخوردار نگردید و برعکس با فروریزی ارزش های اخلاقی و ایتنیکی در جامعه بیمارترین و فاسد ترین نظام سیاسی را در کشور در پی آورد که از افغانستان سیمای یک کشور فاسد و بی ثبات ترین را در جهان ارایه کردند و حتا حیثیت و شرافت مردم افغانستان را زیر سوال بردند. این ها که با افغانستان بیگانه بودند و خانوادههای شان هم در کشور های غربی بود. تمامی تلاش شان دزدیدن دارایی های عامه و انتقال آن به بانک های کشور های خارجی بود. از این رو به دموکراسی نوپای کشور نگاۀ ابزار داشتند و دارند و این نگاۀ ابزاری سبب شد که روز تا روز مردم ما با این دموکراسی احساس بیگانگی کنند و از حکومت فاصله بگیرند. این دموکراسی نه تنها فساد گسترده و مدیریت ناتوان را در افغانستان در پی داشت؛ بلکه چهرۀ اصلی آن را در نزاع های انتخابات مملو از تقلب گذشته و حال می توان به خوبی مشاهده کرد. این نزاع ها در واقع سیمای اخلاق زدایی را در کشور بوجود آورد که ضعف اخلاقی شماری نامزدان را در تقلب گستردۀ آنان در انتخابات کنونی به نمایش گذاشت. دست داشتن تقلب مقامات در انتخابات و  به بازی گرفتن رای مردم، در واقع سیمای بداخلاق ترین کسانی را به نمایش گذاشت که با وجود داشتن تعهدات ایده ئولوژیک و القاب های کلان علمی تا داکتری و  دانشمند شمار ه ... با دست زدن به تقلب نه تنها دموکراسی فاسد و بیمار خود ساختۀ خود را به چالش کشیدند؛ بلکه بصورت بیرحمانه یی شرف و عزت مردم افغانستان را نیز به بازی گرفتند.

 این دموکراسی اخلاق زدا و فاسد چنان فضول شد که حتا ارزش های گذشته را از جامعۀ ما به تاراج برد. فقط میدان را برای غارت و تاراج شماری آدم های از غرب آمده و جهادیان فاسد فراهم نمود که حتا جلو نهادینه شدن کمترین ارزش های عناصر غربی را نیز در جامعۀ ما گرفت. در آخرین تحلیل نهادینه نشدن ارزش های دموکراسی  در کشور جامعه را به فساد کشاند مقامات را فاسد تر گردانید که شماری نامزدان ریاست جمهوری در تبانی با اعضای کمیسیون های انتخاباتی با دست یازی به تقلب رسوایی دموکراسی نوپای ا فغانستان را به آسمان ها رساندند.  شگفت آور این است که این ها خود را معماران دموکراسی افغانستان می شمردند و جا داشت که این ها بیشتر از دیگران حامی و پشتیبان آن می بودند و از ارزش های آن به بهای از دست دادن قدرت چه که به بهای از دست دادن جان های شان پشتیبانی می کردند؛ اما برعکس خود برای نابودی و به افتضاح کشاندن آن یک دست عمل کردند و در نتیجه افغانستان را تا پرتگاۀ بحران رانده اند. این در واقع پی آمد دموکراسی بیمار و فاسدی است که غرب با پیشقراولی این آقایان بر مردم ما تحمیل کرد. این آقایان که امروز با چریدن در بدنۀ آن گوسفندان فربهی شده اند . از غرق شدن کشور به عمق بحران باکی ندارند؛  زیرا پاسپورت های امریکایی  و اروپایی در جیب های شان است. پس از افگندن کشور به پرتگاۀ فاجعه از افغانستان خارج می شوند و مردم افغانستان را در آتش فساد و جنایت خود تنها رها می کنند. یاهو

 

 


بالا
 
بازگشت