غلام محمد زارع

 

خشونت و زورگویی

قسمت چهارم

خشونت و زور گویی با  اطفال و نوجوانان

اطفال وکودکان ، جوانان و نوجوانان از خشونت در امان نیستند . اشکال و نحوه ای خشونت با اطفال ، کودکان و نوجوانان در جوامع پیشرفته صنعتی و کشور های عقب مانده یکسان و همانند نیست . بد رفتاری برخورد زشت و خشونت بعضا از گهواره آغاز میگردد. فریاد کشیدن بالای کودکان شیرخوار ؛ لت و کوب اطفال در محیط خانواده ؛ بی توجهی وبرخورد زشت در کودکستان ( در صورتیکه میاثر باشد ) ؛ رفتار نامناسب و بعضآ توهین آمیز معلمان در مکتب ؛ بی تفاوتی و بی رویه گی بزرگسالان در کوچه و محله ؛ کار شاقه و توان فرسا ؛ نفرستادن شان به مکتب ویا مانع شدن از رفتن به مکتب ، براشفتگی های خانواده گی ؛ پرخاش های فامیلی ؛ تعدد زوجات ، بیکاری ، فقر وتنگدستی والدین ؛ کثرت فرزندان در خانواده ؛ بی سوادی ویا کم سوادی پدر ومادر ، نبود فضای مناسب ووسایل بازی برای اطفال و کودکان ؛ بی توجهی ویا هم بی تفاوتی به رشد شخصیت اطفال ؛ استفاده های جنسی از اطفال و نوجوانان ؛ نشر و تبلیغ اخبار جنگ وکشتار توسط وسایل اطلاعات جمعی ( میدیا ) همه وهمه در تشکل شخصیت اطفال و نوجوانان سهیم بوده و موجبات بروز خشونت میان اطفال و نوجوانان را زمینه سازی میکند .

اطفال و نوجوانان که در ایام کودکی محبت چندان از خانواده ها ندیده اند ، در کوچه و بازار هم  مورد اهانت همقطاران و بزرگسالان قرارگرفته اند بسیار حساس و ظریف بوده و در مکتب و مدرسه با رفتار بچگانه و بعضآ دور از اداب داخل مکتب پیش زمینه های خشونت و زشتی معلمان و اداره مکتب را که از روانشناسی کودکان و کار سازنده تربیتی با اطفال کدام سررشته ندارند ، سبب میگردند . اطفال مذکور را از صنف خارج و از ثایرین تجرید و بعضآ به اداره مکتب معرفی نموده  مورد سرزنش قرار میدهند . عدم دلسوزی و بی توجهی معلمان ومربی ها موجب ترویج خشونت در کودکان و نوجوانان میگردد .

تجارب جوامع متمدن و پیشرفته به وضاحت نشان میدهد که اگر اطفال در دوران کودکی ، در فامیل و اجتماع از انواع خشونت و زورگویی ، تحقیر ولت کوب در امان باشند  اکثرآ افراد سالم به بارآمده و در زنده گی اجتماعی آینده کمبود نداشته و در جوانی نمونه ای خوب از انسان سالم را تبارز داده و در اصلاح اجتماع و تربیه نسل های بعدی خیلی موثر و مفید واقع میشوند .

 تجاوز جنسی بر کودکان و نوجوانان نه تنها وحشت وخشونت استخوانسوز است بلکه جنایت است نا بخشودنی و دور از وجدان انسانی  که اطفال و خانواده ها را در هراس همیشگی فرو برده و ناراحتی های روانی را باعث میشود . بریدن زبان دختر هفت ساله که هنوز کودکی بیش نیست و خوب وبد و گرم وسرد روزگار را نچشیده ، بدست پدر و مادراندرش در ولایت جوزجان ( ۲۰۰۸ میلادی ) ؛ تجاوز بیک طفل چهارو نیم ساله در ولایت سرپل ؛ تجاوز سه تن پولیس به یک دختر چهار ساله در ولایت غزنی ، تجاوز گروهی مردان مسلح بیک دختر سیزده ساله و تجاوز سه مرد مسلح بیک دختر هشت ساله در ولایت کندز، شمعه دیگری از جنایت علیه کودکان و نوجوانان در جامعه ما میباشد . زیر پا کردن کرامت و شرافت انسانی کودکان و نوجوانان توسط باند گروپ های مسلح غیر مسوول در گوشه وکنار کشوربا وحشت و دهشت بی پایان همراه است . تراژیدی تبادله یک دختر یازده ساله با یک سگ جنگی در ولایت کندز شرم آورترین خشونتیست که تاریخ کشور نظیرش را ندیده است .

نه تنها اطفال و نوجوانانیکه در کودکی مورد خشونت قرار گرفته اند اسیب پذیر اند  بلکه انهایکه خشونت میان پدر و مادر را به چشم سر دیده اند نیز سرنوشت بهتر از انها ندارند . این کودکان میبینند که چگونه پرابلم ها با زورگویی و خشونت حل میگردد . همین است که انها نیز در سنین مختلف در صدد حل منازعات و کشیده گی ها با استفاده از زور برآمده وتلاش میکنند خواست های مشروع و نا مشروع خود را با استعمال زور برآورده سازند . کودکان ونوجوانان از خشونت و بدرفتاری بزرگسالان به این تصور می افتند که زور گویی یگانه راه رسیدن به هدف است . بخصوص آنعده اطفال و نوجوانانیکه قربانی سؤ استفاده های بزرگسالان گردیده اند ، همان اعمال زشت را که بالای شان گذشته ویا با رگ وپوست خود امتحان کرده اند سرمشق قرار داده بر خوردتر ها تحمیل میکنند . به این ترتیب سلسه خشونت ، زورگویی و بدرفتاری با کودکان و نوجوانان در جامعه پابرجا مانده و ادامه پیدا میکند . درد استخوان سوزی که بزرگسالان از اثر سؤ استفاده های نا مشروع بر کودکان و نوجوانان تحمیل کرده اند سال های طولانی روان انها را کاویده و تا دم مرگ رنج شان میدهد . رنج که نسل های آینده طعم تلخ آنرا چشیده و با آن مشغول خواهند بود .

اطفال و نوجوانان در جوامع بشری یک بخش یا قشر ضعیف جامعه راکه نیازمند توجه و حمایت بزرگسالان میباشند ، تشکیل میدهد . به همین لحاظ هم است که دولت های بر سراقتدار و افراد جامعه در پهلوی تحکیم عدالت ، صلح و ثبات ، پیشرفت و ترقی و فراهم کردن زنده گی مرفه از حقوق و آزادی های اطفال و نوجوانان پشتیبانی کرده و در موارد لازم باید از انهاحمایت اخلاقی نمایند .

آنچه که در محیط خانواده بیشتر موجب کشیده گی و جار وجنجال های فامیلی شده و به روحیه کودکان و نوجوانان تاثیر منفی میگذارد ، یکه تازی و خودخواهی های پدر ویا مادردر تربیه کودکان  میباشد . عدم وحدت نظر والدین در تربیه اطفال و کشمکش های فامیلی برای حل مشکلات خانواده گی  باعث میگردد که اطفال آنچه را  که در محیط خانه دیده اند در جوانی تقلید کرده و سرمشق قرار دهند . احتمال خشونت جوانانیکه برخورد فزیکی پدران خودرا به چشم سر دیده اند در برابر زنان شان در آینده ، دو مرتبه بیشتر از مردان است که در طفولیت شاهد خشونت پدر ویا مادر نبوده اند .

 

++++++++

قسمت سوم

خشونت و زور گویی با زنان

خشونت با زنان از طفولیت آغاز و تا خانه گور ادامه دارد . با بدنیا آمدن فرزندان دختر در اکثر خانواده ها نه تنها چشمان نوزاد ، دیده گان پر لطف و محبت اعضای خانواده بخصوص پدر را نمی بیند بلکه تا کلان میشود با انواع خشونت و زورگویی پدر ، مادر ، فرزندان پسر فامیل ، خویش وقوم و حتی محله که در آن بدنیا آمده و زیست دارد روبرو است . آغوش پر محبت پدر را لمس نمیکند. مادر که خود در کودکی محبت ندیده و در جوانی با خشونت مواجه بوده و در خانه شوهر هم قدر وقیمت نداشته و آنقدر در زنده گی ، کار و جغات خانه غرق است که وقت کافی برای محبت کردن با کودک را ندارد . به این ترتیب کودکان بخصوص دختران از نگر روانشناسی پر عقده و با کمبود های زیاد بزرگ میشوند . خشونت در خانواده تسلسل چندین نسل را تمثیل نموده و هر نسل تجربه که بالای خودش عملی گردیده بالای نسل بعدی انتقال یا تبارز میدهد و این سیکل معیوبه ادامه دارد .

خشونت علیه زنان در اعلامیه سازمان ملل متحد برسر محو خشونت علیه زنان در سال ۱۹۹۳ چنین تعریف گردیده است : هر گونه خشونتی بر اساسی جنسیت که چه قطعا ویا احتمالا به اسیب های فزیکی ، جنسی ویا روانی زنان منتهی شود به شمول هر گونه تهدیدی به اعمال مزبور، محروم ساختن زنان از ازادی چه در محضر عام و چه در زنده گی شخصی ، چه به اجبار باشد و چه به دلخواه خشونت علیه زنان  محسوب میشود . معلوم است که خشونت علیه زنان تنها به برخورد فزیکی و صدمات جسمی خلاصه نمیشود . محروم ساختن زنان و دختران از نعمت تعلیم وتربیه ، جلوگیری از فعالیت های زنان در بیرون از چاردیوار خانه ، محدود ساختن زن از لحاظ اقتصادی ، جلوگیری از تماس ونشست و برخاست  با خانواده پدرش و بریدن عمدی او از دوستان و اشنایان قبلی اش ، . . . نیز شامل خشونت های اند که بر زن روا داشته میشود .

تعدد زوجات در جوامع عقب مانده بخصوص اسلامی یکی از خشونت های مشهود علیه زنان است . صاحبان قدرت و پول اکثرا با ازدواج های همزمان با چند زن ، خشونت میان زنان ، فرزندان خانواده و هم چنان خانواده های زنان را به شکل بی سابقه تشدید کرده ، پیش زمینه های زورگویی در فامیل وجامعه را بوجود آورده باعث میگردد تا فرزندان خانواده عقده مند ، عصبی و زورگو بار آیند . این فرزندان رفتار پدران خود را سر مشق قرار داده به مشکلات جامعه ومردم می افزایند .

سازمان عفو بین المللی اخیرا با اشاره به خشونت خانگی علیه زنان در جوامع سنتی جهان نوشت که : در کشور مانند افغانستان که سنت های زنده گی فیودالی بسیار ریشه دار است ، به زن به چشم دارایی نگاه میکنند . خرید وفروش زنان و دختران و گرفتن طویانه های گزاف و کمرشکن ، مبادله زنان و دختران در برابر اجناس و اشیا و بد دادن انها ، اعتماد به نفس را در زنان و دختران از بین برده به کرامت انسانی شان صدمه وارد میکند . بر اساس معلومات میدیا  در ولایات جنوب شرقی کشور علمای دین ، ملا امامان مساجد ، طویانه برای دختران را چهارصد هزار افغانی تعین کرده اند که مردم به آن وقع نگذاشته و این مبلغ از یک میلیون افغانی پریده است .

خود کشی و خود سوزی زنان ودختران دلیل مشهود خشونت جنسی علیه زنان و دختران میباشد . به گزارش وزارت صحت عامه الی سپتمبر ۲۰۱۴ بیش از نوه هزار مورد تلاش برای خودکشی میان زنان در کابل و ولایات افغانستان وجود داشته است . مجبور ساختن زنان ودختران به ازدواج های جبری باعث میگردد تا زنان و دختران دست به خود کشی ویا خودسوزی زده خود را از نعمت حیات ویا زیبای طبیعی محروم سازند .

یک مقام شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد میگوید بیشتر زنانی که در افغانستان با خشونت مواجه میشوند از مراجعه به نهاد های عدلی و قضایی هراس دارند . این مقام سازمان ملل متحد می افزاید که هراس زنان از مراجعه به نهاد های عدلی وامنیتی از عدم دسترسی زنان به عدالت و برخورد نادرست این نهاد ها با قربانیان ناشی میشود . زنان نه تنها از عدالت در مورد شان دلسرد وسرخورده اند بلکه با تحقیر ، توهین و تهدید مراجع امنیتی و قضای نیز روبرو میگردند .استفاده های جنسی و تهدید به آن در مراجع امنیتی و عدلی کشور بار ها مایه ای سرافگنده گی زنان در اجتماع گردیده است . در ولایات و محلات وضع ازاین بدتر است . زنان که بنابر مشکلات از محیط خانواده فرار میکنند بدلیل نبود محلات امن تحویل ملای مسجد ، کلان قوم ، قاضی ویا ثایر مراجع دولتی میگردند . این امر زمینه تجاوزات جنسی به زنان و دختران مذکور را مساعد ساخته و انها را به بلای دیگری مبتلا میگرداند . همین هم باعث بی اعتمادی زنان و دختران در برابرمراجع امنیتی وقضایی کشور گردیده است . به این ترتیب زنان نه تنها در اتش خشونت خانواده گی و سنت های جامعه فیودالی و مذهبی میسوزند بلکه در برابر فشار بی باز خواستی و بی تفاوتی مراجع قضایی و امنیتی نیز خورد وخمیر میشوند . همین بی اعتمادی به عدالت باعث میشود که زنان و دختران دست به خود کشی و خودسوزی زده و بی عزتی مراجع عدلی و امنیتی را نپذیرند .

سازمان ملل متحد ۲۵ نوامبر را بنام روز جهانی « رفع خشونت علیه زنان » نامید . وضع و تصویب قوانین و تدابیر سازمان ملل متحد کمتر توانست بار خشونت های گوناگون را از شانه زنان بردارند . یک نمونه وحشیانه خشونت علیه زنان  کشتن زنی به ضرب تیشه بدست شوهرش میباشد .

اعمال خشونت بار گروه های افراطی در چند دهه اخیر نقش واعتبار زنان را در جامعه ای مردسالار افغانی زیر سوال برده و امکانات تبارز بیشتر شانرا محدود و اثرگذاری شانرا بر روند تغیرات اجتماعی در جامعه کم رنگ ساخته است . شمولیت زنان در شورای ملی و مراجع دیگر دولتی نتوانسته نقش و موقف زن در اجتماع را بهبود ببخشد . سهم ۲۵ فیصد زنان در شورای ملی و شورا های ولایتی زیر فشار گروه های افراطی تنظیمی نتوانسته اعتماد زنان را کمایی کرده و بر روان اجتماع اثرگذار باشد . هنوزاکثریت دختران به مکتب نمیروند واز امکانات لازم برای تمثیل حقوق وازادی های خود برخوردار نیستند .

زنان در جامعه افغانی هنوز نتوانسته اند موقعیت مناسب برای خود بیابند . اکثریت انهائی که توانسته اند جای پای در مقامات بلند دولتی  برای خود باز کنند یا در چور عمومی شریک اند ویا سراز گریبان تنظیم های جهادی برآورده اند که کدام اعتقاد به حقوق وآزادی های زنان ندارند  .

به گزارش رادیو بی . بی . سی در ولایت کندز مدرسه ای برای دختران بر پا گردیده که شاگردان آن با فراگیری اموزش های دینی امیخته با سیاست و مغایر با فرهنگ وسنت های رایج افغانستان مشغول اند . شاگردان این مدرسه شنیدن رادیو ، دیدن تلویزیون ، گرفتن عکس ، بزرگداشت روز معلم ، مادر ، سال نو ، تولد و نیز کار کردن در بیرون از خانه را حرام می دانند . این زنان و دختران به خشونت در کوچه وبازار مشهور بوده وبرای زنان ودخترانیکه به شیوه دیگر زیست وزنده گی دارند ویا در موسسات دولتی و خصوصی مشغول کار اند ، مزاحمت ایجاد میکنند . مراجع مسوول دولتی ونماینده های زنان در شورای ملی خاموش اند و هیچگونه عکس العمل از خود نشان نداده اند . مزاحمت به زنان شاغل در کوچه و بازار خشونت مشهود علیه زنان بوده و با نورم های زنده گی شهروندی سازگاری ندارد .

درکشور ما انسان های حیثیت باخته وناموس بربادرفته کم نیستند . هیچ زن ودختری نمیتواند خود را امن احساس کند . مردان که تا دیروز برای دفاع از ناموس و وطن حنجره پاره میکردند اکنون با بی تفاوتی تماشا میکنند که چگونه ناموس و وطن شان برباد میشود . این مردان  خود دراین جنایات شریک و در این بربادی ها دخیل اند . قتل فرخنده بدست اوباشان ولگرد عناصر جاهل و متعصب وبه تحریک ملا ها ، تعویذ نویسان و مجاورین شاه دوشمشیره جنایت هولناک بود که تاریخ کشور نمونه انرا ندیده بود . قتل و سوزاندن فرخنده دختر مظلوم و بی دفاع با کشیدن نعره تکبیر خود نشاندهنده صبغه مذهبی این جنایت بوده و عکس العمل های بعدی یک تعداد افراد مزدور ، خود فروخته و عزت باخته زیر نام ملا ، کارمند فرهنگی ، سناتور و سخن گوی نظم عامه براین حدس وگمان ها مهر تائید گذاشت . در جامعه ایکه در روز روشن پیش چشم نیروهای امنیتی یک زن بدست مردان که  داد از غیرت ، عزت و اسلامیت میزنند  بی حجاب ولاش لاش گردیده وسوزانده میشود ، میتوان از امنیت حرفی به میان آورد ؟ پولیس یک ساختار قسما تنظیمی حامی منافع باند گروپ های دین فروش بوده به تامین امنیت برای مردم وجامعه علاقه مند نیست . این چیزیست که مردم بار ها دیده وبا گوشت واستخوان لمس کرده اند .

سنگ سار عمل زشت و خلاف روان انسانی و خشونت واضح در برابر جامعه میباشد . این عمل و اعمال دیگر مانند خطنه کردن دختران ، بد دادن ، ازدواج های اجباری ، تبادله زنان ودختران در برابر اجناس و حیوانات و . . . خشونت های مشهود علیه زنان و دختران میباشد که عزت و وقار زنان و دختران را زیر پا نموده و روان شان را خدشه دار میسازد .

از برشماری بیشتری خشونت های مشهود علیه زنان و زور گویی های مردان در برابر انان به امید برقراری نظم و قانونیت در جامعه و تقویه و استحکام بیشتر حقوق وازادی های بشری و جلوگیری از طویل شدن  شدن این بحث میگزریم .

ادامه دارد

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

قسمت دوم

خشونت وسیله رسیدن به هدف

خشونت میتواند وسیله رسیدن به هدف ویا بدست آوردن خواسته ها وامیال قرار گیرد . پیترمن

بدست آوردن اهداف سیاسی ، رسیدن به قدرت و تصرف آن از طریق زور در جوامع عقب مانده زیاد مروج میباشد . گروه های سیاسی و مذهبی ، اشخاص و افراد با پشت پا زدن به شیوه های معمول ــ انتخابات ، رای ونظر اکثریت به سلاح دست برده قدرت دولتی را تصرف کرده مردم و جامعه را در قفس خواسته ها ، نظریات و اندیشه های خود محسور ساخته ، مانع پیشرفت و ترقی جامعه میگردند . کودتا های نظامی ، غصب قدرت از طریق زور و استعمال سلاح ، تخویف مردم وجامعه با اعمال نظامی و همچنان وقایع و جریانات دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان و تلاش های خشونت آمیزی بعدی غرض رسیدن به اهداف نا مشروع سیاسی از طریق تهدید و تخویف مردم مبنی بر « قیام مدنی »؟؟؟ نمونه های برجسته رسیدن به قدرت از راه غیر معقول و زور میباشد . مردم باید بیاموزند که در برابر زورگویی های گروهی ، سازمان ها و گروپ های مذهبی ــ سیاسی که در صدد برآورده ساختن منافع و اهداف نا مشروع خود از راه خشونت و زورگویی اند ، جامعه به واکنش گروهی و جمعی مردم نیازمند است . این واکنش باید در چوکات قانون و با استفاده از امکانات موثر اجتماعی ( تظاهرات ، گردهم آئی ها ، ابراز نظر های موثر در وسایل اطلاعات جمعی ، بیدار ساختن اذهان مردم وجوانان و . . .  ) صورت گرفته و به تشهیر ورسوایی افراد زورگو ، منافق ، دسیسه گر ، استفاده جو ، جاه طلب و منفعت پرست بیانجامد .

تجارب کشور های متمدن حاکی از آنست که هر قدر جامعه باز بوده ، موسسات دولتی ، انتخابی و جوابگو در برابر مردم باشند ؛ عدالت اجتماعی برای همه قابل دسترسی باشد به همان پیمانه زمینه های انتشار خشونت در اجتماع محدودتر میگردد . بر عکس نبود حقوق شهروندی ، زیرپاگذاشتن قانون ، برخورد سلیقوی مسوولان و کارمندان دولتی ، وسیله وواسط ، رشوت و روی داری زمینه های دلسردی ، خشونت و رفتار زشت را زایده و اجتماع را به سوی بی بندوباری ، قصور کشی و انتقام گیری های شخصی سوق میدهد .

در ماده سی و شش قانونی اساسی نافذه سال ۱۳۸۲ افغانستان آمده است : « اتباع افغانستان حق دارند برای تامین مقاصد جایز و صلح امیز ، بدون حمل سلاح ، طبق قانون اجتماع و تظاهرات نمایند .» استفاده معقول از قانون و اجرای حرکت های مدنی « تظاهرات صلح امیز » در تمام دول دموکرات که معتقد به اصالت مردم اند مروج میباشد . اعمال زور ، تخریب وسایل وواسایط ، به آتش کشیدن اماکن عامه ومردم ، تهدید ونمایشات مسلحانه نمیتواند حرکت مدنی باشند . این اعمال نه تنها حرکت مدنی نیستند بلکه پرخاش گری ، زورگویی و خشونت در برابر اجتماع به شمار میروند . نمونه های برجسته انرا در نمایشات جوانان بی بندوبار مسلح در کابل ( بعد از انتخابات دور دوم ریاست جمهوری در افغانستان ) میتوان یافت  که با  پرخاش جویی به کوچه و بازار ریخته وبا فیر های کور وبی هدف چند تن هموطن بیگناه را به شهادت رسانیده و موجبات ترس و وحشت را درشهروندان کابل فراهم آوردند .

آنهایکه در چند دهه اخیر در کشور بدنیا آمده اند ، با جنگ بزرگ شده و در جنگ زیسته اند و علاقه چندان به نظم وقانون نداشته و تلاش دارند که هنوز هم حرف اول را تفنگ بگوید . این افراد که با تاسف اکثرا از علم ومعرفت و شاید هم سواد هیچ بهره نبرده اند با گذاشتن پا در جای پای بزرگان خود جامعه ومردم را بسوی بی بندوباری ، بی قانونی ، زورگویی و در یک کلام انرشی سمت میدهند . نمونه های برازنده بی بند وباری ، قانون شکنی ، زورگویی و استفاده نا معقول از قدرت در بیشتر از یکدهه در افغانستان  به وضاحت دیده میشود . لت و کوب وبی عزت ساختن کارمندان نظم عامه ( پولیس و ترافیک ) در محضر عام و تهدید و تخویف کارمندان دولتی توسط زورمندان مسلح داخل حاکمیت و نماینده های ملت ؟؟؟ در شورای ملی بیانگر انست که هنوز خشونت  وسیله رسیدن به هدف بوده و زورگویی جای خودرا به منطق و استدلال و قانون باز نکرده است .

محروم ساختن انسان ها از نعمت حیات ، آخرین حد خشونت بشمار میرود . ساختار های تروریستی و افراطی برای رسیدن به هدف ، جان ومال  مخالفین خودرا نشانی گرفته و به این باور اند که محو فزیکی فرد یا افراد میتواند نظم اجتماعی را به نفع شان تغیر بدهد . آنها از ارایه نظریات صلح آمیز به هدف حل پرابلم های اجتماعی عاجز بوده و حاضر اند با ریختن خون هموطنان خود به قدرت برسند ویا به حیات سیاسی خود ادامه دهند . پیروزی موقتی گروه های تروریستی ویا ساختار های مشوق انتحاری مشروعیت سیاسی نداشته و نظام بوجود آمده در نتیجه چنین اعمال نمیتواند پایدار باشد . رسیدن به هدف از راه زور نه تنها مشکلات اجتماعی را رفع نمیسازد بلکه باعث تیره شدن بیشتر وضع اجتماعی نیز میگردد .

زمانیکه گروه های اجتماعی وسیاسی مشروعیت لازم ندارند و تلاش میکنند تا اهداف خود را از طریق استعمال زور بدست بیاورند ، در حقیقت این خود نوع از خشونت برای رسیدن به هدف است .

گروه های افراطی سال هاست جامعه و مردم را  گروگان گرفته و با اجرای اعمال دهشت افگنانه ، وحشت را در جامعه حاکم گردانیده و شاید از شرم جامعه ومردم ویا ترس از روزیکه به پنجه قانون بیافتند ، چهره های خود را در زیر ریش های پهن و دراز ویا در پشت دستاریکه به سرورویشان پیچانده شده پنهان کرده وامید به ادامه زنده گی از راه جنگ وبدست اوردن اهداف سیاسی با شیوه های غیر معقول و تخریب دارایی های عامه بسته اند   . این گروه ها نه تنها از خشونت دست بردار نیستند بلکه خود را وارث قدرت  دانسته و به خاطر رسیدن به اهداف شوم و غیر انسانی خود از هیچ وسیله و امکانی دریغ نمی ورزند .

خشونت نه تنها وسیله رسیدن به قدرت است بلکه وسیله زراندوزی و اندوخت سرمایه نیز میباشد . تصرف جایداد های مردم بی دفاع به زور ، اختلاس پول های دولتی و سرمایگزاری های دولت در بخش انکشافی ، سرقت کمک های خارجی ، زورگیری اراضی دولتی ، باعث جمع شدن پول های بی حساب در دست اشخاص و افراد صاحب قدرت مثال های اند که از آن نمیتوان چشم پوشی کرد .

ظهور سرمایداران ، تاجران و زمین داران جدید در بیشتر از سه دهه اخیر در کشور نمونه های بارزی خشونت در برابر جامعه و مردم به شمار میاید . این پول های بادآورده ، اشخاص گمنام و افراد را که دار برای داربازی نداشتند به جای رساند که اکنون دالر نشخوار میکنند . این ملکیت ها با اشک و خون انسان ستم دیده ای کشور الوده بوده و ضجه و ناله فرزندان گرسنه ای این مرز وبوم را در خود نهفته دارد .

۱۶ . ۰۶ . ۲۰۱۵

ادامه دارد

 

-------------------------

 

قسمت اول

خشونت قانون مردم نا پخته است . وقتی ملتی  در راه حق مبارزه میکند و حق هم با او است احتیاجی به خشونت ندارد .    مهاتما گاندی

خشونت ، بدرفتاری ،زشتی ، زورگویی ، اعمال غیر قانونی ، تهدید و تخویف ، دو و دشنام ، برخورد فزیکی ، جنگ ، تجاوزات گوناگون به حیسیت و ناموس شهروندان و حریم خانواده های شان ، دست درازی به مال ومنال مردم ، برخورد ناشایسته با اطفال ، خوردسالان و زنان ، گروگان گیری ، مشاجرات لفظی ، دزدی و رهزنی ، زورگویی در مناسبات خانواده گی و برهم زدن ارامش مردم وجامعه همه کنش های اند که ارزش های جامعه مدنی را زیر پا گذاشته ونورم های دموکراسی را زیر سوال میبرد .

خشونت و زورگویی یک پدیده جهانی بوده و پرابلم همگانی میباشد که با در نظر داشت سطح دانش عمومی ، فقر و تنگدستی ، بی تفاوتی در برابر قانون وقانونمداری ،  بی احترامی به عقاید و نظریات اقلیت های ملی و مذهبی و دیگراندیشان ،. . . در اجتماع بروز نموده  و ما  مستقیما ویا از طریق وسایل اطلاعات جمعی از آن اگاهی حاصل میکنیم . خشونت در چهار دیواری خانه ، در کوچه وبازار ، در مکتب ومدرسه و در محل کار بروز کرده ، زنده گی روزمره مردم را تحت شعاع قرار داده وموجبات ناراحتی های جسمی ، روحی وروانی را فراهم آورده ، اجتماعات بشری را تهدید به نابودی و از هم پاشیدن نموده و صدمات بزرگ اقتصادی را ببار میاورد . خشونت سالانه جان صدها هزار انسان را گرفته و هزارها تن دیگر را معیوب ساخته وپرابلم های بزرگ روانی واجتماعی را سبب میشود . ناراحتی های روحی وروانی ، معیوبیت های فزیکی از اثر سطح بلند خشونت و زورگویی در جوامع کمتر انکشاف یافته وفقیر بدلیل دستگاه دولتی بی کفایت و ضعف و نبود مراجع درمانی ، دلجویی و دست گیری ، رقم بلند را نشان میدهد .

در جوامع متمدن و پیشرفته با در نظرداشت امکانات ، تحقیقات زیاد در مورد شناخت خشونت و زورگویی ، اشکال و نحوه بروز آن و شیوه های بازداری و حمایت و دلجویی از متضررین صورت گرفته است .

اصطلاح خشونت نه تنها در بر گیرنده بر خورد فزیکی صدمات جسمی میباشد بلکه تمام صدمات روحی و روانی را نیز شامل میگردد. به بیان دیگر خشونت عبارت از تخریب ویا صدمه رساندن ( ‌قصدی ) فیزیکی فرد ( افراد ) در برابر فرد ( افراد ) دیگر است .(۱) تخریب و صدمه رساندن به اشیا و اموال افراد نیز نوع از خشونت است . ولی به صورت عام خشونت مقابل افراد و اشخاص اعمال میگردد . ( همان جا )

خشونت یک پرابلم عمومی در جوامع بشری است که بدون در نظرداشت سن وسال و موقعیت اجتماعی و سطح زنده گی در ایام مختلف  بروز میکند . خشونت در برابر اشخاص و افراد میتواند باعث صدمه جسمی و روحی گردیده و بعضا شخصیت و روان طرف را کاملا تخریب ویا صدمه جبران ناپذیر بزند . رفتار قهرآمیز و زشت اشخاص و افراد میتواند به خشونت بیانجامد . ولی برخورد قهرآمیز که قصدا هدف صدمه رساندن به شخص ( فرد ) را نداشته باشد، خشونت نیست . پس خشونت عبارت از تخریب ویا صدمه رساندن قصدی فرد ( افراد ) در برابر شخص ویا اشخاص دیگر ویا اشیا ولوازم انها میباشد . خشونت تنها یک پرابلم روانی نبوده بلکه یک پرابلم اقتصادی ، بیولوژیکی ، سیاسی و اجتماعی نیز به شمار میرود . امکان مواجه شدن با خشونت در همه جا وجود داشته و در عین حال هر فرد از افراد جامعه تجربه یا خاطره ای از خشونت فزیکی ویا معنوی را دارا میباشد که یا خود عامل آن بوده است ویا دیگران بروی تحمیل کرده اند . در حالاتیکه شهروندان خود برداشت و معلومات در مورد خشونت و شیوه های پیش گیری از آن دارند و میدانند که به چه ترتیب در این حالات رفتار نمایند ، کار سهلتر گردیده و امکان جلوگیری از خشونت بیشتر و بهتر میاثر میگردد . برای اینکه از خشونت و زورگویی جلوگیری شده بتواند باید دلایل ، منشه و منبع آنرا جستجو کرده و دریافت که چه و چرا موجب خشونت گردیده است . روانشناسی میتواند سهم قابل ملاحظ در درک و شناسایی خشونت و مکانیزم های اثرگذار بالای آن داشته باشد .(۲)

 

کشیده گی ها ، جنجال ها و اختلافات در محیط خانواده در بعضی حالات به خشونت و زورگویی میان طرف های اختلاف انجامیده ، موجبات زدوخورد ، قتل وکشتار یکی از اعضای خانواده را به بار میاورد . اختلافات فامیلی در جوامع عقب مانده مانند افغانستان اکثرا به خشونت در برابر اعضای ضعیف خانواده ( زنان ، اطفال و نوجوانان ) انجامیده و بعضا باعث جدایی و از هم پاشیدن خانواده ها میگردد . این کشیده گی ها نه تنها راه حل عاقلانه و منطقی نمی یابند بلکه پای فرزندان خانواده نیز دخیل گردیده و تربیه کودکان و احترام به والدین را خدشه دار میسازد .

شخصیت هر انسان میتواند به شکلی تهدید ویا تخریب شود . به همین سبب هم است که انسانها همه نیازمند دفاع از شخصیت ، محیط خانواده گی ، محل کار و زنده گی خود میباشد . این دفاع درچوکات قانون و در اجتماع امکان پذیر است . خشونت و بدرفتاری حتی اگر از جانب اشخاص و افراد ، مشخص در برابر شخص ویا فرد مشخص هم صورت گیرد نیازمند عکس العمل اجتماعی وبرخورد قانونی میباشد . زمانی از برخورد قانونی حرف به میان می آید ، دیگر خشونت و انتقام جوئی های شخصی و گروهی باید فروکش نموده و مراجع تامین عدالت توانمندی و موقعی آنرا بیابند تا عدالت را جاری نمایند .

جامعه ومردم در برابر خشونت و زورگویی گروهی ، سازمان ها و گروه های مختلف اجتماعی که در صدد برآورده ساختن منافع و خواسته های خود از راه غیر مشروع وبا خشونت و زورگویی اند ، نیازمند واکنش گروهی و جمعی میباشند . این واکنش باید در چوکات قانون وبا استفاده از امکانات موثر اجتماعی که از یک سو جامعه ومردم را در برابر خشونت وزورگویی بیدار نگهداشته و از سوی دیگر پیش زمینه های جلوگیری از صدمات بیشتر اجتماعی را میآثرساخته و مانع رشد بیشتر زورگویی و خودسری در جامعه گردد  ، انجام پذیرد.

تجارب کشور های مختلف ( بخصوص افغانستان ) نشان میدهد که سیستم حکومتداری و دستگاه دولتی که براساس پرنسیپ های قبول شده ای جهانی ، نورم های حقوق بشرودموکراسی و عدالت اجتماعی برای همه شهروندان بنا نیافته باشد ، موجبات انتشار خشونت در جامعه و مردم را زمینه سازی می نماید . نبود حقوق شهروندی ، زیر پا گذاشتن قانون ، برخورد سلیقه وی مسوولان و کارمندان دولتی ، وسیله وواسط باعث دلسردی شهروندان گردیده ، قصورکشی و انتقام گیری های شخصی را موجب میشود .

علمای جامعه شناسی و روانشناسی معتقداند که تصور انسان ها مبنی براینکه خشونت و زورگویی یک بخش از زنده گی بشری است ، چندان با واقعیت سروکار ندارد . زیرا باریشه کن کردن عوامل خشونت و زورگویی به شکل سیستماتیک و پیگر میتوان جامعه را بسوی تحکیم نورم های مندرج در اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل متحد ، تقویه دموکراسی و پایداری حقوق وازادی های شهروندان به پیش راند .

فقر وتنگدستی و مشکلات اقتصادی میتواند زمینه ساز بروز خشونت باشد . بیکاری و بی روزگاری و سطح پائین درآمد میتواند موجب خشونت و زورگوئی گردد . پروفیسور گیورگ لیند مینویسد که : « خشونت یکی از شیوه های نازل حل مشکلات اجتماعی است .» بار ها تظاهرات و نمایشات اجتماعی برای حل پرابلم های اقتصادی ــ اجتماعی به خشونت انجامیده و موجب زد وخورد با پولیس ، تخریب دارایی های عامه ومردم گردیده است . در کشور ما بار ها تظاهرات به خشونت کشیده و به قیمت حیات تعدادی از هموطنان و تخریب دارایی های عامه ومردم انجامیده است .( در این جا نباید تنها متوجه فقر ، تنگدستی و جنگ سی ساله در کشور بوده و نقش گروه های سیاسی ، تحریکات کشور های همسایه و سازمان های جاسوسی بیگانه را کم بها داد .) علمای جامعه شناسی و روانشناسی به این عقیده اند که دولت ها برای کاهش و محو خشونت های ناشی از سطح پائین زنده گی میتوانند دست به کار شده زمینه های کار مناسب را برای شهروندان خود مساعد ساخته و در تامین نیازمندی های اقتصادی آنها تدابیر لازم اتخاذ نمایند .

خشونت تنها یک پرابلم روانشناسی نبوده ، بلکه بعضی ها آنرا پرابلم بیولوژیکی دانسته و تعداد هم به این عقیده اند که خشونت یک پرابلم سیاسی ویا اجتماعی ـ اقتصادی است .( ۳ ) پس بحث خشونت در جامعه وسیع بوده و بخش های گوناگون را احتوا میکند . برای حل و ردیابی این مشکل ما باید دریابیم که خشونت چه منشه و منبع دارد . با تشخیص عوامل خشونت و اتخاذ تدابیر باز دارنده و درمانی میتوان تا حدودی بر این مشکل فایق آمد و آرامش و رفاه اجتماعی را تامین کرد .

 

1-   Petermann und Petermann , 1985 , S. 3-36

2-   Bründel und Herman , 1994 , S. 23

3-   Wolfgang Sofsky ,1996 ,Trakt über die Gewalt

 

ادامه دارد

 


بالا
 
بازگشت