دكتر نبي هيكل

 

بحثی بر یک پشنهاد

قسمت اول

افغانستان برای خود و  دیگران به یک "زخم خونین" مبدل شده است. برای تداوی این  زخم از سالیان دراز  نسخه هایی از  دکتوران  داخلی و خارجی نگاشته و  تطبیق گردیده و در نتیجه  آن  زخم  که گرباچف "خونین " نامیده بود خونینتر گردیده است. در حقیقت فوق ممکن است کمتر اختلاف نظر وجود داشته باشد.

نسخه نگاری هنوز برای تداوی این بیمار زخمی در داخل و خارج از کشور ادامه دارد. نسخه آقای وحید وحیدالله  که  در اواخر ماه جون  2015  منتشر گردیده تازه بدستم رسید. نخست خلاصه ای از  پیشنهاد وی را تقدیم مینمایم و سپس آن  را در خطوط اساسی و کلیدی مورد ارزیابی قرار میدهم. و در قسمت دوم  مقاله طرح دیگری را برای بحث پیشنهاد مینمایم.

 نام طرح: "طرح صلح ( دکتور وحید وحیدالله) بخاطر حل و فصل سیاسی و جامع منازعه ی جاری در افغانستان" 

در مقدمه طرح   دو مساله قابل توجه وجود دارد: (1 ) اذعان میکند که موافقتنامه بن با وصف اینکه" امیدواریهای بزرگی را برای ختم جنگ و عمران دوباره کشور ما  . . . بوجود اورده بود . . . بلا عملی باقیمانده است. . .). (2)  طرح از  بر شماری عوامل مشخص " که باعث این چنین ناکامی ها گردیده اند و یا به عبارت دیگر درازکردن انگشت انتقاد به . . .) خود داری مینماید، زیرا چنین کاری " . . . یک عمل شایسته و مفید در فرهنگ گفت و شنود جامعه افغانی نبوده . . ." طرح دارای سه مرحله میباشد.

مرحله اول: "اتحاد به خاطر صلح و عمران دوباره افغانستان". یعنی" تشکیل یک اتحاد سراسری . . ." از راه  گفت و شنود "واقعآ همه جانبه بین الافغانی. . . از  طریق  برگذاری جرگه های محلی در سطوح ولسوالیها و ولایات . . .". "وظیفه مبرم این اتحاد در چهارچوب جرگه های محلی در سطوح . . .  دستیابی به یک تفاهم و توافق سراسری و بسیج حمایت و پشتیبانی مردم افغانستان برای تدویر لویه جرگه انتقالی  . . . " میباشد. جرگه های محلی در این  طرح" هسته پروسه صلح پیشنهادی" را میسازند و مسایل عمده ای را که لویه جرگه باید برآنها بحث و تصمیمگیری نماید نیز مورد توافق قرار میدهند.

مرحله دوم: تدویر لویه جرگه. که " با احترام به ماده (64) قانون اساسی . . . " تدویر میگردد.

وظایف لویه جرگه بر اساس طرح پیشنهادی:

-  ایجاد نهادهای انتقالی ( قوای ثلاثه) شکل و ترکیب آنها وظایف و مسوولیتهای آنها  که" بتواند کشور ما را طی یک مرحله انتقالی  وگذار از جنگ به صلح و عمران  تازمان ایجاد نهادهای کاملآ نماینده و انتخابی تقنینی، اجرایی و قضایی در کشور رهبری نماید."

- " انتقال منظم قدرت و صلاحیتهای ارگانهای موجود تقنینی به لویه جرگه . . ."

-انتقال منظم قدرت و صلاحیت های حکومت موجود به یک حکومت وسیع البنیاد انتقالی واقعآ نماینده  و شایسته سالار وحدت ملی که افغانستان را از لحاظ اجرایی تا زمان ایجاد یک حکومت کاملآ نماینده انتخابی اداره نماید".

- انتقال منظم  قدرت و صلاحیت های اداره موجود قضایی به یک نهاد قضایی انتقالی . . . تا زمان ایجاد یک نهاد قضایی کاملآ مستقل و انتخابی.

- تجدید نظر بر مواد  قانون اساسی که بتواند موجب ایجاد دموکراسی پارلمانی گردد.

- غور بر مسایل امنیتی،  مبارزه با  کشت و زرع تریاک و  طرح و تدوین قوانین و لوایح مسلکی و معاصر برای تدویر انتخابات . . . سرشماری نفوس و توزیع   شناسنامه برقی  از وظایف  ششم تا هشتم را میسازند.  شماره های نهم و هم به سیاست خارجی تعلق دارند.

مرحله سوم: تدویر انتخابات سراسری آزاد، شفاف و عادلانه.

نقدی بر  طرح صلح

وقتی طرح متذکره  را  در یک پره گراف خلاصه نماییم به یک راز کوچک متوجه میشویم. در بیان کوتاه طرح پیشنهادی میخواهد: بر اساس  مباحثات در جرگه های محلی در سطوح ولسوالیها و ولایات یک اجماع و یک اتحاد ایجاد گردد تا مسایل  مورد اجماع را بوسیله یک لویه جرگه انتقالی مورد بحث قرار دهد. لویه جرگه در گام اول مرجع  عمده تصمیمگیری و اداره کشور است و به تدریج صلاحیتها را از  قوای ثلاثه در دست  میگیرد و بعد نهاد های انتقالی ثلاثه (تقنینی، اجرایی و قضایی) را بوجود میآورد و صلاحیتها را دوباره با آن نهاد ها میسپارد( یعنی حکومت موقت) .  در مرحله سوم لویه جرگه انتخابات سراسری را تدویر میکند و اساس یک دموکراسی پارلمانی را میگذارد. این پروسه در خطوط کلی و عمده خود به پروسه بن شباهت بسیار دارد (بن 1+ بن 2+کابل)که در شرایط جدید عملی میگردد.

 

طرح پیشنهادی متذکره یک نسخه پالیسی  تلقی میگرد د که به هدف تعویض شرایط نا خوشایند به شرایط خوشایند یا مورد نظر تهیه شده است. طرح در ظاهر امر جذاب و  دلکش است زیرا عناصر  اجماع و تفاهم سراسری، جرگه های مردمی، شفافیت و مردم سالاری نه تنها تفکرات و تیوریها را زیبا میسازند بلکه زندگی واقعی را نیز امیدبخش خواهند ساخت.

اجازه دهید بپرسیم از نظر  عقلی و علمی یک طرح و برنامه یا پالیسی خوب چه مشخصات و صفات ضروری را باید داشته باشد؟بر معیارهای آتی بیدرنگ میتوان توافق کرد که هر طرحی باید:

1.                        در گام نخست عملی و تحقق پذیر باشد: آیاتدویر جرگه های محلی در ولسوالیها  یک امرعملی است؟ آیا حکومتداری بوسیله لویه جرگه انتقالی با درنظرداشت تجارب حکومتهای ایتلافی در کشور عملی است؟

2.                        هدفمند باشد : از هدفمند منظور این است که آیا اینهمه پروسه صلح در شرایط کنونی و بازیگران سیاسی کنونی به آن هدفی که صلح و عمران دوباره است هدایت خواهد شد؟

3.                        . موثریت داشته باشد: آیابحث های جرگه ها، حاکمیت انتقالی لویه جرگه  و نهاد سازی ها بوسیله آن تکرار مکررات نخواهند بود؟ آیا بدیلهای موثر تر و بهتری غیر از این  طرح وجودندارد؟

طرح  نه تنها عوامل ناکامی توافقات بن را نادیده میگرد بلکه اشتباه مشابه را مرتکب میگردد.بدون شناسایی علل ناکامی/ یا علل بیماری تداوی بیماری ممکن نیست.در 14 سال گذشته به این علل توجه صورت نگرفت و "زخم خونین" خونینتر گردید.  اشتباه از این لحاظ تکرا ر میشود که گرگان را   بار دیگر موظف به مراقبت از گوسفندان میسازیم.14 سال قبل ممکن است دلایلی برای این کار وجود داشت که  قدرت سیاسی را میان گرگان تقسیم نمایند،  اما امکانات رفع انحصار قدرت و توزیع  عادلانه آن نیز ممکن بود.  توجه به رسانه ها و  زنان مثالهایی اند که میتوانستند در سایر  عرصه ها دنبال گردند.

طرح در حالیکه در تیوری دو برخورد صعودی (bottom-up) و نزولی (top-down) را باهم توام کرده است در عمل خصلت نزولی آن بدون شک برجستگی خواهد داشت زیرا نیروهایی که حفاظت از حقوق دموکراتیک و  بودجه عمران مجدد رامدیریت و نظارت میکنند بر انتخاب و آرای مردم مسلط اند.  سلطه آنها نه تنها در 14 سال گذشته نهادینه شده است بلکه  رسمیت  و مشرعیت یافته و تقویت شده است.  بدین ترتیب هم جرگه های محلی و هم لویه جرگه نه بحیث دیالوگ و بحث عنعنوی بلکه بحیث ابزار سیاسی در خدمت این نیروها  قرار میگیرند. معضله را بدون تعریف آن نمیتوان حل کرد.

این طرح در موجودیت سازمانهای سراسری ملی موثریت و هدفمندی بیشتر میتوانست داشته باشد. زیرا  دیالوگ و مباحثه بدون اجندا و هدف معیین وجود ندارد. دیالوگ بر یک موضوع و برای یک هدف صورت میگیرد.موجودیت اجندا و هدف صریح کار را  سازمان و صراحت میبخشد.

خواننده میتواند  این طرح را بر اساس نکات ضعیف، و قوی، فرصتها و تهدید ها(SWOT analysis) نیز ارزیابی نماید و یا از تحلیل  سود و زیان (CAB analysis) استفاده نماید. مدیریت چنین  طرح در شرایط کنونی –هم ازنظر  صفآرایی های سیاسی و هم  با درنظرداشت مسایل اقتصادی و  پروسه های سیاسی جاری- بدون شک بصورت موثر (effective) و هدفمند (efficient) انجام نخواهد شد.

به یقین که دکتور وحید وحیدالله به این نقیصه پی برده و به ایجاد "کانگرس" اقدام کرده است. زیرا برای انجام این پروسه به عاملان و حاملان  طرح نیاز داریم. مشکل اساسی در افغانستان این است که سیاست و اقتصاد، مذهب و فرهنگ و سنگرهای ملی بوسیله  سربازان منافع فردی و گروپی تسخیر شده اند. این بعد مساله را  به کمک چهارچوب ایستون  ارزیابی مینماییم.

چهارچوب ایستون- نوریس

ایستون در تحلیل میان حمایت از جامعه سیاسی، رژیم و مقامات رژیم  تمیز میگذارد. توجه به این مساله دارای اهمیت است. پیپا نوریس و همراهان این روش را انکشاف داده اند و میان جامعه سیاسی، پرنسیپهای رژیم، کارکردهای رژیم، نهلادهای رژیم و بازیگران سیاسی فرق میگذارند.

آشکار است که در  طرح اجماع کلی اجماع تنها  بر  اصول کلی و مهمترین مسایل ممکن است زیرا به هر اندازه ای که از کلیات بسوی جزیات پیشروی صورت میگیرد به همان پیمانه اجماع کمرنگ میشودواختلافات متبارز میگردند، در حالیکه کار عملی مستلزم آن است تا اصول و خطوط کلی با جزیات در نظر گرفته شوند. در چنین پروسه انطباقی دشواریهای اجماع متبارز میگردند.این یک مشکل فنی هر طرح مبتنی بر اجماع کلی را تشکیل میدهد.

دشواری دیگر آن این است که طرح به یک نیروی محرکه نیاز دارد. از نظر مدل نزولی حکومت یا یک مرجع بین المللی سازماندهی آن را بر عهده خواهد گرفت اما دشواریهای آن آشکار است که بیشتر سیاسی و   ابزاری خواهد بود. 

 یک یا دو سازمان سیاسی سراسری ملی که بتواند بحیث نیروی محرکه و سازمانده عمل نماید در افغانستان وجودندارد در حالیکه احزاب و سازمانهای موجودبخصوص آنانی که در بازی قدرت مطرح اند از اعتماد سیاسی لازم برخوردار نیستند.گذشته سیاسی آنها نیز مورد سوال قراردارد.

بدین ترتیب طرح صلح با نیات  و اهداف خوب گروگان آن بازیگران و پرنسیپهای آنها قرار خواهد گرفت. مثال خیلی زنده توافقات بن 1 و 2 و   قوانین و نهادهای دموکراتیکی اند که پس از بن ایجاد شده اند. این قوانین و نهاد ها در انحصار بازیگران به ابزار غیر موثر ملی مبدل شده اند.

در حال حاضر در افغانستان دو دسته از پرنسیپ ها ی مطرح وجود دارند:

1.     پرنسیپهای رسمی  دموکراتیک که به شکل  قوانین و  طرزالعملها تحت نظر و به کمک جامعه بین المللی ا یجاد شده اند. این قوانین در  یک دهه حکومتداری مشترک حامد کرزی و جامعه بین المللی بر افغانستان پیوسته نادیده گرفته شده اند.

2.     پرنسیپهای حاکم نیروهای سیاسی مطرح که بر منافع فردی و گروپی استوار و در خدمت آنها قرار دارند. همین کنون مبارزه جدی میان این دوتمایل برای سلطه جریان دارد.

با اطمنان خاطر میتوان گفت که مشکل اساسی در جامعه داخلی عبارت از نیروهای سیاسی مطرح با پرنسیپهای فردی و گروپی اند که بحیث بازیگران عمده مورد توجه و الطاف قرار دارند، در حالیکه نارضایتی مردم از این نیروها مشهود است.

بحث انجام شده را میتوان چنین خلاصه کرد که:

راه حل اساسی به رهایی  ستمدیدگان از چنگال  نیروهایی سیاسی مطرح در جامعه داخلی بستگی دارد و  این کار بدون ایجاد سازمان های سراسری ملی با دید و پرنسیپهای ملی و دموکراتیک ممکن نیست. تجربه افغانستان در  دههه های گذشته بیانگر این واقعیت است و دهه های بعدی نیز این حقیقت را تایید خواهند کرد.واقعیت امر این است که  کانتنیوم/ منظره سیاسی افغانستان  یک منظره اسیمتریک است که در آن تنها آن پله ترازوی سیاسی سنگینی دارد که تعصبفکری و گروپی و فساد مشخصه های اساس آنها را میسازند. سایر نیرو ها به دلایل مختلف در  عقب ستیژ  سیاسی  قرار داده شده اند.  عمده ترین دلیل  آن عبارت اند  از:

·        از انعطاف پذیری لازم برخوردار نیستند و  اصول و باورمندیهای خویش را نتوانسته اند اولویت بندی کنند.

·        توانایی های مادی و معنوی آنها در شرایط دشوار رقابت سیاسی و  تهدیدات نظامی محصور مانده اند.

دو بدیل برای طرح صلح پیشنهادی وجود دارد که آندو را باید باهم توم کرد.

1.     حمایت از حکومت وحدت ملی: حکومت وحدت ملی با درنظرداشت شرایط دشوار اقتصادی – سیاسی و نظامی  بهترین مساعی خود را انجام میدهد. اما نباید دشواریهایی را فراموش کردکه هم خود دارد و هم با آنها روبرو میباشد. افغانستان چهار فرصت تاریخی را در گذشته در تاریخ معاصر خود از دست داده است و این بار باید از این فرصت برای ترقی و رفاه استفاده اعظمی صورت گیرد. حکومت تحت رهبری  غنی دستاورهای معنوی انگشت شمار  دارد اما نتایج پالیسی های داخلی در یک مزرعه خشک و بی آب و در شرایط دشوار جوی مستلزم حوصله میباشد.  هیچ کشاورزی محصولات کشت امروز را فردا جمعآوری نکرده است. حمایت از حکومت وحدت ملی در شرایط کنونی بهترین بدیل عقلانی است اما  یک دشواری اساسی جامعه افغانی را نمیتواند حل نماید زیرا حل آن حکومتی نه بلکه باید مردمی باشد. بدین ترتیب بدیل دومی را با بدیل حمایت از حکومت وحدت ملی باید توام ساخت. زیرا کنترول مردمی بر حکومت وحدت ملی یک امر حتمی میباشد.

2.      ایجاد سازمانهای سیاسی سراسری ملی برای ایجاد  میکانیزمهای  سازنده اعتماد و  تسخیر سنگرهای ملی.  هم علاقمندی و هم نیاز به ایجاد چنین سازمانها با قوت آن محسوس اند. اما از یکسو همه ی روشنفکران را نمیتوان در یک سازمان سراسری متحد ساخت و ازسوی دیگر سیستم تک حزبی  تمایلات دکتاتوری دارد لازم است بر  ایجاد  دو  یا سه سازمان سیاسی سراسری کار صورت گیرد. موفقیت این سازمانها  به مشخصات آنها رابطه دارد.

·        نخستین مشخصه تمایز آنها است که نه  خاطرات گذشته را ونه خاطرات احزاب کنونی را تداعی نمایند.

·         شیوه اندیشه وعمل آنها باید با شیوه اندیشه و عمل معمول و مروج متفاوت باشد.

طرح بنده برای ایجاد چنین سازمان بحیث قسمت دوم بصورت جداگانه در معرض بحث قرار داده میشود.

پایان قسمت اول

 

 

 ++++++++++++++

 

قسمت دوم

 

دو سوال اساسی در برابر هر انسان وطندوست قرار دارد:

1.     چرا نیروهای سیاسی در افغانستان با وصف علاقمندی و در ک ضرورت عینی اتحاد فکری در  گیر تفکر گروپی باقیمانده اند؟

2.     چرا افغانستان با وصف داشتن اراده و امکانات برای تامین صلح و رفاه در  بی ثباتی و بدبختی زندگی مینماید؟

افغانستان به سازمانهای سیاسی  سراسری ملی بحیث سنگرهای ملی نیاز دارد.مساعی برای اتحاد روشنفکری در هر گوشه و کنار در داخل و در خارج از افغانستان جریان دارند اما هیچیکی از این مساعی در سه دهه گذشته به تشکیل سازمانهای سراسری  نه انجامیده است. این مساعی با وصف آن توانسته به تشکیل ایتلافها و اتحاد ها بیانجامند که  بیکارگی و ابزاری بودن آنها نیز ثابت شده اند. جبهه ملی پدر وطن، جبهه ملی نیروهای جهادی، جبهه دموکراتها و جبهه ملی نجات از بحران مثالهای چنین اتحاد های بی ثمر اند، زیرا آنها جز نقش ابزاری در روابط قدرت و یا نقش سمبولیک کار بیشتری نتوانستند انجام دهند. چرا این همه مساعی نتوانستند به ایجاد حد اقل یک سازمان سیاسی سراسری ملی منتج گردد؟ دلایل آنها را بصورت خلاصه چنین میتوان بر شمرد:

·        شیوه اندیشه و عملکرد معمول و مروج: همه ی آنانی که برای اتحاد روشنفکری تلاش کرده اند بر تفکر گروپی تاکید بیشر کرده اند زیرا  احزاب متشکل از افراد هم فکر اند. آنها  نه تنها به دیگر اندیشی کم بها داده اند بلکه به شیوه معمول فکر کرده اند و عمل کرده اند.  این افراد کار اتحاد را بر مشترکات بنا کرده اند اما بر اختلافات تاکید کرده اند تا به مشترکات دست یابند.

·         تفکر گروپی موجب گردیده هر گروپ خود را  و راه حل خود را  بهتر از دیگران بداند.

·        گروپگرایی / قدرت طلبی:گروپها منبع قدرت اند و هیچ رهبر و هیات رهبری به سادگی این سنگر را که در آن برای سالها خود را  خوب  احساس کرده به دیگران واگذار نخواهد شد.عدم اعتماد یکی از مشخصه های تعصبفکری و گروپی میباشد و موجب ایجاد  فاصله میان افراد و گروپها میگردد.

بدین لحاظ موفقیت سازمان سیاسی آینده نیز به فاصله گیری از تعصبفکری و گروپی و شیوه اندیشه و عملکرد  اعضای سازمان و سازمان بستگی دارد.

 سه مشخصه سازمان سیاسی را از سایر سازمانها متمایز خواهد ساخت و امکاناتی را برای کسب اعتماد مردمی فراهم خواهد  ساخت: (1) فاصله گیری از تعصبفکری و گروپی، (2) گذار از شیوه اندیشه و عمل معمول به شیوه جدید و (3)  تبدیل  کار مردمی به مبارزه سیاسی وتبدیل مبارزه سیاسی به کار مردمی.

طرحی که هم اکنون برای بحث ارایه میشود ساده و صریح است:

-         کار بر مشترکات  بنا میگردد  نه بر اختلافات و تاکید نیر بر مشترکات است. هر سه مساله عمده فوق نیز در این  طرح در نظر گرفته شده اند.

 بر اساس این طرح:

-         هر  شخصیت مستقل، گروپ یا سازمان سیاسی تفاهمنامه یی را که بحیث طرح پیشنهاد میگردد مورد بحث قرار میدهد. این تفاهمنامه اساس بحث و اساس کار مشترک را میسازد.

-         تفاهمنامه پس از بحث بوسیله گروپ یا  سازمان  یا یک کنفرانس تصویب میگردد.

-         توافق کنندگان بر تفاهمنامه یک شورای رهبری را تشکیل میدهند که روسا وهیات رهبری سازمانها و شخصیتهای مستقل در آن عضویت دارند. ریاست شورا دورانی میباشد. شورا دارای کمیته ها میباشد.

-         شورای رهبری هیات اجراییه را از میان خود تشکیل میدهد.که  شامل رییس و معاونان و منشی ها اند.

-           انتخابات داخلی برای تعیین رهبری سازمان سیاسی سراسری ملی میتواند پس از یکسال کار مشترک تدویر گردد.

طرح تفاهمنامه  خطوط قرمز را نیز احتوا میکند که بر اساس تمایلات متفاوت میتواند مورد توافق قرار گیرند.

طرح فعلی یک چهارچوب فکری را برای اتحاد  شخصیتها و سازمانهای مترقی بوجود میآورد.

تعدادی از روشنفکران به این  باور اند که چنین تفاهمنامه یا هر  توافق دیگر باید در نتیجه دیالوگ و دیسکورس بمیان آید. و ارایه طرح خود این احساس را انتقال میدهد که گویا  دیگرلان را برای قبول  طرح خود فرا میخوانیم. این دسته افراد به دو دلیل فوق با ارایه  هرنوع طرح مخالفت میکنند. اما آنها فراموش میکنند که:

-         ارایه طرح برای بحث و غنامندی با ارایه یک سند برای امضا فرق دارد.

-         ارایه طرح برای بحث در روابط دوجانبه و چند جانبه دولتها و حکومتها و در مجامع علمی یک اصل  معمول و قبول شده است.

-         این روشنفکران فراموش میکنند که انسانها در کار روز مره خود نیز با ارایه افکار و طرح ها سزوکار دارند .

-         آنان فراموش کرده اند که  آنچه انسان را از حیوان متمایز میسازد این است که نیت دارد و میداند که چه میخواهد و چگونه آن را انجام میدهد.به این توانایی (intentionality) گویند.ولفگنگ تویبرت  در این مورد مینویسد:

‘Only human beings seem to possess intentionality. They set themselves a goal, knowing that they do so; they form a plan, knowing that they are forming a plan, and do what is necessary to achieve it’( Teubert W. 2010: 44).

طرح تفاهمنامه

مقدمه
با گذشت هر سال ضرورت اتحاد روشنفکری محسوس و ملموس تر از پیش میگردد. بسیاریها برای این اتحاد کار کرده اند و تعدادی هماکنون نیز مصروف اند روشنفکران افغان را با هم متحد سازند.  چرا تاکنون این مساعی حتی به اتحاد نزدیکترین متحدان فکری در یک حزب سراسری ملی  نیانجامیده است؟

برای اتحاد روشنفکری نیازمندیم به نیت و شیوه کار خود  تجدید نظر نماییم. کار اتحاد روشنفکری را باید باصراحت در هدف و بیان  آن بصورت مشترک  با سایرین آغاز نماییم.  کار اتحاد  تاکنون بر اعتماد غلیظ ( بر رابطه ها) بیشتر تکیه داشته تا بر اعتماد رقیق (  اصول و  ضوابط).این دو را باید در نخستین مرحله کار باهم توام سازیم. تفاهمنامه  هذا این ماموریت را بر عهده دارد تا دیسکورس  نیاز به اتحاد روشنفکری را بر اساس دید مشترک و زبان مشترک با مشارکت هرچه گسترده بنا نهد. شخصیتها ی حقیقی و حکمی میتوانند این تفاهمنامه را غنا بخشند و آن را به دید مشترک برای کار مشترک مبدل سازند.

طرح تفاهمنامه

بادرک این حقیقت که

-         انسانها در همه ی جوامع  و در همه ادوار تاریخی دور افکار و منافع متفاوت گردهم آمده اند؛

-         صراحت و دقت در اهداف  برای در یافت راه های حل و فرمولبندی راه های رسیدن به آنها دارای اهمیت  کلیدی اند؛

-         کار مشترک بدون درک مشترک و تفاهم ممکن نیست؛

-         تفاوتها و اختلافات طبیعی و مفید و واقعیتهای انکار ناپذیر اند.

-          تامین حاکمیت مردم  بدون اکتویزم فعال سیاسی  روشنفکران متعهد که از اعتماد و حمایت مردم برخوردار باشند ممکن نیست؛

-         جامعه داخلی افغانستان به یک ساختار سیاسی  سراسری و ملی به هدف دفاع از حقوق مردم نیاز دارد، و

-         با درنظرداشت شرایط و وضعیت های حاکم بر جامعه و  ساختارهای سیاسی کنونی مصمم هستیم برای اتحاد روشنفکران متعهد  بر اساس اصول آتی مساعی مشترک انجام دهیم.

1.    ما هرنوع تغییر را به تغییر در نفسها مرتبط میدانیم و معتقدیم تغییر را باید از خود بیاغازیم. بدین لحاظ به ار تقای  سطح آگاهی  و دانش  اعضای سازمان و مردم توجه لازم صورت میگیرد.

2.    وداع با شیوه معمول و مروج اندیشه و عمل را شرط ضروری موفقیت مبارزه سیاسی میدانیم،و هر نوع مظاهر تعصبفکری و گروپی را محکوم میکنیم.

3.    سازمان سیاسی را از آنانی پاک نگهمیداریم که دست و دامن  آلوده دارند.

4.    شفافیت درکار، کار تخصصی و رعایت دقیق اخلاق مسلکی مشخصات کار ما را تشکیل میدهند.

5.    تبدیل کار مردمی به مبارزه سیاسی و تبدیل مبارزه سیاسی به کار مردمی ماهیت اساسی مبارزات سیاسی ما را  میسازد.

6.    ما معتقدیم که حمایت مادی و معنوی سازمان سیاسی در جامعه افغانی باید  جستجو گردند.

7.    توانایی  سازمان سیاسی از نظر ما در درایت سیاسی، توانایی مدیریت و بسیج منابع ملی و کسب اعتماد مردم تبارز مینماید.

8.    سازمان سیاسی از نظر ما منافع ملی را با دقت و بصورت اوپراتیفی/ عملی تعریف مینماید.

9.    کار ما بر احترام به تفاوتها و کار مشترک برای تحقق اهداف مشترک و رشد استعدادها و توانایی های فردی استوار میباشد.

10.                  ما معتقدیم که تخصصی شدن فعالیت های سیاسی سازمان سیاسی نه تنها تقدیر از استعدادها و  به معنای تقسیم صلاحیت ها بر اساس شایستگی میباشد بلکه  این توانایی ها و استعدادها را  رشد میدهد و به تربیت نسل جدید مدیران و رهبران سیاسی کمک مینماید.

11.                  ما از ایدیولوژی خاص پیروی نمیکنیم بلکه از تیوری ها و دانستنی های علمی   در مبارزه سیاسی استفاده مینماییم. از نظر ما تیوریها و ایدیولوژیها چراغ رهنما اند و از تقدس برخوردار نیستند.

12.                  ما به این باوریم که تعهد و اراده راسخ برای دفاع از حقوق حقه مردم به شمول حق حاکمیت سیاسی مردم هدف اساسی مبارزه ما را تشکیل میدهد.

13.                   دفاع از عدالت اجتماعی، برابری در برابر قانون  و انکشاف متوازن  را  ضروریات حیات اجتماعی می پنداریم. ما همچنان از اقتصاد بازار آزاد با تمایلات اجتماعی حمایت میکنیم.

14.                  حمایت قاطع از استقلال؛ تمامیت ارضی افغانستان واحد در صدر اهداف ما قرار دارد.

15.                   ماحمایت  و تشویق مشارکت افراد و سازمانها را در تصمیمگیریها در اشکال مختلف آن وظیفه خویش می  پنداریم.

16.                  ما معتقدیم که برای تحقق عملی اصول و اهداف سازمان به برنامه عملی نیاز وجود دارد که در آن اصول و اهداف متذکره بصورت عملی و قابل پیمایش تعریف میگردند.

17.                  سازمان برای رشد کار و تصمیمگیری های تخصصی دفتر علمی را در  ساختار خویش ایجاد مینماید.

18.                  ما معتقدیم که حضور احزاب سیاسی متعهد ملی برای  دفاع از حقوق  حقه مردم و تامین حاکمیت مردم ضروری میباشد.

 

(م .ن .ه)

 

 

 


بالا
 
بازگشت