محمد علی مهرزاد

 

بحران مدیریت در سیاست خارجی افغانستان!

وقوع تهاجم شوروی درسال1358 هجری خورشیدی به افغانستان بمشابه زلزله وسونامی بود که نه تنها موجب تجزیه ومتلاشی شدن خودش شد؛ اما در مقابل پس لرزه های ان برا ی ملت افغانستان اندوه فراوان ومصیبتهای غیرقابل جبران بمیان آورد، این فاجعه همچنین ثابت کرد تا چه میزان نظام شاهی وجمهوری داود خان برای مقابله با این رویدادها ناتوان ودر لاک منافع خاندانی ورقابتهای ذات البینی مصروف بودند؛ وغافل از زلزله های بعدی که تا امروز مردم افغانستان را از داشتن یک حکومت مقتدرکه حاکمیت ملی را تمثیل کند بی بهره واز جمله بحرانات اجتماعی اقتصادی وفرهنگی ، بحران عدم مدیریت  در سیاست خارجی سه دهه اخیرمی تواند به مراتب اثرات قویترودراز مدت تری برکشورما داشته باشد. بحرانات که پی هم به ما نند زلزله ای مناسبات منطقه ای وجهانی را دست خوش تغیرات اساسی کرده ومی کند . اما ازانجاییکه افغانستان در مدیریت بحران ها خصوصاً در بخش سیاست خارجی دچاربحران بخصوص به خودشده است ؛ وتا اکنون با درد ودریغ که نتوانسته برخوردی علمی واصولی ومناسب با حوادث که درجنوب سرحدات ما با پاکستان وبا ایران در غرب به ان مواجه است ، وروزبروز در حال افزایش است در باتلاق های جدیدیکه از طرف پاکستان وایران طرح ریزی می شود فرومی رود. همچنان در نهایت امر بازهم در مقابل حرکات فتنه انگیزوماکیا ولی پاکستان وتعصبات مذهبی ایران اتخاذ سیاست های توام با اشتباهات که از حکومت قبلی برای این دولت به میراث مانده ؛ این بی برنا مگی حکومت وحدت ملی که سرا تا پا در لجن زار متعفن تبارگرایی وتیمی آلوده شده نه تنها به ضرر مردم ما بلکه در منطقه وازهمه مهمتر نزد حامیان خود بی اعتبار ومردم افغانستان را از صلاحیت تصمیم گیری واتخاذ سیاست مستقل ملی در حاشیه قرار داده اند. بحران اختلافات درون حکومت وحدت ملی مانند سایر زمین لرزه ها ، باخود بحرانی عمیق تربه همراه آورده است ودامنه آن تا جای پیشرفته است که معاون خود رئیس اجرایه  موجودیت حکومت وحدت ملی را کاملا با الفاظ شدید انتقاد می کند. حکومت وحدت ملی از ابتدا تشکل اجباری روی سیاستهای حامی پرقدرت خود درین مدت از خود نقشهای متفاوت توام با عدم سازش از مجراهای منافع تنگ نظرانه وتعصبات در اجرای امور از خود نشان داده است. اولین مشکل استخدام اشخاص غیرمسلکی به اساس ارتباط قومی ونپوتیزم تنگ نظرانه، که اصلاً ازفن واداب دیپلماسی اگاهی نداشته ، بلکه در شناختا ندن جایگاه وموقف افغانستان بعداز اینهمه تحولات خالی ذهن واز امورفرهنگی کشورخود بیگانه اند. آنچه مبرهن است ، اینست که درکشورهای عقب مانده وجهان سوم پست اجرایی وظیفه در سفارت های مقیم خارج از کشور، یک نوع امتیازخاص شمرده می شود که به افرادخاص تعلق می گیرد، ولی در کشورما تا قبل کودتای ثوراگرازیک طرف این پست به افراد خاص سپرده می شد ازطرف دیگردر موردزیادی دانش وتوانایی فرد مورد نظردر زمینه نیز ارزیابی می گردید ووزارت خارجه افغانستان کمتربه خاطردارد که تا قبل از کودتایی ثورافراد فاقد دانش دیپلماسی ولسان انگلیسی به حیث سفیر ، قنسل ، شارژ دافیر وغیره به یکی ازسفارت های خارج از کشور فرساده شده باشد ؛ برای تائید گفته خود به نقل قول از زبان شخصیت های محترم ، صاحب رسوخ وبا اعتبار ، که شهید سردار محمد نعیم خان در هنگام تصدی اش بحیث وزیر امور خارجه افغانستان، پیهم مامورین وزارت خارجه را به دفتراش احضار ودرباره اوضاع وحالات سیاسی جهان ، منطقه وجغرافیای سیاسی جهان از انها سئولاتی می نمود ، ودراین صورت وای برحال ماموریکه در برابرسئولات موصوف لا جواب می ماند. ولی با تاسف که ازکودتای ثور این فرمول بکلی تغیر کرد؛ وتا این دم دولت های بعدی با بیرون کشیدن عقده های اماسیده درونی واحساس خود کم بینی شان ، دیگربرای رسیدن به چوکی وزارت وسفارت وریاست هیچ قاعده وقانونی را نمی شنا ختند؛ وبد بختی مردم ما هم از همین جا شروع می شود که اصلاً منافع ملی کشورقربانی یک عده شخصیت های کاذب شد. اکنون بازهم درین زمینه نهادهای مختلف درگیرمنافع شخصی می باشند ؛ زیرا تقرر اشخاص بی تحصیل وکم سواد منحیث سهمیه سمتی و تنظیمی بمقام های وزارت وریاست وفرستادن افراد فاقد دانش سیاسی ولسان انگلیسی به حیث سفیر ، شا رژ دافیر ، قنسل وغیره ، دیگر کاملاً به یک تجارت تبدیل شده است که این امر سیاست خارجی را به بحران غیرقابل حل قرار داده است؛ به نظر می اید وزارت امور خارجه به عنوان اصلی ترین متولی سیاست خارجی ، کمترین اثر را در زمینه شناخت ودرک مسایل وپلان ها ی شوم که درکشورهای همسایه ما به حق ما طرح ریزی می شود اگاهی قبلی نداشته  وندارند . بیشترین نا هماهنگی های موجود ناشی از ترکیب غیرمتجانس ترکیب دوتیم انتخاباتی است ،که روی تقسیم پست ها ی دولتی چون غنیمت جنگی خلاف معیارهای پذیرفته شده حکومت واقعی ملی و سابقه حکومت داری بین المللی به عهده دارند. این دیگراز هاله ابهام وپنهان کاری وسازشکاریهای پشت پرده بر آمده است؛حتی از طرف اطرافیان شان مورد تائید قرارگرفته است.  

  نبود صدای واحد وتعدد مراکز تصمیم گیری درحکومت وحدت ملی نه تنها سیستم ونظامیکه انتظار برده می شد در داخل کشور دریک بحران تضاد فکری ، سلیقوی خلاف منافع ملی درجریان است. عنوان بی مسمای وحدت ملی در مناسبات خارجی ما باعث شده تا کشور فاقد برنامه ای مدون برای برخورد با بحران ها ازجمله مسئله گفتگوبا پاکستان پیرامون مبارزه با ترویزم ومسئله داعش که جدیداً از طرف پاکستان وحامیان شان رنگ آمیزی ودرصحنه بحیث باز دارنده هرنوع سازش درخاورمیانه وافغانستان در حال جوانه زدن است داشته باشد. از اوضاع منطقه چنین استنباط شده می تواند که روابط هند، پاکستان وافغانستان را خارج از چارچوب مناسبات بین المللی به حساب آورد .روند اوضاع نیزگویای اینست که میراث استعماروتشدید بنیاد گرایی مذهبی در پاکستان وافغانستان در شرایط عدم یک سیاست باز دارنده وتعامل بین المللی چشم انداز روشنی برای ثبات ، حد اقل در کوتا مدت به دست نمی دهد.؟تحولات سالهای اخیردر افغانستان را باید به عنوان یک بحر ان چند وجهی نامبرد، به لحاظ ورود انارشی سه دهه اخیر در نظم سیاسی –ساختارملی وتنازع ژوپلیتیک منطقه ای –بین المللی بین بازیگران رقیب از جمله روسیه وایران، هند،چین ازیک طرف وازطرف دیگر ادعای هژمونی امریکا درعرصه بین المللی ؛ سیاست خارجی ما با این کدر موجود به سمتی می رود که کنترول ومدریریت بحران با این ترکیب غیرمعیاری حکومت وحدت ملی؛ خدای نا کرده نشود از دست همه ما خارج ودرکام دشمنان در کمین نشسته به افتد .! ورود یک بازیگر جدید به عنوان دولت اسلامی (( داعش))در کنار دیگر جریانات تروریسم، بنیادگرایی اسلامی چون(( القاعده)) به معادلات منطقه ای در شرایطی که فرقه گرایی در جوارسرحدات غربی وجنوبی افغانستان به خاطر بی ثباتی ومنافع نامشروع خود بی نظمی را بوجود اورده اند ، بروخامت اوضاع نه تنها در کشور ما ، وحتی زمینه فروپاشی را در خاورمیانه بوجود آورده اند.تحلیل این شرایط جدید ودر عین زمان بغرنج بدون پرداختن به سوابق تاریخی بوجود امدن پاکستان وسیاست بیرون مرزی ایا لات متحده امریکا، وتقابل قدرتهای منطقه یی که هرکدام دعوایی هژمونی را در منطقه دارند؛ شناخت لازم از وضعیت به یک منطق سیاسی وواقعی گرایی توام با یک بینش علمی ضرورت است . بوجود امدن پاکستان در جوارافغانستان وهند سرآغاز معضلات چندبعدی برای هردوکشور درپهنه زمان است؛ چه بخواهیم ویا نخواهیم موجودیت پاکستان با هزاردرد ودریغ توسط بریتانیا به منظوربرآوردن اهداف قدرتهای مطرح بین المللی برما تحمیل ،وگره خوردن سرنوشت مردم افغانستان با حوادث که در پاکستان می گذرد می تواند عواقب شومی در طول مناسبات با افغانستان باخود داشته باشد. مسئله دیگری که برمخاطره آمیز بودن اوضاع افزوده قدرت گرفتن گروه های تندرو سلفی در خاورمیانه وبخصوص در پاکستان است که با کمکهای مالی عربستان سعودی وقطرروز بروز بر قدرت شان افزوده میشود.این گروها با خشونت زاده شده اندودر خشونت رشد می کنند. درین شرایط اتخازسیاست عجولانه وشتابزده ؛ همزمان با سازشهای غیر معمول دیپلماتیک ودوراز اذهان مردم وکارشناسان سیاسی که در امور بین المللی از تجربه کاری بخصوص در استرا تیژی قدرت های که فعلاً برای هژمونی منطقه ای جنوب اسیا وبه ویژه دراسیای میانه درحال تشکل است باید درعمق مسایل وارد شد ؛چه درآن پاکستان خودرا برنده عرصه سیاست منطقه به حساب اورد ه وبیش از پیش گستاختر در امور افغانستان به مداخله خود ادامه میدهد و می خواهددوستان سنتی وتاریخی مارا ازجمله چین وهند را از ما جداکند. بدون شناخت مسایل تاریخی در حل بحرانات ناشی ازفعالیت های خصمانه پاکستان باربارباید منتظر حوادث دیگرباشیم.؟ این یک امرغیرقابل انکاراست که نه تنها افغانستان راجع به ساختارسیاسی-اجتماعی پاکستان به عنوان یک ساخت انارشیک سخن گفته ومیگوید ؛ بلکه اکثریت به اتفاق کشورها همین نظررا دارند که پاکستان فاقد انسجام در ساخت دولت –ملت مدرن بوده وهمواره در گیر مناقشات درونی وبیرونی می باشد ،وهمه به این اشاره دارند . برعلاوه تضادهای درونی که در پاکستان روی قدرت وثروت مبارزه درونی وجود دارد؛باعث شده تا مشکلات داخلی خودرا در مداخلات درکشورهای همجوار بکشاند طوریکه در طول روابط سیاسی ازین ناحیه پاکستان به حیث عامل خارجی  بحرانات سیاسی ،اقتصادی واجتماعی را در افغانسان بوجود آورده است   .

برای اینکه در مقابل  پدیده های سیاسی، اقتصادی،اجتماعی بهتر بتوانیم مبارزه کنیم در قدم اول باید از شناخت همه جانبه بهره مند باشیم؛ درین ارتباط لازم است تا به ساختارسیاسی –اجتماعی پاکستان معلومات دقیق چون اقای محترم ((سعیدی)) نویسنده وکارشناس امورسیاسی به شناخت همه جانبه که از ساختار سیاسی- اجتماعی پاکستان دارد نه تنها استفاده کرد؛ بلکه دیپلماتا ن وزارت خارجه  این روند کسب تجربه سیاسی (( سعیدی)) را به خاطرمنافع علیای کشورو به حیث کارکرد سیاسی خود از تمام کشورهای که افغانستان به انها روابط دوستانه ویا چون پاکستان وایران حتی روابط  خصمانه  با ما دارند، نهایت توجه داشته باشند. درمورد ساختارسیاسی- اجتماعی پاکستان از ابعاد گونه گون تحلیل گران سیاسی داخلی وخارجی برداشتهای مختلف ارایه کرده اند، ولی انچه از مجموع این تحلیل ها به این نقطه، نظرواحد دارند که ساخت سیاسی-اجتماعی پاکستان در واقع امراز یک موقعیت ((انارشیک)) که فاقد انسجام در ساخت دولت-ملت مدرن بوده وهمواره درگیرمناقشات درونی وبیرونی می باشد. این کشور تجمع عوامل چند گانگی در یک محیط جغرافیایی کا ملاً نا متجانس است که هرم قدرت را بردو اهرم غیردموکراتیک نظامی گری وبنیادگرایی استوار کرده ونیروهای فوقانی در ساخت قدرت را دریک پیوند غیر متعارف ارگا نیکی قرار می دهد . از یک طرف نقش نظامیان در ساختار حاکم در دوران استقلال این کشور همواره درین تضاد کامل با نهادهای سیاسی ومدنی قرارداشته واز نهادینه شدن دموکراسی در این کشور جلوگیری کرده است ، از طرف دیگربه واسط نبود ابزارومناسبات دموکراتیک درساخت سیاسی وگسترش بنیاد گرایی مذهبی ساخت اجتماعی به لحاظ درونی وبیرونی پاکستان را درمسیر غیرقابل بازگشت وچرخه خشونت قرارداده است ، زمینه قدرت یابی گروه های افراطی وتفکرات بنیاد گرایانه مذهبی در ساخت اجتماعی به لحاظ تاریخی به تقابل اولیه بین این کشوروهند برمی گردد که این گروه ها به عنوان بازوی عملیاتی ارتش در بسیج نیرو واقدامات غیر متعارف فرامرزی هم چون حمله تروریسی عوامل مرتبط با پاکستان به بمبئی ، بکار گرفته می شدند، این وضعیت به خصوص بعد از حضور نظامی شوروی سابق در افغانستان برای حمایت از دولت وقت کابل در زمان ( حفیظالله امین ، ببرک کارمل، دکتور نجیبالله ) وحمایت غرب وائتلاف منطقه یی عربی – پاکستانی از جهادیون افغان وداوطلبان عرب برای جنگ با کفار ، نقش پررنگ تری به خود گرفت ،تشدید بنیاد گرایی وپیوند همه جانبه ان با حوزه بیرونی برای ارایش میدان منازعه جدید ، جدا از اینکه وضعیت منطقه رابه هم ریخت به طور هم زمان سبب تشدید منازعات مذهبی در درون پاکستان نیز شد . بعداز حادثه تروریستی یازدهم سپتامبرکه گروه القاعده وحکومت ((طالبان)) با حمله نظامی امریکا ومتحدین ان از قدرت ساقط گردید ، این بنیادگرایی تروریستی وارد یک مبارزه چند وجهی شد که بستر داخلی وخارجی را به طور هم زمان با چالش روبرو کرد.حضور گسترده القاعده وطالبان در خاک پاکستان به اضافه پیوند ارگانیکی طالبان دوسوی خط دیورند با پیش زمینه ناسیو نالیستی (( پشتونیزم)) یک در هم ریختگی درون سا ختی را در منطقه موجب گردید. حضور(( بن لادن )) رهبر القاعده در (ایبت آباد) پاکستان ودرست در کنار پایگاه وپوهنتون نظامی برای چند سال که بالاخره با حمله کماندویی امریکائیان در سال 2013 حتی بدون خبر دارشدن پاکستانی ها به جهت عدم اعتماد به انان انجام گرفت وموجب کشته شدن رهبر القاعده گردید.بدون شک محصول همین تناقضات درونی ساخت سیاسی – نظامی پاکستان بوده است. هم اکنون نیز نبرد سیاسی بین دولت غیر نظامیان وقوه قضایی که گام بگام به بنیاد گرایان مذهبی نزدیک می شود ، در سال اخیر تشدید یافته وبستر مساعد ی رابرای بنیادگرایی وگسترش خشونت های فرقه ای نه تنها در داخل پاکستان بلکه در منطقه فراهم کرده است .حوادث خشونت بار با حمله افراطیون مذهبی وگروه موسوم به (( لشکر جنگوی)) از صدها کشته از اهل تشیع برجای گذاشته است، محصول همین پدیده خطرناک پیوند بنیاد گرایی وعوامل پشت پرده در سازمان اطلاعات اردو ( ( آی-اس-آی)) بوده است . بی ثباتی سیاسی- امنیتی پاکستان هم اکنون دولت مرکزی را در بدترین شرایط قرار داده وگروه های اسلامگرای سنی در همگرایی با نظامیان زمینه سرنگونی ان را مهیا می کنند. 

 ا یجادهم چو شرایطی اگربه روابط پاکستان وافغانستان بعد از دوران استعماربریتانیا در شبه قاره هند وجدایی پاکستان از بدنه هند وافغانستان به واسطه رقابت دهلی – اسلام اباد  نگاه شود، همواره کشور افغانستان به عنوان حیات خلوت ومیدان جنگهای وکالتی دستخوش بی ثباتی بوده است .خط دیورند که میراث دوران استعمار بریتانیا در منطقه بوده ؛ در دهه 70و80 میلادی که با کمک غرب وائتلاف محافظ کارمنطقه یی جواز دخالت پاکستان در امور افغانستان به بهانه حمایت از مجاهدین افغان صادر گردید ، سنگ بنای یک چرخه خشونت وانطباق یک بنیاد گرایی منطقه یی بود که تا به امروز این سیکل معیوب وغیر اسلامی وضد بشری حاکم بر منا سبات دوجانبه بین دوکشور کرده است. پاکستان از یک طرف از لحاظ تاریخی در تقابل هند قرار دارد از طرف دیگر با افغانستان  به عنوان یک((عمق استراتژیک)) درجغرافیای منطقه یی استفاده می کند وهرگز اجازه نداده است تا این کشور در یک بستر آرام ومستقل به رفع مشکلات خود اقدام کند . تیجتاً: بصورت فشرده می توان وضعیت منطقه یی وروابط بین هند ، پاکستان وافغانستان را خارج ازچاچوب مناسبات بین المللی به حساب آورد. روند اوضاع نیز نشان می دهد که میراث استعمار وتشدید بنیاد گرایی مذهبی در پاکستان وافغانستان در شرایط عدم یک سیاست باز دارنده وتعامل بین المللی چشم انداز روشنی برای ثبات، حد اقل در کوتا مدت به دست نمی دهد واین منطقه همچنان تا تغیر بنیادی در پاکستان با تاسف باید شاهد بقا و سیکل معیوب فعلی ان باشیم.!   

   


بالا
 
بازگشت