غلام سخی ارزگانی

 

گزیدۀ از واژه های صلح و آشتی در برابر خشونت و انسان کشی

(با نمونه های کلام سرایشگران)

قسمت هشتم

گفتمان ملی:

کشور ما آمیزه ی از عشایر، طوائف، قبایل، اقوام، پیروان ادیان و مذاهب مختلف می باشد. این مردم از سوابق تاریخی طلانی در بستر اعصار گوناگون برخوردار بوده اند؛ ولی شوربختانه که در چند قرن آخیر نه تنها از داشته های ارزشمند مدنی و تاریخی کشور استفاده صورت نگرفته؛ بلکه مانند مجسمه های بامیان، آثار تاریخی هرات، بلخ، غور، کابل، غزنی و سایرثرؤت ملی نیز به ویرانه ی تبدیل گردیده اند. پی آمد این از یک طرف جامعه را به فقر مادی، اجتماعی و معنوی مبتلا نمود. از طرف دیگر، زمینه های نفوذ بیگانگان را در این حیطه ی باستانی نیز مساعد نمود.

وقتی که می پذیریم ، که در این چند صده ی آخیر متولیان سیاسی تک قبیلوی در انحصار حاکمیت میراثی ظالمانه در افغانستان قرار داشتند، آن ها از جمله در گفتمان ملی میان قبایل، اقوام و اقشار مختلف طبقاتی جامعه کوچک ترین گامی را برنداشتند؛ زیرا این چنین سران مستبد طبقاتی جامعه در خدمت ارتجاع سنتی، طبقات حاکمه جامعه و اجانب قرار داشتند.  پس خوب به ملاحظه می رسد که افغانستان بر بنیاد خشم، غصب دارای مردم، تقلب، خصم، جنگ، تجاوز بر حریم اقوام بی دفاع کشور، ستم، دین گریزی، نفاق افروزی، دسیسه سازی، خرافه پرستی، میهن فروشی و... با حمایت خارجیان به میان آمده است. از همین روی، از یک طرف استبداد سنتی باعث گردیده که گفتمان بین اقوام و مردمان کشور صورت نگیرد. از طرف دیگر، حامیان دولت های تک قبیلوی افغانستان نه تنها مانع همسویی، همدلی و شگوفایی افکار مردم افغانستان بودند؛ بلکه نفاق های قبیلوی، قومی، مذهبی، دینی، سمتی وغیره را در بین مردم کشور شعله ور می ساختند و حکومت کردند. به این ترتیب همه ارتجاع و حاکمان خودکامه داخلی از آن سود می بردند و هم حامیان خارجی آنان از اوضاع که خود هم بر مردم مسلط نموده بودند، استفاده می کردند.

پس از همین علت بوده که نه تنها تمام عشایر، قبایل، اقوام و نژادهای افغانستان از نعمت «گفتمان ملی» تا حال محروم مانده؛ بلکه در یک روابط نهایت تنگ و عقب افتاده مادی، اجتماعی و معنوی به سر می برند.

در این صورت، یکی از نیازهای مبرم جامعه ما به وجودآوردن گفتمان ملی بین تمامی قبایل، اقوام، نژادها، پیروان ادیان و مذاهب در افغانستان می باشد. این گفتان ملی قبل از همه توسط دولت مداران، روحانیون، اساتید دانشگاه ها، فرهنگیان، دانشمندان علوم، سیاسیون، رسانه ها، نخبگان ملی، نهادهای جامعه مدنی و نظایر این ها در بین توده های از مردم مدیریت گردند، تا مردم از جمله از طریق گفتمان ملی به حقوق و تعیین سرنوشت دموکراتیک ملی خویش پی ببرند.

گفتمان ملی؛ زمینه های همپذیری، همسویی، تفاهم، تساهل و احترام به هویت و حقوق همدیگر را آماده نموده و بالاخیر تکامل این روند، به زایش پیش شرط های ایجاد وحدت ملی، ملت سازی ملی، دولت سازی ملی کمک خواهد نمود. به کلام دیگری؛ احترام به هویت یک دیگر، رعایت حقوق یک دیگر، همکاری با یک دیگر، ترویج کثرتگرایی بین هم دیگر و نظایر این ها از زمره گفتمان ملی در متن جامعه خواهد بود.

گفتمان ملی، همه اقوام را آگاهی می دهد تا در ارتباط ضرر و منافع مشترک ملی خویش حساس بوده و به صورت دسته جمعه و مشارکت ملی در حل همه معضلات خود همکاری کنند. به سخن دیگری، هر فرد از جامعه منافع فردی، سلیقوی و سیاسی خود را کنار گذاشته و به تحقق منافع کلان و مصالح ملی کشور توجه عملی وجدی نماید. تحقق این امر بدون یک حاکمیت شایسته سالار ناممکن می باشد. و شکل گیری حاکمیت شایسته سالار بدون نخبگان مسلکی دموکراتیک به حکم خواب و خیال می باشد.

گفتمان ملی یکی از پدیده های ارزشمند مدنی در جهان معاصر می باشد که در نقطه مقابل جزمگرایی، ستمگری، جهل ورزی، تمامیت خواهی، مطلق نگری و امثالهم قرار داشته و یک نگاه مثبت  و یکسان به حقوق همه اقوام و قبایل کشور دارد.

گفتمان ملی نه تنها با معیارهای قوانین داخلی، اعلامیه جهانی حقوق بشر، اعلامیه اسلامی حقوق بشر، میثاق های بین المللی و ارزش های ادیان توحیدی مغایر ندارد؛ بلکه در همسویی و همآهنگی با آن ها می باشد. گفتمان ملی بر پایه منافع ملی کشور استوار می باشد. گفتمان ملی بر مبنای دانش، منطق، عقل و منافع عادلانه ملی متکی بوده و تفرقه های ملی را باطل می سازد. گفتمان ملی به کرامت والای انسانی ارج گذاشته و الهام آور دیگر پذیری در میان اقوام و قبایل کشور می باشد تا اقوام به صورت داوطلبانه و آگاهانه در راستای ایجاد وحدت ملی بسیج گردند.

گفتمان ملی؛ پیام آور کثرتگرایی، مدنیت پروری، خردورزی، دانش آموزی و... انسان دوستی برای نسل موجود و آیندگان می باشد. گفتمان ملی؛ بالاخیره به مرحله می رساند که انسان در خدمت خردمندانه همدیگر قرار گیرند و به همدیگر محبت ورزند.

امیدواریم که دست اندرکاران حکومت وحدت ملی از طریق گفتمان خردمندانه ملی، بر حل مسایل مبرم کشور هرچه شتابان تر اقدام ورزیده و ممثل عملی خواست های قانونی و نیازهای حقوقی مردم گردند.

گفتمان صلح با طالبان نه؛ بلکه با حامیان اصلی آن ها:

زیستن بر بنیاد صلح یکی از ارزش های جهان معاصر می باشد. تحقق صلح بر اساس باورهای شکست ناپذیر و کامل به ارزش های کرامت والای انسانی، دینی، مدنی، اعلامیه اسلامی جهانی حقوق بشر، اعلامیه حقوق بشر جهانی سازمان ملل متحد و میثاق های بین المللی استوار می باشد. صلح نیاز تک تک افراد یک جامعه و خاصتآ ضرورت مبرم مردم افغانستان می باشد. در پناه صلح است که زمینه های رشد نهادهای مادی، اجتماعی و معنوی به دست می آید.

اقلآ بیش از یک دهه است که آوازه و نوای صلح از طرف دولتمداران کشور ما با طالبان و سایر همفکران آنان به گوش ها می رسند؛ ولی عملآ نشانه ی از صلح به مشاهده نرسیده و در عوض فقط جوی خون تا کنون در افغانستان جاری گردیده است.

جناب حامد کرزی رییس جمهور پیشین در بستر 13 سال حکومت خویش در هر عید، سال نو و... روزهای تاریخی گفتمان صلح را با طالبان پیشنهاد می کرد و طالبان آن را رد می کرد. در ضمن، برخی از طالبان به نام صلح چند میل اسلحه ناکارآمد خویش را به دولت تحویل می دادند و بعد از دولت پول، زمین، چپن و سایر امتیازات را می گرفتند و ناپدید می شدند. عده ی دیگری از آنان تحت پوشش صلح و ادامه زندگانی عادی در بین جامعه به عنوان رهنمای طالبان مسلح فعالیت می نمودند. و برخی دیگری آنان در درون ارگان های دولتی جذب می شدند که این ها وظیفه جاسوسی را برای طالبان انجام می دادند.

حامد کرزی با هیئت همراه شان 21 بار غرض مصالحه به پاکستان رفتند و دولتمداران پاکستانی در ظاهر وعده های چرب را برای طرف مقابل دادند؛ ولی عملآ ترور، جنگ و کشتار از سوی طالبان در افغانستان گسترده تر گردیدند. در این صورت، نه حامد کرزی به صلح علاقه داشت و نه پاکستان، طالبان را به صلح وادار نمود؛ زیرا کلید صلح در گروه کشورهای حامی تروریسم بود. حامد کرزی در 13 دوران حاکمیت خویش هزاران طالب و سایر همفکران آنان را از زندان های کشور و حتا گوانتانامو بدون محاکمه قانونی آزاد کرد و آن ها مستقیمآ به مراکز جنگی خویش برگشتند. به سخن دیگری، حامد کرزی با باند خاص تباری خویش در واقع طالب پرور بودند و از هیچ گونه کمک های مخفیانه به آن ها دریغ نورزیدند. اکنون نیز رییس جمهور پیشین حامد کرزی با حلقه های تباری خویش خود با نحوی از انحاء از طالبان، شبکه حقانی، افراد حزب اسلامی و سایرین در برابر حکومت وحدت ملی حمایت می کنند.

همه می دانند که طالبان، شبکه حقانی، افراد حکمتیار دست نشاندگان پاکستان، عربستان، برخی از حلقات اروپایی و سایرین می باشند. این ها اختیار خویش را ندارند و  به ساز باداران خویش می رقصند. ازین روی، گفتمان صلح با این ها هیچ نتیجه مثبت ندارد؛ زیرا این ها غلامان زرخرید کشورهای خارجی هستند و هرگز صلح نمی خواهند. پس چه باید کرد؟ باید گفتمان صلح را با حامیان تروریستان از طریق قدرت بزرگ جهانی، همسایگان و منطقه دنبال کرد.

هرچند دو هفته قبل در اثر فشارهای جامعه جهانی به رهبری امریکا و چین اولین نشست نمایندگان دولت افغانستان و با طالبان در پاکستان صورت گرفت که خوش بینی های را در برداشتند؛ ولی در باور من اگر جامعه جهانی تحت رهبری چین، امریکا، روسیه، اتحادیه اروپا، هند، ایران، ملل متحد و... علاقه به تحقق صلح در افغانستان داشته باشند؛ بلاخیره با تحت فشار آوردن پاکستان و سایرین، همه مخالفین مسلح را مجبور به صلح با دولت افغانستان خواهند نمود، در غیر آن ناممکن است.

پس دولتمداران افغانستان باید با یک برنامه دقیق گفتمان صلح را با حامیان تمام تروریستان دنبال نمایند و اگر صداقت آن ها ثابت گردد، در آن صورت بر مبنای منافع ملی کشور پروسه صلح را به پیروزی برسانند. درغیر آن، مانند آب است که در غربال ریختانده شود و بازهم مانند گذشته، بازی های گوناگون به سرنوشت مردم افغانستان ادامه خواهند داشت. 

وجدان:

وجدان در وجود هر انسان است. هیچ انسان بدون وجدان نمی باشد. هرگاه از وجدان استفاده درست صورت گیرد، آن شخص را «باوجدان» نامند. و اگر کسی از وجدان خود بهره نادرست بگیرد، وی را «بی وجدان» گویند. در حالی که او وجدان دارد؛ ولی از آن استفاده خوب نکرده است.

واژه وجدان، در حیات انسان ها نهایت مهم است که توسط آن از جمله خیر و شر، زشتی و زیبایی، جنگ و صلح و غیره قابل فهم و شناخت می باشد.

تعریف وجدان در این منبع چنین آمده است:

«یافتن، یافتن مطلوب، نفس و قوای باطنی آن، قوۀ باطنی که خوب و بد اعمال بوسیلۀ آن ادارک می شود.» (1)

در این صورت وجدان همان قوای باطنی انسان است که ذریعه آن خوب و بد شناخته شده و شخص از لغزش به طرف عمل بد و زشت نجات پیدا می کند.

هرقدر که یک شخص غرق در جهل، بی خبری از جهان، ناآگاهی از دین، بی دانشی و بی خردی باشد، همان قدر وجدان وی عاطل و باطل می باشد. ساده تر باید نوشت که با هر پیمانه که انسان در بی سوادی و حلقه های تنگ خانوادگی، اجتماعی، محیطی وغیره اسیر باشد، با همان پیمانه «وجدان» وی نیز در تاریکی قرار دارد. چنین انسان در زندگانی خویش با مشقات و ناگواری های زیاد مقابل می باشد؛ زیرا که از «وجدان خام» خویش استفاده بد می نماید. به سخن دیگری، وجدان وی چندان قادر به درک خوب و بد نمی باشد.

برعکس؛ یک فرد با هر اندازه که با علم، مدنیت، منطق، عقل و جهان خارج از خویش پیوند درست داشته باشد، با همان اندازه وجدان وی «پخته» شده می رود. به این مفهوم که این فرد افکار و اعمال درست را از نادرست تشخیص داده و عمل خوب را انتخاب می کند.

پس اکنون وجدان مردمی ما نه تنها در مقابل خشونت و انسانی قرار دارد؛ بلکه نیازمند مبرم تأمین امنیت، استقرار صلح پایدار و آشتی بنیادی در تمام نقاط کشور می باشد؛ ولی وجدان طالبان و سایر همفکران شان حکم به ادامه خشونت، جنگ، عملیات انتحاری و انسان کشی دارد که مغایر ارزش های انسانی، دینی، مدنی، قانونی، ملی و بین المللی می باشد.

در این شرایط کنونی مردم ما امیدوار اند که وجدان تمام دست اندرکاران امور افغانستان با آن حد از کمال و جمال خود رسیده باشد که با تمام قوای خویش در امر عوامل ختم خشونت و انسان کشی کوشیده و در عوض، صلح و آشتی را در سراسر کشور برقرار سازند.

خودآگاهی ملی:

این عنصر خودآگاهی ملی است که هویت جامعه را موشکافی نموده و خصوصیات آن را برجسته می سازد. این خودآگاهی از یک طرف شناخت لازم را از مناسبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی درون جامعه به دست می دهد. و از طرف دیگر، هویت های تاریخی، مذهبی، دینی، فرهنگی و... جامعه را نیز معرفی می دارد. پس خودآگاهی ملی در سطح کل جامعه یک کشور غرض انکشاف متوازن و همه شمول کاملآ لازم و ضروری می باشد.

اقوام و قبایل کشور ما نیاز مبرم به خودآگاهی ملی دارند. در قدم نخست این یکی از وظایف قانونی دولت است که به مردم آگاهی ملی بدهد تا مردم از حقوق و منافع ملی خویش به صورت اساسی شناخت حاصل نمایند. خودآگاهی ملی، شناخت درست را از دوست و دشمن به دست می دهد و این جاست که نه تنها صلح و تأمین امنیت پایدار به وجود می آیند؛ بلکه گسترش نیز می یابند.

جامعه که محروم از خودآگاهی ملی باشد، آن جامعه مورد بازی های سیاسی طبقات حاکمه و دولت خودکامه صورت گرفته و محکوم به مرگ می باشد. جامعه محکوم اگر از خود تحرک مدنی در قبال سرنوشت خویش نشان ندهد، گناه کار است. برای هر فرد از جامعه کاملا لازم و ضروری است که با خودآگاهی و خود سازی خویش، گام های استوار را به جلو بگذارد.

خودآگاهی ملی یکی از زیربنای ایجاد وحدت ملی، دولت مستقل ملی، ملت سازی در مسیر تحقق نظام مردم سالاری است. این مردم است که با داشتن خودآگاهی ملی خویش نه تنها خود تعیین سرنوشت خویش را می نمایند؛ بلکه علم بردار طلوع فکری نوین برای نسل جوان و آیندگان به پیش نیز می گردند. حیات آبرومندانه انسان به داشتن خودآگاهی ملی ضرورت دارد، تا در پرتو آن در بستر کاروان ترقی و مدنیت قرار گیرد.

خودآگاهی ملی، همبستگی ملی را در قبال دارد. خودآگاهی ملی باعث همکاری مشترک تمام اقوام و قبایل در مبارزه علیه فساد اداری، قاچاق، تولید مواد مخدر، اختطاف، خشونت، جنگ و... و انسان کشی گردیده و الهام آور صلح، محبت، دوستی و آشتی در متن جامعه می باشد. خودآگاهی ملی، زیربنای استقلال حاکمیت دموکراتیک ملی استحکام بخشیده و به نوبه خود زمینه های گذار از روابط و مناسبات عشیروی، طائفوی، قبیلوی، قومی، نژادی و... را به شکل گیری «ملت واحد» آماده می سازد.

پس، تمام اقوام و قبایل افغانستان نیاز شدید  و مبرم به خودآگاهی ملی دارند، تا در پرتو آن به حل کلیه بحران های موجود کشور بپردازند. امید است که در این زمینه حکومت وحدت ملی وظیفه تاریخی خویش را در قبال تمامی اقوام کشور با وجه احسن انجام دهد و مردم را از خود راضی سازد.

 

ادامه دارد

تاریخ: جمعه 2 اسد 1394 خورشيدی برابر با 24 جولای 2015 ميلادی / کابل

----------------------------------------------------------------------------------------------------منبع:

(1) – ص 934 «فرهنگ فارسی عمید» تالیف: حسن عمید/ نوبت چاپ: اول 1388 تهران.

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت