خلیل رومان

 

نامۀ سرگشاده

                                                         به رهبران "حکومت وحدت ملی"

 

    خلیل رومان 

 ششم سنبلۀ ۹۴

محترمان داکتر محمد اشرف غنی و داکتر عبدالله؛

در سرطان سال جاری در مقدمۀ پنجمین نامۀ خویش به شما، نوشتم که:" رویداد های انتخاباتی، افغانستان را بر دو راهه ای قرار داد که نقطۀ عطف آینده را تشکیل می دهد.... از قضا شما دوستان و تیم های پیرامون تان، جهت دهندۀ این نطقۀ عطف به سوی بهبودی یا خدای ناخواسته تباهی می باشید. یا کشتی شکستۀ را باهم- پارو زنان به سرمنزل مقصود برسانید، یا کشور را در نفاق برادران و بنی اعمام قرن هیجده و نزده مشاهده کنید."

یکی از مشابهت های قرن نزدهم و امروز افغانستان که به شدت جریان دارد، گسترش بی اتفاقی سیسماتیک و چند جهتی خطرناک ملی و اجتماعی است.

این واقعیت به تازه گی ها پذیرفته شد که افغانستان با جنگ اعلام ناشده از سوی پاکستان رو به رو است. بنابر این، به نظر می رسد که یک بُعد مهم و ستراتیژیک این جنگ، ترویج پیگیر بی اتفاقی و بی اعتمادی میان نخبه گان سیاسی، جامعه و ملت باشد. هدف اساسی آن تجرید دولت از ملت، بی اعتبار ساختن نهاد های دولت، رویا رویی قومی، زبانی، ملی، سمتی و تشنج میان گروه های سیاسی حال و گذشته می باشد. درد آور است که شماری از نخبه گان ما آگاهانه یا نا آگاهانه پخش و نشر این هدف را تسهیل و با گفتارها و پندارهای شان مرز منافع ملی را عبور می کنند.

به این ترتیب، ما از نظر روحیۀ ملی درست در زمان اصلاحات دور دوم شاه امان الله خان " از ۱۳۰۳، بخصوص تشدید مرحله دوم آن از ۱۳۰۶ به بعد " قرار درایم. در آن زمان اصلاحات مرحلۀ دوم، با همه منافعی که داشت معطل شد. چون خلای بین مردم و حاکمیت گسترش یافت، اصلاحات از پشتیبانی مردم محروم شد و شاه محصور شده در چنبرۀ درباریان مغرض قادر به پیشبرد اصلاحات نشد.

شما در حال حاضر در چنین مرحلۀ حساس قرار دارید. درحالی که جذابیت ملی شاه غازی هم موجود نیست، فاصلۀ بین دولت و ملت با گذشت هر روز بیشتر شده می رود؛ شهرت منفی افزایش و کارایی برای مدیریت کل نظام از جمله کاهش نفرت عمومی نسبت به حاکمیت کاهش می یابد. به نظرم کشور در یک جنگ روانی نیز قرار دارد. وسیله های این جنگ روانی این هاست:

·        بی بندو باری رسانه ای که مرز بین منافع ملی و خبر رسانی های بیطرف را مخدوش و ترساننده می کند.

·        اظهارات رسانه ای مقام ها که از چند گونه گی و تناقض درپالیسی ها و برنامه ها پرده برداری می کند.(مقام های نظامی به جای مقام های سیاسی و مقام های سیاسی به جای تماشا بین قرار می گیرند.)

·        حمله ها و ضد حمله های اتهامی، (وجود مکتب های خیالی با حیف و میل صد ها میلیون دالر و سپس ضد حملۀ رشوۀ ده ها میلیون دالری در امضای موافتنامۀ امنیتی با پاکستان. خاموشی در رد و تایید آن مساله را در هالۀ از ابهام قرار می دهد.)

·          تبصره های شماری از به اصطلاح تحلیل گران مسایل سیاسی که با نظریه های نفی کننده و بدبینانه گاهی حتی به اشخاص و نهادهای ملی- دولتی با جسارت هتاکی و ناسزا گویی می کنند.

·        رسانه های اجتماعی که در ناسزا گویی، توهین، تحقیر و بذر نفرت حد و مرزی را نمی شناسد.

·        سرو صدای وجود جاسوسان در دستگاه دولتی.(خاموشی دولت در رد یا پذیرش آن و عدم مطالبۀ سند های محکمه پسند، پایگاه اجتماعی نهادهای دولتی را در افکار عامه کاهش می دهد.)

 

بی نیاز از اثبات است که همۀ این ها آله های دست دشمنان افغانستان نیستند؛ ولی نیاز به اثبات ندارد که چنین تلقی ها و تلقین های آگاهانه یا ناآگاهانه به پراگنده گی و نفاق بیشتر ملی دامن می زند. این هم پر واضح می باشد که در پس این بیان ها مقصد های معین پنهان است. چگونه می توان این پراکنده گی و نفاق ملی را ولو که رخ دیگر جنگ اعلام ناشده نباشد، به یک جهتی و وفاق ملی بدل کرد؟

از دید من، دستگاه های آگاهی رسانی و فرهنگی دولت یا درجهت های بی مصرف کار می کند یا در جدل های اندرمیانی مصروف است. شاید موافق باشید که تاثیر "سخن" کم از اثر گذاری "مرمی" نیست. در کشور ما که قریب همه به جای چشم هم از گوش استفاده می کنند، این اثر گذاری به مراتب زیادتر می باشد. بنابراین؛

۱- ضرور است که آگاهی رسانی و فرهنگ سازی ملی برپایۀ اقناع و اجماع صورت گیرد. برای اقناع باید از نیروی استدلال خوب برخوردار بود؛ بی اساس بودن اتهام ها و تبلیغ های نادرست را به کمک دلایل قوی اثبات توانست کرد؛ شنوایی نظر دیگران را به کار گرفت و از لابلای آن دورنماهای جهت دهنده ای در قالب شعارها و دستورالعمل ها تدوین کرد. دورنماهایی که افکار مردم را به سوی یک جهتی ملی راهنمایی و مدیریت کند. برای اجماع باید تعامل مثبت میان مبصران، آگاهان سیاسی و رسانه ها را با سبک و سنگین کردن افکار وکردار شان، شکل داد. باید خط سرخ آنچه باید گفته شود یا نشود، و آنچه باید عمل شود را معین نمود. سپس شعارهای را برای روشنگری ملی درعرصه های مختلف تدارک و ترویج کرد. شماری از رسانه ها سقوط یک ولسوالی را از بام تا شام در سرخط اخبار و زیر نویس سایر برنامه های خود به گونه ای نشر می کند که حتی ذهن نشین اطفال خانواده ها می شود. ولی پیروزی دولت در این یا آن زمینه یک درصد چنین جایگاهی را ندارد. این امر به خودی خود به تجار پیام فرار دادن سرمایه، به خانواده ها پیام تشویش از امنیت و به مردم پیام ترس و نا امیدی می دهد. با یک گفتمان ملی به اشتراک رسانه ها، باید مرز منافع ملی- امنیتی و تناسب خبرهای مثبت و منفی ترساننده روشن شود. نباید بیش از این به رسانه های مشتری طلب و پول ساز از اشک و خون این ملت و اشخاص شهرت طلب، اجازه لاابالی گری و بازی با منافع ملی را داد. راه آن، ببند و ببست قرون وسطایی نیست، اقناع و اجماع و سپس پیروی از پالیسی ملی است که از سوی خبره گان رسانه ای، جامعۀ مدنی و نهاد های ملی تدوین باید شود.

۲- شما در کابینه و شورای وزیران به موافقه برسید که در مسایل حساس ملی نوعی آگاهی دهی(بریفنگ) بین خود را مروج کنید تا هرکه سخن می گوید، چه بگوید یا نگوید. در این صورت از تشتت و پراکنده گی جلوگیری می شود و پیام های یکسان به مردم می رسد.

۳- سلسله مراتب از نظر صلاحیت ها در گفتار و کردار تامین و عملی شود. نباید مقام نظامی به جای مقام سیاسی و دیپلمات و برعکس، در رسانه ها داد سخن گویند و افکار عامه را مغشوش تر کنند.

۴- نهادهای مسوول دولتی و حکومتی در برابر توفان رسانه ای و تحلیل های به جا و بی جا، واکنش منطقی نشان دهند. حقایق- هرچند تلخ را قبول کنند، علل آن را بنمایانند و برای چاره جویی از مردم کمک بگیرند. غیر حقایق را با صمیمت و رفتار مدنی رد کنند. خاموشی در برابر این توفان رسانه ای مزید بر دلالت قبول آن، تباه کننده نیز است. به یاد داشته باشید که دولت مدرن با اعتراف به کمبودها و اشتباه خود نیرومندتر می شود.

۵- چتری که می تواند همگان را پوشش دهد، منافع ملی است که باید در یک گفتمان ملی تثبیت و قبول شود. وحدت ملی در گرداگرد این منافع ملی انگیزۀ یک جهتی ملی می شود. به این گفتمان بیش از هر وقت دیگر نیاز است.

۶- باید دستگاه های تبلیغی ضد تبلیغ ایجاد کرد که کارش خنثی سازی، حقیقت یابی و بیان آن است. اگر دولت تبلیغ های سازمان یافته را قبول یا رد نمی کند، رفته رفته این تبلیغ ها در افکار عامه به واقعیت قابل پذیرش بدل می شود.

۷- خاموشی و انفعال در برابر مهم ترین مسایلی که به گونۀ منفی در گردش است، دردی از درد های دولت و ملت را مداوا نمی کند. واکنش فعال و بیان موقف روشن دولت می تواند تا حد زیادی مردم را در روشنی قرار دهد.

۸- شما که بارها از اصل مشوره با مردم سخن گفته اید، زمان آن فرا رسیده تا در بارۀ پاره ای از مسایل ملی این امر مهم را اجرا کنید. نشانه هایی وجود دارد که مردم به یک راه و دولت به راه دیگری روان است یا خاموش و نظاره گر است.

 

محترمان؛ حال از خود و از شما می پرسم که آیا دست اندرکاران کنونی این دستگاه ها، توانایی علمی، عملی، روحی و تجربی تطبیق چنین برنامه هایی را دارند؟ اگر آری بسم الله و اگر خیر، شما دست به کار شوید و چنین کارگزاران را دریابید. دولت داری خوب با حرف های میان تهی، واکنشی، مقطعی و با نازدانه های بی تجربه و غیر آماده، سفارشی و سهمیه ای، شدنی نیست.

 

 


بالا
 
بازگشت