عبدالواحد سیدی

 

بخش یکصدو هفدهم

بحث اول

افغانستان درنظم نوین جهانی و امپراطوری سرمایه

117-1-1. نقش پیش کسوتان

صاحب نظران سیاسی   به این باور اند که امریکابه منظوراینکه بتواند دور تازه یی از  سوء استفاده  سوق الجیشی یا« اداره جهان را از طریق نظامی» بدست آورد بخاطرفراهم آوری جو مناسب که شروع عصر نوینی را بر پایه یک نظم جدید امپریالیستی در جهان  پایه گشایی می نماید شروع کرد و جمعی هم به این گمانه میزنند که یازده سپتمبر توسط امریکا نه، بل توسط فناتسم های عربی معتقد به بنیاد گرایی اسلامی که ظاهراً کنترول چند هوا پیمای مسافر بری امریکا رابدست گرفته و آنها را به برجهای دو قلوی مرکز تجارت جهانی نیویارک و نیز ساختمان مرکزی پنتاگون  کوفتند که ظاهراً با ساز و برگ گسترده پوشش اطلاعاتی اداره استخباراتی امریکا بعید به باور میرسد.وبعضی ها به این عقیده هستند که گویا این  عملیات توسط سازمان سیا راه اندازی شده ، تا بهانه ای باشد به رؤیا های جنگ طلبانه  "قدرت های حاکم "بر دولت امریکا.

ولی چیزی که غیر واقعی بنظر میرسد انکار  بی اطلاعی دولت امریکا از وقوع این حوادث اسف بارترورستی می باشد.چطور امکان دارد  دولتی که با سیاست و پول و امکانات تخنیکی و انسجام دهی  عصری از وقوع چنین یک فاجعه ای که پسانتر ها چهره دنیا را عوض کردبی خبر باشد؟

اما بعضی از کار شناسان نظامی به این باور اند که سازمانهای اطلاعاتی امریکا از نقشه گسترده سازمان القاعده و بنیاد گرایان فناتسم برای انجام فعالیتهای تروریستی پیش از وقوع آن در داخل خاک امریکا آگهی داشتند، ولی بهر ملحوظی که بوده  از هر گونه اقدامات پیش گیرانه خوداری ورزیدند. که جمعی این  خود داری را ناشی  از سهل انگاری و رقابت و عدم هم اهنگی سازمانهای اطلاعاتی امریکا  در بین هم میدانند.ولی همینکه میگویند این  انفعال عمداً صورت گرفته است  تا دولت امریکا قادر گرددتا با بدست آوردن  راه آوردهایی کمیسیونی که مسئله یازده سپتمبر را در امریکا دنبال میکرد با اظهارات  بن لادن و القاعده وفق داده و این جنایات را به القاعده و سایر قوت های ترورستی  مخالف با امریکا مناسبت داده و به این ترتیب این فاکت را خوانایی بخشند، ولی اینهم ره آورد درست و معقول به وقوع این واقعه به حوادثی که رخ داد نمیباشد.فکر میشود این حوادث نه بخاطر ابعاد  هولناک تلفات جانی آن ، بل بخاطر شکل دهی به  صفحۀ نوینی  که در پی داشت  ، حادث شده است که بار بار در صفحه تاریخ معاصر در همین سده بیست ویکم  حوادث هولناکتراز آن از قبیل حمله نظامی به افغانستان قبل از بدست آوردن  مجوز شورای امنیت ملل متحد  و نیز قتل عام هشت هزار نفر [[1]] رواندایی در جنگهای  قومی و اشغال نظامی عراق به توسط امریکا به بهانه داشتن  سلاح بیولوژیکی و کشتار جمعی دولت عراق که ادعایی بود کذب که از طرف دولت مردان امریکایی دنبال گردید نیزاز فجایع بعد از واقعه یازدهم سپتامبر میباشد.

حوادث هولناکتر از این فاجعه نیز در سالهای گذشته رخ داده که میتوان ازقتل عام 800 هزار نفر در جنگهای قومی روآندا در سال1994 که در صد روز ظاهراً توسط قوم تند رو  هوتو ها کشته شدندکه اقلیت  توتسی را هدف گرفته بودند که نمونه ای از اینگونه فجایع انسانی است  که بر میگردد به کشیدگی  های قومی  هوتو ها و توتسی هادر نتیجه به روندا گریختند و در آنجا گروه جبهه میهنی روندا را تشکیل داده و بعداً در سال1990 به روندا حمله کردند و این جنگ  که از خونبار ترین جنگها در تاریهخ افریقامیباشد تا سال 1993  ادامه داشت.[[2]]  

اهمیت اساسی 11 سپتامبر در خود آن عملیات تروریستی نبود بلکه پدید آورنده  دورانی است که چهره جهان ما را از هر سو دستخوش تغییرات مهم نموده است .

امریکا پس از پایان جنگ سرد ، از همان دوره ریاست جمهوری جورج بوش پدر و تهاجم نظامی به عراق بدنبال اشغال کویت توسط ارتش صدام حسین ، دکترین «نظم نوین جهانی» را اعلام داشته بود که میبایست بر پایه یک دنیای تک قطبی شکل میگرفت که در آن امریکا نقش ژاندارم جهان را ایفا میکند . اما تحقق گسترده این دکترین در آن زمان هنوز امکان پذیر نبود کمااینکه دیدیم ارتش امریکا پس از اندکی پیشروی در خاک عراق ، به یکباره عقب کشید و نه تنها تلاشی برای سرنگونی حکومت صدام صورت نداد بلکه هزاران تن از مردم معترض عراق را بی دفاع به زیر رگبار ارتش عراق فرستاد( چیزیکه همین اکنون مردم افغانستان در برابر تعرضات مغرضانه ارتش آی اس آی ونیروهایشان بنام طالبان افغانستان را به خاک و خون کشانده است). اما ده سال پس از عملیات توفان صحرا در شبه جزیره عرب، جورج بوش پسر و نئوکانهای پشتیبان او ، از فاجعه 11 سپتامبر همچون " مائده ای آسمانی " استقبال کردند(وحتی به آن سبغه یک جنگ مذهبی را توسط کلیسای انجلیکن بخشیدند تا ذهنیت های امریکائیان بی خبر از همه جا را با خود عقیده مند سازند) تا چهارنعل به سوی تحقق رویاهای خود در زمینه شکل دهی به نظم نوین جهانی و تبدیل امریکا به امپراتور جهان پیش بروند . این سیاست آنها به غیر از تهاجم خونبار به افغانستان و عراق ( که هزاران بار بیش از فاجعه 11 سپتامبر تلفات انسانی  و اقتصادی ببار آورده اند )، از یک سو موجی از عملیات تروریستی کور و انتحاری در تمامی نقاط جهان و از جمله اروپا براه انداخته و از سوی دیگر به بهانه این اقدامات تروریستی بنیادگرایان اسلامی ، دول سرمایه داری شروع به تحدید شدید آزادیهای مدنی نموده و شهروندان کشورهای خود را بیش از پیش زیر کنترل پولیسی قرار داده اند .

در برابر این «نظم و بی نظمی نوین جهانی» که از لحاظ ابعاد توحش چیزی از دوران ظهور فاشیسم در جنگ جهانی دوم کم ندارد ، میتوان و باید ایستاد . اما نیرو ی بدیلی که میتواند در برابر تهاجم امپریالیستی به ایستد ،و از یک افق روشن مبتنی بر آزادی و برابری دفاع کند وجود ندارد.زیرا تاریخ شاهد است که در عصر برپایی هر قدرتی که خود را جهان شمول سازد سایر قدرت ها در منگنه و ضعف قرار می گیرند چنانچه  تاریخ شاهد این بازیگریهای خونبار در عصر روم ، اسپانیا و پرتگال ، فرانسویها وانگلیسی ها،هولندی ها و بالاخره روسیه شوروی  بوده و دو تجربه تلخ جنگهای جهانی را در قرن بیستم در(اروپا) مهد علم و فرهنگ و جامعه بشری که حاصل آن پنجاه و پنج ملیون کشته می باشد به ارمغان آورد.

ما در تاریخ به اصطلاح  پربار  روسیه شوروی دیدیم  که روسها چگونه با ایجاد فضا های  سیاسی  روشنفکرانه  همه عملیات های خود را در جنب ملت ها بخاطر بربادی ملت ها انجام داد . در افغانستان با پیاده کردن نیرو های  ظاهراً طرفدار طبقات کارگر و دهقان  اضافه تر از دو ملیون نفر را  به پلیگونهای نظامی کشتار و یا زمینه فرار و مهاجرت  ملیونهای دیگر را به خارج کشور فراهم ساختند . 

قسمیکه در ساختمان جامعه جهانی نظر اندازی  میشود هر دو گروه ،گروه راست گرای سرمایه دار و گروه چپ گرای با هویت کارگری دمار از روزگار  مردم و ملت های مظلوم کشیدند.

 

117-1-2.اهداف درازمدت امریکادرکشور های جنوب یا جهان سومی:

میگویند که کشور های سرمایه داری اگر روزی انسان و یا سرزمین جدیدی را جهت کسب سود پیدا نکنند میمیرند. این سیستم تنها از طریق استثمار و چپاول منابع و سر زمین های بکر که امریکا خود روزی از جمله آن سرزمینها محسوب میشد،به حیات خود ادامه میدهند. برنامه های سرمایه داری را در کشور های فقیر چنان پی ریختند که هر گز کشور فقیر به کشور ثروتمند و غنی تبدیل نشود.

این کشور ها را به بی برنامگی و بد برنامگی و فساد مدیریت وایجاد تمرکز قدرت بدست مافیای دولتی ، بازرگانی، سوق میدهندو سر آنجام آنها را به فساد اداری و سوء مدیریت و غیره بدنام وبی اعتبار میسازند ؛ امریکا و هر کشور غربی به این کوشش است تا کشوری را که در آن تسلط دارند در یک دایره بسته  در حالت حرکت دورانی نگاهدارند.و به این ترتیب مردم و کشور زیر سلطه را به این وامیدارند تا در مقابل برنامه های رشد آهنگ اقتصاد تولیدی از کالا های وارداتی استفاده نمایند.تا این کشور ها نتوانند به کشور های قوی و غنی و صنعتی تبدیل شوند معهذا تمام برنامه های انکشافی آنها به برنامه های مصرفی و استهلاکی منحصر میگردد.

این کشور ها حد اکثر کوشش خود را بخرچ میدهند تاکشور های زیر سلطه خود را از پیشرفت اقتصادی دور نگهدارند، چرا که آنها را تهی و همواره وابسته بخود نگهمیدارد .[[3]]

                 همین اکنون عربستان یک کشور متکی بصدور نفت در جهان می باشد که اگر در مدت یکسال صدور نفت خود را به امریکا متوقف ساخته بتواند امریکا در حدود272 ملیارد دالر به کاهش و رکود اقتصادی مواجه میشود و اما اگر  نفت عربستان فروکش کند در آن صورت همین کشور مرفع حتی قادر نخواهد بود در مدت کمی خودش را از رهگذر اقتصاد سرپا استاده بدارد چرا که هیچ نوع اقتصاد تولیدی ای که جای گزین اقتصاد  صدور نفت شود در آن کشور وجود ندارد .

حال که چهارده سال از واقعه  یازدهم سپتامبر گذشته است ما می بینیم که کشور های غربی تا کدام حد بخصوص امریکا و انگلیس در کشور ما افغانستان نقش اساسی دارند. قانون اساسی ما را به سیستم ریاستی تدوین کردند و زمینه سازیها صورت گرفت تا این قوانین از طرف وکلای ملت  تصویب شود که خود این سیستم خطرناکتر از رژیم شاهی بوده زمینه های  قوم گرایی و تبار سالاری را در کشور دامن میزندکه بد ترین مریضی در عصر حاضر گلوی کشور ما رامی فشارد و بیم آن میرود تا اقوام ساکن در کشوربجان هم افتند وآنچه که در رواندا از نسل کشی رخ داد در افغانستان رخ ندهد.

حال  امریکا به ا اصطلاح از رهگذر بنیاد گرایی اسلامی یعنی القاعده طالبان و داعشیی ها تشویشی   ندارند چرا که  همۀ شان از آبشخور استخباراتی آن  کشور فعالیت دارند؛ولی حد  اقل باید متوجه این نکته باشند و از آن روزی بترسند که اگر کشور های موج سومی  متحدانه (که اگر روسیه و کشور  های جنبی آن را داخل  این لست سازیم)دست بدست هم دهند و آبرو و تکنالوژی خود را یکجا کار گذارند و نو سازی کنند  عمق فاجعه ای که غرب و مخصوصاً امریکا به آن  مواجه میشود چندین برابر از خسارات ناشی از جنگ عمومی دوم  خواهد بود. و این بخاطری است که دیگر دولت های قدرتمند  با داشتن ساز و برگهای اطلاعاتی و نظامی شان حتی قادر نخواهند بودجلو  فاجعه های مکرر همانند یازده سپتمبر را بگیرند و همان وقت هم آمریکا اذعان  خواهد داشت که ما از قبل خبر نداشتیم.

 

117-1-3. انبوه زدایی جامعه

موجی که در آینده جهان بعد از دوره  صنعتی رویکرد پیدا خواهد کرد  جامعه را انبوه زدایی میکند به این معنی که  همۀ نظام اجتماعی را  در جهت تنوع و پیچیدگی سوق میدهد. 

 امروز ما می بینیم چقدر سرمایه های کلانی در برنامه  های جهانی شدن افغانستان  در راه رشد سالم  آن از بین میرود(نظر به آمار رسمی دولت امریکا  که از تریبیونهای اطلاعاتی پخش شده است حدوداً شصت هزار ملیون دالر کمک را که چهل هزار ملیون آن از طرف کشور امریکا پرداخت شده ، نشان داده است)  از سال 2002  و قبل از آنکه این سرمایه ها بدرد رشد ملی بخورد  حیف و میل گردیده است که این خود ناکامی  همیاریهای جهانی را نشان میدهد تا  تاوانی باشد برای جنگ سردی که مردم افغانستان برنده آن محسوب شده است تا با آن بتوانند وطن ویران خود را آباد و نا امنی را به سلامتی تبدیل نمایند. علی رغم این هدف بزرگ و همدردی انسانی که بذریعه افراد دیگری از ملت های دیگر با پرداخت مالیات های سنگین بحکومت های شان از این در آمد  های انباشته شده عایداتی و مالیاتی این  پولها  در راه همیاری های ظاهراً جهانی بمصرف رسانیده میشود که ظاهراً هم دولت های پرداخت کننده و هم مالیه پردازان در اروپا و امریکااز پرداخت آن  به ستوه امده اند که تا چه وقت این پولها در جاهای دیگر نظیر افغانستان و یا عراق و سوریه و جا های دیگر ،صرف شود. لذا حتا یک فرد غربی هم بهیچ صورت حاضر نخواهد بود ما حصل رنج و تلاش شان بطور مستمر در چنین کشور ها بمصرف برسد.

(دولت امریکا هیئت بلند رتبه یی را تعیین نموده است تا حساب  پولهای بمصرف رسیده در افغانستان را که یک رقم کاملاً کیهانی هست  بیابند و عاملین فساد و دست برد  ها به این وجوه « باد آورده»  را از نو مورد تفتیش جدی قرار دهند  که اگر واقعاً کار در این عرصه جریان  پیدا کند باید تمام عمرانات بدون کیفیتی که از بودجه همین وجوه بشمول جاده های اسفالت و عبور راه های عمومی افغانستان بمصرف شان رسیده است، از نزد شان تاوان گرفته شود و یا  از نو اعمار گردد. در این مورد هم جهان و هم مردم افغانستان مشتاقانه متوجه عمل این هیئت  باز جویی بین المللی هستند.)ولی دیده شد که این هیئت نیز کاری از پیش نبرد.

در همه کشور ها چه صنعتی و چه فقیر و غنی و چه  در حال رشد  دیده میشود که  مردم از نبود  «هدف ملی »  نبود روحیه  فداکاری، و از هم پاشیدگی  تدریجی «وحدت ملی» و رواج حیرت انگیز  گروه گرایی  و بروز اختلافات گروهی به اعتراضات  و مرثیه خوانی می پردازند. بحث داغی که امروز در بین کشور های غربی  جریان دارد و مانند مرض مسری  جامعه ما را  نیز درنوردیده است مسأله داغ  روز که منظور  گروه  های سیاسی  است موضوعاتی را نظیر مسأله سقط جنین،  کنترول تسلیحاتی،  تبعیض نژادی، تبعیض علیه بانوان و جنسیت، بیکاری، فقر عمومی، الودگی محیط زیست، نیروی هسته یی و باز داری آن، و امثال آن در سطح ملی و بین المللی  آنچنان مطرح میگردند که نمیشود بی صدا از کنار این مسایل گذشت.

ما می بینیم بی خانه ها بخاطر بدست آوردن خانه با هم متحد می شوند  باز نشسته ها برای عدم پرداخت بموقع معاش شان با هم گرد می آیند، زن آزاد خواهان و «مدافعین حقوق برابر زنان از مردان»  تشکیل سازمان میدهندو حتی حکومت ها را زیر فشار قرار میدهند  و حرکت های ضد فحشا آغاز بفعالیت میکنند. حتی در اروپا گروه  های لختیها (کسانی که برهنه گردی میکنند) و ضد آن، سازمانهای نازیهای همجنس باز و سازمانهای  رهایی بخش همجنس بازان که حتی روح کلیسا نیز  مانع از حرکات آنها شده نتوانسته است، واقعاً که این حرکات طوری  مایه شرمساری جهان شده است که حتی  سازمانهای بزرگ ملی را به سختی در انسجام یکپارچگی آن نمیتواند حفظ کند. اتحادیه های که در طول دها سال با داشتن  مرام نامه  های دقیق فعالیت میکردند اکنون هر کدام شان از خط مشی  سیاسی واحد خود طفره رفته(گریز کرده) و صرفاً برای بر آورده ساختن مقاصد خاص خود مبارزات انتخاباتی را براه می اندازند.

 امروز در آمار هایی که در مورد  اشتراک مردم در  انتخابات ریاست های جمهوری و شورا های مملکتی موجود است، اضافه تر از دو ثلث مردم  در این نوع انتخابات اشتراک نداشته اند. مادر کشور  خود در شورای نمایندگان شاهد بودیم که اکثر تصمیمات که به سرنوشت آینده کشور تعلق داشت نسبت عدم  حاضری یا عدم اشتراک شان به تعویق افتاده است. ما در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان شاهد به  کاندیداتورانی  اضافه تر از چهل نفر  بودیم که اکثر شان نه شناخته بودند و نه از کارآیی و پیشبرد  مبارزات انتخاباتی می توانستند بدر آیند و نه بکار  ریاست جمهوری آشنایی داشتند و نه درس و مکتب این  کار را  خوانده بودند که بدون آنکه رای   کسب کنند  در  صحنه انتخابات افغانستان ظاهر شدند و بعداً هم اکثریت شان  از صحنه  ناپدید شدند در حالیکه  اشتراک بی لزوم هریک آنها به صرف اظافه تر از ملیون دالر تمام شده است که در یک کشور فقیری مانند افغانستان قطره ای بمثابه دریا میباشد. که این نشاندهنده عدم تساند و به بازی گیری سرنوشت سیاسی کشور منجر میشود. امروز در افغانستان بیش از  صد ها حزب و گروه خود را به ثبت رسانده اند که  اکثر شان فاقد  کار آیی و جذب مردم می باشند و آلوده به قومی گرایی ولسان مشربی و سمت نگری هستند. و از همین سبب دروازه  های این احزاب برای همیش بسته می باشد که عدم کشادگی بر مبنای کشش و خواست حقیقی، مردم را در قبال اهداف و حرکات حزبی  فاقد عقیده و ارمان میسازد. در اینجا و  هر جای دیگر  عمر این اتحادیه  ها و احزاب نهایت کوتاه می باشد، و بدین ترتیب شتاب و تنوع باهم  ترکیب  می شوند  و گروه های سیاسی جدید  را بوجود می آورند که اینها هم یکی بعد دیگر از صحنه می پرند.

در اینجا و سایر جا ها  تصوراتی  در مورد ائتلافها ی سیاسی، اتحادیه یا جبهه های متعدد  که وجود دارند نیرو و حضور شان روز تا روز در جامعه کم رنگ می شود  و رفته رفته مفهوم خود را از دست میدهد در سابق دولت ها بر منبای ائتلافهای پایه دار صادقانه در فضای تساند و همدردی و پیشرفت  ایجاد  میشد و دوام می آورد ولی حالا عمر حکومت های ائتلافی فاقد اندیشه سیاسی حتی در انگلستان، اسرائیل و ترکیه نیز کوتاه و حتی نا ممکن شده است. این ائتلافها هرگز نمی توانند  تا انتخاب رئیس جمهور آینده  دوام بیاورند یا بلافاصله  بعد از انتخابات ریاست جمهوری از هم می پاشند و بدین ترتیب پشت رئیس جمهور  تازه  برای پیشبرد  برنامه ها یش خالی می ماند. (همچنان است در ایالات متحده امریکا زمانیکه از دو حزب مطرح یکی برنده شد ارکان دولت را بدست می گیرد و حزب دومی بدون اینکه تیر  خود را از ترکش خالی سازد یک قدم به عقب در پشت سر تصمیمات حزب حاکم قرار میداشته باشند که از این  تیر های احتیاطی در بسا موارد دولت  بسر قدرت و در یک سخن آمریکا را حمایت میکنند که نشانه ای از وحدت و یکپارچگی یک ملت بزرگ را در بر آوده سازی اهدافش دنبال میکند.)

این  انبوه زدایی  توانایی سیاستمداران را  در اتخاذ  تصمیمات حیاتی  بیشتر محدود   میسازد. هرگاه  مسأله ائتلاف در میان باشد آنقدر خواستهای مئتلفین زیاد میباشد که دولت و یا سازمان و شورا هایی که با آنها ائتلاف کرده اند از سیل تقاضا ها  و درخواستها ی  آنان بستوه می آیند. این مردمان که موکلین خود را  بقدرت رسانیده اند از برگه های انتخاباتی خود توسط تلفونهای همراه فوتو برداری کرده و به موکل خود نشان می دهد که او را با این برگه انتخاب کرده و به کامیابی رسانیده است و از آن بحیث سپر در بر آوردن اهداف شخصی استفاده مینمایند، به این ترتیب سیلی  از تقاضا ها و درخواستها ی خاص موکلین توسط وکلا بسوی مجالس قانونگذاری  و ادارات دولتی  سرازیر میشوند که اکثراً باعث اتلاف و ضیاع وقت مامورین دولت و وکیلان نیز میشوند.

گذشته از آن ما می بینیم که  جامعه با سرعتی شتابان با صد ها انباشته مطلوب و نامطلوب  بسوی  تحولات در  حرکت است  ممکن است در جریان این تحولات  تأخیر در تصمیم گیری  بمراتب بد تر از  تصمیم نگرفتن باشد. قسمیکه دیده میشود وکلای ملت  آنچنان گرفتار کار های شخصی و موکلین هستند  که این آقایان همدگر شان را فقط در حال آمد و شد  در شورا می بینند که بهیچوجه فرصتی برای تبادل نظر  و هم آهنگی نظریات پیدا نمیگردد. باوجودیکه شرایط هر کشوری فرق میکند اما  آنچه در همه کشور ها  مشابه است  تهدیدی است  که موج آینده  متوجه نهاد های منسوخ  و کهنه دنیای صنعتی  گردانیده است. زیرا این نهاد های کهنه به هیچوجهه پاسخگوی  تنوع اجتماعی – سیاسی جدید نیستند بخاطری که این نهاد ها برای جامعه ای ساده تر و کند تر طراحی شده اندکه به گِلِ نشسته اند و کهنه شده اند  و بزمان  حاضر  نمیتوانند تعلق داشته باشند. این رویکرد ها به بمثابه از بین رفتن  همراهی عمومی  در جامعه است و بنوبه خود  بمعنای این است که حکومتها  بتدریج بطرف  حکومت اقلیت  که بر مبنای ائتلاف زود گذر  و نا مطمئن  بنا شده است  سوق داده میشوند.

 

117-1-4. انفجار درونی نظام تصمیم گیری

بحرانی شدن جهان یا جهانی شدن بحران میزان تعادل مناسبات کاری را در سطوح جهانی برهم میزند.با رشد فن آوری رایانه یی و نفوذ کانسرسیوم های جهانی فرق بین دارا و نادار به میزان 80 فیصد باعث توسعه بیکاری خواهد شد.در این قسمت ما از موضع افغانستان و مشکلاتیکه فرا روی آن در حوزه فعالیتهای جهانی شدن که با آن پیچ در پیچ وابسته میباشیم موقتاً تاقسمت های اخیر این نوشتار دور می رویم و بیک مسأله جنجال بر انگیز دیگر که بیشتر با ساختار های تفکری فانتیزیست ها در کارتونها شباهت دارد می پردازیم وپرده از روی حقایقی می بر داریم که مغز به اصطلاح متفکر و کاوشگر انسان آنانیکه در بالاترین رده های رفاه خصوصی شان رسیده اند و برای همیش مواضع وتفکر در راه رسیدن به رفاه همگانی و امثال آن را فراموش میکنند که این طرز بیانها که واقعاً از جانب نخبه ترین مردمان انگشت شمار جهان مطرح شده است که واقعاً میتوان آنرا به انفجار درونی نظام تصمیم گیری تعبیر کرد اما واقعیت در اینجاست که این تصمیمات تا بحال که بیشتر از دو دهه از آن میگذرد هنوز هم در میان صدها هزار اندیشه ای در قالب الفاظ در بین کتابها دور از اجراء قرار دارد و یا اگر در معرض اجراء هم قرار گرفته باشد زیاد محسوس نبوده است. ولی قسمیکه گردانندگان این طرز تلقی مسرانه می کوشند سعی بر این دارند تا در نظام جهانی همچون بی سر و سامانی را که حتی به نفع یک طبقه بسیار خاص در جهان نیز محتمل بنظر نمیرسد،خواهد بود.

این را میشود که طرز تفکر جدید نام گزارید این طرز دید اگر محتمل باشد «جهان را با تحولاتیکه در جریان است چنان تغییر میدهد که بشکل گذشته، یعنی شکلی که در دوران های پیشین زندگی داشته است، در می آورد.

این تصمیمات در هتل "سانفرانسسکو فرمانت" که محل رویائی و دلربا و هوشربایی است بشکل فانتستیک در دایره خیالات چند نفر ابر قدرت جهانی که نفوذ فرا ملیتی در شرکت ها و کانسرسیوم های رایانه ای  دارند و یاهم از سیاستمداران کهنه کار امریکاست بیان شده است که ما فشرده آنرا باز تاب میدهیم:

نویسنده مشعر است که هوتل " سانفرانسسکوفرمانت " همچون یک سنگ مرز عظیمی میان مدرن و آینده یعنی میان امریکا و منطقه اوقیانوس ارام نشسته است. رهبران باز سازی خرابی های ناشی از زلزله های سال 1906کالفرنیا ژنرال های امریکایی جنگ دوم جهانی، بنیان گزاران سازمان ملل، رهبران کانسرن ها و تمامی رؤسای جمهوری قرن اخیر امریکا پیروزیهای خویش را در سالن های وسیع و مجلل این هتل جشن گرفته اند.

در سال 1995 میخائیل گورباچوف یکی از نادر مردان تاریخ ساز،خود به زبده گان جهان در این هتل خوش آمدمی گوید.... این محفل بخاطر بزرگداشت از ختم جنگ سر داز طرف گورباچوف تجلیل و 500 تن از سیاست مداران و، دانشمندان و رهبر ان اقتصاد جهان را در اینجا دعوت نموده است، او این جمع را « مغز های جهان» می نامد که باید راه قرن بیست ویک را نشان دهد.«راه رسیدن بتمدن جدید [ [4]]

این مجمع را بنام " جامعه بیست بر هشتاد نام گزاری کرده اند " و تصمیم آن توسط اشخاص و افرادی اخذ میگردد که خود را "هدایت کنندگان جهان در راه یک تمدن دیگر" نام گذاری کرده اند.

اکنون که میخائیل گورباچوف پنجصد نفر از نخبگان همفکر خود را در این هوتل گرد آورده است کلاً میخواهند به همدگر شان راه رسیدن به تمدن قرن بیست و یکم را بشناسانند.

درین مجمع فوق العاده ذواتی نظیر جورج بوش،جورج شولز، مارگارت تاچر در میان عدۀ از آریائیان جدید چون تد تورنر رئیس سی، ان، ان ؛ واشنگتن سای سپ، یکی از تجار های بزرگ کشور های جنوب شرقی آسیا میخواهند بمدت سه روز با تبانی همدوش بازیگران کامپیوتر و دارائی، صاحبان اقتصاد جهانی و استادان علم اقتصاد دانشگاههای استانفورد، هاروارد، اکسفورد،به اندیشه بنشینند.

قواعد سختی تمام شرکت کنندگان را مجبور میسازد که از هر گونه بازی با کلمات خوداری نمایند.و برای هر سخن گوی صرفاً پنج دقیقه وقت داده شده است تا مطلب خود را ابراز دارد.

این بحث توسط جان گیج مدیر عمومی شرکت های رایانه سازی امریکا "سان مکرو سیستم"بحث در مورد تکنالوژی و اقتصاد جهانی را آغاز میکند او میگوید« هر کس مایل است میتواند برای ما کار کند،ما برای داوطلبان خارج از کشور به ویزا نیاز نداریم، دولت ها و مقررات شان برای ما دنیای کار بی معنی گشته است او هر وقت بخواهد و ازهر کشوری که ضرورت داشته باشد "مغز های متفکر" را تا آنجا که توانایی کار را داشته باشند و از طریق رایانه از تمامی نقاط جهان تقاضانامه کار دریافت میکند ". اوبه این عقیده است که کار کنان شان را از طریق رایانه استخدام میکند، آنها با رایانه کار میکنند و از طریق را یانه نیز از کار اخراج میشوند.» او میگوید ما زرنگ ترین ها را بخدمت می گیریم ما قادر شده ایم در ظرف 13 سال در آمد سالانه خود را از صفر به 6 میلیارد دالر برسانیم.

او در میان پرسش های مدعویین این معلومات را ارائه میدهد:تعداد کل کارمندان خود را از شش الی هشت نفر بر می شمارد و میگوید با نبودن این تعداد کار مند کارش البته که لنگ خواهد شد. او میگوید برای کامپانی من در حال حاضر شانزده هزار نفر کار میکنند که در هر نقطه جهان پراگنده هستند.

واشنگتن سای سب معتقد است که برای گرداندن اقتصاد جهانی اشتراک 20 فیصد از مردم جهان کافی میباشد. و شاید هم چند فیصد ی به عنوان وارثین این سرمایه ها علاوه گردد.

اما سوالی مطرح میگردد که هشتاد فیصد بقیه مردم چه کار میکنند؟ چگونه هشتاد فیصد داوطلبان کار بدون کار زندگی میکنند؟

از قول جرمی رایفکین نویسنده امریکایی کتاب "پایان کارکردن" میگوید: هشتاد در صد مردم با مشکلات زیاد مواجه میشوند، سپس او میگوید: "انسان چیزی برای خوردن داشته باشد ورنه خودش خورده میشود".

در هوتل فرمانت نوع جدیدی از یک نظام اجتماعی بتصویر کشیده میشود. گفته میشود که در نظام آینده جهان کشور های ثروت مند دیگر فاقد طبقات میانی قابل ذکری خواهد بود که کسی به آن ایرادی ندارد.

 این نظر درست عکس آن چیزیست که کارل مارکس در مورد قرار گرفتن جامعه در مرحلۀ سوسیالزم و نهایت آن کمونیزم، جهان به آن دست می یافت. کارل مارکس معتقد بود که در فاز سوسیالیزم هر کس بقدر استعدادش از نعم مادی بهره می گیرد و در فاز کمونیزم هر کس به اندازه نیازش از این نعم مستفید میگردد.

برعکس اصطلاح "تیدی تایمنت" توسط "برژنسکی "سیاست مدار لهستانی الاصل امریکایی که چهار سال مشاور امنیت ملی جی میکارتر رئیس جمهور اسبق آمریکا بود که سالهای عمر خود را در مسایل ژیو پولیتیک صرف کرده از جمله نادر اشخاصی است که سیاست را تا سرحد حقه بازیهای جبران نا پذیر برای ملت ها ادامه داده و اکنون نیز در مجلس فوق اینطور پرداخته است که میشود متباقی نفوس بیکار جهان را به لطایف الحیل از قبیل سرگرم ساختن در مسایل تفریحی و خوش گزرانی و روش های تخدیر آمیز سر گرم ساخت.

رهبر کانسرنهای جهانی به این عقیده اند که موجهای عظیم بیکاران را در مشاغل پست و عمومی از قبیل پاک کاری اماکن. جاده ها، خانه ها، بدون دستمزد در مقابل غذای اندک و امثالهم سرگرم ساخت. و یکی از شرکت کنندگان در این مجلس پروفیسور " راستام روی" معتقد است که برای این بیکاران در هر گوشه جهان معاش بسیار ناچیز بخور و نمیر که صرفاً عزت نفس شان به آن مصروف گردد پرداخته شود. این رهبران به این عقیده اند که بزودی موج بزرگی از انبوه بیکاران در اکثر نقاط مشغول کار های بدون در آمد خواهند بود که در ازای سرپناه و غذای اندک کار مینمایند.

"جان نایسبیت" یک محقق آینده شناس به این عقیده است که بالاخره دوران صنعتی یا موج دوم بهمراه رفاه توده ها جز یک مژه برهم زدن در تاریخ علم اقتصاد نبوده است.

این چیزی را که رهبران سرمایه و کانسرن های بزرگ جهانی بعد از سه روز مباحثه و تفکر در هوتل فرمانت به تبادل نشستند حاکی از آن است که موج های تفکری جدیدی را به بشر عرضه دارند. اما مسیری را که تحلیلگران، سیاسیون رهبران و صاحبان سرمایه های جهانی و کنسرنهای بزرگ به بشر ارمغان خواهند داد با این طرز دید پوچ و ابلهانه شان بشر را به قهقرایی نظیر عصر قبل از تمدن سوق خواهند داد و ما نظیر این فعل و انفعالات را در حرکت های هراس افگنی مخصوصاً در بین ممالک ضعیف که روز تا روز در حالت گسترش است ملاحظه میکنیم بقسمیکه اکنون این سیاستمداران که میخواستند نعمات مادی جهانی را بین بیست فیصد از طبقه خود شان تقسیم کنند و متباقی بیکاران را به کار های که در بالا گفته آمد سوق دهند می بینیم که حاظرند نیمی از سرمایه های خود را وقف این کنند تا جلو ترور را که حرکات مرگبار و کور دارند و از عقب یک استراتیژی کاملاً حساب شده با قدرتهای جهانی در مصاف هستند بپردازند و از شر شان خلاض شوند اما امکان پذیر نمیباشد. چنانچه همین اکنون بیش از چهل الی پنجاه مملکت مرفع به علاوه ملل متحد و ساز مانهای اطلاعاتی جهانی که ظاهراً موجودیت این سازمانها امنیتی مشهود و قابل دید نمی باشد در افغانستان، پاکستان و سایر نقاط دنیا بشمول یمن و عراق و سوریه ،جهد مینمایند تا این انفعالات را محار سازند که هر گز قابل جلو گیری نیست و این تازه شروع کار است. 

اگر کشور های پر قدرت که دارای نیرو های اقتصادی و نظامی بی حد و حصر هستند در پالیسی های شان در نگرش بر اوضاع جهانی نظیر مجلس نخبگان اقتصادی در هوتل سانفرانسسکو فارمنت تفکر نمایند دیر یا زود این تمدن نیم بند جهانی از بین میرود.

ما با ارائه مطالب فوق می بینیم که پیامد های منفی این حرکات نا بخردانه تا کدام سرحد تمدن و اقتصاد جهانی را متزلزل ساخته است. امروز بحران جهانی از هر جای دیگر جامعه اروپا و امریکا را از رونق انداخته است بورس های سهام را پایان آورده است بزرگترین کانسر ن های جهانی سیر نزولی بحرانات ناشی ازرکود اقتصاد را می پیمایند. در اروپا و امریکا اگر از یک خانواده نیمه مرفع سه نفر کار نمایند نمیتوانند مایحتاج زندگی یک خانواده عادی را فراهم بسازند و این در حالیست که بار کمر شکن جنگ افغانستان و عراق  و خاور میانه نیز بالای شانه های این شهروندان گرانی میکند.و تازه هم از اثر نا بسامانی و فقدان  کار و امنیت  در این کشور ها ،اکثریت  نفوس در  کشور  های آسیایی وافریقایی حاشیه مدیترانه  تصمیم گرفته اند با مهاجرت  های دسته جمعی بازار کشور  های اروپایی را انباشت  از نفوس جهان سومی نمایند که روزانه  دها هزار تن از این مهاجرین  از طریق دریا و زمین   و هوا پیما خود شان را به  کشور  های دلخواه شان به اروپا میرسانند.

فقدان اکثریت مردم در بافت های حکومتی، دموکراسی را صرفاً بیک ادعای پوچ  و مسخره تبدیل  کرده است. این امر مردم را در برابر این پرسش قرار میدهد  که با توأم شدن سرعت تحول  و تکثر و تنوع گروهها، آیا هیچ نمایندۀ منتخبی  میتواند ادعا کند  که نمایندۀ آراء حوزه خود میباشد؟

در یک جامعه انبوه صنعتی  که مردم دارای نیاز های بنیادی میباشند که از همین سبب همراهی عمومی  هدف قابل دست رس بشمار میرفت. ولی جامعه انبوه زدایی شده  امروز نه تنها  دیگر مقاصد مشرک ملی ندارند  بلکه حتی مقاصد مشترک  منطقه یی  یا ولایتی و شهری  هم نمیداشته باشند.  و این خود مبین آنست که این فرضیات که مدتهای طولانی در جامعه مستولی و حاکم بود  امروز در حل  مسائل فرا ملیتی  جامعه امروز  و مقابله  با مسائل بهم  پیوسته، و ناتوان  در همگام شدن  با حرکت شتاب آلودۀ نیاز ها  و مقابله  با تنوع  و تکثر گروه بندیها،  خورد شده  و در زیر بار  مشکلات، در حال متلاشی شدن جلو چشم همگان قرار دارند.

 

117-1-4. دست برد به اراده و امنیت مملکت 
ما در بحث های گذشته علل و انگیزه و مخاطراتیکه  افغانستان را از رهگذر جهانی شدن تهدید میکند  گفته آمدیم  که  اکنون به یک واقعیت ملموس که همه مردم در افغانستان، آن را حس کرده اند از سوی جامعه جهانی مخصوصاً انگلیس و ایالات متحده امریکا در بیرون و زعما در داخل کشور آنرا راه اندازی کرده اند، نظیر کلاه برداریهای است که انگلیسها در قرن نزدهم توسط شاه شجاع الملک پسر تیمور شاه درانی براه انداختند که در نتیجه کشور ما را بیک کشور تحت الحمایه برتانیا یا مستعمره آن تبدیل ساخت و نام اصلی این سرزمین  یعنی خراسان راکه احمد شاه ابدالی بدان نام می بالید از اثر فرمایش هند برتانوی  به افغانستان  تبدیل کرد و باز حالا نیز ایادی شان  اصرار دارند  همه باید به نام قوم آنها یاد شوند (افغان؟).
اکنون که قرن بیست و یکم در جریان است گروه های  دربیرون از کشور حدوداً پانزده  سال به اینطرف خود را در مقدرات کشور ما حاکم ساخته و کلیه انفعالات سیاسی، اقتصادی و حتی نظام سازی و قانونسازی ما را تحت پوشش خود قرار داده اند.

در سال 2001 امریکا بخاطریکه القاعده بالای برج های جوره مرکز تجارت جهانی در نیویارک و همزمان به آن به عمارت پنتاگون یا مرکز ستاد قوای کل نظامی ایالات متحده امریکا (وزارت دفاع) حمله کرده بود و طالبان از دستیاران و حمایه کنندگان نزدیک القاعده محسوب میشدند و نظام سیاسی کشور افغانستان را بدست داشتند در یک شب سیاه به کشور ما از طریق هوا به حملات ویرانگری اقدام کردند که در ظرف یک هفته تمام طالبان را در کشور تار و مار کرده و برای سران القاعده و زعمای طالبان بشمول ملا محمد عمر و سایر و زرای آن بخاطر دست گیری جوایز سرانه تعیین گردید که از ملیون ها دالر تجاوز میکرد.

امریکا بخاطر سر کوبی این دو قدرت ( القاعده و طالبان ) توافق ملل متحد را بدست آورده و در نتیجه کانفرانس بن دایر شد و خط مشی افغانستان تا سال 2009 تحت زعامت ملل متحد تعیین و مطابق به فیصله نشست بن حکومت های عبوری – انتقالی و انتخابی یکی بعد دیگر عملاً در افغانستان ایجاد و در همین مدت قانون اساسی کشور در یک جرگه نیمه بزرگ تصویب شد، نیمه بزرگ بخاطر اینکه اکثر اعضای این جرگه توسط مردم به انتخابات نرفتند بلکه بیک شکل عنعنوی انتصابی و فرمایشی آنها تعیین و ظاهراً قانون اساسی کشور توسط شان تصویب شد.و در آن مدار های را گنجانیدند که باید در یک کشور مرفع که دارای نظام بسیار محکم دیموکراسی باشد براه می افتاد نه به افغانستانی که تازه هنوز روز های جنگ را نتوانسته عقب اندازد. نتیجه این شد تا نظر به قانون جدید دولت مردان و زعمای افغانستان نتوانند دارای یک سیستم مستقل اداره مملکتی شوند و قسمیکه بیانات و فرمایشات ریاست جمهوری در دور سابق و حالت موجوده حاکی از آن است که  رئیس جمهمور از فقدان و یا کمبود اراده کامل برای پیشبرد نظام مملکتی رنج می برند چنانچه در زمان زعامت  حامد کرزی  این نومیدی به سر حدی رسید که دو واژه از زبان ریاست جمهوری «ترکم کن» و یا «دورم ساز» زبانزد رسانه ها گردید.

 بهر حال چیزی که هم برای مردم و هم برای زعمای دولت افغانستان درد آور است نبودن یک ستراتیژی واحد، اساسی و قاطع بخاطر حل معضلات  و منازعات کشور میباشد.

گروه طالبان در مدت چهارده  سال توانستند خود شان را دوباره به شکلی سازمان دهند که مطرحیت خود را در حلقات سیاسی کشور و جهان دو باره کمایی نمایندبه ترتیبی که علی رغم اینکه دوسال قبل رهبر شان ملا محمد عمر مرده بود و آنها این موضوع را کتمان کرده  وتا هنوز هم حتی جنگ  های چریکی را به جنگهای میدانی انکشاف داده کذا  اشغال شهرستانها و بدست داشتن کنترول راه  های ترانزیتی و آدم ربایی  ها و گروگان  گیری ها در مسیر شاهراه   های عمده  کشور را با توانایی  خاص به ترتیبی براه انداختند که دولت وحدت ملی مجبور شده  اند تا اسیر  های آنها را در بدل آزادی یک تعداد از آنها معامله نماید. قبل از اینکه   قوای بیش از یکصد هزار نفری آمریکا بریتانیا و ناتوکه در افغانستان بخاطر قلع و قم طالبان و دستیاران القاعده شان فراز آمده بودند این کشور را ترک نمایندبه این باور بودند که به تردستی ملل متحد این موسسه میانه رو بخاطر تعاطی قدرت های بزرگ میخواهند نامه سیاه طالبان را از صحنه های جفا هایی که به مردم و خود شان رسانیده اند پاک سازند و حتی در نشست لندن که  بر گزار شد میخواستند این را بجهان نشان دهند که طالبان شایستگی آن را دارند تا در روند کشور داری شریک باشندچیزیکه سالهای قبل کلینتون رئیس جمهور اسبق امریکا نیز  اظهار داشته بود. قدر مسلم این است که باید در این کانفرانس حدوداً یکصد نفر از سران مناطق مختلف افغانستان از طریق یک انتخابات تعیین میشد بعداً در این مسأله که شاید افغانستان را بکدام جناح دیگر بکشاند تعیین میگردید تا ملت قانوناً مقدر به این میشد که در همچو موارد خود تصمیم بگیرند زیرا آن فعل و انفعالاتیکه آینده وطن و مردم از آن متأثر خواهد شد باید تصمیم آن توسط نمایندگان گرفته میشد که نشد. و از جانب دیگر ما می بینیم که این بار ریاست جمهوری نظر به دوره گذشته از مرغوبیت کمتر قانونی برخوردار است زیرا که در تعیین و تائید فرمایشات انتخاباتی شان  و بمیان آمدن حکومت وحدت ملی سوالات زیادی نزد ملت و مردم موجود است که ملت افغانستان پروسه انتخابات را فاقد اعتبار ملی دانسته و آنرا نپذیرفتند که با پا درمیانی ایالات متحده و فرستادن چند باره جان کری  وزیر خارجه امریکا ، به افغانستان این نسخه جدید را  روی کرد  نمودند که این پروسه  دولت را دارای دو زعیم متساوی القدرت گردانید که مشکلات زیاد ی در عرضۀ مدیریت دولتی و خلای قانونی ایجاد کرده است .

 با تطبیق فیصله های  نشست  های بین المللی که گاه پگاه در مورد  حقوق بشر، و دیده بان های آن پرونده های را که در مورد نقض حقوق بشردر افغانستان  از قبل تهیه نموده بودند تصمیم بر این گرفتند که کلاً از میان برداشته شود زیرا نمیشود با سیاست یک بام و دو هوا انسان قرن بیست و یکمی را ولو که در افغانستان زندگی نماید فریب داد و یا لا اقل قانع ساخت.

 

117-1-5. سیر وشتاب در چالش  های  بین  المللی


در این روز ها ما شاالله حرکت در بازیهای سیاسی در کشور ما آنقدر زیاد و برازنده و تند است که نمیشود با آن توسنی کرد، چنانچه که صفحات اخبار و گزارشات مربوط به شروع روز در افغانستان همه روزه با سرعت بیشتر از آنچه که زمین حرکت دوار دارد دایره های نصف النهار ها را از موعد معین آن قطع مسافت میکند. حتی این سرعت ها توانسته است حافظه های اجتماعی و یا شخصی سیاستمداران را نیز با خود دگر گون سازد.

 این در حالیست که علمای جامعه شناسی معتقد به این امر هستند که حافظه های غیر مشترک و خصوصی با مرگ شخص می میرند، اما حافظه اجتماعی جاودانه بزندگی ادامه میدهد و حتی توانایی حیرت انگیز در بایگانی فراخواندهای حافظه های مشترک را نوعی از راز موفقیت تکاملی نوع بشر خوانده اند.

ولی آنچه که ما امروز به آن سرو کار داریم حافظه های اجتماعی است که در بازیهای دهکده سازی جهان رو به مرگ میروند یا لا اقل دچار عذوبت میگردند.

بطور مثال برداشت ما از حافظه مشترک دولت مردان امریکا در شام فاجعه هولناک یازده سپتمبر تصمیم قاطع ستاد تصمیم گیری ایالات متحده امریکا در مورد بر پایی یک خط انهدامی القاعد و هراس افگنان در سطح کره خاکی تصمیم اجتماعی و همگانی بود زیرا رئیس جمهور بوش از حافظه تمام مردم امریکا در حالیکه رؤسای کلیسای انجلیکن و نماینده های مردم امریکا وسیاسیون آن کشور یکجا گرد آمده بودند، جورج بوش این صدا را فریاد کشید که القاعده و هراس افگننان را در گیتی محو و نابود میسازند روی این تصمیم وسنجش او اولین ضربات خود را از افغانستان و از طالبان شروع کرد و بعدش هم بالای این خوان تهی از هر نوع امکانات چهل و چند کشور دیگر را نیز به مهمانی فراخواند که امر بی نظیر در نوع خود بوده است.

 اکنون از سال 2001 و فرا خوانی قوتهاچهارده  سال سپری شده است ولی باوجود همۀ این شتاب در تصمیم گیریها قوای حافظ صلح و قوای که القاعده یی هارا ویران میسازد ( امریکا و انگلیس) در همان نقطه آغازین یعنی صفر و در یک دایره بسته معیان دارد و عاقبت الامر خودشان را در وادیها و دره های افغانستان گم کرده می یابند که این حالت باعث  شده است که تصمیماتی که توسط حافظه های همگانی گرفته شده بودند قبل از مرگ سیستم و هرم قدرت به نابودی کشانده شود.زیرا شتاب در افعال سیاستمداران روی پرده قوای بین المللی بخصوص آمریکا این را می رساند که حرفی به یقین وجود ندارد که مبین و نشاندهنده ادامه جلو گیری و یا امحای هراس افگنی در افغانستان باشد.

چرا که در سال 2014 هم امریکا و  انگلیس  ویارانشان تصمیم گرفته بودند که نیرو های  شان را علی رغم قدرتمند شدن هراس افگنان با شتاب هرچه تمام تر از افغانستان خارج وبه زعم شان  از این جنگ بی لزوم کنار بکشند و اداره مملکت را به قوای داخلی بسپارند.

 اگر امریکا متوجه شده باشد و به حافظه خود رجوع کند برایش روشن خواهد شد که بوش با کدام دکتورین به افغانستان وارد شد و اکنون ادامه دهندگان سیاست امریکایی موجودیت و وظیفه خود را به افغانستان چطور توجیه میکنند. ؟ همه اینطور فکر میکنند که افغانستان مجبور است  در برابر موج این حملات ویرانگر از خود دفاع نماید. تا جایی که دیده شد باوجود  سنگینی  حملات دشمن اردو و پولیس افغانستان بوجه بهتر از خارجی  ها از خاکشان دفاع نمودند.

اما  اینطور فکر میشود که حالات و رویداد های قرن بیست و یکم که نقطه پایان موج دوم (یعنی ختم دوره صنایع کلاسیک) میباشد محدودیت حافظه را از میان برداشته است، زیرا قسمی که می بینیم سواد در تمامی مناطق کشور همگانی شده، و ساخت و ساز امور اقتصادی را با بهتر سازی امور اجتماعی بطور منظم در کشور رونق بخشیده اند، سرکها از نو باز سازی و نو سازی شده و بازار ها مملو از صدها هزار گونه اجناس با لزوم و بی لزوم گردیده اتومبیلها و خود رو ها کران تا کران سرکها و جاده های شهری و خارج آن را در نوردیده و شلوغ دائمی خیابانی ایجاد کرده است. به صد ها بلکه هزاران بنگاه و سازمانهای نهاد حقوق مدنی و بشری به نامهای گوناگون ایجاد گردیده و حتی معاشات کارمندان دولت را که در طول سالهای جنگ پرداخت نشده بود از وجوه صندوقهای کمک جهانی پرداخته گردید و صد ها کار پر هنر و پر ثمر دیگر در کشور رواج پیدا کرد و با عملی شدن این برنامه ها افغانستان از حالت انزوا بیرون کشیده شد.و این نوید دهنده حرکت سریع بطرف تصمیم گیریهای معقول و عاقلانه نظام اجتماعی و اقتصادی از شعبه رشد جهانی می باشد که اگر موضوع را با روشنگری و با خوشبینی ملاحظه کنیم یک قدم از رزم آوران پیشتر و کامیابتر بثبوت رسید اند که این اندیشه شان نیز بیانگر رفاه جهانی در چار چوب وضع حاضر بین المللی صدق میکند.

این بما میرساند که با فراگردی انباشت دانش، تمامی فرا گرد های که منجر به نو آوری و تحول اجتماعی میگردد از مغز ها به بیرون تراوش یافته وباعث ایجاد صد ها مدرسه از نو ایجاد شده گردیده است.

 همچنان است در ساحه آزادی تفکر و بمنظومه کشیدن نوشته ها بدون دلهره از سانسور و اجبار در امر خبر گزاریها که ما قدمهای متین این اندیشگان آزاد را در برنامه های نوشتاری، شنوایی و تصویری که عرض وجود کرده و با برنامه های فرا مرزی متصل شده اند که ملتزم نظم آزادی بیان در کشوررا به بهترین چهره آن نشان میدهد و حالا ما در یک مرحلۀ از جهش حافظه اجتماعی هستیم که با گذشتن هر روز تحولات عمیق سیاسی و اجتماعی را در نظم نوین جهان بوجود خواهد آورد که ما نمونه های آن را در بر گزاری توافقنامه ها و گرد هم آیی های بین المللی که قوام جامعه را یا بارور میسازد و یا آنرادر صورتی که تفکر جنگ گرایانه وجود داشته باشد، از بیخ و بن خشک و بی اعتبار میسازد قرارداریم. زیرا در سیر محیرالعقول عقل آدمی جایگاهی والاتر از این وجود نخواهد داشت تا هدف قدم اول خود را بشود در راه رسیدن بهدف صلح در یک کشور دیگر قربان نماید. امروز غربی ها نیز همین کار را به تجربه می گیرند و میخواهند یک گام بجلو خطوط سیاسی ورزم آزمای و قرمز طالبان را به خطوط آبی آگنده از صلح و آشتی مبدل سازندتا باشد که در مقابل این حرکات شتابگونه ما و دنیا چه بدست می آوریم؟ صلح. آشتی و یا جنگ و نفرت؟ این را شتاب زمان به زودی بما پاسخ میگوید حتی قبل از اینکه حافظه های اجتماعی فلج گردند. چرا که حالا در دنیا بعوض نفرت و بد دلی یاری و همبستگی جهانی وجود خواهد داشت.

 

117-1-5.تأثیرات روانی مسأله برخورد های جهانی:

تأثیرات روز افزون کاری که نتیجه فعل و انفعالات و تغییرات از ناحیۀ شگفتیهای تغییر در شکل و محتوای جامعه مخصوصاً دولت گردیده است همه را بهت زده کرده است ؛ چرا که در سابق ما با دولتهای سرو کار داشتیم که علی رغم غیر قانونی بودن شان از تاثیرات قوه شگفت انگیز قهری بر خوردار بودند.

 از آنجائیکه مردم ما مخصوصاً جوامع عقب افتاده جهان سومی و یا کشور های جنوب که بسیار کم طعم دیموکراسی را که به فرد خود آگاهی و استقلالیت در روند کار و واکنشهای زندگی اش ایجاد کرده است، باوجودیکه سطح بینش فرهنگی فرد و بینش کیهانی جامعه را دگر گون میسازد اغلباً باعث نا رضایتی نیز میگردد.

مثلاً در سابق میدیدند که یک پادشاه و یا یک رئیس جمهوری ایکه از طریقه های غیر مشروع وزور، زمام کشور و مردم را تصاحب کرده بودند بخاطر حفظ ظاهر خود مردم را مجال اندیشیدن نمیدادند، در چنین حالات هم مردم و هم وکلا و نمایندگان مردم که جزء از مهره های حافظ قدرت بودند، خود راساً در قدرت و اداره دولت موثر نبودند، بلکه تمام تصمیمات در یک دایره بسته توسط شخص شاه یا نخست و زیر و یا رئیس دولت که بر مبنای زور قدرت را تصاحب شده بودند همان مهره های را در اریکه قدرت نصب میکردند که هر دو روی عمل شان به نفع شاه یا مهره های قدرتمند که حالات را در همه حال تحت حاکمیت جبارانه خود کنترول میکردند بوده و آنرا بنفع خود چرخش میدادند.

بطور مثال زمانیکه محمد ظاهر شاه را بعد از کشته شدن پدرش به اریکه قدرت نشاندند در مدت اضافه تر از بیست سال زمام امور کشور بشکل قهارانه آن توسط محمد هاشم خان عم شاه و دو برادر دیگرش حفاظت و حکومت میشد که این مسأله حتی در نسل بعدی نیز که سردار محمد داود خان و سردار محمد نعیم خان باشند بطور عنعنوی منحیث یک پدیدۀ مالک الرقابی شریک و در قدرت دولت از مهره های اساسی بشمار می رفتند.

 زمانیکه جمهوری داود خان و بعداً حزب حاکم خلق رویکار آمد آنها نیز قدرت دولتی را بهمان دایره بسته آن یعنی بین اعضای گروه خود معیان دادند که اگر حرفی از شوری و یا مجلسین بمیان می آمد همه اش عاری از قدرت و شکل نمایشی داشت. چنانچه در زمان محمد داود خان شوری دایر شد تا رئیس جمهور را تعیین کند و این در حالی بود که ظاهراً عزیز الله واصفی پیش کار داود خان در امر برگزاری انتخابات ریاست جمهوری از طریق پارلمان صدا بلند میکرد که داود خان حاظر نیست که در این انتخابات شرکت کند اما صدای حاضرین مجلس داود خان را منحیث یگانه شخص به ریاست جمهوری فرا میخواندند زیرا که دیگر کدام کاندیدی وجود نداشت. در حالیکه همۀ وکلا میدانستند که اگر کسی حاضر شود در مقابل داود خان خودش را بریاست جمهوری کاندید کند چه بلای بر سرش می آید.

اما در موارد دیموکراسی واقعی و حکومت های قانون صدا طور دیگری بلند میگردد. روش های مطالعه اوضاع اجتماعی یک کشور در برحه یی که زیر سنجش قرار میگیرد همه چیز آنچه که در کتابها و نظریات محققین و صاحب نظران به اثبات رسیده اند محق ثابت نمیشود، چرا که در آبگینه های سیاسی اجتماعی عوامل زیادی در تطورو تحول ذیدخل هستند که میتواند یک کشور دارای برنامه های ثابت را بجانب دیگری به بیراهه بکشاند، اما آنچه که مدار غور وتعمق است موضوع دخیل ساختن مردم در مرامهای ملی و بین المللی میباشد که در مرامهای ملی زیاده ترو در مرام های بین المللی نظر به شاخصه های که اوضاع سیاسی را تفکیک و متغییر میسازد این سهم گیریها کمتر میباشد و یا به عبارت واضح تر حالاتی در یک جامعۀ تحت پوشش بین المللی از قبیل بی امنی و بد امنی و فساد، فعالیتهای مافیایی تیم های بین المللی را مجبور میسازد تا خود در این موارد در مورد مسایل عادبدون اشتراک دولت محلی تصمیم بگیرند و یا حتی که برنامه های خود شان را ازدولت محلی کتمان کنند که شدت این تصمیم گیری بحدی تکان دهنده میباشد که حاکمیت و خود ارادیت کشور میزبان رابا تکانه های خود زیر سوال می برد. و در این جاست که از هر گوشه ای صدا بالا می شود که این حکومت یا دولت دست نشانده و ملعبه میباشد. اما وقتی در فحوای مطالبی که این مسایل را بار آورده است توجه شود خواهیم دید که تصمیمات حلقات بین المللی توانسته است کماکان این کشور را از حالت سقوط و فرو پاشی نجات دهد. لذا هر قدر کوشیده شود که تأثیرات روانی این مسأله را کم ارزش نشان داد امکان پذیر نمیگردد که این حالت ها اکثراً باعث تجدید جنگهای جدید در منطقه نذیر «طالبان در افغانستان » خواهد شد. حتی حلقات روشنفکری که خود آغاز رو این کاروان هستند نیز همین ساز و سرود را سر میدهند که صدای اعتراض شان از نحوه عمل کرد قوای بین المللی باز تاب جهانی می یابدکه نتیجتاً چالش سختی را فرا روی برنامه های امنیتی ادارات جهانی در کشور میزبان میسازد.

و این در حالی است که موسسات جهانی در کشور خواسته اند از عملیات و کار کرد های غیر انسانی تر  و غیر شخصی تر جلو گیری نمایند.. حال ما میتوانیم در جوامع نظیر جامعه افغانستان دو نوع رابطه را شناسایی کنیم: یکی رابطه ایکه ما را قادر میسازد در مسیر دیموکراسی با صد ها موسسه همصدا یکجای به پیش برویم که البته در این کار هم مشکلات زیادی پیش خواهد آمد. دوم روابطی که توسط ضابطه های قهری که ناشی از طرز تلقی و تفکر جامعه که متأثر از حالات خود ارادیت نشئت میداشته باشد روابط جنگ ستیزانه و خوگرفته را بار ور میسازند که اکثر مردم عادی و کم سواد پیشاپیش این حرکات جانهای خود را آماده قربانی میسازند که ما نظیر آنرا هر روز در کوچه ها و پس کوچه های شهر ها بخصوص شهر کابل شاهد میباشیم. و این در حالیست که هم دولت محلی و هم جامعه جهانی و سازمانهای دخیل در فعل و انفعالات قدرت در افغانستان می کوشند تا رابطۀ جدیدی را که منجر به راه حل نوی شود بیابند که اگر واقعاً این برنامه بتواند صداقت هر سه جانبی حکومت، مردم و اوپوزیسیون مسلح را جلب کند شاید ما بتوانیم در کوتاه مدت نفس عمیقی بکشیم. ولی چیزی که در اینجا حایز اهمیت است گروه سازیهای اشخاص بر مبنای موثریت شان در پروسه های صلح میباشد که مستلزم یک برنامه کاری انکشافی دراز مدت میتواند باشد که در چنین حالاتی بخاطری که ملت بتواند از طرز برخورد موسسات خارجی اطمینان حاصل کنند این موسسات حد اکثر بکوشند تا در برنامه های اصلاحی و نو سازی شان از کوچه های زیر بنایی انکشاف کشور بگذرند تا هم دولت و هم موسسات کمکی خارجی بتوانند مرام مردم را که استقرار یک نظام مرفه برای کافه مردم است را بیابند. البته در بر آورده شدن این مأمول شاید اشخاصی باشند که نمیخواهند چنین کار های بنفع همگانی صورت گیرد اما ما میتوانیم با تعیین ضوابط حقوقی و پایان آوردن هزینه تمام شد مشکلات زیادی را بر طرف سازیم که در نتیجه ما میتوانیم شرایط عاطفی را که چهره های را با چهره ها همگون و نزدیک میسازد ایجاد نماییم.و ما قادر خواهیم بود با تولید و دستیاری یک برنامه کارا و مثمر میزان بیکاری را به اشتغال تحویل دهیم و نظام از فرسودگی نجات یابد. در غیر آن مشکلات بطور لاینحل و بدون پاسخ وجود خواهد داشت و کاری نه از ما بر می آید و نه از دوستان بین المللی ما بجز اینکه داشته های خود را دو دسته به بازار قهاری و خشونت آماده فروش سازیم. و آبی که صد ها سال در این جوی هرگز آسیابی را نچرخانده است سر انجام بدون استفاده به گودی دره سراشیب سازیم.

 

117-1-6. آرامگاه سیاسی
توانایی و عدم توانایی رهبران سیاسی
چنانیکه خاصیت موج صنعتی  در برنامه های«  مدیریتی نظم نوین جهانی» به ضعف کشیدن رهبر های کشوری میباشد در جنب خود در نظام بازار رهبران نامرئی ای را پرورش میدهند و به بلوغ میرسانند که همه کاره کشور در سطح ملی و همه کارۀ جهان در سطح جهانی میباشند. در این حالت توانایی رئیس جمهور صرف نظر از اینکه در کدام کشور و تحت چه شرایطی مدیریت میکند همواره بحث بر انگیز بوده و ازچیره گی همین رهبران پرقدرت نامرئی متأثراست.

 بطور مثال رئیس جمهور امریکا باوجودیکه اکثریت قدرت را در مجلس نمایندگان آن کشور از آن خود دارد و مردم امریکا از رئیس جمهوری قانونی شان حمایت میکنند، بحکم شرایط و جو موجود درسپهر قدرت جهانی نمیتواند هرم قدرت امریکا باشد. مثلاً رئیس جمهور امریکا به مثابه فرمانده اعلی قوای نظامی امریکا نمیتواند با دست باز در مسایل نظامی عمل نماید. این رابطه باوجودیکه با قدرت همسوئی دارد نظر به پیچیدگی هایکه در جوِ جهانی موجود است نمیتواند از آن به رغم خود کار بگیرد. روابط ریاست جمهوری امریکا با قدرت باز تاب پیچیدۀ روز افزونی دارد که قدرت امروز ه لزوماً بآن متکی است. به این علت است که رئیس جمهور امریکا میتواند در کنار دکمه انفجار هسته یی که بوی قدرت نابودی تمامی کرۀ زمین را می دهند بنشیند و مع هذا می بینیم که همین شخص پر قدرت در برنامه خلع تروریزم جهانی در نقطۀ آغازین آن یعنی در افغانستان مجبور میشود که از شدت عملیات هولناک طالبان و القاعده دست بسر شودو ناگزیراً این مرد پر قدرت جهانی در افغانستان از طریق ریاست جمهوری افغانستان با ملا عمر رهبر طالبان توافق و مذاکره را پیشنهاد کند که شاید این ماجرا در سپهر قدرت عجیب بنظر برسد.ما در سطح بین المللی این درماندگی را در چهره کاملترین مظهر قدرت جهانی میخوانیم که هرگز نمیتواند علی رغم پیچیدگی های سیاسی که در آن ارمان و مفاد امریکا مضمراست بهیچ صورت چشم پوشی نکرده و از مقابل همچو واقعات آرام بگذرد. و این انعطاف پذیری رئیس جمهور امریکا در شرایط بحران جهانی به سود قدرت جهانی امریکا منجر میشود چرا که او از ضعیف ترین مهره های شطرنج در عرصۀ جهانی بخاطر بهبودی مناسبت های امریکا استفاده میکند. و یا زمانیکه در بازیهای سیاسی خود بنا بر خبط ها و اشتباهات ناموفق می شوند مستقیماً رهبر های محلی را به بی کفایتی و سوء مدیریت و فساد متهم میکنند، در حالیکه واقعیت چیز دیگری را نشان میدهد. واقعیت می گوید که رهبر های محلی که توسط نیروهای باز دارنده بازارکه سر و سُرّی با ادارات نا مرئی جهانی دارند اداره میشوند هرگز چنین کاری را نمیتوانند انجام بدهند که در سیاست های بین المللی نا ساز گار باشد. در اینجا یک تبانی دو سویه و یا دو طرفه بین رهبران جهانی و منطقوی بوجود می آید که یکی موجودیت دیگری را منطقی جلوه میدهد و طرف دیگر در ساحه جهانی باقدرت بلا کیف خود رهبر های منطقوی را از سقوط حتمی نجات میدهند.

 بطور مثال زمانیکه کوس رسوایی انتخبات89 افغانستان از بام افتاد و پروسه انتخابات از اثر سوء عمل کارگذاران انتخاباتی بطرف تقلب چشم گیر پیش رفت، در لحظات سرنوشت ساز که باید نتیجه این انتخابات که در هالۀ از شک و نا باوری به نتیجۀ دلخواه و دیموکراتیک نرسیده بود، دبیر کل جامعه جهانی خودش را در آن روز بکابل رسانید و هم پیامهای داغ مبنی بر کامیابی زعامت افغانستان را در انتخابات ریاست جمهوری ارسال تأئید و پشتیبانی کرد و این کاری بود که از طرف زعامت امریکا و کشور های دخیل در موضوعات افغانستان همه پروسه را کامیاب تلقی کرده و برئیس جمهور کرزی تبریک گفتند.

ولی جهان همانطور که با گذشت هر روزی شاهد رسوائی گردانندگان جهان هستند دور یا زود نسل فردا شاهد خواهند بود که رهبران جهانی در تحکیم آمیزی اش در قدرت موفق نمبباشند، بلکه دقیقاً بتوانایی بگوش دادن بحرف دیگران میتوانند آمیزه های حیاتی را بار ور و پر قدرت سازند، نه به نیرو های غول پیکر و تخریب گرنظامی شان. اذعان میداریم که جهان با رهبران خود با قدرت تخیل و اندیشه اش پیروزی حاصل میکند نه با جنون خود ،جهان بینی و زور تکنیکی خود. چراکه رهبران موج آینده تمامی اشتباهاتی را که قدرت های موجوده در جهان مرتکب شده اند یکسره بالای همۀ آن خاک می پاشند تا این آتش جنگ و نفرت در بین ملل خاموش گردد.واما این در صورتی امکان پذیر می باشد که جهان آبستن طرز تفکر و برخورد جدیدی در مقابل پدیده ها اعم از مادی و معنوی حاصل کند. یا بعبارۀ دیگر در ساختار های فرا جهانی رهبری فردا جوی حاکم خواهد شود تا بتواند که عدالت اجتماعی بدون کیف و سکتگی را از نو در دنیا مروج سازد.

رهبران فردا علی رغم اندیشه های ارمانگرایانه ای که در مورد شان وجود دارد شاید ممکن است با جامعه نامتمرکز و مشارکت جو تر سر و کار داشته باشند، جامعه ای که از جامعه امروز بمراتب پر تنوع تر است. آنها هر گز مثل گذشته نمیتوانند سمبول همه چیز برای همۀ مردم باشند، در واقع غیر ممکن است که یک فرد بشری بتواند همۀ صفات لازم را در خود جمع کند، رهبری، احتمالاً امر بیشتر موقتی، مبتنی بر همکاری گروهی از افراد و یا شورایی خواهد شد. همین امروز ما در افغانستان نشانه های کوچکی از این حرکت دسته جمعی جهانی را می بینیم. چنانچه آن عده از دهقانان کوچک که توانایی خرید و تهیه ابزار تولید و مخارج کشاورزی را ندارند (این در حالیست که موسسات کمک بکشاوری قبلاً در بازار های پول و سرمایه از جانب دولت تحت پروگرام ملکی سازی و رجعت به بازار بحراج رفته است)، زمانی میتوانند از کمک های پولی و تخنیکی جامعه جهانی بخصوص اداره انکشافی امریکا بهره مند شوند که بدور یک اتحادیه صادقانه زراعتی همه با هم متحد شوند. ما نظیر اینگونه اتحادیه ها را از سالهای گذشته به اینطرف در موارد کشاورزی، دام پروری، احداث باغهای کوچک وپرورش و تولید حیوانات شیر ده و ایجاد کارخانه های پروسس لبنیات و اصلاحات در مارکتنگ آن پرورش طیور و ماهی را در چهره های اتحادیه های که از صدها یا هزاران نفر متشکل است بکار آغاز کرده اند و موج نامرئی و اما پر قدرتی را در انکشاف اقتصاد در جنب روستا ها ایجاد کرده اند که ما بشکل روز افزونی شاهد ایجاد این نوع موسسات در اکثر نقاط کشور هستیم که ایجاد آن نویدی است از پا گرفتن مشارکت مردم در موج فردا خواهد بود. زیرا مزیتی که این رشته برنامه ها در خود دارد حفظ سیستم توسط یک کتله بزرگی از خانواده ها که تعداد آنها به دها هزار نفر میرسد این موسسات را در برابر نا امنی و عقبات اقتصادی نیز مصئون نگه میدارد در حالیکه فابریکات و موسسات بزرگ صنعتی هر روز از اثر رویداد های محلی و نا امنی و ورشکستگی مسدود میگردند.

"ژیل تویدی" در مقالۀ با چشم انداز نو در روزنامه «گاردین» این تحول را چنین تعریف میکند :«اکثر رهبران جهان با درک این نکته که کره زمین در نزد آنها کوچکتر شده است خود را آنقدر کلی و آنقدر بنیادی و آنقدر وابسته شده میدانند که قوۀ ابتکار هیچ شخص یا دولت واحدی نظیر گذشته قادر بحل آنها نخواهد بود.» چنانچه ما دیدیم که رئیس جمهور بوش خواست تا درد مردم امریکا را از ناحیه انفجارات تروریستی با حمله به افغانستان التیام نماید ولی حالا که بوش از قدرت ساقط است رهبران جدید نیز توانایی آنرا ندارند که بجنگ فرسایشی افغانستان نقطه پایانی بیابند و از همین سبب است که سوگمندانه بر هر حیلتی توصل می جویند. این خود نشان میدهد که ما بطرز دردناکی بسوی تعریف جدیدی از رهبری در حرکتیم نه به این علت که کسی فکر کرده است که این امر خوبی است بلکه بعلت ضرورتی است که طبیعت مسائل ایجاب میکند. مرد قدرتمند امروزی ممکن است بیک شخص نحیف و ضعیف و مردنی فردا تبدیل شود.

هر چند نمیتوانیم طرز تفکر خود را درست یا غلط ارزیابی کنیم. بهر حال در این بحث به نوعی ناجی سیاسی ای از جنس معنوی ضرورت داریم تا جامعه را از چنگال آنچه که همه را با خود در آرامگاه سیاسی اشتباه آمیز شان دفن میکنند به نجات نیاز داریم.در غیر آن نه قدرت، نه تکنالوژی عصر و نه هم قهرمانان ملی و بین المللی در رأس کار نمیتوانند بحران غایی که دولت های ملی به آن یعنی تکنالوژی سیاسی تکیه دارند را از بین بردارند.

سرعت یابی زندگی سیاسی میتواند باز تابی از شتاب عمومی رادر تحول فرو ریختگیهای سیاسی و حکومتی امروز تشدید کند. بعبارۀ ساده تر رهبران امروزی مجبور هستند در چارچوب نهاد های بین المللی قدرتمند که از جهان صنعتی فرمان میبرند کار کنند، از همین سبب است که این رهبران هرگز توانائی تصمیم گیری سریع درست را نمیتوانند داشته باشند.چرا که تصمیمات یا دیر گرفته میشود و یا بی تصمیمی در امور معناً حاکم میگردد. مثلاً در سابقه تولیدی فابریکات شوروی سابق هر نوع کالاهای که در فابریکات آن کشور و جمهوریهایش تولید میشد باید به منظوری شعبه اقتصادی کمیته مرکزی شوروی درنشست های نوبتی اعضای ارشد حزب کمونست شوروی که آنهم شاید در سال یکبار دایر میشد حاصل بدارد. از زمان شروع تولید جدید تا ختم آن که تولید این کالای منظور شده از خرید و رسیدن آن به بازار بنا به نبود تقاضا یا پایان بودن جنسیت و یا هم بلند ی تثبیت قیم این کالا های بی لزوم تا دایر شدن دور دیگر کانگره حزب بی جا تولید میشد که در ذخیره گاههای شوروی می پوسید. از همین سبب بود که صنایع قوی شوروی در راه رشد خود به تصامیم عاطلانه و مبطل حزب کمونست شوروی مواجه بود که یکی دیگر از دلایل شکست و ناکامی شوروی را تثبیت میکند.

 پس از همین سبب است که جهان امروز برنامه حرکت های تولیدی و عرضه و توزیع کالا و سرمایه های خود را با نصف النهار ها همراه در حرکت می آورند تا وقت و سرمایه هر دو با تصمیمات روی عرضه و تقاضای یک سیستم مارکتنگ با بهره های مفید را همیشه در سر زمان از آن خود داشته باشند.


 

[1] ـ پروین شکوهی ،  11 سپتمبر 2007، آرش کمانگیر، به وسیله ی دیاکو

[2]   گزارس مورخ هفتم اوریا 2014-18 فرووردین 1393بی بی سی فارسی ،« صد روز کشتار؛ نسل کشی در رواندا چگونه انجام شد؟»

[3] ـ تری میسان ، کتاب دروغ بزرگ

[4]   تعرض به دیموکراسی و رفاه، نوشته هنس پتر مارتین، بر گردان:فریبرز جعفر پور، نشر شده در کتابخانه انترنیتی –ketabfarsi؛ الوین تافلر، موج سوم ، ترجمه شهین دخت خوارزمی ، بحث موج  های آینده.

 

 


بالا
 
بازگشت