عید محمد عزیزپور

 

دیوانگی هم عالمی دارد:

اندرباب لاف حامد کرزی و گزاف عبدلغفار لیوال

به گزارش طلوع نیوز، حامد کرزی رییس جمهور سابق در خبرنامه ای ابراز امید واری کرد که سفر رییس جمهور غنی به تامین صلح در افغانستان بیانجامد و روابط دو کشور بهبود یابد. اما او با پاکستانی دانستن مردم وزیرستان سخت واکنش نشان داد و گفت که خط دیورند، خط استعماری است و از سوی افغانها پذیرفته نخواهد شد. در ضمن، خبرنگار طلوع نیوز از چند باشندۀ وزیرستان نیز پرسید که آیا آنان خود را پاکستانی می دانند یا افغانی؟ آنان با صراحت گفتند که آنان پاکستانی هستند نه افغانستانی.

وقتی که چنین خبر ها را می شنوی، با خود می گویی که «دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد». همین عالم دیوانگی است که سردمداران افغانستان را در عالم دیگر برده است: عالم خیال و رویا. اما ادارۀ کشور با دیوانگی به سر منزل مقصود نخواهد رسید. هرخردمند و عاقل این را نیک میداند.

درین جا از دهن کرزی دو سخن ستیهنده و متضاد باهم شنیده می شود: یکی امیدواری به تامین صلح و آرامش با پاکستان، و دیگری ادعای ارضی به پاکستان یعنی نابودی پاکستان که در عدم شناسایی خط دیورند بیان می گردد.

او نمی خواهد بداند که ادعای ارضی به یک کشور همسایه و خواهان نابودی آن و یا کم از کم خواهان تجزیۀ آن کشور شدن باعث صلح و بهبود رابطه ها نخواهد شد. بیان چنین سخنانی را تنها از زبان کسانی می توان انتظار داشت که فکر می کنند با خیال و رویا می توان زیست.

حامد کرزی که به باور بنده، خاین ترین زمامدار افغانستان در همه زمانه هاست، درینجا دیوانه وار گپ میزند و یا کم از کم، دروغ شاخدار می گوید. دروغ بودن گپ کرزی درین است که می گوید خط دیورند از سوی افغانها هرگز به رسمیت شناخته نخواهد شد. آقای کرزی فراموش کرده اند و یا خود را به نادانی می زنند که خط دیورند بارهاست که از سوی زمامداران کشور شناخته شده است. تمام کسانیکه خط دیورند را به بررسی گرفته اند با سندها و مدرک های انکار ناپذیر و حقوقی ثابت کرده اند که نپذیرفته بودن خط مرزی میان افغانستان و پاکستان سخنی است بیهوده، پوچ، بیمفهوم و نابخردانه.

نویسندۀ این سطر ها ده سال پیش با نوشتن مقالۀ به فرنام «نگاهی به رد پذیرش معاهدۀ دیورند وموازین حقوق بین لملل»

 (http://www.ariaye.com/dari2/siasi/azizpoor2.html)

با سند ها و مدرکهای استوار، سنگین و انکار ناپذیر حقوقی به اثبات رسانیدم که پذیرش خط دیورند از سوی دولت افغانستان امری است پذیرفته که برآن خلافی نیست. اما اینکه زمامداران قوم پرست و قومگرا می خواهند اقرار به زبان و تصدیق به قلب اخلاف و پیشینیان خود را از یاد ببرند، چیزی است که تنها و تنها به قوم پرستی آنان ارتباط می گیرد و کاری به واقعیت عینی ندارد.

باید گفت از تمام مرزهای افغانستان، یگانه خط مرزیی که به امضا پادشاه افغانستان یعنی امیر عبدلرحمان خان رسیده است، همین خط مرزی دیورند است و همو این مرز را با اجرای مراسم خاص در کابل به زبان اقرار کرد و با دل تصدیق نمود.

خط مرزی افغانستان با کشورهای دیگر یا از سوی فرمانداری های مرزبانی امضا شده است و یا هم با امضای کسی دیگری که از سوی امیر گماریده شده بود. خنده آور این است که مرزهای که از سوی یک مرزبان یا از سوی یک حاکم شهر به هدایت امیر عبدالرحمان خان امضا شده است، پذیرفته می شود. اما آن مرزی را که پادشاه افغانستان بعد از مذاکرات طولانی و دوامدار به قلم خود امضا کرده است و با گرفتن جشن و محفل شأندار و مجلل اعلام کرده است، از سوی زمامداران کنونی افغانستان پذیرفته نمی شود. آیا این بیانگر عقل سلیم زمامداران این کشور است؟

سحنان کرزی بیانگر اندیشه های پوچ و تندروانۀ گروهی است که بدون در نظرداشت منفعت ملی و کشوری، بیهوده سخن می گویند و هیچ توجه و غمخواری به کشور ندارند، کشوری که نام افغانستان را به خود یدک می شد. این کسان به این نمی اندیشند که چنین اظهار ها افزون بر خشم پاکستان، می تواند احساس مردمان دیگر را که درین کشور می زیند و با مردمان همسایه های دیگر افغانستان پیوند های تباری و زبانی دارند، جریحه دار کند و سر انجام باعث تباهی و تجزیۀ افغانستان شود.

گدایی به نام مردم افغانستان و بخشش به شهروندان کشور بیگانه

اندیشه های فاشیستی و قوم گرایانۀ اینان به حدی لگام گسیخته شده است که حاضر اند مردم افغانستان را فراموش کنند و حتا بورسهای تحصیلیی را که از گدایی برای جوانان افغانستان بدست آمده است به شهروندان پاکستان بدهند. چنانکه عبدلغفار لیوال معین وزارت اقوام و قبایل افغانستان چندی پیش اعلام نمود، که از سهمیه بورسهای تحصیلی برای دانشجویان افغانستان به کشور های خارجی به" فرزندان محروم ماورای مرز دیورند" نیز داده شود.

از همه نخست، باید گفت که موجودیت یک وزارت به نام اقوام و قبایل که تنها به خدمت منفعت های مادی و معنوی یک قوم خاص در افغانستان است، نمایانگر سیاست تبعیضگرایانه در برابر سایر باشندگان افغانستان است. موجودیت این وزارت با مادۀ بيست و دوم قانون اساسی تضاد آشکار دارد که در آن گفته می شود:

«هر نوع تبعيض و امتياز بين اتباع افغانستان ممنوع است. اتباع افغانستان اعم از زن و مرد در برابر قانون داراي حقوق و وجايب مساوي مي باشند».

در مادۀ چهارم قانون اساسی آشکارا بیان شده است که «ملت افغانستان متشکل از اقوام پشتون، تاجک،‌ هزاره، ازبک، ترکمن،‌ بلوچ،‌ پــــشه يي، نـورستاني، ايماق، عرب، قرغيز، قزلباش، گوجر، بـراهـــوي وسايـر اقـوام مي باشد».

پس، آیا وجود یک وزارت خاص تنها برای امتیازگیری به یک قوم خاص با مادۀ چهارم قانون اساسی کشور که ملت افغانستان را متشکل از، نه تنها، اقوام پشتون، بلکه همچنان، از اقوام تاجک،‌ هزاره، ازبک، ترکمن،‌ بلوچ،‌ پــــشه يي، نـورستاني، ايماق، عرب، قرغيز، قزلباش، گوجر، بـراهـــوي وسايـر اقـوام می داند، و با مادۀ بیست و دوم قانون اساسی که هر گونه تبعيض و امتياز بين اتباع افغانستان را ممنوع اعلان کرده است، ناسازگار و درتضاد نیست ؟

مطابق مادۀ فوق مردم افغانستان متشکل از قوم های یاد شده در آن ماده است. از سوی دیگر، در مادۀ بيست و دوم قانونی اساسی گفته می شود: «هر نوع تبعيض و امتياز بين اتباع افغانستان ممنوع است». به سخن دیگر همه شهروندان کشور مطابق قانون با هم برابر اند و حقوق و وجیبه های برابر دارند. بر اساس همین برابری، هیچ قومی نباید به خاطر وابستگی به قوم خاص امتیاز گیری کند. هر امتیاز به هر قوم باید با امتیاز همسان و برابر به قوم های دیگر افغانستان جبران شود.

زمانیکه معین وزارت اقوام و قبایل افغانستان اعلام می نماید که از سهمیه بورسهای تحصیلی برای دانشجویان افغانستان به" فرزندان محروم ماورای مرز دیورند" نیز داده شود، باید قوم های دیگر افغانستان نیز همین ادعا را برای همتباران و همزبانان خویش در آن سوی مرز افغانستان داشته باشند. به سخن ساده بسیار منطقی است که تاجکها همین درخواست را برای تاجکان آن سوی مرز، هزاره ها، همین درخواست را برای هزاره های آنسوی مرز؛ ازبکها، همین درخواست را برای ازبک های آن سوی مرز؛ ترکمنها،‌ همین درخواست را برای ترکمن های آن سوی مرز، بلوچ ها،‌ همین درخواست را برای بلوجهای آن سوی مرز؛ پــــشه يي ها، همین درخواست را برای پشه یی های آن سوی مرز، نـورستاني ها، همین درخواست را برای نورستانی های آن سوی مرز؛ همچنان ايماق ها، عربها، قرغيزها، قزلباشها، گوجرها، بـراهـــوي ها وسايـر اقـوام همین درخواست را برای همتباران شان در آن سوی مرز داشته باشند.

بسیار دردناک است که زمامداران پشتون تبار از پیامدهای گفتار و کردار خویش آگاه نیستند و یا نمیخواهند آگاه باشند و خود را به نفهمی میزنند. مسوولیت قوم پشتون به عنوان آن قومی که قدرت سیاسی به دست شان است، این است که، بکوشند با رفتار و کردار خود، تمامیت ارضی و وحدت ملی کشور را نگهداشته و حفظ نمایند، نه اینکه گام به گام، با گفتار و رفتار ناسنجیده به سوی تجزیۀ کشور به پیش بروند. سرانجام، کاسۀ صبر قومهای دیگر کشور به سر میرسد، و پیامد های سهمگین آن تنها به دوش زمامداران قومگرای پشتون خواهد بود.

به روشنی بیان میدارم که مخاطب این مقاله برادران پشتون ما که همراه با همه قوم ها و قبیله های افغانستان همیشه برادروار زیسته اند، نیست بلکه آن گزافه گویان و لافوک ها است که از نام این قوم شریف و بزرگوار تجارت سیاسی می کنند و کشور را به ورطِۀ نابودی می کشند.

به کسانیکه رویای پشتونستان بزرگ را به سر دارند، می گویم که این یک خواب است و خیال. گیریم که زمانی برسد که تمام پشتونهای افغانستان و پاکستان یک دولت واحد را بسازند. من باور دارم که آنگاه جنگ میان پشتونهای افغانستان و پاکستان برای زعامت و قدرت سالها طول خواهد کشید. زیرا پشتون های پاکستان، همتباران افغانی خود را سخت پسمانده، بی سواد و جاهل و دور از مدنیت می دانند. آنان هرگز حاضر نخواهند بود قدرت دولتی و زمام حکومتداری را با پشتونهای افغانی حتا به نسبت ¾ تقسیم کنند، یعنی حتا ¼ قدرت دولتی به پشتونهای افغانستانی بدهند. حال اینکه هم اکنون قدرت حکومتی در افغانستان میان پشتونها و سایر اقوام افغانستان از دید بسیاری ها به نسبت ¾ به نفع پشتون هاست.  

آنگاه، پشتون های افغانستان بخت فرمان روایی را در یک دولت واحد پشتونستان بزرگ بسیار کم دارند. بهترین گزینه همین است پشتون های افغانستان، سرنوشت و بود نبود خود را با مردم افغانستان پیوند دهند. همانگونه که تا کنون با همه بدبختی و نگون بختی ها؛ با همه ناداری و گدایی گری ها از کشور های بیگانه، باهم زیسته ایم، پس ازین نیز باهم خواهیم زیست. اما شرط مهم این است که همانگونه که قانون اساسی بیان داشته است، و منطق و خرد حکم می کند، هر گونه تبعيض و امتياز بين اتباع، قوم ها و قبیله های افغانستان هم در قانون ممنوع باشد و هم در عمل عملی.

اگر موجدیت وزارت اقوام و قبایل یک نیاز است، پس باید تنها به خدمت قبایل پشتون نباشد، بلکه برای همه قوم ها و قبیله های ساکن در کشور باشد که در آن اقوام تاجک،‌ هزاره، ازبک، ترکمن،‌ بلوچ،‌ پــــشه يي، نـورستاني، ايماق، عرب، قرغيز، قزلباش، گوجر، بـراهـــوي وسايـر اقـوام نیز نمایندگی داشته باشند، در غیر آن باید این وزارت را از میان برداشت، زیرا وجود آن با قانون اساسی در تضاد است، زیرا تبعيض و امتياز را میان شهروندان، قوم ها و قبیله های افغانستان ترویج میکند و با مواد قانون اساسی در تضاد قراردارد.

آیا اعلان عبدلغفار لیوال معین وزارت اقوام و قبایل افغانستان مبنا بر اینکه از سهمیه بورسهای تحصیلی برای دانشجویان افغانستان به کشور های خارجی به" فرزندان محروم ماورای مرز دیورند" نیز داده شود، اساس حقوقی دارد؟ پاسخ با آن این است که این بیان چون مبتنی بر تبعیض و امتیازگیری است، هرگز اساس قانونی ندارد. از سوی دیگر، دولت افغانستان مسوول رفاه مادی و معنوی شهروندان کشورهای بیگانه نیست.

اما پرسش این است که آیا پاکستانی ها محروم تر از افغانستانی ها اند؟ آیا دولت افغانستان مسولیت دارد که شهروندان کشور بیگانه را به عوض شهروندان خویش برای تحصیل به خارج روان کند؟ آیا کسی محروم تر از فرزندان افغانستان که همه روزه مکتب های شان سوزانیده می شود و هست و بود شان در آتش جنگ می سوزد، وجود دارد؟

اعلام این که از سهمیه بورسهای تحصیلی برای دانشجویان افغانستان به کشور های خارجی به" فرزندان محروم ماورای مرز دیورند" نیز داده شود، عملی است غیر مسوولانه و سخت قوم پرستانه که به نفع افغانستان نبوده و نخواهد بود. این عمل یکی از خاینانه ترین، بی شرمانه ترین و زشت ترین عملهای است که از سوی بی شرم ترین انسانها می تواند انجام یابد. بورسهای تحصیلی حاصل گدایی و دریوزگی از نام مردم افغانستان به پیشگاه کشورهای خارجی و جامعۀ جهانی است. این بورسها را کشور های خارجی، به نام مردم بیچاره و جنگزدۀ افغانستان اعطا می کنند، نه به نام مردم پاکستان، این بورسها به نام مردم افغانستان داده می شود که به نظر کشورهای خیرات دهنده به این گدایی نیاز دارند.

این زمامداران خودکش و بیگانه پرور نباید بورسهای تحصیلی را که برای جوانان افغانستان داده می شود، به بیگانگان بدهند. ما هزاران جوان در ولایت های محروم افغانستان مانند زابل، غزنی، کنر، لغمان، دایکندی، سرپل، غور، بادغبیس، فاریاب، فراه، جوزجان، نورستان، بدخشان و ولایت های دیگر داریم که از دل و جان آرزوی تحصیل و دانش آموزی را دارند، اما به سبب ناداری و ناتوانی اقتصادی نمی توانند تحصیل کنند یا هم نمی توانند از سوی برادران ناراضی کرزی و مخالفان مسلح اشرف غنی درس بخوانند. این بورسها برای آن جوانان است نه برای پاکستانی های آن سوی مرز.

مردم افغانستان باید صدای خویش را در برابر این بیعدالتی ها بلند کنند. ما باید در برابر چنین اعمال خاموش ننشینیم. اعتراض در برابر بی عدالتی، به معنای مخالفت با قوم برادر پشتون کشور نیست بلکه مخالفت با بی عدالتی و بی دادگری در برابر قوم پرستان است که کشور را به تباهی می کشند و هیچ احساس مسولیت در برابر کشور، مردم کشور و جوانان کشور ندارند.

چیزی بدتر از آن نیست که بورسهای که به حساب گدایی بنام مردم افغانستان برای جوانان افغانستان اعطا می شود، به مردم کشور بیگانه سپرده شود، به کشوری که نیم قرن است هراس و دهشت به کشور ما می فرستد و هنوز هم آن را پایانی نیست.

فشردۀ سخن:

۱ - خط دیورند، از سوی افغانها بارها پذیرفته شده است و بیان اینکه این خط از سوی افغانها پذیرفته نخواهد شد، عوام فریبی بیش نیست.

۲ - وجود وزارت اقوام و قبایل در حالت کنونی با قانون اساسی افغانستان در تضاد است، زیرا تبعيض و امتياز را میان شهروندان، قوم ها و قبیله های افغانستان ترویج می کند و باید، یا از میان برداشته شود، و یا نمایندگان تمام قوم ها و قبیله ها در آن سهم بگیرند.

پایان

عید محمد عزیزپور

۱۲ دسمبر ۲٠۱۵ 

 

 

 


بالا
 
بازگشت