دكتر نبي هيكل

 

آینده صلح

همه در استانه برگذاری نشست چهار جانبه در مورد پروسه صلح با شک و تردید به این پروسه نمی نگرند، زیرا برخی در قضاوت  بر تجارب تاریخی  اتکا میکنند و برخ دیگر بر انکشافات جدید در  سیاستهای جهانی. هردو موضعگیری بر واقعیتها استوار اند اما  هردو به نتایج نا همگون  منتهی میگردند.

اتکای کامل بر  تجارب تاریخی دو راه حل را در برابر ماه قرار میدهد: ادامه خصومت و یا دستیابی به صلح  از راه تسلیمی به خواستهای طالبان و پاکستان.  از سوی دیگر اتکا بر انکشافات جدید امیدواریها را تقویت میکند اما خطراتی نیز باخود همراه دارد.  آیا یک مودوس فیفندی ممکن است؟  در این  ارزیابی کوتاه بر هردو مساله مکث میشود.

نخست به ریتوریک سیاسی حکومت وحدت ملی توجه میکنیم تا  سیاست حکومت افغانستان را در  رابطه با پروسه صلح توصیف نماییم.

سیاست حکومت

رییس جمهور افغانستان از صلح دو بعدی سخن میگوید و مدعی است که پیرامون تامین آن اجماع منطقوی بوجود آمده است. این ادعا قابل دقت و سزاوار برخورد علمی و منصفانه است.
معنای صلح دو بعدی این است که صلح با طالبان از یکسو بدون صلح با پاکستان ممکن نیست و از سوی دیگر تنها صلح با طالبان موجب صلح در افغانستان نمیگردد. 
در معنای اولی طالبان ابزار سیاسی و سربازان جنگ نیابتی پنداشته میشوند. در معنای دو می اگر بخشی از طالبان یا احتما لآ همه ی تحریک طالبان سلاح برزمین نهند و از جنگ با افغانستان دست بر دارند صلح به این دلیل بدون صلح با پاکستان بدست نمی آید که عامل اصلی جنگ فعال باقی میماند و پاکستان سربازان دیگری را برای ادامه جنگ نیابتی استخدام خواهد کرد
معنای بعد دومی این است که اگر افغانستان پاکستان را به صلح وا دارد این امکان وجود دارد که پاکستان از تمویل و تجهیز و پناه دادن عناصر دهشت افگن اجتناب نماید. آیا چنین یک پندار میتواند به واقعیت مبدل گردد؟
سخنان رییس جمهور از  بیمارستان در آلمان به این سیاست با بیان دیگر و ضاحت بیشتر داد. وی گفت که پاکستان باید بحیث یک دو لت دارای حاکمیت ملی به حاکمیت ملی افغانستان احترام گذارد
امکانات عملی این صلح دو بعدی تاچه حد وجود دارد؟ به عبارت دیگر صلح با طالبان و با پاکستان یا با هردو ممکن و عملی است؟ نخست باید دو بعد را از همجدا ساخت.
بعد اول- صلح با پاکستان:از نطر نگارنده صلح با پاکستان بعد اول را میسازد زیرا پاکستان در بر نامه کنونی صلح عامل  اساسی تحرکات و مداخلات خارجی علیه افغانستان میباشد.
صلح با پاکستان با دو مانع اساسی روبرو میباشد:
-
مانع اولی دشواریهای عملی در برابر گذار از یک سیاست خصمانه تاریخی به یک سیاست همکاری متقابل میباشد: تمایلات عظمت طلبانه پاکستان و جدایی طلبیها در پاکستان.
-
مانع دومی این است که گذار از سیاست خصمانه بیش از  نیم قرن با تفکر نهادینه شده در مورد مخاصمت در تضاد قرار دارد. از لحاظ ذهنی نه تنها ایلیتها در هردو کشور بلکه مردمان نیز به این پروسه با شک و تردید مینگرند
این راه اسفالت شده و هموار نیست و دشمنان زیاد دارد اما در شرایط کنونی نا ممکن نیست زیرا انگیزه های نیرومندی بحیث مشوق ها وجود دارند. توانایی نظامی و صراحت و قاطعیت عملی حکومت افغانستان عوامل تعیین کننده در مبارزه به شمار میروند.
بعد دومی- صلح با طالبان: طالبان یک حرکت هایبراید مذهبی- سیاسی است و این خطر همواره وجود دارد که بحیث شترمرغ عمل کند. انقسام تحریک طالبان حتمیست و بر نامه صلح با طالبان به معنای صلح با همه ی آنها نیست. از اظهارات رسمی حکومت میتوان نتیجه گیری کرد که سیاست حکومت وحدت ملی در این مورد نیز صراحت دارد: اماده برای انجام مذاکرات و اماده برای کسب پیروزی در میدان نبرد. معنا ی کردکی آن این است که اگر صلح میخواهی بفرما و اگر جنگ میخواهی مطمین باش که سرکوب میشوی.  در این رابطه حکومتهای افغانستان و پاکستان توافق نظر ندارند ، زیرا پاکستان استدلال مینماید که نمیتواند از یکسو  طالبان را برای مذاکره تشویق نماید و از سوی دیگر با آنها مانند  طالبان پاکستانی برخورد نماید.

نخست بر نقیصه سیاست حکومت مکث مینماییم  و پس از آن میگذریم به موثریت این سیاست با درنظر داشت تجارب تاریخی  با پاکستان بحیث همسایه و بحیث شریک مبازره علیه  دهشت افگنی در پرتو انکشافات جدید: تغییر پا رادایم در سیاست جیوپولیتیک منطقه و برزو تهدید های جدید.
کاستی عمده در سیاست حکومت
بدون شک و تردید شما خواننده گرامی نیز با نویسنده همنظر خواهید بود که صلح با دیگران بدون صلح با خویشتن ممکن نیست. این حقیقت ما را به بعد سوم و به کاستی عمده صلح دو بعدی میرساند.
بعد سوم صلح را صلح در جامعه داخلی میسازد. جامعه داخلی از این دید دارای مشخصه های آتی میباشد:
-
منابع متعدد تهدید به امنیت شهروندان و ثبات اجتماعی وجود دارند. مثالها: نفوذ عمال خارجی- موجودیت گروپهای مسلح غیر مسوول- موجودیت دهشت افگنان خارجی و داخلی و دسته های دزد- قاچاقچی و اختطافگر و دریک عبارت  شیوه زندگی که در آن  زر و زور و رابطه ها اصول رفتاری و نظم اجتماعی را تشکیل میدهند.
-
فقدان حاکمیت قانون:فساد و بیعدالتی ناشی از ضعف حاکمیت قانون موجب میگردد انارشی در کشور مورد حمایت قرار گیرد. آنانی که حکومت با آنها خواستار صلح است از سوی افراد و حلقات معیین به دلایل منافع مشترک معنوی و مادی مورد حمایت قرار میگیرند
مدیریت قانونی نیروهای متخاصم که بیشتر معتاد به نقض قانون اند و برای سالیان دراز بر اساس قانون جنگل زیسته اند مهمترین دشواری خواهد بود که حکومت ضعیف وحدت ملی پس از تامین صلح با آن روبرو خواهد بود. عدم توانایی حاکمیت قانون در جامعه داخلی از یکسو و همکاری فعال حلقات همدست با مخالفان مسلح
از سوی دیگر با درنظرداشت تجربه ۱۳ ساله ناکامی حاکمیت فانون و عدالت امیدواریها برای صلح دوامدار  را مورد شک و تردید قرار میدهد زیرا: تامین امنیت و ثبات به حاکمیت قانون و دولتداری تجربی به قاطعیت نیاز دارد.

صلح با پاکستان بر تمایل لیبرال استوار است، زیرا بر همکاری پاکستان در پروسه صلح و  بازسازی و اقتصاد تکیه میشود.  فرمولبندی صلح با آنانی که صلح میخواهند و  دفاع از حاکمیت در برابر آنانی که به جنگ ادامه میدهند  بیانگر موضعگیری  ریالیستی است. لیبرالیزم معتقد است که انسانها دارای منطق اند و هرگاه این منطق را به درستی به کار برند میتوانند باهم همکاری کنند. بعد صلح با طالبان از یکسو بر تمایلات همکاری برخی از شخصیتها در تحریک طالبان تکیه داشت و از سوی دیگر بر تمایلات همکاری پاکستان و کشورهای دیگر و همزمان بر پیروزی در میدانهای جنگ تکیه داشت. زیرا در میدان جنگ حلوا تقسیم نمیشود و همکاری تنها میان متحدان ممکن است. 
در طرح -صلح دو بعدی- بعد اولی و مهم بعد صلح با پاکستان بود زیرا پاکستان هم تحریک طالبان را در قلمرو خود پناه داده و هم به آنها کمک فنی و نظامی مینماید. اگر پاکستان بدینگونه دخالت نمیداشت طرح صلح با پاکستان معنا نمیداشت. دلیل صلح با طالبان در ریتوریک سیاسی چنین بیان گردید که دوکشور تاریخ متشنج را به همکاری در آینده مبدل نمایند. معنای اصلی سخن متذکره در رابطه با صلح با طالبان این است که پاکستان صلح با افغانستان را از وادار سازی طالبان به مذاکره و صلح با افغانستان آغاز نماید. بخشی از انکشافات جدید مانند  انقسام تحریک طالبان به  شاخه های متضاد   و بیعت تعدادی از آن به داعش پروسه صلح را پیچیدگی بیشتر میبخشد و  امکانات دیگری را برای اعمال فشار علیه افغانستان بوجود میآورد. رشدی  و اشاعه سریع  نفوذ داعش  از یکسو تهدید مشترک را برای کشورهای منطقه بوجود آورده است و از سوی دیگر اساسی را برای مبارزه مشترک ایجاد کرده است. این اساس با نیاز مند یها و منافع  اقتصادی  توام شده اند و زمینه های  امیدوار کننده را بوجود آورده اند.
رویدادها و انکشافات اخیر نشان دادند که همکاری برای صلح امیدوار کننده نیست. زیرا پاکستان با دشمنان خود دشمنی و با دشمنان افغانستان دوستی میکند. تمایل لیبرال همواره وقتی ناکام میشود به ریالیزم رو میکند.در صورتیکه گروپی از طالبان به پروسه صلح بپیوندند و گروه دیگری در تبانی با داعش یا القاعده به جنگ ادامه دهد و پاکستان امکانات و پناه گاه ها را و تجهیزات را همچنان فراهم کند پروسه صلح به صلح دایمی و با معنا منتج نمیگردد. بنابرآن تمایل ریالیستی راه اساسی را میسازد و قانون اساسی کشور نیز دولت را به دفاع از .... موظف ساخته است. بر اساس نورم های حقوق بین الدول نیز پاکستان مسوولیت دارد حاکمیت ملی کشور همسایه را احترام گذارد. آنچه پاکستان در برابر افغانستان انجام میدهد بر اساس تعریف توافق شده سازمان ملل تجاوز یک دولت دارای حاکمیت پنداشته میشود.

یک امیدواری یقینی میتواند تلقی گردد که نفع ئاکستان در صلح موعود بیشتر از نفعی است که افغانستان میتواند  بدست آورد: زیرا  تحریک  طالبان بصورت قسمی و یا کلی  بحیث نیروی انکار ناپذیر  از سوی حکومت افغانستان و متحدان آن شناخته شده است و  سهیم ساختن آنها به معنای  تقویت گروپ منافع پاکستان در افغانستان میباشد. تحریف طالبان از  قبل ساختارهای ممک سیاسی را در جامعه افغانی ایجاد کرده اند که بحیث پایگاه های سیاسی و اجتماعی آنان فعالیت میکنند. برخی از این سازمانها عبارت اند از: 1. جمعیت اصلاح،  2. شورای جهادی به رهبری سید اکبر آغا  یکی از قوماندانان طالبان ، 3. سازمان سیاسی دیگری زیر رهبری احمد شاه رییس موسسه تحصیلات عالی مشعل  با  سخنگویی وحید مژده .

پیشبرد چنین سیاست در برابر پاکستان مقدم بر همه مستلزم حمایت ملی از این سیاست است زیرا افغانستان از یکسو در شرایط دشوار و ناتوانی اقتصادی و نظامی قرار دارد و از سوی دیگر منابع داخلی آن برای تحقق اهداف ملی بشیج نشده اند.

پروسه صلح و انکشافات جدید

اینکه حکومت افغانستان در رابطه با  پروسه صلح چه میخواهد و چگونه عمل مینماید دارای اهمیت درجه اول است.

موضعگیری حکومت وحدت ملی در شرایط شکل گیرنده از نظر تیوریتیکی قابل تبریه است اما از نظر توانایی های تجربی کاستی های عمده دارد. توانایی های افغانستان این کشور را در موقعیت نا مناسب قرار داده است زیرا افغانستان بحیث یک دولت دارای حاکمیت تنها 50% حاکمیت را دا را است زیرا حاکمیت قانونی و دولتداری تجربی افغانستان گروگان  ناتوانی و وابستگیهای مالی و نظامی اند . حاکمیت قانون و دولتداری تجربی با ورود عناصر جدید معتاد به  قانون شکنی با دشواریهای بیشتر روبرو خواهد شد.

انکشافات جدید در  رابطه با پروسه صلح قسمآ ذهنی اند. از یکسو این درک ایجاد شده است که نفع کشورها در شرایط تهدید های رشد یابنده افراطیت درهمکاری و مبارزه مشترک است .  از سوی دیگرپاکستان توانسته همه ی آن گروپهایی را که برای سالها در خود نگهداشته بود به استثنای  تعدادی  وادار ساخت  در افغانستان  سنگرهای خود را  اعمار کنند.

بدین ترتیب صلح بایک دسته از  طالبان به معنای  امنیت و ثبات نخواهد بود زیرا دسته های دیگر طالبان در همدستی با  داعش و القاعده و دیگران در سرزمینی که دولتداری تجربی آن در   پایتخت  و در ارگ ریاست جمهوری به مشکل تحقق میباید، همچنان فعال خواهند بود و نیازمند امداد مالی و نظامی.

بدین ترتیب لازم است بر موضعگیری ریالیستی تاکید کرد و  ریالیزم را برای مراحل بعدی صلح درنظر گرفت. حکومت افغانستان  باید بر  قطع کامل مداخلات مسلحانه و غیر مسلحانه بحیث شرط اساسی هرنوع مذاکره و همکاری تاکید نماید.

حکومت باید بر عمال پاکستانی و آنانی که با قالان مردم افغانستان علاقمند دارند و یا همکاری میکنند باقاطعیت برخورد نماید تا نشان دهد که وظایف و ماموریت ملی خود را ایفا میکند. افغانستان اکنون به  پناه گاه افراطیت مبدل شده است.

پایان

 

 

 


بالا
 
بازگشت