خوشه چین

 

به ملت خود خواهیم گفت

قسمت سوم:


جای گاه انسان 
عاملان شروفساد:انگلیس،امریکا،اسراییل
منابع شروفساد:عربستان،ایران،پاکستان
وسایل،شروفساد:اکسترمیستهای دردام افتاده اندیشۀ برید ژنکی((دوران جنگ سرد))
مراکزتطبیق اندیشه های شروفساد((افغانستان،عراق،سوریه،لیبیا)) وغیره 
بالآخره:انسان به اصلیت خود پی می برد،خودرا می شناسد که اوموجودزیبا، متفکر،متعقل«انسان»آگاه وازاد است.زیبا می اندیشد وعاقلانه فکر مینماید که اوموجود اجتماعی است،تراوش ذهنی خودرا،با علاقه مندی ازصمیم قلب میخواهد درعمل پیاده نماید،تاباشد نسلهای آینده بربنیاد تهداب زیبا فراسوی مراحل بعدی دارای اجتماع سالم فارغ ازهرگونه خصومت وخشونت گردند.انسان ازانسان طمع وتوقع ندارد که برای او چیزی بدهد.طلبیدن به ارزش وماهیت انسان صدمه میزند،رواداری وهمکاری معنی دیگری است.بلکه انسان است که درانجام کارصادقانه وتعهد شریفانه به اهمیت انسان صحه میگذارد.تعریف انسان شامل حال ملیاردها انسان روی کرۀ زمین است.پس نظر به تعریف انسان،انسان برتروجود ندارد.منکربودن ازانسان بهترگناه است.بهترین انسان:کسی است که نفعش نسبت به خودش به دیگران،بیشتر برسد وابعاد تکامل خود را که عبارت ازآفرینندگی، خردمندی،آزادی وز یبایی است،تکامل دهد،زبان وعملش مردم درامان باشد.بدین حساب انسان درهرمقام ومنزلتی که هست،هرکس مطابق به استعداد وتوانمندی اش،درخدمت همنوعان خویش قرارمی گیرد.حاکمیتهای استبدادی،غیرمشروع:شعلۀ سوزان خلقهای بی دفاع اند که ازمیان خاکستربه جا مانده آن لاله های سرخ می روید..
بلی!انسان ازآغازپیدایش بادوپدیدۀ هواوهوس،طمع وخواهشات نفسانی،وجدان شرافت ومعنویت روبه رومیشود.بناً تعریف مشخص دربارۀانسان:انسان تنها موجودی نیست که برخلاف سائرحیوانات با دوپا،راه میرود،سخن میگوید،میخندد وگریه میکند. بلکه انسان موجود، متفکرتوانا،متعرض،مدافع،نرم،الا ستیکی، انعطاف پذیر،مغرور، متکبر، احمق،ازخودراضی،خودبزرگ بین،جسور،متحرک، معتدل،ژرف،عمیق،بزرگ،بلندهمت،مغلق وپیچیدۀ است که نمیشودبابیان یکی دوتعریف درمقام وشناخت انسان رسید. اماباوجودتمامی توضیحات بالا اکثراًازانسانهای که دردیف انسانهای هوس بازمی آیند درذهن خودآگاه شان،ترس ازآینده ثبت نگردیده است. عاقبت همان ریسمان هوس بازی که درگردن دارند آنهاراکشان کشان،درجهالت خانۀ تاریخ رهنمون میسازد.خطرناکترین حالاتی که انسان وجامعۀ بشری را به سوی وحشت می کشاند.عدم پذیرش همدیگروتحقیرتوسط یکی از((انسان،گروه سیاسی ،فامیل، خانواده،قوم،نژاد))توسط دیگری از((انسان،گروه سیاسی، فامیل،خانواده،قوم، نژاد))است.
ازهتلرتابه عبد الرحمن خان،نادرخان وسادیستان چپ افراطی وراست افراطی روایت های تاریخی موجود است 
بلی!انسان ازبدو پیدایش بادوپدیدۀ،اولی هواوهوس،طمع وخواهشات نفسانی، دومی،وجدان،شرافت ومعنویت روبه رومیشود. اولی:انسان هوس باز،متمایل به نازونعمت وخواهشات نفسانی،تناب حیوانیت درگردن،همیش دراختیارشیطان قرارگرفته است،شیطان هر طرفی که خواسته انسان هوس بازرا،باتوزیع حد اقل ناچیزامکانات مادی،عزتش را بخردخریده است،ناموسش راببرد،باخودبرده است.این نوع انسانها به هرگونه کارهای ذلیل پست وناروا،ازقبیل تبلیغ((وسایل اطلاعات جمعی به نفع شیطان))توطئه،دسیسه وبدنام سازی وکشتارحر یفان وترورشخصیتهای مفید((علمی،سیاسی،کلتوری))به جامعه،ویرانی بناهای اقتصادی((فابریکه جات،پروژه های زراعتی،بندهای برق وغیره)) تاسرحد معاملۀ کشوروفروش عزت شرف وناموس وطن به بیگانگان دریغ نمی ورزند.این گونه شخصیتها تحت عناوین ومقام های مختلف درجوامع حضورپیدا کرده.وسیله یا آلۀ دست،بیگانه وشیاطین درلباس ،انسان مترقی،پیش گام((دزدان چراغ دردست))درلباس روحانیت((شیخ،صوفی،زا هد))وسیلۀشیطان درلباس مدافع((حقوق بشر،مدافع حقوق زن)) وغیره وغیره میباشند.حمایه گران وتمویل کننده گان لوژیستیکی این اشخاص هم درسطح ملی وهم درسطح بین المللی،همانا دستگاه های استخباراتی جهنمی،آشوب پیشگان وفاجعه آفرینانی میباشند که به موقف ومقام انسان وانسانیت،هیچ ارزشی قایل نیستند. دومی:تعریف پدیدۀ،وجدان،شرافت،معنویت: الف-وجدان-نیرووانرژی نهاد ذاتی که انسان رابرای اعمال نیکوسمت وسو می بخشد. ب-شرافت-مقام ومرتبت بلندی است که انسان آن مقام را درعرصۀ فعالیت های علمی اخلاقی درجامعۀ بشری ازآن خود کرده باشد. ج-معنویت انسان،مقام ومنزلت فراطبعیتی است که ازجانب خدای ((عادل))برای انسانها به حیث خلیفۀ((عادل)) روی زمین بخشیده شده است. انسانهای که برپدیدۀ،وجدان وشرافت ومعنویت،روبه رو شده اند.تناب خرد وعقل،درکله اش پیچیده است.به انسان فهمانده است که
انسانیت: آزادی استقلال وعمل اوست
بنا برحکم پدیدۀ شرافت وانسانیت یعنی که انسان درنبود،آزادی،انسان نیست،پس باید دراثبات انسانیت جدو جهد به خرچ دهد.ازین طریق است که انسانها به رفأ همگانی ملی و بین المللی دسترسی پیدا نموده همه ((رنگها،مذاهب،نژاد))درجایگاه همگانی جهانی استقرارمی یابند.آزادی استقلال وعمل انسان را درداخل ذره رهنمون نموده میگوید که ذره خودش جهان پهناوراست.این انسان بوده است که ازدیالوگ فلسفی((ماده قابل تجز یه،عنصر،اتم،خورد ترین ذره،بعدازان به سه شاخه الکترون،نیوترون،پروتون،وغیره وغیره وذره ها،سلسله مراتبی که یکی ازپی دیگری،موج گرفته،مدوجذریافته عمق وپهنا پیدا کرده. ازان طریق انسان توا نسته است به سوی فضا وجو زمین برود،وازکهکشان ها برای کشف ودرک حقایق جهان دیگری که بتوانند دست آوردهای علوم بشری را که انسان زحمت کش ایجاد گرآن بوده،مسخرنماید،به سرعت غیرقابل تصور برای استفادۀ بشریت کرۀ زمین عرضه بدارد.اما برخلاف انسانهای که ریسمان متمایل به عیش ونوش((من زنده جهان زنده))درگردن دارند. ازدست آوردهای علوم بشری استفاده های غیرمعقول نموده جهان رابه سوی نابودی میکشانند.
عیاران «قرن بیست ویک»پیام آوران صلح اند
عیاران قرن بیست ویک((اعم اززن و مرد))انسان محوران باوجدان،خدمت گاران صادق،دلیرمردان جسور،نخبگان شرافت پسند،شخصیت های علمی،هنری وفرهنگی،قلم بدستان دست یک،هنرمندان نیکو سر شت،کارگران ودهاقین،ایجاد گروخلاق،آزادی خواهان غیور،کسانی که رفأ عامه راهدف استراتیژیک خود قرارمیدهند.راه رسیدن به این هدف شریفانه را،بربنیاد عدالت اجتماعی وتأمین صلح،خواهان اند.درجهت تحقق آن،ازطریق تبلیغ روشن گری مبارزۀ پیگیر ودوام دار((اندیشۀ گاندی))بدون خشونت تانهایت ادامه میدهند.درسرفصل تمامی گفته های فوق ازهمه حرف ((آزادی))رنگ روشن دارد.حصول آزادی شرط اول رسیدن به حق انسانی است،که باشندگان یک کشوربدان نایل می آیند. ازدید عیاران،انسان برتروجود ندارد،آنهایی که به حساب((فرد شخصیت های مغرورازخود راضی،گروه،احزابی که در دسیسه سازی وبدنام کردن همدیگر تاسرحدتروردریغ نمی ورزند.نژاد پرستی که قوم برتر بوجود می آورد،مذهب که((ایران وسعودی))راه ورسم عبادت مسلمانان رابه حساب سیاست درگروخود گرفته اند.مرگ ومیرملیون ها نفر دراثرموضع گیری فرقه ای ناشی ازهمین وضعیت است.ازنظرعیاران کسانی که این اندیشه را تعقیب ودنبال مینمایند،فرومایه ترین،افراد جامعه به حساب می آیند. اندیشه های چپ وراست که بربنیادهمبستگی ایدیالوژِی درزمان جنگ سرد شکل یافته بود بحث آن دراینجا گنجایش ندارد.همیش گرو های،سلطنت طلب،بورژ وازی واحزاب سیاسی متمایل به امپریا لیزم،به نماینده گی یک جریان سیاسی ویا نماینده گی ازیک قوم، روبه سوی یکی ازپایتخت های جهانی نموده سند غلامی را دراختیارگرفته اند.این برده های روس،انگلیس،سعودی وایران بوده اند که کنون اافغانستان فاقد استقلا ل سیاسی به حیث منبع شروفساد درجهان جایگاه خاصی را برای خود تعین کرده است
.

برای اینکه ازین به بعد مردم را خرنگویند.نادان نگویند،فساد پیشه نگویند.ظالم وستم گرنگویند،دزد ورهزن،فاشست،برتری طلبان،تاجران دوزخ وبهشت وحورغلمان نگویند.

نام افغانستان را،تغیربه((انسانستان)) می خواهیم که بکنیم.

زندگی تحت نام((انسان))دریک سرزمین برادروار.

مه راضی توراضی چه حاجت به قاضی

 درحقوق انسانی کس نکند گردن درازی

انسانیت معنی بامفهوم عروس مقصـــــد

درهرخانه انسانستان میـــــــرود پایوازی

انسانیت دسته گلی است دربغل برسربالین مریض میروی،برایش دعای خیرمیکنی وشفای عاجل ازبارگاه ایزد متعال برایش میخواهی.

انسانیت، دسته گلی است درآغوش به تبریکی خانۀ دوست میروی.

انسانیت،گل((رُزی است))دردست عاشق،به خانۀ معشوقه میبرد.

انسانیت دسته گلی است،دردست ملت که به تبریکی برندۀ مورد نظرمیبرند.

دانشمندی را پرسیدند که دیوانگی یعنی چیست:درجواب گفت تفاوت ذهنیت ها درجوامع انسانی عبارت ازدیوانگی است.فیلسوفان ودانشمدان به حال دیوانه ها وبی خردان گریه می کنند .دیوانه ها وبی خردان به حال فیلسوفان ودانشمندان خنده.آنهای که می خندند،دروقت معین چون شی بیکاره درجمع تودۀ فاضله قرارمی گیرند.وفیلسوفان ودانشمندان هم صحبت قرنهای بعد قرار میگیرند.

فیلسوف ودانشمند:پهلوان سنگی است هرکسی خواسته است اورا بلند کند. بلآخره اورا به زمین مانده وبوسیده است.چنانچه که شاگرد تنبل ازمعلم ریاضی وفزیک بدش می آید.چرا؟بخاطریکه درروزمحاسبه ناکام میماند.دلیلش را می گوید که معلم همرای من بخیل بود..

احزاب سیاسی راجسترشده،دردولت نامشروع((بن الی غنی)) تحت اشغال ایالات متحدۀ امریکا،دست از سر ما بردارید.مارا ازخیرتان تیرشرمرسانید.شما اول بروید پی ناخون همان گرگ های خو دتان را بخارید،ازچنگ وچسپ به رخ یکدیگر خودرا نجات بدهید.بعد بیایید سوی ما.ما انسانستان میخواهیم،دنیای ما خیلی ها بزرگ است.کارهای ما خیلی ها سترگ است.

واما!خصلت عیاران«نوین» را دربارۀ سیاست مداران.

برای ملت خواهیم گفت

"هررهگـــــذری محــــــــرم اسرار نگردد"

"صــــحرای نمک زارچمن زار نگــــــردد"

"هرجا که رسیدی طرح رفاقت مکش ای دل"

"هــــربی سروپا یــــاروفـــــا دار نگــــردد"

ماازشنیدن وگفتن ونکردن خسته شدیم

ما ازین پرگویی ها،دهــن بسته شدیم

انتخاب راه ما،احیای انسانستان بــود

هررنگ ونژاد ومذهب را پسته شدیم

ما مجبورمکلف هستیم به خاطر پیاده سازی طرح ((انسانستان))به جای افغا نستان،تئوری بیافرینم،انقلاب((انسانی)) گذارازمرحله،مرحلۀ جامعۀ وحشی گری که درطی چند دهۀ اخیرآفریده شده است،به سوی،مرحلۀ جامعۀ انسانی((انسان طرازنوین)).انسان موجودی است.به تنهایی خیلی ضعیف وناتوان،ضعیف بودن انسان ازهمان آغاز طفولیت به اثبات میرسد.نسبت به سائرمخلوقات،تمامی مخلوقات خداوندی،ازهمان آغازتولد به پای خود درحرکت می افتد بعد اززمان نه چندان طولانی متکی به خودگشته وآمادۀ هرگونه، گرسنگی،سیری،سردی وگر می،فرارازدشمن ویاحمله بردشمن،عمل وعکس العمل ازخود به جا میگذارد.

انسانستان میسازیم

چرا؟

ماهمه روزی آدم بودیم

تاآینکه نژاد ما را ازهم جدا کرد

مذهب تفکیک مان کرد

سیاست تقسیم ما کرد

وثروت دسته بندی مان کرد

پس چرا ما نتوانیم که این سان باشیم

بخود آییم وبخواهیم که((انسان))باشیم

حضرت«مولانا»

درکارطبعیت هیچ مخالفتی وجود ندارد.

میشود که آدم سیا،آدم سفید،آدم زرد،آدم سرخ گفت.

زمانی که مذهب شکل میگیرد،ازمذهب مذاهب زاییده میشود.

تئوری انقلاب انسانی:آغازازتعریف انسان،تئورعمومی انقلابی انسان شناسی، تئوری عمومی انطباقی انسان شناسی.

صلح اززبان انسان بیرون می آید.فکرنیکورا،انسان مینماید.گفتارصلح را وگفتار نیکورا،انسان به زبان میراند.کارهای نیکورا انسان انجام میدهد.((عیاران نوین)) پیش قراولان،ایجاد فضای نیکواند ازهرآدرسی،که حرکت برای صلح آغازشود. صلح یعنی رفتن به سوی انسان شدن وترک از مخاصمت.آن را با حفظ((معیارها وارزشهای که))عیاران درنزد خود دارند.همراهی مینماید.

1-معیارها وارزش های عیاران نوین((شناخت انسان وارزش دادن به مقام انسان)) عالی ترین مظهراراده وخواست فرد فرد عیاران نوین است.

2-خود بزرگ بینی((قوم برتر))به معنی دشمنی به انسان است.رفتن به سوی صلح مطالب را بربنیاد بینش ودانش به((بهترینها))توضح میدهد.هرگونه ساختمان((شهر))واجتماع انسانی راتنظیم مینماید.

3-صداقت،راستکاری،امانت داری،دفاع ازمظلومان درمقابل زورگویان،احترام به

ناموس وخانواده ها،آزاد زیستن وآزاد گفتن،آگاهی وخرد ورزی،جسارت،انتقاد وانتقاد پذیری.یکی ازشیوه های عیاری است که آب ازریشۀ وجدان می نوشد.

بعدازسالها، نوشتن،گفتن وشنیدن بلآخره به این نتیجه رسیده ام که بنویسم ما((کشورما))هدف حمله قرارگرفته بود،قراردارد وقرارخواهد داشت.تازمانی که مهاجم هدفش((مقصدش))را به کرسی بنشاند،این حمله توقف ندارد.حمله یعنی زدن،کشتن،ازبین بردن تخریب کردن ما.درین جا ما به معنی،کلیه متولدین اینسرزمین،کشورما((زادگاه))که همه درآنجا تولد یافته ایم،کسانی که حق زندگی را داریم.کشورما زیبا است،آسمان پاک آبی به رنگ صلح دارد.آفتابش محبت می تابد.آفتابش طبیب خانواده هاست،درخانۀ که آفتاب میتابد.درآنجا مریضی کمتربه ملاحظه میرسد.ازهمین خاطراست که برای اولین مرتبه،اندیشه وآهنگ پندار نیک،گفتار نیک،کردارنیک.درزمین وفضاواتموسفیر،چون اوکسیجن درروح  وروان بشریت دمید.یعنی که کشورما مهد((یکتا پرستی))برای اولین مرتبه چهره

ازتار یکی بیرون کشید.برای اولین مرتبه صلح اهمیت خودرا((کروش با قبایل واقوام سلیمان پیغمبر))ثابت کرد.وتأثیرات بعدی این منطق((صلح))دست گاندی فقید را گرفته درمیدان مبارزه با هیولای قرن((انگلیس))مبارزۀ غیرمسلحانه شخصیت همیشه زندۀ تاریخ ساخت.چرا؟نام افغانستان رابه((انسانستان))تبدیل نماییم:تعریف نام ماهیت درونی شی است. باغ یک اسم است،ماهیت درونی باغ،انواع درختان میوه داراست.گلزار،بیانگر گلهای فراوان دریک زمین است.شوره زار،زمینکه درآن کشت صورت نمی گیرد.جبهه زار،زمینی که دراثربی توجهی مالکش درآن گیاه های هرزه روییده است،وقابل کشت نیست.شهر محلی که درآن نخبگان وخردمندان تمامی ولایات کشور،به حیث انسانهای مسؤل درمناسبات حس باهمی برادروار ورفیقانه زنده گی مینمایند.

دهمزنگ اسم است.محل بود وباش انسانها،فامیل ها وخانواده ها است.اما شنیدنش ازلحاظ تاریخی((قصاب خانۀ))مستبدان((شاهان مطلقه)) را درذهن انسان تبلورمیدهد.

پل چرخی  مکان است.چهرۀ داودخان راروشن میسازد.به حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان این مدافع سرسخت زحمت کشان،راهیان انترناسیونالیزم پرولیتری چهرۀ خشن تراز،امیرعبدالرحمن خان،نادرخان،هاشم خان داد.ونام های مجاهد وطالب را با رنگ سبزوسفید درسفحۀ سیاه تاریخ افغانستان نوشت.واما درباغ عیاران:

 

باغ«عیاران»

زمانیکه درباغ گل عیاران داخل شوید بوی گلهای رنگارنگ به مشام تان میرسد.خداوند بزرگ شمارا ازتماشای باغ گل زیبای عیاران محروم نسازد.باغ گلهای«عیاران»زیبا تر ازباغ گل های دیگران است. درباغ دیگران،درختان کینه ونفرت فردی گروهی،زیاده تربه نظرمیرسد نسبت به درختان محبت.بارها دیده شده است که درختان کینه چون درختان کهنه بید،ازدرون کهنه وفرسوده میگردند.

ازتوزیع محبت،حیوان وحشی اهلی می گردد،پرندۀ بلندپرواز،لایق دست آموزانسان میشود،دشت های بایر به سبزه زار مبدل میگردد.

ازکینه کینه میروید

کینه چون آتشی است که خرمن هستی خانواده ها ملتها وکشورهارا درکام خود فرومیبرد.

درباغ گل«عیاران» انواع درختها چون درخت وجدان،درخت شرافت،درخت صداقت، درخت عفت وپاک دامنی،درخت غریب نوازی،درخت خود آگاهی  ملی وخرد ورزی،درخت جسارت ودلاوری،درخت آزادی وآزاد اندیشی وغیره درختهای خورد بزرگ اخلاقی وجود دارد.که انسان را به کنۀ مسایل درمورد شناخت انسان آشنا می گرداند. منظرۀ باغ گل عیاران،دو مرحله را برای انسان به تعریف می گیرد.   

مرحلۀ اول:درین باغ هوای تازۀ بهاری«عیاران»،منزل طولانی،تاریکی شب وحشت قرن وفضای سرد یخ بندان دیکتاتوریها رایکی از پی دیگرازطریق دشتها دره ها ووادی ها پشت سرگذاشته است.چون دم عیسی درکالبد بی جان((مناسبات نیک انسان با انسان)) دمیده وجان تازه بخشیده است.فقط انسان است كه ميتواند از خويشتن گامي فراترنهد و به مطالعه و شناختن همه چيز،حتي خودش بپردازد،يعني ميتواند حتي خودش را موضوع مطالعه قراردهد.»((خود شناسی،خدا شناسی))زمانی که آماده میشود خودرامطالعه بکند.وازخود بپرسد که من کی هستم وبرای چه خلق شده ام.ودرجهت شناخت خودش گام برمیدارد.

."همين انگيزه سبب شده است كه بشربه منابع معرفتي علم وفلسفه دست يابد،معرفت خود را منظم كند وبه قانونمندي جهان وانسان برسد.اين همان چيزي است كه ما به آن، در عصر حاضر، علم (Science) ميگوييم كه به كشف قوانين منظم درروابط موجودات ميپردازد، چه درجهان هستي كه جهان شناسي (cosmology) ناميده ميشود و چه درمورد خود انسان كه انسان شناسي (Anthropology) ناميده ميشود. 

 مرحلۀ دوم:زمانیکه درباغ جنبش عیاران داخل میشوی،گلهای رنگارنگ مقبول وزیبا،جلب توجه می کنند.ازیک طرف وازطرف دیگر،درباغ عیاران،بوی عشق به انسان ومحبت به انسان چون اوکسیجن،به شش، دل ها را شاد می گرداند.درباغ گل عیاران،آثار ازبوی گند،کینه ونفرت انسان علیه انسان احساس نمی گردد. گویا که باغ گل عیاران،نمونۀ ازبهشت باشد که خداوند متعال برای بنده گانش وعده داده باشد.هریک بندگان خدا درمقابل انجام اعمال نیکو،جایگاه ابدی تان درآخرت بهترتر ازین باغ خواهد بود.اول میرویم نزد درخت وجدان ببینیم که ازشاخه های درخت وجدان چه مقدارمیوه می چینیم. بلی! ازشاخۀ درخت وجدان میوۀ تمایلات عالی انسانی راچون،فداکاری،ایثار وقربانی وکسب معرفت را به دامن چیدیم،وبعد ازان رفتیم به سوی درخت شرافت،ازدرخت شرافت شنیدیم:

شرافت انسان درانسان بودنش است

شرافت انسان درخوب فکر کردنش است

شرافت انسان درخوب بیان کردنش است

شرافت انسان درپاکی دستان وخوب عمل کردنش است

شرافت انسان دردوست ساختن دشمنش است

شرافت انسان دربا سواد ساختن هموطنش است

شرافت انسان درتوزیع کردن محبتش است

ازدرخت صداقت شنیدیم:

صداقت یعنی ظاهروباطن یکی بودن است

صداقت یعنی پرهیز ازدروغ ولو اگربه نفع هم باشد

صداقت یعنی پرهیز ازریا وخیانت وپرهیزازظاهرسازی،

صداقت یعنی پرهیز ازتملق،برای خوشی ارباب قدرت نه حرفی بزنیم ونه کاری انجام دهیم.

    صداقت یعنی دربیان حقیقت کمک کردن و کوشا بودن است.سری زدم درپای درخت شهامت: ازدرخت شهامت شنیدم.

خدا یا !ً

بگذاربه جای اینکه دعا کنم تا ازخطرمحفوظ ودرامن باشم.

بی مهابا به مصاف آن بروم

بگذاربه جای اینکه برای تسکین درد های خودی وملی،التماس نمایم.

توانای غلبه برآن را داشته باشم

بگذار به جای اینکه درجبهۀ نبرد زنده گی دنبال متحد بگردم

به توانمندیهای خود متکی باشم

بگذار به جای اینکه نگران خود باشم

صبر را پیشه کنم که آزادی موعد مقررش فرا می رسد

عطایی کن که ازترس فاصله داشته باشیم،رحمت تورا ،نه درپیروزی وموفقیت،بلکه درشکستهایم احساس کنم.

آنطرف تر به دیداردرخت ناموس وناموس پرستی رفتم، درخت ناموس برایم گفت آنطرف باغ درخت کینه ونفرت روییده است هرچه زود تر این بتۀ کینه را دورکنیدکه((ازخاطر یک شوم می سوزد شهر روم)) بعدازان ازمیوه اش چیدم وچشیدم ودرک کردم بدین شرح: تابونگری ها رالگدمال مینماییم.بخاطری که بازهم انسانیت درکشورمان شکست تاریخی نخورد.اخلاق ومناسبات نیک انسانی راکه شایستۀ زن ومردا ست.پاس بداریم.اخلاق نیکوهم به آدرس مرد گفته میشود وهم به آدرس زن.اخلاق رویه های خلاف اخلاقی وانسانی را هم به آدرس مرد بد اخلاق میگویند وهم به آدرس زن بد اخلاق ،طبعاً که قوانین شرعی درکشورهای اسلامی جاری است. وعدول ازمقررات وشریعت گناه بزرگی است که حاکمیت ها ازکنارتمامی،وقایع ضدبشری واخلاق انسان،به نفع سرکار واجانب،چشم بسته عبور مینمایند

 

+++++++++

قسمت دوم:

بیایید که انسانیت رارواج بدهیم.زمانیکه با این تعهد به موافقه رسیدیم،طرف آسمان آبی میبینیم،روان مارا تسکین می بخشد.خشم وغضب انسان فرومی نشیند.ازاین آسمان آبی((مهر))آفتاب می تابد.همه جا گرم،زمین وزمان گرم،همه جا روشنایی ازفضای آبی میتابد.درپرتواین روشنایی انسانها به تاریکیها فایق می آیند.چاه تاریکی نیست که ازان بترسیم،بلکه دردرون چاه رازهای نهفته موجود است که انسان آن را تسخیرباید بکند.پس یادآور میشویم اگردشمنان درطول تاریخ کشورمان،کوشش کردند که وحشت ایجاد نمایند.دانشمندان مارا کشتند. خبرگان ماراکشتند مکاتب ما را دردادند.کتاب وقلم راازدستان فرزندان ماگرفتند. تاکه آنها ازمزایای صلح((اسمان آبی)) آگاهی پیدا نکنند وبه مفهوم،تابش نور خورشید درروی کرۀ زمین پی نبرند.برخلاف ما باید که تهداب جامعۀ مارا((از خشت انسانیت))پخته بسازیم.چگونه میتوانیم((انسان وانسانیت))خواهی را به یک فرهنگ بلند بالا رشد وارتقا ببخشیم.

همین که میگوییم به ملت خود خواهیم گفت:بالای زادگاه خویش نامی میگذاریم که برای ابد قابل تعویض نباشد.نام افغانستان((جغرافیای سیاسی فعلی)) تبدیل به((انسانستان)) محل که همه باشندگان خودرا انسان بشناسندوازحق انسانی خویش به صورت کامل استفاده نمایند.

شروع میکنیم به نام نامی آنکه انسان را خلیفۀ روی زمین آفرید.

تنها ازمیان تمامی مخلوقات الهی تنها انسان ازجانب خداوند متعال به حیث خلیفۀ روی زمین برگزیده شده است.تا که تمامی صفات،زیباییها وتوانمندیهای خداوند متعال را درعمل خویش به اثبات برساند.

به ملت خود میگوییم:

ازابتدای خلقت آدم تا به امروز،تنها انسانهای کامل به عهد خود وفا کرده اند. وهمۀ مراتب زیباییها معیارها،ارزشهارا،درفکر،گفتاروکردارخویش،نشان داده اند.قصه دراینجا به پایان نمی رسد.انسانها بعضاً ازپذیرش هدایات الهی که باید دراعمال وسکنات نیکوی خویش،اوصاف وقدرت ایزد متعال به نمایش گذاشته شود.ازمسیر اصلی عقب گرد کردند.درمجموع درتمامی دنیا وبه طور((اخص)) درکشورمان افغانستان هوای نفس برغرایض راحاکم ساختند.

گفتۀ امیرنیک:

مطلب ما:خواهنده را میبرد،نخواهنده را می کشاند.مانع را ازسرراه به دور می اندازد.

خواهنده انکه میداند.تهداب پخته دیوارهای بلند را برشانه میبردارد.

نخواهنده آنکه میترسد مگرمیخوهد برایش بدهند.اپرچونست فرصت طلب. مداحان دورپیش رهبران((آنقدرهورا گفتند که ازپایین هم بوی گند بالا می کردند))نعرۀ تکبیر گفتند که ارزش کتاب مقدس((قرآن))رادربدل امتیازات دالر وکلدار فروختند.درکشورمان به جای انسانیت فضای حیوانیت مستقر نمودند.        فضای حیوانیت:من جنرال،من جنرال که به شمشیرسوگند یاد کرده بودم،به قرآن سوگند یاد کرده بودم به ناموس وطن سوگند یاد کرده بودم((اما آمدم که بند برق نغورا بپرانم،رهبرم مجددی بودوووووووووهمین طوردیگران))من وزیر،من تفنگ دار،من رابر،من نوکر بیگانه من ناموس فروش وعزت فروش،من قوم برتر،من نژاد برتر،من سمت برتر.

مانع:خرافات وموهومات درمقابل،انکشفات سرسام آورساینس وتکنالوژی معاصر.

درفوق،ازجملۀ تهداب پخته تذکربعمل آمده است.تهداب پخته دراینجا مردم وتوده های بی دفاع اند. 

  اول: چپ افراطی مقامش را سرلوحۀ انکشافات سرراه خود انتخاب کرده بود.مگرقبل ازطی مراحل آگاهی دهی مقام مقدسش را((اشغال))لکه دارساختند.ازمواضع خلق،برضد منافع خلق عمل صورت گرفت.رنگ سرخ حقیقت خاکستری گردید.

دوم:راست افراطی،نوبت سرش ماند نانش را خورد.درقریه مکتبش را درداد.قلم را ازدست طفلش گرفت.تفنگ دردستش داد.ازقریه به قریۀ دیگر که گذر می کرد،ازش تکت پولی ویا حق العبورمی گرفتند.

سوم:سلطنت طلبان((دموکراتها))کسانی درفساد سازی وفساد کاری استاد واهل حرفه وپیشه بودند.ملیارد ها دالرکمک های جامعۀ جهانی را حیف ومیل کردند. ملکیت های عامه راتصرف کردند.جامعۀ افغانی را سوی قهقرا به منظورپنهان ساختن جرووجنایت های شان سوق دادند.توده های آگاه وبا خرد بیرون آمده ازشرایط کهن((جنگ آلود وخون آلود))که افتخارعیاران نوین را برای حمایه ازخود دارند.پاسخگوی ساختار((انسانستان))میباشند.

به ملت خود خواهیم گفت:

تحولات را به فرمان نمی بریم،((اما ن الله خان))تجربۀ اول بود.قیام هفت ثور، تحول شش جدی،تجربۀ دوم بود.هکذا به امید دست یابی به حورغلمان نمی بریم((هشت ثور))تجربۀ سوم((طالب))تجربۀ چهارم((بن))تجربۀ پنجم.جهالت وکثافت،آفریدند درکشور،رذالت وپستی ضناعت.بی ننگ های سیاسی تسلیم طلب،درسایۀ درخت نشسته اند.کرده اند قناعت.

ببینیم درکشورما قریب به 99%مردم مسلمان است.مردم تمام امورزنده گی خودرا بربنیادارزشهای اسلامی که توسط پیشوایان اسلام برای شان توضح گردیده ومیگردد.نسل درنسل شنیدند پابند بودندوعملی میکردند.بی خبرازانکه درپشت این هدایات ورهنمون ها((پیری ومریدی،دست بوسیدنها،استخاره ها)) عمده دوخانوادۀ معلوم الحال((تعویض،رمل اندازها))مخلوط مرکب برای اشاعۀ برتری جوئیها،استخوانهای گرانگ وسبک،اشراف زاده،شهزاده ها،خان زاده ها،کله های کته،پا های کته،دلاک،موچی،چمیار،جولا،نداف،درگیلنه آب خورده، وغیره،کمک برای برپا ساختن دیکتاتوریها،ایجاد فضای وحشت ودهشت ونسل کشیها، اشغال سرزمینهای دیگران،در رابطه به پیوند تنگا تنگ با انگلیس ازسالها متمادی بدینوسو چه بوده است وتوسط کیها بوده است وهنوزهم ماشین کهن براوضاع مسلط است؟؟.عاقبتش توده های ملیونی کشورمان،درهرکار(( باتوکل پای اشترببند)).یکی ازکشورهای فقیروناتوان درسطح جهان که همیش دشمنی با علم داشته است،ازمانع رشد وانکشاف معارف به حد اعظمی کارگرفته میشود.ودشمنی را با((زن))یعنی،مادر،خواهر((ازخودشان خیربرای توده ها منع است))فرزند دلبند پیشه کرده اندیعنی که فضای سیاسی موجود افغانستان، افترا قات((زبانی، سمتی،مذهبی،لسانی،نژادی)) یکی ازوحشی ترین فضای سیاسی درجهان است که گردانندگان فعلی درسطح وبین المللی چرخۀ ماشین رادراختیار دارند.علت را باید ازاینجا دریافت نمود.

مارکس در سه اثر آخرش، توجه خاصی به کارکردهای پول در جامعه داشته است. در اولین اثرش به نام "دست نوشته های فلسفی اقتصادی 1844"، مارکس بخشی به نام "قدرت پول در جامعه بورژوا" ارائه کرده است. به نظر او پول بازنمای روابط انتزاعی در مالکیت خصوصی است که ازروابط تبادل انسانی تفکیک شده است. پول در راس ازخودبیگانگی انسان است: "به واسطه پول است که می توانم چیزی بخرم، من مالک پول هستم". پول غایت سودمندی است، به محض اینکه مالک آن می شویم قدرت خرید کالا پیدا می کنیم، ولی پول قدرتهای واقعی انسان و طبیعت را به انتزاعات بیگانه شیئی شده در تبادل روابط تبدیل می کند.
رویکرد انسان گرایانه به از خودبیگانگی بیشتر در کار "گروندیسه" مارکس استادانه بیان شده است، در آنجا تحلیل اقتصادی تضادهای درونی سرمایه داری بیان شده است. پول در ارتباط با روابط کار- سرمایه در نظر گرفته شده و تمرکز بیشتر بر دستمزد و رشد سرمایه است تا اینکه بر پول باشد. انباشت معناهای تولید و تبدیل پول به سرمایه باعث شده پول تبدیل به نیروی مستقلی شود که بر روش تولید مسلط است. مارکس تاکید می کند که پول به طور فزاینده ای از روابط اجتماعی تفکیک می شود، در حالیکه پول خود باعث رشد آن روابط بوده است. این عاملی است که مارکس به ویژه در روابط کار- دستمزد تعریف می کند: "به نظر می رسد که سرمایه دار کار کارگران را با پول می خرد". بنابراین پول انعکاس دهنده و شی واره کننده روابط اجتماعی است و این روابط مستقل و بیرون از افرادی هستند که درگیر کار می شوند.
تفکرات مارکس در مورد اقتصاد و سرمایه داری به طور کامل در اثر ماندگارش به نام "سرمایه" بیان شده است. در کارهای اخیر مارکس، هنوز بیان هگلی وجود دارد، مارکس تحلیل اقتصادی جزئی ارائه داده و می گوید که ارزش پول توسط نیروهای تولید و نه توسط شرایط عرضه و تقاضای بازار تعیین شده است. به خصوص در فصلی از کتاب به نام "محصولات و پول"، مارکس به ذکر این نکته می پردازد که برای محصول شدن، یک کالا باید قابل انتقال به شخص بوده و پول است که فاصله این انتقال را ممکن می کند. فصل بعدی کتاب بحث در مورد اهمیت انتقال پول به سرمایه از میان انتقال پول به صورت محصول و برگشت آن به صورت پول است. تغییر از پول به سرمایه در خود پول رخ نمی دهد. در عوض برای اینکه پول به سرمایه تبدیل شود، محصول خاصی باید وجود داشته باشد که در آن مصرف تجسم کار و خالق ارزش است و این می تواند تنها قدرت – کار باشد. این نظریه ارزش کار بر پایه نقد مارکس از بت واره شدن کالا ست و مانند یک باور غیرقابل تردید است که در آن کالاها مانند  ارث دارای ارزش هستند.
مارکس می نویسد: "برای یافتن یک تمثیل، باید در نهانی ترین پهنه های جهان دینی منابع خود را بجوئیم. از آن جهان است، تولیدات هوش انسان به صورت اشیائی مستقل، در زندگی  ظاهر شده و در روابطی با  یکدیگر و نژاد انسانی وارد می شوند. بنابراین چنین جهانی، دنیای با محصولاتی ساخته  دستهای انسان است. و این همان چیزی است که من بت وارگی  می نامم که خود را به تولیدات کار متصل می کند و به محض اینکه به عنوان محصولات تولید می شوند، از تولید محصولات نیز غیرقابل تفکیک می شوند."
این بت وارگی، آشکارا، از ماتریالیسم تاریخی مارکس پرده برداشت که یک محصول فقط ارزش تبادلی دارد، زیرا بر پایه روابط خاص کار انسانی و تولید ایستاده است.
متناسب با نظریه ارزش مارکس، پول با کار ومفهوم ارزش که برپایه کار و تولیدات آن است پیوند خورده است. برای مارکس، خود پول یک محصول است، محصولی که به شکل انتزاعی بازنمای ارزش دیگر محصولات می باشد. در یک مقیاس جهانی برای ارزش (که کار هم شامل آن است)، پول نماد روش تولید سرمایه دار و روابط اجتماعی سلب مالکیت آن است. برپایه نظریه کار- ارزش است که مارکس نظریه های قدرت- کار و خلق ارزش اضافی و سلب مالکیت کارگر را بنا کرد. نقش محدود ولی خاص که مارکس به پول نسبت می دهد در سلب مالکیت تضادهای سرمایه داری واضح است: تقسیم کار، انباشت سرمایه و تضاد بین بورژوازی و پرولتاریا، و به طور ذاتی روش متناقض تولید سرمایه داری عوامل مرکزی هستند که جامعه صنعتی شده بیان می کند. مطالعه پول برای مارکس تنها مربوط به بخش سرمایه داری است و بیشتر تحلیل به آن برمیگردد.
زیمل و مارکس
یادآوری می کنیم که زیمل در مورد مطالعه اش درباره پول می خواهد ماتریالیسم تاریخی را با نگاهی به روندهای اقتصادی تعدیل کرده و در ضمن مدلی تبیینی که تاثیر زندگی اقتصادی را بر فرهنگ نشان می دهد، حفظ کند. ارتباط زیمل با مارکس در مورد مطالعه پول دارای شباهتها و تفاوتهایی در رویکرد است. از یک طرف برخی از موضوعات کار مارکس دوباره در اشکال دیگر در مطالعه زیمل ظاهر شده است. اول اینکه زمینه ای انقلابی از پول از معاملات ساده پایاپای تا معاملات پیچیده تر و حضور پول به صورت کامل به شکل اسکناس وجود دارد. با اینکه زیمل در دوران حیاتش  کار گروندیسه مارکس را ندیده بود، سهوا برخی از موضوعات کلاسیک مارکسیست را مانند چیزوارگی و از خودبیگانگی بازسازی کرده است. پول از نظر زیمل و مارکس خالص ترین شکل شی وارگی دیده شده و به لحاظ فنی، پول عالی ترین واسطه تبادل اقتصادی دنیای مدرن است که همه کیفیت ها را به کمیت تبدیل می کند، افراد را از هستی حقیقی شان بیگانه می کند و شخصیت آنان را به صورت اشکال مالکیت تکه تکه می نماید.
از طرف دیگر، رویکرد زیمل در کتاب "فلسفه پول" در ارجاعات مختلف با تفکر مارکس مغایر است. اصلی ترین تفاوت در رویکرد آنها این است که مارکس روش سرمایه داری را در تولید، مسئول تضادهای دنیای مدرن و صنعتی شدن جامعه می داند در حالیکه برای زیمل اقتصاد پولی باعث غیر شخصی شدن روابط اجتماعی ست.  نظریه مارکس با فضای سرمایه داری در تولید و ارتباط آن با پول، کار و سرمایه مرتبط است، در حالیکه زیمل بر توزیع و گردش کالاها متمرکز می شود که در دست ساخت فضای خالق ارزش در تبادل است. کتاب "فلسفه پول" زیمل نقدی اساسی به اقتصاد سیاسی مارکس است، زیرا زیمل در پی گذری عمیق تر از ماتریالیسم تاریخی بوده تا به معناهای متافیزیک و روان شناختی از جلوه های تاریخی متجسم در مورد اشکال اقتصادی برسد. در حالیکه در کار مارکس، پول کارکردهای متفاوتی دارد (سنجش ارزش، واسطه تبادل و معنای انباشت ثروت)، همیشه  در مرکز بوده و پول "متضمن کار انتزاعی ست و ارزش پول توسط شرایط تولید تعیین می شود." زیمل با این پول اقتصادی شده بسیار مخالف بوده و پول را در پهنای قلمرو تجربه انسانی قرار می دهد. به نظر زیمل، ارتباط دادن پول تنها به پایه های مادی آن بی ربط بوده و پول بازنمای پدیده اجتماعی به شکل تعاملی انسانی ست. تبادل برای او شکل قاطعی از زیست اجتماعی ست که در آن اقتصاد تنها یکی از اشکال تبادل است. در حالیکه نظریه ارزش مارکس بر پایه روابط تولیدی با موضوع انسان و طبیعت از طریق کار است، زیمل نظریه ای نسبی از ارزش را مطرح می کند و فرض را بر این قرار می دهد که ارزش چیزها براساس قضاوت ذهنی در ارزش گذاری است. بنابراین کالاهایی که بنا بر محدودیت به سختی بدست می آیند برای افراد با ارزش ترند.
تفاوتهای جامعه شناختی فلسفی صوری زیمل که در جستجوی انسانیت جهانی ست و تحلیل تاریخی- اقتصادی متجسم مارکس که در قوانین کلی سرمایه داری قرار دارد، نظریه های ارزش آنها را نمایان می کند. تا آنجا که به بخشهای مسئله ساز پول مربوط می شود (شی وارگی، پاره پارگی) تحیل مارکس خوش بینانه تر است، تحلیل زیمل به جای تاکید بر نقش پول در دنیای خودش، از طبیعت زندگی انسان مشتق شده که نمی تواند منحل شود. همانطور که پول به عنوان یک نماد خالص رشد می کند، از نظر زیمل آزادی درروابط مالکیت پول بوجود آمده و باعث تعهد در تعاملات اجتماعی می شود. برای مارکس این افزایش ظرفیت آزادی و فردگرایی کمتر مسئله ساز است:آزادی برخی می تواند فقط توسط عدم آزادی بسیاری دیگر توجیه شود.با پررنگ کردن این تناقضات رویکردی، نارضایتی زیمل با ایدئولوژی سوسیالیست می تواند قابل تشخیص باشد.برای زیمل سوسیالیسم نمی تواند تمایزات همه افرادراریشه کن کند بدون اینکه آزادی آنها را از بین ببرد.

 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

 

قبل برینکه سراصل موضوع بپردازیم دراینجا سیاست را ازدیدگاه خود تعریف مینمایم: سیاست یعنی وسایل حمله:زندان،زدن،کشتن،ترساندن،درفقرواحتیاج نگه داشتن،فریب دادن،وابسته ساختن،اجیرساختن،دزدیدن،به دام انداختن،رشوت داد ن،تطمیع ساختن،ریکلام کردن،مکروفریب،هیله ونیرنگ،چال وفریب،هیاهوی برپا کردن،سرقت های معنوی وفرهنگی،انواع وسایل وذرایع به منظوربه دست آوردن((مقاصد حیاتی)). گفته بودیم که:عاشقانه مینویسیم،دلسوزانه مینویسیم،صادقانه مینویسیم، جسورانه مینویسیم

عاقلانه،هوشیارانه وخردمندانه تصمیم میگیریم.

((سربه داران نوینیم))

کاکه های((کابل))عیاران کشــــورنازنینیــم

ازعهد باستانیم،مشهــــــــــورروی زمینیـــم

ما مولود،دوقرن زحمت کشان امـــروزنـــه

مدافع خط،ابومسلم ویعقوب،لیث صفارینیـــم

آسمان بلند داریم، ساحـــــۀ دیداست وسیــع

به گردش درجه محوری سیصدوشستمینیم

آموخته هااز((انسان طرازنوین))ورد زبان

((خوشه چین))روزموعد ازقرین به یقینیم

به ملت خود خواهیم گفت:خداوند مارا با کلمۀ((انسان)) زیباآفرید.تاکه زیبا فکر کنیم،مگرما ازحق خود که خدا برای ما داده بود. استفاده نکردیم.این حق مان را خود به دیگران دادیم.تاه به جای فکرکردن خوب((کار،عمران، پیشرفت، انکشاف،ترقی تحول،دست رسی به دست آوردهای علمی وتخنیکی))با پرداخت رشوت،عقب گرد را برای ما آموختاندند.مکتب را بسوزانیم،معلم را بکشیم، هوشیاران آزادی خواهان را بکشیم.

به ملت خود خواهیم گفت:بالای زادگاه خویش نامی میگذاریم که برای ابد قابل تعویض نباشد.نام افغانستان((جغرافیای سیاسی فعلی)) تبدیل به((انسانستان)) محل که همه باشندگان خودرا انسان بشناسندوازحق انسانی خویش به صورت کامل استفاده نمایند.

به ملت خود خواهیم تعریف کرد:انسان افزار میسازد،موجود متکامل تاریخی است ،خوب می اندیشد،خوب نطق می کند،نیکوعمل مینماید،تمدن میسازد،فرهنگ می آفریند،خلیفۀ روی زمین است.فرشته است،بهترازملائکه است،بالای دوپا با قامت استاده راه میرود.تا دورهای دوررا ببیند،وارتفاعات بلند را تماشاه کند،خم شدن ودست بوسیدن را،جزفرهنگ حیوانیت می پندارند.دیگرآن دوره سپری گشت که دست شیخ ومفتی............وغیره را بوسیدومعبود تنها ذات اقدس الهی است هرآنکه اعمال نیکو انجام میدهد مقرب درباراواست پس این کارانسان است.

عیارزنده است.

عیار زنده است سیاست بازدرین عصر شرمنده است

بیرق عیار((سیاه))،((سرخ)) و((سفید)) جهــــنده است

سیاه((ابومسلم))سرخ((غریوخلق))سفید((یعقوب لیث))

 آفتاب هرسه،دررنگ آبی((نشان))شعاعش تابـنده است

تغیر نام میدهند به کشور،افغانستان را،به انسانستان

کلمۀ تغیرنا پذیر،برای ابد تازمانی که انسان زنده است

با کسی کنارنمی آییم

به همراه بـــازاریها چهارکلاه وچوتـــــارنمـــی آییم

به همرای این همه دزدان،جاهلان غـــــدارنمـــی آییم

تحلیل مشخص ازوضع مشخص،درزمـــان مشـــخص

درمکان مشخص،سنگ دردامن برسرشدیـــار نمی آییم

فرضیه هاعوض فریضه هالازم،تعهد درانجام عمل بجا

مغزسرد،قلب ما گرم،دستان ما پاک،کماندارنمی آییم

انتخاب ما راه انسانیت تارسیدن به مرحلۀ طرازنوین

با این شکستگی های،عقب نگر وشرمسارنمی آییم

عیـاران،درجـریان افتیـده اند،پاک چـون آب روان اند

((خوشه چین))روانیم به باغ،درزمین کوکنارنمی آییم

به ملت خود خواهیم گفت:یک زمانی عنوان داده بودیم((خرمن خوشه ها)) که هرشکست صدا دارد.

شکست راکتهای پشت کوه ها درشهرکابل صدا داشت،شکست درختها وتاکهای باغ انگوری صدا داشت،شکست بت های بامیان صدا داشت،شکست آسمان خراشها درامریکا صداداشت جامعۀ جهانی را به همدردی دعوت داد.دست بردن به ترور واحتناق به معنی شکست است.سرانجام حلقات خون آشام درسطح ملی وبین المللی،شکست میخورند.مگرایالالت متحدۀ امریکا،درمقابل لطف مهربا نیهای جهان،ازخود نامردی نشان داده،تمامی انتقام خود را به اساس پلان ازقبل طرح شده.

اسامه بن لادن رهبرالقاعده زنده است

به گذارش خبرگذاری رشد.((ادوارد استون))کارمند سابق سازمان جاسوسی،امریکا که ازوی،با عنوان افشاگر اسناد ویکی لیکس یاد میشود.مدعی شد که((اسامه بن لادن))رهبرالقاعده زنده است.

به گزارش خبرگزاری رشد، ادوارد اسنودن» کارمند سابق سازمان جاسوسی آمریکا که از وی با عنوان افشاگر اسناد ویکی لیکس یاد می شود مدعی شد که «اسامه بن لادن» رهبر القاعده زنده است و ماهانه بیش از ۱۰۰ هزار دالر از آمریکا حقوق می گیرد.

وی در ادامه افزود: من نمی توانم بگویم اسامه بن لادن در حال حاضر کجاست اما وی در سال ۲۰۱۳ در مجمع الجزایر «باهاماس» همراه با پنج تن از همسران و بچه هایش زندگی می کرد.

وی در ادامه تصریح کرد: خبر کشته شدن اسامه بن لادن توسط آمریکا دروغی محض است. اسامه بن لادن در سال ۲۰۱۳ به جزایر «باهاماس» منتقل شد و در آنجا با زن و بچه هایش زندگی می کند. من در این باره شواهد و مستنداتی در دست دارم و درباره آن نیز کتابی خواهم نوشت.

ادوارد اسنودن از کارمندان سابق سازمان جاسوسی آمریکا است که پس از افشای اطلاعات سری این سازمان جاسوسی فرار کرد و هم اکنون در روسیه بسر می برد. آمریکا در سال ۲۰۱۱ میلادی با انجام عملیاتی در شهر «ایبت آباد» پاکستان نزدیک اسلام آباد مدعی شد که اسامه بن لادن رهبر القاعده را به هلاکت رسانده و جسد وی را به دریا انداخته است.

درپیشاپیش((حامد کرزی))به منظورحمله برکشورمان افغانستان، شهادت احمد شاه مسعود،تطمیع ساختن حواریون دوروپیشش،وقتل مزاری،هکذا قوماندان عبد الحق،راندن حکمت یار ازصحنۀ جنگ.چهارآسیاب،به سمت سروبی،توسط طالبان.

مهاجم مهاجم است،ملخ درمزارع حمله می کند می خورد ومی بلعد.مگرساج

این پرندۀ عیاروجوان مرد برای قلع وقمش آماده به فعالیت می گردد.

درتمامی حملاتی که درتاریخ کشورازجانب اجانب صورت گرفته است.هدف تخریب ازمیان بردن نهادهای فرهنگی،اخلاقی،اجتماعی اقتصادی چوروچپاول وکشتارمردان،دانشمندان محققان وبردن ارزشها ومعیارهای اقتصادی بوده واست.

به استثنای حملۀ ارتش((سرخ))ارتشی که باخود اندیشه های انترناسیونالیزم پرولیتری را باخود حمل میکرد.

حملۀ ایالات متحدۀ امریکا،بعدازگرفتن جوازازکنفرانس((بن))درافغانستان خیلی ها زیان بارواقع گردیده است.مرم ما را بد اخلاق تربیه کرد،مردم مارا احتیاج ووابسته به یک اقلیت مزدور مربوط به خود نگه داشته است.هیچ انسان افغانستان،درهیچ جایی دنیا مصؤن نیست.تا به آن اندازه به سیاست های بیرحمانه اش درکشورما ادامه میدهد که نسل های مان را ازمیان ببرد.

بازهم میگویم تکرار به تکرار میگویم این استراتیژی نهاد فرهنگی واجتماعی عیاران معاصرافغانستان است.

به ملت خود خواهیم گفت:بالای زادگاه خویش نامی میگذاریم که برای ابد قابل تعویض نباشد.نام افغانستان((جغرافیای سیاسی فعلی)) تبدیل به((انسانستان)) محل که همه باشندگان خودرا انسان بشناسندوازحق انسانی خویش به صورت کامل استفاده نمایند.

اهمیت این مطلب نزد خردمندان وانسانهای که موجود را تحقیقاتی می بینند.وآنرا ارتباط میدهند به علل وعواملی که دشمنان خیروسعادت انسان،ازسرزمینی که

آسمانش آبی((صلح))ازمیان صلح((مهر))آفتاب میتابد.برای اولین مرتبه ((پندارنیک،گفتارنیک،کردارنیک))درزمین وآسمان طنین انداخته است.

وجملۀ کاملاً انسانی واخلاقی ازین سرزمین به جهان پخش گردیده است.

بنی آدم اعضای یک دیگراند

که درآفرینش زیک گوهراند

درسرزمین قانون وحشت را رواج دادند.وحشتی که دراین سرزمین که بعضی انسانهایش جامۀ حیوانیت درتن کرده اند.حیوان که درخدمت ارباب قدرت پاسبانی می کند.وبارمی برد.می درد می بلعدوغیره وغیره.

زمانی که هواسرد باشد.سنگش سرد.کلخش سرد درودیوارش سرد.درخت سبز نبینی،زمانی که هوا تاریک،زمین تاریک،درودیوار تاریک .درفضا وجهان تاریک ازهمه((موهومات))میترسی.بناً موهومات وخرافات دراوضاع مسلط گشته هرگونه جرم وجنایت ازدید انسانها پنهان میماند.

تهداب وحشت وحیوانیت دیواروساختمان حیوانیت را به سوی آسما ن اعمار مینماید.کنون دوران وحشت نگری وحشت سازی،استفاده ازاندیشه های مز خرفات برای تحکیم پایه های وحشت،ازبرکت رشد وانکشاف ساینس وتکنا لوژی معاصر،تاریخش گذشته است.

باقی دارد.

 

 

 


بالا
 
بازگشت