خوشه چین

 

رسته


این کفن پوشان به عقل تان گویا! خرامان کــــرده می آیند

نخیربرای دادخواهی گناه های ناکرده،گریان کرده می آیـند

 مــردان اند،آبله پا،ریسمان به شانه،ازادگان اند کمربســــته

ضحاک شکنان اند.باچکش کاوه،فکرنکن که برده می آیند

ابومسلم اگرسیاه پوشید(14سال)علتش همه ظلم بیگـانه بود

یعقوب لیث سفیدکرده،آن سیاهی،نسل را از(نو)کرده می ایند

پنهان نمانده به گفتن تحقیرها وتوهینها،روزها سالهای دراز

هرآت،وجه مشترک دارندباهم،درمیدان،چیغ واویلاکرده می آیند

آن موج که می بینی سرخ،به ظاهرتلاطمش راغلطیده وپیچیده

دراصل همان خون ریختۀ قرن است که دگـربارکرده می آیند

دی،ان،ای را نمیتوانی پنهان ای خواهان برتردرزیرخــــاک

تولد ازنو((اطفال))معصومش،به سوی توچشم ترکرده می آیـند

صدای عیار((صدای ملت است))بارهاگفتم بیدارشوازخواب گران

این ها مردان آزاد ه گان((عیاران نوین))اند کمربسته،درمیـــدان

«خوشه چین» مزاری خوابیده صدایش شرنگ وشرکرده می آید  

رسته

رسته یا قطار،رستۀ کلاه فروشان،رستۀ عطاری،رستۀ سیمساری،رستۀ تکه فروشان،رستۀ بوت دوزان،بوت فروشان،رستۀ آهگران ومسگران وغیره..این رسته دربازارمرکزدادوستد معاملالت میباشد.ازتمام دهات وقریجات هرکه پی ضرورت خود می آیند تا جنسی بخرند.دراین جا((عرضه وتقاضا))خوب تربرجسته میشود.که می خرد؟ وکی میفروشد؟.عمده این که کی جنس خوب دربازارمی آورد. هرکه فراوان پول داشت فراوان مال دربازارمی آورد.اینکه مال ازکجاآورده میشود ودرکجا پیدا میشود.سوالی است که سرمایه دالر مجبورمکلف به پاسخ دهی است.ولیکن بعضی ها تولیدات خودرا به فروش میرسانند.تولید برق،تولید کود کیماوی،تولید،شلغم وزردک وکچالو...........ازین قبیل تولیدات داخلی.مگردرکشورما تولیدات وطن فروشی مروبوط چند خانواده وقوم خاص است که برجستگی عام دارند.

طورمثال تجارت الماس مربوط ومنوط به یک گروه خاص است.

فروش خاک((وطن)) درافغانستان مربوط همان گروه خاصی است که پدردرپدر تخصص دارند.بناً کشورهای خریدارآماده نیستند که خاک اقغانستان را ازهردست بخرند.اما درین وقتها((رستۀ وطن پرستان))ایجاد گردیده است.اینها کوشش دارند که مانع ازفروش خاک وطن شوند.بناً اینها دارند که دریک جبهه قراربگیرند. علیه وطن فروشان.دررستۀ وطن پریستان که تماشا کنی چون،خیابان گل،هرکدام جلوه نمایی مینمایند.تماشا چیان را سوی خود جلب مینماید.مگرمن به حیث باغبان ازتما شا چیان تقاضا مینمایم که شاخه های گل را نشکنانند.

عیاران نوین((محورروشن گری)):موضع گری عیاران نوین درقبال بیرق افراشتۀ پاکستان در((هلمند))چنین است:افغانستان مورد تجاوزکوچک ((پاکستان)) اما دوام دارومسلسل،درمیان اشغال بزرگ،توسط امریکا قراردارد. اشغال که ازهمان آغاز کنفرانس بن اول غیرمشروع وغیرقانونی درغیاب مردم،شکل گرفت.مدیریت این اشغال توسط مقامات ارگ نشین صورت گرفته است.بناً ازتمامی،حلقات وگروه راست وچپ،اقوام وقبایل وملیت های باهم برادرکه درطول تاریخ برای حفظ این((مادروطن))قربانی داده اید.رنج کشیده اید.همین اکنون درباره اش می اندیشید.بافهم ازین مطلب.بگذارکه انسان (تاجک،پشتون،هزاره،شیعه،سونی،قزلباش،هندو.......باشیم))ولی نباید که بی وطن باشیم.باید که صدای خودرا ازهرگوشۀ جهان بلند کنیم.دقیقاً برایتان میگویم که هنوز صدای ملت بلند نگردیده است.صدای عیاران صدای ملت است.ما باید صدای ملت رامتحدانه بلند ساخته وبلند نگه داریم تاکه گوش شنوا پیدا کند.

قابل توجه خانوادۀ جنبش وطن پرستان:

صدای ملت

صدای عیاربشنوکه،صدای ملت است

گوید که مردم درخواری وذلت است

کنون بشنو،ازکندز،بغلان وهلمنــد

آهنگ مایۀ شرمندگی وخجلت است

رستۀ ناموس فروشان وطن،دردادوستدومعاملات ازقبل،معیاروارزشهای مادر وطن را به حراج گذاشته بودند.کنون دارد که به بیع قطعی به فروش برسانند. اشاره میدهم ازنام((عیاران نوین))به شما((رستۀ ناموس پرستان ووطن دوستان))این احیاگران شرف وحیثیت وناموس وطن،مردم بعد ازسقوت حاکمیت((حزب وطن))خیلی چیزهارا به تجربه گرفت،گفتاروکردارهارهای امروزرا با دیروزبه مقایسه گرفته است.خاک پای شمارا سرمه می نمایند.احتیاج نوازشهای شما هستند.نوازشهای که درلوحۀ دفترت نوشته کرده بودی که ((ازهیچ نیازمندی مپرسید کیشت چیست وآئینت کدام،بپرسید دردت چیست تا درمان کنیم.))وشعارت این بود آن کس به دفترمراجعه می کند.بدان که او احتیاج است مشکلش را باید حل کنی.مراجعین به دادن رشوت بلد نبود.بدین حساب حتی زمین به آبیاری نیازدارد.کوسش کنید که دیگران کنار نزنید((عمده وطن))به خود جای پا بازنکنید.

آهنگ ملت

صـــدای عیـــار،صـــدای ملـــت است

بـه صدای ملت گوش دادن فضیلت است

صدا بدون موزیک لذت بخــــــش نیست

وسیله،انسان دیانت پروروپاک طینت است

موزیک بدون صدا رابی مزه شنـــــــــــوی

صداوموزیک،هردولذت آوروزینــــت است

آهنگ ملت آهنگ آزادی است،آهنگ ضد ویرانی وضد بربادی است،فضای که بعد میبینی،خوشی وشادی است.خلقهای کشور،هم آغوش هم ازجنوب تابه دهدادی است.به صدای عیارگوش کنید،اندیشه های،تاریخ زده را فراموش کنید.خانه که شمارا جمع میکند.صاحب بیرقهای خلق وپرچم می کند.هردوبیرق را به رنگ شعله همنفس وهمدم می کند.نوشته درصفحۀ کاغذ((رستۀ انقلابیون))ذریعۀ قلم می کند.شعله را خاموش کنید که دود بالا می کند.این خانه را گل پوش کنید.شراب زندگی را نوش کند.

گفتم

گفته بودم بازهم میگویم وخواهم گفت که صدای ((عیار))صدای ملت است.عیاربه توجرأت میدهد.عیاربه توانگیزه میدهد.عیارتورا ازجا تکان میدهد.اوچپ تو نمی دانی که پیش وای تو((عیار))بود.بیست وچهارساعت آماده به کاربود.خودرا فدای خلق کرده بود.ازعیارنترس،عیارچون مادر،دست وروی ودهان تورا میشوید.تورا درراه مکتب انسانیت،آن مکتبی که گریخته بودی دوباره تورا تنظیم مینماید.تاکه یاد بگیری محبت را،وفارا واخلاص را.ازتکبرپرهیزکنی،ازجاهلان گریزکنی،با خائنان وطن کنارنیایی.

همین لحظه

همین لحظه به عمر69سالگی غرق درتفکر!نه آن عبدالشکور((علی بابای)) دارالمعلمین دورۀ مست جوانی.سالهای 1343-1346نه آن عبد الشکور((خوشه ((چین))با حفظ احترام به ارمان های حزب،عضواصلی کمیته مرکزی (ح، د،خ، ا&وطن)کنون درجمع بنیان گذاران((عیاران نوین)).کسی که وطنم دراشغال بزرگترین قدرت جهانی قرار دارد.بی وطن.فرازونشیب خطا ها واشتباهات را دیده ولمس کرده توام با آموخته های جدید عصرنوین را باهم مخلوط ومرکب کرده،با مورال بلند وارادۀ قوی،وارد درمیدان،تووطن دوست،وطن پرست،انسان باوجدان را،به صدای((عیار))صدای ملت است.دعوت میدهم.دارد که این صدا مبدل به خواست عمومی گردد.خواهندگان مارا همراهی مینمایند.بیتفاوتان راکشان کشان میبرد. نخواهندگان،درقعرتاریکی غرق میشوند.

باردیگر

میگویم به راست: گفته بودم بازهم میگویم وخواهم گفت که صدای ((عیار)) صدای ملت است.عیاربه توجرأت میدهد.عیاربه توانگیزه میدهد. عیارتورا ازجا تکان میدهد.اوراست تو نمی دانی که پیش وای تو((عیار)) بود.بیست وچهار ساعت آماده به کاربود.خودرا فدای خلق خدا کرده بود.ازعیارنترس،عیارچون مادر،دست وروی ودهان تورا میشوید.تورا درراه مکتب انسانیت،آن مکتبی که گریخته بودی((محمدی)):مکتبی که ازراه قلب ها داخل می گردید. نه ازراه پرچال ها:مال ودارایی همه درامن ومحفوظ بود.هرکه درپشت درامن بود. دوباره تورا درهمان مکتب تنظیم مینماید.تاکه یاد بگیری محبت را،وفارا واخلاص را. ازتکبرپرهیزکنی،ازجاهلان گریزکنی،با خائنان دین ووطن کنارنیایی.

عیارقلم میزند

عیارقلـــم میــزند قلـــم میزند قلـــم

جوان مرد قدم میزند قدم میزند قدم

نسل امروز،ازنصایح یاد می گیرد

صفحۀ تاریخ را رقم میــــــزند رقم

گویند که وجدان آرام نمی گذاردمارا

جهالت مارا با توپ میزند،دم به دم

اگرمه نخیزم تونخیــــزی اونخیــزد

دشمن دوام دارمیزند بیشتــــرازکم

تا به کی بیرقهـــای سرخ وســـبز

بجنبد برسرقبرمجاهد خلق وپرچم

ما جریان آب ملح وکاروان صلح

به زخم ها علاج گردیــم ومرهــــم

اجسام شفاف،روشن،سفید،نوررا به سرعت انعکاس میدهند.واجسام سیا ومکدر،نوررا انعکاس میدهد.درجوامع پیش رفته،مفاهیم سیاسی قویاً به مرزبندی ها تقسیم گردیده است.مبدا ومؤخردارد.ومنافع ملی شان قابل محاسبه چنانچه که درزمین هموار،آب درجریان می افتد.ودرگودالها وچقریها تا که پرنشود،آب در جریان نمی افتد.گوشی که کرباشد.صدا را نمیشنود.آدم کرگنگ هم باشد.تاریکی نوررا فراوان جذب مینماید.بازتاب نمیدهد.اوضاع سیاسی،نظامی واقتصادی کشورما منظرۀ سخت تاریک وسیاه را نشان میدهد.نمیتوان این تار یکی را بایک شمع(حزب)دوشمع(حزب)بلکه مجموع شمعها(احزاب)200شمع ((200حزب))طبق پلت فورم مشترک،به جامعۀ تاریک ومکدر،روشنایی میدهد.پس این روشنایی قوی وبزرگ چون شعاع آفتاب،باعث فعل وانفعال موجودات،بیدارشده ازخواب زمستانی گشته معنی بهار،تبارزمی یابد ورویش سبزه وگل،چهچه بلبل دل شنونده را به تپش می آورد.

 

تپش دل

دل که به تپش آمد،دنیــا به گپش آمد

مغـــز زیبــایی را به نگـــرش آمــد

ازکهنه ها بیــرون آمدیـــم وبریـــدیم

گفتندهمه،کنون هوش به ســرش آمــد

ما نویم،همه نو،میخواهیم دنیــای نـــو

عیارنوین،لنگی بسته به کمرش آمد

عایدت

برای من گفتند که مورالت بلند است

نانت درکارخانه اسپت درکمنـــد است

این قدرخیزوجست میزنی اورفیـــق

بگوبرای من عایدت ماهانه چند است

جواب

پهلوانه زنده خوش است

لــچ ازآب نمــــــی ترسد

مرغ ابی را تا به لنگش

گناه نکن ازپادشاه نترس

فقیرتولد شده بودم مگر((آزاد))

درفقـــرشنا میکــردم مگـــرآگاه

سیاست باز ازراه پل عبورمیــــکرد

بنده((عیار)) مستانه ازراه دریـــا

ذهن تو میجنگید به حصول مقام

ازمن می جنگیـــد با ابـــرسیاه

پــا ی تومحفــوظ میـــــــــان کفش

پاهای من درحال جنگ،باخاروسنگ

ازان روزی که معلم شدم،صاحب شاگردومتعلم شدم،سخنم درگوشها راه پیدا کرد،مخاطب گردیدم معلم صاحب.هرجاه درهرمکان صاحب بودم.این مقام والا وبا ارزش را طبق استحقاق بدست آورده بودم.کسی بامن کینه نگرفته بود.

کفران نعمت.

گیرودارحوادث((جنگ سرد))بادوباران،طوفان آفرید،نظم کهن را ازقبل برداشت، همه چیزسروزیرشد.سرها به زیرآمدند زیرها به سر،هریکی پی شکسته وریخته چنگ وچسپ،افتان وخیزان،سربه سر،آنکس که صاحب گردید چون گرگان گرسنه حمله برای حفاظت ازخود خون دیگری نوشید.نیم عالم ازین چنگ وچسپ سیاه پوشید.قضای روزگار بعدازگذشت زمان مراهم به سوی خو کشان کشان.جای که هیچ چیزی باقی نمانده بود ازسوخته نیم پخته وخام.بااین رویه من هم شدم درجملۀ غیرمستحقین بدنام.دیگربرایم نماند.آن مقام که می گفتند معلم صاحب.کنون من آن نیستم که ،دراروپا سوسیال میخورم،درپشاورازدست آی اس آی،یک کاسه دال میخورم.ازکسی قرض دارنیستم،گناه عمدی نکرده ازبابت وجدان دل افگارنیستم.یگانه چیزی مرا جرأت میدهد.همان دورۀ پابرهنه گی وآزادی،طلوع آفتاب ازپشت کوتل شمیانه،تابشش دردل کوه هوفیان وسنجدره وتپۀ ارغوان،صدای موجوج دریای خروشان پنجشروغوربند.وهوای تازه وشمال تند سالنگ.برخیززجا سینه چاک نما هنوزرسالتت به پایان نرسیده خانۀ ویران شده ات را آباد بنما.

باقی دارد

 

 


بالا
 
بازگشت